«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و تسلیت به پیشگاه مقدّس و منوّر حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و رزقنا الله رؤیته و زیارته و الشّهاده بین الیَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسه گذشته

برای تحلیل یک پدیده، اول باید آن پدیده را شناخت. ممکن است مواجهه‌ی ما با فاطمیه و غدیر چنین باشد که بگوییم پروژه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شکست خورد. البته شاید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به همه‌ی اهداف صد درصدی خود نرسیدند، اما پیروز شدند.

زمانی هست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی را می‌فرستند که برای اهل جمل قرآن بخواند، اگر کسی خیال کند قرآن خواند که آن‌ها برگردند، باید به این نتیجه برسد که نتیجه نگرفت، اما اگر غرض این بود که اگر برگشتند بهتر، اما اگر برنگشتند هم حق روشن بشود و حجّت تمام بشود و آیندگان حق را بفهمند؛ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این‌ها رسیدند.

کمااینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدعت‌هایی را که مردم متوجه بدعت بودنِ آن‌ها نبودند، به تأخیر می‌انداختند، تا اینکه بعداً زمانی که می‌شود به مردم فهماند، بیان بفرمایند.

اما در مورد نماز تراویح، چون مردم تاریخ تولد و بدعتگر را می‌شناختند، زمان پیامبر نبود، مردم هم می‌دانستند، برای همین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌توانستند این را بیان کنند. حال بیان نمودند که جلوی این امر را بگیرند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جلوگیری کردند و مردم مخالفت کردند و اعتراض کردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند که به مردم بگو بخوانند.

اگر کسی نداند و فقط یک زاویه را ببیند می‌گوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر مظلوم بودند که مردم به فرمایش ایشان گوش ندادند. البته که مردم به فرمایش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گوش ندادند، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به هدف خود رسیدند که من بغیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شخص دیگری را حجّت نمی‌دانم، بعضی بدعت کرده‌اند، من زیر بار بدعت نمی‌روم. آن چند نفر فراقانون نیستند، نمی‌توانند تشریع دین کنند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با اینکه نتوانستند از این امر جلوگیری کنند اما خیلی چیزها را فرمودند، چه بسا غرض حضرت از اول این بود که چون می‌دانست، فقط می‌خواستند این مسئله را بفهمانند.

این ما هستیم و پدیده‌ای که در فاطمیه با آن طرف هستیم، باید این را بشناسیم.

بنده نمی‌پسندم وقتی به محضر شما می‌آیم، مثلاً سی شبهه را مطرح کنم و جواب بدهم و بروم. این کار رو به جلو نیست. لذا شاید همین حدود شبهه را جواب می‌دهیم، ولی در قالبی که اگر آن مفهوم تبیین بشود، در پیامد این امر، به آن شبهه هم پاسخ داده شده است. ولی در کنار این امر ما بحث را هم ایجابی و هم سلبی تبیین کرده‌ایم، هم چه بسا برای طرف مقابل سؤال ایجاد کرده‌ایم.

لذا بنای ما بر این نیست که بگوییم این شبهه و این هم پاسخ. ما متّهم نیستیم که بخواهیم مدام به شبهات پاسخ بدهیم، اینجا هم دادگاه نیست که ما مانند مقصرها بخواهیم به سؤالات پاسخ بدهیم. اتفاقاً مقصر کس دیگری است.

پاسخ به شبهه لازم است، شیوه‌ی پاسخ به شبهه، شیوه‌ی مقصر نیست.

ما با چه پدیده و اتفاقی طرف هستیم؟ با مهم‌ترین اتفاق تاریخ اسلام.

این موضوع خیلی مهم است، خیلی هم به مسائل روز ما ربط دارد. امروز یک اشاره خواهم کرد، بنده بنا ندارم در فاطمیه موضوع را از مبانی آن به مسائل امروزی بکشانم، چون امتداد این موضوع سخت نیست، هر کسی خودش تشخیص می‌دهد، و ما هرچه ضربه خورده‌ایم از مبانی بوده است، اگر مبانی تقویت بشود، مابقی امور درست می‌شود.

اما این بحث به مسائل روز هم خیلی ربط دارد. ان شاء الله در خلل بحث اشاره‌ی کوچکی خواهم کرد، که موضوع فقط اعتقادی نیست، ولی امتداد این امر با شما.

آسان‌ترین بحران، بحرانِ جهل است. اینطور است که من نمی‌دانم و شما می‌گویید و من می‌دانم. در جلسه‌ی قبل «مثال آدرس» را عرض کردم.

گاهی، که این گاهی، بیشترِ اوقات است، باعثه وجود دارد، باعثه یعنی کِشَنده، یا هُل دهنده، ایجاد کننده‌ی انگیزش. من از چیزی متنفر هستم، میل من به زدن و تنفّر ایجاد کردن از اوست، میل من به دور کردن از اوست. اگر من چیزی را دوست داشته باشم نسبت به آن کشش دارم، اگر کینه و حسد و ترس و تهدید و… باشد، مؤثر است. یعنی مسئله جهل نیست، مانع بیرونی وجود دارد، آن مانع هم روی نفس من اثر دارد.

راه درمانِ عوارضِ بیرون از معرفتِ جامعه

اگر در جامعه‌ای باعثه‌ها و عوارض بیرونی، عوارض بیرون از معرفتی، جامعه را درگیر کند، راه درمان آن، اطلاع‌رسانیِ لخمِ لخم نیست، این امر اثر نمی‌کند، چون موضوع جهل نیست.

یکی از دلایلی که امروز رسانه‌های دشمن روی جمعی از مردم ما اثر می‌گذارد هم این است که مسئله‌ی این‌ها جهل نیست. ما عده‌ای را داریم که ضدّعرب هستند. ما در سال‌های قبل مدام به این‌‌ها می‌گفتیم که عربیّت و عجمیّت ملاک نیست. این‌ها ضدّ عرب بودند، حال همان‌ها پای دستگاهی هستند که آن عرب راه انداخته است.

