برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

 

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام می‌کنم به دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله بهترین‌ها برای شما رقم بخورد. حاج آقای کاشانی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقای کاشانی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان سلام می‌کنم. امیدوارم انشاءالله سختی‌های دنیا را تحمل کنند، «أَ لَیْسَ الصُّبْحُ‏ بِقَرِیب‏» امیدواریم روزگار مهدویت و ظهور دولت حق در روزگار ما باشد.
شریعتی: انشاءالله،
می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد *** یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد
شریعتی: بحث ما از نظر سیر تاریخی به خروج سیدالشهداء از مکه مکرمه رسید و حرکت کاروان حضرت به سمت کربلا، حسن مطلع جلسه امروز چند بیت از استاد شهریار بخوانم که به تعبیر رهبر انقلاب حکیم بود.
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین *** روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه‌ی جدش به اشکی شست دست *** مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می‌برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم *** بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
بس که محمل‌ها رود منزل به منزل با شتاب *** کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب *** ور نه این بی حرمتی‌ها کی روا دارد حسین
دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل‌بیت *** داوری بین، وا چه قومی بی حیا دارد حسین
شمر گوید: گوش کردم تا چه خواهد از خدا *** جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار *** کاندر این گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
قافله سیدالشهداء محمل له محل و منزل به منزل حرکت کرده و تحلیل‌های حاج آقای کاشانی عزیز که بسیار شنیدنی است.
حاج آقای کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم، عرض کردیم سیدالشهداء از مکه خارج شدند، والی مکه تلاش کرد که حضرت را برگرداند. حضرت آماده نبرد شد چون نمی‌خواست به مکه برگردد به خاطر حرمت شکنی خانه خدا و هم اینکه امان نامه را نپذیرفت. یکی نمی‌خواست زیر یوغ این دولت ظاهراً مسلمان از طاغوت بدتر برود و دوم اینکه هیچ تضمینی نبود، حضرت را دستگیر می‌کردند و ظاهراً در نهایت ذلت می‌کشتند. کما اینکه موارد قبلی و بعدی امان نامه‌ها همینطور شد. وقتی یاران مختار به او خیانت کردند و فکر کردند تسلیم مصعب شوند مشکل حل می‌شود و هزاران هزار نفر را سر بریدند با اینکه امان داده بودند. فراوان از این اتفافات در تاریخ افتاده است. لذا حضرت صلاح ندانستند عزت خود را زیر پا بگذارند. راهی حرکت که شدند حضرت سیدالشهداء به همه جزئیات توجه داشت. حضرت وقتی می‌آمد از شتربانانی شتر کرایه کرده بود بخاطر حرکت و سفر کردن، بردن بارها، تا مکه سفر بی خطر بود. از مکه به سمت عراق و کوفه که بعد به کربلا منجر شد، این سفر، سفر خطر بود. حضرت اینها را جمع کردند و فرمودند: ما شترهای شما را کرایه کرده بودیم. شما به عنوان ساربان همراه بودی. هرکس با ما می‌آید به او هدیه می‌دهیم، پولش را هم کامل می‌دهیم. هرکس دوست ندارد با ما بیاید، سیدالشهداء نه فقط یارانش را اجباری نیاورده، هرکس می‌خواهد این پایان مأموریت باشد و دیگر نمی‌خواهد، من کامل پرداخت می‌کنم و هیچی از حقش کم نمی‌کنم. عده‌ای پول‌ها را گرفتند و برگشتند و عده‌ای با حضرت همراه شدند، حضرت به اینها لبس هدیه کرد. غیر از اینکه هزینه‌ها را داد.
راه افتاد به سفر، جاسوس‌های یزید به او پیغام دادند که حسین بن علی از مکه خارج شده و او به عبیدالله زیاد نامه نوشت که در یک آزمایش سختی قرار گرفتی. ببینم که تو اینجا ارتقاء درجه پیدا می‌کنی، جزء فرماندهان درجه یک من شوی یا نه. من واقعاً تعجب می‌کنم از کسانی که خیال می‌کنند یزید از ماجراها خبر نداشته و هرکس کم کاری در خشونت با سیدالشهداء می‌کرد، یزید عزل می‌کرد. راهی نبود برای اینکه بگویند: خبر نداشت. اما ولید بن عتبه که در مدینه بود و بخاطر اینکه سیدالشهداء را دستگیر نکرد و نکشت، با اینکه فامیل بود و پسرعمو بود، با این حال عزل شد، نامه نوشت به پسر مرجانه عبید الله بن زیاد، در نامه گفت: حسین بن علی سمت تو می‌آید و تو هم خبر داری. حسین بن علی سمت تو آمده، پسر فاطمه زهرا، «و فاطمه بنت رسول الله» بدان او کیست. و بالله تو را قسم می‌دهم که بدانی محبوب‌ترین فرد نزد ما، نزد آسمانیان، نزد زمین حسین بن علی است. خودت را بیچاره نکن. دو روزه متاع دنیا، تو را نبرد به سمتی که کاری کنی که خیلی چیزها را فراموش کنی حتی او هم پیغام داد.
