«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

-‌ آقای شریعتی: ما در چند شب گذشته یک فضایی را از دوران شروع خلافت امیر المؤمنین و شروع ولایت و حاکمیّت حضرت ترسیم کردیم، با آن غباری که در فضای آن روز بود و فتنه‌هایی که شکل گرفت و مظلومیّت و غربت امیر المؤمنین که کاملاً مشهود و واضح بود. حالا امیر المؤمنین به حکومت رسیدند، حاج آقای کاشانی وعده دادند که از اولویت‌های حضرت و چشم‌اندازی که حضرت برای حکومت خود ترسیم می‌کنند برای ما بگویند.

چگونگی ورود امیر المؤمنین به حکومت

-‌ بعد از این‌که عرض کردیم مردم بررسی کردند و از طلحه عبور کردند و به سمت امیر المؤمنین هجوم آوردند، ولی نه به عنوان خلیفه‌ی رسول خدا، با همان چیزی که در ذهن خود بود و دوست داشتند که امیر المؤمنین راه دو خلیفه‌ی اوّل را پی بگیرد و فقط با خلیفه‌ی سوم مخالفت کند، حضرت هم نمی‌خواست بپذیرد، عرض کردیم چه شد که حضرت ورود کرد. حالا یک اتّفاقی افتاد که برای ما خیلی خوب است. الآن که در ایام انتخابات نیستیم این حرف‌ها را راحت‌تر می‌توان زد.

این هجومی را که به سراغ امیر المؤمنین صلوات الله علیه آوردند، آماده هستند که حضرت وعده‌های عجیب و غریبی بدهد و مردم هم خوشحالی کنند، این‌جا به جای این‌که وعده بدهند، وعید دادند یعنی تهدید کردند. چیزهایی فرمودند که مردم بگذارند و بروند، فرمودند: من بیایم حتّی مهریه‌های همسران خود را حرام کرده باشید پس می‌گیریم این در خطبه‌ی ۱۵ نهج البلاغه و حای دیگر هم آمده است- البتّه این جزء تهدیدهایی است که عملی نشد.

توده‌ی مردم که این‌جا طرفدار عدالت بودند یا آن سرانی که عرض کردیم عدالت آن‌ها به خاطر کم شدن سهم‌شان بود، گفتند شاید در این عدالت جدید چیزی به ما می‌رسد چون عدالت از نگاه آن‌ها این بود که چیز بیشتری به ما برسد- و افکار عمومی هم دیدند غیر از امیر المؤمنین صلوات الله علیه اجازه نمی‌دهد جای دیگری بروند، همه‌ی یک صدا قبول کردند.

وقتی حضرت این‌جا خواستند وارد حکومت شوند چند کار انجام دادند: شاید توقّع معدود شیعیان ۵۰ نفری این بود که الآن امیر المؤمنین می‌آید فدک را پس می‌گیرد، بعضی از افراد را مجازات می‌کند که قبلاً با حضرت دعوا داشتند، بعضی از آن کسانی که قبلاً خاطرات تلخ درست کردند، حدّاقل حضرت مغیره را می‌گیرد و یک درس عبرتی به او می‌دهد یا با مروان برخورد می‌کند. ولی امیر المؤمنین صلوات الله علیه در آن شرایط به یاران خود فرمودند: -خودشان را هم اسم بردند- بعضی از اشتباهات گذشته حتّی بدعت‌های قدیمی یا موضوع فدک را اگر من الآن بخواهم روی آن دست بگذارم، همه‌ی مردمی که الآن به سراغ من آمدند برمی‌گردند.

عدالت شعار حکومت امیر المؤمنین

قبلاً این بحث را عرض کردیم برای امیر المؤمنین خلافت رسول خدا یک بحث دیگری است، حکومت وقتی ارزش دارد که بتواند با آن اقامه‌ی حق کند ولو یک حق، و باطلی را ریشه‌کن کند ولو یک باطل، امر به معروف کند، اقامه‌ی حق کند، اقامه‌ی عدل کند.