حال شما می‌گویید که چرا دچار تناقض هستند؟ چون مسئله معرفتی نیست!

ما یا خطاهایی کرده‌ایم، یا بد عمل کرده‌ایم، که اینطور هست، یا او خیال می‌کند ما بد عمل کرده‌ایم و ما کاری نکرده‌ایم، بهرحال از ما ناراحت است، از ما تنفّر دارد، از ما دلگیر است، از ما کینه دارد، این موضوع باعث می‌شود که حرف دشمن را بپذیرد.

شما مدام می‌گویید این که واضح است، بله واضح است، چون مشکل او علم نیست. راه درمان او این است که شما باید کاری کنید که او از شما تنفّر نداشته باشد.

هیچ کشوری بدون هم‌افزاییِ عمومی رشد نمی‌کند. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند: همه با هم.

آن اوایل انقلاب که ایران حدود سی و پنج میلیون نفر جمعیت داشت، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند «ارتش بیست میلیونی»، یعنی الآن ارتش پنجاه میلیونی.

معنای ارتش پنجاه میلیون نفری فقط بسیجیان فعال نیست، ناگزیر باید دست خودتان را باز کنید، برای اینکه بخواهید دست خودتان را باز کنید، دشمن می‌گوید ساندیس… دیگر ساندیس جذابیت ندارد، باید زبان مشترک پیدا کنیم. باید کینه‌ها را بشوییم، کار داریم، اگر دیندار هستیم باید تولّی را توسعه بدهیم، دشمن ما… ما باید آن جمله‌ی زیارت عاشورا را باور کنیم که دشمن ما فقط دشمن اهل بیت علیهم السلام است، دوست ما هم فقط دوست اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، بجای اینکه خط بکشیم و حزب‌بندی کنیم، باید همه را باز کنیم، تمام کسانی که در جبهه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند با ما هستند، حتّی اگر الآن مقابل ما هستند برادر ما هستند که باید او را برگردانیم، وگرنه او حرف ما را گوش نمی‌دهد و خزعبل طرف روبرو را گوش می‌دهد. چرا؟ چون مانع فهم وجود دارد. اینجا مانع فهم «جهل» نیست.

برخی از ویژگی‌های فرعون

به آن کسی که قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، تعابیر روایات ما چند چیز می‌گوید، یکی از آن‌ها «فرعون» است. چرا به او فرعون گفته‌اند؟

سه آیه راجع به فرعون می‌خوانم تا ببینید فرعون کیست، فرعون می‌گفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»[۴] من رَبّ اعلی هستم.

آیا یعنی واقعاً خودش خیال می‌کرد که رَبّ است؟ مثلاً فکر می‌کرد می‌تواند اختیار آسمان و زمین را داشته باشد؟

فرعون حتّی اختیار دل خودش را هم نداشت، همه‌ی پسرها را برای یک پسر سر برید، وقتی آن پسر به خانه‌ی او آمد، همین فرعون نتوانست او را بکشد و او را بزرگ کرد!

خدای متعال می‌خواست بفرماید تو رُب هم نیستی!

فرعون خودش می‌دانست رَبّ نیست، همینطور ادّعا می‌کرد.

اگر تصوّر کنید که فرعون نمی‌دانست رَبّ نیست، باید برای او کلاس احکام و کلام بگذارید.

فرعون می‌داند وقتی شیرخوار بود خودش کاری نکرده است که حالا ریش او سفید شده است، باعثه و انگیزه و مانع نمی‌گذارد راست بگوید، یک مانع او قدرت‌طلبی است.

بعضی از مسئولین که خیلی چرند می‌گویند هم همین مشکل را دارند. گاهی هم شما می‌بینید بعضی اوقات فکر می‌کنید مختص یک حزب است، بعد می‌بینید احزاب دیگر هم همینطور هستند. ناگهان ابله نشده‌اند، مشکل آن انگیزه یا مانع است. چرا ابله می‌شوند؟ چون نمی‌خواهند بپذیرند، چون به نفعشان نیست که بپذیرند.

جاهای دیگر هم همینطور است، گاهی طلبه‌ها هنگامی که در حال مباحثه هستند، کسی مانند من بی‌تربیت است، در این حد که می‌خواهد در مقابل دوستِ خودش کم نیاورد، هرچه او می‌گوید این شخص زیر بار نمی‌رود!

آدمی که بی‌منطق است نفهم نیست.

من سال‌ها معلم ریاضی بودم، در طول آن سال‌ها که چند هزار شاگرد داشتم، یک یا دو نفر کندذهن دیدم. بقیه مشکل تنبلی داشتند. مشکل جهل نبود.

فرعون می‌گفت «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»، چون دوست داشت رئیس دیگران باشد.

حال ممکن است کسی دوست داشته باشد رئیس اداره باشد، رئیس هیئت باشد، رئیس جمهور باشد، رئیس قاره باشد. فرعون گفت رَبّ رئیس همه چیز است، پس «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»!

خدای متعال به فرعون می‌فرماید:… به فرعون می‌گفتند: ببین! آیات را به تو نشان دادیم، مثلاً وقتی از آسمان و زمین باران می‌آید، چه کسی باران را نازل می‌کند؟ تو؟ آیا می‌توانی جلوی باران را بگیری؟ آیا آیات و نعمات الهی در اختیار توست؟

این آیه برای سوره مبارکه طه است که خدای متعال می‌فرماید

این آیه برای سوره مبارکه اسراء است که خدای متعال می‌فرماید: «لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»،[۵] تو می‌دانستی که کسی بجز خدای متعال چیزی از آسمان و زمین نازل نمی‌کند. می‌خواهی نپذیری!

