برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

 

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» . سلام به سامراء می‌کنیم. سلام به امام عسکری می‌کنیم. سلام به حضرت هادی می‌کنیم و همه‌ی آن‌هایی که دل آن‌ها سرشار از محبت اهل بیت است. عید میلاد باسعادت امام حسن عسکری، محضر امام صاحب عصر و زمان، امام زمان (عج الله تعالی شریف) تبریک می‌گوییم. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله. عید شما مبارک.

حجت الاسلام کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله. عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه‌ی شما دارم. خداوند ان‌شاءالله به برکت امام زمان (اروحنا فدا) و ولادت پدر بزرگوار ایشان، به نقلی امروز را برای ما پر از خیر و برکت قرار بدهد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» بحث ما صفین بود. چند بار هم بین آن هم وقفه افتاد. امروز هم با توجه به این مناسبتی که هست، با این‌که در نظرها من ابهام داشتم که شاید این بحث صفین یک خورده با طمأنینه دارد پیش میرود، عزیزان خسته شده باشند اما آن‌چه که از پیام‌ها به من رسیده است، عزیزان زیاد خسته نشده‌اند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» به نقلی امروز روز ولادت امام عسکری (س) هست، پدر امام زمان (ارواحنا فدا) که هم بسیار برای هدایت ما رنج و زحمت کشیده است و هم سختی کشیده است در آن دوران حیرت انگیزی که دوران آماده سازی و ورود شیعیان به دوره‌ی غیبت بود. دو تا مقدمه میخواهم عرض کنم که مقدمات مهمی هست.

مقدمه‌ی اول که خیلی بحث مهمی است، این است که مسیر انتقال دانش در شرایط صدر اسلام فقط انحصاراً به جز موارد اندک، مسیر عالمان ربّانی مورد وثوق است. یعنی امکان آن نبوده است که فرض بفرمایید با کتاب بخواهند کاری را پیش ببرند. نمیخواهم بگویم که اهل بیت نوشته ندارند ولی اولاً به خاطر شرایط مکتوب سازی کافی نبوده است و ثانیاً به خاطر سختیهایی که بوده است، مجبور بودند راهی که انتخاب کردند که بعد هم مسیر غیبت میخواهد پیش بیاید، مسیر، مسیر عالمان ربّانی مورد وثوق است. فرض بفرمایید که اگر بنا بر این بود که رسول خدا یا امیرالمؤمنین یا یکی از ائمه (س) کتابی بنویسند که آن کتاب به دست شیعیان برسد؛ اولین نکته این بود که اگر در فهم این مطالب دچار اختلاف شدند، چه کنند. کما این‌که در مورد قرآن که یک کتاب دست نخورده‌ی همه‌ی مسلمانان است، اختلاف در تفسیر جدی است. حتی رسول خدا فرمود که بعد از من، من با دشمنانی که به ما حمله کردند، من جنگیدم برای تثبیت نزول قرآن که این کتابی که جلوی شما هست، آن کلمات خدا است. علی بن ابیطالب (س) خواهد جنگید برای این‌که کدام تفسیر درست است. وگرنه قبلاً هم عرض کردیم که جلوی سیدالشهداء ایستادند به اسم این‌که ما به دین عمل میکنیم و نعوذبالله شما خلاف دین عمل میکنید. پس کتاب به تنهایی نمیتواند اختلاف را برطرف کند. هم امروز با گوشت و پوست خود این را حس میکنیم و تفاوت در فهم پیدا میشود. نه فقط شیعه و سنی را بگویم، بین شیعیان هم اختلاف پیدا میشد. لذا کتاب نمیتوانست رافع اختلافات باشد حتی اگر دست نخورده باشد. از طرفی این کتاب اگر بخواهد نوشته شود، خب این کتاب را فرض کنید که امام صادق مینوشتند، بعد به نسل بعد باید چگونه میرسید؟ چاپ که نبود که مثل آن چاپ یا عین دستخط امام صادق (ع) به تعداد مردم تکثیر کنند. باید شاگردانی از روی این کتاب مینوشتند. شاگردان شاگردان باید از روی کتاب استاد مینوشتند. در نگارش از روی کتاب به کتاب گاهی اگر دیکته گفته باشیم و یا اگر انشاء نوشته باشیم یا خاطرات خود را نوشته باشیم، گاهی برمیگردیم و نگاه میکنیم، میبینیم که اختلاف در نگارش ما هست و حواس ما نبوده است و اشتباه نوشتیم. گاهی در رونویسی خطا میکنیم. باید پیش استاد میبردند و استاد تأیید کند که این همان متن است یا نه. کما این‌که در روایت هم چنین شد. یعنی در واقع الان اگر از امام صادق روایتی میشد، شاگردان مینوشتند، شاگردان آن‌ها از این‌ها میپرسیدند و این‌ها به آن‌ها خبر میدادند. نکته‌ی بعدی این است که یک کتاب یک جدا اگر میخواست از امام صادق نوشته شود، خب برای کشتن امام کافی بود. امام در ائمه‌ی ما در شرایط بسیار پیچیده‌ای از جهات طبیعی خفگان شدت عمل ظلم حاکمان بودند و امکان این را نداشت که صاف و پوست کنده، بیانات را بیان کند. اگر امام رسماً با حکم جاری که حاکم گفته است، مخالفت میکرد یا مردم طرف آن حاکم را دین میداند. من یک مثال بزنم. امروز اگر یک نفر بیاید در میان شیعیان امیرالمؤمنین، امامت ایشان را انکار کند، چه قدر شیعه‌ها به هم میریزند، چرا؟ چون که میگویند یک نفر آمده به عقاید ما جسارت کرده. حالا اگر فرض کنید که بنی امیه یک دینی درست کرده باشند که کردند. یک عده هم بندههای خدا آن زمان طرفدار این‌ها بودند. اگر امام صادق (ع) به عنوان مثال بیاید مطلبی بنویسد و رسماً منتشر کند و مهر و امضا که خلاف آن است، هم حاکمیت با او در میافتد و هم مردم شورش میکنند که یک نفر دارد خلاف عقاید ما میگوید. چنین اجازه‌ی نمیدادند. امام باید اگر در مجلسی بود باید نگاه میکرد که چه کسی در مجلس نشسته است. گاهی مطلبی میفرمود و گاهی مطلب دیگری میفرمود و بعضی جاها شیعیان گیج میشدند و میگفتند که آقا چی کار کنیم. پیش زراره میگفتند که کدام کلام امام بود و کدام تقیه بود و کدام نبود. اصلاً حضرت گاهی عمداً کاری میکرد که تفاوت در نظر آن‌ها دیده شود و توجه به جهات متعدد کمتر شود. بنابراین وقتی که سراغ امام رضا (ع) میآمدند که «اَمَنَ آخَذَ مَعَالَم دِینِی» دین خود را از چه بگیرم؟ حضرت نمیفرمود که از این کتاب. میفرمود «عن یونس بن عبدالرحمان»  (جامع أحادیث الشیعه  (للبروجردی)/ ج‏۲۳/ ص: ۱۱۴۴) از یونس بگیر چون بالاخره این مکتوبات و این نوشته‌ها و روایت‌هایی که نوشتند را یک نفر لازم است که پالایش کند. درست و غلط را و یا کدام وجه بیان شدن آن را.
شریعتی: یعنی حضرات معصومین (ع) ترجیح میدادند که علوم در سینه‌ها ثبت شود و در آن‌جا بماند.
حجت الاسلام کاشانیشاگردان مینوشتند و ما فراوان از شاگردان اهل بیت داریم ولی اگر میخواست که یک جا بماند. اولاً امام در عسرت قرار میگرفت. ثانیاً بعضی از مطالبی که نباید عمومی میشد و نباید لو میرفت، خطر جانی برای یک عده‌ای داشت، این‌ها فاش میشد. ما روایتی داریم که روایات دوازده امام است. ما دوازده امام داریم که کدام امام بعد از کدام امام است که من قبلاً عرض کردم که شیعیان به این‌ها دسترسی جز خواص نداشتند چرا؟ چون این‌ها اگر در دفتر خود مینوشتند و لو میرفت، جان امام به خطر میافتاد لذا ابوبصیر به شاگرد خود گفت که «اصْطَنِعِ الْمَعْرُوفَ إِلَى أَهْلِه‏»  (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام/ ص: ۳۷۳)  این را ننویسی. این را جای دیگر بنویس و این را قاطی بقیه نگذار. حواس خود را جمع کن و این را به هر کسی نگو. دفترهای حدیثی که درست کردند، مسلمین و فرق مسلمین با هم رد و بدل میکردند و این را هر جایی نبری و جان امام در خطر میافتد لذا باید کسی باشد که جاندار و صاحب شعور و صاحب فهم که چه جمله‌ای را کجا بگوید و چه روایتی را کجا بگوید، کجا نگوید. نه شبکه‌ی شیعه باید لو میرفت و کشته میشدند و هم جان امام باید حفظ میشد لذا ائمه آن‌ها را به عالمان واگذار کردند که این زمان امام عسکری خیلی پررنگ شد. چون موسم غیبت داشت نزدیک میشد و ارتباط مردم با ائمه از طریق فهم عالمان از نفوس ائمه بود لذا آن‌ها را به سمت علماء برمیگرداندند که روایاتی خواهم خواند.
