«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم صلوات الله صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این نشست و برخواست ناقابل را به کَرَمِ خودش از ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدارِ روی مبارکِ حضرت، خدمت و نوکریِ آستانِ شریفِ ایشان، شهادتِ در راهِ ایشان نصیبِ همه‌ی ما، جدّ و آبادِ ما، نسل و ذریّه‌ی ما تا قیامت روزی بشود صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

نکاتی در مورد خطبه ۱۵۴ نهج البلاغه و توفیقِ سیّد رضی رحمه الله علیه

خطبه‌ای که ان شاء الله امروز در محضرِ آن هستیم معمولاً در نهج البلاغه‌ها خطبه‌ی ۱۵۴ است و یا با توجّه به اختلاف نسخ و چاپ می‌توان آن را در این حوالی پیدا کرد.

قسمتِ اولِ متن را می‌خوانیم و یک ترجمه‌ی مختصری هم می‌کنیم و بعد ان شاء الله توضیحاتِ اندکی هم تقدیم خواهم کرد.

این خطبه از جهاتی مهم است، یکی از آن‌ها این است که مصادرِ پیش از سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه را برای این خطبه پیدا نکرده‌ایم، ممکن است بعضی بگویند ای کاش که در برخی منابع قبل‌تر سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه هم بود، برای کسی که هنوز این شبهه برای او مانده باشد که سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه این خطبه‌ها را از خود درست کرده است که بعضی از اهل سنّت این حرف را زده‌اند و ما هم بارها پاسخ داده‌ایم که واضح است که اینطور نیست، اما کتاب نهج البلاغه یک کتابِ مصدر است، خودِ کتاب نهج البلاغه کتابی است که باید از آن اخذ کرد، خودِ کتاب نهج البلاغه منبع است، اشکال هم ندارد، اتّفاقاً این از منّت‌های خدای متعال بر سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه است که خطبی قبل از سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه جایی پیدا نشده است، یعنی خدای متعال به سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه این لطف را کرده است که این میراث را به دستِ دیگران برساند، و خوشا به حالِ کسی که واسطه‌ی حفظِ یک جمله از فرمایشاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بشود.

یکی از این چیزهایی که در این روزگارِ ما به آن بی‌توجّهی زیادی می‌شود بحثِ وقفِ علمی است، متأسّفانه بی‌توجّه هستیم، من نمی‌خواهم این قسمت از خطبه را بخوانم که حضرت نزدیک به این مضمون می‌فرمایند که «بچّه‌ی آخرت باش نه بچّه‌ی دنیا»، بالاخره زندگیِ دنیا و بالا و پایین شدنِ ارز و طلا و درگیری‌ها و یقه کشیدن‌ها و رقابت‌های سیاسی و این امور ممکن است انسان‌ها را از یک سری امور مانندِ اینکه در این عالَم یک سری چیزها حق و حقیقی و اصل و گوهر است باز بدارد و این کلمات در برابرِ آن حقایق هیچ چیزی نیستند و چون تعبیرِ دیگری نداریم باید از این تعابیر استفاده کنیم، و خوشا بحالِ کسی که در راستای حفظ و رساندنِ خبرِ این امور به دیگران کمک کند.

بعضی‌ها زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، غدیر را دیدند، اما توفیقِ این را نداشتند که پیغامِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به دیگران برسانند، بعضی‌ها مانندِ سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه حدود ۳۸۰ سال بعد از غدیرِ اصلی از دنیا رفته‌اند اما خدای متعال به آن‌ها لطف کرده است و جزوِ کسانی هستند که پیغامِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به دیگران رسانده‌اند.

این فرصت برای ما هم می‌تواند باشد، ما هم می‌توانیم نسبت به خانواده‌ی خودمان، نسبت به فرزندانِ خودمان، نسبت به زن و فرزندِ خودمان، نسبت به اقوامِ خودمان، نسب به دوستان و نسل‌های آینده کاری کنیم و به اندازه‌ی خودمان این پیام را برسانیم و در راهِ امامتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خدمت کنیم.

خلاصه اینکه سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه از این جهت خیلی توفیق دارند، یکی از آن‌ها این است که بخش‌هایی از این کتاب جایی قبل از سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه پیدا نشده است و اوست که خدای متعال به او این توفیق را داده است که این کلمات بماند و به دیگران برسد.

شرح خطبه ۱۵۴ نهج البلاغه

صد و پنجاه و چارمین خطبه‌ی نهج البلاغه شریف اینطور شروع می‌شود که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: «وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ، بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ»[۴]، «ناظِر» به معنای چشم و یا مردمک چشم است؛ چشمِ دلِ خردمند بواسطه‌ی این موضوع عاقبتِ خود را نگاه می‌کند…

دوستان بارها از ما شنیده‌اند با توجّه به اینکه هدفِ سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه ادبیاتی بوده است خطبه‌ها را تلخیص می‌کرده است، ایشان می‌خواستند کتاب یک جلد باشد و آن را گزینش کرده است، لذا معمولاً بدونِ سلام و صلوات است، حال اینکه اصلاً این خطبه بوده است یا اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با یک نفر در یک گوشه‌ای نشسته بودند و صحبت می‌کنند معلوم نیست، چون ما نمی‌دانیم مصدرِ سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه کجاست اصلاً نمی‌دانیم این خطبه است یا سخنِ امام است، طبیعتاً این جمله اولِ کلامِ حضرت هم نبوده است، حال این سوال است که آیا اینطور به دستِ سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه رسیده است یا خودِ سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه خطبه را تلخیص کرده است که معمولاً این کار را می‌کرده است.

«وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ، بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ»، چشمِ دلی که در حالِ دیدنِ عاقبتِ کارِ خود است، «وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ»، انسان‌هایی که چشمِ آن‌ها باز است، «غَورَه» به معنیِ حضیض و فرو رفتن است، «نَجدَه» هم به معنیِ بالا و بلندی و فراز است، انسان‌هایی که بالا و پایینِ روزگار را می‌بینند و در حالِ عبرت گرفتن هستند و حواسِ آن‌ها جمع است، بالا و پایین‌ها را دیده است، از جمله چیزهایی که دیده است چیست؟ «دَاعٍ دَعَا»، دعوت کننده‌ای که در حالِ دعوت کردن است…

در همین دعای پس از زیارت آل یاسین که خواندند دیدید که در موردِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داریم، هم در قرآن کریم داریم که «وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ»[۵]، هم اینجا بود.

کسی که چشمِ دلِ او باز باشد و عاقبتِ خود و بالا و پایینِ دنیا را ببیند از دست نمی‌دهد که یک دعوت کننده‌ای در حالِ دعوت کردن است، «وَ رَاعٍ رَعَى»، «راعی» به چوپان می‌گویند، به امام و رهبرِ جامعه هم «راعی» می‌گویند، به مدبّر هم «راعی» می‌گویند؛ پیغمبری که دعوت کرده است و امامی که در حالِ تدبیر است، نبی و امام، تقریباً همه این جمله را اینطور فهمیده‌اند.

«فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی»، پس دعوتِ آن دعوت کننده (حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم) را اجابت کنید، «وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِیَ»، از آن امام تبعیّت کنید.

بعد ناگهان لحن تغییر می‌کند. حال آیا اینکه سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه اینجا مجدداً یک جمله را حذف کرده است یا آن چشمِ دلِ عبرت‌گیرِ آن خردمند در حالِ نگاه کردن است که عدّه‌ای گوش نکردند، یعنی دعوت را اجابت نکردند، اتّباعِ آن راعی هم نکردند، بعد فرمودند: «قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ»، در دریای فتنه‌ها غرق شدند، «وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ»، هم غرقِ فتنه‌ها شدند…

انسان‌ها هم که گارانتی ندارند، کسی را داریم که ده سال جنگیده است و ده سال اسیر شده است، آزاده شده است و برگشته است و الآن مبتلا به انواع گناهان و شهوات است. کسی را داریم که شب عاشورا در سپاهِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مانده است و حضرت را تنها نگذاشته است و روز عاشورا بشدّت زخمی شده است و بعد با امام معصوم جنگیده است! اصلاً وای بحالِ بقیّه! کسی ضمانتنامه‌ی دائمیِ تمام‌مدّت ندارد! انسان باید هر لحظه تمسّک کند.

«قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ»، در دریای فتنه‌ها غرق شدند، آن به آن و لحظه به لحظه، کم نبوده‌اند از این کسانی که امروز به دزدیِ اموالِ عمومی متّهم هستند و چهره‌ی نظام اسلامی را کثیف و زشت کرده‌اند، هستند کسانی که دوره‌ی شاه برای عدالت و آزادی شکنجه شده‌اند! یعنی یک روز برای عدالت و آزادی شکنجه شده است، یک روز خودِ او آزادیِ دیگران را بی‌جهت محدود کرده است و یا عدالت را زیر پا گذاشته است و اموالِ مردم را دزدیده است.

اگر امروز به آن زمین‌های خانه‌های بزرگ و کاخ‌های عظیمی که طواغیتِ دوره‌ی پهلوی در آن زندگی می‌کردند بروید می‌بینید امروز هم یک عدّه‌ی دیگری هستند که با یک لباسِ دیگری هستند و در ظاهر هم با نظامِ اسلامی هستند، حال نظامِ اسلامی که شهید و خون داده است و اصالت دارد، ولی بالاخره همه جا همه نوع انسانی پیدا می‌شود. اگر بروید و خانه‌هایی که طواغیت در آن زندگی می‌کردند و آن‌ها را مصادره کرده‌اند به دستِ کسانی است که باید باز دوباره آن اموال را مصادره کنند.

اینطور نیست که ما یک روز مبارزه کرده‌ایم. حدود شش ماهِ پیش در یک سحرگاه ماه مبارک رمضان همین‌جایی که این برادران در این قسمت نشسته‌اند نشسته بودیم یک عزیزی می‌گفت در یک جایی قیچی شدیم و همه‌ی گردان رفت، فقط سه نفر ماندیم! یعنی چنین فضایی فراهم شد که همه از دنیا رفتند و فقط سه نفر ماندیم، اینکه چطور برگردیم و خبر بدهیم که نیروها قیچی نشوند. بعد من دیدم در چشمِ آن کسی که موضوع را تعریف می‌کرد اشک جمع شد و ‌گفت: ای کاش آن روز شهید شده بودیم، یک نفر از آن سه نفر امروز پرونده‌ی عظیمِ مالِ حرام دارد! از چهارصد نفر سه نفر مانده بودند، می‌گفت: وقتی در حالِ راه رفتن بودیم چون راهی نبود باید پای خودمان را در کانال روی بدنِ همرزم‌های خودمان می‌گذاشتیم؛ آن شخص که آن طور بود دیگر وای بحالِ من که اصلاً جنگ هم نرفته‌ام و آن صحنه را هم ندیده‌ام!

«قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ»، آن‌هایی که تجربه‌ی جهاد دارند با مغز زمین می‌خورند، دیگر وای بحالِ آن کسی که دیگر همچنین چیزهایی را هم ندیده است و ناگهان به پول و اعتبار و چیزی هم رسیده است!

«وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ»، هم غرقِ فتنه‌ها شدند و هم بدعت‌ها را دنبال کردند و هم سنّت‌ها را رها کردند. اگر بخواهیم مثال بزنیم خیلی فراوان است، چیزهایی که تلویزیونِ ما امروز نشان می‌دهد اگر پانزده سال پیش در سینما نشان می‌دادند مردم بعد از نماز جمعه تظاهرات می‌کردند! عادت می‌کنیم! مدام عادت می‌کنیم! «قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ»، غرق می‌شویم! فیلم‌هایی که امروز در سینما نشان می‌دهد… من نمی‌دانم، خیلی توفیق نداشته‌ام که فیلم‌های دوره‌ی پهلوی را دنبال کنم اما فکر نمی‌کنم محتوای آن خیلی فاصله داشته باشد، اگر هم دارد دیری نمی‌گذرد که جلو هم می‌زند، یعنی اگر بعضی از مراجع تقلید صد سال پیش الان زنده بشوند… البته این را هم بگویم که منظورِ من این نیست که بگویم صد سال پیش خیلی خوب بوده است، ابداً اینطور نیست، اینطور خیال نکنید، منتها ما سیصد هزار شهید داده‌ایم، این خیلی حیف است! وگرنه صد سال پیش هم شرابخواری بود، شاید از الآن هم کمتر نبود، فساد بود، نمی‌دانم، شاید از الآن حتّی بیشتر بود، اما آن‌ها همچنین فرصتی نداشتند، آن‌ها همچنین آزادی نداشتند، اصلاً اینطور نبود که کسی جرأت کند اعتراض کند، الآن برای ما فرصتی بدست آمده است، نمی‌خواهم بگویم که ما الآن از صد سال پیش بدتر هستیم، اگر اینطور بگویم ظلم است، اولاً وقتی انسان می‌خواهد قیاس کند باید دقیق باشد، هیچ روزگاری نبوده است که همه خوب باشند یا اکثریّت خوب باشند، اصلاً همچنین چیزی نیست، هیچ وقت اینطور نبوده است، اما اولاً ما یک فرصتی داریم، ثانیاً که سیصد هزار خون ریخته شده است، این خیلی حیف است.

«وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ»، وقتی انسان دستِ خود را از دستِ امام معصوم جدا کند به سراغِ بدعت‌ها می‌رود.

این یلدایی که گذشت… فکر نمی‌کنم ما جشنِ اسلامی داشته باشیم که رسانه‌های جمهوری اسلامی و امکاناتِ فرهنگیِ آن اینقدر یکپارچه برای آن بسیج بشوند و فرهنگ‌سازی کنند، اگر یک روزی دیدید که مثلاً ایام غدیر شد وانتِ ریسه و شیرینیِ ارزان سرِ کوچه‌ها آوردند بدانید که غدیر به اندازه‌ی یلدا اهمیّت پیدا کرده است!

در محل ما که تعویض روغنی‌ها هم هندوانه‌ی میناب می‌فروشند! این نشان می‌دهد که مشتری دارد، مانندِ ماهیِ شب عید که همه می‌فروشند، کتب‌فروشیِ و تعویض روغنی و همه ماهیِ شب عید می‌فروشند، چون مشتری دارد، وقتی شب یلدا هندوانه می‌فروشند یعنی مشتری دارد، البته نوش جانِ مردم، سبکِ زندگی ایجاد کرده است، اما عید غدیر هیچ خبری نیست، نه رسانه و نه مردم! کارِ چندانی نمی‌کنیم.

اگر یک تازه دامادی سالگردِ ازدواجِ خود را یا تولّدِ همسرِ خود را فراموش کند در آن خانه یک فتنه می‌شود، اولین سالِ ازدواجِ ما اواخرِ بهمن بود، ما تولّد حضرت والا که در اسفند بود را فراموش کردیم، هنوز یک ماه هم نگذشته بود، حال که بیست سال گذشته است هنوز هم در حالِ پرداختِ بدهیِ آن هستیم! بلاتشبیه حال غدیر بیاید… می‌خواهم بگویم که خودِ ما هم در این چیزها حساس هستیم، غدیر می‌آید و می‌رود و می‌گوییم حواسِ ما نبود! راحت فراموش می‌کنیم! غدیر که برای یک مسئله‌ی تاریخی نیست، حال ببینید که خودِ حضرت هم اینجا بیان می‌فرمایند.

«وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ»، وقتی به سراغِ بدعت‌ها رفتند و از سنّت‌ها فاصله گرفتند، یعنی به سراغِ چیزهای دیگر رفتند… ما که ملّتِ خیلی باحالی هستیم! چند روز دیگر کمبود درختچه‌ی کاج پیدا می‌شود! از چهارشنبه‌سوریِ زرتشتی‌ها و درختچه‌ی مسیحی‌ها و ولنتاینِ کجایی‌ها و هالووینِ فلانی‌ها… خلاصه خیلی باحال هستیم! کمتر ملّتی اینطور هستند! هنوز غدیرِ خودمان درست احیاء نشده است.

«وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ»، وقتی بدعت‌سواری می‌شود و بدعت‌گری می‌شود و سنّت‌ها کنار گذاشته می‌شود، اولین قدمِ آن این است که مؤمنین دیگر می‌خزند و به گوشه‌ای می‌روند و گوشه‌گیر می‌شوند.

خیلی از جاهای کشور دیگر الآن محل رفت و آمد مؤمنین نیست، نه برای کسی که لباسِ او شبیهِ لباسِ من است، بلکه برای دیگران هم همینطور است، چون آنجا اصلاً محل ذکر نیست، جایی که ذکرِ خدای متعال در آن نامأنوس باشد و مثلاً نشود در آن یک صلوات گرفت طبیعتاً مؤمنین نمی‌توانند در آن شرکت کنند، خیلی از جاهای تفریحیِ کشور اینطور است، خیلی از غذاخوری‌ها الآن اینطور است، دیگر اگر شما بخواهید حضور پیدا کنید باید لباسِ خودتان را عوض کنید.

ببینید حضرت چقدر زیبا فرموده‌اند، «وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ»، مؤمنین دیگر به گوشه‌ای می‌روند، دیگر مجبور هستند از بطنِ اجتماع بیرون بیایند، دیگر نمی‌توانند زندگی کنند.

طبیعتاً هرچه بگذرد این توسعه پیدا می‌کند، تا کم‌کم دیگر نمی‌توانند در خیابان هم بیایند.

«وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ»، ضالّون و مکذّبون، صدای گمراه‌ها و دروغ‌گوها بلند است.

صلواتِ خدای متعال بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که این موضوع را در خطبه‌ی فدکیّه پیش‌بینی کردند، فرمودند: «ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَهُ النِّفاقِ»[۶]، آنجا را ببینید، فرمودند: سرِ نفاق از زیرِ خاک بیرون زد که از قبل برنامه‌ریزی کرده بود، بعد فرمودند: مُبطِلینی که تا دیروز ساکت و خفه بودند فریاد می‌زنند، بلکه آمدند و پشتِ درِ خانه‌ی وحی فریاد زدند، کسانی که روزگارِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پنهان شده بودند که فاش نشود این‌ها چه کسانی هستند چماق به دست آمدند و پشتِ درِ خانه‌ی وحی فریاد زدند.

«وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ»، بعد اهلِ ایمان خانه‌نشین شدند… همیشه همینطور است، حال آن مصداقِ بارز و اتم و اکملِ آن هست، بقیه‌ی اوقات هم همینطور است.

ما که به فضل الهی توفیق نداریم تلویزیون تماشا کنیم اما آن قدری که خبر داریم مثلاً شما نگاه کنید و ببینید وقتی می‌خواهند یک جشنی هم بگیرند چه کسانی می‌آیند و وقتِ مردم را پُر می‌کنند؟ دریغ از اینکه یک شخصِ حسابی بیاید و بگویند این شخص یک خدمتی کرده است، حال ممکن است یک درصد اتفاق بیفتد، باید انصاف را رعایت کنیم، چون نمی‌بینم و نمی‌دانم، نمی‌خواهم بگویم صفر است، ولی اصلاً اینکه ما الگویی داریم، یک عدّه اهلِ کار هستند، یک عدّه خدمتِ علمی می‌کنند، یک عدّه در حالِ خدمت به این جامعه هستند، اصلاً اینطور نیست، یا مطرب است، یا دلقک!

بعد وقتی حضرت «وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ» را فرمودند، در ادامه فرمودند: «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ»، شعار ما هستیم، از «ال» «الشعار» اینطور می‌فهمند که یعنی این بجای مضافٌ الیه است، یعنی «نَحنُ شِعارُ رَسول الله»، «شِعار رَسول الله» یعنی چه؟ ما یک «دِثار» داریم و یک «شِعار»، «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ»[۷]، به این لباسِ رویی «دِثار» می‌گویند، «مُدَّثِّر» یعنی کسی که عبای خود را به خود پیچیده است، یک «شِعار» داریم که به آن لباسِ داخل گفته می‌شود که به بدن چسبیده است، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ»، سنّت را رها کردند و به سراغِ بدعت رفتند، در حالی که ما بودیم! اگر می‌خواستند مراجعه کنند ما در جامعه بودیم، «شِعار» ما بودیم، لباسی که به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چسبیده است اختصاص دارد، مثلاً بلاتشبیه این عرق‌گیرِ شما جزوِ وسایلِ شخصی حساب می‌شود، یعنی اختصاص دارد. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند که ما به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اختصاص داریم، و بعد جایگاه را ببینید، بعداً این کلمه‌ی «اصحاب» را چقدر مفتضح کردند… حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: ما اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم.

کما اینکه یک روزی نزدِ سلمان فارسی رسیدند و گفتند: آیا شما اصحابِ پیغمبر هستید؟ فرمود: نه! آن‌ها تعجّب کردند، گفتند: ما شنیده بودیم که او حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده است. وقتی سلمان فارسی رحمه الله تعالی علیه دید این‌ها تعجّب کردند فرمود: بله! من حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده‌ام ولی اصحابِ او کسانی هستند که یارانِ او در بهشت هستند. یعنی سلمان فارسی «اصحاب بودن» را از خود نفی کرده است! این نشان می‌دهد که سلمان چقدر می‌فهمیده است، چون حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده‌اند: «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ»، ما اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم!… بعد مروان و معاویه شدند اصحاب! مابقیِ جاها هم همینطور شد، اصلاً همینکه یک کسی مانندِ من سخنرانی می‌کند هم همینقدر خنده‌دار است، در روایاتِ آخرالزّمان هست که «یقعد الشّبان علی المنابر»! کارشناسانِ رسانه! معلوم نیست کجا درس خوانده‌ایم!

چون اصلاً به مردم الگو معرّفی نکرده‌ایم، ذائقه‌سازی نکرده‌ایم، پیچِ عمامه بیشتر از علمِ طرف به چشم آمده است، مردمِ بیچاره هم خیال می‌کنند که وقتی می‌گوییم «حوزه علیمه» معنیِ آن کاشانی است، مردم که نمی‌دانند چه کسی به چه کسی است! مردم که نمی‌دانند چه کسانی چهل سال و پنجاه سال خاکِ حجره خورده‌اند، چون نگاه این بوده است که باید یک کسی باشد که جذابیت داشته باشد! در این صورت دیگر آن عالِم جذّابیّتی ندارد.

ما در قم کسی را داریم که می‌گوید هر انسانی باید خمس بدهد و من خمسِ وقتِ علمیِ خودم را اینطور پرداخت می‌کنم که وقتی کتاب می‌نویسم با اسم مستعار می‌نویسم که در سبدِ اعتبارِ من نرود، ایشان بیش از پنجاه جلد کتاب دارند، اگر کسی با ایشان ارتباط خصوصی نداشته باشد نمی‌داند که بگویید در حالِ ریا کردن است، اگر او را می‌شناختید باید به ذهنِ شما می‌رسید چه کسی را می‌گویم، به ذهنِ شما نمی‌رسد و من هم نمی‌گویم، ایشان می‌گوید: خمسِ وقتی را که دارم باید برای اهل بیت علیهم السلام خرج کنم و کتاب به نامِ من نباشد که اعتبارِ آن در سبدِ علمیِ من برود، کتاب برای اهل بیت علیهم السلام باشد. یکی را به نام «عبدالامیر فاطمی» می‌نویسد، یکی را «عبدالزهراء مصطفوی» می‌نویسد، همینطور اسم‌های مستعار می‌نویسد، می‌گفت: چهل سال است که مباحثه‌ی عصرِ من با یک عالِمِ دیگر ترک نشده است، چهل سال!

