در این متن می خوانید:
      1. تلاش در جهت نجات و احیای دین از غربت
      2. اهانت و توهین منافقین به اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام
      3. امر به منکر و نهی از معروف از برنامه‌های منافقین است
      4. غفلت ورزیدن و دور شدن از فرهنگ اسلامی در جامعه کنونی
      5. بی‌احترامی و توهین به اسامی و القاب ائمّه علیهم الصّلاه و السّلام
      6. تلاش حکومت برای تحقیر و تخریب چهره‌‌ی امام حسین علیه السّلام در میان مردم
      7. بی‌ارزش‌ شدن آرمان‌ها و ارزش‌های اسلامی با تغییر فرهنگ جامعه
      8. ترور شخصیّت اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام توسّط منافقین
      9. جریان نفاق در بستر شهوات
      10. تهاجم فرهنگی در مدینه
      11. حرکت در خلاف جهت فرهنگ و ارزش‌های جامعه 
      12. مظلومیبت و غربت اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام در جامعه
      13. شرح ماجرای جانسوز تبعید ابوذر غفّاری رحمه الله علیه
      14. ورود امام حسین علیه الصّلاه و السّلام به سرزمین کربلا
      15. حضرت اباالفضل العبّاس علیه السّلام پشت و پناه اباعبدالله الحسین سلام الله علیه
      16. شب عاشورا و بی‌تابی حضرت زینب کبری سلام الله علیها

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

تلاش در جهت نجات و احیای دین از غربت

موضوع بحث ما احیای دین در عصر غربت دین است. دو سال گذشته که این‌جا توفیق داشتیم بحث نفاق را مطرح می‌کردیم، این بحث نفاق نتایجی دارد که یکی از نتایج آن غریب شدن دین و صاحبان دین است. چند شبی باید راجع به این‌که چگونه اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام و حضرت ربّ الارباب و دین غریب شدند صحبت کنیم و بعد راجع به این‌که چه کردند برای این‌که دین را از غربت در بیاورند؟

اگر روزی من باشد آن چیزی که باید بگویم را بگویم، می‌شود به بحث خود این‌طور نگاه کرد که ما در عصر خود چه کار کنیم که دین را از غربت در بیاوریم؟ اگر غربت اهل بیت علیهم السّلام خوب تبیین شود ما می‌بینیم که نسبت به آن زمان وضع ما خیلی خوب است. آن وقت متوجّه می‌شویم که اهل بیت علیه السّلام چه کردند؟ در چه شرایطی دین را به ما رساندند! ما با کمترین مشکلات امروز احساس می‌کنیم که نمی‌شود کار کرد، کار پیش نمی‌رود. امّا اگر ببینید اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام در چه شرایطی بودند روشن می‌شود که ما چقدر کم کار هستیم و چقدر می‌توانیم برای دین خدا کار کنیم و ما باید دین خدا را به اندازه‌ی خود از غربت بیرون بیاوریم و باید مردم را همراه کنیم. لذا چند شب اوّل روی غربت دین و ائمّه علیهم صلوات الله گفتگو می‌کنیم.

اهانت و توهین منافقین به اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام

وقتی قبلاً می‌گفتیم که منافقین همه جا را گرفتند، یکی از کارهایی که منافقین می‌کردند تخریب بود. اهل بیت را تخریب کردند. دهان من بشکند اگر بتوانم بعضی از آن‌ها را بگویم! نمی‌گویم. مورّخین چیزهایی نوشتند که خدا می‌داند اگر کسی اهل تاریخ باشد برای یکی از این‌ها چند روز حال آدم بد می‌شود. بعضی از این ملعون‌ها اسم مرکب‌های خود را… در جامعه هم بلند، بلند می‌گفتند. غربت مثل این حالا اتّفاق نیفتاده است. یک بار یک جریانی یک غلطی کرد و می‌خواست به آیت الله کاشانی اهانت کند. سر یک سگ عمّامه‌ی سیاه بستند و به در خانه‌ی او فرستادند. مرحوم امام رحمت الله علیه فرمود: او اصلاً مسلم نبود. متأسّفانه ما در خیابان هم داریم. فرمود: او مسلم نبود. من نمی‌توانم خوب توضیح دهم. عذر می‌خواهم از این‌که غیرت من و غیرت شما اجازه نمی‌دهد که بگویم همه‌ی آنچه اتّفاق افتاده است چیست. نسبت به زهرای اطهر سلام الله علیها در منبرها چه گفته شد را نمی‌توانم بگویم. اوضاع خیلی بدتر از آن چیزی است که من و شما خیال می‌کنیم. اوضاع خیلی بدتر بود.