مقدمه‌ی دوم این است که حقیقت امامت، هدایت باطنی است یعنی آن چیزی که همه‌ی حقیقت امامت بند به آن است و بقیه‌ی خواص و ویژگیهای امامت از آن متفرع میشود، هدایت باطنی امام است. امیرالمؤمنین سی سال بعد از پیغمبر اکرم (ص) امام بودند ولی چهار سال و چند ماه کمتر از پنج سال به عنوان حاکم مسلمین ظهور و بروز داشتند. بقیه را یک گوشه‌ای بودند و اگر  کسی سؤالی داشت، خیلی محدود میآمدند و میپرسیدند. حضرت مشغول کشاورزی و باغداری و کمک به دیگران و عبادت اما در آن زمان، اعمال بندگان خدا به ایشان طبق روایات عرضه میشد یا نه؟ طبق عقیده‌ی شیعه بله میشد. آیا در شرق و غرب عالم اگر عملی مسلمانی میخواست انجام بدهد که امام هدایت همه را به عهده دارد، به امام عرضه میشد یا نمیشد؟ بله میشد. به برکت او بندگان روزی میخورند یا نه؟ بله. به برکت او امنیت هست یا نه؟ آسمان از زمین فرود میآید یا نه؟ این روایت در منابع شیعه فراوان است. ابن کثیر از برادران و بزرگان غیر شیعه خیلی هم با ما خوب نیست و خیلی وقت‌ها هم به ما طعنه میزند و دشنام به ما میدهد. روایتی را از کمیل بن زیاد نقل میکند که در آن حضرت به این عبارت اشاره میکنند و میگوید که روایت نکوئی است. پس به آن‌ها هم رسیده است که زمین بدون حجت باقی نخواهد ماند و زمین آسیب میبیند. فراوان ما در زیارتنامه‌های خود داریم که «وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْث‏»  (عیون أخبار الرضا علیه السلام/ ج‏۲/ ص: ۲۷۶) باران به برکت وجود شما میبارد. «وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِه» و فراوان است. آسمان اگر به زمین نمیآید، به برکت وجود شما است. این به برکت وجود امام و هدایت باطنی امام است. خداوند این‌طور قرار داده است. امیرالمؤمنین در آن بیست و پنج سالی که حاکم نیست، با آن چهار، پنج سالی که حاکم است، از این جهت فرقی نمیکند.
شریعتی: یعنی حضرت مشغول حفر چاه هم هست، امام است.
حجت الاسلام کاشانی: اشراف به بندگان دارد و این قابل غضب نیست و قابل نصب هم نیست. من نمیتوانم این را به دیگران بدهم. خصیصه و مقامی الهی است. حتی پیغمبر هم این را عزل و نصب نمیکند. پیغمبر اکرم این را به دیگران خبر میدهد که حضرت علی (ع) این‌طوری است.
شریعتی: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما»  (بقره/ ۱۲۴)
حجت الاسلام کاشانیمثلاً اگر امام کاظم (ع) را بیایند و به زندان بیندازند، چهار سال و یازده سال و هر چندی که در منابع نوشتند، خب امام در زندان است اما اعمال خدا عرضه میشود. یک وقت یک بنده‌ی خدایی کتابی در پنجاه سال پیش نوشته بود. گفته بود یعنی چی این اعمال عرضه میشود و کتاب علم امام چه قدر است. هفت میلیارد مسلمان روی زمین است و بخواهد اخبار این‌ها برسد، چند صفحه میشود؟ خیلی ساده‌ انگارانه نوشته بود. امام در زندان هم که باشد، در سیاهچال هم که باشد، اشراف دارد. اصل امامت امام، هدایت باطنی است. حالا اگر جامعه رشد پیدا کند و بفهمد که به عالم‌ترین، عاقل‌ترین، دلسوزترین، داناترین فرد حکومت را بسپاریم که حقیقتاً هم از ان او است، حکومت دست امیرالمؤمنین میآید. با این‌که این قدر هم مخالفت کردند و ما در صفین او گیر کردیم، باز هم رفتارهای حیرت انگیز میکند و آزاد اندیشی دارد. رحیم است، مهربان است و برکت میآورد. نخوانم خب خود آن‌ها گرفتاریهای آن را میبینند. حقیقت امامت، امامت باطنی است لذا درست است که شیعیان از دیدار امام زمان (ارواحنا فدا) محروم شدند که این محرومیت بزرگی است اما قبل از این هم فکر نکنند که مردم میخواستند امام را ببینند و گر و گر هر روز میرفتند امام را ببینند. اولاً از جهات امنیتی میترسیدند. اما در دسترس نبود. عمده‌ی اوقات که ائمه‌ی ما در تجمع شیعیان زندگی نمیکردند یعنی تا زمان سیدالشهداء (ع) که مفاهیم تفسیری نشده بود و ائمه ما در مدینه بودند جز آن چند سال حکومت، عمده‌ی طرفدار شیعیان در کوفه هستند. زمان زین العابدین (ع) و زمان امام باقر و امام صادق (س) باز مدینه هستند و عمده‌ی شیعیان کوفه هستند. از زمان امام کاظم به بعد کم کم نیشابور و قم هم رونق میگیرند. باز امام آن‌جا نیستند. امام کاظم زندان هستند و امام رضا مدینه هستند و باز شیعیان عراق هستند و باز امام رضا به ایران تشریف میبرند. شیعیان آن‌جا تجمع ندارند. باز امام جواد، امام هادی و امام عسکری در حصر هستند حالا یا در کاخ در حصر هستند تقریباً مثل امام جواد (س) یا مثل دو امام بعدی در منطقه‌ی نظامی هستند. هیچ وقت شیعیان آسوده و راحت و بیهزینه ارتباط با امام نداشتند لذا فکر نکنید وقتی که امام میگوییم یعنی یک معلمی که باید برویم حضوری بپرسیم. بله امام در این شرایط محدودی هم که داشتند، صدها هزار جمله از آن‌ها به ما رسیده است. پس تعلیم، تفسیر، رفع ابهام و گشودن پرده‌ها و باز کردن پرده‌های جهل و گشودن درجات علم، کار ائمه هست. این فرع آن هدایت باطنی است. آن هدایت باطنی است که امام گاهی مثلاً فراوان است که … این مقدمه را برای چه عرض کردیم؟ چون زمان امام عسکری شک زیاد شده بود. هر چه ارتباط با امام سخت‌تر و هر چه فشار سنگین دور دوم حکومت بنی عباس که متوکل و معتز و این‌ها رسماً هم فحاشی میکردند، هم تخریب میکردند و هم گاهی قصد کشتار میکردند که زمان حیات امام یا آغاز امامت امام عسکری در این شرایط بود. بارها امام به زندان میافتد. امکان بیان ندارد. در خیابان حرکت میکند، میفرماید که به من اشاره نکنید. نیایید با من حال و احوال کنید، جان شما به خطر میافتد. روابط شما را پی میبرند و گروه‌های شیعی و هسته‌های شیعی آسیب به پیرو مکتب اهل بیت میخورد. جان من به خطر میافتد، نگران میشوند که من نیرو دارم یا ندارم. امام در ارتباط کلامی هم محدود است و از آن طرف به شدت دستگاه تبلیغات حکومت دارد فعالیت میکند. اندیشمندان گروه‌های مختلف دارند فعالیت و تبلیغ میکنند. درون جبهه‌ی اهل بیت که قبلاً در زمان بعضی از ائمه ذکر کردیم و بعضی از امامزادگان و بعضی از فامیل‌ها هم این‌ها هم طمع امامت دارند یا بحران واقفه‌ی زمان امام موسی بن جعفر که ادامه دارد. هی شروع به شبهه افکنی میکنند. خیلی از اوقات این‌ طوری است که امام از دور هدایت میکند. مثلاً میگوید که شک کردم که ببینم این همه دارند میگویند که امام عسکری، امام نیست و علم او را از کجا تشخیص بدهیم که عالم است. حالا این توضیح را میدهم که چه توهین‌ها بعضی از غیر شیعیان مثل ابن تیمیه به امام عسکری کردند. هنوز هم مدت‌ها هست که شک دارم که بعضی از جملات را بگویم یا نه. بعضی از جملات و بعضی از بیادبیها گفتن آن آدم را اذیت میکند. خب شیعیان هم که ارتباط نمیتوانستند بگیرند. حتی بعضی از علما نمیتوانستند ارتباط بگیرند چون نباید این ارتباطات فاش میشد. فضایی را که بعضی از عزیزان که راجع به ساواک که فشاری به مردم میآورد، میبینند. ما یک معلمی در مدرسه داشتیم، میگفت در دفتر معلمان، ما جرأت نمیکردیم که با رفقای بیست ساله‌ی خود بعضی از حرف‌ها را بزنیم. میترسیدیم که یک نفر الان بین ما نفوذی باشد و فردا بیایند ما را ببرند. میگفت من با برادر خود گاهی اوقات جرأت نمیکردم که حرف بزنم. فضای امنیتی و خفقان بود. در به در دنبال این هستند که کشف ارتباط کنند. میگوید در ذهن من میآمد و میگفت که الان نامه به امام مینویسم و مثلاً یک مورد پسر من در امامت امام حسن عسکری شک کرده بود و مریض احوال شده بود. حالا در ذهن طرف یک بحثی شفای فرزند او است و یک بحثی این است که امام عسکری، همین جوری که من ادعا کردم که هدایت باطنی دارد، اشراف دارد یا ندارد. نامه نوشتم که پسر من را دعا کنید. حضرت در یک جمله فرمود که اگر مؤمن است، خدا او را شفا دهد. من فهمیدم که امام، حال پسر من را میداند. سؤال خلجان ذهن من را هم میداند و بعد هم دعا نکرد چون وقتی هسته‌ای از پیروان اهل بیت به شدت مورد آسیب است، در این شرایط ائمه تلاش میکنند که مرزبندی این‌ها با بقیه حفظ شود تا این‌که این‌ها از هم نپاشند. یک وقت است که میگویند با غیر از شیعه‌ها بیادبی کنید، مهربانی کنید. از امام عسکری زیاد شنیدید که «جُرُّوا إِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّه»  (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام/ ص: ۳۵۶ ) محبت کنید، تشییع بروید. بیمار شدند، عیادت آن‌ها بروید. اگر فقیر بودند، به آن‌ها کمک کنید. اگر همسایه‌ی شما هستند، آزار شما به آن‌ها نرسد. پس بیادبی، اذیت و آزار ابداً اما بین خود و بین دیگران در اوضاعی که ممکن است که مکتب اهل بیت از هم در فشار شدید از هم بپاشد، مرز خود را با دیگران حفظ کنید. صف‌بندی نه به عنوان بیادبی و صف‌بندی به این معنی که مرز تفکر شما آسیب نبیند لذا این عبارت که حضرت فرمود که فقیهی که یتیمی از یتیمان ما را، کسانی که از مشاهده‌ی