برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.

حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام می‌کنم.

شریعتی: خیلی خوشحالیم که فضای برنامه منور به نام امیرالمؤمنین است و با فضای دوران حضرت آشنا می‌شویم. به وقایع قبل از حکومت امیرالمؤمنین رسیدیم و اتفاقاتی که افتاد. بحث امروز شما را خواهیم شنید.

حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، بعد از اینکه امیرالمؤمنین آغاز حکومتشان بود، حضرت شروع به اصلاحاتی کردند و یکی مصادره اموال نزدیکان حاکم قبلی بود. یک بحثی لازم بود مطرح شود تا نکات رو به جلوی حضرت را مطرح کنیم، این بود که نگاه امیرالمؤمنین به این اتفاقی که افتاد و یک تجمع عظیمی رخ داد و مسئول قبلی کشته شد، حضرت نگاهش چه بود. یک مقدمه لازم است که داشته باشیم اینکه بعد از رسول خدا که مسئولینی آمدند، به مرور از منویات رسول خدا (ص) فاصله‌ها گرفته شد. به ویژه در سالهای پایانی اگر اشرافیگری بود به این افتخار هم می‌کرد و اگر یک نفر می‌آمد اشکالاتی را منتقل کند آسیبی که می‌رساندند این بود که لباس او را مسخره کنند. لباس فاخر و گران آبرو بود و ساده زیستی بی‌آبرویی بود.

به صورت رسمی می‌گفتند: این قسمت از چراگاه‌ها برای حیوانات خاندان بنی امیه است و بقیه هرکاری دوست دارند بکنند. اگر می‌خواستند جایی را بردارند همینطور، یک فضای تقدس الهی برای خودشان در نظر گرفته بودند که گویی خلیفه الله هستیم و در سایه خدا به سر می‌بریم و حضرت حق از ما حفاظت می‌کند. لذا خیلی هم به خودشان زحمت نمی‌دادند که اگر یک شخصیت بسیار برجسته‌ای مثل عبدالله بن مسعود از اولین مسلمانان بود و جایگاه مرجعیت داشت و مردم از او فتوا می‌خواستند. کسی بود که امام فقها بود، جزء ائمه محسوب می‌شد. اگر می‌آمد اعتراض کند اینطور نبود که در کوچه بغلی یک بلایی سرش بیاورند، رسماً خودشان مستقیم وارد می‌شدند و جلوی چشم بقیه او را طوری می‌زدند که از دنیا می‌رفت.

یعنی ما برتر هستیم، خداوند این جایگاه را برای ما قائل شده است. اینکه از هیچ کاری برای منکوب کردن مخالف و منتقد کم کاری نکنیم، فضا به سمتی رفت که امیرالمؤمنین خیلی خودش را خرج کرد و اینجا اگر امیرالمؤمنین مثل بقیه‌ مردم بود کسی که بخاطر فشار حاکمیت در بیرون مدینه زندگی می‌کند، باید مثل خیلی‌های دیگر که سالها از قبل حکومت خورده بودند مثل عمرعاص، ولی چون عزل شده بودند گفتند: کنار می‌نشینیم تا کار تمام شود و شما ببینید. می‌خواستند انتقام بگیرند در حالی که خودشان شریک بودند. امیرالمؤمنین(ع) که خودش با اینها شریک نبود و جایگاه حقانیت حکومت بعد از پیغمبر را از آن خود می‌دانست که مطابق دستور رسول خدا بود. هیچ دریافت خاصی از حکومت نداشت. اینجا ننشست کنار با اینکه به حضرت ظلم کردند و کنارش گذاشتند. شاید اگر کسی دیگر بود می‌گفت: الآن ایام فاطمیه است. شما حضرت زهرا(س) را کشتند کاری نکردید، حالا من می‌نشینم… حضرت این کار را نکرد. وارد میدان شدند برای اینکه دیدند حالا که خشم عمومی قلیان کرد، از بصره و کوفه و مصر آدم‌هایی آمدند و محاصره کردند، خوبان امت و اصحاب برجسته پیامبر در خانه نشسته بودند و حاضر به دفاع کردند نبودند. این اشرافیت و خوردن اموال عمومی، بیت المال، این موارد هست ما چه دفاعی کنیم؟ بین معترضان و مهاجمان هم بسیاری از برجستگان اصحاب حضور داشتند. می‌دیدند در فضای افکار عمومی ما اگر همراهی با انقلاب نکنیم، برویم دفاع کنیم ضد انقلاب محسوب می‌شویم. طرفدار اشرافیت می‌شویم لذا عقب‌نشینی می‌کردند.

امیرالمومنین که بیشترین آسیب را دیده بود و مدعی اصلی بود، ما شیعیان قائل هستیم که حق برای او بود، اینجا به جای اینکه با این جریان همراهی کند و به راحتی می‌توانست رهبری مهاجمان و معترضان را به دست بگیرد، اینجا به عکس شخصیت خودش را هم خرج کرد، چون می‌دید اگر در یک فضای ناآرام و احساسی بدون محاکمه یک نفر را بکشند، اولاً در فضای خشونت ممکن است ظلم‌های دیگر هم رخ بدهد. وقتی فضا خشونت است، آن وسط یک فردی را ناحق بکشند، کسی به کسی نیست. ممکن است بی گناه آسیب ببیند و در آن وسط مال کسی را مصادره کنند. لذا حضرت برای اینکه فتنه بزرگ رخ ندهد، با اینها صحبت می‌کرد و آرامشان می‌کرد، کار که تمام می‌شد دوباره حاکم می‌گفت: برگرد بیرون شهر برو. یعنی خودت هم نباش! دوباره اینها تجمع می‌کردند و چند وقت بعد برای موضوع دیگر حضرت را صدا می‌زدند.

در خطبه ۲۴۰ نهج‌البلاغه هست در منابع دیگر هم هست، حضرت فرمود: اینقدر من از او دفاع کردم که دیگر نگران شدم مرا هم با او همدست بدانند، من هم گنهکار شوم. جامعه بگوید: همدست است در صورتی که مسیرها متفاوت بود. حضرت می‌خواهد بفرماید: بیش از آنچه که او توقع داشت و کسی توقع داشت من بخاطر جامعه اسلامی باز هم آمدم دفاع کردم. حالا که آمدم دفاع کردم و سعی کردم جامعه را آرام کنم تا وقتی که کار به نقطه انتهایی انفجار برسد، وقتی آتش هجوم به شدت جدی شد، امکان جلو رفتن نبود الا اینکه حضرت جلوی در بایستد و او را بکشند و حضرت این را صلاح نمی‌‌دانست. در خطبه ۱۶۴ نهج‌البلاغه هست که حضرت پیش او رفتند قبل از اینکه کار به نهایت برسد فرمودند: بهترین فرد امام عادل است. عدالت داشته باشی همه چیز برایت هست اما بدترین حالت این است که بخواهی ظلم کنی و مردم را گمراه کنی، الآن فقط عدالت توست که کار می‌کند، با او صحبت کردند و همراهی کردند، متأسفانه دور و بری‌ها اجازه ندادند. حضرت فرمودند: مثل گوشت غارت شده که غارتگر او را می‌برد، خودت را به دست مثل مروان نسپار. خودت را به دست مروان بسپاری او هرکس می‌خواهد بکند، تو را پوشش قرار می‌دهد و آسیب‌ها به تو می‌رسد.