امر به منکر و نهی از معروف از برنامه‌های منافقین است

وقتی دین غریب می‌شود، وقتی منافقین همه جا را می‌گیرند که ما دو دهه راجع به منافقین و سران آن‌ها گفتگو کردیم، اصوات آن‌ها موجود است، سبک زندگی مردم را تغییر می‌دهند. قرآن می‌فرماید: منافقین منکر را معروف و معروف را منکر می‌دانند. یعنی چه کار می‌کنند؟ نمی‌گویند بسم الله الرّحمن الرّحیم، با هم برویم و فحشا مرتکب شویم! امشب بعد از جلسه برویم شراب بنوشیم و قتلی انجام دهیم و برگردیم! این‌طور که کسی قبول نمی‌کند. نهی از معروف می‌کنند و امر به منکر می‌کنند، یعنی یک کاری می‌کنند که شما در جامعه نتوانید سر خود را بلند کنید و بخواهید کار درست انجام دهید. گاهی نسبت به این عزاداری‌ها طوری هجمه می‌کنند که شما نتوانید حرف بزنید. بعد هم می‌گویند هیئتی است. کم این چیزها شنیدید؟! این در طول تاریخ این‌طور است، یعنی فرهنگ را عوض می‌کنند. معروف منکر می‌شود و منکر هم معروف می‌شود. کاری می‌کنند که مردم جرأت نکنند به در خانه‌ی اهل بیت علیهم السّلام بیایند. از چه کسی؟ نه از حکومت!

غفلت ورزیدن و دور شدن از فرهنگ اسلامی در جامعه کنونی

مرحوم شیخ صدوق را خدا رحمت کند. می‌فرماید: تقیّه‌ای که ائمّه‌ی ما از حکومت داشتند کمتر بود از تقیّه‌ای که از مردم داشتند. یعنی مردم صاحب یک فکر هستند، صاحب یک فرهنگ هستند. دارند در یک بستر فرهنگی زندگی می‌کنند. از این‌هایی که در جامعه است برای شما مثال بزنم. جامعه‌ی ما هیئتی است، حسینی است، علوی است، ولی بعضی از رفتارهای ما اصلاً شبیه اهل بیت علیهم السّلام نیست، بلکه بیشتر ثانوی است. الآن اگر در جامعه بگویند فلان سخنران دو همسر قانونی دارد، او را به صدا و سیما دعوت نمی‌کنند که صحبت کند. در حالی که در همین جامعه‌ی ما فحشا بیداد می‌کند. این همان فرهنگی است که تغییر کرده است. بنده از مروّجین تعدّد ازدواج نیستم، من تکذیب می‌کنم! امّا آن چیزی که وجود دارد این است که یک چیزی شرعاً وجود دارد. می‌خواهم مثال بزنم که شما از عصر غربت دین تعجّب نکنید. برای چه می‌خواهم عرض کنم الآن هم عصر غربت دین است. عصر غربت دین، عصری است که فرهنگ اسلامی با آن چیزی که فرهنگ عمومی است فاصله دارد. امام باقر علیه السّلام فرمود: اگر یک نفر مرتکب گناه جنسی می‌شد، متهّم به کفر و زندقه می‌شد، این‌قدر برای او بد و خطرناک نبود که متهّم به حبّ ما شود!

بی‌احترامی و توهین به اسامی و القاب ائمّه علیهم الصّلاه و السّلام

 یک بخشی از این حکومت است. حکومت نمی‌تواند به خانه‌ی هر کسی ورود پیدا کند! یک بخشی از آن مردم هستند. چقدر شنیدید که طرف می‌آید، می‌گوید: «هذا مُوسَی بنُ جَعفر» می‌آید شروع به فحش دادن می‌کند. او که نماینده‌ی حکومت نیست، این‌که آژان حکومت نیست. این فرهنگی عمومی را نشان می‌دهد. این است که بارها من عرض کردم طرف در دمشق می‌بینید اسامی که مردم صدا می‌زنند اسامی اهل بیت نیست، اسم پیغمبر نیست. مدام می‌گوید زید، امر. یک نفر آن وسط می‌گوید حسن، حسین بیایید. می‌گوید رفتم از او تشکّر کنم که دست شما درد نکند، ما خسته شدیم. الحمدلله اسامی آدمیزاد هم در این شهر است. گفت: برای این‌که مردم ادب ندارند. ده تا، ده تا بچّه دارند، اسامی مقدّسین را روی این‌ها می‌گذارند و بعد به این‌ها دشنام می‌دهند. من نام دو از بچّه‌های خود را حسن و حسین گذاشتم که خواستم دشنام بدهم به این‌ها دشنام بدهم! این فرهنگ عمومی است، این که سلطنت نیست، این که معاویه نیست.

تلاش حکومت برای تحقیر و تخریب چهره‌‌ی امام حسین علیه السّلام در میان مردم

بله، اگر بخواهید ریشه‌ی آن را ببینید حکومت جائران این کار را شروع کرده است، منافقان این را راه انداخته‌اند. قبلاً هم راجع به منافقان برای همین حرف زدیم. آن جریانی که راجع به فقهای منافق گفتگو می‌کردیم که ظاهر او فقیه بود، ولی باطن او این بود که می‌خواست سیّد الشّهداء علیه السّلام را بدنام کند برای همین گفتیم. حالا داریم راجع به نتیجه‌ی آن گفتگو می‌کنیم. نتیجه این شد که فکر مردم تغییر کرد. نتیجه این شد که وقتی طرف آمد سؤال کند، امام حسین علیه الصّلاه و السّلام روحی له الفداء کنار ابن عبّاس نشسته بود، تا سؤال کرد و امام حسین خواست پاسخ دهد، آن شخص گفت با شما نبودم، با این علّامه بودم! این فرهنگ عمومی است که امام حسین علیه السّلام عالم نیست، ابن عبّاس عالم است.

برخورد مردم با قیام امام حسین علیه السّلام چه بود؟ یک شب اگر فرصت کردم خلاصه‌ی گفتگوها را عرض می‌کنم که این سی و سه یا سی و چهار نفری که آمدند با امام حسین علیه السّلام صحبت کردند چه گفتند. یک نفر از آن‌هایی که صحبت کرده است، نگفته است که آقا شما درست می‌گویید. همه آمدند امام علیه السّلام را از اشتباه در بیاورند؛ حالا یا روی دلسوزی که اشتباه نکنید، خون شما را می‌ریزند. یا روی دلسوزی که این کوفی‌ها شما را فریب می‌دهند یا روی این حساب که در امّت اختلاف ایجاد نکن.

شما وضع جامعه را ببینید، خطرات بین المللی را ببینید، با روم درگیری داریم ببینید. آقا این حرف‌ها را مطرح نکنید! این حرف‌ها را نگویید. آن‌جا وسط جامعه‌ی اسلامی نروید مردم کوفه را بشورانید. اتّحاد را به هم نزنید. ادبیات این‌طور است. عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه به مسلم و امام حسین علیه السّلام می‌گفت شما دارید وحدت و انسجام جامعه را به هم می‌زنید. وحدت را نشکنید. محور وحدت چیست؟ به امام حسین سلام الله علیه که محور وحدت است می‌گویند وحدت را نشکنید. این فرهنگ عمومی پذیرفته است، اگر نپذیرفته بود که نمی‌توانستند بگویند. خیلی کار کرده بود که فرهنگ عمومی توانسته بود بپذیرد. ما با نتیجه‌ی آن کار داریم.

بی‌ارزش‌ شدن آرمان‌ها و ارزش‌های اسلامی با تغییر فرهنگ جامعه

در جامعه نگاه کنید. یک وقت در همین جامعه‌ی ما فرهنگ را تغییر دادند. بنده به یاد دارم چون معلّم مدرسه بودم. اگر یک خانواده‌ای سه یا چهار خواهر و برادر بودند خجالت می‌کشید که بلند شود و بگوید ما چند نفر هستیم. مثلاً شناسنامه به او نمی‌دهیم. بیمه‌ی او را قبول نمی‌کنیم، کأنّه معاذالله حلال زاده نیست. یک جریانی باعث شد که فرهنگ عوض شود، ولی بالاخره فرهنگ عوض شد. باکلاس و بی‌کلاس شدند، باشعور شدند و چیز دیگر.

اگر دختر و پسر با حمد و سوره همدیگر را درست کنند عیب ندارد، امّا اگر زود ازدواج کنند می‌گویند آتش آن‌ها تند است. هنوز در اوّلی مانده است، دومی مهم نیست. این فرهنگی است که در جامعه‌ی ما است. گناه زیاد که صدای کسی در نمی‌آید. ولی اگر کسی دو بار به صورت حلال ازدواج کرده باشد، نه خود او جرأت دارد بگوید و نه این‌که اگر بگوید چنان به او نگاه می‌کنند کأنّه این بوده است که هزار میلیارد… انگار این شخص بوده است که در ۲۳ سالگی عضو هئیت مدیره‌ی پارس جنوبی شده است. این قبیح نیست، این قبیح است که به شرع عمل کرده است! ارزش‌‌ها چطور جا به جا می‌شود؟ همین‌طور. ارزش‌ها چطور جا به جا می‌شود؟ این‌طور که در جامعه‌ی ما این‌قدر به بعضی‌ها بها داده می‌شود که اگر روز پایانی یک برنامه‌ی تلویزیونی قرار است یک خانم بازیگر را بیاورند، از بیست روز قبل همه به استقبال او می‌روند و قلب‌ها تند می‌زند که قرار است یکی بیاید. بعد می‌گویند شما زودتر دنبال محرّم نروید. این را می‌گویید آن را هم بگو! از چند روز قبل شما دارید آنونس تبلیغاتی می‌کنید که یک نفر قرار است در برنامه‌ی تلویزیونی بیاید؟ خدا او را حفظ کند، إن‌شاءالله به پای هم پیر شوند، إن‌شاءالله با مرگ از هم جدا شوند.

ترور شخصیّت اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام توسّط منافقین

وقتی فرهنگ تغییر کند، آن چیزی که برای مردم خطّ قرمز است شریعت نیست. آن چیزی که مردم منتظر آن هستند چیزی نیست که مردم می‌خواهند دین خود را با آن تنظیم کنند. آن کسی که می‌خواهد برای این‌ها محور تعیین کند، خطوط قرمز تعیین کند، اعتقاد سازی کند، او نیست. در آن جامعه شما حساب کنید که امام حسین علیه السّلام را به عنوان عالم قبول ندارند. سؤالات شرعی خود را از کسی دیگر می‌پرسند. فقط هم برای دوران امام حسین سلام الله علیه نیست، بحث ما هم منحصر به امام حسین علیه السّلام نیست. راجع به همه‌ی ائمّه مثال می‌زنیم. کسی که به امام صادق علیه السّلام از جهت دینی و فقاهت شک ندارد. ایشان که در جامعه‌ی اسلامی رو دست نداشته است، در دوره‌ی خود مهم‌ترین فقیه مدینه نیست، بلکه مالک بن انس است. بله، حکومت اقداماتی می‌کند، کتاب او کتاب درسی می‌شود، همه جا آن را پخش می‌کنند، ولی باور عمومی هم تغییر می‌کند. زمان امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام هفت فقیه بودند که به آن فقهای سبعه می‌گفتند. این‌ها فقهای مهمّ زمان امام سجّاد علیه السّلام است، نه فقط امام سجّاد! حکومت یک کارهایی می‌کند و یک چیزهایی باور مردم می‌شود. ما روی این معلول حرف داریم، نه این‌که چه چیزهایی ریشه‌ی آن است. ریشه‌های آن را به اندازه‌ای که فرصت داشتیم عرض کردیم. نتیجه‌ی آن این می‌شود که هر کسی از راه می‌رسد به امام پیشنهاد می‌دهد که زودتر دست از این اشتباه خود بردار. کسی در این جامعه نمی‌گوید من آمدم خود را به شما عرضه کنم، اعتقاد خود را با شما تنظیم کنم، شاقول و تراز شما هستید. من اگر انحراف دارم بفهمم انحراف من چقدر است.

جریان نفاق در بستر شهوات

اگر می‌خواهیم ببینیم که دین چقدر غریب است یک بار برویم سرفصل‌های عقاید و احکام خود را جلوی خود بگذاریم و آن چیزی که وجود دارد و در زندگی شخصی ما هم وجود دارد نگاه کنیم که ما به چه چیزهایی اولویّت می‌دهیم. کدام آن‌ها اولویّت است. این اتّفاق به راحتی می‌افتد. چون جریان نفاق روی بستر شهوات حرکت می‌کند. شهوات هم طوری است که گوسفند هم متوجّه می‌شود. یعنی شما اگر گوسفند مادّه را پیش گوسفند نر ببرید، نیاز نیست که زبان آن‌ها را بلد باشید. همین که حائل بین آن‌ها را بردارید خود آن‌ها می‌دانند که چطور با هم ارتباط بگیرند. به شبکه‌ی مجازی و این‌ها هم احتیاج ندارند، زبان هم را می‌فهمند. تازه اگر در این خانه و آن خانه و این آغل و آن آغل باشد بلد هستند که با هم چطور ارتباط پیدا کنند، قرار بگذارند یا مهریه تعیین کنند. کافی است شما حائل را بردارید، او هم می‌فهمد.

شهوات چیزی نیست که اگر شما بخواهید در جامعه باب آن را باز کنید که آن جریان هم از آن استفاده می‌کند، جا انداختن آن خیلی سخت باشد. روی اوّلیّات است، نه آی کیو بالایی می‌خواهد، نه تحصیلات بالایی می‌خواهد، نه تربیت چندانی می‌خواهد. اتّفاقاً هر چه تربیت نشده باشد راحت‌تر می‌پذیرد. نه عقل می‌خواهد، نه تفکّر می‌خواهد. نقد است، نسیه نیست. همین فی المجلس اعمال قانون می‌کند و می‌فهمد که چیست نقد است. تفکّر نیست که بگوید بنشین فکر کن. یک چیزهایی است. سیاست خوش باش و بگذران که همه جا حاکم است و دارد جاری می‌شود کاملاً روی بستر شهوات است. حیوانات هم آن را می‌فهمند چه برسد به انسان‌ها. لذا موفّقیّت آن‌ها راحت اتّفاق می‌افتد. به آسانی درس نخواندن در برابر درس خواندن است. درس نخواندن که کاری ندارد، هر کاری می‌کنید درس نخواندن می‌شود. گزینه‌های روی میز فراوان است. بیرون بروید، تلویزیون ببینید، بخوابید، بازی کنید، امّا درس خواندن سخت است. این‌که امام آمده است و می‌خواهد مردم را هدایت کند، می‌خواهد مردم را به یک مسیری ببرد که نقد آن مثل شهوت قابل لمس نیست، لذا خیلی سخت است. بعد شما اگر بخواهید پای آن بمانید در جامعه شما را مسخره می‌کنند ولی اگر بخواهید به آن شهوت عمل کنید همرنگ جماعت شده‌اید، کاری ندارد. هم لذّت آنی است و هم همراهی با جامعه است. لذا به راحتی اتّفاق می‌افتد.

تهاجم فرهنگی در مدینه

خیال نکنید که برنامه‌های تلویزیونی ما این‌طور است. آن زمان اگر برنامه تلویزیونی بود معلوم می‌شد. ما هنوز چنین توفیقی نداشتیم که اگر یکی از این مادمازل‌های بازیگر اگر خواست از یک شهری به شهری دیگر سفر کند یا از کشوری به کشور دیگر سفر کند چند ده هزار نفر او را مشایعت کنند، ولی در تاریخ داریم. یعنی امیدوار باشید، ناامید نباشید. بستر شهوات است. یک خواننده‌ای بود که وقتی در مجالس می‌خواند خیلی‌ها نیاز به تجدید وضو و بلکه غسل پیدا می‌کردند. این خواست به حج برود. از مدینه تا مکّه هزار سوار یا کجاوه که در آن چند نفر می‌نشینند این خانم را همراهی کردند تا به بیت الله الحرام مشرّف شود. حاجت او هر چه بود نمی‌دانم، ولی معلوم بود که حاجت این‌ها چیست. این‌طور فراوان داریم.

 یا مثلاً از مدینه باخبر می‌شدند که در کشور برادر و همسایه، در بصره یک کنسرت است. الآن با این ابزارهای اینترنتی ببینید که چند هزار کیلومتر فاصله است. سفر می‌کردند به گونه‌ای که شهر خلوت شد. گزارشگر می‌گوید می‌گشتیم می‌دیدیم که در شهر همه پیرمردهایی هستند که سفر کردن برای آن‌ها سخت است. «شابٍ و شابهٍ» ؛ می‌گوید دختر و پسر جوانی نماند، الّا این‌که سفر کردند تا ببینید او چه کار می‌کند. این عصر چه زمانی است؟ همان عصری است که وقتی سیّد الشّهداء علیه السّلام ۲۸ رجب راه افتاد، شبانه هم راه افتاد، مردم فهمیدند که آقا چهار ماه است که در مکّه است. جامعه‌ای که شهوات آن پرورش پیدا کند، به آن توجّه شود، اصل قرار داده شود، حرمت به آن گذاشته شود، هویّت محسوب شود، اگر شما در آن جامعه به بصره سفر نمی‌کردید، می‌گفتند شما راحت هستید؟! چطور زندگی می‌کنید؟!

حرکت در خلاف جهت فرهنگ و ارزش‌های جامعه 

یک بنده خدا در تاکسی به من گفت حاج آقا من صدای این را کم کنم شما اذیّت نشوید. حاج آقا شما چطور زندگی می‌کنید؟! آقا این‌قدر خجالت کشیدم. یک لحظه یاد آن اسکیمو افتادم که با نیزه ماهی می‌گیرد بخورد. یک نگاه عاقل اندر سفیه کرد و گفت شما زندگی می‌‌کنید؟! گفتم ببخشید عذر خواهی می‌کنم. محیط ما خوب نبوده است، ژن خوب نداشتیم! چند بار تلویزیون دیدید، شخص را به عنوان مهمان آوردند که می‌گوید من نمی‌‌دانم آن‌هایی که اهل آن نیستند چطور زندگی می‌کنند؟! شما می‌خواهید نهی از منکر کنید؟ در این فضا نهی از منکر یعنی نهی از معروف. انگار به طرف بگویید که شما نفس نکش. بعد چطور به شما نگاه می‌کند؟! عینک خود را پایین می‌آورد کأنّه این آدم است؟! می‌گوید راه برو ببینم آدمیزاد هستی یا نه؟

عصر غربت دین عصری است که فرهنگ عمومی به دلایلی که ما خیلی به آن دلایل کار نداریم، با باورها تفاوت پیدا کرده است و تفاوت پیدا می‌کند. وقتی با باورها تفاوت پیدا می‌کند شما یا باید هضم شوید، هر روز هم حمله می‌کنند، چون شما دارید کار بد می‌کنید. بی‌تربیت آن کسی است که خلاف فرهنگ عمومی حرکت می‌کند. هم پول می‌برید و هم پیاده می‌روید! می‌گوید مگر چوب در سر شما خورده است؟! هم پیاده می‌روید و هم پول ویزا می‌دهید. هر سال هم می‌روید، بعد هم برمی‌گردید پاهای شما تاول زده است. خدا عقل بدهد!