امروز که من در حالِ آمدن به جلسه بودم گفتند: دوباره فردا تعطیل است، بچّه‌ها جیغ می‌زدند! چرا بچّه‌ها جیغ می‌زدند؟ برای اینکه علم جایگاهی ندارد، علم ارزشی ندارد، می‌گویند راحت شدیم.

معلّمِ امّت کیست؟ عالِم کیست؟ این‌ها در جامعه ارزشی ندارند.

روزگارِ ما روزگاری است که کسانی که بخواهند برای خدای متعال کارِ علمی کنند و رسانه‌ای نشوند خیلی نایاب هستند، و آن‌ها معمولا در فقر زندگی می‌کنند، چون عالِم باید مناعت طبع داشته باشد، نمی‌توانند به کسی رو بزنند، خرجِ زندگیِ عالِم هم بالاتر از زندگیِ عادی است، چون باید علاوه بر نان و ماست و… کتاب بخرد، باید کتاب بخواند، باید نسخه ببیند، خرجِ زندگیِ او بالاست، مانندِ انسانی است که پنجاه نفر عائله دارد، کسی هم نمی‌فهمد این شخص در حالِ انجامِ چه کاری است، این‌ها غریب هستند، دیگر وای بحالِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که با هیچ کسی قابل قیاس نیستند.

اگر کسی ارتباط رسانه‌ای نداشته باشد یا پارتی نداشته باشد یا به جایی وصل نباشد که نخواهند او را ترویج کنند و بخواهد بخاطرِ خدای متعال کار کند خیلی سخت است و خیلی کم است. این طرف و آن طرف خیلی اندک هستند، وقتی انسان غربتِ این‌ها را می‌بیند به اندازه‌ی قطره‌ای می‌فهمد که غربتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام یعنی چه.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که اصلاً از جهتِ شخصیّت و عظمت با این‌ها قابل قیاس نیستند، این‌ها گردِ کفِ کفشِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم نیستند.

لذا حضرت فرمودند: «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَهُ وَ الْأَبْوَابُ»، خازنِ علمِ خدای متعال ما هستیم، راهِ رسیدنِ به خدای متعال هم ما هستیم، «وَ لَا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا»، نباید به خانه وارد شد مگر از درِ آن، اگر کسی از دیوار به خانه بیاید دزد است، لذا حضرت می‌فرمایند: «فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً»، اگر کسی از غیرِ در وارد بشود به او دزد می‌گویند.

ابن ابی الحدید و خطبه ۱۵۴ نهج البلاغه

ابن ابی الحدید وقتی به اینجا رسیده است می‌گوید: چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ»؟ اهل بیت علیهم السلام چه اختصاصی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارند؟ یک توضیح مختصری در موردِ این موضوع می‌دهد که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه اختصاصاتی دارند و بعد ۲۴ روایت در فضائلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ذکر می‌کند، من دو سه موردِ آن را می‌خوانم تا در آن مسئله را مطرح کنم.

می‌گوید من ۲۴ روایت می‌آورم که بگویم چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ»، ما اختصاص داریم، ما أقرب به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، این یعنی چه؟

مثلاً این روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم: «إِنَّ اَللَّهَ قَدْ زَیَّنَکَ بِزِینَهٍ لَمْ یُزَیِّنِ اَلْعِبَادَ بِزِینَهٍ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ مِنْهَا»[۸]، ای علی! خدای متعال تو را به زینتی تزئین کرده است که هیچیک از بندگان به آن زینت آراسته نشده‌اند… اگر کسی این فکر را داشته باشد زندگیِ او تغییر می‌کند، آن چیست؟ «هِی زینَهُ الأبْرارِ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا»[۹]… انصافاً خودِ ما باید وقتی شب به خانه رفتیم به خودمان رجوع کنیم و ببینیم آیا ما ماشین و لباس و دارایی و مدرک و عناوینِ خودمان را که همه بیهوده است زینت می‌دانیم؟….

مثلاً می‌گویند یک نفر به خاستگاریِ دختری آمده است، می‌پرسند: چه کسی است؟ می‌گوید: ماشین دارد! خانه دارد! یعنی این‌ها را زینت می‌دانند.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: ارزشِ هر انسانی به هر چیزی است که می‌پسندد.

کسی که دنیا برای او زینت است وعده‌ی دروغ می‌دهد که دو ماهِ دیگر رأی بیاورد تا به رانت برسد، بجای اینکه به مردم خدمت کند. طرف می‌خواهد دعوت کند، ما در معرضِ دعوت هستیم، معمولاً تلفن هم پاسخ نمی‌دهیم، معمولاً تلفن در دسترسِ ما نیست، پیامک می‌دهد و می‌گوید مثلاً وزیر دولتِ فلان هستم و می‌خواهم شما را برای جلسه دعوت کنم، حال اینکه تو وزیرِ دولتِ فلان هستی چه امتیازی است؟ من که اینطور هستم که وقتی طرف اینطور بگوید می‌گویم فرصت ندارم، یعنی چه که وزیرِ دولتِ فلان هستم؟ می‌خواهی در ایّامِ فاطمیّه هیئت بگیری، به من چه ربطی دارد که تو وزیرِ دولتِ فلان هستی؟ این یعنی چه؟ می‌گوید: معاونِ سازمانِ فلان هستم! یعنی این زینتِ توست، تو این سمت را زینت می‌دانی، وگرنه اگر بفهمی می‌خواهی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مجلس بگیری، دیگر برای چه خودت را معرّفی می‌کنی؟ اگر می‌خواهی خودت را هم معرّفی کنی باید با یک چیزی معرّفی کنی که به مجلس بخورد، می‌گوید مسئولِ فلان جا هستم، نماینده‌ی کجا هستم!

مثلاً می‌گویند: «مهندس»! لطفاً آن لیوان را بده! یعنی الآن باید آن لیوان را طراحی صنعتی کند؟ برای چه «مهندس» می‌گویی؟ اصلاً قبل از اینکه بخواهد این فضیلت درک بشود انسان باید هم‌فاز و هم‌سنخ بشود تا به اندازه‌ی خودش بفهمد، وگرنه اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به خاستگاریِ دخترِ من بیایند که ملاکِ من ماشین است اصلاً حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نمی‌پسندم! چون حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه خانه داشتند و نه مرکب مناسب و نه پول! حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام زندگیِ اقتصادیِ تضمین‌شده نداشتند، ایشان تلاش می‌کردند… یک زمانی یک نفر تلاش نمی‌کند که این خیلی قبیح است که مردی تلاش نکند و زن و بچه‌ی او در سختی باشند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که اینطور نبودند، ایشان تلاش می‌کردند اما گاهی به منزل می‌آمدند و می‌دیدند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از گرسنگی می‌لرزند. انصافاً اگر کسی چیزِ دیگری را بپسندد می‌گوید پس این چه شوهری است؟ اگر ما باشیم اصلاً به ایشان دختر نمی‌دهیم، آیا اینطور نیست؟ واقعاً اینطور است.

حال برگردیم و عبارتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را ببینیم تا توجه کنیم که چرا حضرت اینطور فرمودند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: «وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ»، مؤمنون به یک گوشه می‌خزند و صدای گمراه‌ها و دروغ‌گوها بلند می‌شود. این درد را به کجا ببریم که ناموسِ امام حسن مجتبی علیه السلام به وعده‌ی ازدواج با یزید امام حسن مجتبی علیه السلام را ترور کرد؟ سیّد الشّباب اهل الجنّه را! زینتِ عرش را! به چه چیزی ترجیح داد؟

ما هم می‌توانیم در آن جایگاه قرار بگیریم، حال ممکن است ما در آن سطح امتحان نشویم منتها ممکن است یک نفر بالقوه چنگیز باشد اما زورِ او به دو نفر برسد و بیش از این زور ندارد وگرنه می‌زد، بچه محل و همکلاسیِ خود را می‌زند، می‌تواند پولِ دو نفر را بخورد، نمی‌تواند مانندِ قارون بخورد، یعنی این اندازه ظرفیت ندارد، ولی همان مسیر است.

وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواهند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را معرّفی کنند که گنجِ عالَم به دستِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است… اگر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اراده کنند همه‌ی ذرّاتِ عالَم طلا و جواهر می‌شوند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: خدای متعال تو را به زینتی آراسته است که هیچ بنده‌ای از بندگانِ خود را اینقدر نیاراسته است. شک نیست که زهدِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از امام حسن مجتبی علیه السلام هم بیشتر است، البته بگویم که منظورِ من از زهد ساده‌زیستی و پاره‌پوشی و این‌ها نیست، اگر عبارت از خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام نبود من جرأت نمی‌کردم این حرف را بزنم، از امام حسن مجتبی علیه السلام و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام هست که فرمودند: پدرمان از ما برتر است، یا خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شجاع بودند و من در جنگ به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پناه می‌بردم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم أشجع بود، نه اینکه یعنی معاذالله حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بترسند، اما در این کمال حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جلوتر بود، نمی‌خواهم به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نسبتِ نقص بدهم.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: بهترین… شما ببینید اگر ما باشیم اصلاً این مواردی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام معرّفی می‌کنند را در زندگی عادیِ خود فضیلت نمی‌دانیم، برای همین جوان‌ها نمی‌توانند ازدواج کنند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: یکی از آن‌ها «الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا»، بعد فرمودند: «وَ وَهَبَ لَک حُبَّ المَساکینَ»، خدای متعال به تو هبه کرده است که مساکین را دوست داری.

یعنی وقتی در خیابان راه می‌روی مغازه‌های بزرگ و پولدارها برای تو جذاب نیستند، اگر ببینی یک بیچاره‌ای گوشه‌ی زمین نشسته است او را دوست داری.

لذا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام وقتی به بازار کوفه می‌رفتند به سراغِ فقرا می‌رفتند، اصلاً این را می‌پسندیدند، نمی‌خواستند فیلم بازی کنند که بگویند ایشان در حالِ مدیریتِ تصویر هستند، که الآن گاهی مسئولین همین کار را هم نمی‌کنند، یعنی الآن واقعاً این فاجعه‌ای که در خوزستان هست، حتّی برای فیلم بازی کردن و تقویتِ رأی و ریا هم می‌رفتند مردم کمی آرام می‌شدند، می‌گفتند اگر من نمی‌توانم شب بخوابم و باید سرِ خود را روی گِل بگذارم این هم برای ریا هم که شده است این کار را می‌کند، اینطور انسان کمی آرام می‌شود، اینطور نبود، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که به دنبالِ رأی جمع کردن نبودند.

«وَ وَهَبَ لَک حُبَّ المَساکینَ»، اصلاً خدای متعال کاری کرده است که تو مسکین‌ها را دوست داری، و شما ببینید این موضوع برای یک فقیر در دورانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چقدر آرامش‌بخش است، به آدم بگویند که همه‌ی دنیا را از تو گرفته‌اند و بجای آن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تو را دوست دارد.