نکته دیگر اینکه داریم از مکه با حضرت بیرون می‌آییم، بحث شده حضرت در منابعی که نمی‌دانیم مصدر اصلی کجاست و به نظر ما درست نیست، گفتند: چون سیدالشهداء حج را نیمه تمام گذاشت، شریح قاضی حکم به قتل حضرت صادر کرد. معاذ الله! اولاً بخاطر حج نمی‌شود کسی را اعدام کرد. ثانیً شریح چنین فتوایی را اصلاً نداده است. هیچ سندی نیست و قبلاً توضیح دادیم عالمان دیگری تئوریزه کننده قتل حضرت هستند، از عبدالله بن عمر اسم بردیم و دیگران. شریح این وسط کاره‌ای نیست در این سطح نیست، یک آدم درجه دو در جامعه اسلامی چنین جایگاهی ندارد، سندی برای این حرف ندارد. اینکه حضرت حج را بدل به عمره کرد، هیچ گزارش موثقی ندارد. حضرت نیت حج نکرده بود، عمره مشرف شده بود، روز هشتم از مکه خارج شد. یعنی هنوز محرم نشده بود و ماجرای حج ناتمام هم، حضرت آن سال حج به معنای حج واجبی که یکبار بر هر مسلمان واجب است، حضرت هنوز محرم نشده بود. حجی حضرت نیت نکرده که بخواهد ناتمام باشد. حضرت حرکت کرد ولی دل آدم به درد می‌آید که مسلمانان آن روزگار با چه قصد قربتی آن سال محرم شدند و احرام بستند و لبیک، اللهم لبیک گفتند. لبیک شما لبیک به سیدالشهداء بود، اگر دعوت او را لبیک می‌گفتید، لبیک یا داعی الله! او دعوت به خدا کرده بود. ای کاش او را لبیک می‌گفتند، این حج بود. حج در محضر امام است ولی متأسفانه اصل و فرع را قاطی کردند و گروهی از مقدسان شروع کردند به حج و عرفات و منا و تقصیر و حلق، تعجب من این است که اینها با چه قصدی نیت کردند؟ همه اینها عبادت است در حالی که امام صاحب حج، روح عبادات کجا بود؟
گاهی ممکن است در روزگار ما هم باشد که فکر کنیم شبانه روز مشغول عبادت هستیم و مبغوض‌تر از ما نزد خدا نباشد چون وسط گمراهی و نافرمانی هستیم. اصل را رها کرده باشیم و به فرع رسیده باشیم. حضرت حرکت کردند. در مسیر افراد زیادی حضرت را می‌دیدند. فرزدق شاعر حضرت را دید که یک شخصیتی بود کمی ترسو بود. با حضرت به معنای شیعه حضرت نبود. اگر گفته می‌شود شاعر اهل‌بیت بعداً شعری در وصف حضرت سجاد سرود. خلاصه با حضرت گفتگو کردند، گفت: یابن رسول الله کجا می‌روی؟ حضرت فرمود: به سمت عراق و این نامه‌های عراقیان است. تو چه می‌بینی؟ گفت: به نظر من، دلهای خیلی‌ها با تو است ولی اگر شمشیری کشیده شود شمشیرها به روی تو خواهد بود. چرا؟ چون هم قدرت دست دیگران هست و هم یک عده از طرفداران حق ممکن است بترسند و عقب بنشینند. حضرت حرکت کردند. این رفتارهای حضرت که حضرت حرکت کردند و رفتارهایی که توضیح دادیم که بعضی عالمان حرکت حضرت را خلاف عرف و عقل می‌دیدند باعث کج تابی در فهم قیام سیدالشهداء شد.
شریعتی: نکته شریح قاضی چه بود؟ چه انگیزه‌ای داشتند از اینکه فتوای شریح قاضی را مطرح کنند؟
حاج آقای کاشانی: فتوایی در کار نبود، فتوا را دیگران دادند. به نظر ما یا بی دقتی معاصرین و متأخرین است یا اگر اسم شریح مطرح شده برای اینکه اسم عبدالله بن عمرها تحت شعاع قرار بگیرد و تبرئه شوند و گرنه شریح آدم خوبی نیست و عددی نیست بخواهد مقابل حضرت حکم قتل صادر کند و یزید هم پلیدتر از آن است که خودش را گرفتار تابعی در کوفه کند. یزید در شام خودش را امیرمؤمنان جهان اسلام می‌داند و خودش را ملتزم به حکم شرعی گرفتن از یک کوفی نمی‌داند. دوباره حضرت می‌آمدند در ثعلبیه به شخص دیگری رسیدند، به ابی هرّه رسیدند. او گفت: آقاجان نرو، اینجا حرم جدت است، حضرت فرمود: وای بر تو، «وَیْحَکَ یَا أَبَا هِرَّهَ إِنَّ بَنِی أُمَیَّهَ أَخَذُوا مَالِی‏ فَصَبَرْتُ‏» اموال ما را بالا کشیدند و صبر کردیم. «وَ شَتَمُوا عِرْضِی» روی منابر به امیرالمؤمنین و زهرای اطهر جسارت می‌کردند و ما تحمل کردیم. «فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبْتُ» دنبال خونم بودند که خارج شدند. فرمود: گروه ظالم مرا خواهد کشت و به زودی اینها ذلیل خواهند شد. حکومت از دست اینها خارج خواهد شد. آثار تاریخی هم نشان می‌دهد که همینطور هم شد و زود بنی امیه و یزید از همدیگر پاشید، به بنی مروان رسید، آنها هم باز پاشید. از اینکه هرکس می‌گفت آقا داری به سمت جایی می‌روی که آنجا احتمال کشتن زیاد است. رفتار عقلای قوم طوری بود که برای اینکه خودشان را توجیه کنند چرا نمی‌روند، توضیح می‌دادند و مردم خیال کنند سیدالشهداء دارد خطا می‌کند، اینجا یک اتفاق