چون مطابق فرهنگی عمومی کسی نمی‌گوید، آمار آن را در بیاوریم تلویزیون پدر مردم را برای اربعین به زحمت می‌اندازد در کلّ سال به اضافه‌ی اربعین دو میلیون و هفتصد هزار نفر به کربلا می‌روند و شش میلیون فقط به آنتالیا می‌روند. آمار آن را بپرسید. بقیّه جاها هم به شرق دور می‌روند. چرا هر سال نزدیک محرّم تذکّر می‌‌دهند؟ چون کار بدی می‌کنید و خلاف فرهنگی عمومی است که می‌خواهد ترویج کند. شما دارید کار بد می‌کنید. دارید جریان را به سمت خشونت می‌برید. از قبل دارید به استقبال عزا می‌روید. چطور آدمی هستید؟ چطور دارید زندگی می‌کنید؟ افسردگی ندارید؟ به روانشناس رجوع کردید؟ همین نگاه را آن زمان دارند، خیلی تفاوتی نیست. الآن نزدیک شما یک سری ماشین در خیابان دور می‌زنند، آن‌جا شتر قرمز را می‌بردند دور می‌زنند. مصداق آن عوض شده است، ولی همان است.

مظلومیبت و غربت اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام در جامعه

یک عدّه بودند کاسبی آن‌ها این بود که نسب اسب‌ها را حفظ می‌کردند و کتاب می‌کردند. می‌گفتند مثلاً ژن این خیلی خوب است، یک برادر او در شام است و هفته‌ای یک روز یزید روی آن می‌نشیند. نسخه‌ی خطّی آن هنوز وجود دارد. انساب اسب است. آن‌قدر که بعضی جاها کتاب انساب اسب وجود دارد، انساب آدم‌ها نیست. آدم‌ها که مهم نبودند. در این جامعه شما می‌خواهید مردم را برگردانید. شما نگاه کنید چقدر در آن جامعه غریب است که یک نفر بگوید: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِه‏»[۴] امام حسین فرمود: نمی‌بینید یعنی این‌که… ضعف بینایی که ندارید! مردم نابینا هستند. «أَ لَا تَرَوْنَ» استفهام انکاری است. یعنی می‌بینید، ولی چرا هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهید «أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِه وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ» شما اگر در فضای جامعه‌ی مدینه بروید می‌بینید که مردم عینک‌های خود را پایین گرفتند که یعنی او دارد چه کار می‌کند؟! راجع به چه چیزی صحبت می‌کند؟! چقدر زندگی سخت است!

 امام سجّاد علیه السّلام فرمود: ما از دست این مردم چه کار کنیم؟ حرف بزنیم ما را مسخره می‌کنند. این چند روایت را یک شب می‌آورم و به جای روضه می‌خوانم. فرمود اگر حرف نزنیم این مردم جهنّمی می‌شوند. حرف که بزنیم ای کاش در دهان بزنند. درد کتک زدن خیلی کمتر از این است که در یک جمعی مثل این‌جا به یک نفر طوری نگاه کنند که دیگر نتواند سر خود را بالا بگیرد.

فرمود: ما از دست این مردم چه کار کنیم؟ حرف نزنیم این‌‌ها هدایت نمی‌شوند. من در این دنیا آمدم که دست بگیرم. سراغ آن‌ها می‌روم تمسخر می‌کنند! در مورد همین عزاداری‌ها پیش امام صادق علیه السّلام آمد، حضرت فرمود: با خبر هستم که شما را مسخره می‌کنند. بعد فرمود بگو ببینیم با این‌که شما را مسخره می‌کنند… آقا کتاب کامل الزّیارات را بخوانید، یک دور ترجمه‌‌ی آن را بخوانید. فرمود: شنیدم شما را مسخره می‌کنند، ولی بعضی از شما این کار را انجام می‌دهید. گفت: بله آقا. حضرت فرمود: الحمدلله در این عالم یک عدّه هستند که به خاطر ما گریه می‌کنند. نه این‌که امام نیاز داشته باشد، امام نیاز ندارد، پناه بر خدا. از این‌که یک عدّه از آن فضا فاصله گرفتند و به این طرف آمدند.

شرح ماجرای جانسوز تبعید ابوذر غفّاری رحمه الله علیه

غربت یعنی چه؟ غربت یعنی این‌که اوّل حرّ آمد گفت نه می‌گذارم بروی و نه می‌گذارم بیایید. باید سر به بیابان بگذاری من هم با شما بیایم. مثل تقریباً دیروز گفت نه می‌گذارم به سمت جایی بروید که آب و هوا داشته باشد، به آب نزدیک باشد، کأنّه نستجیر بالله، خاک بر دهان من، مثل کسی که حضور او در جامعه و برای آن اجتماع مضر است.

 قبلاً این کار را با ابوذر کردند. ابوذر را به شام تبعید کردند. معاویه به خلیفه‌ی سوم نامه نوشت که این شام را خراب می‌کند. درست است که من مردم شام را آن‌طور که می‌خواستم درست کردم، امّا حضور ابوذر روحی له الفداء شام را خراب می‌کند. لذا من نمی‌توانم این را نگه دارم. دیگر دیدند این آدم نستجیر بالله… در آن فضا وقتی منکر معروف می‌شود و معروف منکر می‌شود ابوذر جرثومه‌ی فساد می‌شود. همین که ما مؤمن بالله هستیم و کافر به طاغوت هستیم، برعکس می‌شود. گفت این همه را فاسد می‌کند. یعنی نمی‌گذارد ما به مسیری برویم که همه می‌روند. وقتی آمد دیگر او را به مدینه هم راه ندادند. گفتند او را جایی ببرید که کسی نباشد، بنی بشر نباشد. وقتی خواستند او را به ربذه تبعید کنند، دستور دادند که هیچ کسی حق ندارد در راه بایستد و با او خداحافظی کند. ابوذر همراه دختر خود دارند به بیابان بی آب و علفی می‌روند که سکنه ندارد. یک وقت به یک شهر دیگر تبعید می‌کنند و یک وقت به بیابان تبعید می‌کنند که آدم کنار شما نباشد، تو آن‌ها را خراب می‌کنی. هیچ کسی جز سه یا چهار نفر نیامدند؛ امیر المؤمنین علیه السّلام، امام حسن و امام حسین علیهم السّلام و عمّار. از حرف‌هایی که امام حسن و امام حسین علیهم السّلام به ابوذر زدند؛ چون خود آن‌ها غربت چشیده هستند، این‌ها کوچه‌‌ی بنی هاشم دیده هستند. معلوم است که غربت خیلی تیز و تلخ است. امام حسن و امام حسین علیهم السّلام فرمودند: عمو جان دل شما به خدا قرص باشد. ابوذری که کوه او را تکان نمی‌داد، معلوم است که غربت طوری است که ممکن است ابوذر هم طاقت نیاورد. به او دلداری دادند. غربت یعنی این که مروان آمد گفت: مگر خلیفه نگفته است که شما نیابد به بدرقه بیاید؟ امیر المؤمنین علیه السّلام گفت کنار برو. وقتی اصرار کرد با این تسمه‌ای که دست او بود به حیوان او زد. پیش خلیفه رفت اعتراض کرد. ابوذر را که به تبعید فرستادند، امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را فراخوان زدند که به دار الحکومه بیایید، شما را کار دارند. خبطی مرتکب شدید. هزار میلیاردی‌ها آزاد هستند. فدک را به مروان دادند. خمس غنائم آفریقا را به او دادند، چند ده هزار میلیادری است. این که جرم نیست.

دوره‌ی انتخابات هم گذشته است، حالا کارگر جرأت دارد بگوید که بیمه‌ی من چه شد؟ این جرم است. او که حضرت مروان است، پدر او حضرت حکم است. اصلاً خمس غنایم آفریقا کم است، باید همه را به ائپو بدهید. کشور برای این‌ها است.

امیر المؤمنین علیه السّلام را پیش عثمان بردند. عثمان گفت: امر ما را زمین گذاشتید. حضرت فرمود: من بین امر تو و امر پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم… پیغمبر فرمود: اگر یک روزی ابوذر غریب شد کسی حق ندارد او را تنها بگذارد. در آن جامعه همه سراغ امر خلیفه هستند. وقتی عثمان دید نمی‌توان سر این موضوع محاجّه کند، یک حرفی زد که غربت امیر المؤمنین علیه السّلام خیلی عجیب است. نستجیر بالله گفت… من برای این‌که باز کنم می‌گویم. قصاص برای انسان است، اگر به انسان لطمه‌ای بزنید می‌توانید قصاص کنید. عرض کردم که امیر المؤمنین علیه السّلام به شتر مروان زد. گفت تو به شتر مروان ضربه زدی باید قصاص شوی. عصر غربت دین یعنی این! یعنی حیدر کرّار… هیچ کسی هم در آن جامعه اعتراض نکرد. چون جیب‌ها با آن فضا پر شده بود. دهان‌ها به آن غذا آلوده شده بود.