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مظهرِ خدای متعال است دیگر، در یک روایت داریم که روز قیامت همه بغیر از معصومین علیهم السلام از خدای متعال شرمنده هستند و عذرخواهی می‌کنند ولی خدای متعال از فقرا عذرخواهی می‌کند، می‌فرماید: نه اینکه شأنِ شما این نبود که در دنیا به شما بدهم، شما را برای خودم نگه داشته بودم، در روایت است که خدای متعال از فقرا اعتذار می‌کند، شاید برای کسی غیر از معصومین علیهم السلام نداشته باشیم که شفاعتِ نامحدود دارد، حتّی شهید! یعنی شفاعت محدود است، (غیر از معصومین)، ولی فقیرِ مؤمن که فقیر است و بخاطرِ خدای متعال صبر می‌کند و ناشکری نمی‌کند و دستِ او کج نمی‌شود و آرامشِ روانِ خود را از دست نمی‌دهد حقّ شفاعتِ نامحدود دارد، خدای متعال در قیامت از او عذرخواهی می‌کند، معنیِ «عذرخواهی می‌کند» این نیست که یعنی خدای متعال کم‌کاری کرده است بلکه یعنی آن‌ها را توجیه می‌کند که اینطور نبود که اگر از دنیا به شما ندادم… معلوم هم هست که منظورِ ما از فقیرِ مؤمن کسی است که وظایفِ خود را در این دنیا انجام داده است ولی مع ذلک فقیر بوده است و نه کسی که کلاً خوابیده است.

بعد در ادامه فرمودند: ای علی! «فَجَعَلَک تَرْضی بِهِمْ أتباعاً، وَ یرْضُونَ بِک إماماً» از فضیلت‌های تو این بوده است که تو به همینکه فقرا از تو تبعیّت کنند راضی هستی و آن‌ها هم از اینکه تو امامِ آن‌ها باشی راضی هستند.

«یَا عَلِیُّ طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّکَ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَکَ»[۱۰]، واقعاً خوشا بحالِ کسی که تو را دوست دارد و آن کسی که بغضِ تو را در دل دارد بیچاره است، این دوست داشتنِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باید در عمل به منصه‌ی ظهور برسد، باید فکر کنیم و ببینیم که چه کاری می‌توانیم کنیم که یک نفر دیگر هم بر سرِ سفره‌ی محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بنشانیم.

یک روایت دیگر را هم بخوانم تا آن سوالی که می‌خواهم مطرح کنم را عرض کنم.

فرمود: «لَتَنتَهُنَّ یَا بَنِی وَلِیعَه»[۱۱]، این‌ها یک قومی از یمن بودند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آن‌ها پیغام فرستادند، این‌ها از کِندی‌ها هستند، از قبیله‌ی کِنده، یا دست از نزاع برمی‌دارید… (آن‌ها با اسلام درگیر بودند)، «أو لأبعثن علیکم رجلاً عدیل نفسی» یا کسی را به سراغِ شما می‌فرستم که مانندِ خودم است.

خلاصه وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از اینطور روایات می‌فرمودند، حتّی از عمر نقل شده است که خیلی دوست داشتیم ببینیم چه کسی فرمانده‌ی سپاه می‌شود، کسی که پیغمبر می‌گوید «کَنَفسی» یعنی مثلِ خودم هست، نَفسِ من است.

جایگاه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله

ان شاء الله خدای متعال به ما باور بدهد.

این روایات خیلی فراوان است، ان شاء الله هر کسی که خواست رجوع می‌کند.

یکی از آن‌ها که خیلی عجیب و غریب است این است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! من چند دعا کرده‌ام که خدای متعال آن را اجابت کرده است، من از خدای متعال خواسته‌ام و خدای متعال به من عطاء کرده است، من از خدای متعال خواسته‌ام که در قیامت با تو محشور باشم و خدای متعال به من عطاء کرده است، من از خدای متعال خواسته‌ام که روز قیامت قبل از ورود به بهشت «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»[۱۲]، خدای متعال مسلمین و مؤمنانِ من را بدستِ تو سیراب و پاک کند تا وارد بهشت بشوند، و خدای متعال پذیرفته و اجابت کرده است، این دعای مستجابِ من است.

واقعاً حیف است که شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خود را جای دیگری خرج کند، وقتِ خود را، سرمایه‌ی فکریِ خود را…

حال اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام عبارتی دارند که از جهاتِ مختلف خیلی محل بحث است، خیلی از آن‌ها هم حوصله‌ی جمع نیست و من هم نمی‌توانم بگویم، آن عبارت هم این است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: حال که ما شعارِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، حال که ما اختصاص به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داریم، حال که ما خزنه و ابواب هستیم  «لَا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا»، جز این راه راهِ دیگری به حقیقت، به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وجود ندارد، «لَا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا».

یا آن روایتِ مشهور که «أنا مدینه العلم و علی بابها» من شهرِ علم هستم و علی بابِ ورود به آن شهر است، یا «أنا دار الحکمه وعلی بابها»، من دارِ حکمت هستم و علی بابِ ورود به آن خانه‌ی حکمت است. چون مَثَل است همه‌ی این‌ها یک معناست، یا اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «یا علی! أنتَ بابُ عِلمی»، بابِ علمِ من تو هستی. در این زمینه روایاتِ فراوانی داریم.

علم نزدِ اهل بیت علیهم السلام است

دو سه روایت از آن‌ها را بخوانم تا مسئله را به اندازه‌ی حوصله‌ی شما مطرح کنم.

در کتاب کافی شریف بخث «کتاب الحجّه» یک بابی داریم داریم که باب ۱۰۱ «کتاب الحجّه» است که نامِ آن «باب انّه لیسَ شیء من الحَق فی یَدِ النّاس» هیچ چیزی از حق نیست که در دستِ مردم باشد «الّا ما خَرَجَ مِن عِندِ الأئمه علیهم السلام» مگر اینکه از طریق اهل بیت علیهم السلام صادر شده است، «و انّ کل شیء لم یَخرُج مِن عِندهم فَهُوَ باطِل» هر چیزی هم که از اهل بیت علیهم السلام صادر نشده است باطل است.

من چند روایتِ آن را بخوانم که باب ۱۰۱ «کتاب الحجّه» کافی است، هر کسی خواست مراجعه بفرماید.

سندِ اولین حدیث صحیح است، امام باقر صلوات الله علیه فرمودند: «لَیْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ حَقٌّ وَ لاَ صَوَابٌ»[۱۳] هیچ کس حق و حرف درست یا چیزی در دست ندارد «وَ لاَ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ یَقْضِی بِقَضَاءٍ حَقٍّ» یا هیچ کسی قضاوتِ حقّی نمی‌کند و حکمِ حقّی نمی‌دهد، هیچ جهتِ حقّی، حرفِ حق، حرفِ صواب، کارِ درست، قضاوتِ درست، حکمِ حق نیست «إِلاَّ مَا خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ» مگر اینکه از ما اهل بیت صادر شده است. «وَ إِذَا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ اَلْأُمُورُ کَانَ اَلْخَطَأُ مِنْهُمْ وَ اَلصَّوَابُ مِنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ»، وقتی در یک موضوعی اختلاف نظر پیش آمد نگاه کنید که قولِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کدام طرف است.

از این روایات فراوان داریم.

مثلاً امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: یک روزی یک نفر آمد و گفت: اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمودند: «سَلُونِی قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی» یعنی چه؟ حضرت فرمودند: «إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَیْءٍ»[۱۴] هیچ کسی علمِ به چیزی (معلوم است که مطلق است) ندارد «إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَلْیَذْهَبِ النَّاسُ حَیْثُ شَاءُوا» مردم هر کجا که می‌خواهند بروند بروند… مثلاً طرف می‌گوید برویم و خارج درس بخوانیم، هر کاری که می‌خواهید انجام بدهید، هر کجا که می‌خواهند بروند بروند، بعد فرمودند: «فَوَ اللَّهِ لَیْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى بَیْتِهِ»، حضرت فرمودند جز اینجا هیچ کجا هیچ خبری نیست، (حضرت به خانه‌ی خود اشاره کردند).

از این دست روایات فراوان است.

یا مثلاً حضرت باقر علیه السلام به دو نفر از راویان مشهورِ اهل سنّت که این‌ها جزوِ راویانِ حدیثِ «مدینه العلم» هم هستند فرمودند: «شَرِّقا و غَرِّبا»[۱۵]، به شرق و غرب بروید، «فَلا تَجِدان عِلماً صَحیحاً إلَّا شَیئاً خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَیتِ»، هر کجا بروید جز اینجا علمِ صحیحی بدست نخواهید آورد.

اینکه اینجا بابِ علم است به همین معناست.

بی‌توجّهی به حدیثِ ثقلین

یک معنا این است که ما باید خودمان را با اهل بیت علیهم السلام تطبیق کنیم، ما در مقامِ اخذ قرار بگیریم، وصیّتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم همین است «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی»[۱۶]، مادامی که به این‌ها تمسّک کنید گمراه نمی‌شوید.

در فهمِ این جمله بینِ شیعیان دعواست، یعنی چه که هیچ علمی نیست «إلَّا مِن عِندِنا أهلَ البَیتِ»؟ آیا به نظرِ شما حوزه و دانشگاه به این حرف باور دارند؟ بروید و واحدهای درسی را نگاه کنید، اگر کسی این حرف را باور کرده باشد، لازمه‌ی آن این بود که باید همانطور که برای یک جمله‌ی زراره از امام معصوم که «لَا یَنْقُضُ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ»… مرحوم امام یک کتابِ چندصد صفحه‌ای نوشته‌اند، بقیّه‌ی آقایان هم همینطور، اگر سریع درس بدهند یک سال فروعِ کلماتی که از این درمی‌آید را بحث می‌کنند. آن‌هایی هم که درسِ آن را خوانده‌اند می‌دانند که مباحثِ آن خیلی هم مشکل است.

یک نقصی ما داریم و آن هم این است که نسبت به اهل بیت علیهم السلام کم‌توجّه هستیم. مثلاً فرض بفرمایید اگر ما این را اصل قرار بدهیم اجازه نمی‌دهیم کسی که بخواهد برای ما سخنرانی کند حرف از هر جایی بزند، خودمان را با این حدیث تنظیم می‌کنیم، این حدیث باید اصل قرار بگیرد. این یک بخش که متأسّفانه در این زمینه خیلی کم‌کار هستیم. حال ما مدام می‌گوییم که مردم بروند و شروح روایاتِ علماء را ببینند، از آن طرف شما بگویید که ما چند شرحِ حدیث داریم؟ ما چقدر کتابِ شرح داریم؟ خیلی کم!

یک بخشی به شما مربوط نیست، از این جهت که باید مخاطبِ آن جاهایی مانندِ حوزه‌ها باشند که در این زمینه کم‌کار هستند، اگر غدیر برای من و شما مهم نیست چون برای حوزه مهم نیست، اگر برای حوزه مهم بود برای من و شما مهم می‌شد، برای آن‌ها هم مهم نیست، چون یک طلبه می‌تواند بیست سال درس بخواند ولی به اندازه‌ی یک ماه راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کار نکرده باشد. می‌تواند مجتهد بشود اما راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کار نکرده باشد، و معمولاً هم همینطور است. متأسّفانه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ساختارِ آموزشیِ حوزه خیلی مهم نیست، دانشگاه هم همینطور است.

نقدی به اخباری‌ها در موضوع «اهل بیت علیهم السلام باب علم رسول خدا صلی الله علیه و آله»

این تفریط، این کم‌کاری، که اگر شما بروید و فرمایشات مرحوم شیخ عباس قمی را ببینید زار می‌زنند، اگر فرمایشات مرحوم علامه امینی را ببینید ایشان زار می‌زنند، اگر فرمایشات مرحوم میرحامدحسین را ببینید ایشان فریاد می‌زنند، ایشان ناله می‌کنند، از دستِ چه کسی؟ آیا از دستِ شما؟ نه! از دستِ اهلِ علم! که اهل بیت علیهم السلام برای اهلِ علم کم اهمیّت هستند.