عجیبی افتاد و دو سه نظریه در باب قیام حضرت مطرح شد که ما گوشه‌ای را عرض کردیم و باقی ماند. در این زمینه کتابی هست که نظریه‌های قیام سیدالشهداء را جمع آوری کرده، این کتاب دو مرحله دارد. نظریات چرایی حضرکت سیدالشهداء را جمع آوری کرده به جز یکی دو نظر تقریباً همه نظرات را آورده و خیلی زحمت کشیده و بعد شروع به تحلیل و استدلال و استنتاج کرده است، که بعد در آن تحلیل و استدلال ممکن است با نویسنده همراه نباشیم و مباحث ما نشان می‌دهد که ممکن است اتفاق نظر نداشته باشیم. ولی چون باید حق شناسی کرد و سرقت علمی نباید رخ بدهد، این کتابی که آوردم به عنوان معرفی برای اهل تحقیق است نه عموم بینندگان، کسانی که می‌خواهند یک نظر را بشنوند و نظرهای دیگر هم بشنوند، کتاب «عاشورا شناسی پژوهشی درباره هدف امام حسین علیه‌السلام» از جناب آقای محمد اسفندیاری یکی از بهترین آثار در تتبّع و جمع آوری نظرات است. البته ایشان یک نظر مفصلی هم دادند که بنده ممکن است با ایشان خیلی همراه نباشم، بالاخره هرکسی به آنچه می‌فهمد و استدلال می‌کند باید برسد. کتاب، کتابی است که برای اهل مطالعه بسیار ارزشمند است، مباحث نظری است و امروز شاید اسم ده پانزده نفر از بزرگان شیعه را نبریم ولی می‌خواهیم نظرشان را نقد کنیم.
اینکه حضرت داشت حرکت می‌کرد و فرمود: «مَنْ‏ لَحِقَ‏ بِی‏ اسْتُشْهِدَ» هرکس که می‌خواهد حجتش را در راه ما بذل کند، «فالیرحَل معنا» این جملات را جلسه گذشته گفتیم. بعد گفتند: آقا بروی کشته می‌شوی. چرا امام حسین راه افتاد رفت؟ وقتی محققان رفتار ابن عباس و عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه و جابر بن عبدالله انصاری و این بزرگان را دیدند، چون اینها عملاً همراهی با حضرت نکردند، کسی عذر داشت یا نداشت نمی‌خواهیم کسی را محکوم کنیم. ولی همراهی نکردنشان باعث مخدوش شدن آن زمان حرکت حضرت شد. با اینکه حق محض بود، همه چون می‌گفتند نه، این باعث شد بگوییم: آقا عقلا چه می‌گویند؟ این باعث شد فهم از قیام سیدالشهداء خیلی پیچیده شود. چرا حضرت به سمتی رفت که کشته شود. اینجا چندین نظریه در باب شهادت مطرح شد. بعضی گفتند: حضرت رفت که کشته شود. رفت کشته شود برای چه؟ یک عده گفتند: رفت کشته شود برای اینکه بعداً شیعیان خود را شفاعت کند. توجه نفرمودند که ما هم نمی‌گوییم حضرت رفت که کشته شود، می‌گوییم: حضرت با شهادتش مقاماتی کسب کرد که حتماً شفیع است، اما حضرت برای اینکه شفیع شود، حرکت نکرد. سخنان حضرت را دنبال می‌کنیم دغدغه حضرت چیست؟ طاغوتی است، بیت‌المال غارت می‌کند، ناراضی هستند، بدعت ایجاد کرده، سنت را میراند. یعنی حقوق مردم به خطر افتاد، حقوق خدا به خطر افتاد، مسیر حکومت به سمت باطل و انحراف رفته، اما بعضی گفتند: حضرت رفته کشته شود، تا دیگران را شفاعت کند. این از آثار حرکت حضرت است. یا بزرگ مرد دیگری فرمود: حضرت می‌خواست به سمت کوفه برود که اتمام حجت کند و عده‌ای به او بپیوندند که به نعمت شهادت برسند. حضرت می‌خواست در این نعمت چند نفر را بیشتر شریک کند. در حالی که حضرت دائم گفتگو می‌کند. اتمام حجت کند یعنی یک عده حجت را بفهمند و حجت برای آنها تمام شود. عمده مردم آن زمان شیعه نبودند که امام حسین را معصوم بدانند. اگر حضرت بگوید: من می‌خواهم بروم کشته شوم، کسی نمی‌پذیرد، برای چه کشته شویم. دین اجازه نمی‌دهد ما خودمان را بکشیم. اینها عرفانی‌تر فکر می‌کردند. عده‌ای از بزرگان رفتند به این سمت که مثلاً بزرگواری فرمود: اساساً در اسلام شهادت یک حکم مستقل است. مثل صلاه و صیام و حج و جهاد، یعنی همانطور که نماز می‌خوانیم شهادت هم یک حکم دارد. اولاً ما نمی‌دانیم این حکم مستقلی که ایشان ادعا فرموده از کجا چنین چیزی فرمودند؟ «اما آنچه را من به عنوان یک اصل در کنار جهاد، نه در ادامه جهاد و نه به عنوان درجه‌ای از مجاهد می‌گویم، شهادت است.» یعنی حضرت نخواست برود جهاد، خواست شهید شود. یکجای دیگر ایشان فرمود: وقتی نمی‌توانی زیبا زندگی کنی، زیبا بمیر. ما از رفتار حضرت چنین چیزی نمی‌فهمیم. ما پایان این نظرات شهادت وقتی می‌خواهم نقد کنم عرض می‌کنم که با کجاهای رفتار حضرت نمی‌سازیم. یک بزرگوار دیگری که شخصیت برجسته عظیم الشأنی است. گفت: اول حضرت می‌خواست جهاد کند، وقتی دید امکان پیروزی در جهاد نیست، سراغ جهاد است برای اینکه کشته شود.
بزرگوار دیگری که از بزرگان انقلاب هست، می‌گوید: اصلاً امام حسین(ع) می‌خواست بر عدد کشتگان افزوده شود، چرا که هرچه خون شهید بیشتر ریخته شود این ندا بیشتر به جهانیان می‌رسد. نظریه شهادت سیاسی، حضرت کشته شود که باعث افشاگری بر شخصیت یزید شود. شخصیت دیگری می‌گوید: این هجرت، هجرت استشهادی بود. شهادت طلبی، مجتهد برجسته‌ای می‌فرماید: قیام استشهادی بود. یک جایی پیش بیاید، مثلاً فرض کنید یک جوانی برای اینکه هیمنه‌ی جبهه دشمن را بشکند در یک شرایطی که باعث فقیه یا ولی فقیه یا حاکم شرع اجازه بدهد با یک ماشین مواد منفجره، مقر نظامیان را بزند که معبری را باز کند. در مورد شهید فهمیده و کارش چیزهایی می‌گویند و من مثال نزدم. آن چیزی که در مورد شهید فهمیده مشهور است، این عملیات استشهادی در شرایطی شرعی است ولی کجای دنیا برای عملیات استشهادی امام مسلمین را می‌فرستند؟ یعنی بروم که کشته شوم. این جور درنمی‌آید. باز این بزرگوار فرمود: حضرت می‌توانست پیروز شود، در مکه می‌توانست حکومت تشکیل بدهد، ولی در یمن تشکیل نداد و رفت که کشته شود. دیگرانی هم فرمودند.
این عزیزان یک انگاره‌ای در ذهن دارند که حضرت رفت به سمت شهادت و چون علم به شهادت داشت، دیگر حضرت هدف انتخابی‌اش این بود، دو خلط صورت گرفت، یک خلط و انگاره آن چیزی است که ابن عباس‌ها درست کردند و یک انگاره علم امام است. ما هیچوقت از علم امام سعی کردیم استفاده نکنیم که هرچه مردم غیر از شیعیان آن زمان می‌دیدند را با هم بحث کنیم. اولاً علم امام را چه لزومی دارد دخالت بدهیم؟ مثلاً وقتی پیغمبر اکرم در ماجرای احد چند نفر را فرمودند شما این تنگه را نگه دارید. علم داشت بعداً اینها خیانت می‌کنند یا بخاطر طمع دنیا سراغ غنیمت می‌روند. کسی بگوید: چرا این پنجاه نفر را پیغمبر گذاشت این تنگه را نگه دارند؟ برای اینکه مسلمین در احد شکست بخورند. چون علم داشت! پیغمبر فرمود: من بین شما قضاوت می‌کنم «بالبینات و الایمان» است. شاهد، قسم، اسناد، به علم خودم اگر قضاوت کنم، کسی نمی‌تواند مثل پیامبر قضاوت کند. دادگاه‌های ما دادگاه عدل واقعی لزوماً نیست. چرا؟ چون قاضی ما از باطن امور خبر ندارد. ممکن است من و شما دادگاه برویم، من حق شما را خورده باشم ولی شما سند محکمه پسند نداشته باشی، دادگاه شما را محکوم می‌کند ولی قیامت محکوم نمی‌شوید. این حکم به واقع نیست، حکم به ظاهر است.
اولاً چرا به موضوع امام حسین رسیدیم شما سراغ علم امام رفتید؟ بقیه جاها هم این مباحث مطرح است. ثانیاً اینکه بگوییم امام رفت که کشته شود، چه لزومی داشت؟ شما باید توضیح بدهی، چه لزومی داشت امام از مدینه بیرون بیاید؟ می‌خواست کشته شود، در مدینه شهر پیغمبر کشته می‌شد. اگر مسأله فقط کشته شدن است چرا مکه برود؟ چرا عراق برود؟ همان یمن هم می‌رفت کشته می‌شد. اگر مسأله کشته شدن بود و مثلاً آنطور که مرحوم آیت الله مغنیه می‌فرماید: عین تظاهرات سیاسی که زمان شاه بود یا فلسطینی‌ها مقابل اسرائیل، هی جلو می‌روند و ممکن است گلوله بزند، می‌گوید: اینها می‌روند که دیگران مظلومیت اینها را بشنوند. اگر رفتار امام قرار بر این بود که برود و کشته شود، در مدینه هم بیعت نمی‌کرد و سر جایش می‌نشست همه می‌دیدند، کاری نکرده است. کربلا و کوفه رفتن را نمی‌دانیم برای چیست. ما باید از رفتار حضرت تحلیل کنیم نه تحلیل ما بیرون از اسناد باشد.