ما دور شدند یعنی با هم ارتباط نمیتوانیم بگیریم. یک وقتی امام صادق (ع) آمد و یک زندیقی از مصر آمده بود. تا داخل آمد گفت «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏»  (کتاب سلیم بن قیس الهلالی/ ج‏۲/ ص: ۷۱۰ ) هیبت امام و لحن امام را که دید، به هم ریخت. مردم محروم هستند. فشار شبهه‌ها هم زیاد است. حضرت این‌جا فرمود که آن‌ کسانی که مرزبان هستند و مرزها را حفظ میکنند. این‌جا اهل بیت روی مرزها تأکید میکنند. لذا فرمود که امام عسکری که اگر نمیتوانید ما را کمک کنید، در خانه‌های خود بنشینید، دشمنان اهل بیت را لعن کنید. خانه که مینشینی خود شما و خود شما هستید و کسی با شما نیست ولی مرزبندی خود را با دشمن حفظ کن. دشمن‌ها را لعن کن و با مردمی که غیر از شما هستند، مرزبندی فکری خود را حفظ کن. حواس خود را جمع کن. یکی میگوید که یک جایی نشسته بودم و نواصب به جناب ابوطالب توهین کردند. اسم امام را هم با بیادبی بردند. یک نامه به امام نوشتم. حضرت هم میخواهد در دل این‌ها قرص شود که امام به ما اشراف دارد و هدایت باطنی دارد. حضرت به او نامه نوشت فرمود که «أَسْتَغْفِرُاللَّهَ وَأَتُوبُ الَیْه‏»  (تحفه الأولیاء  (ترجمه أصول کافى)/ ج‏۴/ ص: ۳۷۹ ) استغفار کن و توبه کن. کجا نشستی که این حرف‌ها را زدند. عیادت برو، اگر گرسنه بودند، غذا بده. محبت بکن ولی در گفتگوی آن‌ها حد خود را حفظ کن. چون اولاً علم نداری و اگر علم هم داری، این‌جا شرایط بیان نداری و تو را میکشند. پس برای چی مینشینی و به ابوطالب توهین میکنند و تو مینشینی. اقلاً شرکت نکن. یعنی محبت بکن ولی اختلاط نکن چرا؟ چون تا جایی که ممکن است در این فشار، شما باید مرز عقیدتی خود را حفظ کنید چون قرار است شما یک محتوایی را از اهل بیت به نسل بعدی انتقال بدهید لذا خیلی شرایط پیچیده است. برای همین حضرت فرمود که اگر پسر تو مؤمن است، دعا میکنم. یعنی میداند که پسر او برای او مهم است ولی مرز عقیدتی اگر حفظ نشود، کل ایمان آسیب میخورد. در مورد همین امام عسکری داریم که از حافظه میگویم که شاعری بود گرفتار بود، بیچاره بود. به شاعرها، حکومت بنی عباس پول خوب میداد ولی به شرط این‌که شعر خوب بگویند. این شعر نداشت بگوید. خب یک شعر گفتن هم شاید یک سال طول میکشید تا حک و اصلاح شود. این به هر کسی رو میزد میگفتند که یک شعری و یک مدحی از ما بخوان و من را پیغمبر مقایسه کن. با جبرائیل باید مقایسه میشد. وگرنه این‌ها چیزی به او نمیدادند. او هم چیزی نداشت بگوید و بچه‌ی او هم مریض بود. چی کار کنم؟ یکی هم گفت که به امام حسن عسکری، ابو محمد (ص) آقای عالم نامه بنویس. گفته بود که من شاعر این‌ها هستم. انگار که به مداح اهل بیت بگویند که برو به بن سلمان نامه بنویس. این کار را نمیکند. گفت من پول را باید از این‌ها بگیرم و ما ربطی به هم نداریم. البته این بن سلمان هم که گفتم قیاس به عکس کردم. حالا نوشت و حضرت پول خوبی برای او فرستاد و گفت باز هم گرفتار شدی، بیا. به شیعیان هم همین را میگفتند که اگر گرفتار دیدی، بحث عقیدتی شما سر جای خود اما با این‌ها مهربانی کنید. پول بدهید، گرفتار هستند، مشکلات دارند ولی هم زمان باید عقیده‌ی خود را حفظ کنید. در این شرایط اگر در ذهن آن‌ها خلجان بود، امام نامه میفرستاد. یکی نامه نوشت که من خیلی گرفتار هستم. خب حضرت میتوانست پول بفرستند ولی مهم‌تر از گرفتاری مالی چه بود؟ شک ذهن بود. حضرت فرمود مگر تو پسر عمویی در بصره و فلان جا نداری که خیلی ثروتمند است، او به زودی از دنیا خواهد رفت و وارثی جز تو ندارد. صد هزار سکه برای تو خواهد رسید. از این طریق طرف هم ثروتمند شد و هم گفت که امام به من اشراف دارد. این خلأیی که نمیتوانیم برویم امام را ببینیم، کاش میشد بروید ببینیم. الان ما سالیان سال است که عادت کردیم چون باباهای ما هم امام را ندیدند، جد ما هم امام را ندیده است اما آن‌ها چون از نسلی بودند که از امام صادق، پیرمردها نقل میکردند، پیرمردها از امام رضا (س) نقل میکردند و حالا این‌ها میگفتند که حالا سخت شده است و امام را گرفتند و ارتباط نداریم. امام عسکری شاید بیش از همه‌ی ائمه کرامت بروز داده است. کرامت‌ها هم عمدتاً از این سنخ است که خبر دارم در دل شما چه میگذرد. چرا؟ توضیحی که عرض کردم که من اشراف دارم. این موارد فراوان است. که اگر بنده بخواهم ذکر کنم یکی ـ دو تا دیگر آن را ذکر کنم.