لذا حضرت شعار خود را عدالت گذاشت و آن هم بیشتر با سنخ عدالت اقتصادی گذاشت. یعنی فرمود: اگر نبود که خداوند دستور داده است علما آرام و قرار نداشته باشند، «عَلَى‏ کِظَّهِ ظَالِمٍ‏ وَ لَا سَغَبِ‏ مَظْلُومٍ‏»[۱] ظالم می‌تواند ظلم‌های مختلفی بکند، امّا شعار اقتصادی اصلی امیر المؤمنین پرخوری ظالم و چپاول بیت المال و گرسنگی مظلوم به جای شعارهای مذهبی شد. یعنی اوّلاً اصلاً جامعه پذیرش نداشت، ثانیاً وقتی امیر المؤمنین به حکومت رسید، حکومتی می‌خواست که حکومت دینی است، این از آن چیزهایی است که ما باید به آن خیلی توجّه کنیم.

آلوده نشدن شخصیّت‌های دینی به مسائل دنیوی

در حکومت دینی خدا به پیغمبران خود بارها در قرآن فرموده است به مردم بگویید ما اجری از شما نمی‌خواهیم. یعنی اگر بگویند کاشانی این شب‌ها صحبت می‌کند، دقیقه‌ای این‌قدر پول گرفته است، می‌گویند: عجب! اگر بگویند فلان بازیگر یا فلان تیزر تبلیغات تلویزیون این‌قدر هزینه شده است، مردم می‌گویند بالاخره شغل او است. (از این طرف) می‌گویند آن کسی که دارد حکومت امیر المؤمنین را تعریف می‌کند ثانیه‌ای قرارداد بسته است، تعجّب می‌کنند. اثر آن‌که از بین می‌رود، می‌گویند کلاً سر کار بودیم و ما چه وقتی را تلف کردیم، او طبیعتاً این را یک منبع درآمدی برای خود درنظر گرفته و دنبال این بوده که وقت خود را بیشتر کند. خداوند به وسیله‌ی پیغمبران خود می‌فرماید: بگویید که ما اجری از شما نمی‌خواهیم.

خطرناک‌ترین وصله‌ای که می‌تواند به شخصیّت‌های دینی (اگر به آن‌ها) بچسبد، این است که آن‌ها آلوده به مسائل دنیا و مالی شوند. لذا امیر المؤمنین صلوات الله علیه در این موضوع که اتّفاقاً اجماع همه بود، همه‌ی مدّعیان عدالت و همه‌ی کسانی که واقعاً عدالت‌خواه بودند، روی این موضوع پافشاری می‌کردند، حضرت هم عدالت اقتصادی را ملاک قرار دادند، با این‌که می‌دانست دردسرهای زیادی اتّفاق خواهد افتاد. حضرت مواظب بود در برابر باطل‌های واضح کوتاه نیاید.

تحلیل‌های مغیره و ابن عباس به امیر المؤمنین راجع به معاویه

من می‌گویم اصلاً امیر المؤمنین -به عنوان امام معصوم عرض نمی‌کنم، حتّی اگر حضرت را به عنوان یک آدم عادی در نظر بگیریم یعنی آن علم الهی حضرت را هم کنار بگذاریم- با تحلیل وضعیت آن زمان می‌دانست به مشکلاتی خواهد افتاد. چرا؟ چون همان روزهای اوّل، مغیره از جبهه‌ی مخالف و ابن عباس راجع به ابن عباس من بعداً صحبت خواهم کرد که ابن عباس یک شخصیّتِ دیندارِ طرفدارِ اهل بیت است که خود را هم همیشه لحاظ می‌کند. یعنی در تحلیل‌ها برای خود هم یک جایی را قائل است- هر دو پیش امیر المؤمنین آمدند و گفتند: آقا شمشیر را از رو برای معاویه نبندید. معاویه احتمالاً حکومت شما را نمی‌پذیرد، شما بیایید چند ماه او را منصوب کنید، بعد از چند ماه او قطعاً می‌پذیرد و قبول می‌کند که شما حاکم اصلی هستید و او فرمانداری از فرماندارن است، بعد از چند ماه او را عزل کنید، دیگر او نمی‌تواند مخالفت کند. این حرف را هم مغیره و هم ابن عباس به حضرت زدند، جالب است که تحلیل آن‌ها هم یکی شد.