بر آخر مروان نامه‌ای به حاکم مصر نوشت که اینهایی که به مصر برمی‌گردند، توبیخ کن و کتک بزن، در واقع آتش این هجوم به آتش انفجار تبدیل شد. حضرت عقب نشستند، تا می‌شد حضرت وساطت کردند و تلاش کردند اما وقتی به اینجا رسید دیگر عقب نشستند و دیدند فایده ندارد. ۱- امیرالمؤمنین (ع) موضعشان نسبت به این هجوم چه بود؟ حضرت اینجا جمع بندی‌شان از مسأله چه بود؟ حضرت به مردم کوفه نامه نوشتند و نامه یکم نهج‌البلاغه است، فرمودند: من طوری برای شما تعریف می‌کنم که شما تصور کنید احساس می‌کنید واقعه ماجرای این مسأله را دیدید. حضرت فرمودند: من خیلی او را عتاب کردم و حاکمیت را نقد کردم و سعی کردم جلوی اشتباهش را بگیرم ولی وقتی دیدم کار به سمتی رفت و آنها هم مشورت‌ها را گوش نکردند، چند تا از سران جامعه آمدند آتش بیار معرکه شدند. فرمودند: دو اتفاق افتاد. حق خوری و ظلم از طرف حاکمیت صورت گرفت و عدم صبر از طرف مهاجمان و هردوی اینها در دادگاه الهی محاکمه خواهند شد. شما اگر می‌خواهید یک نفر را مجازات کنید اول باید محاکمه کنید. به اندازه جرمش با او برخورد کنید. نداریم که اگر می‌خواهید یک نفر را اعدام کنید، مثله کنیم. به همسرش جسارت شود. کتک بخورد یا بی ادبی شود، آب ندهیم بخورد یا اموالی که مال شخصی اوست را غارت کنیم. حضرت فرمود: آنهایی که معترض بودند که حضرت آن سه نفر هم فرماندهانشان نام برد، اینها صبر نکردند و انصاف را رعایت نکردند، رفتند به هم ریختند و به افراد ظلم کردند. به همسرش چه کار داشتید؟ به غلامش چه کار داشتید؟ حضرت فرمودند: هردو محاکمه خواهند شد. یعنی خودشان را عقب کشیدند و فرمودند: من قبلاً از او دفاع می‌کردم، وقتی آتش فتنه شدید شد عقب آمدم.

نکته دوم اینکه وقتی حضرت به حکومت رسید، طبیعتاً افرادی بودند که بگویند: حاکم قبلی را کشتند، شما بیا مجازت کن. یکی از دلایلی که این حرف را می‌زدند چه بود؟ اینکه امیرالمؤمنین را جلوی مردم قرار بدهند. بالاخره مردم ظلم‌هایی دیده بودند و برخورد کرده بودند، اگر امیرالمؤمنین بخواهد همراهی کند جایگاهش خراب می‌شود و ثانیاً می‌گفتند: بیا مجازات کن، حضرت اینجا دو عبارت مهم دارند یکی در خطبه سی‌ام نهج‌البلاغه است که حضرت فرمود: من امر نکردم او را بکشند، من جزء آمران و فرماندهان قتل حاکم نبودم. لذا من قاتل محسوب نمی‌شوم. آن روزهای انفجار تهاجم هم جلوی کاخ او نرفتم بگویم: اول مرا بکشید. چرا؟ چون به او انتقاداتی داشتم و می‌دیدم که اینجا بی جهت کشته شدن است. لذا من را نه می‌توانید به عنوان یاور او حساب کنید، از آن طرف جز قاتلان او هم نیستم و امر هم نکردم و کمک در قتلش نکردم. کسانی که او را یاری کردند فکر نکنند آدم‌های خوبی هستند. شما خودتان باعث کشته شدن او هستید و خودتان جامعه را به این سمت بردید که این انفجار رخ بدهد. آنهایی که به او کمک نکردند فکر نکنند کم کاری کردند، مثل بزرگان اصحاب که عرض کردیم، چرا؟ چون می‌دیدند دیگر جای دفاع ندارد. بعد فرمودند: من نه امر به قتل او کردم و نه نهی، عمار می‌گوید: دیدیم امیرالمؤمنین همان لحظه روی منبر نشسته بود و فرمود: «ما احببت قتله و لا اکرهت و لا امرت‏ به‏ و لا نهیت عنه‏» جای دیگر فرمود: «ما سرنی‏ و لا ساءنی‏» یعنی چه؟ حضرت فرمود: من از اینکه آن حاکم را مردم بکشند خوشحال نیستم، چون فتنه‌های عظیم رخ خواهد داد. مردم اگر در فضای آرامی، این سران حاکمیت را محاکمه می‌کردند، بعد حاکم دیگری جای او می‌نشاندند بدون این دعواهای بعدی او، پنج سال که امیرالمؤمنین حکومت کرد، این پنج سال دائم از او مطالبه‌ی خون خلیفه قبلی را می‌کردند. یعنی نگذاشتند امیرالمؤمنین به حکومت برسد، باز هم به حضرت اتهام زدند. حضرت فرمودند: من از قتل او خوشحال نیستم، چرا؟ چون فتنه‌های بعدی را در پی داشت. او باید محاکمه می‌شد و اشتباهاتی کرده بود. اما با این روش موافق نبودم.