اینکه ما فقط برای اهل بیت علیهم السلام مجلس روضه بگیریم و روضه بخوانیم که کافی نیست، ما باید زندگیِ خود را، حیات و مماتِ خود را، علمِ خود را از اهل بیت علیهم السلام بگیریم، نه اینکه فقط روضه بخوانیم، روضه خوب است، بر منکرِ روضه لعنت، ولی آن چیزی که اهل بیت علیهم السلام خواسته‌اند فقط این نیست.

این تفریط… وقتی تفریط هست با خود افراط همراه دارد، این تفریط افراط آورد، آنقدر بصورتِ عمومی بی‌توجّهی نسبت به روایات شد، بویژه اینکه بعضی‌ از علما در قرن ۸ و ۹ و بخشی از قرن ۱۰ نسبت به روایات یک اسلوب رجالیِ بسیار متشددانه‌ای در پیش گرفتند که بخشی از جامعه‌ی شیعه احساس کردند که روایات در حالِ از بین رفتن هستند.

می‌دانید که تمامِ شروحِ روایاتِ ما برای بعد از این دوره‌ای است که من عرض کردم الا قلیلی! یعنی خیلی مختصر است، بی‌توجّهی به روایات فراوان است. وقتی این تفریط را دیدند یک عدّه‌ای آمدند و دیدند همه چیز در حالِ از بین رفتن است و یک عدّه‌ای آمده‌اند که چیزهای دیگری را عَلَم کرده‌اند، جریانِ اخباری‌گری ظهور کرد.

اخباری‌گری یعنی اینکه این‌ها آمدند و دیدند که یک عدّه‌ای آمده‌اند و ادبیاتِ عرب را از اهل سنّت گرفته‌اند، اصلِ اصول فقه را هم از اهل سنّت گرفته‌اند، علمِ بیان و بدیع را هم از اهل سنّت گرفته‌اند، تفسیر را هم از اهل سنّت گرفته‌اند. نمی‌خواهم نام ببرم، برخی از شروح نهج البلاغه قدیمی اصلاً کپیِ ابن ابی الحدید است! یا بعضی از تفاسیرِ قدیمی اینگونه است. این‌ها دیدند همه چیز در حالِ از بین رفتن است، ما اینقدر در کافی داریم که «هیچ چیزی نیست الا اینکه اصلِ آن نزدِ ما اهل بیت است» و آن چیزی که در مرکز علمی در حالِ اتّفاق افتادن است این است که «مُغنی» برای «ابن هشام» سنّی است و «بهجه المرضیه» برای «سیوطی» امام اهل سنّت است و همینطور… یا مثلاً علامه حلّی کتابِ «ابن حاجب» سنّی را شرح می‌کنند و…

این‌ها گفتند: «هیچ چیزی نیست الا اینکه نزدِ اهل بیت علیهم السلام باشد» و از این طرف افتادند.

این کتاب «الفوائد المدنیه» برای امام اخباری‌هاست، کسی که اصلاً او مرحله‌ی جدید اخباری‌گری را تأسیس کرده است و سال ۱۰۳۳ از دنیا رفته است و نامِ او «ملا محمد امین استرآبادی» است، صفحه ۲۴۷ این کتاب همین عبارتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را می‌آورد که «وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ، بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ. دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَى، فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِیَ. قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ، وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَهُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا» و در ادامه می‌گوید شما بعد از این روایات (مثلِ کافی و… یعنی اشاره می‌کند) شما به کجا رفته‌اید؟ رفته‌اید و علم را از چه کسی گرفته‌اید؟ بدعت کردید، بیخود کردید اجتهاد کردید، همه‌ی این‌ها بافته‌های غیرِشیعه است، بافته‌های غیر از اهل بیت علیهم السلام است، همه‌ی این‌ها بر باطل است، همه‌ی این‌ها بدعت است، و عبارتِ ایشان اینطور است: اصلاً شما بجز روایت حق ندارید خودتان فکر کنید و اعتقاد و فقه و این‌ها را دربیاورید.

آن تفریط این افراط را آورد، طبیعتاً شعارِ آن‌ها هم شعارِ خوبی است دیگر! می‌گوید: «فقط از اهل بیت علیهم السلام» یعنی هرچه اهل بیت علیهم السلام فرمودند. منظورِ او هم از «هرچه اهل بیت علیهم السلام فرمودند» روایاتِ اهل بیت علیهم السلام است.

چرا نامِ آن را افراط می‌گذاریم؟ اینکه حرفِ خوبی است! کجای آن اشکال دارد؟ چرا نامِ آن را افراط می‌گذارم؟ چون این تفکّر چون در فقاهت یک ظنّی وجود دارد آن را باطل می‌داند، می‌گوید به سراغِ روایات بروید، شعار شعارِ خوبی است ولی ادّعاست.

البته این اخباری‌گری برای ما خیلی مزایا داشته است، این فضا که به روایات اهتمام داشته باشیم باعث شد در همین دوره‌ای که سلطنتِ اخباری‌ها بر حوزه‌ها بود، یعنی کسانی که فقط روایات را قبول داشتند، حتّی تندروهای آن‌ها می‌گفتند که در مورد قرآن کریم هم باید ببینیم معنای روایتِ معصوم از آیه چیست و ما آیه را نمی‌فهمیم و آیاتِ قرآن کریم مانندِ کلماتِ رمزی است، چه کسی کلماتِ رمزی را می‌فهمد؟ معصوم می‌فهمد و شما نمی‌فهمید که مرادِ جدّیِ مولا چیست، یعنی می‌گفتند: «فقط روایات!».

می‌گفتند علم را باید فقط از درِ خانه‌ی اهل بیت علیهم السلام بگیرید، لذا فلسفه باطل است، شاگردیِ علمی‌کردنِ غیر از معصوم باطل علی الاطلاق است.

حُسنِ آن چه بود؟ حُسنِ آن این بود که علامه مجسی اعلی الله مقامه الشّریف چند کتاب شرح روایت نوشتند، مرحوم ملامحسن فیض، مرحوم صدرا، ملا صالح مازندرانی، خاتون‌آبادی، شیخ بهایی و… شرح روایت نوشتند، یک اهتمامی به روایات اتّفاق افتاد، حتّی از طرفِ فقهای اصولی! این از خدماتِ اخباری‌ها بود. اما افراطِ آن کجا بود؟ اینجا بود که وقتی شما بگویید «فقط روایات» با روایاتی که به ما رسیده است، با علمِ ناقصِ ما که نمی‌توانیم این‌ها را خوب فرآوری کنیم اگر بنا را روی این بگذاریم که فقاهت و تفقّه نداشته باشیم خیلی از سوالات بی‌جواب می‌ماند.

بعد چند چالش بوجود می‌آید، یک: مجبوری بگویی همه‌ی روایاتی که رسیده است معتبر است، چون اگر بگویید فقط روایاتِ معتبر محل رجوع است دیگر چیزی نمی‌ماند و خیلی کم می‌شود، پس باید بگویید همه‌ی روایاتِ ما معتبر است، لذا آن‌هایی که به مقدّمه‌ی کتاب «الحدائق الناضره» شیخ یوسف بحرانی مراجعه کنند می‌بینند که ایشان مجبور است ابتدا در موردِ این موضوع حرف بزنند که همه‌ی روایاتِ ما معتبر است، در حالی که خیلی از این روایات را کسانی به معصوم نسبت داده‌اند که آن دوستانی که فقط همین جلسات نهج البلاغه را دنبال کرده باشند دیده‌اند که بعضی اوقات یک متن در سه نسخه سه جور آمده است، نمی‌شود هر سه درست باشد، حداقل این است که دو روایت از این سه روایت صحیح نیست، پس چطور بگوییم همه‌ی روایات معتبر است؟

اینطور همه جا را سطحی‌نگری می‌گیرد، همه جا را بی‌دقّتی می‌گیرد، چون آن کسی که من می‌روم و فقط به روایات تمسّک می‌کنم هم به معصوم تمسّک نمی‌کند، اگر بروید و مستقیم از امام صادق علیه السلام دریافت کنید که حرفی نیست، البته اگر فرمایشِ امام را درست بفهمیم، ممکن است من فرمایشِ امام را هم درست نفهمم، وای بحالِ اینکه آن چیزی که به امام نسبت داده شده است که لحن ندارد و فقط یک متن است بخواهم بفهمم، در این صورت احتمالِ اینکه دقیق نفهمم زیاد است، لذا فهمِ من از روایت لزوماً اراده‌ی امام نیست، که تصوّر کنیم مشکل حل می‌‌شود، نخیر! تازه اولِ کلام است، روایت را می‌خوانی اما از کجا معلوم است که مرادِ امام این بوده است؟ از کجا معلوم است که این روایت برای امام بوده است؟ در اینصورت چون خیلی محدود می‌شویم باید سطحی‌نگری داشته باشید که بتوانید بپذیرید.

ان شاء الله زمانی که امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند انفجارِ علوم اتّفاق خواهد افتاد، ولی الآن ما که محدود هستیم چکار کنیم؟

یک نمونه‌ی آن را می‌خوانم تا ببینید، سطحی نگری، این سطحی‌نگری معمولا در علمای اخباری هست وای بحالِ کسانِ دیگری که عالِم هم نیستند و اخباری می‌شوند.

مرحوم ملا امین استرآبادی رحمه الله تعالی علیه که خیلی هم با علامه حلّی رحمه الله تعالی علیه دشمن است… چون علامه حلّی رحمه الله تعالی علیه علمِ اصول را از اهل سنّت گرفته است و تقویت کرده است خیلی با او بد است… یک روایت می‌آورد که شما می‌توانید سطحی‌نگری را در آن ببینید، از حرفِ درستی که مدینه‌ی علم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و بابِ آن هم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است… می‌گوید: شیخ طوسی در کتاب «التهذیب» یک روایتی از «خِراش» نقل کرده است، «عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا»… آن‌هایی که با سند آشنا هستند می‌دانند که هم «خِراش» انسانِ ناشناسِ ضعیف است و هم «بَعْضِ أَصْحَابِنَا» معلوم نیست چه کسی هستند، ولی ایشان اخباری هستند و روایت را قبول دارند، «عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»، «قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ هَؤُلاَءِ اَلْمُخَالِفِینَ عَلَیْنَا یَقُولُونَ»[۱۷]، مخالفینِ ما، اهلِ سنّت… اهل سنّت چون دیگر بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معصومی نبود مجبور بودند برای اینکه سوالاتِ جدیدشان را پاسخ بدهند اجتهاد کنند، یعنی از آن کلّیاتِ روایاتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تحلیل کنند و پاسخ را پیدا کنند، اما نیازِ ما در زمانِ اهل بیت علیهم السلام اینقدر مُبرَم نبود، اگر هم اجتهاد بود اجتهادِ ذیلِ امام بود… گفت: آقای من! فدای شما بشوم! این مخالفینِ ما می‌گویند: «إِذَا أُطْبِقَتْ عَلَیْنَا أَوْ أَظْلَمَتْ عَلَیْنَا فَلَمْ نَعْرِفِ اَلسَّمَاءَ» ما می‌خواهیم قبله را پیدا کنیم، برای نماز خواندن باید قبله را پیدا کنیم، اگر آسمان بگیرد و ناگهان تاریک بشود و ما نتوانیم این علامتِ شاخص را بگذاریم و جهتِ قبله را تشخیص بدهیم، الآن که قطب‌نما و قبله‌نما هست کمتر این مسئله برای شما پیش می‌آید اما برای آن کسی که با ابزارِ آن زمان در حالِ زندگی کردن است اگر به جایی وارد شود باید بتواند قبله را شناسایی کند، آن زمان برای مؤمنین واجب بود که این مطالب را بدانند، چون بدونِ قبله که نمی‌توان نماز خواند، حال اگر ناگهان آسمان بگیرد و هوا تاریک بشود باید چکار کنیم؟ نمی‌توانیم قبله را تشخیص بدهیم… طرف به امام صادق علیه السلام می‌گوید: اینجا در این روایت اهل سنّت به ما یک شبهه‌ای می‌کنند، به ما می‌گویند اگر آسمان بگیرد شما چکار می‌کنید؟ شما با ابزارهای ظنّ و گمانی حدس می‌زنید یک طرفی قبله است و نماز می‌خوانید، ما هم همین کار را می‌کنیم، «کُنَّا وَ أَنْتُمْ سَوَاءً فِی اَلاِجْتِهَادِ»، ما هم اجتهاد می‌کنیم و شما هم اجتهاد می‌کنید! پس دیدید که شما مدام به ما می‌گویید که به درِ خانه‌ی اهل بیت علیهم السلام نیامده‌اید، ما از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گرفتیم و شما هم از امام، اما وقتی شما هم گیر افتادید اجتهاد کردید، پس اینکه ما به سراغِ ائمه‌ی شما نیامده‌ایم چیزی را از دست نداده‌ایم.

