یکی از مشکلات امیر المؤمنین سلام الله علیه در آن حکومتی که برای ایشان عصمت قائل نبودند و ایشان به عنوان یک فقیه حکومت می‌کرد. این بود یک عدّه علمای اخلاق آن زمان حالا بگویم عالم نما این‌ها همه نما و ظاهری است، معلوم است آن‌ها عالم اخلاق که نبودند خاک بر سر آن اخلاقی که طرف در مقابل ولی خدا بایستند. مقابل امیر المؤمنین (علیه السّلام) طرف را قرار بدهد. آمدند پیش امیر المؤمنین علیه السّلام گفتند: داری با اهل قبله جنگ می‌کنی، شمشیر خود را از بین کفّار برداشتی و به میان اهل قبله بردی؟ قیامت را می‌خواهی چه کار بکنی، چه کسی می‌خواهد جواب این خون‌ها را بدهد؟ از جهاتی خیلی به روزگار ما نزدیک است این‌که حق خورده می‌شود ولی روی مناسبات قومی، عشیره‌ای، حزبی، باندی، گروهی، جریانی این‌ها… طرف سال‌ها استاد اخلاق بوده است، واقعاً هم آدم مهذّبی است، یک جایی پستی داشت می‌روند به او می‌گویند: آقا این آدم فساد کرده است، قتل کرده است. می‌گوید: این مثلاً در سال فلان خیلی به جبهه‌ی انقلاب خدمت کرده است. به جبهه‌ی انقلاب خدمت کرده است، چون فساد کرده است باید چشم بپوشیم؟ چون پسر فلانی است باید چشم بپوشیم؟ چون برادر فلانی است… فقط هم برای یک گروه نیست. این را که عرض می‌کنم هم آن آقا واقعاً پاک و مهذّب است و هم این هم خیلی به جبهه‌ی انقلاب خدمت کرده است؛ این‌که این شخص به جبهه‌ی انقلاب خدمت کرده است، حالا باید ظلم بکند کوتاه بیاییم؟