در این شرایط عده‌ای آمدند گفتند: بیا برویم قصاص کنیم. حضرت اینجا جملات جالبی دارند، می‌فرماید: صبر کنید تا مردم آرام شوند. قبلاً گفتیم وقتی می‌خواست اموال مسئولین قبلی را مصادره کند، بعضی فرمودند: آقا فدک را هم بگیریم، چه کنیم… حضرت فرمود: صبر کنید، آرام باشید. بگذارید جای پا ما سفت شود، اصل نظام را حفظ کنم. اینجا هم همین را فرمود، «فاصبروا حتّى‏ یهدأ الناس» صبر کنید تا مردم آرام شوند. «و تقع القلوب مواقعها» دلها آرام بگیرد. بگذارید من چند وقت به آرامی حقشان را بدهم، دلها قرار بگیرد. این اموال عمومی برای ما هم هست، بیت‌المال را به ما هم دادند. مردم عدالت علی را بچشند، بعد من اشتباهات برخی را خواهم گفت. برای اینکه اینها بفهمند کار سخت است، یک روز حضرت فرمودند: قاتلان خلیفه قبل چه کسی هستند؟ در یک نقل ده هزار نفر در مسجد کوفه بودند، بعدها صد هزار نفری هم شد چون محل تجمع اصلی بود. ده هزار نفر گفتند: ما کشتیم، یک نقل می‌گوید: چهار هزار نفر گفتند: ما کشتیم. حضرت دیدند پس اینطور نیست. به معاویه هم یکوقت فرمودند، معاویه می‌گفت: قاتلان عثمان را بفرست. حضرت فرمود: قاتلان عثمان را سارغت بفرستم تو را خواهند کشت اینقدر زیاد هستند. چون جامعه ناراضی شده بود ولی همه گفتند: ما هم هستیم.

پس یکی جمعیت زیاد مانع بود، آن هم محاکمه برای چه عنوان، برای زیاده‌خواهی‌هایی که شده بود. اینجا یک مسأله پرتکراری هست که در بعضی نقل‌ها هست که حضرت علی، امام حسن و امام حسین را جلوی درب خانه خلیفه فرستادند، تا از او محافظت کنند. به نظر ما این روایت اشکال تاریخی دارد، به چند جهت: ۱- در منابع معتبر ما نیامده است. ۲- امیرالمؤمنین در این گزارش‌هایی که فرمودند، اشاره نکردند، فرمودند: نه امر کردم نه نهی، چون حضرت در ماجرای جمل و جاهای دیگر متهم بود به همراهی برای قتل خلیفه، اینجا حضرت می‌شد بگویند: که بهترین عزیزانم، نور چشمانم را فرستادم و جانشان را به خطر انداختم. حضرت این را نفرمود. چون در جایگاه اتهام بود، هیچ جا نداریم که حضرت بگوید: نوه‌های پیغمبر را به خطر انداختم. در منابع معتبر ما این روایت نیست.

نکته بعدی این است که حفظ جان امام بعدی در ما شیعیان که اعتقاد به امامت اهل‌بیت داریم خیلی بحث مهمی است که باعث می‌شود باور نکنیم امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن و امام حسین را فرستاده باشد. با آن توضیحاتی که حضرت فرمود: من ناراحت نیستم و نهی نکردم، حالا بگویند: می‌گفتی فرزندم را فرستادم. حضرت حفظ جان ائمه برایشان مهم بود و دو جا این را داریم. ۱- آنجایی که به خانه امیرالمؤمنین حمله شد و جان حضرت زهرا(س) به خطر افتاد، در بعضی نقل‌ها دارد که مثل دو گزارش در نهج‌البلاغه و جاهای دیگر هست که آنجا حضرت فرمودند: خدایا حسن و حسینم را حفظ کن. نکند در این درگیری امام کشته شود و انقطاع نسل پیغمبر و مسأله امامت رخ بدهد. لذا حضرت فرمود: من خار در چشم و استخوان در گل بودم و صبر کردم، ترسیدم که اهل من کشته شوند و دیگر تا ابد هدایت قطع می‌شد. لذا من آنجا هم که اینقدر فاجعه بود دست نگه داشتم با اینکه تحملش سخت بود.

یک نمونه دیگر هم در خطبه ۲۰۷ نهج‌البلاغه است؛ امیرالمؤمنین فرمودند: «امْلِکُوا عَنِّی‏ هَذَا الْغُلَامَ» این جوان را نگه دارید، وقتی دیدند امام حسن در جمل به سمت دشمن می‌تازد، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: این را برای من نگه دارید وگرنه کمر من می‌شکند. نگران هستم از اینکه حسن و حسینم کشته شوند و نسل پیغمبر و نسل هدایت قطع شود. پس امیرالمؤمنین در جنگ که امیرالمؤمنین فرمانده بود، بگویند: آقا پسرت را جلو بیانداز، محمد حنفیه را جلو می‌انداخت. چرا؟ یک جاهایی در جمل که بسته می‌شد، امام حسن را می‌فرستاد، ولی ماجرا وقتی بود که دیگر راهی نبود. این مجموعه اینها را در نظر بگیریم، باورمان نمی‌شود که امام حسن و امام حسین اینجا حضور داشته باشند. در مجموع به نظر می‌رسد امیرالمؤمنین(ع) مواضعشان را روشن بیان کردند، نه با مثله کردن و جسارت به نوامیس و آب ندادن موافق هستند، نه به اینکه بروند از کسی که دیگر جای دفاع از او نیست، دفاع کنند.

وقتی حضرت به حکومت رسید، اتفاق جالبی افتاد. من در این برنامه تلاش دارم که تا جایی که ممکن است فضا از سیره امیرالمؤمنین فاصله نگیرد لذا سعی می‌کنم کنایه نداشته باشد. برای اینکه ما باید از امیرالمؤمنین الگو بگیریم، لذا طوری حرف می‌زنم به جای خاصی برنخورد. الآن نزدیک به انتخابات هستیم، اگر یک نفر در انتخابات پیروز شود اطرافیانش شادی و خوشحالی می‌کنند. در حالی که ما اینطور می‌فهمیم که اگر کسی به مسئولیت می‌رسد مثل کسی است که با هلی کوپتر وسط ماجرای ساختمان پلاسکو افتاده است. یک آتش نشان را که وسط کوه آتش می‌اندازند کسی کف نمی‌زند و تبریک نمی‌گوید. اگر کسی مسئولیت دیگران را به عهده می‌گیرد وسط کوه آتش قرار می‌گیرد، اگر خدمت کند و عادل باشد برترین بندگان خداست ولی اگر نه، جزء بدترین آدم‌هاست. لذا اگر دوست داریم کسی که طرفدارش هستیم، اول باید دعا کنیم خدا عاقبتش را بخیر کند. حضرت وقتی به حکومت رسیدند توقع این بود که خوشحال باشند ولی اینطور نبود. اولین خطبه حضرت خطبه ۱۶ حضرت بود، حضرت فرمود: صبر کنید، اولاً یادتان هست روزی که پیغمبر اکرم آمد چقدر مشکلات داشتید. الکی من به شما وعده دروغین نمی‌دهم! بدانید ما کجای کار هستیم. پیغمبر آمد شکنجه‌ها شروع شد، محاصره اقتصادی و سیاسی و کارشکنی‌ها شروع شد. جریان نفاق و مشکلات شروع شد. رشد صورت گرفت، «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُم‏» (انفال/۲۴) پیغمبر آمد و اگر شما مرده بودید، پیغمبر حیات طیبه داد ولی خیلی سختی کشیدیم. شهادت‌ها و درگیری‌ها بود. به آن خدایی که پیامبر را به حق مبعوث کرد، اینقدر شما را در این غربال روزگار تکان خواهند داد، هروقت جبهه حق بیاید، دشمن باطل هم رها نمی‌کند. حق و باطل از هم تا قیامت جدا نمی‌شود. دائماً این مصاف هست. شما را غربال روزگار چنان تکان می‌دهد که حق و باطل شما از هم جدا شود. من بیایم قرار است اصلاح کنم. اتفاقاتی می‌افتد که بالانشینان پایین می‌روند و پایین‌نشینان بالا می‌روند، کسانی که سابقه نداشتند و کار بلد نبودند، عقب می‌روند و سابقه داران و کار بلدان جلو می‌آیند. پس فتنه خواهد شد و اینکه فکر کنید من می‌آیم همه چیز درست می‌شود، نه! چون درگیری بین حق و باطل هست. بحث کارگزاران برای جلسات بعد می‌ماند که مصادره اموال غارت شده و انتخاب کارگزاران را خواهم گفت.

شریعتی: نکاتی که در برنامه می‌شنویم حاصل سالها پژوهش حاج آقای کاشانی است که ما از ایشان تشکر می‌کنیم. امروز صفحه ۲۹۳ قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه اسراء و آیات ابتدایی سوره مبارکه کهف را تلاوت خواهیم کرد.

«وَ بِالْحَقِ‏ أَنْزَلْناهُ‏ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً «۱۰۵» وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا «۱۰۶» قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً «۱۰۷» وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا «۱۰۸» وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً «۱۰۹» قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا «۱۱۰» وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً «۱۱۱»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً «۱» قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً «۲» ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً «۳» وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً»

ترجمه آیات: و ما قرآن را به حقّ نازل کردیم و به حقّ نازل شد و ماتورا جز به عنوان بشارت دهنده و بیم‏رسان نفرستادیم. و قرآنى که آن را بخش بخش کردیم تا آن را با تأنّى ودرنگ بر مردم بخوانى و آن را آنگونه که باید به تدریج نازل کردیم. بگو: به قرآن ایمان آورید یا ایمان نیاورید (براى خداوند فرقى ندارد)، قطعاً آنان که پیش از این علم داده شده‏اند، هرگاه برآنان تلاوت مى‏شود، سجده‏کنان بر چانه‏ها به زمین مى‏افتند. ومى‏گویند: پروردگارمان منزّه است، همانا وعده پروردگار ما انجام‏شدنى است. و گریه‏کنان بر چانه‏ها (به سجده) مى‏افتند و همواره بر خشوعشان افزوده مى‏شود. بگو: نام اللّه را بخوانید یا نام رحمان را، هر کدام را بخوانید، پس بهترین نامها از آن اوست. ونمازت را خیلى بلند یا خیلى آهسته نخوان ومیان این دو، راهِ (معتدلى) را انتخاب کن. و بگو: ستایش از آنِ خداوندى است که نه فرزندى براى خود گرفته است، و نه در حاکمیّت، شریکى براى او بوده و نه هرگز به خاطر ذلّت و ضعف، یاورى گرفته است. و او را به طور شایسته، بزرگ بشمار.

به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان. ستایش مخصوص خدایى است که کتاب (آسمانى قرآن را) بر بنده‏ى خود نازل کرد و براى آن هیچ گونه انحرافى قرار نداد. (کتابى که) استوار و نگهبانِ (کتاب‏هاى آسمانى دیگر) است، تا از عذاب شدیدى که از سوى اوست بترساند و به مؤمنانى که کارهاى شایسته انجام مى‏دهند، بشارت دهد که براى آنان پاداشى نیکوست. براى همیشه در آن (اجر الهى و بهشت) ماندگارند. و تا (کتاب الهى و پیامبر) به آنان که گویند: خداوند براى خود فرزندى گرفته است، هشدار دهد.

شریعتی: انشاءالله بهترین‌ها برای شما رقم بخورد. اشاره قرآنی را بشنویم و از شخصیت جناب عبدالمطلب خواهیم شنید.

حاج آقای کاشانی: آیه‌ی مبارکه ۱۱۰ سوره اسراء که جزء آیات پایانی هست دو نکته بسیار مهم دارد. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» بسیاری از مفسرین اینجا به این سمت رفتند که اسامی خدا همه برمی‌گردد به الله، خدا چند اسم و صفت دارد. مثلاً آیا ما حق داریم صفات خدا را روی خودمان قرار بدهیم، رحیم، غفور، کریم، اشکال نکردند. آیا حق داریم اسم‌مان را الله بگذاریم؟ نه، آیا حق داریم اسم‌مان را رحمان بگذاریم؟ نه، عبدالله و عبدالرحمن را پیغمبر اکرم اسم می‌گذاشتند، نام‌های زمان جاهلیت گاهی نام‌های خوبی نبود و حرف‌های زشتی بود و گاهی بی معنی بود. اینجا اسم را عبدالله یا عبدالرحمن می‌گذاشتند. در بین اسامی حضرت حق اسمی که تمام صفات حضرت حق را در بر بگیرد ظاهراً الله هست و رحمان و نکته‌اش این است که رحمان که در آن رحمت است گاهی رحمت بر عموم اقتضایش توبیخ برخی است و لذا حتی اوصافی که در آن قهاریت حضرت حق هم هست به رحمانیت حضرت حق برمی‌گردد. یعنی اینکه خدا بخواهد از کسی تلافی کند نیست، این آیه نشان می‌دهد خدا دو تا اسم اصلی دارد، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» این رحمن در واقع اسم جامع همه صفات خداست.

