در طول تاریخ عدّه‌ای گفتند: علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام از جهت سیاست‌مداری به پایه‌ی معاویه و خلیفه‌ی دوم نمی‌رسد. درست هم می‌گویند آن سیاستی که این دو داشتند، امیر المؤمنین علیه السّلام در آن کلاس رفوزه بود، از نگاه آن دو سیاست امیر المؤمنین علیه السّلام فایده نداشت. بله حرف درستی است؛ اگر کسی ملاک را سیاست معاویه و خلیفه‌ی دوم بگیرد، امیر المؤمنین علیه السّلام هیچ بلد نبود، درست گفتند. منتها امیر المؤمنین علیه السّلام این را سیاست نمی‌دانست، این را یک معامله‌ی سفهی می‌دانست، بی‌ارزش می‌دانست. همان‌طور که معاویه روش امیر المؤمنین علیه السّلام را ابلهانه می‌دانست، آن هم با زاویه‌ی خود؛ درست می‌گفت کسی که صرفاً دنیا و متاع مادی را اصل قرار بدهد، روش امیر المؤمنین علیه السّلام برای او روش خوبی نیست. درست می‌گوید. بستگی دارد ما کجا بایستیم و مسئله را تماشا بکنیم. امیر المؤمنین علیه السّلام هم رفتار معاویه را معامله‌ی سفهی می‌داند. کسی که آخرت خود را به دنیای خود بفروشد. زاویه‌ی دیدها متفاوت است.

 

این مسئله در بین اهل سنّت شایع است که زاویه‌ی دید آن‌ها متأسّفانه همان جایی است که معاویه است. کسانی که در بحث‌های تشیّع و تسنّن کار می‌کنند، این را دیدند که متأسّفانه دیدگاه برادران اهل سنّت ما در این زمینه این‌طور است که مثلاً یزید شجاعت و سیاست داشت. نگاه بکنید گفتند؛ چرا باید یکی مثل ذهبی – عالم برجسته‌ی سلفی در قرن هشتم در بین بزرگان اسلام- یزید بن معاویه را هم مطرح بکند؟ بله می‌گویند این‌جا اشتباه کرد، نباید امام حسین را می‌کشت ولی چرا باید در سیر اعلام النّبلاء نبلاء جمع نبیل است یعنی شریف- یزید بیاید؟ می‌گوید: «ذی شجاعه و الرّئاسه» توان ریاست داشت.

 

بله با آن زاویه‌ی دید نگاه بکنید امیر المؤمنین علیه السّلام رفوزه است، صرفاً بخواهد دنبال ریاست باشد، حکومت علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام فایده ندارد. ملاک آن چیز دیگری است؟ در حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه و حکومتی که نمی‌خواهد به اجبار تغییر در رفتار مردم ایجاد بکند؛ سه تا عامل اصلی حکومت باید داشته باشد تا حکومت پیش برود. این هم را قبل از آن عرض بکنم متأسّفانه بعضی از عزیزانی که شیعه هم هستند، گاهی نتوانستند شبهات اهل سنّت را حل بکنند؛ آن‌ها هم همین حرف را می‌زنند. اخیراً یک بزرگواری یک جایی داشته صحبت می‌کرده است، می‌گوید: اگر قرار باشد شما بگویید: بعد از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه عدّه‌ی زیادی ملحق نشدند، عدّه‌ی زیادی گمراه شدند -این‌طور که شیعه‌ها می‌گویند- یعنی اصلاً نبوّت پیغمبر صلوات الله علیه کارایی نداشته است. یعنی اگر شما زاویه‌ی دید خود را در یک جایی بگذارید که معاویه گذاشته باشد، ولو شیعه باشید یک دفعه از این حرف‌ها می‌زنید؛ کما این‌که بعضی‌ها از این حرف‌ها زدند. می‌گوید: اگر بگویی اصحاب پیغمبر صلوات الله علیه بعد از پیغمبر صلوات الله به مسیری که رسول خدا می‌خواست آن‌ها را ببرد، نرفتند،  برای این‌که آن را رد بکند، می‌گوید: پس اصلاً نبوّت پیغمبر کارایی نداشته است و چون نبوّت پیغمبر کارایی داشته است، پس اصحاب ایشان خوب بوده است یا اگر خانه‌نشینی امیر المؤمنین صلوات الله علیه را بگذاری بر حساب این‌که اصحاب پیغمبر ایستادند، علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام سر جای خود بنشیند (به نظر منظور دست کشیدن از خلافت است) این هم برای پیغمبر خیلی بد است، هم برای امیر المؤمنین علیه السّلام و اگر بگوید امیر المؤمنین علیه السّلام نتوانست در جنگ‌ها سپاه خود را تجهیز بکند و حرکت بکنند، این یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام ناکارآمد است یا بیایید بگویید که اصلاً آن‌طوری که شما می‌گویید نبوده است که حالا خلافت اصلی داشته باشد. حتماً حالا علیّ بن ابی‌طالب برتر از خلفا بوده است ولی دیگر این جریان نصب و این‌ها به این شکل نبوده است که اگر بگویی بوده است اصحاب خیانت کردند و اگر بگویی اصحاب خیانت کردند، پیغمبر ناکارآمد است.