حضرت به مغیره فرمود: برای من خیرخواهی کردی، ولی من این کار را نمی‌کنم. یعنی واقعاً نظر شما این‌جا این بود که من یک قدرتی پیدا کنم تا شاید بشود آن کدورت‌های گذشته را جبران کرد. فردا مغیره نزد امیر المؤمنین آمد و گفت: آقا من فکرهای خود را کردم، بهتر است شما با معاویه بجنگید. حضرت فرمود: این‌جا خیانت کردی، من با معاویه خواهم جنگید، ولی تو این‌جا می‌خواهی به من خیانت کنی. چون می‌دانی درگیری با معاویه از نظر دنیایی به ضرر من است. جالب است برای امیر المؤمنین واضح است که درگیری با معاویه به ضرر است، ولی چرا امیر المؤمنین روی بحث عدالت اقتصادی و این بحران‌ها دست می‌گذارد و کوتاه نمی‌آید؟

اگر من بخواهم از آن زمان برای شما مثال بزنم مثل این می‌ماند که فرض بفرمایید الآن ترامپ بیاید مسلمان شود و با این شوخی که می‌کردند، می‌گفتند ما کاخ سفید را حسینیه می‌کنیم و ترامپ هم بیاید و مسلمان شود. دو سال که بگذرد فرض کنید ترامپ سخنرانی کند، بگوید قاسم سلیمانی اهل جهاد نیست و من اهل جهاد هستم. ببینید چقدر مضحک است، بلکه من بگویم خیلی گریه‌دار است که یعنی بعد از گذشت چند سال از، از دست دادن و فقدان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم کسی که پرچم‌دار جبهه‌ی کفر بود، آمده به امیر المؤمنین که پرچم‌دار و فرمانده‌ی سپاه است را به بعضی چیزها متّهم می‌کند و اصلاً او (معاویه) نزد همه نماد باطل، نماد رباخواری بود.

بعضی از اصحاب پیغمبر زمان خلفای قبلی می‌گفتند ما هرگز به شام نمی‌رویم، چون معاویه رسماً ربا می‌خورد. در حکومت معاویه آدم‌های ناشایست عزیز هستند و مؤمنان ذلیل هستند. یعنی از نظر او نماد باطل بود و اتّفاقاً مردم کوفه هم به خاطر یمنی تبار بودن خود یک عِرق قبیله‌ای بسیار منفی علیه قریش بنی امیّه داشت.

ایجاد تساوی برای تقسیم بیت المال از سوی امیر المؤمنین

لذا امیر المؤمنین اوّل عدالت اقتصادی و بعد درگیری با معاویه را در دستور کار قرار داد که معاویه یا تسلیم می‌شود و حکومت را پس می‌دهد یا ما با او درگیر خواهیم شد. همین ابتدای کار حضرت در آن تهدیدهایی که کردند، فرمودند: من هر دریافتی حرامی که از گذشته باشد این‌ها را پس خواهم گرفت. این به معنا که من حکومت قبلی را قبول ندارم. منتها داستان از آن جایی شروع شد که پول‌هایی رسید، قرار شد بیت المال تقسیم شود، این‌ها عادت داشتند رده‌بندی کنند، بگویند به غیر عرب‌ها هیچ، در بین عرب‌ها رده‌بندی می‌کنیم. آن کسانی که از بنی امیّه هستند این‌ها صدها برابر و حتّی هزاران برابر سهم می‌گیرند، قبیله‌ی بنی مخزوم از خود ما است، قریشی است، این‌ها هم ۵۰ برابر سهم می‌برند. تا به آدم‌های عادی مثلاً فلان شخص بدری است، فلانی شخص احدی است.