جد بزرگوار رسول خدا که من بخاطر یک جمله علامه مجلسی می‌خواهم روایت را از کافی بخوانم ولی کتاب بحار مرحوم مجلسی را آوردم، عبدالمطلب شخصیت بسیار برجسته است. ما شیعیان معتقد هستیم پدران معصومین و مادر هر معصوم اشخاص برجسته‌ای هستند. اگر دقت کنیم گزارش‌های عجیب در مورد اینها می‌بینیم. در روزگاری که بین پیغمبر اولوالعزم مثل حضرت عیسی و پیغمبر ما فاصله افتاده، چه کسانی حجت خدا هستند؟ حجت‌های خدا چه کسانی هستند؟ در روایاتی دیدم که گاهی جناب عبدالمطلب سخنرانی می‌کرد و جملاتی از او را در آیات قرآن می‌بینیم، همانطور که داریم جناب جابر بالای سر سیدالشهداء می‌آید در ماجرای اربعین کلماتی می‌گوید و بعداً در آن حدیث قدسی مهمی که از امام باقر به امام صادق رسیده که زیارت عاشورا است، شخصیتی که اینقدر مهم است کلمات او را چطور خدا کلمات لقمان را باز نشر کرده است، عباراتی از او را در قرآن کریم آورده است. شخصیت عبدالمطلب بسیار بزرگ و عجیب است. امام صادق(ع) می‌فرماید: روز قیامت می‌شود مردم گروه گروه می‌آیند، ولی حضرت عبدالمطلب تکی وارد محشر می‌شود. چرا؟ برای اینکه علامه مجلسی می‌فرماید: در زمانی که حق تنهای تنها بود و باطل همه جا را گرفته بود یک تنه در برابر باطل ایستاد و وقتی وارد محشر می‌شود چهره و هیبت انبیاء را دارد.

ما ماجرای ابرهه را زیاد شنیدیم ولی دو نکته مهم در این قصه هست، کسی که ابرهه نام داشت و دنبال این بود که عظمت کعبه را خراب کند، آمدند گفتند: ما اینجا را خراب می‌کنیم و با فیل آمد و بعد هم پرندگان آمدند و سنگ انداختند و نابودشان کردند و آیات الهی نازل شد و رسول خدا هم در عام الفیل به دنیا آمد. وقتی حضرت موسی رسید به جایی که جلو دریا بود و پشت سر فرعون، همه می‌ترسند فرمود: «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ‏» (شعرا/۶۲) پروردگار با من است و هیچ خوفی به خودش راه نداد. رسول خدا وقتی در غار بود و تنها بود و اوج فشار بود، همراهش گفت: چه کنیم؟ ترسیده بود، فرمود: «لا تَحْزَنْ‏ إِنَ‏ اللَّهَ‏ مَعَنا» (توبه/۴۰) ما از انبیاء این توقع را داریم. در آن ماجرا وقتی دیدند که سپاه ابرهه با فیل می‌آید، گفت: نگران نباشید، «أَنَا رَبُ‏ الْإِبِلِ‏ وَ لِهَذَا الْبَیْتِ رَب‏» آرام، این خیلی عجیب است یعنی مردم را معمولاً می‌ترسانند که بر آنها سلاطین و طواغیت مسلط شوند. با ترساندن و تهدید تسلط پیدا می‌کنند. گفت: این شتر کارهایش با من است، این بیت هم صاحب دارد. من کاره‌ای نیستم. نکته دیگر این است که وقتی آنها داشتند می‌آمدند، رفتند یک گوشه به خادمشان فرمودند: برو از بالای کوه دم دریا را ببین. آمد گفت: یک سیاهی است، فرمود: نه، برگرد برو ببین و دقیق بگو. آمد گفت: یکسری پرنده کوچک هستند، گفت: پس سربازان خدا آمدند. یعنی خبر دارد، حجت خداست و شخص عادی نیست.