ورود امام حسین علیه الصّلاه و السّلام به سرزمین کربلا

دیری نگذشت که همان بنی امیّه مثل فردا شبی این بلا را با امام حسین علیه السّلام انجام دادند. گفت نه دیگر حق نداری جایی بروی که آب هست و نه آبادی. تو باید بیابانگرد باشی. یک یا دو روز اباعبدالله الحسین علیه السّلام در بیابان‌ها بدون این‌که هدف و مقصد داشته باشد در حرکت بود. فقط دستور این است که حق نداری جایی بایستی که به آب نزدیک باشد. نباید سایه‌ی درخت داشته باشد. شما ببینید که حسّ بچّه‌های امام حسین علیه السّلام چه حسّی است. یک دختری حس کند به پدر او بگویند جایی که سایه است تو نباید حضور داشته باشی. این‌ها به حرمت امام حسین علیه السّلام ساکت بودند. این‌ها همه دَم فرو بستند، ولی این‌ها همه به سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام معرفت دارند، دل‌ها خون بود. تا این‌که مثل فردا روزی وقتی رسیدند گفت دستور داریم همین‌جا بایستیم. از جهت آب و هوایی آن منطقه بدتری جای ممکن بود. دستور داریم همین‌جا بایستیم. اسم آن چیست؟ اسم گفتند. گفتند آن روستایی که آن دور است و آب و هوای آن خوب است قاذریّه است. می‌گویید آدرس آن کجا است؟ مثلاً می‌گویند نزدیک فلان ساختمان. دشتی که آن انتها است نینوا است. اسم این‌جا چیست؟ گفتند: کربلا. فرمود… من می‌خواهم شما در خیمه‌های بانوان و کجاوه‌ها بروید. شنیدند که فرمود: «أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاء».[۵]

بدتر از این شد. إن‌شاءالله هیچ وقت بیمار در خانه‌ی کسی نباشد که هر روز منتظر باشید که چه وقتی او را نمی‌بینید. این حسّ خیلی بدی است. آن‌ها یک آرامشی داشتند، امید داشتند. حضرت فرمودند: حالا که قرار است این‌جا بایستیم «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا» این‌جا بارها را زمین بگذارید. آن‌جا خیمه می‌زنیم. بعد سر مبارک خود را پایین انداخت و آهسته گفت: «هَاهُنَا…وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا» از این به بعد بچّه‌ها وقتی امام حسین علیه السّلام را نگاه می‌کردند نمی‌دانستند تا چه وقتی او را می‌بینند، چقدر فرصت دارند.

حضرت اباالفضل العبّاس علیه السّلام پشت و پناه اباعبدالله الحسین سلام الله علیه

دل من امروز یک جایی رفته است. باخبر هستند که حضرت فرمود کار ما این‌جا تمام است. ولی وقتی بچّه‌ها می‌خواستند از این کجاوه‌ها پایین بیایند و علمدار رشید هم آن‌جا حضور دارد… تا عبّاس علیه السّلام بود امید بود که بابا هم است. خیلی غربت است! می‌گفتند الحمدلله عمو هم حضور دارد. این حس بود که هنوز عمو است، پس بابا إن‌شاءالله است. قمر بنی هاشم پناه عالمیان است. «یَومٌ أبوالفضلُ استَجارَ بِهِ الهُدى»، «یا کاشِفَ الکَربِ عَن وَجهِ الحُسَین» امام حسین علیه السّلام به او تکیه کرده و همه‌ی امید ایشان حضرت عبّاس علیه السّلام بود. آرامش داشتند.

شب عاشورا و بی‌تابی حضرت زینب کبری سلام الله علیها

آن روزی که خبر شهادت قمر منیر بنی هاشم رسید، احساس کردند گرد یتیمی به سر و صورت آن‌ها نشسته است. قمر بنی هاشم می‌خواهد این‌ها را پیاده کند. شاید بچّه‌ها اصلاً نشنیدند، ولی زینب کبری شنید. تا فرمود: «هَاهُنَا…وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا» آن کسی که معرفت او به… آقا من چه کسی هستم که بگویم زینب کبری چه کسی است. تا شنید که «هَاهُنَا…وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا» جلو آمد و به سینه کوبید. فرمود: «الْیَوْمَ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَه» آن روز که مادر من فاطمه سلام الله علیها شهید شد تو را نگاه کردم، گفتم سایه‌ی حسین علیه السّلام بالای سر من است. «ماتَ جَدّی رَسولَ اللّه صَلّى اللّه علیه و آله وَ ماتَ أَبی علیّ وَ…وَ ماتَ أخی الحَسَن‏»[۶] طبق بعضی از نقل‌ها دست روی سر خود گذاشت. گفت: «صلّی علیک یا رسول الله» به صورت مبارک خود زد. اباعبدالله علیه السّلام به دست مبارک ایشان اشاره کرد و فرمود: زینب جان نزن، خود این‌ها به زودی…


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– تحف العقول، ص ۲۴۵٫

[۵]– اللهوف على قتلى الطفوف/ترجمه فهرى، النص، ص ۸۱٫

[۶]– تسلیه المجالس و زینه المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج‏ ۲، ص ۲۵۳٫