فرعون نمادِ این است که نهایتِ فهم را از مسئله دارد، نهایتِ انکار را هم دارد. فکر می‌کنی بی‌خبرترین است، در خالی که باخبرترین است.

شما باید بدانید با چه کسی طرف هستید.

این آیه برای سوره مبارکه طه است که خدای متعال می‌فرماید: «وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَى»،[۶] خودم به او نشان دادم و دید، خودمان تمام آیات و معجزه‌ها را به او نشان دادیم، او تکذیب کرد و نپذیرفت.

بچه‌ای در خیابان دعوا می‌کند و مُشتی به صورت او می‌خورد و جای آن مُشت می‌ماند. بعد می‌گوید اصلاً چیزی نشده است و درد ندارد!

یعنی نمی‌خواهد بپذیرد. نپذیرفتن‌ها برای جهل نیست. نود درصد اوقات جامعه روی آن احساسات خودش، سوءتفاهم پیدا می‌کند.

تصادف کرده‌اند و می‌داند ورودممنوع آمده است، همینکه پیدا می‌شود، دعوا می‌کند. برای چه این کار را می‌کند؟ برای اینکه معذرت‌خواهی سخت است.

ما خیلی از اوقات دردسرهای زیادی کشیده‌ایم، آن هم برای اینکه یک عذرخواهی نکرده‌ایم. حاضر هستیم هزینه‌های زیادی بدهیم اما عذرخواهی نکنیم، چون سخت است!

خدای متعال در آیه‌ی دیگری به حضرت موسی علیه السلام می‌فرماید: ای موسی! برو آیات را نشان بده، معجزات را نشان بده. «فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ»،[۷] نُه معجزه نشان دادیم که فرعون و قوم او ببینند، «جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ»،[۸] یقین داشتند چه می‌گوید اما تکذیب کردند!

اگر شما با این پدیده طرف هستید باید چکار کنید؟ خدای متعال برای فرعون، به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام چه فرمود؟ فرمود: با برادران هارون «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی»،[۹] به سمت فرعون بروید که طغیان کرده است، «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا».[۱۰]

اگر لحن من در مورد کسی که طرفدار او هستید عوض بشود، شما غیرتی می‌شوید. چون مسئله فقط علم نیست. احساس در آن اثر دارد.

خدای متعال می‌فرماید «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا» نرم حرف بزنید که عناد او تحریک نشود. آیا در ادامه فرمود که «شاید بداند؟»، نه! چون او می‌داند، فرمود: «لَعَلَّهُ یَتَذَکَّر» بلکه شاید متذکّر شود.

چه کسی متذکّر می‌شود؟ فرعون می‌دانست که رَبّ نیست، شاید از خر شیطان پایین بیاید و آن چیزی را که می‌دانست را اقرار کرد و تذکّر شد. تذکّر با علم تفاوت دارد، در تذکّر شما می‌دانید و علم لازم نیست.

جهاد تبیین همیشه بیانی نیست

شما در واقعه کربلا، آیا واقعاً فکر کرده‌اید که عدّه بین حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و یزید ملعون شک کردند؟ آن‌ها می‌دانستند اوضاع از چه قرار است، بخاطر طمع… «باعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى»،[۱۱] فروختند، رشوه‌بگیر شده بودند، فروختند. از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کینه داشتند. از ترس حکومت. و این باعثه‌ها باعث شد که در مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفتند.

تعبیر امام صادق صلوات الله علیه را ببینید، حضرت نمی‌فرمایند که شما در کربلا خطبه‌هایی خواندید و چون این‌ها جاهل بودند فهمیدند و یاد گرفتند. امام صادق علیه السلام در زیارت اربعین می‌فرمایند: «أَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ» آنقدر دعوت کرد عذری باقی نگذاشت.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چکار کردند؟ «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ» خدایا! خون دلش را در راه تو داد «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ».

این خونی که داد عدّه‌ای را از جهالت بیرون آورد، عدّه‌ای متذکّر شدند، حرّ برگشت، ابوشعثای کِندی برگشت، عدّه‌ای توّابین، عدّه‌ای خونخواهان.

آیا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فقط علم ارائه کردند؟ نخیر! خون خود را هم دادند.

آنجایی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند یک نفر برود و برای اصحاب جمل قرآن بخواند تا تیر بخورد و به زمین بیفتد، یعنی به آیه‌ای که می‌خوانی گوش نمی‌دهند، موضوع علمی نیست. اما وقتی خون مظلوم ریخته بشود، یک نفر می‌گوید گویا این‌ها با قرآن مشکل دارند.

جهاد تبیین همیشه بیانی نیست، گاهی باید خون داد. این موضوع بین ما و دشمن ما مشترک است. دشمن ما (اگر ما ان شاء الله جبهه حق هستیم) به دنبال دروغ است و ما به دنبال راست هستیم. او کشته‌سازی می‌کند و ما شهید دادن.

«بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ». خون می‌دهد تا بندگان را از جهالت و «حَیْرَهِ الضَّلالَهِ» نجات بدهد. آن خون آگاه می‌کند، مظلومیت بیدار می‌کند. چون مشکل طرف جهل نبود، بغض و کینه و حبّ و ترس و این چیزها بود، این خون پرده را کنار می‌زند، چون می‌دانست، حال به آن عمل می‌کند.

آن شهید طلبه‌ای را که با آن وحشیگری کشتند، شهید علی‌وردی رضوان الله تعالی علیه، بلاتشبیه، معاذالله که بخواهم کسی را با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تشبیه کنم، اما تمام مظلومان عالم زیر پرچم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند. شاید کسی جمله صوت و منبر از شهید علی‌وردی پیدا نکند و تا آخر عمر من ده هزار ساعتِ ضبط شده بماند، اما او با آن کتک خوردنِ مظلومانه «جهاد تبیین» کرده است. رشحه و نَمی از آن دریای «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ».