شریعتی: که البته این هم برای خواص بوده یا نه برای عموم مردم؟
حجت الاسلام کاشانی: هر جایی که فرصت بوده است. یک نمونه آخرش برای وزیر حاکم عرض می کنم. او هم اگر شک داشته است امام او را هم به حق دعوت می کرده که نکته مهمی را می-خواهم عرض کنم. طرف می گوید رفتم با یک کسی که دوگانه پرست بود. مثلاً می گفت خیر در عالم دست اهورا است، بدی در عالم دست اهریمن است، رفتم مناظره کردم کم آوردم. چند روز یک بار در دارالحکومه در سامرا می رفت خود را معرفی می کرد و حضور پیدا می کرد. حضرت داشت رد می شد از کنار من که رد شد فرمود: «احدٌ، احدٌ فردٌ» من از این بی هوش شدم. در ذهن من بود کاش می شد از امام عسکری یک سوالی می پرسیدم، حداقل چه جوابی باید می-دادم. حضرت هم اصلاً فرصت نداد. حضرت که دارد راه می رود نمی خواهد ارتباطش با اینها لو برود. حضرت چنان به او با قدرت تکوینی فرمودند یگانه است، یگانه است فرد بی همتا است، که می گوید من اصلاً بی هوش شدم. چرا برای این که هم توحید طرف را اصلاح کند و هم این که بگوید امام به من اشراف دارد. این که می گوییم امامت امام زمان یا غیبت را می خواست حضرت آماده سازی کند خیلی کار سختی بوده است. حضرت باید دل ها را آماده می کرده است. برای امامی که به ظاهر دیده نمی شود. لذا فرض بفرمایید یک جایی یک ناصبی شروع به بحث کردن کرد و گفت اگر راست می گویید نامه من را هم بگویید جواب بدهد. یک برگه سفید برداشت یک چیزهایی با انگشتش نوشت و داد. همین جوری سفید. گفت همین را بدهید ببینید چیزی بلد است. وقتی پیش امام آوردند به سختی مثل احمد بن اسحاق، کسانی که مورد وثوق خاص بودند با یک داستان هایی خود را به امام می رساندند و نامه ها را حضرت که می خواست جواب بدهد که گاهی هم نامه را با دست خط مبارک خودشان جواب می دادند که دل ها قرص بشود این نامه را مکتوب نفرمود گفت بروید به او بگویید تو فلانی پسر فلانی هستی. می گوید وقتی ما رفتیم هم آن ناصبیه، ناصبی یعنی دشمن اهل بیت، غیر شیعه همه دشمن اهل بیت نیستند. یک گروه اندکی که زمان امام عسکری متأسفانه اندک نبودند، الان خیلی انگشت شمار هستند، در شبه قاره هستند کتاب علیه امام حسین (ع) می نویسند. همین امسال در بعد از محرم یک جریانی به سیدالشهداء (ع) کرد ولی اکثریت جامعه اسلامی اینها را دوست ندارند. زمان ائمه ما دوره متوکل به بعد از اینها در حاکمیت حضور داشت. خلاصه امام از این کارها زیاد می کند که بشناسند. امام چون می بیند شرایط پیچیده است دائماً هر طور بتواند دعوت به اهل البیت و حق می کند. این که دارم عرض می کنم خیلی بحث مهمی است. وقتی می گوییم دعوت به اهل بیت، دعوت به حق برخی خیال می کنند منظور ما شیعه سازی است. یا مسلمان سازی است. یعنی شانتاژ کنند، فشار بیاورند. تخریب کنند، تحقیر کنند. فشار رسانه ای روی مغز یک نفر ببرند که از شدت تحقیر بخواهند آیین خود را عوض کند. اصلاً این را به هیچ وجه مکتب ما قبول ندارد. حتی مجادله غیر احسن را قبول ندارد. مراق را اصلاً قبول ندارد. می گوید شما حرف را بگویید و بروید. آن هم برای گفتن اگر می بینید جایی امکان شنیدن هست. و گر نه کسی هادی است که هدایت کند، هدایت دست خداست و نه ما ملزم هستیم که دیگران با دریل حرف ما را بپذیرند. نه شدنی است. از این کارها با ما در طول تاریخ زیاد کردند. اما دعوت به سمت حق یعنی این که شما حق را بگویید. آن چه را که حق می دانید بگویید. دیگران هم می روند در مساجد خود، در رسانه های خود آن که خودشان حق می دانند می گویند و آن کسی که می شنود انتخاب می کند. هر چه ما از دعوت کردن به حق با ادبیات خوب بگوییم یک بحث است، شیعه سازی، مسلمان-سازی، حزب سازی، امثال اینها واضح است که رذیله است. اصلاً بحث ما اینها نیست. امام عسکری به قول نویسندگان کتاب اعلام الهدایت که ان شاءالله در کانال سمت خدا کتاب امام عسکری این گروه را منتشر می کنند که آن جا می گوید دعوت به سمت حق از رفتارهای پرشمار ائمه از جمله امام عسکری که یک قصه آن را می خواهم بگویم و یک لینک هم آن جا می گذارند چهارده کتاب راجع به چهارده معصوم این گروه نوشتند. یک گروهی