در روایت اینطور است که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ»، اینطور نیست که این‌ها می‌گویند، «إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَلْیُصَلَّ لِأَرْبَعِ وُجُوهٍ»، اگر اینطور شد باید به چهار جهت نماز خواند، یعنی نباید حدسی باشد.

چون ظاهرِ این روایت این است که سنّی‌ها آمده‌اند و به راوی گفته‌اند که دیدید اگر جایی گیر کنید شما هم به اجتهاد می‌افتید؟ امام هم نفرموده است که شما هم به اجتهاد بیفتید و فرموده است که اینجا اجتهاد نکنید، چکار کنید؟ احتیاط کنید و به چهار جهت نماز بخوانید.

مرحوم ملا امین استرآبادی می‌گوید: این یعنی اینکه اجتهاد تعطیل است.

خیلی‌ها پاسخ داده‌اند، پاسخِ آقا رضا همدانی خیلی زیباست، در مجلد دهم «مصباح الفقیه» صفحه ۶۷ و ۶۸ خیلی زیبا بحث کرده است.

آقا رضا همدانی می‌گوید: روایات در این باب سه دسته است، یک روایت که از «زراره» رسیده است که کارشناسِ فقه است، امام می‌فرمایند: با یک ابزاری که می‌توانید حدس بزنید قبله را حدس بزنید و نماز بخوانید؛ یک دسته روایات این را می‌فرماید…

بنده عمد دارم که این بحث را امروز می‌گویم، چون ما امروز در روزگاری هستیم که طرف می‌گوید حکمِ شرعیِ فلان چیز چیست و سندِ شما کجاست؟ می‌گویم: مگر تو سند می‌فهمی؟ مگر تو فقاهت می‌فهمی؟ البته من هم نمی‌دانم، اما اینکه سندِ این حکم کجاست دیگر چیست؟ تو باید به عالِم رجوع کنی. ما در روزگارِ عالِم‌گریزی هستیم و این موضوع خیلی خطرناک و خیلی بیچاره‌کننده است، اینجا خیلی لغزشگاهِ بزرگی است.

من مسئله را مطرح می‌کنم تا ببینیم شما چطور می‌خواهید درست را تشخیص بدهید؟ می‌گوید: خودم به روایات رجوع می‌کنم! من الآن روایات را می‌آورم.

«زراره» و یک دسته‌ای از روایات می‌گویند امام فرموده است که اگر گیر کردید و نمی‌توانستید ابزارِ علمیِ دقیق برای این قبله را تشخیص بدهید داشته باشید اگر با احتمالِ اکثر هم به این موضوع رسیدید که کدام طرف قبله است رو به آن طرف نماز بخوانید، این از امام صادق علیه السلام است.

یک دسته روایات داریم که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: اگر یک جایی گیر کردید و نمی‌دانستید قبله کدام سمت است به یک طرفی که دوست دارید نماز بخوانید.

یک روایت هم این روایت بود که ملا امین استرآبادی به آن استناد کرده بود که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: به چهار جهت نماز بخوانید.

حال شما ایتجا چکار می‌کنید؟ می‌گویند به روایت عمل می‌کنیم، بسم الله! بیا و به روایت عمل کن! اینجا چکار می‌کنید؟

اینکه امام بابِ مدینه‌ی علمِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و هیچ علمی در هیچ جایی نیست الا اینکه از اهل بیت علیهم السلام صادر شده است به این معنا نیست که تمامِ محصولاتِ علمیِ جامعه‌ی اسلامی را دور بریزیم، بالاخره انسان‌ها در فهمِ این روایات… چکار کنیم که دوره‌ی غیبت است و دسترسی به امام معصوم نیست که از ایشان سوال کنیم؟ الآن فصل الخطاب نیست، یکی از آنجاهایی که انسان باید برای آن زار بزند همینجاست.

شما در دعای ندبه می‌گویید: «اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِیدُکَ التَّائِقُونَ [الشَّائِقُونَ ] إِلَى وَلِیِّکَ الْمُذَکِّرِ بِکَ وَ بِنَبِیِّکَ خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَهً وَ مَلاذا»[۱۸]، عصمتِ ما، یعنی محافظِ ما، ملاذِ ما، پناهگاهِ ماست، «وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاما وَ مَعَاذا»، او را قوامِ ما قرار داده‌ای، او را معاذ و پناهگاهِ ما قرار داده‌ای، «وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِمَاما فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاما»

الآن دسترسی نیست، کدام را انتخاب می‌کنی؟ هر کدام را انتخاب کنی باید بگویی که برای چه دو روایتِ دیگر را کنار می‌زنی.

شما به انصافِ خودتان رجوع کنید، این آقایان می‌گویند اگر به سراغِ مرجع تقلید بروید عبادتِ غیرِ الله کرده‌ای.

من الآن به شما عرض می‌کنم، الآن این یک مسئله‌ی ساده بود، هر مسئله اینطور پیچیدگی دارد، آن‌هایی که در این مسئله خبره هستند می‌دانند، آیا این انصاف است که من به شما بگویم که خودتان بروید و پاسخِ آن را پیدا کنید؟ اینطور باید کار و زندگیِ خودتان را تعطیل کنید، عُسر و حَرَجِ کامل اتّفاق می‌افتد. حال این بحث خیلی جزئیات دارد، نتیجه‌ی این اخباری‌گری اگر در آن تقوا باشد… اگر بی‌تقوایی باشد که هر کداری دوست دارد انجام می‌دهد، نتیجه‌ی این اخباری‌گری این است که باید مدام احتیاط کند، باید بگوید اگر گیر کردم چکار کنم؟ باید به چهار جهت نماز بخوانم! می‌گوید احتیاط می‌کنم، باید مدام احتیاط کند، در حالی که اگر به چهار جهت هم نماز بخوانی باز هم ممکن است رو به قبله نباشی، ممکن است اصلاً اینقدر وقت نداشته باشید، اگر می‌خواهید ۸ رکعت نماز ظهر و عصر بخوانید باید به اندازه‌ی ۳۲ رکعت وقت داشته باشید، اگر یک جایی وقت نداشتید می‌خواهید چکار کنید؟ چه کسی می‌خواهد این مسئله را حل کند؟ یعنی خودِ مردم بروند و برای خودشان حل کنند؟ آنجاهایی که احتیاط امکان ندارد چکار کنیم؟ این‌ها اشکالاتی است که به اخباری‌ها می‌کنند. یک روایت می‌فرماید واجب است و یک روایت می‌فرماید حرام است، یک روایت می‌فرماید ماه رمضان همیشه سی روزه است لذا باید روز سی‌ام هم روزه بگیرید و واجب است، یک روایت می‌گوید «عِندَ رؤیَه الهلال» باید افطار کنید، حال هلال ماه شوال را در بیست و نهمین روز ماه مبارک دیده‌اند و یعنی روز سی‌ام درواقع روز اول ماه شوال روزِ عید فطر است و روزه گرفتن حرام است، اینجا چطور می‌خواهید احتیاط کنید؟ حال باز در این مسئله احتیاط جا دارد، مثلِ اینکه به سفر می‌روید، جاهایی داریم که احتیاط اصلاً امکان ندارد، آنجا می‌خواهید چکار کنید؟

حداقل این است که باید تکلیف کنیم همه‌ی مردم باید عربی یاد بگیرند، بدونِ یاد گرفتنِ عربی که نمی‌شود، اگر کتابِ ترجمه بخواند درواقع در حالِ تقلید از فهمِ مترجم می‌کند، باید همه‌ی مردم عربی یاد بگیرند، چطور باید عربی یاد بگیرند؟ عربی را هم نباید از «ابن هشام» و «سیوطی» یاد بگیرند، باید عربی را از شیعه‌ای با کتبِ شیعه یاد بگیرند، حدّاقل ادّعای اخباری‌ها این است که عُسرتِ صد در صدی بهمراه خواهد داشت، افراط در آن معناست.

حقیقتِ علم از اهل بیت علیهم السلام است، اما ما الآن در دوره‌ی غیبت هستیم، بنا بر این نیست که تک تکِ مردم بخواهند خودشان بروند و مشکلاتشان را حل کنند، اینطور مردم بیچاره می‌شوند.

حال هنوز همه‌ی پاسخ‌ها را هم نداده‌ام، که مثلاً اینجا اجتهادی که امام در حالِ بیانِ آن هستند اجتهادِ در احکام است یا اجتهاد در موضوعات؟ اصلاً مردم این چیزها را نمی‌دانند، مردم کدام را تشخیص بدهند؟

اینکه باید علم را از امام گرفت صد در صدی است اما اینکه فکر کنیم در دوره‌ی غیبت امام زمان ارواحنا فداه هم ماء معین داریم این زهی خیالِ باطل…

ما استفاده از علمِ علماء را مانندِ گوشتِ مردار در صحرا و بیابان در گرسنگی که منجر به مرگ می‌شود می‌دانیم، ولی در دوره‌ی غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه راهی جز این هم نداریم. اگر کسی دقّت کند باید همینجا به بیچارگیِ خود پی ببرد که ما کمبودِ فصل الخطاب، آن کسی که بیاید و دستِ ما را بگیرد و ما را به علم برساند داریم، اگر کسی خوب دقّت کند آرامشِ خود را از دست می‌دهد.

فقیه اگر فقیهِ ولایی باشد هر مرتبه که به یک حکمِ شرعی می‌رسد باید شروع کند به گریه کردن، بالاخره من هستم و فهمِ ناقصِ من و این معارض‌های پشتِ سرِ هم و باید یک تشخیصی هم بدهم، نمی‌شود هم تشخیص نداد، بیمار جلوی من است، من هم باید یا دارو بدهم و یا جرّاحی کنم، چون اگر او را رها کنم او خواهد مُرد، بعد هم به آن پزشک و طبیبِ حقیقی دسترسی نیست، نمی‌شود گفت که بایستیم تا مریض بمیرد، پرستار که جرّاح نیست اما اگر کسی تیر خورده باشد و جرح نباشد پرستار در وسطِ میدانِ جنگ جراحی هم می‌کند، ما در دوره‌ی غیبت هستیم، اگر کسی به این موضوع توجّه کند باید ضجّه بزند.

بعد اینکه بگوییم «به سراغِ روایات برویم» هم کارِ همه نیست، برای چه این را عرض کردم؟ برای اینکه ما را در مجالسِ مذهبی با این شعارها سرِ کار نگذارند که ما بجای اینکه درِ خانه‌ی این آخوند و آن آخوند برویم به درِ خانه‌ی امام صادق علیه السلام می‌رویم، زهی خیالِ باطل!

ما در نهایت مجبور به جراحیِ پرستار هستیم تا دستِ ما به جرّاحِ حقیقی برسد، بالاخره این پرستار بهتر از آن کسی است که تابحال آمپول از نزدیک ندیده است و دستِ او به پنس و تیغ جراحی نخورده است، ولو اینکه جراح نیست. و ما راهی نداریم.

حال با اینکه اینقدر ضرورت دارد که ما به سراغِ عالِمِ ربّانی برویم شما ببینید اگر کسی در جامعه‌ی اسلامی عالِمِ ربّانی را تخریب کند چه جایگاهی دارد، شاید گناهی بالاتر از این نباشد.

اینکه شما می‌بینید هر سال وقتی زمانِ بودجه می‌شود می‌گویند مؤسساتِ فرهنگی بعد بودجه‌ی مرکز… الحمدلله نه بیمه‌ی بنده بیمه‌ی طلبه‌هاست، البته اینجا از این جهت «الحمدلله» می‌گویم که می‌خواهم دفاع کنم یعنی لیاقت نداشته‌ام نه اینکه بخواهم افتخار کنم، نه شهریه‌ی طلبگی می‌گیرم و نه شهریه‌ی طلبگی گرفته‌ام، اگر قبول ندارید کسی را بیاورید و روبرو کنید، متأسفانه از ابتدای جوانی به کار کردن مبتلا بوده‌ام و برای همین از درس هم افتاده‌ام، این افتخار نیست و بیچارگی است… هر سال بودجه‌ی مؤسساتِ فرهنگیِ کشور را اعلام می‌کنند، بعد مرکز خدمات حوزه علمیه را که مسئولیّتِ بیمه‌ی طلاب، مانندِ مرکز خدماتِ دانشجوییِ دانشگاه‌ها را دارد… این چه ربطی به مؤسساتِ فرهنگی دارد؟

مثلاً فرض بفرمایید که «خانه‌ی هنرمندان» هنرمندان را بیمه می‌کند، می‌دانید که بیمه‌ی اقلّیِ عمومی جزوِ حقوقِ عامّه‌ی شهروندی محسوب می‌شود، یک صنفی هم طلاب را بیمه می‌کند که جای دیگری کارمند و عضو و… نباشد، این پولِ بیمه را جزوِ مؤسساتِ فرهنگی می‌آورند و می‌گویند: هزار میلیارد تومان… فقط بودجه‌ی دانشگاه تهران بیشتر از این است، البته قصد ندارم که بگویم دانشگاه تهران زیاد می‌گیرد، اینکه شما می‌بینید ذهنِ مردم را آغشته به سؤال می‌کنند که چقدر پول! هزار میلیارد!…

مثلاً یک نفر هم مقایسه کرده بود و گفته بود: دانشگاه شریف اینقدر بودجه می‌گیرد و حوزه‌ی علمیه اینقدر؟! حوزه علمیه را که نباید با یک دانشگاه مقایسه کرد، حوزه‌ علمیه همه‌ی حوزه‌های کشور را شامل می‌شود، اگر شما می‌خواهید این کار را کنید باید جمعِ بودجه‌ی دانشگاه‌های وزارت علوم و وزارت بهداشت را در نظر بگیرید بعد می‌بینید که مبلغی بالای پنجاه برابرِ حوزه علمیه و بلکه بیشتر است!

نتیجه‌ی اینها چیست؟ نتیجه این است که ورودی به حوزه کم می‌شود، و شده است! البته جاهای مختلفی اشتباهاتِ متعددی رخ داده است که یکی از آن‌ها هم این است. اگر کسی نباشد که پاسخِ این سوالات را به مردم بدهد برای جامعه‌ی دینداری خلأ پیش می‌آید، اگر دلِ کسی برای دین بسوزد این کار را نمی‌کند، نقدِ منصفانه می‌کند ولی اصلِ موضوع را نمی‌زند، اگر دو روز دیگر شما بخواهید به حج بروید نمی‌دانید باید چکار کنید، شما می‌خواهید عبادت کنید و نمی‌دانید باید چکار کنید؛ خلاصه اینکه نمی‌دانیم با خودمان چکار می‌کنیم.

قصیده‌ی «عینیّه» ابن ابی الحدید معتزلی، قصیده‌ای محشر درباره‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

برای اینکه شما را خسته کردم دو سه بیت شعر می‌خوانم و با یک توسّل مجلس را تحویل می‌دهم.

خیلی‌ها وقتی به اهل بیت علیهم السلام رسیدند شروع کردند و فضیلت گفتند، بیانِ فضیلتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم یک افتخار و یک عزّتِ غیرقابل قیاس با تمامِ فضیلت و عزّت‌های دنیاست و ان شاء الله خدا کند که هیچ کدام از ما محروم نشویم، ولو برای دوستمان، ولو اینکه یک جایی یک صفحه‌ای داشته باشیم و پست بگذاریم، اینطور نیست که هیچ کسی نمی‌بیند، خدای متعال می‌بیند! خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌بینند که دلِ ما می‌خواست افتخار کنیم به اینکه ما هم جزوِ آن مساکینی هستیم که خدای متعال محبّتِ ما را به شما هبه کرده است؛ خیلی‌ها مدحِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفته‌اند، از مسیحی بگیرید… طولانی‌ترین اشعار در فضیلتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای چند نفر مسیحی است، تا شیعه و سنّی و معتزلی و تا معاویه و تا عمروعاص، همه گفته‌اند.

«ابن ابی الحدید» در دوره‌ی جوانیِ خود هفت قصیده در مدحِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفته است که در آن حرف‌های خیلی عجیبی زده است، این هفت قصیده خیلی عجیب است، قافیه‌ی یکی از این هفت قصیده «ع» است که به آن «عینیّه» می‌گویند، «لامیّه» دارد، «راعیّه» دارد، یکی از آن‌ها هم «عینیّه» است. واقعاً آنجا قصیده‌ی خیلی عجیبی گفته است، اینجا برای روضه منوّره‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شعر می‌گوید، بعضی از ابیاتِ این شعر را دورِ ضریحِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم نوشته‌اند.

یَا بَرْقُ إن‌ جِئْتَ الْغَریَّ فَقُلْ لَهُ                 ا تَراکَ تَعْلَمُ مَنْ بِأرْضِکَ مودَعُ؟

می‌گوید: ای برق، رعد و برق… دیده‌اید گاهی به باد صبا می‌گوییم اگر گذرت به کوی حبیب رسید، اینجا می‌گوید: ای رعد! اگر برق زدی و نورِ تو به «غَری» رسید، یعنی آن منطقه‌ای از نجف که قبر مبارکِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آنجاست، بگو: آیا خبر داری چه کسی اینجا به ودیعه گذاشته شده است؟

فیکَ ابْنُ عِمْرانَ الْکَلیمِ وَ بَعْد                 عیسی یُقَفّیه‌ وَ أحْمَدُ یَتْبَعُ

بگو اینجا موسی علیه السلام آرمیده است، بگو اینجا عیسی علیه السلام حضور دارد، بگو پیغمبرِ خاتم اینجاست… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِی فَهْمِهِ – وَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ فِی حِلْمِهِ وَ إِلَى یَحْیَى فِی زُهْدِهِ – وَ إِلَى مُوسَى فِی بَطْشِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»[۱۹]، هر پیغمبری مزیّتی دارد، اگر می‌خواهید همه‌ی این مزایا را در یکجا جمع کنید… دو روایت دارد، یکی از آن‌ها می‌گوید به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نگاه کنید، یک روایت هم می‌گوید به امام زمان ارواحنا فداه نگاه کنید.

بَلْ فیکَ جِبْریلٌ وَ میکالٌ وَ إسْ              رافیلُ وَالْمَلَاءُ الْمُقَدَّسُ أجْمَعُ

بگو همه‌ی ملکوتِ عالَم اینجاست…

بَلْ فیکَ نورُ اللَهِ جَلَّ جَلالُه                   لُذَوی‌ الْبَصآئِرِ یَسْتَشِفُّ وَ یَلْمَعُ

بگو نور خدای متعال اینجاست که تابیده است…

فیکَ الإمامُ الْلاُرْتَضَی‌، فیک‌ الْوَصّیّ           الْمُجْتَبَی‌ فیکَ الْبَطینُ الانزَعُ

بگو «انزعِ بَطین» اینجاست…

والحبرُ یصدعُ بالمواعظِ خاشعاً                حتی تکادَ لها القلوبُ تصدّعُ

بگو آن دانشمندی که وقتی سیلِ علمِ او می‌ریزد همه‌ی دل‌ها در برابرِ او خاضع می‌شود و به لرزه درمی‌آید، همانطور که خدای متعال فرمود: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا»[۲۰]، اینجا هم همین را می‌گوید، «حتی تکادَ لها القلوبُ تصدّعُ»، اینجا نورِ علمی است که اگر بتابد قلب‌ها می‌خواند منفجر بشوند…

هذا ضمیرُ العالمِ الموجودِ عن                 عدمٍ وسرُّ وجودهِ المستودعُ

اینجا ضمیرِ وجودِ عالَم است، محلِ اشاره‌ی عالَم است، چشمِ همه‌ی عالَم به اینجاست…

هذی الأمانه لا یقومُ بحملها                   خُلقاء هابطهٌ وأطلسُ أرفعُ

اینجا آن امانتی است که می‌خواستیم امانت را بر جبال بدهیم، به عالَمِ وجود… اینجا امانتِ عالَم است…

هذا هو النورُ الذی عذباتُه                     کانت بجبههِ آدم تتطلعُ

اینجا آن نوری است که در چهره‌ی آدم دیده شد و برای آن امر شد که ملائکه بر او سجده کنند…

وشهابُ موسی حیثُ أظلمَ لیلُهُ                رُفعتْ له لألاؤهُ تتشعشعُ

آن برقی که بر کوه طور زد و حضرت موسی علیه السلام زمین افتاد، «فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا»[۲۱]، آن شعاب حضرت موسی علیه السلام اینجاست…

یا هازمَ الأحزابِ لا یثنیهِ عن                 خوضِ الحِمامِ مدججٌ ومدرّعُ

ای کسی که لشکرها را از هم دریدی…

یا قالعَ البابِ التی عن هزّها                   عجزتْ أکفٌ أربعونَ وأربعُ

ای که دستِ قدر قدرتِ تو درِ خیبر کَند…

لولا حدوثک قلت: إنک جاعلُ               الأرواحَ فی الأشباحِ والمستنزّعُ

اگر به دنیا نیامده بودی می‌گفتم این تو هستی که روح‌ها را خلق کرده‌ای…

لولا مماتُکَ قلت: إنَّکَ باسطُ                 الأرزاق ِ تقدرُ فی العطاءِ وتوسِـعُ

اگر از این دنیا نرفته بودی و تو را در خاک نگذاشته بودند می‌گفتم این تو هستی که رزقِ بندگان را می‌دهی…

ما العالمُ العُلویّ إلاّ تربهٌ                       فیها لِجُثتِکَ الشریفهِ مضجعُ

عالَمِ بالا چیست جز این خاک؟ در این عالم عالَمِ عُلوی نداریم، عالَمِ بالا نورِ مبارکِ شماست… ما الدهرُ إلاّ عبدُکَ القِنُّ الذی بنفوذِ                             أمرکَ فی البریه مولعُ

روزگار چیست جز بنده‌ی حلقه به گوشِ تو؟ این تو هستی که تقدیر می‌کنی…

أنا فی مدیحِک ألکنُ لا أهتدی               وأنا الخطیبُ الهزبری المصْقعُ

علی جان! تعجّب نکن که من اینطور دستپاچه شده‌ام، من خطیبِ هُژَبر هستم، من شیرِ بیشه‌ی سخن هستم، اگر من بخواهم در شعر حرف بزنم کسی از پسِ من برنمی‌آید اما «أنا فی مدیحِک ألکنُ لا أهتدی»، اما وقتی می‌خواهم مدحِ تو را بگویم زبانِ من می‌گیرد و نمی‌توانم حرف بزنم.

أ أقولُ فیکَ سمیدعُ کلا ولا                   حاشا لمثلکِ أن یُقالَ سمیدعُ

من در موردِ شما چه بگویم؟ مثلاً بگویم پهلوان هستید؟ مثلاً بگویم شجاع هستید؟ مثلاً بگویم کریم هستید؟ حاشا اینکه من بخواهم اوصافی که به دیگران می‌گویم را به تو بگویم…

بل أنت فی یومِ القیامهِ حاکمٌ                  فی العالمینَ وشافعٌ ومشفَّعُ

من همینقدر می‌دانم که تو حاکمِ روز قیامت هستی، و چشمِ ما برای شفاعت به سمتِ شماست…

وفقدتُ معرفتی فلستُ بعارفٍ                 هل فضلُ علمِکَ أم جنابُکَ أوسعُ

من اصلاً نمی‌دانم راجع به شما باید چه بگویم، از علمِ شما حرف بزنم؟ از مقاماتِ شما حرف بزنم؟ گیج هستم!

واللهِ لولا حیدرُ ما کانت الدنیا                 ولا جمعُ البریه مجمعُ

بخدا اگر «حیدر» نبود خدای متعال اصلاً خلقت را خلق نمی‌کرد…

من أجلهِ خُلِقَ الزمان وضَوّئت                شهبٌ کَنَسْنَ وجنَّ لیلٌ أدرعُ

بخاطرِ شما بوده است که روزگار خلق شده است…

وإلیهِ فی یومِ المعادِ حسابُنا                   وهو الملاذُ لنا غداً والمَفزعُ

روز قیامت حساب و کتابِ ما با شماست، روز قیامت پناهگاهِ ما شما هستی…

هذا اعتقادی قد کشفت غطائهُ                 سیضرُّ معتقداً لهُ أو ینفعُ

علی جان! یک چیزی بگویم! بالاخره من خودم را همه جا کنترل می‌کنم، این اعتقادِ من بود که از آن پرده برداشتم… حال اینکه به نفعِ من باشد یا به ضررِ من نمی‌دانم…

ورأیتُ دینَ الاعتزالِ وأننی                    أهوی لأجلکَ کلَّ مَنْ یَتشیَّعُ

من معتزلی هستم، ولی به عشقِ تو شیعیانِ تو را هم دوست دارم… هر کسی به تو منسوب است من او را هم دوست دارم…

ولقد علمتُ بأنّه لا بدَّ مِنْ                     مَهدیّکُم ولیومِه أتطلعُ

من یقین دارم که حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف از فرزندانِ شماست، و امید دارم به آن روز… چه اتّفاقی بیفتد؟

فیها لآل أبی الحدید صوارمٌ                   مشهورهٌ ورماحٌ خطٍ شُرّعُ

عجیب است که هیچ کسی از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ناامید نیست… من نمی‌دانم! روزی که حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف می‌‌آیند من هستم یا نه، ولی دوست دارم از فرزندانِ من کسانی باشند که در رکابِ مهدیِ تو شمشیر بزنند…

بعد می‌گوید: من با این گنهکاریِ خود به محضرِ شما چه بگویم؟! یا امیرالمؤمنین! چه بگویم که شما به من نظر کنید؟ وسیله و بهانه و چیزی ندارم که اینجا بخواهم عَرضه کنم که شما به من نظر کنید… کمی فکر می‌کند و بعد می‌گوید چیزی به خاطر آوردم…

ولقد بکیتُ لقتلِ آلِ محمدٍ                    بالطفِ حتی کلُّ عضوٍ مدمعُ

من برای فرزندانِ شما گریه کردم، آنقدر برای کربلا گریه کردم… همه‌ی سلول‌های بدنِ من برای حسینِ تو چشم شده است و گریه کرده است…

می‌گوید کدامیک از مصائبِ کربلا را بگویم؟

وحریم آلِ محمدٍ بین العدی                  نهبٌ تقاسِمهُ اللئامُ الوضَّعُ

همینقدر به ما خبر رسیده است که ناموسِ تو را بینِ نامحرمان… به من خبر رسیده است ناموسِ تو را مانندِ کنیزان…


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴ (وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ، بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ. دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَى، فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِیَ. قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ، وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَهُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا، فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً. فِیهِمْ کَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ کُنُوزُ الرَّحْمَنِ، إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ یُسْبَقُوا. فَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْیُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْیَکُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَهِ، فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَیْهَا یَنْقَلِبُ.)

[۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۶ (وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا)

[۶] خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

[۷] سوره مبارکه مدثر، آیه ۱

[۸] بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، جلد ۱، صفحه ۹۸ (أَخْبَرَنِی اَلشَّیْخُ اَلْفَقِیهُ أَبُو عَلِیٍّ اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلطُّوسِیُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ تَعَالَى فِی اَلتَّارِیخِ وَ اَلْمَوْضِعِ اَلْمُقَدَّمِ ذِکْرُهُمَا قَالَ: أَخْبَرَنَا اَلسَّعِیدُ اَلْوَالِدُ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ خَالِدٍ اَلْمَرَاغِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْأَعْلَى بْنُ وَاصِلٍ اَلْأَسَدِیُّ عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَزَوَّرٍ عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ سَمِعْتُ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ رَحِمَهُ اَللَّهُ یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا عَلِیُّ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ زَیَّنَکَ بِزِینَهٍ لَمْ یُزَیِّنِ اَلْعِبَادَ بِزِینَهٍ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ مِنْهَا زَیَّنَکَ بِالزُّهْدِ فِی اَلدُّنْیَا وَ جَعَلَکَ لاَ تَرْزَأُ مِنْهَا شَیْئاً وَ لاَ تَرْزَأُ مِنْکَ شَیْئاً وَ وَهَبَ لَکَ حُبَّ اَلْمَسَاکِینِ فَجَعَلَکَ تَرْضَى بِهِمْ أَتْبَاعاً وَ یَرْضَوْنَ بِکَ إِمَاماً فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّکَ وَ صَدَقَ فِیکَ فَأُولَئِکَ جِیرَانُکَ فِی دَارِکَ وَ شُرَکَاؤُکَ فِی جَنَّتِکَ وَ أَمَّا مَنْ أَبْغَضَکَ وَ کَذَبَ عَلَیْکَ فَحَقَّ عَلَى اَللَّهِ أَنْ یُوقِفَهُ مَوْقِفَ اَلْکَذَّابِینَ.)

[۹] حلیه الاولیاء، ۷۱: ۱؛ تاریخ دمشق (ترجمه الامام علی علیه السلام) ۲۱۲: ۲/ ۷۱۵؛ مناقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ۱۰۵/ ۱۴۸ (عن عمّار بن یاسر: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: یا عَلِی، إنَّ اللهَ تَعالی قَدْ زَینَک بِزِینَهٍ لَمْ تُزَینُ العِبادُ بِزینَهٍ أحَبُّ إلَی اللهِ تَعالی مِنْها، هِی زینَهُ الأبْرارِ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا، فَجَعَلَک لا تَزْرَا مِنَ الدُّنْیا شَیئاً وَ لاتَزْرَا الدُّنْیا مِنْک شَیئاً وَ وَهَبَ لَک حُبَّ المَساکینَ، فَجَعَلَک تَرْضی بِهِمْ أتباعاً، وَ یرْضُونَ بِک إماماً.)

[۱۰] مناقب الإمام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۴۸۲ (وَ مِنْ مُسْنَدِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ : أَنَّهُ سَمِعَ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ لِعَلِیٍّ یَا عَلِیُّ طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّکَ وَ صَدَقَ فِیکَ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَکَ وَ کَذَبَ فِیکَ .)

[۱۱] ابن ابی الحدید، جلد ۱، صفحه ۲۹۳

[۱۲] سوره مبارکه انسان، آیه ۲۱ (عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ ۖ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّهٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا)

[۱۳] کافی، جلد ۱، صفحه ۳۹۹ (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ اِبْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: لَیْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ حَقٌّ وَ لاَ صَوَابٌ وَ لاَ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ یَقْضِی بِقَضَاءٍ حَقٍّ إِلاَّ مَا خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ إِذَا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ اَلْأُمُورُ کَانَ اَلْخَطَأُ مِنْهُمْ وَ اَلصَّوَابُ مِنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ .)

[۱۴] اصول کافى، جلد ۲، صفحه ۲۵۱، روایت ۲ (عـِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ مُثَنًّى عَنْ زُرَارَهَ قَالَ کُنْتُ عـِنـْدَ أَبـِى جـَعـْفـَرٍ ع فـَقـَالَ لَهُ رَجـُلٌ مـِنْ أَهـْلِ الْکـُوفَهِ یَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع سـَلُونـِى عـَمَّا شـِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّى عَنْ شَیْءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بِهِ قَالَ إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَیْءٍ إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَلْیَذْهَبِ النَّاسُ حَیْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَیْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى بَیْتِهِ)

[۱۵] کافی، جلد ۱، صفحه ۳۹۹ (شَرِّقا و غَرِّبا فَلا تَجِدان عِلماً صَحیحاً إلَّا شَیئاً خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَیتِ)

[۱۶] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۳۱ (وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ .)

[۱۷] الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، جلد ۱ ، صفحه ۲۹۵ (أَخْبَرَنِی اَلْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اَللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ اَلْعَبَّاسِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْمُغِیرَهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ خِرَاشٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ هَؤُلاَءِ اَلْمُخَالِفِینَ عَلَیْنَا یَقُولُونَ إِذَا أُطْبِقَتْ عَلَیْنَا أَوْ أَظْلَمَتْ عَلَیْنَا فَلَمْ نَعْرِفِ اَلسَّمَاءَ کُنَّا وَ أَنْتُمْ سَوَاءً فِی اَلاِجْتِهَادِ فَقَالَ لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَلْیُصَلَّ لِأَرْبَعِ وُجُوهٍ . اَلْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ خِرَاشٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا : مِثْلَهُ.)

[۱۸] مفاتیح الجنان، دعای ندبه

[۱۹] شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، جلد ۱، صفحه ۱۰۳ (حَدَّثَنَاهُ اَلْحَاکِمُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَافِظُ إِمْلاَءً، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلرَّازِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ وَارَهَ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عُمَرَ ، عَنْ أَبِی رَاشِدٍ عَنْ أَبِی اَلْحَمْرَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِی فَهْمِهِ – وَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ فِی حِلْمِهِ وَ إِلَى یَحْیَى فِی زُهْدِهِ – وَ إِلَى مُوسَى فِی بَطْشِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ .)

[۲۰] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱ (لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)

[۲۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۳ (وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَٰکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ)