بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر

راجع به اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم[۱]، جلسه قبل صحبتی شد و جواب هایی دادیم. جهت دیگری که هست در درجات هدایت است، مسئله ای مرحوم سید در عروه دارد در درجات هدایت ، این را به مناسبت تفسیر انتخاب کردیم.

درجات هدایت از نگاه سید کاظم یزدی

مرحوم سید می فرمایند در غایات امتثال، درجاتی هست که اعلای آنها امتثال امر خدا اهلاً للعباده می باشد، اعلی درجه این است که به این حد برسد که خدا را عبادت کند لکونه أهلاً، بعد آن حدیث را از حضرت امیر ع آورده است: مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُک[۲]‏ این اعلی درجه عبادت است که انسان خدا را برای غرض دیگری پرستش نکند بلکه چون خودش اهلیت این عبادت را دارد و شایسته این عبادت هست، مورد پرستش قرار گیرد.

بعد می گوید از آن نازل تر این است که از باب شکر نعمت عبادت شود یعنی عبادت شاکر باشد، أَ لَا أَکُونُ عَبْداً شَکُورا[۳] آیا عبد شکور و شکر گذار نباشم؟ که گفته شده بود چرا اینقدر عبادت می کنی؟

درجه سوم تحصیل رضای پروردگار است، رضا الله رضانا

درجه چهارم قرب است.

بعد از اهلیت شکر نعمت آمد، بعد تحصیل رضای پروردگار آمد، بعد قرب إلی الله آمد.

درجه پنجم، ثواب و رفع عقاب است، این نازل ترین درجه است.

بیان سید در عروه:

و لغایات الامتثال درجات أحدها و هو أعلاها أن یقصد امتثال أمر الله لأنه تعالى أهل للعباده و الطاعه‌

و هذا ما أشار إلیه أمیر المؤمنین ع بقوله: إلهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک أهلا للعباده فعبدتک.

الثانی أن یقصد شکر نعمه التی لا تحصى. الثالث أن یقصد به تحصیل رضاه و الفرار من سخطه. الرابع أن یقصد به حصول القرب إلیه.

الخامس أن یقصد به الثواب و رفع العقاب بأن یکون الداعی إلى امتثال أمره رجاء ثوابه و تخلیصه من النار. [۴]

مرحوم سید در عروه این پنج درجه را مطرح می کنند که ایجا حواشی هم هست، آقای حکیم یک حاشیه زده اند، امام ره حاشیه دیگری دارند و غیره که ما حاشیه ها را می گوییم، خوب است.

برخی گفته اند این روایت هر چند معروف است اما ثابت نیست.

نظر آقای حکیم درباره اعلی درجه

آقای حکیم اعلی درجه را محبت گرفته است یعنی حب پروردگار، که حق هم با آقای حکیم است چون روایت صحیحه داریم. خود حب درجه بالایی است، روایت صحیحه است و در مقابلش چیزی نداریم.

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَهٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ.[۵]

أفضل العباده نه به این معنی که أفضل از این سه تا بلکه أفضل از همه عبادات، که روایت از لحاظ سند و دلالت تمام است.

بیان آقای حکیم محبت بود که همین روایت بود فرموده بود حباً له.

 

نظر مرحوم امام ره در مورد اعلی درجه

مرحوم امام ره می فرمایند بر اینکه “و أعلى منه درجات أُخر أشارت إلى بعضها ما وردت فی صلاه المعراج و مصباح الشریعه.[۶]

نظر آقای فیروز  آبادی در مورد اعلی درجه

آقای فیروز آبادی اینطور می فرمایند:

الظاهر أنّ أمیر المؤمنین و أولاده الطیّبین سلام اللّه علیهم أجمعین لهم درجات اخرى فوق هذه بأن یعبدوه من غیر أن یجعلوا شیئاً غایه ما یقصد و یکون لهم أمر زائد ملحوظ بالتفصیل یکون هو المحرک أو یلاحظ طلب و أمر، بل المحرّک مشاهده جلال اللّه و جماله و شمول عنایته قال علیه السلام: «و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتى تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلى معدن العظمه و تصیر أرواحنا معلّقه بعزّ قدسک»[۷]