زیر نظر استاد سید منظر حکیم چهارده کتاب راجع به چهارده معصوم نوشته اند. هر کدام حدود دویست و چند صفحه است. عربی بوده است ترجمه کرده اند در کانال ان شاءالله دوستان مشاهده می کنند. در این کتاب می گوید که دعوت به اهل بیت، دعوت به حق یکی از کارهای پرشمار اهل بیت است. درست هم می گوید. بعد برای امام عسکری یک مثال می زند. حضرت داشتند حرکت می کردند وزیر حاکم وقت گفت که می گویند این آقا باطن را می فهمد جالب است به شما بگوییم این مقدمه ای که ما عرض کردیم دائماً در گفتگوهای بین شیعیان تکرار می شد، اخبار آن به دیگران می رسید. گاهی ما را مسخره می کردند. چون دیگران امامان آنها حداکثر فقهایی بودند که اینها لزوماً باطن بین نیستند. ولی امام ما از سخن دیگری است. هالی معصوم است، هالی نبی مکرم اسلام است. اگر این آقا حرف من را می شنود مثلاً دست راست خود را یک تکانی بدهد. یک دفعه دید امام دست خود را تکان داد. گفت این تیلسانی که دست او است این سمت راستش را بیندازد سمت چپش من ببینم. از دور نمی دید که در ذهن او بود. دید حضرت همین کار را کرد. ۲ ـ ۳ تا گفت دید حضرت همین کار را کرد. بعد که حضرت داشت از کنار آنها رد می شد فرمود شک به دل خود راه نده. گاهی دعوت به حق یعنی شما سخنی به حق بگویید، گاهی رفتاری بکنی که آن خلجان ذهنی را به سمت حق هدایت کند. یعنی لزوماً این می گوید وقتی امام صادق (ع) با ده ها هزار روایت که شرایط آن را دارد بیان می کند، یک وقت امام عسکری (س) هزار کیلومتر آن طرف تر با یک جمله ای که برای طرف می فرستد خلجان خود را جابه جا می کند. لذا دعوت می-کردند، طبعاً اجبار نمی کردند. بگذارید یک نمونه به شما بگویم این در منابع خیلی قدیمی ما نیست. وقتی امام هادی (س) را به آن مجلس بسیار زشتی که متوکل درست کرده بود و به حضرت جسارت است که بگویم چه چیزی تعارف کرد و حضرت میل نفرمودند و اینها بعد اشعاری خواندند که فکر نکن متوکل که قدرقدرت هستید. بودند کسانی که در قله های کوه ها از سنگ تراشیده برای اینها ساختمان درست کردند، انسان های قوی پنجه مراقب اینها بودند ولی مرگ از در داخل نمی آید که شما در را بپایید کسی نتوانست مانع شود، نتوانست حارس شود. خلاصه کلمات نورانی امام هم که اثر تکوینی داشت کاری کرد متوکل مست شروع کرد هاق، هاق گریه کردن. بعد در همان حالت گفت من می خواهم برگردم. حضرت نگاه کرد فرمود تو توفیق نداری و بر نخواهی گشت. یعنی امام اجباراً کسی را که لیاقت ندارد یا نمی خواهد به سمت حق نمی برد. ببینید در کربلا سیدالشهداء خیلی ها را دعوت کرد. دعوت می کرد بسیاری، اکثریت نپذیرفتند. حر و امثال حر (س) هم برگشتند. این که می گوییم هدایت در آن اختیار است که ارزش دارد. منتها ائمه می گفتند این بی انصافی است که بگوییم ائمه نمی گفتند. بله گاهی شرایط خاصی بوده است، جان شیعیان به خطر می افتاده است آن جا بیان هم ممنوع می-کردند. اصلاً حرف نزنید. این موقت است. اما در بقیه اوقات می فرمودند منتها اجباری در کار نیست. سوال می کردند، جواب می دادند. گاهی سوال ایجاد می کردند. امام رضا (س) با بزرگان مذاهب مختلف راجع به امامت بحث کردند. مناظره کردند. کسی را با چماق مسلمان [نکردند]. اصلاً ارزشی ندارد.
شریعتی: یا حتی با کرامت هم می توانستند یک نگاهی بکنند همه بیایند محب اهل بیت بشوند.
حجت الاسلام کاشانی: به درد نمی خورد. سیدالشهداء در کربلا نمی خواهد این کار را بکند. نه دوست دارد نصرت از آسمان، بی خودی، بی خودی که می گویم یعنی غیر ظاهری به کمک او بیاید نه این که آنها را بخواهد برگرداند. باید حق روشن شود، انتخاب کنند و توبه کنند. یعنی حر باید بفهمد که چه خطایی کرده است. دل اگر برگردد، اتوب الی الله، با همه وجود خود بگوید خدایا می خواهم به حق برگردم آن آغوش امام باز است. برای این دعوت هم می کند. پس دعوت داریم، شیعه سازی، مسلمان سازی و امثال اینها نداریم.
شریعتی: پس نکته اول هدایت باطنی بود که از وظایف اصلی امام هست و بقیه همه فرع آن است. شبکه ارتباطی قوی بین شیعیان، آماده سازی برای دوره عصر غیبت و بعد هم همین نکته دعوت به محبت اهل بیت.
