روز یکشنبه مورخ ۲۱ دی ماه ۱۳۹۹، دومین شب از مراسم عزاداری ایام شهادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در هیئت ثقلین تهران با سخنرانی «حجت الاسلام حامد کاشانی» با موضوع «چگونه شیعه شدیم؟» ویژه نوجوانان ۱۲ تا ۱۸ سال برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل ِمُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ان شاء الله خداوند همهی ما را جزو عزاداران، محبّان، خادمان نسبت به فاطمیه قرار بدهد و اجرِ ما را تعجل در فرج حضرت بقیه الله عجّل الله تعالی فرجه الشّریف مقدّر کند صلوات دیگری هدیه بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
بحثِ ما یک سیر تاریخی است برای اینکه ما چگونه اینطور که الآن فکر میکنیم در حالِ فکر کردن هستیم، فکرِ ما چطور اینطور شد، چطور دیگران چنین نشدند، نکاتِ اصلیِ عقاید ما چیست؟ چرا به ما شیعه میگویند؟ چرا دیگر مسلمین نسبت به ما حساسیتِ زیادی دارند؟ در حالِ گفتگو کردن در این سیر هستیم.
شب گذشته مقدّمه بود و من سعی کردم به سرعت تاریخ را طی کنم تا شما را به مدینه برسانم، با توجه به اینکه جمعیتِ عزیزانِ من طوری است که پرسش و پاسخ در میانِ بحث ممکن است وقتِ بقیه را بگیرد، امشب و شب آخر من بیست دقیقه بعد از سینهزنی در خدمت شما هستم. خواهرانِ بزرگوار و دختر خانمهای عزیز بنویسند، آقایان هم میتوانند اینجا بنویسند، یا اگر فرصت شد میتوانند بپرسند، در خدمتِ عزیزان هستم.
به اینجا رسیدیم که در سیزده سال اول فرصت برای نفوذ کم بود، یعنی آدمِ قلّابی و دشمن بخواهد در اسلام بیاید، نمیگویم نبود، بود، اگر در خاطرِ عزیزان باشد شب گذشته اشاره هم کردم، منتها نمیخواستم واضحتر از آن بگویم، آدمِ نفوذی بود ولی تعدادِ آنها زیاد نبود، اگر کسی مسلمان میشد نه به او پول میدادند، نه آرامشِ مادّی و زندگیِ دنیایی خاصی یا قدرت و توان ویژهای پیدا میکرد، بلکه هر کسی که مسلمان میشد خیلی عذاب میکشید، اصلاً هجرت به سمت مدینه، یعنی سفر از مکه به مدینه باعث شد که مسلمانها فقیر بشوند، چون خانه و زندگیِ خود را در مکه گذاشته بودند، وقتی به مدینه آمدند همهی آنها بیکس و کار شدند، تا آن روز اسلام زیاد طرفدار نداشت، به شما آنقدر بگویم که اولین جنگ بین مسلمین، که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مکّه اصلاً اجازه دفاع نمیدادند، این موضوع چند دلیل داشت که یک دلیلِ آن را شب گذشته عرض کردم، یکی از آن دلایل این بود که اگر این جمعیت کم دفاع میکردند دشمن همانجا همه را سر به نیست میکرد، یعنی بهانهای برای کشتار پیدا میکرد، وقتی بهانهای برای کشتار نداشتند خیلیها را کشتند و مجبور به هجرت کردند، وای بحالِ اینکه بهانه پیدا میکردند.
نام اولین جنگ مسلمین «بدر» بود، همهی نیروهای رزمندهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حدود سیصد نفر بودند، پس جمعیت اسلام در سیزده سال اول خیلی خیلی اندک بود. چون در سیزده سال اول فقط فصلِ فشار و شکنجه و تمرین برای استقامت بود.
ابتدا در مدینه هم همینطور بود، ولی بینِ یارانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو سه نفر بودند که به چشم میآمدند، یکی از آنها را شب گذشته عرض کردم، عمّار همیشه در صحنه حاضر بود و شکنجه میشد، و شب گذشته این شکنجه شدن را توضیح دادم، اصلاً اینها شکنجه میشدند که بُتپرستها نسبت به بقیه خیلی کاری نداشته باشند.
آن کسی که از همه بیشتر به چشم میآمد، که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مدینه نرفتند و صبر کردند ایشان با دخترِ پیامبر بیایند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند.