نظر شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در مورد اعلی درجه

آشیخ محمد حسین کاشف الغطاء می فرمایند که این مسئله ما عبدتک أهلا للعباده کسی به جز معصومین ع چون امیرالمومنین ع به این درجه نمی رسد که معنایش این است که پذیرفته اعلی درجه أهلا للعباده است و آنهایی که حاشیه نزده اند از سید قبول کرده اند. ” و لا ینبغی أن یدّعیها أحد بعده إلّا معصوم مثله و المراد أنّ الباعث بالذات إلى عبادتک هو استحقاقک للعباده بذاتک لا أنّه لا یخاف العقاب و لا یرجو‌ الثواب کما هو واضح. و قصد التقرّب إلیه یؤکّد هذا المعنى و لا ینافیه، بل هو أعلى الغایات و أشرفها، و هی آخر منازل السالکین و غایه آمال العارفین. “[۸]

قصد تقرب را ایشان به همان معنای أهلا لعباده برگردانده است. ایشان قصد تقرب را آخر منازل گرفته اند.

نظر استاد کاهانی در مورد اعلی درجه

ما نوشتیم: الحق بین هذه الأقوال ما ذکره السید الحکیم أعلی الله مقامه، چون مصباح الشریعه و غیره لا إعتبار به، مثلا آقای بروجردی درباره این روایت که می فرماید الْعُبُودِیَّهُ جَوْهَرٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّه می گویند چنین روایتی نیست که به ایشان می گویند در مصباح الشریعه روایت هست که آقای بروجردی در جواب می فرماید مصباح الشریعه اعتباری ندارد و سندی ندارد که مستند من درباره این قول آقای شبیری است.

روایات دیگر در اینجا باید سند باشد چون اینجا بح روی أعلی درجه است، فعلا ما این صحیحه هارون بن خارجه را داریم و در مقابلش بنده چیزی پیدا نکردم. به نظر ما حب فی الله فوق همه چیز است. هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ[۹]

اهل بیت  ع هم خیلی مصرّ بر این حب هستند، محبت و تولّی، همه چیز این است و اگر محبت مالامال باشد همه چیز در آن است. محبت فوق اهلاً للعباده است، به نظر من بهترین مقامات حب است.

آقای خوئی بیان دیگری دارند که البته فرمایش ایشان را ما نپذیرفتیم.

علامه طباطبایی هم بیانی دارد که می خواهند همه را با هم جمع کنند که انشالله جلسه بعد عرض می کنیم.

مستشکل: آقای جوادی یک مرتبه ای بالاتر از حب بیان کردند و می فرمودند که عشق بالاتر از محبت است، و روایتی را می خواندند که أفضل الناس من عشق العباده و فرمودند عشق یک مرتبه بالاتر از محبت است.

جواب: تعبیر به عشق را ما در روایات نداریم، شما درجات محبت بگیر. ما روایت معتنا به در سند می خواهیم، روایت مرسله و غیره به درد ما نمی خورد. دو راه ما بیشتر نداریم یا باید وثوق به صدور پیدا کنیم، که ممکن است استاد جوادی آملی روی مبانی بگویند آن روایت وثوق دارد، اینگونه بفرمایند که ما به برهان ثابت کردیم و این هم مساوق به برهان است لذا اطمینان به وثوق پیدا می کند و پذیرفته می شود. ما چنین اطمینانی پیدا نمی کنیم، راه دوم این است که سند معتبر باشد. فعلا ما داریم أفضل العباده، محبت است، مساعد با اعتبار هم هست و حب جذب دارد، منتها خود حب درجات دارد که ممکن است شما یک درجه اش را عشق بگذاری، ما شئت فسمّ اما تعبیرات در لسان اهل بیت ع حب است.