حجت الاسلام کاشانی: و آن بحثی است که عالمان تربیت بشوند. مردم بدانند اگر سراغ یک عالم مورد تأیید امام می روند، حرف علمی او را گوش بدهند انگار حرف امام را گوش دادند. این روایت فراوان است. امام هادی و امام عسکری فرمودند مثلاً از آن نواب اربعه فرمود از این دو نفر هر کس گوش بدهد از من گوش داده است. از او اطاعت کند، از من اطاعت کرده است. حرف او حرف من است. مرجعیت را منتقل کردند ذیل شاگردانشان که مورد اعتماد هستند که در شهرها پخش هستند مردم بتوانند ارتباط بگیرند. حالا یک سؤال مهمی مطرح است. که زمینه دشنام به اهل بیت هم شده است. که بنده هم در مقدمه بحث کتاب نویسی را مطرح کردم. آیا از امام عسکری کتاب مثل این کتاب ها باقی است؟ واضح است که نه. این زمینه را فراهم کرده است که یک عده ای شروع به جسارت کردن بکنند. مثلاً ابن تیمیه من حرف های او را آوردم ولی دلم نمی آید جملات بی ادبانه او را بگویم. می گوید که این شیعیان ابله و چند هستند اینها فکر می-کنند امام خودشان از مالک و شافعی باسوادتر هستند. خیال می کنند امام شان یک چیزهایی می داند. پس کتاب امام آنها کجاست؟ اولاً پیغمبر کتاب دارد؟ چون قرآن کتاب خدا است. آیا پیغمبر کتاب نوشته است؟ شما روایات پیغمبر روی چشم خود نمی گذارید؟ انکار روایت قطعی از پیامبر را حتی ابن تیمیه کفر نمی داند؟ می داند. یک وقت استاد کتاب می نویسد، یک وقت شاگردان او از روی او کتاب می نویسند. این چه حرف سخیفی است. بگذارید یک نکته تاریخی بگویم و یک تحلیل یک عالم بزرگ اهل سنت که ببینید چه جوری دفاع کرده است از ائمه؟ این را ببینید. وقتی امام هادی یا امام عسکری سؤالات حکومتی را جواب می دادند علم آنها واضح و روشن می شد فریادها بالا می رفت. یحیی بن اکثم پیش متوکل رفت گفت برای چه اگر سوال داری از امام هادی می پرسید؟ گیر می کنید برای چه از امام هادی سوال می کنید؟ نباید سوال بپرسی؟ چرا؟ چون اگر سوال بپرسی این سوال پرسیدن تو باعث می شود «فِی ظُهُورِ عِلْمِهِ تَقْوِیَهٌ لِلرَّافِضَه» اگر علم او آشکار شود رافضه تقویت می شوند و ما باید اینها را منکوب کنیم. پس حکومت اجازه ظهور و بروز به هیچ وجه نمی داد. اجازه نمی داد علم امام ظاهر شود. این حرف از ما شیعیان است. یک کتابی برای شما آوردم که گاهی مثل ابن تیمیه توهین می کنند، جسارت می کنند ما نمی خواهیم بگوییم برادران اهل سنت همه این طوری هستند. این کتابی که آوردم از روی آن چند جمله بخوانم نویسنده ای از بزرگترین محدثان معاصر که زنده است و خدا به او حیات طولانی اعطا کند به اسم دکتر سعید ممدوح عالم بزرگوار اهل سنت است. اسم این کتاب آیۀ البجیل است. صفحه ۱۱۵ این کتاب چرا علم اهل بیت جایی نیست؟ کمتر جایی مطرح است؟ یعنی خیلی روشن و واضح نیست؟ می گوید که «ان القتل، کشتار، تشرید، تبعید، سب، فحاشی و الارعاب الفکری» ارعاب یعنی ترساندن جسمی و فکری. کسی جرأت نکند یک فکری را بگوید. «کانت لعل ید طولا فی تعقیب فقه و حدیث آل محمد» در این که فقه و حدیث آل محمد (ص) از عرصه اجتماع غایب بشود. دیده نشود. کنار بقیه مدارس علمی پیدا نشود تلاش جدی صورت گرفته است. برای همین است که می گوید دیده نشد. بعد یک جمله ای می گوید. می گوید به قدری فشار آورده بودند نه روایت اینها، شیعیان حرص می زدند قبر ائمه خود را مثل امیرالمؤمنین مخفی کنند که اینها نبش قبر نکنند. بعد شما توقع دارید اینها کنار بقیه مدارس حرفشان مطرح بشود. حرف اینها را باید بروید از فرزندانشان و شاگردانشان بگیرید چرا؟ چون فضای سیاسی آن زمان اجازه انتشار نمی داده است.
شریعتی: تقریباً همان کلامی که منسوب به شافعی است یا یکی از علمای اهل سنت که محبان اهل بیت از ترس، دشمنانش از حسد فضائل امیرالمؤمنین را مخفی کردند ولی باز این فضائل شرق و غرب عالم را فرا گرفته است. خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای کاشانی. قرار امروز ما صفحه ۶۰۱ قرآن کریم است که ان شاءالله دوستان خودشان تلاوت خواهند کرد. در پایان گزارشی از قربانی ماه ربیع الثانی که از مسجد امام حسن عسکری (ع) تقدیم دوستان عزیزمان خواهد شد. حاج آقای کاشانی دعا بفرمایید و خداحافظی خواهیم کرد.
حجت الاسلام کاشانی: خدایا در روز ولادت امام عسکری (ارواحنا فدا) ظهور فرزند برومندش آرزوی همه انبیاء حضرت بقیه الله را در زمان حیات ما قرار بده. ما را از بهترین یاران او بگردان.