نکته سوم اینکه خیلی رسول خدا را تکریم می‌کرد و چنان هیبتی داشت، وقتی کنار مسجدالحرام می‌نشست کسی جرأت نمی‌کرد جلو بیاید، از هیبت و عظمتش! رسول خدا کنار ایشان می‌نشست، بعضی تعجب می‌کردند. می‌فرمود: جایگاه او اینجاست. بعداً او به جایگاهی خواهد رسید که همه شما افتخار خواهید کرد. خیلی نگران بود که پیغمبر شناخته شود. یکی از دلایلی که پیغمبر را نزد حلیمه بردند، این نبود که مردم شبه جزیره دائماً بچه‌هایشان را به دایه می‌سپردند، می‌خواست ایشان در مکه نباشد و شناخته نشود. یکبار وقتی حلیمه آمد گفت: نمی‌دانم پیغمبر کجا رفته است، ایشان نگران شد و گفت: من از اسب پایین نمی‌آیم تا معلوم شود ایشان چه شده است. وقتی پیغمبر را دید در آغوش گرفت و بوسید و فرمود: خیلی نگران شدم که تو را بکشند. این نشان می‌دهد چهره نورانی رسول خدا و شخصیت و اوصاف او به گونه‌ای بود که دشمنان در کودکی ایشان احتمال ترورشان جدی بود. لذا بعضی از اهل تحقیق حتی پدر ایشان را هم شهید می‌دانند. مثلاً چاه زمزم که بعد از مدت‌ها بسته شده بود و کسی نمی‌دانست کجاست ایشان حفر کرد. یا رفتارهایی کرد که در اسلام امضاء شده است. برای بعضی از احکام مثل دیه مرد یا عرب حجاز طواف می‌کرد ولی هفت دور نبود. اینها را جناب عبدالمطلب وضع کرد و اسلام اینها را امضاء کرد و جزء احکام شرع حساب کرده است.

مباحثی که ما تقدیم می‌کنیم یکی کتاب «امامان اهل بیت مرزبانان حریم اسلام» اثر استاد شهید آیت الله علامه سید محمد باقر صدر است و ترجمه هم شده است. نکته‌اش اینجاست که شهید صدر مورخ نبود یعنی جزئیات تاریخی را اگر نیاز داریم این کتاب مناسب نیست. ولی نابغه بود و یک عالم حیرت انگیز بود، در این کتاب که در مورد سخنرانی‌های ایشان هست که در مورد ائمه پیاده شده، یک بخش مهمش در مورد امیرالمؤمنین است و ایشان تحلیل‌های حیرت انگیزی دارد. چند نوآوری دارد که در بین تمام منابع تاریخی این نکته فهمیده نشده است. حتی ایده کلی انسان ۲۵۰ ساله هم که نکات مهمی درونش است ریشه‌هایی از آن اینجا هست، ایشان صاحب نوآوری و ابتکار و خلاقیت در تحلیل واقعه است. لذا عزیزانی که کتاب تحلیلی انسان را به فکر وادار کند، این کتاب را بخوانند.

شریعتی: برای تهیه کتاب به ۲۰۰۰۰۳۰۳ پیامک بدهید. اگر نکته‌ای هست بفرمایید.

حاج آقای کاشانی: این هفته‌ای که گذشت متأسفانه مردم عزیز ما در جنوب شرق کشور دچار سیل شدند و ما غمگین حوادثی بودیم، انشاءالله همه با نیابت از شهید بزرگوارمان سردار سلیمانی و شهید ابوالمهدی المهندس و عزیزان سانحه هواپیمایی، به مردم عزیزمان خدمت کنیم و در این جهادی که توفیق برای ماست، خدمت کنیم. عزیزانی که نداشته‌هایشان را هم سیل برد، چادرهایی که در آن زندگی می‌کردند را هم سیل برده است. انشاءالله خدا کمک کند که در ایام فاطمیه(س) نسیم رحمت حضرت زهرا و مهربانی او نسبت به همسایه و دیگران آنجا بوزد و معلوم شود شیعیان اهل‌بیت دلشان برای خدمت به مسلمین می‌تپد.

شریعتی: انشاءالله هرکسی در حد وسع و توان خودش کمک کند و با همت و همدلی در رفع نیازهای هموطنانمان بکوشند. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.

حاج آقای کاشانی: اللهم عجل لولیک الفرج.

شریعتی: همچنان پاک و ساده در انتظار آقای مهربانی‌ها هستیم، انشاءالله باشیم در روزگار آمدنش.

«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»