شریعتی: شاید خود کلام حضرت که «مَنْ‏ لَحِقَ‏ بِی‏ اسْتُشْهِد» اینها باعث شد چنین ذهنیتی ایجاد شود.
حاج آقای کاشانی: معنای «مَنْ‏ لَحِقَ‏ بِی‏ اسْتُشْهِد» این نیست که هرکس به من ملحق شود باید آماده شهادت باشد، چرا؟ چون حضرت سجاد ملحق شد و شهید نشد. حضرت زینب و حضرت سکینه ملحق شدند و شهید نشدند. حسن بن حسن در کربلا جانباز شد و شهید نشد. حضرت می‌خواهند بگویند: هرکس به من ملحق شود باید آماده باشد. حضرت می‌خواهد بگویید: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً نَفْسَهُ» یعنی آماده کند خود را برای کشته شدن. بداند این سفر سفری نیست که برویم سفر تفریحی. یا حتماً پیروزی صد در صدی است، نه ممکن است جنگ باشد و ممکن است شکست بخورد و این امکان هم زیاد است. حضرت نمی‌خواهد بگوید هرکس بیاید کشته می‌شود. ما وقتی می‌خواهیم رفتار حضرت را تحلیل کنیم، کل قیام را باید ببینیم. حضرت اگر قرار بود کشته شود، چه لزومی داشت مسلم را زودتر بفرستد؟ حضرت وقتی به مسلم پیغام دادند، به حضرت پیغام دادند، به جای اینکه مسلم را بفرستد، خودش می‌رفت قبل از عبیدالله، زودتر حکومت کوفه را می‌توانست بگیرد. آنجا هم کشته می‌شد، مسلم فرستادن به چه دلیل بود؟ حضرت وقتی دارند تشریف می‌آورند که هنوز ما نرسیدیم. جلوتر به سپاه حر برخورد می‌کنند. اینجا فرمودند: اگر نمی‌خواهید ما برگردیم. اگر قرار بود کشته شوند چرا ما برگردیم؟ عزیزانی که از ابعاد مختلف، بزرگواری فرمود: این عشق بازی سیدالشهداء و معراج حضرت بود. ما منکر عرفان سیدالشهداء نیستیم. ابعادی از سیره‌ی حضرت را نمی‌توانیم بفهمیم. عمق باطن عبادت حضرت با خدا را متوجه نمی‌شویم. اما این ظاهری را باید طوری تبیین کنیم که با همه رفتار حضرت انسجام داشته باشد. تمام عزیزانی که از گروه‌های مختلف چه برای فدیه، یعنی بگوید: شیعیان را خدا ببخشد، به خاطر خون او شفاعت کند. چه شهادت سیاسی، چه استشهادی، اینها هیچکدام نمی‌تواند با رفتار حضرت مطابقت داشته باشد.
کسانی که شیعه حضرت نبودند، عصمت برای حضرت قائل نبودند، رفتن و کشته شدن را خطا می‌دیدند. بنابراین اتمام حجت هم صورت نمی‌گرفت در حالی که حضرت اتمام حجت کرد. یک نظر دیگری هست از این دو نظر عجیب‌تر و حیرت انگیز‌تر است این که بعضی فرمودند: حضرت به سمت عراق رفت برای اینکه تکلیف خاصی داشت. ما بسیاری از ابعاد وجودی سیدالشهداء را ممکن است متوجه نشویم اما هیچی نفهمیم چند بار خطرناک دارد. فرمود: در اطراف وقعه‌ی کربلا، یعنی جنگ کربلا به جز تکلیف شخصی کلام دیگری نمی‌شود گفت. تکلیف شخصی را اول توضیح بدهم. من و شما تکالیفمان مشترک است. نماز و روزه، ازدواج و حج و جهاد شرایط دارد. اینطور نیست من یک طور شرایط داشته باشد، مثلاً نماز کاشانی‌ها اینطور است و اصفهانی‌ها اینطور است. اما اگر کسی مستقیم با خدا ارتباط داشته باشد، مثل پیغمبر اکرم ممکن است ایشان تکلیف خاص هم داشته باشند. پیغمبر اکرم(ص) اختصاصاتی دارند. مثلاً تعداد همسران، نماز شب، صوم الوصال، بدون افطار کردن دو روز پشت سر هم و چیزهای دیگر یا حضرت ابراهیم که مردم ما شنیدند. اینکه فرزندت را در راه خدا قربانی کن، این حکم کسی نیست و تا حالا در طول تاریخ هیچکس نگفته، من به حضرت ابراهیم اقتدا می‌کنم و به تو می‌گویم. این تکلیف خاص است، تکلیف خاص مختص به اولیای خداست که با خدا ارتباط دارند، آیا ممکن است امامان ما هم تکلیف خاص داشته باشند؟ امام رضا(ع) برخلاف بقیه ائمه تقیه نمی‌کردند به دلایلی، چرا؟ امام، امام است و ممکن است امام حکم خاص داشته باشد. حکم خاص برای کسانی است که با خدا ارتباط دارند، یا امام هستند یا پیغمبر هستند. کسی دیگر نمی‌تواند حکم خاص داشته باشد مگر اینکه امام او را خبر کند و بفرماید این حکم خاص توست. ما خودمان از نصوص عمومی به حکم خاص نمی‌رسیم. امام خمینی یک حکمی داشت که رهبری یک حکم دیگری دارد، نخیر، اسلام اسلام است برای همه ما، برای مراجع بزرگوار و مردم و همه، هیچکس دسترسی ندارد الا اینکه یا خودش معصوم باشد و الهام شود به او و یا معصومی بگوید: آقای شریعتی شما این حکم خاص را دارید. آیا کربلا اینطور است؟ فرمود: جز اینکه تکلیف شخصی باشد، هیچی نمی‌شود گفت.