حال شما آن فرد گیج را ببینید که ناگهان در یک کوچه‌ای می‌رود و نعره می‌زند و رجز می‌خواند! در اصل تو در حال مخدوش کردنِ فهمِ او هستی. فهم او اینجا از جنس علم نیست، از جنس وجدان است. مظلومیت وجدان می‌آورد، باید خون داد، باید مظلوم بود، آنقدر که باور کنند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را فحش می‌دادند. اگر به هر آدم محترمی فحش بدهند، انسان اذیت می‌شود. هر ولیّ خدایی را که فحش بدهند، انسان آتش می‌گیرد. بالاترین ولیّ خدا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند. فحش می‌دادند. فحش دادن علامتِ این است که دیگر چیزی برای گفتن ندارم. برای تشفّی می‌زند و فحش می‌دهد. این کار برای هر طرفی که باشد باخته است، چون اینجا جنگ جنگِ وجدان است، جنگِ علم نیست، جنگِ احساس است، جنگِ علم نیست.

همسران کشته‌های جمل شروع کردند به فحاشی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، حضرت فرمودند: با این‌ها کاری نداشته باشید، حتّی اگر به من فحش دادند، حتّی اگر به ناموستان فحش دادند، این‌ها داغ دیده‌اند.

فحش می‌دهد و طرفداران او هم منتشر می‌کنند. اما اگر ببینند تو قدرت داری ولی فحش نمی‌دهی و برای تشفّی نمی‌زنی…

منظور بنده برای آن جاهایی نیست که باید دفاع کنند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در همان جنگ جمل آدم کشتند، منظور من آن نیست.

آن کسی که فحش می‌خورد تخریب نمی‌شود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را هشتاد سال بالای منبر فحش دادند…

واضح است که نمی‌خواهم بگویم شما ساکت باشید و اجازه بدهید طرف به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کند، اما مظلومیت بالابرنده است نا پایین‌برنده. در جنگ احساس، مظلومِ حقیقی بالا می‌رود.

برای همین وقتی معاویه گفت تو را با طناب بسته بودند و روی زمین می‌کشیدند و می‌بردند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ»[۱۲] این که خجالت‌آور نیست، «لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ»، ای معاویه! تو خواستی مرا ضایع کنی و بگویی مرا چطور روی زمین کشیدند، خواستی مرا مذمّت کنی اما مرا مدح کردی! من با اختیار به این‌ها رأی ندادم، من با اختیار با این‌ها بیعت نکردم، من در ظلم این‌ها شریک نیستم، دست من با فرعون در یک کاسه نیست.

آن جایی که وجدان‌ها طرف است، «صبر» استراتژی است.

در موضوع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به جوش آمدنِ کینه است، آدم‌هایی هم که جبهه‌بندی می‌شوند روی احساساتشان است، باید احساسات این‌ها را تنظیم کرد، این کار هم زمانبر است.

لذا شما نگاه می‌کنید و می‌بینید بجای اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، حیدر کرّار، خیبرشکن، بطل الابطال، فارِس الحجاز، شمشیر بدست به میدان بیایند، شمشیر در نیام است و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در میدان است.

این‌ها تدبیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود. میدان را می‌شناختند، مسئله روشن بود.

آن‌هایی که مدام از جهاد تبیین حرف می‌زنند، که معمولاً بیشتر در این حد است که یک بنر چاپ کنند و زیر آن این جمله را بنویسند، باید بدانند که باید صحنه را شناخت، جهاد تبیین باید مؤثر واقع بشود. باید راه نفوذ پیدا کرد، آنجایی که مسئله «علم» نیست، تیرِ تو باید کارآمد باشد، آنجا مسئله وجدان است، آنجا مسئله احساس است.

آیا غدیر را فراموش کرده بودند؟

زمانی هست که طرف می‌داند، در اینصورت او را آگاه می‌کنیم. اما عدّه‌ای می‌دانستند.

اگر در خاطر داشته باشید ماه محرّم عرض می‌کردیم که یکی از راه‌های تأیید تحلیل تاریخ این است که ببینی شیعیان عصر ائمه علیهم السلام چه فهمی از مسئله داشتند.

اگر مانند همین چیزی باشد که ما در تحلیل تاریخ، به همان حرفی که آن‌ها زده‌اند برسیم، این اطمینان‌بخش است، چون آن‌ها در عصر ائمه علیهم السلام فهمی داشتند، ما هم جستجو کردیم و در مسیر خودمان تحقیق کردیم و خروجی هر دوی ما یکی شده است.

دو گروه حقیقت‌یاب، جدا از هم تحقیق می‌کنند، اگر خروجی هر دوی آن‌ها یکی بشود مسلّماً خیلی اطمینان‌آورتر است.

ببینید ابوتَمّام، اشعر شعرای عرب، چه می‌گوید.

می‌گفت پیغمبر تلاش‌های خود را کرده بود، تدابیر علمی، و تدابیر غیرعلمی (یعنی از جنس احساس و وجدان و عاطفه).

اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم حقیقت را روشن کرده بودند، هم فرموده بودند: ای عایشه! سگ‌های سرزمین حوأب به تو پارس نکنند.

این حرف خیلی عجیبی است، راهِ زنِ عربِ حجاز که به حوأب نمی‌افتد، حوأب دو هزار کیلومتر آنطرف‌تر است، «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ»،[۱۳] اصلاً دستور هم رسیده است که در منزل بنشینید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کار علمی هم کردند، ولی اثرِ بیشتر در وجدان است.

عایشه بر خلاف دستور به بصره رفت و وقتی سگ‌های حوأب در این مسیر پارس کردند، او فراموش کرد…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کار علمی خود را کرده بودند.

این‌ها چطور بودند؟ این‌ها می‌خواستند نپذیرند. تعبیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مورد بعضی از آن‌ها «فرعون» است، یعنی در نهایت علم و در نهایتِ انکار و جحد.

ابوتمام می‌گوید:

وَ یَوْمَ الغَدِیرِ اسْتَوْضَحَ الْحَقُّ أهْلَهُ                بِفَیْحَاءَ لَا فِیْهَا حِجَابٌ وَ لا سِتْرُ

روز غدیر حق مانند آفتاب میان روز آشکار شد، در غدیر پرده‌ها کنار رفت و خورشید از پسِ ابر بیرون آمد.

أقَامَ رَسُولُ اللهِ یَدْعُوْهُمُ بِهَا                         لِیَقْرُبَهُمْ عُرفٌ وَ یَنْآهُمُ نُکْرُ

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایستاد و این‌ها را دعوت کرد، منکر و معروف و درست و غلط را فرمودند

یَمُدُّ بِضَبْعَیْهِ وَ یُعْلِمُ أَنَّهُ                               وَلِیٌ وَ مَوْلَاکُمْ فَهَلْ لَکُمْ خَبَرٌ؟!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با دست مبارک خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بالا برد و به همه خبر داد که این شخص ولی و مولاست، روشن شد؟

یَرُوحُ وَ یَغْدِو بِالْبَیَانِ لِمَعْشَرٍ                                    یَرُوحُ بِهِمْ غَمْرٌ وَ یَغْدُوبِهِم غَمْرُ

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صبح و شام برای این قوم بیان می‌کردند، این‌ها هم بجای اینکه باور کنند، صبح و شام به دنبال این بودند که از این امر فرار کنند.

ان شاء الله خدای متعال حاج نورالله شوشتری را رحمت کند، این عبارت ایشان است.

«ابن حجر مکّی» می‌گوید: شما شیعیان چه حرف‌هایی می‌زنید؟ یعنی پیامبر در غدیر حرفی زده است و ناگهان امّت هفتاد روز بعد فراموش کردند؟ مگر می‌شود؟

قاضی نورالله شوشتری می‌فرماید: ما چه زمانی چنین حرفی را زدیم؟

وَ نَسِیتُمْ لَا بَلْ تَنَاسَیْتُمُ مَا                            أَنْزَلَ اللهُ فِی ذَوِی الْأرْحَامٍ؟!

فراموش نکردند، بلکه خودشان را به فراموش زدند!

فراموش کردید؟ نه! خودتان را به فراموشی زدید، آن چیزی را که خدای متعال در مورد ذوی الارحام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زده بود را شنیده بودید و خودتان را به فراموشی زدید.

سیّد حمیَری می‌گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدام حقایق را برای این‌ها بیان می‌کردند. روزی آمدند و گفتند: بگو. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر بگویم که شما گوش نمی‌دهید. گفتند گوش می‌دهیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:

مَن کُنتُ مَولَاهُ فَهَذَا لُهُ        مَولاً فَلَم یَرضَوا

گفت، همان زمان هم که شنیدند نپذیرفتند.

مسئله علم نبود. مسئله کینه و حسد و تهدید و تشویق بود، برای همین نمی‌خواستند قبول کنند.

لذا کارِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این نیست که بروند و بفرمایند من دلایل خودم را اقامه می‌کنم. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اگر می‌خواهند نام غدیر را هم بیاورند، با همان ادبیات می‌آورند.

ان شاء الله اگر در جلسات بعد به خطبه رسیدیم می‌بینید که عبارات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آموزش‌دهنده نیست، تذکّری است.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَنَسِیتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ غَدِیرِ خَمٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ»[۱۴] آیا فراموش کردید؟

به این سؤال، سؤال انکاری می‌گویند. یعنی جواب ندارد. معلوم است که فراموش نکرده‌اند.

مانند اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در رُحْبَه‌ی کوفه فرمودند: چه کسانی زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند؟ عدّه‌ای دست بلند کردند. حضرت فرمودند: فلانی! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه فرمودند؟ عرض کرد: من پیر شده‌ام و فراموش کرده‌ام. حضرت فرمودند: اگر این شخص پیر نشده است و فراموش نکرده است، او را به بیماری‌ای دچار کن که هیچ کجا نتواند صورت خود را کنار بزند.

«ابوالطفیل» از اصحابی است که طفل بوده است، «عامر بن واثِلَه»، می‌گوید در رُحْبَه‌ی کوفه ایستاده بودیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: چه کسانی غدیر را در یاد دارند؟ عدّه‌ای دست بلند کردند.

می‌گوید وقتی من شنیدم حیرت‌زده شدم! چون قبل از این که دوره‌ی خلفای قبلی بود و اجازه نمی‌دادند این حرف‌ها منتشر بشود. می‌گوید من حیرت‌زده شدم، مگر چنین چیزی می‌شود؟ «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»؟ یعنی معنای آن اینقدر روشن بود.

نزد «زید بن أرقَم» رفتم و پرسیدم: آیا این‌ها راست می‌گویند؟ گفت: بله!

چرا «ابوالطفیل» تعجّب کرده است؟ چون معنا روشن بود!

ساقیِ حوضِ کوثر

اگر کسی هوش معمولی داشت، اجالتاً در حد اداره‌ی یک مدرسه‌ی سی نفره، با سه کلاس ده نفره بود، می‌دانست اوضاع شهر چطور است، برای همین هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تدابیر مختلفی داشتند.

اصلاً آن سال‌های آخر، فضای منافقین، مدیریت را خیلی سخت کرده بود. هر کجا که می‌نشستند یا نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت می‌کردند، یا بهتان می‌زدند، یا توهین می‌کردند، یا دل‌ها را خالی می‌کردند.

دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی‌توانستند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با خودشان بصورت همزمان به جایی ببرند، چون در اینصورت شهر از دست می‌رفت، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را هم نمی‌بردند باید برای خودشان محافظ می‌گذاشتند که نبی را نکشند.

به هر فصل کتاب بخاری «کتاب» می‌گویند، یک «کتاب الرقاق» دارد، باب ۵۳ کتاب الرقاق راجع به حوض است.

کارکرد حوض چیست؟

همه‌ی انسان‌ها بجز معصومین، معنویت کم دارند، بدهی دارند، حق الناس، حق الله… اگر این‌ها بخواهند وارد بهشت بشوند آماده نیستند، وقتی به آنجا بروند «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»،[۱۵] شراب طهور یا نوشیدنیِ پاک‌کننده می‌نوشند تا پاک بشوند و بتوانند به بهشت بروند. سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا بِیَد عَلی بنِ أبیطَالِب. آنجا کارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این است که شما را آماده کنند تا وارد بهشت بشوید.

«معاویه بن حُدَیج» ملعون به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فحش می‌داد. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه طوری با هیبت با او صحبت کردند و فرمودند: آیا تو امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دشنام می‌دهی؟

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سه مرتبه این سؤال را تکرار کردند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه طوری هیبت داشتند که این آدمِ بی‌تربیتِ حرامزاده، سرِ خود را بلند نمی‌کرد.

در ادامه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: ای بیچاره! تو را که راه نمی‌دهند، اگر تو را به کنار حوض راه می‌دادند، علی بن ابیطالب را می‌دیدی که آستین‌ها را بالا زده است و هر کسی بخواهد به بهشت برود، محتاجِ دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. ای بدبخت! تو خودت را محروم کرده‌ای.

باب ۵۳ چند روایت دارد، اگر بروید و شارحین بخاری را ببینید، متوجّه خواهید شد که در اینجا به چه تکاپویی افتاده‌اند!

یکی از آن‌ها این است که می‌گوید: «لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِی الحَوْضَ»،[۱۶] ما کنار حوض ایستاده‌ایم، عدّه‌ای از اصحاب مرا هم می‌آورند، «حَتَّى عَرَفْتُهُمْ اخْتُلِجُوا دُونِی» بعضی‌ها را می‌شناسم، اما آن‌ها را می‌کشند و می‌برند، «فَأَقُولُ: أَصْحَابِی» می‌گویم: این از اصحاب بود، «فَیَقُولُ: لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ» می‌گویند: نمی‌دانی بعد از تو چه کردند. «أَحْدَثُوا» مانند «حادثه». این‌ها چه بدعت‌ها که نکردند. کار این‌ها به «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» نمی‌خورد.

یک روایت معتبر در «مستدرک حاکم نیشابوری» داریم که «ذهبی» هم می‌گوید این روایت صحیح است.

ای پیغمبر من! «لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ» نمی‌دانی این‌ها بعد از تو چه کردند و چه بدعت‌هایی گماردند.

ما چطور حدیث نفس می‌کنیم؟ مثلاً می‌گوییم ای کاش ما هم در کربلا دفن می‌شدیم، ای کاش الآن من هم در حرم امام رضا علیه السلام بودم… این حدیث نفس است.

متن روایت مستدرک این است: «قَالَتْ عَائِشَهُ، وَکَانَتْ تُحَدِّثُ نَفْسَهَا أَنْ تُدْفَنَ فِی بَیْتِهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ»،[۱۷] عایشه با خودش حدیث نفس می‌کرد… ولی می‌گفت: «ادْفُنُونِی بِالْبَقِیعِ» مرا در بقیع دفن کنید، «إِنِّی أَحْدَثْتُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَدَثًا».

اصحابی که «لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ» بودند، چه کسانی بودند؟ یک نفر خودش می‌گوید: «إِنِّی أَحْدَثْتُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَدَثًا»! این جمله یعنی «نمی‌دانید من چه بدعتی کردم»!

بیست هزار نفر را به کشتن دادم، حلقه زدیم، خانم‌ها می‌رقصیدند و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فش می‌دادیم، «إِنِّی أَحْدَثْتُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَدَثًا»… در نهایت هم «فَدُفِنَتْ بِالْبَقِیعِ» در بقیع دفن شد.

مسئله این نبود که نداند.

جدید

حال که مسئله این است که می‌دانستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چکار می‌کنند؟ خطبه‌ای که می‌خوانند، غیر از اینکه عقلِ کامل است و فصاحت عجیب است، پُر از احساس هم هست، گریه دارد.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیش از اینکه سخن بفرمایند، گریه کرده‌اند. چون مقام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌شناختند.

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را گرفتند و ایشان را به مسجد آوردند و فرمودند: آن کسی که می‌شناسد که می‌شناسد، آن کسی که نمی‌شناسد بداند «هَذِهِ فَاطِمَه! بَضعَهٌ مِنّی»… «پاره‌ی تن من است» ترجمه‌ی کمی است، پاره‌ای از وجود من است، خودِ من است، تکه‌ای از من است، غضب او غضب من است، خشم او خشم من است.

اینطور نبود که ندانند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عبادت خود را علنی کردند، تحرّک خود را زیاد کردند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به هر کجا که می‌رفتند بقیه هم شروع می‌کردند به گریه کردن. یا برای اینکه دوست داشتند همراه بشوند، یا اینکه تکویناً گیر بودند.

شما به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عرض می‌کنید «طَأْطَأَ کلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکمْ»[۱۸] سر هر شریفی در مقابل شما می‌افتد. آیا فقط شریف‌ها اینگونه هستند؟ «بَخَعَ کلُّ مُتَکبِّرٍ لِطاعَتِکمْ» متکبّرها هم تکویناً اینطور می‌شوند. «خَضَعَ کلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکمْ» جبّارها هم اینگونه می‌شوند، این امر تکوینی است.