وقتی امیر المؤمنین صلوات الله علیه آمد تساوی ایجاد کرد، البتّه عدالت همیشه به معنای تساوی نیست، ولی در آن حکومت چون بیت المال حکومت مدرنی نبود و خدمات دولت خیلی گسترده نبود، باید بیت المال را مستقیم به همه می‌دادند. در این‌جا امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام جمعیّت زیادی را وارد لیست اموال کرد. مثلاً شما ببینید ۷۰ درصد جمعیّت جامعه چیزی نمی‌گرفتند، ده درصد خیلی می‌گرفتند، ۲۰ درصد زیاد می‌گرفتند. حضرت تساوی برقرار کرد، ولی آن ۷۰ درصدی که چیزی نمی‌گرفت را اضافه کرد. در واقع حقوق‌ها پایین آمد، برخی اعتراض کردند، گفتند: این چه عدالتی است، ما دنبال عدالت بودیم، می‌گفتیم آن‌ها (آن عدالت‌خواهانی که منفعت طلب هم بودند) بیشتر از ما می‌گیرند حالا از قبل داریم کمتر می‌گیریم. پیش حضرت آمدند، حضرت فرمود: «فَإنَ‏ فِی‏ الْعَدْلِ‏ سَعَهً»[۲] اگر شما دنبال گشایش هستید، می‌گویید من زن و بچّه‌ی خود را چه کار کنم، اموال خود را چه کار کنم، عدالت است که گشایش می‌آورد و این برای حضرت خیلی سخت بود.

-‌ آقای شریعتی: عدل امیر المؤمنین را تحمّل کردن خیلی سخت است. نقل داریم که حضرت در محراب عبادت خود به شدّت عدل خود به شهادت رسیدند و خیلی از افراد تاب نکردند و تحمّل نکردند.

-‌ ما یک زاویه‌ی دیگری را هم باید باز کنیم که شب‌های بعد می‌خواهیم سیر حکومت حضرت را بیان کنیم، فضای ذهن عزیزان باشد این مسئله‌ی مالی از آن ابتدا مطرح شد و بعداً إن‌شاء‌الله خواهیم گفت که حضرت خیلی بر آن پافشاری فرمودند، کنار این ماجرای بیعت بود. این بیعتی که مردم در آن هجوم آوردند، توده‌ی مردم که متأسّفانه در جوامعی که قبیله‌گرایی زیاد است، خیلی کاره‌ای نیستند، این‌ها خیلی خوشحال بودند مخصوصاً غیر عرب‌ها خیلی خوشحال بودند از این‌که …

-‌ آقای شریعتی: دلخوش به آن عدلی بودند که حضرت وعده داده بود.

– بله، اصلاً برای آن‌ها باور نکردنی بود، تازه شخصیّت و هویت آن‌ها دیده شده بود. کنار این بیعت‌گیری کار امیر المؤمنین خیلی جالب است، چون به بحث‌های آینده مربوط است، هجومی که اوّل مردم آوردند، اوّل حضرت نپذیرفت و بعد در پایان که مردم هجوم آوردند (پذیرفتند).

عدم بیعت اجباری در حکومت امیر المؤمنین

این‌جا چون در گذشته اتّفاقاتی افتاده بود، بیعت‌های اجباری از بعضی گرفته شده بود، خود امیر المؤمنین برای این‌که آن ابتدا بعد از پیامبر اکرم بیعت نکرده بود دچار مشکلات جدّی و دردسر شد، یکی از اصحاب برجسته‌ی امیر المؤمنین، فرزند یکی از خلفا را آورد و گفت: او بیعت نمی‌کند، ما هم همان‌طور برخورد کنیم؟ حضرت فرمود: نه. این برای روزهای اوّلیّه بود که هنوز خیلی از مخالفان نمی‌دانستند چه می‌شود، امیر المؤمنین چه جایگاهی بین مردم دارد، می‌گفتند شاید این هجوم جمعیّت کم کم فروکش کند، لذا اوّل کوتاه نیامدند و بیعت نکردند.