آن زمان فقرِ عجیبی حاکم بود، مثلاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که بعداً درِ قلعه خیبر را کَندند، به بیرونِ مدینه میرفتند و کار میکردند، ظرفهای خیلی بزرگی بود که آن را پُر از آب میکردند، اصلاً یک نفر نمیتوانست آن را تکان بدهد، آن زمان طناب را با لیف خرما درست میکردند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این ظرف را در یک باغی به یک چاه عمیق میانداختند و با دستانِ مبارکِ خویش این ظرف را با طناب از چاه بالا میکشیدند و به باغِ آن شخص آب میدادند، هر یک مرتبه که این ظرف را آب میکردند و بالا میکشیدند یک دانهی خرما میگرفتند، شما فکر کنید الآن بگویند هر یک بارِ وانت را که خالی کنید به شما یک دانه خرما بدهند، چون حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که خیلی قدرت داشتند وقتی شانزده مرتبه این کار را انجام دادند دستانِ مبارکشان پاره پاره شد، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه درِ خیبر را کَندند دست مبارکشان پاره پاره نشد، اما اینجا وقتی شانزده خرما گرفتند دیدند دیگر دست مبارکشان توانِ ادامه دادن را ندارد، این شانزده خرما را آوردند و اول به محضرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفتند. همه گرسنه بودند، جایی که همه اینطور گرسنه بودند و سختی میکشیدند چرا باید انسان اسلام میآورد؟ گوهرِ اسلام چیست؟ روحِ اسلام چیست؟
شما ببینید امروز بینِ مسلمین هر جایی که رسانه مطرح است یک آبروریزی از مسلمین هست، چون از روح اسلام فاصله گرفته شده است، مسلمانها یقهی یکدیگر را پاره میکنند، با کفار بر علیه مسلمین متحد میشوند، دشمنِ شماره یک همهی عالَم «اسرائیل» که خیلی واضح است دشمنِ مسلمین است، امروز در خیلی از این کشورهای مسلمان سعی میکنند ارتباطِ خود را با اسرائیل افشاء کنند، قبلاً پنهانی غلط میکردند و الآن سعی میکنند آشکار آن غلط را انجام بدهند. اسرائیل که دیگر به نصّ صریح قرآن کریم دشمنِ مسلمین است، هم رفتارِ آنها، هم اینکه آمده است و رسماً یک کشور مسلمان را تخریب کرده است و مسلمین را از خاکِ خود بیرون کرده است، شاید از پنجاه سال قبل تا بحال روزی نباشد که اسرائیل مسلمان نکشته باشد، بعد شما میبینید عربستان و قطر و امارات و تونس و بحرین و… یا در حالِ ارتباط گرفتن هستند و یا ارتباط گرفتند.
آن روحِ اسلام چه بود؟ مردم نگاه میکردند و میدیدند آن کسی که پیغمبر اسلام است از همه گرسنهتر است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از همه گرسنهتر بودند. وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ازدواج کردند گاهی اوقات وقتی به خانه میآمدند بدنِ مبارکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از گرسنگی میلریزد، این دین را نیاورده بودند که به پول و دنیا برسند، بلکه هر کجا که سختی بود حاضر بودند، آمده بودند که مردم را راه ببرند، آمده بودند که دستِ مردم را بگیرند.
هنگام جنگ بدر یک اتّفاقی افتاد، اوایل وقتی نام «اسلام» میآمد، در ذهنِ مردم فقط حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میآمدند، مؤسسِ اسلام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، وحی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نازل میشد، قرآن کریم به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نازل میشد، وقتی پانزده سال گذشت دیگر وقتی نام اسلام میآمد چند نفر به ذهن میرسیدند، یک نفرِ خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، یک نفر حضرت خدیجه سلام الله علیها، که ما فرصت نکردیم راجع به شخصیت والای حضرت خدیجه سلام الله علیها صحبت کنیم، من همین یک جمله را راجع به حضرت خدیجه سلام الله علیها میگویم و رد میشوم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بخاطرِ خدمات و زحمات حضرت خدیجه سلام الله علیها او را دوست داشتند که اگر کسی میگفت من از حضرت خدیجه سلام الله علیها گدایی کردهام و حضرت خدیجه سلام الله علیها به من پول دادهاند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را مانندِ یک میهمان تحویل میگرفتند و میفرمودند این شخص سائلی است که از خدیجهی من کمک گرفته است و مورد لطفِ خدیجهی من قرار گرفته است.
وقتی مردم نام اسلام را میشنیدند در ذهنشان بغیر از نام مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نام مبارک حضرت خدیجه سلام الله علیها هم بود، حضرت ابوطالب سلام الله علیه بعنوان محافظِ اصلیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که شبِ گذشته هم کمی توضیح دادم هم بود، از این دو بزرگوار پُررنگتر، همینکه نام اسلام میآمد نام «علی» در ذهنِ مردم میآمد.
هر کجا که سختی بود حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند، هر کجا که تلخی بود حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند، هر کجا که رشادت بود حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند.
مردم زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اسلام را به «دینِ علی» میشناختند.
دین که دین اسلام است، آیا دین علی چیزی غیر از دین اسلام است؟
زمانِ خودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فهمِ از اسلام… امروز با توجه به اینکه قیمت دلار کم و زیاد شده است حتّی اینهایی که سنِ کمتری هم دارند میدانند که این موبایل فیک است یا اورجینال، این اصل است یا فرع است، این هایکپی است یا تقلبی است، همه این موضوع را متوجه میشوند، یعنی همه میفهمند که اصل و فرع یعنی چه.