وقتی متوکّل ملعون امام هادی علیه السلام را به مجلس شراب برد، ملعون تعارف زد و امام هادی علیه السلام ابیاتی را فرمودند. متوکّل شروع کرد به گریه کردن. آیا این کار او از روی محبّت بود؟ نخیر! یا از جهت مستی است یا تکوینی است، وگرنه بعد از این امر هم که پشیمان نشد و دشمنی خود را ادامه داد.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هر کجا گریه می‌کردند همه گریه می‌کردند، اصلاً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مقامی داشتند که روزی همان قاتل گفت: «وَاَللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إلَیْنَا مِنْ أَبِیک مِنکِ»،[۱۹] بخدا محبوب‌ترین امّت تو هستی.

چون نمی‌شد غیر از این بگوید، مگر کسی می‌توانست بیاید و بگوید که من پیغمبر را دوست ندارم؟ اصلاً کسی نمی‌توانست چنین چیزی را ابراز کند. به همین اندازه هم نمی‌توانست بگوید من فاطمه را دوست ندارم. مگر می‌شود کسی بگوید که من محبوب رسول خدا را دوست ندارم؟

مجبور شدند… دیدند اقدامات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال نتیجه دادن است، دیدند آمد و فدک را گرفت. از نظر تئوریک کم آوردند و استدلال نداشتند، هنوز هم استدلال ندارند. هنوز هم هر کسی از راه می‌رسد جفنگی می‌گوید و دست و پا می‌زند.

بزرگترین اساتیدی که معقول هستند و در علوم عقلی خبره هستند، وقتی به اینجا می‌رسند چرند و پرند می‌گویند. چون نمی‌توانند چیز دیگری بگویند.

ما چطور شکر کنیم که خدای متعال از ما خواسته است که ما مدافع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشیم؟ نه مدافع کسی که از سر تا پای او خطاست.

دیدند اقدامات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال نتیجه دادن است. به این نتیجه رسیدند که انتحار کنند. امّت را هم امتحان کردند، دیدند یک دست جسارت بالا رفت و امّت عکس العملی نداشتند، گفتند کار را یکسره می‌کنیم.

به نظر بنده که فکر می‌کردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اقدام می‌کنند، نمی‌دانستند که این جزو تدابیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است. فقط خدای متعال می‌داند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه کشیده‌اند.

اگر یک مو در چشم کسی برود، انسان نمی‌تواند نگاه خود را ادامه بدهد، «صَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً، وفِی الحَلقِ شَجاً، أرى تُراثی نَهبا»،[۲۰] دیدم در حال بردن دار و ندار من هستند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به من دستور داده‌اند که صبر کن… این عرصه عرصه‌ی تو نیست، الآن سردار «فاطمه» است، اگر تو کوچکترین اقدامی کنی این‌ها اقدام نظامی می‌کنند و کار تمام می‌شود. اصلاً این‌ها به دنبال این موضوع هستند که با کوچکترین اقدامِ تو، اقدام نظامی کنند. بعد هم می‌گویند در جنگ کشته شد! پس تو نباید دست به شمشیر ببری، مقاومت نکن، ولو اینکه دست‌هایت را ببندند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به هجوم صبر کردند، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دستور به صبر داشتند نه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…

برآورد کردند و گفتند اگر حمله کنیم کار تمام است، حمله می‌کنیم و کار را تمام می‌کنیم. فکر نمی‌کردند… شاید ملائکه هم این میزان کفّ نفسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را باور نمی‌کردند…

«السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَنْ عَجِبَتْ مِنْ حَمَلاَتِهِ فِی الْوَغَى مَلاَئِکَهُ السَّمَاوَات» سلام بر آن آقایی که وقتی در جنگ‌ها حمله می‌کرد، ملائکه تعجّب می‌کردند، «السَّلاَمُ عَلَی سَیْفُ اللهِ المَسْلُول» سلام بر شمشیرِ آخته‌ی خدا، سلام خدا بر آن کسی که در هر نبرد، از هر جایی که وارد میدان می‌شد، می‌گفتند موت احمر آمد، ملک الموت جایی است که علی ایستاده است…

باور نمی‌کردند، برنامه‌ریزی کردند و گفتند اگر حمله کنیم دفاع می‌کند، آن‌ها را می‌کشیم و کار تمام می‌شود.

آمدند و گفتند کار را تمام می‌کنیم، محاسبه‌ی آن‌ها این بود که اینجا کار تمام می‌شود، یک جنگ مختصری می‌شود، خیلی از مردم هم در شهر نیستند، بعد هم می‌گوییم درگیری شد و کار تمام شد.

عدّه‌ای را فرستادند تا برآورد کنند، این‌ها به پشت در آمدند و سر و صدا کردند، روحِ بینِ دو پهلوی پیامبر به پشت در آمد، فرمود: ما عزادار هستیم…

این‌ها گریه کردند و برگشتند…

کارآزموده‌تر و بی‌ادب‌تر و حرامی‌ترها را فرستادند، آن‌ها پشت در جسارت کردند، دیگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به این‌ها جواب ندادند، به پدر خود رو کردند و اینطور عرض کردند: «یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اَللَّهِ ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ»[۲۱] این حرف‌ها را راجع به دختر شما می‌زنند…

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى»،[۲۲] این حرف‌ها را راجع به دختر شما می‌زنند…

این‌ها هم گریه‌کنان برگشتند…

خود فرعون با مشعل آمد، همینطور که می‌رفت… آن ملعون یک غلامِ زرخریدِ خانه‌زادی داشت که این غلام برای او می‌مُرد…

همه می‌دانستند در حال چه کاری هستند، جهلی به کار نبود، اگر عصمت را هم قبول نداشتند، دختر و پسرِ خردسال در خانه بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، سلمان و ابوذر و مقداد بودند، اما این غلام گفت: «إنَّ فِیهَا فَاطِمَه» فاطمه در خانه است!

