اعتقاد زهیر بن سلیم ازدی بر دیدار پیغمبر کنار حوض کوثر

یک سنّی داریم که اسم او زهیر بن سلیم ازدی است. با پسرش به سپاه دشمن آمد. او تصوّر می‌کرد امام در توافقات ژنو یا قبل و بعد آن یک جایی کوتاه می‌آید دید نه مثل این‌که جدّی است. جداً می‌خواهند بکشند -این آقا شیعه هم نبود- به پسرش گفت: پسر من یک یقین دارم و آن هم این است کسی که رو به رو ایستاده و قطعاً می‌خواهند با او بجنگد پسر پیغمبر است. شیعه و سنّی عقیده دارند کنار حوض کوثر با پیغمبر دیدار می‌کند. می‌گفت من هر چقدر فکر می‌کنم می‌بینم من اگر مقابل پسر پیغمبر بایستم نمی‌توانم کنار حوض کوثر در چشم پیغمبر نگاه کنم، پایان این است که ما را می‌کشند من می‌روم. پسر گفت: تو دیوانه هستی من نمی‌آیم. اصلاً شیعه نبود ولی مال دنیا، نفس‌پرستی، حبّ زنده بودن آن‌قدر نداشت که این حرمت را بشکند گفت: بگذار در پایان ما را تکّه تکّه می‌کنند. من می‌ترسم که بخواهم در چشم پیغمبر نگاه کنم.

شمر شدن انسان در یک لحظه

ظهر عاشورا پسر او به عمر سعد گفت: امیر داشته باش- برای این‌که بیشتر بگیرد- تیر را چله‌ی کمان گذاشت و به سینه‌ی پدرش زد. اصلاً باید بنشینیم کربلا را نگاه کنیم که اگر من آن‌جا بودم کجا بودم. «یا لَیْتَنی‏ کُنْتُ مَعَهُمْ»[۱] کار هر کسی نیست. یک لحظه یک نفر تصمیم گرفت، از رگ او تصمیم نگرفت، از هم خون خودش آن‌طور تصمیم نگرفت، از من تا شمر یک لحظه است، نیاز نیست شما ۴۰۰ سال تلاش کنید تا شمر شوید، آدم یک لحظه شمر می‌شود. یکی ملعون شد امام عسگری فرمود: «السَّلَامُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ سُلَیْمٍ الْأَزْدِیِّ»[۲] امام معصوم به او سلام کرد.

سلام امام صادق (علیه السّلام) بر یاران امام حسین (علیه السّلام)

امام صادق به یاران امام حسین که می‌خواهد سلام کند من حیرت‌زده هستم. امام صادق (سلام الله علیه) وقتی می‌خواهد به یاران امام حسین سلام کند می‌گوید: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ …السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی‏»[۳] این حیرت انگیز است. یعنی امام صادق (علیه السّلام) به زهیر بن سلیم ازدی تا ۱۵ ساعت قبل از عاشورا قطعاً سنّی می‌گوید: پدرم فدای تو شود «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی».

متّحد شدن یاران امام حسین و فانی شدن آن‌ها

یک عارفی خیلی زیبا این را معنا کرده است. می‌گوید من سال‌ها فکر می‌کردم چطور یک امام معصوم به یک غیر معصوم می‌گوید پدرم فدای تو شود. چون پدر امام صادق، امام باقر است. تا این‌که سرّ آن را فهمیدم. چون یاران امام حسین (علیه الصّلاه و السّلام) با حضرت متّحد شدند، فانی شدند «حَلَّتْ بِفِنَائِکَ» یعنی در آستان تو دمیدن. امّا دیگر آن‌ها را جدا نمی‌کند، قاطی شدند. این قاطی شدن در روایات متعدّد آمده است. دو، سه جمله از یاران امام حسین می‌گویم آن عارف گفت: این امام صادق فرموده است پدرم فدای شما. چون در حضرت فانی شدند و خودشان نبودند، اصلاً خودی ندیدند. حالا برای این‌که من این را برای شما معنی کنم این‌طور عرض می‌کنم.

رفتن امام حسین بر بالین یارانش

هر کس در کربلا به میدان و زیر آن تیر می‌رفت یک چیز خیلی به او می‌چسبید. یکی این‌که زیر آن همه تیر پسر پیغمبر بالای سر او بیاید یعنی خطر کند. بعضی از آن‌ها به زمین می‌افتادند اصلاً خجالت می‌کشیدند سلام کنند، می‌گفتند من لیاقت ندارم پسر پیغمبر زیر تیر مستقیم چهار هزار نفر و سنگ هزار جوالّه بیاید.

معرّفی نصب یاران امام حسین (علیه السّلام) در میدان نبرد

کسانی که می‌خواستند به میدان بروند می‌گفتند بگذار پدرم را هم یاد کنم تا او هم از این سفره استفاده‌ای ببرد. لذا هر کسی به میدان می‌رود نگاه کنید نصب خود را یاد می‌کند. «أَنَا زُهَیْرٌ وَ أَنَا ابْنُ الْقَیْنِ»[۴] من زهیر بن قین هستم، خدا پدرم را بیامرزد که اگر کاری کرده است من این‌جا هستم. «أَنَا حَبِیبٌ وَ أَبِی مُظَاهِرٌ» من حبیب بن مظاهر هستم. «أَنَا یَزِیدُ وَ أَبِی مَهاصِرٌ»[۵] من یزید بن زیاد بن مهاصر کِندی هستم، ابو شعثاء هستم. «أَنَا بُرَیْرٌ وَ أَبِی خُضَیْرٌ»[۶] من بریر بن خضیر هستم. بیشتر اهل بیتی‌ها هم این‌گونه هستند. «إِن تُنکِرونِی فَأنَا ابنُ الحَسَن»[۷]، «أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی».[۸]

نحوه‌ی معرّفی واضح غلام امام حسین در میدان نبرد

حضرت یک غلامی داشت که اسم او واضح است او هر چه فکر کرد که بگوید پدرم کیست، من چه دارم که الآن افتخار کنم؟ من از خودم چیزی ندارم وقتی به میدان رفت همه منتظر هستند بگوید من چه کسی هستم، پسر چه کسی هستم. گفت من از خود چیزی ندارم، «أَمِیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الْأَمِیرٌ»[۹]من حسین دارم. جنگید وقتی به زمین افتاد سلام نکرد گفت من نوکر و بنده‌ی شما هستم، فدای سر شما یک موقع وسط میدان نیایید تیر به شما می‌زنند.

رفتن امام حسین (علیه السّلام) به بالین غلام خود

این‌جا علی اکبر شهید نشده است، این اتّفاق بار اوّل در کربلا افتاد «فَجَاءَ الْحُسَیْنُ»[۱۰] این‌جا روایات تشبیه‌های مختلف کردند مثل برق، مثل باز شکاری بالای سر واضح ایستاد بعد راوی نوشته «فَبَکی» امام شروع به گریه کرد یعنی اگر دخترای تو این‌جا نیستند که برای تو گریه کنند، پسر پیغمبر شروع به گریه کرد تو تنها نیستی. بعد به این اکتفا نکرد «ثُمَّ جلس رأسِ» بالای سر او نشست به این هم اکتفا نکرد او نفر اوّل است که چنین افتخاری در کربلا دارد «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ» صورت خود را به صورت او گذاشت. راوی می‌گوید واضح با سختی غرق خون چشم‌های خود را باز کرد «فَتَبَسَّمَ» یک لبخندی زد «ثُمَّ صَارَ إِلى رَبِّه» و شهید شد.  

 


پی نوشت ها

[۱]– سوره‌ی نساء، آیه ۷۳٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۷۲٫

[۳]– همان، ج ‏۹۸، ص ۲۰۱٫

[۴]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۶۰٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۳۰٫

[۶]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۶۱٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۳۴٫

[۸]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۶۲٫

[۹]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۲۷٫

[۱۰]– همان، ص ۳۰٫