کدام اسلام؟ اسلامِ اصل؟ اسلامِ اصلی یا اسلامِ هایکپی؟ هایکپی خیلی خطرناک است، چون نمیتوان تشخیص داد که اصلی نیست، یعنی خیلی خوب کپی کردهاند، اسلامِ تقلبی هم که خیلی راحت قابل تشخیص است.
معاویه ملعون خیلی به اسلام ضرر زده است اما اسلامِ او هایکپی نبود، اگر کسی به دنبالِ حق بود اسلامِ معاویه او را فریب نمیداد، ولی بعضیها هایکپی بودند، یعنی میگفتند که من از اقوامِ پیغمبر هم هستم، یعنی اینکه من از آن قدیم مسلمان هم شدهام، در جنگها هم با پیغمبر بودهام، من هم قرآن را کتابت میکردم.
اجازه بدهید تا برای شما مثال بزنم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حالِ صحبت کردن بودند، عدّهای چیزهایی مینویسند، فردا شب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند و دیدند هیچ کسی هیچ چیزی نمینویسد، از پسرِ عمروعاص پرسیدند که چرا چیزی نمینویسی؟ گفت: ببخشید، من عذر میخواهم، پدرم گفته است که چرا هر چیزی که پیامبر میگوید را مینویسی؟ او هم بالاخره یک آدم هست و ناگهان عصبانی میشود و چیزی میگوید، اینها را ننویس، بعداً ضایع میشود! حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: بنویس! به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرده است از این دهانِ من جز حق خارج نمیشود.
همان زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک عدّهای بودند که مسلمان بودند، میگفتند مسلمان هستیم و نماز میخواندند و با پیغمبر فامیل بودند، از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواستگاری کردند، من نمیتوانم بگویم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چکار کردند، اینها نزدیک بودند، دینِ اینها اینطور بود که اگر پیغمبر عصبانی بشود قاطی میکند و ناگهان یک چیزی میگوید!
یک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم بودند که میتوانید فهمِ ایشان از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در نهج البلاغه ببینید. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کسی هستند که شش نفر از مشهورترین رزمندگان تاریخ عرب در برابرِ ایشان، برای اینکه بتوانند از ایشان فرار کنند برهنه شدند، میدانستند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کریم هستند روی برمیگردانند، خودشان را در مقابلِ چشمِ مردم بیآبرو کردند که از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرار کنند.
من عبارتی را در صدا و سیما گفته بودم که برخی از مردم ناراحت شده بودند، گفته بودم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در جنگها وحشتناک بنظر میرسیدند. بعضیها پرسیده بودند یعنی چه؟ مسلّماً کسی مهربانتر از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نبوده است، ولی گاهی صفاتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه متضادِ یکدیگر است، در زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میگوییم «السَّلاَمُ عَلَى نِعْمَهِ اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ» ای نعمتِ خدا بر خوبان، یعنی برای خوبان نعمت هستی، اما برای بدها چطور؟ «وَ نِقْمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ»، سلام بر عذاب خدا.
مگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عذاب هستند؟ بله! برای معاویه ملعون عذاب بودند، برای عمرو بن عبدود عذاب بودند.
ولی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای خوبها و ضعفا و بیچارگان و کسانی که هیچ کسی را نداشتند پناه بودند، پدر بودند، مهربان بودند. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه طوری دست به سر و گوشِ کودکانی که پدر نداشتند میکشیدند و آنها را بغل میکردند و با آنها بازی میکردند و به آنها غذا میدادند که یارانِ ایشان که همه بزرگ بودند میگفتند که ای کاش ما هم پدر نداشتیم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ما را اینطور تحویل میگرفتند.
آن مرد شجاعی که در جنگ، هر مرتبه که به کسی ضربه میزدند آن طرفِ روبرو میافتاد و حضرت «الله اکبر» میگفتند، که بعداً یارانِ معایه ملعون تعداد تکبیرهای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را میشمردند، این حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای اینها وحشتناک بودند، چون میگفتند اگر مقابلِ ایشان قرار بگیریم ایشان ما را با یک ضربه خلاص میکند.
عمروعاص ملعون به معاویه ملعون گفت: چرا نمیروی تا با این علی بجنگی تا مسلمین اینقدر با یکدیگر نجنگند؟ گفت: چون علی اگر ضربه بزند فقط یک ضربه میزند.
پس حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای بدها ترسناک بودند، کما اینکه جهنّمِ خدا خیلی ترسناک است، اما برای بدها! اگر گنهکارها توبه کنند آغوشِ خدای متعال باز است.
امیرالمؤمنینی که نامِ او در همهی این جاهای مطرح بود وقتی نامِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میآید در نهج البلاغه میفرمایند: ما در جنگها به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پنا میبردیم.
فهمِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را ببینید، پیغمبری که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میشناسد با پیغمبری که عمروعاص ملعون میشناسد اصلاً کاملاً دو شخصیتِ متفاوت هستند، یک شخصیت آن کسی است که عمروعاص و معاویه و دیگریها میگویند، یک آدمی است که اگر عصبانی بشود قاطی میکند، اشتباه میگوید، وحی را فراموش میکند، نمازِ خود را قاطی میکند، گاهی فراموش میکند که