مستشکل: روایت در کافی هست عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ‏ عَشِقَ‏ الْعِبَادَهَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْر[۱۰]

جواب: اینجا مضاف الیه الناس است، اما مومنین چه؟ علاوه بر این عمرو بن جمیع هم باید بررسی شود، یک مبنایی این است که آنچه در کافی هست معتبر است إلا ما ثبت ضعفها یعنی معارض داشته باشد، که این مبنا تمام نیست، این مبنا که هر چه که در کتب أربعه هست معتبر است، تمام نیست، هر چند قائل هم دارد مثلا مرحوم شیخ حر عاملی در جلد آخر وسائل حدود ۲۳ دلیل می آورد، از حاضرین هم من شنیده ام آقای شب زنده دار می گویند، ما هم با هم جلسه داریم ولی دلم می خواهد ایشان خودشان مطرح کنند تا ببینم وجهشان چیست، چون من از شاگردانشان شنیدم. یکی از اساتید ایشان آسید کاظم تبریزی ما خدمتشان عرض کردیم که چرا در صحیح اصول کافی که مرحوم کلینی می فرماید صحیحه عند صادقین، چرا ما این را حمل نکنیم بر شهادت حسی و بگوییم عن حس دستش آمده است یعنی عن حس وثوق پیدا کرده است، شما می فرمایید در قدماء وثوق بوده است عن حس، فرمودند تعبیرات در ارتکازات عقلاء فرق می کند. اگر بگویند این حجت است حمل بر حس نمی کنند، اطمینان را هم حمل بر حس نمی کنند ، در قدماء هم یا اطمینان بوده و یا حجت، صحیح عند القدماء یا به معنای اطمینان است یا به به معنای حجت که شیخ بهایی می فرماید حجت، اینهایی که می گویند حجت است چون بلا اشکال و قطعا قدماء تسامح در ادله سنن را حجت می دانستند، ما می گوییم ثواب دارد و معامله ثواب کن اما آنها اصلا حجت می دانستند، یعنی آنها اخبار مستحباتی را که سند ضعیف دارد را می گفتند حجت است، زیرا از ادله حجیت استثنا خورده به دلیل اینکه خود حضرت ع فرموده است که به اخبار من بلغ ثواب می دهیم و ثواب دادن یعنی حجیت این خبر که یک مبنا این است و مشهور قائل به حجیت هستند، لذا آنها وقتی می گفتند صحیحه یعنی حجت است، یک قسمت از اخبار، اخبار مستحبات است که ضعیف است، لذا تمام نیست و نمی توان تعبیر صحیحه را حمل بر حس کرد.

 

فقه

عروه دو مسئله را اضافه کرده است، یکی مسئله پنجاه و شش و دیگری مسئله پنجاه و پنج را اضافه کرده است لذا نه آقای حکیم حاشیه دارند و نه آقای خوئی، لذا ما مسله اش را می گوییم و رد می شویم.

سوال و جواب در مورد مسئله پنجاه و چهار

سوال در مورد مسئله پنجاه و چهار: …

جواب: بر طبق علم اجمالی یا باید صلاه احتیاط را بیاوری و یا باید صلاه ظهر را بیاوری که طبق علم اجمالی باید صلاه ظهر را قصد کنی.

ادامه سوال: ….

البته اگر تنها اعاده الظهر لازم باشد ما آنجا اشکال کردیم، که در وجه آن باید بررسی شود و غفلت شده است. چون وقتی صلاه احتیاط رفت کنار، دو صلاه است، یا عصر است یا ظهر، حال طبق آن مبنایی که می گوید امتثال اجمالی کافی است می توانیم درست کنیم که سر آن دعواست،  مرحوم شیخ و مرحوم نائینی اشکال کرده اند. بر مبنای علی التحقیق که امتثال اجمالی از امتثال تفصیلی کفایت بکند، باید علی ما فی الذمه بیاورد.

مسئله پنجاه و پنج

“الخامسه و الخمسون إذا علم إجمالا أنه إما زاد قراءه أو نقصها یکفیه سجدتا السهو مره[۱۱]

یا یک قرائت را اضافه کرده است و یا در یک قرائت نقصان پیدا شده است. می فرمایند بر مبنای اینکه” لکل زیاده أو نقیصه سجده سهو” است، ایشان با توجه به اینکه یکی است یعنی یا زیاده است و یا نقصان، یکفیه سجدتا السهو مره، مرحوم یزدی فتوا می دهند که هر زیاده و نقیصه دو سجده سهو دارد. دیگر دو مرتبه نمی خواهد چون یکی است، یا زیاده است و یا نقصان، منتها مشخص نیست که نقیصه است یا زیاده، لذا می گوید دو سجده سهو برای همانی که اتفاق افتاد، لازم است.

بعد می فرمایند: “و کذا إذا علم أنه إما زاد التسبیحات الأربع أو نقصها‌”[۱۲] یا تسبیحات أربعه را زیاد کرده است و یا ناقص است. باز هم طبق  قاعده “لکل زیاده او نقیصه سجده سهو” می آید، توجه شود به عنوان ذکر و دعا و قران هر چقدر بخواهی بخوانی طوری نیست، بلکه اگر به عنوان نماز و به قصد نماز زیاد بشود و نقیصه شود، مسئله است، البته باید دقت شود مسئله در جایی نیست که به طور عمدی باشد و به عنوان نماز عمداً باشد ، چون در این صورت تشریع می شود و آن محل بحث دیگری است که آیا تشریع مبطل نماز هست یا اینکه عنوان تشریع اتحاد ندارد، که آن را بعد بحث می کنیم که اگر کسی در نمازش تشریع کرد با توجه به اینکه تشریع حرام است، عبادت را باطل می کند یا نه این ترکیب اتحادی نیست. ( البته اگر ترکیب طاعتی باشد نماز را باطل می کند)

مسئله اینجا فعلا درجای عمدی نیست، بلکه الان به شک افتادم که به اشتباه، من زیاد کردم یا کم. اینجا قصد هست اما عمدی نبوده است، اینجا دو سجده سهو می آید چون “لکل زیاده أو نقیصه سجده سهو”

در اینجا نقیصه ثابت است اما زیاده ثابت نیست، چون زیاده به قصد می خواهیم، البته برخی گفته اند اگر هم سنخ بود، زیاده می آید.

ما نوشتیم فی المسئله أقوال ( علی الظاهر این مسئله بوده است که ما نوشتیم لذا آن مسائلی که نیامده مسئله پنجاه و شش است و پنجاه و هفت، جامعه مدرسین این دو مسئله را آورده اند حالا یا خط سید یزدی دستشان بوده یا چیز دیگر اما نه آقای خوئی حاشیه زده و نه آقای حکیم که در دسترس آقایان نبوده است.)

مستشکل: زاد قرائهً یعنی مثلا سوره حمد را دو بار قرائت کنیم؟

جواب: بله یا آن یا قرائت دیگری، چون قرائت ما برای حمد و سوره است، یا به عنوان جزء نماز زیاد شده یا یک قرائتی کم شده است.

مستشکل: یک آیه را  دوبار تکرار کند چطور؟

جواب: فرق نمی کند، مهم این است که به قصد باشد نه به عنوان ذکر قران.

مستشکل: …

جواب: تسبیحات أربعه بیش از یک بار از مستحبات در نماز است، اگر به عنوان نماز شما بیاوری، شبهه مطرح است،  در آوردنِ مازاد عمداً، همین شبهه هست لذا باید به عنوان قصد ذکر بیاوری تا درست شود.

مستشکل: نقیصه در تسبیحات چگونه است؟

جواب: یعنی تسبیحات را نیاورده است.

در نهایت صاحب عروه می گویند یک سجده سهو کافی است که دو مثال زدند یکی برای قرائت و دیگری برای تسبیحات.

بیان استاد کاهانی

ما زدیم: فی المسئله أقوال

 

 

قول اول

قول اول: فرمایش خود ماتن است که فتوا دادند به وجوب سجده مره، وجهش این است که قاطع علم دارد و یک سجده سهو به گردنش آمد، منتها جهت و سببش را نمی داند، اینکه سجده سهو به ذمه اش آمده است را می داند، سبب آن را که آیا زیاده است یا نقیصه نمی داند، که مهم نیست به هر حال یک سجده سهو به گردنش آمده پس باید بخواند که سید کاظم یزدی فتوا هم داده اند.

مستشکل: قضا نمی خواهد؟

جواب: خیر اینجا که مثال زدند قضا ندارد.

وجهش این است که قاطع است به وجوب سجده، علم تفصیلی دارد که سجده به گردنش آمد، تردید در ناحیه سبب است که آیا سبب این سجده، زیاده است یا نقیصه.

قول دوم

قول دوم[۱۳]: فرمایش مرحوم امام رضوان الله که فتوا می دهند به عدم وجوب فی الفرعین که علی الظاهر علی المبنا است که ایشان لکل زیاده و نقیصه را نمی گویند.  (کسی رجائا بیاورد طوری نیست و اشکالی ندارد، اینجا به عنوان فتوا و استحباب محل بحث است)  اینجا امام ره فتوا دادند به عدم وجوب .

قول سوم

قول سوم: وجوب الإحتیاط، پس معلوم می شود لکل زیاده و نقیصه را آقای حکیم احتیاط کرده است، می فرماید احتیاطاً این ظاهرش وجوب است. برای آقای یزدی فتواست این می گوید احتیاطا.

قول چهارم[۱۴]: از آقای خوئی است که فرمایش ایشان مبنی بر این است که آیا واجب است دو سجده برای هر زیاده و نقیصه یا نه؟ همین بیان را مرحوم اصفهانی[۱۵] و نائینی[۱۶] نیز دارند.

اشکال به بیان آقای خوئی

ما اشکالمان این است که این بیان شما در رساله عملیه آمده است و بالاخره مقلد چه بکند؟ یا بگویید بله یا بگویی نه، بنائا بر این که نمی شود مسئله گفت.

اشکال دیگر اینکه حاشیه ای که اینجا زده شده است با مستندتان سازگار نیست، در مستند العروه ایشان می فرمایند برای “لکل زیاده أو نقیصه سجده سهو”، دلیل نداریم و تمام نیست و اشکال سندی دارد و اشکال دلالی دارد و معارض دارد که گذشت.

اما اینجا را بالخصوص دلیل داریم که علم اجمالی داریم یا زیاد شده است یا کم شده است، اینجا نص خاص داریم بر وجوب سجده سهو، شما (آقای خوئی) که چنین بیانی در مستند داری جطور در حاشیه منعکس نشده است؟!

البته غفلت شد و من حاشیه اخیر ایشان بر عروه را نگاه نکردم. ( البته بعید است که آن را اینجا نیاورده باشند چون آن زمانی که حاشیه می زدند، حاشیه اخیر آقای خوئی هم بود، بعید است آن حاشیه را در نظر نداشته باشند.)

پس اشکال این است که علی المبنا، لا یتناسب با رساله عملیه، چرا که مقلد به مراد نمی رسد و بالاخره چه باید بکند؟ شما هم باید مثل مرحوم امام ره بگویید مثلا لا یجب فی الفرعین، یعنی اینجا باید واضح حاشیه زده بشود که آقای مقلد سردرگم نشود.

جهتش هم این است که آقای فیاض دارد که ایشان ( آقای خوئی) خیلی تأسف می خوردند که ما عروه را حاشیه زدیم و آنجا ادله هم مستحضر بود، کاش ادله را هم ذکر می کردیم و یک چیز خوبی در می آمد، که آقای فیاض می فرمایند بر همین اساس من آمدم تعلیقه ای بر عروه زدم، تعلیقه استدلالیه علی العروه که تعلیقه خوبی هم هست.

اشکال دوم این است که آنچه آقای خویی در تعلیقه آوردند با آنچه که در مستند آوردند منافات دارد، چون در مستند تفصیل دادند، إذا علم بزیاده أو نقیصه کما فی ما نحن فیه یجب فیه سجدتی السهو به دلیل صحیحه فضیل بن یسار و موثقه سماعه و فی غیره من الموارد فلایجب.

لذا حقش بود در اینجا هم در حاشیه عروه می فرمودند یجب سجده السهو، چون دو روایت صحیحه فضیل و موثقه سماعه را داریم. قهراً این اشکال بر بقیه هم می آید که اینجا بالخصوص نص هست این را چگونه حلش کردید؟

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ السَّهْوِ فَقَالَ مَنْ حَفِظَ سَهْوَهُ فَأَتَمَّهُ فَلَیْسَ عَلَیْهِ سَجْدَتَا السَّهْوِ وَ إِنَّمَا السَّهْوُ عَلَى مَنْ لَمْ یَدْرِ أَ زَادَ فِی صَلَاتِهِ أَمْ نَقَصَ مِنْهَا[۱۷]

یعنی آنجایی که طرف علم اجمالی شما باشد، لذا جایی که نمی دانیم کم شد یا نشد، زیاده شد یا نشد، به این ربطی ندارد، بلکه اینجا موردی است که یا زیاد شده است یا کم شده است، فرموده “أ زاد أم نقص” یعنی طرف علم است.

اشکال شیخ طوسی به روایت سماعه

 عین همین بیان از موثقه سماعه است البته مضمره است که ما معامله مسند می می کنیم، نکته اش هم این است که اول کسی که به موثقه سماعه اشکال کرد شیخ طوسی است، که فرمود این واقفی است و ممکن است از غیر معصوم ع نقل کند.

رد اشکال شیخ طوسی از مرحوم آقای خوئی

ما جواب را از ناحیه آقای خوئی نقل می کنیم که به جا است. البته برخی از اساتید ما نیز اشکال شیخ طوسی را پذیرفتند، اما بیان آقای خوئی انصافا بیان خوبی است، ابتدا باید سماعه فقط یک مورد از غیر معصوم ع نقل بکند که آن وقت این احتمال عقلایی بشود، اما چنین چیزی نیست. درست است که واقفی است اما تا آن زمان که واقفی نشده یعنی تا زمان امام موسی کاظم ع که حرفی نیست و امامت ایشان را می پذیرد و این سماعه هم از اجلاء است فقط مشکل این است که بعد از امام کاظم ع نیامده و همراه نشده است، لذا بالاخره باید یک حدیثی باشد که منشأ این شبهه بشود، وقتی یک مورد هم پیدا نکردیم چرا باید چنین احتمالی بدهیم؟ نوعا فقها یداً بید با مضمرات سماعه معامله قول از معصوم ع می کنند، اما برخی می گویند سماعه اول نام حضرت را آورده و بعد به قرینه سألته و سألته آورده است،

مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَهَ قَالَ: قَالَ: مَنْ‏ حَفِظَ سَهْوَهُ‏ فَأَتَمَّهُ فَلَیْسَ عَلَیْهِ سَجْدَتَا السَّهْوِ إِنَّمَا السَّهْوُ عَلَى مَنْ لَمْ یَدْرِ أَ زَادَ أَمْ نَقَصَ مِنْهَا[۱۸]

پس اشکال این است که روی این موازین باید ملتزم بشوید که سجده سهو واجب است. که ما هم فعلا نظرمان همین است.

سابقا ما این را بحث کردیم که الان یادم نمی آید پذیرفتیم یا رد کردیم، باید مراجعه کنیم.

مستشکل: واقفی بودن سماعه را صرفا ابن داود و حلی گفته اند.

جواب: آقای خوئی و آقای شبیری می گویند سماعه را چون نجاشی تضعیف نکرده و خودش هم گفته اگر بود می گویم و سماعه هم از معاریف است، نشان می دهد که واقفی نبوده است، چون که از کسانی است که از معاریف است و اینطور نیست که از نظر بماند، پس معلوم می شود نجاشی منکر وقفش است، اما از آن طرف هم گفته شده است صدوق و شیخ و بعد آمده تا علامه و محقق و شهیدین و اردبیلی و صاحب مدارک، همه سماعه را نمی پذیرند چون می گویند راوی باید عدل امامی باشد و تمسک به آیه نبأ می کنند لذا به اینجا که می رسند می گویند واقفی ٌ، یعنی سند اعتبار ندارد.

محقق می فرماید ما نمی پذیریم مگر کسی که اجماع اصحاب بنابر عمل به قولش باشد، که حرف دیگری است.

آقای خوئی و شبیری گیرشان این است که نجاشی نگفته پس معلوم می شود نیست، پس طرف معارضه است، پس وقفش ثابت نیست. تا شک کردیم اصل بر این است که وقف برایش نیامده است، چرا که وقف امر حادث است و محقق نشده است و استصحاب می کنیم سلامت عقیده را.

 

جواب استاد کاهانی به رد آقای خوئی بر شیخ طوسی

عرض ما این است که خود نجاشی در مقدمه عذرخواهی می کند اینگونه نیست که  بسط ید داشته باشد، شیخ طوسی بسط ید کتاب دارد نه نجاشی، شیخ طوسی متعرض نجاشی نشده است، نجاشی متعرض شیخ است، چون در آن عصر هنوز نجاشی کتابی نداشته است چون و الا شیخ کتب را بیان می کند و نقل نجاشی را هم می آورد.

مستشکل: نجاشی می گوید ثقه ثقه پس معلوم می شود چیزی دست نجاشی بوده است و تأکید دارد بر ثقه بودنش.

جواب: ثقه ثقه تأکید بر وثاقتش است اما اینکه این امامی است یا نه دلالتی ندارد.

مستشکل: ما واقفی ثقه را نمی پذیریم؟

جواب: چرا می پذیریم چون در آیه نبأ تعلیل آمده است، مدار بر آن تعلیل است، آیه نبأ هم تعبدی نیست بلکه همان ارتکازات عقلایی را تایید می کند، در ارتکازات عقلائی همین است،  تعبد بالخصوصی نداریم.

روایت داریم: “قد قال الإمام أبی الحسن الأوّل علیه السلام: «لا تأخذنّ معالم دینک من غیر شیعتنا”[۱۹] اما معتبر نیست و سند ندارد و الا خیلی خوب بود، مضافا بر اینکه بر خلاف ارتکاز عقلاست باید رادع خیلی قوی باشد، ارتکاز عقلا را صاف با یک روایت نمی توان ردع کرد،یعنی با یک اطلاق نمی شود ردع کرد، باید صریح باشد مثل همین روایت.

در حال حاضر در حوزه دو مبناست یا اطمینان به صدور است که دنبال قرائن می گردند تا ضمیمه کنند تا اطمینان به صدور بیاید، طلبه هایی که درس آقای گنجی می روند می گویند ایشان دنبال قرائن می گردد لذا اطمینانی است که دنبال قرائن می گردد یا وثاقت که یک امر عقلایی است.


[۱] – سوره فاتحه- آیه ۶

[۲] – بحارالانوار (ط – بیروت)،ج ۶۷، ص ۱۸۶

[۳] – کافی (ط اسلامیه)، ج۲، ص ۹۵

[۴] – العروه الوثقی (موسسه الاعلمی)، ج۱،ص ۶۱۴

[۵] – کافی (ط اسلامیه)، ج ۲، ص ۸۴

[۶] – العروه الوثقی (محشی)، ج ۲، ص ۴۳۴

[۷] – العروه الوثقی (محشی)، ج ۲، ص ۴۳۴

[۸] – العروه الوثقی (محشی)، ج ۲، ص ۴۳۴

[۹] – کافی (ط اسلامیه)، ج ۸، ص ۸۰

[۱۰] – کافی ( ط اسلامیه)، ج ۲، ص ۸۳

[۱۱] – العروه الوثقی (موسسه الاعلمی)، ج ۲، ص ۹۶

[۱۲] – همان

[۱۳] – بیان امام ره: لکن لا یجب فی الفرعین.

[۱۴] – بیان آقای خوئی: هذا مبنی على وجوب سجدتی السهو لکلّ زیاده و نقیصه.

[۱۵] -بیان آقای اصفهانی:  بناءً على وجوبهما لکلّ زیاده و نقیصه.

[۱۶] – بیان مرحوم نائینی : بناءً على ما هو الأحوط من وجوبها لکلّ زیاده و نقیصه

[۱۷] – وسائل الشیعه ( موسسه آل البیت)، ج ۸، باب ۲۳، ص ۲۳۸، روایت ۶

[۱۸] – وسائل الشیعه ( موسسه آل البیت)، ج ۸، باب ۲۳، ص ۲۳۹، روایت ۸

[۱۹] -کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج ۱، ص ۱۹۸

 

برای دریافت فایل PDF تقریر این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 


[۱] – العروه الوثقی (موسسه الاعلمی)، ج ۲، ص ۹۶

[۲] – همان

[۳] – بیان امام ره: لکن لا یجب فی الفرعین.

[۴] – بیان آقای خوئی: هذا مبنی على وجوب سجدتی السهو لکلّ زیاده و نقیصه.

[۵] -بیان آقای اصفهانی:  بناءً على وجوبهما لکلّ زیاده و نقیصه.

[۶] – بیان مرحوم نائینی : بناءً على ما هو الأحوط من وجوبها لکلّ زیاده و نقیصه

[۷] – وسائل الشیعه ( موسسه آل البیت)، ج ۸، باب ۲۳، ص ۲۳۸، روایت ۶

[۸] – وسائل الشیعه ( موسسه آل البیت)، ج ۸، باب ۲۳، ص ۲۳۹، روایت ۸

[۹] -کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج ۱، ص ۱۹۸