بزرگوار دیگری گفته است: عالماً ادراک شهادت را تصمیم عزم داد. فارسی‌اش می‌شود: عالماً از روی علم تصمیم بر شهید شدن گرفت. به حکم مصلحتی که سرّ آن را جز خدای کس نداند. هیچکس نمی‌داند چرا، ظاهرش را نگاه کنی خطاست، شما بالای سر حضرت ابراهیم می‌رفتی ممکن بود بگویید: این کار چیست شما می‌کنی؟ این کار را نکن. مگر بچه را سر می‌برند؟ حکم خاص یعنی با احکام عمومی جور نیست. اگر دستور خدا نباشد غلط است. کربلا را هم اینطور خواستند معنا کنند. ممکن است در کربلا هم حکم خاص نیز داشته باشیم اما کل واقعه را نمی‌شود گفت و مسأله ما همان واضحات ظاهری است. یک بزرگوار دیگری که حق بر گردن شیعیان دارد، فرمود: مسأله حکمت شهادت امام حسین در حقیقت از فروع مسأله قضا و قدر است. یعنی از مسائل پیچیده است. نهی از تفکر در این مسأله در احادیث بسیار وارد شده است. همانطور که در احادیث گفتند آنهایی که متخصص نیستند در قضا و قدر خیلی غُور نکنند، این هم در این باب تفکر نکردن اولی است. در حالی که انصافاً ما اگر ندانیم سیدالشهداء برای چه، چه کرده است، عملاً باید بپذیریم امام حسین(ع) اسوه و الگو نیست چون تکلیف خاص قابلیت الگو برداری ندارد و اینها هیچ ابایی ندارند بگویند: بله، قابلیت الگو برداری ندارد. باز یک بزرگوار دیگری فرمود: برای تکلیف خاص بود که به آن اقدام کرد وگرنه دیگری فرمود: با هیچ قاعده و قانون آسمانی و زمینی سازگار نیست. یعنی رفتار حضرت رفتن به سمت کشته شدن بود و نمی‌شد حلش کرد. این اصلاً جهاد عمومی نبود و برای عده خاصی بود. این سخن قابل قبول نیست و نظر نیست. در واقع یک نمی‌دانم بزرگ است. شما نمی‌توانی واقعه را به هیچ وجه تحلیل کنی می‌گویی: نمی‌دانم و بعد ممکن است سؤال پیش بیاید، یعنی امام حسین خطا کرده برای اینکه بخواهد خطا کردن امام حسین را نفی کند می‌گوید: نه، حکم خاص بود. مثلاً معاذ بالله «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى‏ التَّهْلُکَه» خودتان را به مهلکه نیاندازید. بگویند: امام حسین بعضی از فرق دیگر به شیعیان این را گفتند. یعنی امام حسین خود را به کشتن انداخت. جلسه پیش توضیح دادیم چه کسانی با چه تعابیری خواستند این فضا ایجاد شود. اینها می‌گویند: نه، امام تکلیف خاص داشت و دستور خدا بود. امام خطا نکرد. مسأله ما خطای امام نیست، معلوم است سیدالشهداء معصوم است اما آیا رفتار حضرت قابل فهم نبود. اگر بگوییم رفتار حضرت قابل فهم نبود اولین لازمه خطرناکش این است که باید حق بدهیم به مردمی که او را همراهی نکردند. اینها که جایگاه حضرت سیدالشهداء را مثل حضرت ابراهیم نمی‌دیدند که حکم خاص داشته باشد. اگر کسی حضرت ابراهیم را پیغمبر نداند، ماجرای عید قربان را فرزند کشی می‌بیند و غلط محض، فقط کسی این را باور می‌کند که حضرت ابراهیم را معصوم و پیغمبر بداند. آیا جامعه اسلامی آن زمان که ما این همه در مباحثی که اهل‌بیت را تخریب می‌کردند مقدماتی گفتیم، آیا اینها سیدالشهداء را معصوم می‌دانستند؟ نه، پس از نظر جامعه اسلامی رفتار حضرت یک غلط فاحش بود، نعوذ بالله با این نظر. در حالی که در زیارات حضرت می‌بینیم که عذری برای کسی در دعوتش باقی نگذاشت. در زیارت اربعین «فأعذر فی الدعاء» داریم. یعنی عذری باقی نگذاشت. اتمام حجت، چه حجتی؟ گفتند: ما نمی‌فهمیم چه می‌کنند.
در حالی که این عزیزان چه در ذهنشان بود، اینکه یک جایی از ماجرا را نتوانستند حل کنند، تک بعدی هم دیدند. اگر حضرت بنا بر این بود تکلیف کشته شدن داشته باشد، باز برای چه به حُر فرمود: برمی‌گردیم. برای چه در مدینه نماند؟ چه سرّی داشت. اگر تکلیف خاص بود پس هیچکس نباید حرف حضرت را می‌فهمید. آیا حضرت ابراهیم(ع) به کسی گفت: تو هم پسرت را بیاور به من اقتداء کن؟ ابداً. پیغمبر در مورد نماز فرمود: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی» همان شکلی که من نماز می خوانم شما نماز بخوانید. همان طور که حج انجام می‌دهم شما هم انجام بدهیم. از همان نقطه‌ای که من شروع می‌کنم شروع طواف است و همانجا که تمام می‌کنم، تمام کنید. چند دور؟ چرا سیدالشهداء اینقدر همه را دعوت می‌کند که بیایید. صحبت می‌کند و نامه می‌نویسد به کوفیان و به اهل بصره، به بنی هاشم، در مسیر با همه صحبت می‌کند و دعوت می‌کند. کجای دنیا برای تکلیف خاص دیگران را دعوت می‌کنند؟ حضرت زهیر را دید و سراغش رفت، چرا اینها را دعوت کرد؟ یعنی دعوت به کاری می‌کرد که از نظر آنها غلط محض بود. آنها که شیعه نبودند و به چه دلیل باید می‌پذیرفتند. بیا، من مأموریت دارم فرزندم را سر ببرم، تو هم بیا به من اقتدا کن. اگر قبول داشتند که امام حسین مأمور از جانب خدا و معصوم است، این حرف‌ها دیگر لازم نبود و همه همراه می‌شدند. بحث این بود که در کربلا عده‌ی زیادی آمدند امام حسین را بکشند و این حرف ناخواسته توضیح دهنده‌ی توجیه آنهاست. در حالی که آنچه ما می‌فهمیم چنین نیست.
این مباحث نظری است و باید گفتگو صورت بگیرد و کنکاش شود. آنچه من درست یافتم، اولاً کاری که ما کردیم این است که تمام حرکت حضرت را با دقت ببینیم که چیزی که می‌گوییم نقض در رفتار حضرت نداشته باشد، ما عرض کردیم کل قیام سیدالشهداء و حرکت حضرت، قیام لله است. حضرکت حضرت دو بعد کلی دارد. بعد اول که فرهنگی و تبلیغی و مدنی است و بدون درگیری است، حضرت دنبال دو چیز مهم هستند، یک امر به معروفی و نهی از منکری. بزرگترین معروف و بزرگترین منکر. بزرگترین معروف این بود که جامعه‌ای که اهل البیت را اهل البیت نداند، عالم و امام نداند، قطعاً گمراه می‌شود. حدیث ثقلین و امثالش را پیغمبر فرمود. قرآن و اهل‌بیت من با هم باشد گمراه نمی‌شوید. مردم می‌خواهند تصمیم بگیرند یکی را حاکم کنند، باید نظر اهل‌بیت را می‌پرسیدند. با یزید بیعت کردند. امام حسین بیعت نکرده است. می‌خواهند نماز بخوانند، عبادت کنند، کار ندارند سیدالشهداء چه می‌کند. سؤال شرعی نپرسیدند از حضرت. چرا؟ چون جایگاه امام قائل نیستند. این فقط به مسأله کربلا نیست. حضرت یکی دو سال قبل از این واقعه در منا خطبه‌ای خواند و آنجا دویست نفر از اصحاب و هفتصد نفر از تابعین و بزرگان بنی هاشم را جمع کرد و گفت: من نگران هستم امر ولایت نابود شود. فضایل پدرش و اهل‌البیت، حدیث غدیر و حدیث منزلت را بیان فرمود، فرمود: کدامیک از شما اینها را بلد نیستید؟ اینها را به مردم بگویید، مردم بدانند اهل بیت چه کسانی هستند. خواستند بیعت کنند، فرمود: ما اهل‌بیت هستیم و مثل من با مثل او بیعت نمی‌کند.
من پسر پیغمبر هستم، بعد از حادثه، روز عاشورا بارها این را فرمودند، آخرن رجز ایشان فضیلت امیرالمؤمنین بود. همه بزرگانی که خطبه خواندند، از دختران حضرت، خواهران حضرت و زین العابدین(ع)، همه در مورد اهل البیت حرف بزنند. یک امر به معروف تبلیغ است، اینکه بدانید دینتان را باید از چه کسی بگیرید. یک نهی از منکر از اینکه این جریان طاغوت است. داشتند صندلی خلافت را تقدس می‌دادند و بدعت می‌کردند. این مرحله اول دو قسمت است و حضرت در این مسیر بسیار موفق بود. مرحله بعدی آثاری دارد که دیگر حضرت موفق نشد. اینکه حکومتی بنی امیه را ساقط کند بعد از اینکه عالم فهمید. چون اول باید افکار عمومی بفهمند مسأله چیست. مسأله رقابت سر حکومت نیست. مسأله سر حق و باطل است. بعد تشکیل حکومت اسلامی که حضرت به این دو تا نرسید. اینکه حضرت جناب مسلم را فرستاد به سمت کوفه رفت، بخش مهم این بود که زمینه برای مرحله دوم فراهم شود وگرنه برای مرحله اول نیز اگر فرصت شد، خواهیم گفت بهترین جا برای تبلیغ بعد از اینکه زمان حج نزدیک شد و احتمال ترور جدی بود از مکه به سمت عراق رفتند.
شریعتی: خود حضرت هم انگیزه قیام خود را بیان می‌کنند که من برای امر به معروف و نهی از منکر آمدم.
حاج آقای کاشانی: هیچکس نگفت که امام امر به معروف و نهی از منکر نکرده است اما امر به چه معروفی و نهی از چه منکری و به چه شکلی، این محل اختلاف است.
شریعتی: نکاتی که فرمودید، مستندات آن هفته آینده منتشر خواهد شد.
«لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «۲۲»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏، سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ «۱» هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ «۲» وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابُ النَّارِ»
ترجمه آیات: هیچ قومى را نمى‏یابى که به خدا و قیامت مؤمن باشند و (در همان حال) با کسى که در برابر خدا و رسولش موضع گرفته است، مهرورزى کنند، حتّى اگر پدران یا پسران یا برادران یا خویشانشان باشند. آنها کسانى هستند که خداوند، ایمان را در دلهایشان ثابت فرموده و با روحى از جانب خویش آنان را تأیید نموده است و آنان را در باغهایى که نهرها از پاى (درختان) آنها جارى است، وارد مى‏کند در حالى که در آنجا جاودانه هستند، خداوند از آنان راضى است و آنان نیز از او راضى هستند. آنان حزب خدا هستند، آگاه باشید که تنها حزب خدا پیروز و رستگارند.
به نام خداوند بخشنده مهربان. آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمین است، براى خدا تسبیح کنند (و خدا را به پاکى مى‏ستایند) و اوست قدرتمند شکست ناپذیر حکیم. اوست آن که کسانى از اهل کتاب را که کفر ورزیدند براى اولین بار از خانه‏ هایشان بیرون راند، با آنکه شما گمان نداشتید که آنان (با داشتن آن همه قدرت، به آسانى) بیرون روند و خودشان گمان مى‏کردند که قلعه‏ ها و حصارهایشان آنان را از قهر خدا مانع خواهد شد، امّا قهر خدا از جایى که گمان نمى‏کردند بر آنان وارد شد و در دل‏هایشان ترس و وحشت افکند (به گونه ‏اى که) خانه‏هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان خراب مى‏کردند، پس اى صاحبان بصیرت عبرت بگیرید. و اگر این نبود که خداوند، بیرون شدن از خانمان را بر آنان نوشته بود، همانا آنان را در دنیا عذاب مى‏کرد و البتّه در آخرت عذاب آتش دارند.
شریعتی: در مورد جناب عمر بن قَرظه بفرمایید.
حاج آقای کاشانی: عمر بن قرظه انصاری که پدرش صحابی بود. تو برادر هستند، علی در سپاه کوفه است و نعوذ بالله سیدالشهداء را گمراه می‌داند و فحش می‌دهد. عمر در سپاه حضرت است و جزء کسانی است که دور سیدالشهداء می‌گردید و تا زمانی که بود به حضرت آسیبی نرسید و با دست و سر و صورتش از حضرت دفاع کرد. یک رجز عجیبی خواند، همه می‌دانند لشگرهای انصار مرا می‌شناسند و می‌دانند من از کسی که همه باید حمایت کنند یعنی سیدالشهداء من حمایت خواهم کرد مانند جوانی که هرگز خسته از نبرد نمی‌شود. خانه‌ام و خون دلم را فدای حسین می‌کنم. زندگی و جانم فدای حسین، «ضرب غلامٍ غیر نکس شاری *** دون حسینٍ مهجتی و داری» این رجز او بود و در میدان می‌گشت و از حضرت دفاع می‌کرد تا اینکه زمین افتاد. وقتی زمین افتاد به حضرت گفت: من وفا کردم؟ حضرت فرمود: بله در بهشت هم مقابل من هستی. تا او زمین افتاد برادرش به سیدالشهداء جسارت کرد، برادرم گمراه شد! این بحثی که ما داریم مظلومیت حضرت این است که رفتارهایی باعث شد بعضی حرکت حضرت را نتوانند تحلیل کنند و از یک خانواده یک برادر اینطور سلحشور دفاع کند و یکی نعوذ بالله جسارت. جناب زهیر بن سُلیم اَزدی یک ویژگی که دارد این است که شب عاشورا احساس کرد ظاهر اخبار نشان می‌دهد که فکر می‌کردند همه چیز آرام می‌شود وقتی دیدند نمی‌شود اینها گفتند: ما از پیغمبر خجالت می‌کشیم و کوچ کرد و این طرف آمد و سلام کرد و شب عاشورا به حضرت پیوست. یک گزارشی که من خاطرم نیست کجاست، ظاهراً ممکن است حتی پسر او در لشگر دشمن برای جایزه گرفتن تیر به سینه او زده باشد. درگیری پدر و پسر و دو برادر نشان می‌دهد که چقدر باید دعا کنیم خدا دست ما را در دست صاحب حق قرار بدهد.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»