این‌جا حضرت آقایی و بزرگواری خود را نشان داد، فرمود: نه، ما از کسی به زور بیعت نمی‌گیریم. فقط ایشان یک حمیلی و یک کفیلی، یک ضامنی معرّفی کند که قرار نیست علیه ما کاری انجام بدهد، مثلاً نمی‌خواهد اقدام نظامی بکند. او گفت: من ضامن هم نمی‌آورم. حضرت این‌جا یک نگاهی کردند، فرمودند: من ضامن او می‌شوم، او اصلاً اندازه‌ی این حرف‌ها نیست، برو تو آزاد هستی، نمی‌خواهم بیعت کنی و رفت. چند روز که گذشت سران قریش دیدند حجم از جمعیّت فروکش نکرد، جمعیّت همین‌طور فوج فوج بیعت می‌کنند.

موضع‌گیری خواص در برابر افکار عمومی

کار به جایی رسید که مروان داماد خلیفه‌ی مقتول، ولید به عقبه که امیر المؤمنین به او شلاق زده بود و خیلی مشکل داشت، یکی یکی آمدند بیعت کردند. دیدند اصلاً افکار عمومی به این‌ها می‌گوید چرا بیعت نمی‌کنید. ببینید گاهی اوقات عموم مردم از خواص جلوتر می‌افتند، کاری می‌کنند که آن‌ها مجبور شوند موضع‌گیری کنند. این‌ها دیدند آن شرایط لازم وجود ندارد و امیر المؤمنین هم چیزی برای گفتن نداشتند. اوّلاً مردم آن زمان در ابتدا از قتل خلیفه‌ی سوم خوشحال بودند، امیر المؤمنین هم اصلاً دخالتی نداشت، این‌ها آمدند بیعت کردند. وقتی بیعت کردند همان فرزند خلیفه هم آمد.

بیعت امیر المؤمنین یک بیعت بسیار آزادانه‌ای بود که حدّاکثر جمعیّت مردم مدینه و خواص و بزرگان و بزرگان گروه‌های مختلف آمدند بیعت کردند. واقعاً خیلی عجیب است که اگر آدم غرضی در کار خود نداشته باشد، چطور بعداً بیایید به امیر المؤمنین بگوید ما اجباری بیعت کردیم؛ چون مردم فضا را می‌دیدند، بگیر و ببندی صورت نگرفته بود.

دلایل نارضایتی برخی خواص از حکومت امیر المؤمنین

ما در دوره‌های گذشته چماق به دستانی دیدیم که آمدند به زور از مردم بیعت گرفتند، این‌جا اصلاً خبری نیست. حتّی خود امیر المؤمنین اجازه نمی‌دهند که از کسی به زور بیعت بگیرند. حضرت به کسی که ضامن هم نمی‌آورد، حضرت می‌گوید من ضامن تو هستم.

خلاصه این فضا شروع شد ولی نارضایتی از چند جا آغاز شد. ۱- این بود فرزند یکی از خلفای قبلی که در قتل چند نفر دخالت داشت، امیر المؤمنین فرمود: او درست محاکمه نشده است و من می‌خواهم او را محاکمه کنم. ۲- این بود که اموال رسید و حضرت به تساوی تقسیم کرد. این به تساوی تقسیم کردن به بزرگان به شدّت برخورد. کار به جایی رسید طلحه و زبیر پیش امیر المؤمنین آمدند و گفتند: مثل این‌که اشتباه شده است. پس دعوای ما با قبلی‌ها به خاطر چه بود؟! حقوق ما کم شده بود، حالا این‌که خیلی ناچیز است. یعنی این‌که در حد بقیّه‌ی مردم است، ما به ده‌ها و صدها برابر آن راضی نبودیم. حضرت فرمود: این‌طور است. مگر زمان پیغمبر را به یاد ندارید؟ گفتند: چرا، ولی اوضاع عوض شده است؟ حضرت فرمود: چطور عوض شده است؟ من به سنّت پیامبر پایبند هستم.

عجیب یا جالب این است که یکی از اتهامات امیر المؤمنین این است که حضرت از سنّت پیامبر عدول نمی‌کند. باور می‌کنید که بگویند این نوع اتّهام است، کسی که از سنّت پیامبر عدول نمی‌کند و به مصلحت‌های این گروه‌ها ‌معنای مصلحت منفی این‌جا منظورم است- توجّه نمی‌کند، نمی‌شود با او کنار آمد.

-‌ آقای شریعتی: یعنی در واقع به منافع ما توجّه نمی‌کند.

عقب‌نشینی مردم از آرمان‌ها و سنّت پیامبر

– لذا گفتند حضرت معاذ الله دگم است. فضای جامعه‌ای را ببینید که به جای این‌که بگویند الحمدلله کسی آمد… قبلاً هم به یاد دارید گفتند: اگر شما «عَلَى‏ کِتَابِ‏ اللَّهِ‏ وَ سُنَّهِ رَسُولِهِ‏»[۳] هم به سنّت پیامبر پایبند هستید بیایید. آن‌قدر روزگار عوض شده است، آن‌قدر دنیا افراد را تغییر داده است که امیر المؤمنین پایبند به سنّت کأنّ کار بدی است و ببینید فرهنگ عمومی ما چقدر دچار مشکل شده است.

ماجرای برگشت به عقب، انقلاب علی الاعقاب یا ارتداد به معنای بازگشت همین است. یعنی از آن خطوط اصلی، از آن آرمان‌ها آن‌قدر عقب‌نشینی شده است که اگر یک نفر می‌خواهد به این سمت برگردد که پیامبر چه فرموده است، می‌گویند مثل این‌که به اقتضائات روز… اقتضائات روز یعنی چه؟ یعنی ایشان رئیس قبیله است، ایشان لشگر دارد. اقتضائات یعنی حواس شما به این‌ها باشد.

کما این‌که یک روزی امیر المؤمنین به مالک گله کرد که چرا آن‌ها این‌قدر خیانت می‌کنند؟ -چون همین بهانه‌ای است که من می‌خواهم این را به زبان امروز بگویم- آن‌ها می‌گفتند امیر المؤمنین مثل این‌که اقتضائات را درک نمی‌کند، در فضاهای دیپلماتیک، شخصیّت‌های برجسته را در نظر نمی‌گیرد. چون یک وقتی می‌گوییم شخصیّت‌های برجسته از مشورتِ مشورت دهندگان استفاده کند، یک وقت می‌گویند مواظب جیب او باش، این‌که اقتضائات روز نمی‌شود. آن‌ها این طرف و آن طرف می‌نشستند، می‌گفتند مثل این‌که به درد حکومت نمی‌خورد. ما آمدیم که سهم بیشتری ببریم، الآن سهم ما چه می‌شود؟

مالک به حضرت گفت: اگر دم آن‌ها را نبینید هر روز برای شما یک داستانی درست می‌کنند. مالک به عنوان خیرخواهی گفت. حضرت فرمود: اگر قرار باشد من دیگران را بخرم این حکومت به درد نمی‌خورد. فرمود: من برای صلاح دنیای مردم دین خود را نمی‌فروشم. از روز اوّل گفتم ابداً در مسائل مالی نمی‌خواهم کوتاه بیایم. بعد آن‌ها شروع به تحرّک کردند. این طرف و آن طرف می‌نشستند، سعی می‌کردند یارکشی کنند.

-‌ آقای شریعتی: که فضا را مسموم کنند.

-‌ بله. بعد یک امیدی داشتند، این‌طور تصوّر می‌کردند، می‌گفتند اشکالی ندارد شاید علیّ بن ابی‌طالب صلوات الله علیه یک شعاری داده است، الآن نمی‌تواند بیاید سهمیه را به ما بدهد، بالاخره باید حکومت او یک کارهای جدیدی بکند، شاید به ما مسئولیّتی بدهد، پستی که بدهد ما آن‌جا بتوانیم حل کنیم. لذا هر روز می‌آمدند با حضرت بیعت می‌کردند، می‌گفتند آقا ما در خدمت شما هستیم، اگر کاری، فرمایشی دارید بفرمایید، ما برای خدمت آماده هستیم و مدام نگاه می‌کردند، می‌دیدند کوفه پر، مکّه پر.

افراد یکی یکی نگران می‌شدند و پیش حضرت می‌آمدند، می‌گفتند آقا ما در خدمت هستیم، کاری، فرمایشی امری دارید بفرمایید. تا دیدند جاهای اصلی دارد تمام می‌شود. آمدند پیش حضرت یک عبارتی گفتند: ما می‌دانیم شما نمی‌توانید همین‌طور هر کسی را انتخاب کنید، مثلاً زبیر پسر عمه‌ی امیر المؤمنین می‌شود، اگر به یاد داشته باشید شب‌های پیش عرض کردم از مهم‌ترین طرفداران امیر المؤمنین در دوره‌ی دو خلیفه‌ی اوّل است. گفت: آقا من می‌دانم شما با آن شخصیّت خود و داماد پیامبر بودن و ساده زیستی که دارید و خیّر بودن نمی‌توانید به ما پول بدهید. بالاخره مردم حساب را بررسی می‌کنند، حواس بانک مرکزی جمع است، شما یک استانی، جایی را به ما بده، به تعبیر امروز که متأسّفانه رایج است و خدا ما را از این موضوع نجات بدهد، ما آن را دو دفتری می‌کنیم. اهل کاسبی می‌دانند، یک دفتر برای مالیات، یک دفتر هم حقیقی، خود ما کارها را انجام می‌دهیم، یک حساب درستی برای مانور سلامت اقتصادی به شما تحویل می‌دهیم. حضرت فرمود: من این کار را نمی‌کنم.

علّت خاموش شدن شمع بیت المال

حتّی آن گزارشی که در منابع متأخّر آمده است که حضرت شمع بیت المال را خاموش کردند، حالا من هنوز به سندهای محکم‌تر آن نرسیدم ولی حرف درستی است. امیر المؤمنین می‌توانست شمع این پول را در بیت المال بگذارد و کار کند، چرا خاموش کرد؟ برای این‌که می‌خواست بگوید به اندازه‌ی یک شمع هم کوتاه نمی‌آیم مگر این‌که یک مفسده‌ی عظیمی بیاید که بعداً عرض خواهم کرد. وگرنه حضرت می‌توانستند هزینه‌ی آن را کنار بگذارد. در واقع پیام روشنی به این‌ها بود که اتّفاقی نخواهد افتاد.

-‌ آقای شریعتی: این‌ها در واقع امیر المؤمنین را نشناخته بودند که این‌قدر بی‌محابا می‌آمدند پیشنهاد می‌دادند، راه حل می‌گذاشتند؟

– نه، می‌شناختند، ولی می‌گفتند شاید امیر المؤمنین را بتوانیم… چون بعضی وقت‌ها هم موفّق شدند، حالا شب‌های آینده عرض خواهم کرد که گاهی امیر المؤمنین را مجبور کردند به خاطر یک مصلحت بزرگ‌تری از بعضی چیزها مدّت اندکی کوتاه بیایند. حالا چون این توضیح دارد وارد آن نشدم. امیر المؤمنین را می‌شناختند، ولی می‌دانستند که این امیر المؤمنین اگر احساس کند ممکن است برای جامعه خطر بزرگ‌تری پیش بیاید، مثل سکوت‌های قبلی دوباره این‌جا کوتاه بیاید. آن‌ها توجّه نمی‌کردند که این‌جا در مسئله‌ی مالی امیر المؤمنین جای مصلحت‌اندیشی نداشت. چرا؟ چون عرض کردیم با این‌که خیلی از افراد امیر المؤمنین را نمی‌شناختند، ولی حضرت می‌خواست به مردم بفهماند بعد از پیغمبر اگر جانشین او را ولو شما نمی‌شناسید و قبول ندارید، بیاید به هیچ وجه اجازه‌ی آلودگی مالی نخواهد داد. یعنی هیچ مصلحتی بالاتر از حفظ حیثیّت شخصیّتِ امیر المؤمنین نیست، چون در طول تاریخ بارها حضرت را تخریب کردند، حالا بگویند این هم از حکومتی که کارگزاران آن زیر نظر او خلاف کردند.

بعضی از کارگزاران حضرت زیر نظر ایشان خلاف کردند، ولی با اطّلاع حضرت نبود. آن‌ها این‌جا می‌گفتند علیّ بن ابی‌طالبی که از خون فاطمه‌ی زهرا گذشته است، اگر ما این‌جا فشار بیاوریم، احساس کند که برای مردم ناامنی به وجود آمده است، نرم می‌شود. آن‌ها نمی‌دانستند این مسئله برای اولیای خدا بسیار مسئله‌ی حساسی است و این جای مصلحت‌اندیشی ندارد. لذا وقتی ناامید شدند، رفتند و گفتند چه کنیم؟

-‌ آقای شریعتی: الآن چند وقت از حکومت امیر المؤمنین می‌گذرد؟

– هنوز چند ماه اوّل است.

– آقای شریعتی: و معاویه هنوز در شام مستقر است؟

– امیر المؤمنین صلوات الله علیه معاویه را عزل کرد و صلح بن حنیف را فرستاد.

عزل تمام کارگزاران از سوی امیر المؤمنین علیه السّلام

منتها معاویه به او گفت: برگرد، وگرنه با تو برخورد بدی می‌کنم. حضرت کم کم آماده شد تا وقتی کارگزاران استان‌های اصلی را مشخّص کند، به سمت معاویه حرکت کند. یعنی قبل از همه‌ی این اتّفاقات. یعنی حضرت آماده است که به سمت معاویه برود، یک کار دیگری هم حضرت انجام داد و آن این‌که تمام کارگزاران اصلی خلیفه‌ی سوم را از دم عزل کرد. چرا؟ چون این‌ها متأسّفانه چپاول بیت المال را… حضرت یک عبارت جالبی دارند، فرمود: «یَخْضِمُونَ‏ مَالَ‏ اللَّهِ‏ خِضْمَهَ الْإِبِلِ‏ نِبْتَهَ الرَّبِیعِ‏»[۴] در عرب تشبیه به حیوان اشکالی ندارد، ایشان فرمود: مثل شتری که شکوفه‌های بهاری ببیند، چهار نعل می‌رود و دیگر آن‌ها را نمی‌جود و می‌بلعد که زودتر بخورد، این کارگزاران در آن فرصتی که داشتند خلاصه بلعیدند، نجویدند. لذا حضرت تمام کارگزاران را عزل کرد منتها شب‌های پیش گفتیم چون مردم کوفه یک تلاشی کرده بودند- من اسم آن را انقلاب‌طوری گذاشتم- که ابوموسی مرضی الطّرفین شده بود، مالک را سراغ حضرت فرستادند که آقا ابوموسی را عزل نکنید. مالک پیش امیر المؤمنین آمد و گفت: ابوموسی اشعری را عزل نکن. این بحث را برای بعد می‌گذاریم چون بحث آن طول می‌کشد.

پس به این‌جا رسیدیم که حضرت عمده‌ی کارگزاران را عزل کرده است، کارگزارانی که نصب کرده ویژگی‌هایی دارند که اگر این را زنده باشم فردا شب عرض خواهم کرد که ویژگی کارگزاران حضرت بسیار مهم است، شاید بعضی هم برای بینندگان ما خیلی عجیب باشد و برای جنگ با معاویه آماده شده است که از آن طرف خبردار می‌شود اتّفاقاتی در کودتای بصره می‌افتد که بعد عرض خواهم کرد.


[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۰٫

[۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۷٫

[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۳۱، ص ۳۹۹٫

[۴]– الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ج ‏۲، ص ۴۱۸٫