اگر کسی به من بگوید آن زمانی که با آن مشعل دو طرف خانه را آتش می‌زد، آسمان را نگاه می‌کرد که عذاب نازل نشود، من باور می‌کنم. چون می‌دانستند در حال انجام چه غلطی هستند… کار به جایی رسیده بود که می‌خواست انتحار کند.

آن غلام گفت: فاطمه در خانه است! ملعون گفت: باشد!

آمدند، دو طرف درِ خانه را آتش زد، قدری صبر کرد…

یکی از علمای شیعه به در می‌گوید: آن‌ها ادب نداشتند، آیا تو در یاد نداری که پیامبر در اینجا سجده می‌کرد؟ آیا در یاد نداری که وقتی پیامبر می‌خواست وارد شود به تو می‌زد و اذن می‌گرفت؟ تو چرا خاک نشدی؟

آن ملعون دو طرفِ در را آتش زد، ابن شهرآشوب در «مثالب النواصب» عباراتی نوشته است که ان شاء الله دروغ باشد، می‌گوید وقتی در را آتش زدند، می‌خواستند ببینند آیا آماده هست که وارد بشوند یا نه، ملعون می‌گوید: وقتی در را تکان دادم صدای نفسِ فاطمه را شنیدم… دیدم به در تکیه داده است… یک لحظه تصویر علی در ذهن من چرخید، خیلی با او حساب داشتم، نباید علی را یک مرتبه کشت، کاری می‌کنم که هر وقت این در را دید بمیرد… دیدم فاطمه به در تکیه داده است، من هم تمام توانم را در پاهای خود جمع کردم و لگد زدم…


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه نازعات، آیه ۲۴ (فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَىٰ)

[۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۰۲ (قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَٰؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا)

[۶] سوره مبارکه طه، آیه ۵۶

[۷] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۲ (وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ ۖ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ ۚ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ)

[۸] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۴ (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ)

[۹] سوره مبارکه طه، آیه ۴۳

[۱۰] سوره مبارکه طه، آیه ۴۴ (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ)

[۱۱] زیارت اربعین

[۱۲] نهج البلاغه، نامه ۲۸ (وَ زَعَمْتَ أَنِّی لِکُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى کُلِّهِمْ بَغَیْتُ، فَإِنْ یَکُنْ ذَلِکَ کَذَلِکَ فَلَیْسَتِ الْجِنَایَهُ عَلَیْکَ فَیَکُونَ الْعُذْرُ إِلَیْکَ: “وَ تِلْکَ شَکَاهٌ ظَاهِرٌ عَنْکَ عَارُهَا”. وَ قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعَ؛ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ، وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَهٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ، وَ هَذِهِ حُجَّتِی إِلَى غَیْرِکَ قَصْدُهَا، وَ لَکِنِّی أَطْلَقْتُ لَکَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِکْرِهَا.)

[۱۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳ (وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)

[۱۴] دلائل الإمامه ، جلد ۱ ، صفحه ۱۰۹

[۱۵] سوره مبارکه انسان، آیه ۲۱ (عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّهٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا)

[۱۶] صحیح بخاری، جلد ۸، صفحه ۱۲۰ (حَدَّثَنَا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا وُهَیْبٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ، عَنْ أَنَسٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: ” لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِی الحَوْضَ، حَتَّى عَرَفْتُهُمْ اخْتُلِجُوا دُونِی، فَأَقُولُ: أَصْحَابِی، فَیَقُولُ: لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ “)

[۱۷] المستدرک على الصحیحین ، جلد ۴ ، صفحه ۷ (حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، ثنا أَبُو الْبَخْتَرِیِّ عَبْدُ اللَّهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرٍ الْعَبْدِیِّ، ثنا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، قَالَ: قَالَتْ عَائِشَهُ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا وَکَانَتْ تُحَدِّثُ نَفْسَهَا أَنْ تُدْفَنَ فِی بَیْتِهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِی بَکْرٍ، فَقَالَتْ: «إِنِّی أَحْدَثْتُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَدَثًا ادْفُنُونِی مَعَ أَزْوَاجِهِ» فَدُفِنَتْ بِالْبَقِیعِ «هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ» (على شرط البخاری ومسلم)

[۱۸] زیارت جامعه کبیره

[۱۹] أرشیف ملتقى أهل الحدیث ، جلد ۲ ، صفحه ۲۷۶ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ نا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ أَسْلَمَ عَنْ أَبِیهِ أَسْلَمَ أَنَّهُ حِینَ بُویِعَ لِأَبِی بَکْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ یَدْخُلَانِ عَلَى فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَیُشَاوِرُونَهَا وَیَرْتَجِعُونَ فِی أَمْرِهِمْ , فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَهَ فَقَالَ: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ , وَاَللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إلَیْنَا مِنْ أَبِیک , وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إلَیْنَا بَعْدَ أَبِیک مِنْک , وَأَیْمُ اللَّهِ مَا ذَاکَ بِمَانِعِیَّ إنْ اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ ; أَنْ أَمَرْتُهُمْ أَنْ یُحَرَّقَ عَلَیْهِمْ الْبَیْتُ , قَالَ: فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاءُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِی وَقَدْ حَلَفَ بِاَللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَیُحَرِّقَنَّ عَلَیْکُمْ الْبَیْتَ وَأَیْمُ اللَّهِ لَیَمْضِیَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَیْهِ , فَانْصَرِفُوا رَاشِدِینَ , فَرَوْا رَأْیَکُمْ وَلَا تَرْجِعُوا إلَیَّ , فَانْصَرَفُوا عَنْهَا فَلَمْ یَرْجِعُوا إلَیْهَا حَتَّى بَایَعُوا لِأَبِی بَکْرٍ.)

[۲۰] خطبه شقشقیه

[۲۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۰ ، صفحه ۲۸۷

[۲۲] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳ (ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ)