برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

 

به محضر عزیزان عرض سلام و ادب و احترام دارم، ان شاء الله خدای متعال محبّت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را روز به روز در دل‌های همه شعله‌ورتر بفرماید و ان شاء الله این موضوع دستاویز ما برای نجات روز قیامت باشد.

مقدّمه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با توجه به اینکه امشب آخرین شبی است که بنده در خدمت عزیزان هستم، می‌خواهم کمی دلِ عزیزان را بسوزانم و از رابطه‌ی عاطفیِ عجیب حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با یاران ایشان بگویم که ان شاء الله دلِ همه‌ی ما بخواهد، وقتی ان شاء الله فردا شب و سه شب بعد که در شب‌های قدر شب‌زنده‌داری می‌کنیم از خدای متعال بخواهیم که محبّت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را اینطور به ما بچشاند.

ما حقیقتاً مصداقِ بارزِ «ندیده» هستیم و کسانی هستیم که با یک رایحه، مانند کسی که با یک تصویری از آن سر دنیا عاشق شده است، خدای متعال محبّت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را به جان ما انداخته است و درونِ ما را یک شعله‌ای افروخته است، ولی قد و قامت زیبای ایشان و قد و قامت شخصیت عظیم ایشان را ندیده‌ایم.

آنچه این شب‌ها هم عرض کردیم، بنده اعتراف می‌کنم از هیچ هم کمتر بود، وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با الفاظ کوچک این دنیا نمی‌توانند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را توصیف کنند، از یک بیچاره‌ی روسیاهی مانند من نبایستی توقع داشته باشند، ما حتّی نتوانستیم همین ظواهر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را هم بگوییم، فقط خدای متعال را شاکر هستیم که فرصت شد و مجلسِ فضائل حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با خیل کثیر شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برپا شد، منِ بی‌لیاقت هم وارد شدم و گفتگو کردم.

بی‌مقدّمه به سراغ بعضی از یارانِ دلداده‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌روم که برای محبّت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سر داده‌اند، ان شاء الله خدای متعال این موضوع را روزی ما هم بفرماید، این شب‌ها که از شهدا می‌گفتند ما غبطه می‌خوردیم که در دوران ما هم کسانی بودند که بر منهاج و مسیر یاران حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند، ان شاء الله ما از قافله‌ی آن عزیزان عقب نمانیم.

«جُوَیریه بن مُسهِر»؛ یارِ دلداده‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

در دوره‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شخصیتی به نام «جُوَیریه بن مُسهِر» داریم، او بطورِ عجیبی عاشقِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود و حضرت هم او را عجیب دوست داشتند، یک رابطه‌ی دو طرفه بوده است.

معمولاً رابطه‌های محبّت‌آمیز مانند زن و شوهر و عاشق و معشوق برای نیازی است که به یکدیگر داریم، اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قطعاً نیازی به «جُوَیریه بن مُسهر» ندارند، این چه جنسی از محبّت است که حضرت نمی‌توانند دوری او را تحمّل کنند؟ ان شاء الله روزی ما بشود که ما هم از این محبّت‌ها بچشیم.

نوشته‌اند آنقدر که این یاران به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ایمان داشتند و گاهی هم چشم‌شان به حقیقت باز می‌شد.

روزی «جُوَیریه بن مُسهر» به جلوی دارالحکومه آمد و صدا زد: مولا کجاست؟ گفتند: آقا مشغول استراحت هستند. «جُوَیریه بن مُسهر» نتوانست تحمّل کند و داد زد.

گاهی مظلومیت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه وجودِ این یاران را آتش می‌زد و نمی‌توانستند این موضوع را تحمّل کنند و به کنار ساحلِ دریایی حضرت می‌آمدند تا بلکه آرام بشوند.

«جُوَیریه بن مُسهر» صدا زد: «أیُها النّائمُ استیقظْ»[۱] ای کسی که خوابیده‌اید بیدار شوید، «فَوَالّذی نفسی بیدِه» قسم به آن کسی که جان من را خلق کرده است و جان من به دست اوست «لَتُضْرَبَنَّ ضربهً على رأْسِکَ تُخْضَبُ منها لحیتُکَ» بخدا بزودی ضربه‌ای به سرِ شما خواهند زد که محاسنِ شما را به خونِ سر شما خضاب خواهد کرد.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آمدند و فرمودند: قسم به آن کسی که جان من هم در دست اوست «لَیَقْطَعَنَّ یدَکَ ورِجلَکَ» بزودی دست و پای تو را هم خواهند برید، خیالِ تو راحت باشد که در راهِ اطاعتِ ما هستی، آن روز را می‌بینم که تو را به یک درخت خشکیده‌ی جلوی در خانه‌ی کافری آویزان می‌کنند.

«جویریه» اصلاً آخ یا آه نگفت.

«حَبِّه عَرَنی» که از یارانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است می‌گوید: در حال حرکت با سپاه بودیم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برگشتند و پشت سرِ خودشان را نگاه کردند، دیدند «جویریه» آن انتها ایستاده است و جلو نمی‌آید، یعنی ادب می‌کرد، «فالتفت»[۲] حضرت او را نگاه کردند و دیدند «جویریه» عقب است، صدا زدند: «الحق بی» جلو بیا «أ لا تعلم أنی أهواک و أحبک» آیا نمی‌دانی من تو را خیلی دوست دارم؟ برای چه عقب ایستاده‌ای؟ بیا و نزدیک من باشد.

بعد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: می‌خواهم چیزهایی به تو بگویم، تو این‌ها را حفظ کن، حضرت فرمودند و جویریه دید عجب سخنانِ عظیمی!

جویره هم به کسی نگفته است، چون کسی لایق نبوده است که ببیند اینجا چه خبر است، گفت: حیف که «إنی رجل نسی‌» من آدم فراموشکاری هستم. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: «إنی أعید علیک» من دوباره می‌گویم، آنقدر می‌گویم که در جانِ تو بنشیند.

بعد عبارتی فرمودند، معلوم است که این عبارت رمز موفقیت است، خدای متعال می‌داند اگر همین جمله‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را واقعاً در جامعه اسلامی رعایت کنیم زندگی مردم زیر و رو خواهد شد.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: «یا جویریه أحبب حبیبنا ما أحبنا» باید مدار حب و بغضِ تو من باشم، هر کسی که دوست من است تو باید او را دوست بداری.

ما اینطور نیستیم، گاهی عوامل دیگر باعث می‌شود که حب و بغض ما جابجا بشود.

«فإذا أبغضنا فأبغضه» اما اگر دیدی از ما برید تو هم از او ببر. یعنی محورِ حق را فراموش نکن. «و أبغض بغیضنا ما أبغضنا» با دشمن ما دشمن باش تا زمانی که دشمنِ ماست، ولی اگر حرّ می‌شود و برمی‌گردد همه آغوش باز می‌کنند، اما اگر دیدی «إذا أحبنا فأحبه». باید مدار و ملاک محبّت تو ما باشیم.

محبّتِ فوق العاده‌ی امام جواد سلام الله علیه به «علی بن مهزیار»

چون من این سه سالی که در خدمت عزیزان بوده‌ام را سفره‌ای از جانب امام رضا علیه الصلاه و السلام می‌دانم، نمونه‌ای شبیه به این موضوع در سیره‌ی پسر امام رضا صلوات الله علیه هست.

می‌دانید که امام رضا سلام الله علیه به پسرشان نامه زدند که شنیده‌ام دوست ندارند تو را از درِ اصلی ببرند، و تو را از در پشتی می‌برند که بیچاره‌هایی که آمدند دستشان خالی بماند، کیسه‌های خودت را پُر کن.

خلاصه اینکه ما سفارش‌شده‌های امام رضا صلوات الله علیه به امام جواد سلام الله علیه هستیم.

می‌خواهم بگویم که این سیره‌ی ائمه علیهم السلام است، اینکه عرض می‌کنم ان شاء الله اگر روزی امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم دلِ ما از محبّت آقا غنج می‌رود، از محبّتی که از سرِ عطوفت است، حضرت مظهر ارحم الرّاحمین هستند، مظهرِ رئوف هستند، مظهرِ شکور هستند، مظهرِ وَفِی هستند.

«علی بن مهزیار» نامه‌ای به امام جواد سلام الله علیه زد، شاید ده سال است که من از این روایت مست هستم، و امام جواد علیه السلام که من می‌شناسم اینطور هستند، البته متأسفانه من «علی بن مهزیار» نیستم، ولی آقایی حضرت اینطور است.

«علی بن مهزیار» نامه‌ای به امام جواد علیه السلام نوشت و گفت: وضع مالی من خیلی خراب است، اگر می‌شود اجازه بدهید این پولی که نزد من است را خرج کنم، و از خدای متعال هم بخواهید که توسعه‌ای به ما بدهد که ما در فقر هستیم. حضرت فرمودند: «وَسَّعَ اللَّهُ عَلَیْکَ»[۳] ان شاء الله خدای متعال به تو توسعه‌ی رزق بدهد، این مبالغی هم که در دست توست برای تو، بعد فرمودند: «وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنَ الدُّعَاءِ» از ما خواستی که تو را دعا کنیم، «فَإِنَّکَ بَعْدُ لَسْتَ تَدْرِی کَیْفَ جَعَلَکَ اللَّهُ عِنْدِی»، تو راجع به من چه فکر کرده‌ای؟ اصلاً نمی‌دانی من تو را چقدر دوست دارم، اصلاً نیازی نیست تو از من بخواهی که تو را دعا کنم، من لحظه‌ای تو را فراموش نمی‌کنم، «رُبَّمَا سَمَّیْتُکَ بِاسْمِکَ وَ نَسَبِکَ» من تو را دائماً با اسم و نَسَبِ تو دعا می‌کنم، من به تو کثرت عنایت دارم، من تو را خیلی دوست دارم.

بعد فرمودند: ان شاء الله خدای متعال از تو راضی باشد و بهشت خدا نصیب تو بشود، در جای دیگری فرمودند: «حَشَرَکَ اللَّهُ مَعَنَا»، ان شاء الله خدای متعال تو را با ما محشور کند.

توجّه بفرمایید که انتهای آرزوی ما این است که این جمله را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بخواهیم، اما امام جواد صلوات الله علیه از آن طرف فرمودند!

سپس فرمودند: «وَ کَتَبْتُ بِخَطِّی» با دست‌خط خودم نوشتم که هر وقت این متن را نگاه کردی ببینی که من تو را دوست دارم.

ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که ما این موضوع را باور کنم امام زمان ارواحنا فداه شب گذشته ما را دعا کرده‌اند، امام زمان ارواحنا فداه ما را دوست دارند، خدا کند ما یک هزارم محبّت امام زمان ارواحنا فداه و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آن عزیزان را دوست داشته باشیم.

اگر گاهی می‌بینیم که دلمان از محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین غنج می‌رود و می‌بینیم وقتی فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را می‌شنویم لذّت می‌بریم، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نسبت به ما هزاران برابر محبّت دارند، اصلاً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اذن داده‌اند که ما آن بزرگواران را دوست بداریم.

«ابوذر»؛ یارِ دلداده‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

زمانی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر سلام الله علیه… ابوذر خیلی در راه محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فحش خورده است، بی‌حرمت شده است، به ایشان بی‌حرمتی کردند، بعد از شهادت ایشان هم به ایشان بی‌ادبی کرده‌اند، هنوز هم به ایشان بی‌ادبی می‌کنند، چون بدونِ رودربایسی از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حق و عدالت دفاع کرد.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر فرمودند: «یا اباذر، حب علیاً مخلصاً»[۴]

عزیزانمان این محبّت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را قدر بدانند، اگر به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه محبّت داریم به پای مادرانمان بیفتیم.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر فرمودند: حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را با اخلاص دوست بدار. یعنی توقع نداشته باش، بدان که چه گنجی است، اصلاً همینکه اجازه داده‌اند تا در دلِ تو جای بگیرد…

اینکه بگذارند من هم حبیبِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست بدارم حیرت‌انگیز است، محبّت با خود غیرت بهمراه دارد، آقایی کرده‌اند که اجازه داده‌اند تا ما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دوست بداریم. فرمودند: هیچ کسی نیست که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دوست بدارد مگر اینکه مستجاب الدّعوه می‌شود، اگر ما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بااخلاص حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دوست بداریم حتّی اگر یک «یا الله» بگوییم به برکتِ این محبّت ما به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کفایت می‌کند.

همینکه ابوذر سلام الله علیه این جمله را شنیدند اینطور فرمودند: «یا رسول الله ، إنی لأجد حب علی بن أبی طالب على کبدی کباردالماء ، أوکعسل النحل ، أوکآیه من کتاب الله أتلوها، وهو عندی أحلى من العسل» حبّ علی برای ما مانند آب خنک بر جگر تشنه‌ام است، مانند عسل ناب زنبور است، همانطور که وقتی آیه قرآن می‌خوانم به شوق می‌آیم، برای من از عسل شیرین‌تر است.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: حال که اینطور هستی، ای ابوذر بدان حجاب بین بنده و خدای متعال «حبّ علی بن ابیطالب» است.

یعنی اگر محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه داری، ارتباطی که تو با خدای متعال داری ارتباطی است که خدای متعال به تو عنایت می‌کند و دعای تو حبس نمی‌شود.

بخاطر دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، خیلی به ابوذر سلام الله علیه جسارت کردند، خیلی به ایشان بی‌ادبی کردند، ایشان را تبعید کردند، بگونه‌ای زشت با او رفتار کردند که منابع تاریخی می‌گویند: «کرهت ذکر أکثرها»[۵] دوست نداریم جزئیاتِ آن را بگوییم.

چون خجالت آور است که یکی از مهم‌ترین اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که حبّ او با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم واجب بود، بهشت بر او مشتاق بود[۶] را اینطور با شترِ بی‌جهاز و با آن وضعِ شکنجه‌گونه به شام بردند و دوباره برگرداند و بعد گفتند دوباره به ربذه می‌فرستیم، بعد گفتند کسی حق ندارد به دنبالِ او برود.

ابوذر سلام الله علیه هم مانند کوه بود، از کوه سخت‌تر بود، یک‌تنه شام و معاویه را بهم ریخت، معاویه به خلیفه نامه زد که اگر می‌خواهی شام بهم نریزد ابوذر را برگردان، نمی‌شود او را نگه داشت.[۷]

یعنی مؤمن اگر مؤمن باشد یک‌تنه زیر و رو می‌کند و به یک امّت تبدیل می‌شود.

گفتند کسی حق ندارد به عیادت ابوذر سلام الله علیه برود، وفای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را ببینید، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و عمّار سلام الله علیه ایستادند.

حال الآن یک نفر را غریب و بی‌کس و تنها، با بی‌ادبی و در نهایت زشتی می‌خواهند برای تبعید به یک بیابان ببرند، وقتی در حال رد شدن بود «فلما رأى أبوذر علیا»[۸] همینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دید «قام إلیه» برگشت و به سمت حضرت رفت، «فقبل یده» دست حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بوسید و «بَکَی» شروع کرد به گریه کردن.

برای چه گریه کرد؟ ممکن است خیال کنیم که برای غربت و… بوده است، اما اینطور نیست، ابوذر از غربت نمی‌ترسد، گفت: «إنی إذا رأیتک و رأیت ولدک» آقا جان! وقتی من شما و پسران شما را می‌بینم به یاد کلام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد شما می‌افتم که چه بلاهایی بر سرِ شما می‌آورند.

همانطور که وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌دیدند طوری گریه می‌کردند که شن‌های مقابلِ حضرت خیس می‌شد،[۹] گفت: «فلم أصبر» همینکه شما را می‌بینم و به یاد مصیبت‌ها و مظلومیت شما می‌افتم…

جالب است که اینجا در حالِ بردنِ ابوذر به تبعید هستند، اما انگار او اصلاً در یاد ندارد که می‌خواهند او را به تبعید ببرند، همینکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را دید شروع کرد از شوقِ خود گریه کردن، بعد عرض کرد: من همینکه شما را می‌بینم نمی‌توانم خودم را نگه دارم، و شروع کرد به گریه کردن.

وفای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بخاطرِ ابوذر یک دشنام بسیار زشتی شنیدند.

مروان ملعون آمد و گفت: برگردید! بدرقه‌ی ابوذر ممنوع است.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: کنار برو، او محبوبِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، مروان با شترِ خودش مزاحمت ایجاد می‌کرد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با تسمه‌ای که در دست داشتند آرام به شترِ مروان زدند و فرمودند: به آن طرف برو.

معلوم است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چقدر ابوذر را دوست دارد، و شما ببینید که در این داستان ارزش‌ها چقدر جابجا شده است.

مروان رفت و شکایت کرد.

قصاص برای این است که آدم به یک آدم ضربه بزند، بعد بگوید جبران کن، اما اگر کسی ضربه‌ای به یک حیوان بزند مسلّماً او را قصاص نمی‌کنند.

حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را احضار کرد و گفتند: می‌خواهیم تو را قصاص کنیم!

و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این بی‌حرمتی را تحمّل کردند و گوش نکردند، برای اینکه تا آخر پای ابوذر بایستند.[۱۰]

ابوذر به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه وصیت کرده بود، بعضی‌ها شک کردند که منظورِ ابوذر از واژه‌ی «امیرالمؤمنین» کدام خلیفه است، اما ابوذر گفت: «قد أوصیت إلى أمیر المؤمنین حقا حقا»[۱۱]، یعنی امیرالمؤمنینِ حق!

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم به جان خریدند، عدّه‌ای را بعد از شهادتِ او به بدرقه‌ی او فرستادند.

«عمّار بن یاسر»؛ یارِ دلداده‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

یکی دیگر از آن کسانی که عمر خود را در راه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خرج کرد… این مطلبی که من الآن برای شما می‌خوانم، اگر خدای متعال توفیق بدهد و امام رضا صلوات الله علیه عنایت بفرمایند که درست بخوانم، دلمان برای آغوش امام زمان ارواحنا فداه تنگ می‌شود.

عمّار پنجاه سال با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رفیق است و خادم است و مطیع است. پنجاه سال بخاطرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فحش خورده است، عمّار از آن کسانی است که پدر و مادرِ او را در ابتدای اسلام به بدترین و بی‌ادبانه‌ترین شکل کشتند، هرگز نمی‌شود گفت که با ایشان چه کردند و ایشان چه جنایاتی را بخاطر خدای متعال و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تحمّل کردند.

وقتی صفین شد، روز شهادتِ خودش به محضر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رسید و عرض کرد: «یا أخا رسول الله اتاذن لی فی القتال؟»[۱۲] ای برادر رسول خدا! آیا اجازه می‌دهید من هم به میدان بروم؟

توجّه داشته باشید که جناب عمّار رضوان الله تعالی علیه اینجا نود و دو سال سن داشتند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: «مهلا رحمک الله» کمی صبر کن. یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نمی‌خواستند او برود.

من به یاد آغوش حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت قاسم بن الحسن سلام الله علیه می‌افتم، ان شاء الله خدای متعال عشق و محبّت به امام زمان ارواحنا فداه را روزی ما بفرماید.

عمّار می‌رفت… همه‌ی وجود و آرزوی این یاران این بود که من روزی در راه تو سر بدهم… دوباره برگشت و عرض کرد: آقا جان! اجازه بدهید من بروم! حضرت فرمودند: صبر کن.

وقتی مرتبه‌ی سوّم آمد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شروع کردند به گریه کردن، نگاهی به عمّار کردند و دیدند این عمّار دیگر پریده است، عمّار دوست دارد در انتهای عمر خود برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جان بدهد، عمّار دوست دارد فدایی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باشد، همانطور که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همین را از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواستند، و در جنگ‌ها می‌فرمودند: یا رسول الله! چرا من در راه شما کشته نمی‌شوم؟ دوست دارم فدای شما بشوم.[۱۳]

عمّار به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض کرد: امروز همان روزی است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بود.

می‌دانید که شهادت عمّار مهم‌ترین سندِ حقّانیتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است.

یعنی اینجا عمّار عرض می‌کند که بگذار تا من بروم و جان خودم را فدای شما کنم تا این‌ها با آن روایتی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند[۱۴] بفهمند که شما چه کسی هستید، امروز همان روز است.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از مرکب خود پیاده شدند، عمّار را محکم در آغوش گرفتند، بعد فرمودند: «یا أبا الیقظان! جزاک الله عن الله وعن نبیک خیرا» خدا و پیغمبر خدا به تو جزای خیر بدهند، «فنعم الاخ کنت» چه برادرِ خوبی بودی.

آقایی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را ببینید! وقتی ما به محضر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌رویم در مقابل ضریح مطهّرشان عرض می‌کنیم «عبدک وابن عبدک»، من یقین دارم که عمّار با همه‌ی وجود اینطور عرض می‌کرد، اما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرمایند: «فنعم الاخ کنت» عجب برادرِ خوبی بودی «ونعم الصاحب کنت» و عجب رفیق خوبی بودی، «ثم بکى» سپس گریه کردند.

این مرتبه‌ی دوم بود که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه گریه کردند.

توجّه کنید که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مرد میدان نبرد هستند، ببینید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چه محبّتی نسبت به عمّار دارند، عمّار عرض کرد: آقا جان! من در خیبر از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم… بدانید من همینطور به دنبالِ شما نیامده‌ام، من با بصیرت آمده‌ام، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در خیبر به من فرمودند: «یا عمار! ستکون بعدی فتنه» بعد از من فتنه‌ها می‌شود، وقتی اینطور شد «اتبع علیا و حزبه» تو از علی تبعیّت کن «فانه مع الحق والحق معه» که حق با اوست و او با حق است. اما تو با ناکثان (جملی‌ها) و قاسطان می‌جنگی، یعنی دیگر بعداً نیستی که با نهروانی‌ها بجنگی…

عمّار عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من باید از شما تشکّر کنم، شما پنجاه سال در هدایت من زحمت کشیده‌اید، «فجزاک الله یا امیر المؤمنین عن الاسلام أفضل الجزاء، فلقد أدیت وأبلغت ونصحت» تو دین و دِینِ خودت را اداء کردی، حق را به ما رساندی، حقِ دلسوزی را تمام کردی.

جناب عمّار سلام الله علیه به وسط میدان رفتند و تشنه شدند…

امام هادی سلام الله علیه روز عید غدیر در کنار مضجع حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نام عمّار را می‌برند و می‌فرمایند: یادِ او بخیر که وقتی تشنه شد به او شیر رقیق شده با آب دادند، همینکه نوشید گفت: الله اکبر! پیغمبر به من فرمودند: «آخِرُ شَرَابِکَ مِنَ الدُّنْیَا ضَیَاحٌ مِنْ لَبَن»[۱۵]، آخرین چیزی که تو در این دنیا می‌نوشی شیرِ رقیق شده است. امروز روزی است که باید خودم را فدای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کنم.

جناب عمّار رضوان الله تعالی علیه به میدان رفتند و به شهادت رسیدند.

وقتی شب شد و جنگ کمی سبک شد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به دنبالِ او می‌گشتند…

ای کاش ما به اندازه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که به دنبالِ بدنِ بی‌جانِ عمّار گشتند، در زندگی خودمان به دنبال امام زمان ارواحنا فداه می‌گشتیم و با حضرت نسبت‌سنجی می‌کردیم…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شبانه می‌گشتند، تا اینکه عمّار را پیدا کردند، بعضی نقل‌ها می‌گویند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عمّار را بی‌سر شناختند، بعضی نقل‌ها می‌گویند که هنوز سر بر بدن داشت. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از اسب پیاده شدند و سر عمّار را به دامان گرفتند و دوباره شروع کردند به گریه کردن، بعد فرمایش خیلی جانسوزی دارند، فرمودند: ای دنیا! به هر کسی که دل بستم او را از من گرفتی، و بینِ من با هر کسی که محبّت داشتم جدایی درست کردی.

«ابوالطفیل»؛ یارِ دلداده‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

یکی از یاران ویژه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که او هم بخاطرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خیلی فحش خورده است، صحابی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است ولی بی‌حرمت است،[۱۶] خطیب بغدادی می‌گوید بخاری از او روایت نقل نمی‌کند[۱۷]، بخاطرِ حبّ شدیدی که او به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه داشت.

او پرچمدارِ مختار و خونخواه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود، «ابوالطفیل عامر بن واثله» سلام الله علیه.

ایشان هم پهلوان بودند، هم شاعر بودند، و هم خیلی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دفاع کرده‌اند، روایاتِ مهمّی در غدیر دارند، اگر فرصت بود بایستی جلساتی در مورد «ابوالطفیل عامر بن واثله» سلام الله علیه صحبت می‌کردیم.

«ابوالطفیل عامر بن واثله» سلام الله علیه آنقدر گریه می‌کردند و در جاهای مختلف شعر می‌خواندند که معاویه گفت: هر طور که شده است او را پیدا کنید و احضار کنید، وقتی وارد شد عمروعاص در جلسه بود و گفت: آیا می‌دانید این شخص کیست؟ فارِسِ صفّین و شاعر صفّین و «خلیل أبی الحسن»[۱۸] است، دوستِ علی است.

پرسید: چقدر علی را دوست داشتی؟ فرمود: «حب أم موسى لموسى» آنقدر که مادرِ حضرت موسی علیه السلام او را دوست داشت. پرسید: چرا اینقدر گریه می‌کنی؟ فرمود: «بکاء العجوز الثکلى والشیخ الرقوب وإلى الله أشکو التقصیر» مانندِ مادرِ بچه‌مُرده برای او گریه می‌کنم، برای کم‌کاری خودم به خدا شکایت می‌کنم، ای کاش کمی بیشتر برای حضرت کار کرده بودم.

به فکر غدیر باشیم

این هشتاد روزی که در این سه سال در محضر دوستان بودم، برای من یقین است که امام رضا سلام الله علیه واسطه شده‌اند. امام رضا صلوات الله علیه خیلی به غدیر اعتناء و اهتمام داشته‌اند.

من هم اعتراف می‌کنم که حتّی یک دقیقه هم برای من زیاد بوده است و لیاقت نداشته‌ام و عزیزان من را تحمّل کرده‌اند، خودِ امام رضا صلوات الله علیه می‌دانند که به بی‌لیاقتیِ خودم معترف هستم.

امیدوارم عزیزانمان امشب و فرداشب عهد کنند به عشق امام رضا صلوات الله علیه در غدیرِ امسال در اطعام محبّان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کاری انجام بدهند.

[۱] الإرشاد، جلد ۱، صفحات ۲۲۳ ۲۲۲ (أنّ جُویْرِیَهَ بنَ مُسْهِر وقفَ على بابِ القَصْرِ فقالَ: أینَ أمیر المؤمنینَ؟ فقیلَ له: نائمٌ، فنادى: أیُها النّائمُ استیقظْ ، فَوَالّذی نفسی بیدِه ، لَتُضْرَبَنَّ ضربهً على رأْسِکَ تُخْضَبُ منها لحیتُکَ، کما أخبرتَنا بذلکَ من قبلُ.فسمعَه أمیرُ المؤمنینَ فنادى:« أقبِلْ یا جویریهُ حتى أُحدًثکَ بحدیثِکَ»فأقبَلَ، فقالَ:«وأنتَ والّذی نفسی بیدِه لَتُعْتَلَنَّ إِلى العًتُلِّ الزّنیمِ، ولَیَقْطَعَنَّ یدَکَ ورِجلَکَ،ثمّ لَیَصْلبَنَّکَ تحتَ جذع کافرٍ»فمضى على ذلکَ الدّهرُحتّى وُلیَ زیاد فی أیّام معاویهَ ، فقطعَ یدَه ورجلَه ثمّ صلبَه إِلى جذعِ ابنِ مُکَعْبَرٍ، وکان جذعاً طویلاً فکانَ تحتَه)

[۲] شرح نهج البلاغه، جلد ۲، صفحات۲۹۲ ۲۹۱ (روى إبراهیم بن میمون الأزدی عن حبه العرنی قال کان جویریه بن مسهر العبدی صالحا و کان لعلی بن أبی طالب صدیقا و کان علی یحبه و نظر یوما إلیه و هو یسیر فناداه یا جویریه الحق بی فإنی إذا رأیتک هویتک قال إسماعیل بن أبان فحدثنی الصباح عن مسلم عن حبه العرنی قال سرنا مع علی ع یوما فالتفت فإذا جویریه خلفه بعیدا فناداه یا جویریه الحق بی لا أبا لک أ لا تعلم أنی أهواک و أحبک قال فرکض نحوه فقال له إنی محدثک بأمور فاحفظها ثم اشترکا فی الحدیث سرا فقال له جویریه یاأمیر المؤمنین إنی رجل نسی‌ فقال له إنی أعید علیک الحدیث لتحفظه ثم قال له فی آخر ما حدثه إیاه یا جویریه أحبب حبیبنا ما أحبنا فإذا أبغضنا فأبغضه و أبغض بغیضنا ما أبغضنا فإذا أحبنا فأحبه قال فکان ناس ممن یشک فی أمر علی ع یقولون أ تراه جعل جویریه وصیه کما یدعی هو من وصیه رسول الله ص قال یقولون ذلک لشده اختصاصه له حتى دخل على علی ع یوما و هو مضطجع و عنده قوم من أصحابه فناداه جویریه أیها النائم استیقظ فلتضربن على رأسک ضربه تخضب منها لحیتک قال فتبسم أمیر المؤمنین ع قال و أحدثک یا جویریه بأمرک أما و الذی نفسی بیده لتعتلن‌ إلى العتل الزنیم فلیقطعن یدک و رجلک و لیصلبنک تحت جذع کافر قال فو الله ما مضت إلا أیام على ذلک حتى أخذ زیاد جویریه فقطع یده و رجله و صلبه إلى جانب جذع ابن مکعبر و کان جذعا طویلا فصلبه على جذع قصیر إلى جانبه)

[۳] رجال الکشی، جلد ۱،صفحه ۵۵۱ (سَأَلْتُهُ الدُّعَاءَ فَکَتَبَ إِلَیَّ: وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنَ الدُّعَاءِ فَإِنَّکَ بَعْدُ لَسْتَ تَدْرِی کَیْفَ جَعَلَکَ اللَّهُ عِنْدِی، وَ رُبَّمَا سَمَّیْتُکَ بِاسْمِکَ وَ نَسَبِکَ، کَثْرَهُ عِنَایَتِی بِکَ وَ مَحَبَّتِی لَکَ وَ مَعْرِفَتِی بِمَا أَنْتَ إِلَیْهِ، فَأَدَامَ اللَّهُ لَکَ أَفْضَلَ مَا رَزَقَکَ مِنْ ذَلِکَ، وَ رَضِیَ عَنْکَ بِرِضَایَ عَنْکَ، وَ بَلَّغَکَ أَفْضَلَ نِیَّتِکَ، وَ أَنْزَلَکَ الْفِرْدَوْسَ الْأَعْلَى بِرَحْمَتِهِ! إِنَّهُ سَمِیعُ الدُّعَاءِ، حَفِظَکَ اللَّهُ وَ تَوَلَّاکَ وَ دَفَعَ الشَّرَّ عَنْکَ بِرَحْمَتِهِ، وَ کَتَبْتُ بِخَطِّی.) و همچنین الغیبه للطوسی، صفحه ۳۴۹ (خْبَرَنِی جَمَاعَهٌ عَنِ التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الرَّازِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْبَلْخِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مَابُنْدَارَ الْإِسْکَافِیِّ عَنِ الْعَلَاءِ النداری [الْمَذَارِیِ‌] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ قَالَ: قَرَأْتُ هَذِهِ الرِّسَالَهَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی بِخَطِّهِ‌ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ یَا عَلِیُّ أَحْسَنَ اللَّهُ جَزَاکَ وَ أَسْکَنَکَ جَنَّتَهُ وَ مَنَعَکَ مِنَ الْخِزْیِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ حَشَرَکَ اللَّهُ مَعَنَا یَا عَلِیُّ قَدْ بَلَوْتُکَ وَ خَبَرْتُکَ‌ فِی النَّصِیحَهِ وَ الطَّاعَهِ وَ الْخِدْمَهِ وَ التَّوْقِیرِ وَ الْقِیَامِ بِمَا یَجِبُ عَلَیْکَ فَلَوْ قُلْتَ إِنِّی لَمْ أَرَ مِثْلَکَ لَرَجَوْتُ أَنْ أَکُونَ صَادِقاً فَجَزَاکَ اللَّهُ جَنَّاتِ‌ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا فَمَا خَفِیَ عَلَى مَقَامِکَ وَ لَا خِدْمَتِکَ فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَأَسْأَلُ اللَّهَ إِذَا جَمَعَ الْخَلَائِقَ لِلْقِیَامَهِ أَنْ یَحْبُوَکَ بِرَحْمَهٍ تُغْتَبَطُ بِهَا إِنَّهُ سَمِیعُ الدُّعَاءِ) و همچنین رجال الکشی، جلد ۱، صفحه ۵۵۱ (وَ کَتَبْتُ إِلَیْهِ‌: أَسْأَلُهُ التَّوَسُّعَ عَلَیَّ وَ التَّحْلِیلَ لِمَا فِی یَدَیَّ فَکَتَبَ: وَسَّعَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ لِمَنْ سَأَلْتَ بِهِ التَّوْسِعَهَ مِنْ أَهْلِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِکَ وَ لَکَ یَا عَلِیُّ عِنْدِی مِنْ أَکْثَرِ التَّوْسِعَهِ وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَصْحَبَکَ بِالْعَافِیَهِ وَ یُقْدِمَکَ عَلَى الْعَافِیَهِ وَ یَسْتُرَکَ بِالْعَافِیَهِ إِنَّهُ سَمِیعُ الدُّعَاءِ.)

[۴] اعلام الدین، صفحه ۱۳۶ (وروى جابر بن عبد الله الأنصاری،عن أبی ذر قال: کنت جالساَ عند النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله فی المسجد ، إذ أقبل علی علیه‌السلام ، فلما رآه مقبلاً قال : « یا باذر ، من هذا المقبل؟» فقلت:علی، یا رسول الله. فقال : «یا أباذر ، أتحبه؟» فقلت : أی¬والله یا رسول الله إنی لأحبه، واُحب من یحبه. فقال:«یا اباذر،حب علیاً،وحب من أحبه،فإن الحجاب الذی بین العبد و بین الله تعالى حب علی بن أبی طالب علیه‌السلام. یا اباذر، حب علیاً مخلصاً ، فما من امرىء أحب علیاً مخلصاً ، و سأل الله تعالى شیئاً إلاّ أعطاه ، ولادعا الله إلا لبّاه». فقلت: یا رسول الله ، إنی لأجد حب علی بن أبی طالب على کبدی کباردالماء ، أوکعسل النحل ، أوکآیه من کتاب الله أتلوها، وهو عندی أحلى من العسل. فقال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله:«نحن الشجره الطیبه ، والعروه الوثقى ، ومحبونا ورقها ، فمن أراد الدخول إلى الجنه، فلیستمسک بغصن من أغصانها». و روى حذیفه بن الیمان، عن الحسن علیه‌السلام قال:« إن الله تعالى أوحى إلی: یا أخا النبیین، یا أخا المرسلین، یا أخا المنذرین ، أنذر قومک: ألاّ یدخلوا بیتاً من بیوتی إلاّ بقلوب سلیمه ، وألسن صادقه ، وأید نقیه ، وفروج طاهره، ولا یدخلوا بیتاً من بیوتی ولأحد عندهم مظلمه، فإنّی ألعنه مادام قائماً بین یدی یصلی ، حتى یرد تلک المظلمه إلى أهلها ، فأکون سمعه الذی یسمع به، وأکون بصره الذی یبصر به، ویکون من أولیائی وأصفیائی ، ویکون جاری مع النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین) و همچنین الأمالی للصدوق، صفحه ۱۰۷ (عن أبی ذر جندب بن جناده (رضی الله عنه)، قال: سمعت رسول الله (صلى الله علیه وآله) یقول لعلی (علیه السلام) کلمات ثلاث، لان تکون لی واحده منهن أحب إلی من الدنیا و ما فیها، سمعته یقول: –  اللهم أعنه واستعن به – اللهم انصره وانتصر به –  فإنه عبدک و أخو رسولک.)

[۵] تاریخ الطبری، جلد ۴، صفحات ۲۸۴-۲۸۳ (وفی هَذِهِ السنه-أعنی سنه ثَلاثِینَ- کَانَ مَا ذکر من أمر أبی ذر ومعاویه، وإشخاص مُعَاوِیَه إِیَّاهُ من الشام إِلَى الْمَدِینَهِ، وَقَدْ ذکر فِی سبب إشخاصه إِیَّاهُ منها إِلَیْهَا أمور کثیره، کرهت ذکر أکثرها. فأما العاذرون مُعَاوِیَه فِی ذَلِکَ، فإنهم ذکروا فِی ذَلِکَ قصه کَتَبَ إِلَیَّ بِهَا السَّرِیُّ، یَذْکُرُ أَنَّ شُعَیْبًا حَدَّثَهُ عَنْ سَیْف، عَنْ عَطِیَّهَ، عَنْ یَزِیدَ الْفَقْعَسِیِّ، قَالَ: لَمَّا وَرَدَ ابْنُ السَّوْدَاءِ الشَّامَ لَقِیَ أَبَا ذَرٍّ، فَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ، أَلا تَعْجَبُ إِلَى مُعَاوِیَهَ، یَقُولُ: الْمَالُ مَالُ اللَّهِ! أَلا إِنَّ کُلَّ شَیْءٍ لِلَّهِ کأنه یرید ان یحتجنه دُونَ الْمُسْلِمِینَ، وَیَمْحُوَ اسْمَ الْمُسْلِمِینَ فَأَتَاهُ أَبُو ذَرٍّ، فَقَالَ: مَا یَدْعُوکَ إِلَى أَنْ تُسَمِّیَ مَالَ الْمُسْلِمِینَ مَالَ اللَّهِ! قَالَ: یَرْحَمُکَ اللَّهُ یَا أَبَا ذَرٍّ، أَلَسْنَا عِبَادَ اللَّهِ، وَالْمَالُ مَالُهُ، وَالْخَلْقُ خَلْقُهُ، وَالأَمْرُ أَمْرُهُ! قَالَ: فَلا تَقُلْهُ، قَالَ: فَإِنِّی لا أَقُولُ: إِنَّهُ لَیْسَ لِلَّهِ، وَلَکِنْ سَأَقُولُ: مَالُ الْمُسْلِمِینَ. قَالَ: وَأَتَى ابْنُ السَّوْدَاءِ أَبَا الدَّرْدَاءِ، فَقَالَ لَهُ: مَنْ أَنْتَ؟ أَظُنُّکَ وَاللَّهِ یَهُودِیًّا! فَأَتَى عُبَادَهَ بْنِ الصَّامِتِ فَتَعَلَقَّ بِهِ، فَأَتَى بِهِ مُعَاوِیَهُ، فَقَالَ: هَذَا وَاللَّهِ الَّذِی بَعَثَ عَلَیْکَ أَبَا ذَرٍّ، وَقَامَ أَبُو ذَرٍّ بِالشَّامِ وَجَعَلَ یَقُولُ: یَا مَعْشَرَ الأَغْنِیَاءِ، وَاسُوا الْفُقَرَاءَ بَشِّرِ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ بمکاو من نار تکوى بها جباهم وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ فَمَا زَالَ حَتَّى وَلِعَ الْفُقَرَاءُ بِمِثْلِ ذَلِکَ، وَأَوْجَبُوهُ عَلَى الأَغْنِیَاءِ، وَحَتَّى شَکَا الأَغْنِیَاءُ مَا یَلْقَوْنَ مِنَ النَّاسِ. فَکَتَبَ مُعَاوِیَهُ إِلَى عُثْمَانَ: أَنَّ أَبَا ذَرٍّ قَدْ أَعْضَلَ بِی، وَقَدْ کَانَ مِنْ أَمْرِهِ کَیْتَ وَکَیْتَ فَکَتَبَ إِلَیْهِ عُثْمَانُ: أَنَّ الْفِتْنَهَ قَدْ أَخْرَجَتْ خطمها وعینیها،فَلَمْ یَبْقَ إِلا أَنْ تَثِبَ، فَلا تَنْکَأ الْقَرْحَ، وَجَهِّزْ أَبَا ذَرٍّ إِلَیَّ، وَابْعَثْ مَعَهُ دَلِیلا وَزَوِّدْهُ، وَارْفُقْ بِهِ، وَکَفْکَفِ النَّاسَ وَنَفْسَکَ ما استطعت، فإنما تُمْسَکُ مَا اسْتَمْسَکْتَ فَبَعَثَ بِأَبِی ذَرٍّ وَمَعَهُ دَلِیلٌ، فَلَمَّا قَدِمَ الْمَدِینَهَ وَرَأَى الْمَجَالِسَ فِی أَصْلِ سَلْعٍ، قَالَ: بَشِّرْ أَهْلَ الْمَدِینَهِ بِغَارَهٍ شَعْوَاءَ وَحَرْبٍ مِذْکَارٍ. وَدَخَلَ عَلَى عُثْمَانَ فَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ، مَا لأَهْلِ الشَّامِ یَشْکُونَ ذَرَبَکَ! فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ لا یَنْبَغِی أَنْ یُقَالَ: مَالُ اللَّهِ، وَلا یَنْبَغِی لِلأَغْنِیَاءِ أَنْ یَقْتَنُوا مَالا. فَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ، عَلَیَّ أَنْ أَقْضِیَ مَا عَلَیَّ، وَآخُذَ مَا عَلَى الرَّعِیَّهِ، وَلا أُجْبِرُهُمْ عَلَى الزُّهْدِ، وَأَنْ أَدْعُوهُمْ إِلَى الاجْتِهَادِ وَالاقْتِصَادِ. قَالَ: فَتَأْذَنْ لِی فِی الْخُرُوجِ، فان المدینه لیست لی بدار؟ فقال: او تستبدل بِهَا إِلا شَرًّا مِنْهَا! قَالَ: أَمَرَنِی رَسُولُ الله ص أَنْ أَخْرُجَ مِنْهَا إِذَا بَلَغَ الْبِنَاءُ سَلْعًا، قَالَ: فَانْفِذْ لِمَا أَمَرَکَ بِهِ قَالَ: فَخَرَجَ حَتَّى نَزَلَ الرَّبَذَهَ، فَخَطَّ بِهَا مَسْجِدًا، وَأَقْطَعَهُ عُثْمَانُ صِرْمَهً مِنَ الإِبِلِ وَأَعْطَاهُ مَمْلُوکَیْنِ، وَأَرْسَلَ إِلَیْهِ: أَنْ تَعَاهَدَ الْمَدِینَهَ حَتَّى لا تَرْتَدَّ أَعْرَابِیًّا، فَفَعَلَ.) و همچنین الأمالی للمفید، صفحه ۱۶۲ (عَنْ أَبِی جَهْضَمٍ الْأَزْدِیِ ‌قَالَ: لَمَّا أَخْرَجَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ الْغِفَارِیَّ رَحِمَهُ اللَّهُ مِنَ الْمَدِینَهِ إِلَى الشَّامِ کَانَ یَقُومُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَیَعِظُ النَّاسَ وَ یَأْمُرُهُمْ بِالتَّمَسُّکِ بِطَاعَهِ اللَّهِ- وَ یُحَذِّرُهُمْ مِنِ ارْتِکَابِ مَعَاصِیهِ وَ یَرْوِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا سَمِعَهُ مِنْهُ فِی فَضَائِلِ أَهْلِ بَیْتِهِ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ وَ یَحُضُّهُمْ عَلَى التَّمَسُّکِ بِعِتْرَتِهِ- فَکَتَبَ مُعَاوِیَهُ إِلَى عُثْمَانَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ أَبَا ذَرٍّ یُصْبِحُ إِذَا أَصْبَحَ وَ یُمْسِی إِذَا أَمْسَى وَ جَمَاعَهٌ مِنَ النَّاسِ کَثِیرَهٌ عِنْدَهُ فَیَقُولُ کَیْتَ وَ کَیْتَ فَإِنْ کَانَ لَکَ حَاجَهٌ فِی النَّاسِ قِبَلِی فَأُقْدِمُ أَبَا ذَرٍّ إِلَیْکَ فَإِنِّی أَخَافُ أَنْ یُفْسِدَ النَّاسَ عَلَیْکَ وَ السَّلَامُ فَکَتَبَ إِلَیْهِ عُثْمَانُ أَمَّا بَعْدُ فَأَشْخِصْ إِلَیَّ أَبَا ذَرٍّ حِینَ تَنْظُرُ فِی کِتَابِی هَذَا وَ السَّلَامُ- فَبَعَثَ مُعَاوِیَهُ إِلَى أَبِی ذَرٍّ فَدَعَاهُ وَ أَقْرَأَهُ کِتَابَ عُثْمَانَ وَ قَالَ لَهُ النَّجَا السَّاعَهَ فَخَرَجَ أَبُو ذَرٍّ إِلَى رَاحِلَتِهِ فَشَدَّهَا بِکُورِهَا وَ أَنْسَاعِهَا- فَاجْتَمَعَ إِلَیْهِ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ یَا أَبَا ذَرٍّ رَحِمَکَ اللَّهُ أَیْنَ تُرِیدُ قَالَ أَخْرَجُونِی إِلَیْکُمْ غَضَباً عَلَیَّ وَ أَخْرَجُونِی مِنْکُمْ إِلَیْهِمُ الْآنَ عَبَثاً بِی وَ لَا یَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ) و همچنین الأمالی للمفید،صفحات ۱۲۲-۱۲۱ (عَنْ أَبِی الْجَهْضَمِ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِیهِ‌ وَ کَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ قَالَ: لَمَّا سَیَّرَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ مِنَ الْمَدِینَهِ إِلَى الشَّامِ کَانَ یَقُصُّ عَلَیْنَا فَیَحْمَدُ اللَّهَ فَیَشْهَدُ شَهَادَهَ الْحَقِّ وَ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ ص وَ یَقُولُ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّا کُنَّا فِی جَاهِلِیَّتِنَا قَبْلَ أَنْ یُنْزَلَ عَلَیْنَا الْکِتَابُ وَ یُبْعَثَ فِینَا الرَّسُولُ وَ نَحْنُ نُوفِی بِالْعَهْدِ وَ نَصْدُقُ الْحَدِیثَ وَ نُحْسِنُ الْجِوَارَ وَ نَقْرِی الضَّیْفَ‌ وَ نُوَاسِی الْفَقِیرَ وَ نُبْغِضُ الْمُتَکَبِّرَ- فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى فِینَا رَسُولَ اللَّهِ‌ ص وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا کِتَابَهُ کَانَتْ تِلْکَ الْأَخْلَاقُ یَرْضَاهَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ کَانَ أَحَقَّ بِهَا أَهْلُ الْإِسْلَامِ وَ أَوْلَى أَنْ یَحْفَظُوهَا فَلَبِثُوا بِذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَلْبَثُوا ثُمَّ إِنَّ الْوُلَاهَ قَدْ أَحْدَثُوا أَعْمَالًا قِبَاحاً مَا نَعْرِفُهَا مِنْ سُنَّهٍ تُطْفَى وَ بِدْعَهٍ تُحْیَا وَ قَائِلٍ بِحَقٍّ مُکَذَّبٍ وَ أَثَرَهٍ بِغَیْرِ تُقًى‌ وَ أَمِینٍ مُسْتَأْثَرٍ عَلَیْهِ مِنَ الصَّالِحِینَ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا عِنْدَکَ خَیْراً لِی فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ غَیْرَ مُبَدِّلٍ وَ لَا مُغَیِّرٍ- وَ کَانَ یُعِیدُ هَذَا الْکَلَامَ وَ یُبْدِیهِ فَأَتَى حَبِیبُ بْنُ مَسْلَمَهَ مُعَاوِیَهَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ فَقَالَ إِنَّ أَبَا ذَرٍّ یُفْسِدُ عَلَیْکَ النَّاسَ بِقَوْلِهِ کَیْتَ وَ کَیْتَ‌ َکَتَبَ مُعَاوِیَهُ إِلَى عُثْمَانَ بِذَلِکَ فَکَتَبَ عُثْمَانُ أَخْرِجْهُ إِلَیَّ فَلَمَّا صَارَ إِلَى الْمَدِینَهِ نَفَاهُ إِلَى الرَّبَذَهِ.) و همچنین تاریخ الطبری، جلد ۴، صفحات ۲۸۵-۲۸۴ (عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: کَانَ أَبُو ذَرٍّ یَخْتَلِفُ مِنَ الرَّبَذَهِ إِلَى الْمَدِینَهِ مَخَافَهَ الأَعْرَابِیَّهِ، وَکَانَ یُحِبُّ الْوَحْدَهَ وَالْخَلْوَهَ فَدَخَلَ عَلَى عُثْمَانَ، وَعِنْدَهُ کَعْبُ الأَحْبَارِ، فَقَالَ لِعُثْمَانَ: لا تَرْضَوْا مِنَ النَّاسِ بِکَفِّ الأَذَى حَتَّى یَبْذِلُوا الْمَعْرُوفَ، وَقَدْ یَنْبَغِی لِلْمُؤَدِّی الزَّکَاهَ أَلا یَقْتَصِرَ عَلَیْهَا حَتَّى یُحْسِنَ إِلَى الْجِیرَانِ وَالإِخْوَانِ، وَیَصِلَ الْقَرَابَاتِ فَقَالَ کَعْبٌ: مَنْ أَدَّى الْفَرِیضَهَ فَقَدْ قَضَى مَا عَلَیْهِ فَرَفَعَ أَبُو ذَرٍّ مِحْجَنَهُ فَضَرَبَهُ فَشَجَّهُ، فَاسْتَوْهَبَهُ عُثْمَانُ، فَوَهَبَهُ لَهُ، وَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ، اتَّقِ اللَّهَ وَاکْفُفْ یَدَکَ وَلِسَانَکَ، وَقَدْ کَانَ قَالَ لَهُ: یَا بن الیهودیه، ما أنت وما هاهنا! وَاللَّهِ لَتَسْمَعَنَّ مِنِّی أَوْ لأَدْخُلَ عَلَیْکَ. وَکَتَبَ إلی السری، عن شعیب، عن سیف، عن الأَشْعَثِ بْنِ سَوَّارٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، قَالَ: خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ إِلَى الرَّبَذَهِ مِنْ قِبَلِ نَفْسِهِ لَمَّا رَأَى عُثْمَانَ لا یَنْزِعُ لَهُ، وَأَخْرَجَ مُعَاوِیَهُ أَهْلَهُ مِنْ بَعْدِهِ، فَخَرَجُوا إِلَیْهِ وَمَعَهُمْ جِرَابٌ یُثَقِّلُ یَدَ الرَّجُلِ، فَقَالَ: انْظُرُوا إِلَى هَذَا الَّذِی یَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا مَا عِنْدَهُ! فَقَالَتِ امْرَأَتُهُ: أَمَا وَاللَّهِ مَا فِیهِ دِینَارٌ وَلا دِرْهَمٌ، ولکنها فلوس کان إذا خرج عطاؤه ابْتَاعَ مِنْهُ فُلُوسًا لِحَوَائِجِنَا. وَلَمَّا نَزَلَ أَبُو ذَرٍّ الرَّبَذَهَ أُقِیمَتِ الصَّلاهُ، وَعَلَیْهَا رَجُلٌ یَلِی الصَّدَقَهَ، فَقَالَ: تَقَدَّمْ یَا أَبَا ذَرٍّ، فَقَالَ: لا، تقدم أنت، [فان رسول الله ص قَالَ لِی: اسْمَعْ وَأَطِعْ، وَإِنْ کَانَ عَلَیْکَ عَبْدٌ مُجَدَّعٌ] فَأَنْتَ عَبْدٌ وَلَسْتَ بِأَجْدَعَ- وَکَانَ مِنْ رَقِیقِ الصَّدَقَهِ، وَکَانَ أَسْوَدَ یُقَالُ لَهُ مُجَاشِعٌ. وَکَتَبَ إِلَیَّ السَّرِیُّ، عَنْ شُعَیْبٍ، عَنْ سَیْفٍ، عن مبشر بن الفضیل، عن جابر، قَالَ: أجرى عُثْمَان عَلَى أبی ذر کل یوم عظما، وعلى رافع ابن خدیج مثله، وکانا قَدْ تنحیا عن الْمَدِینَهِ لشیء سمعاه لم یفسر لهما، وأبصرا وَقَدْ اخطئا.)

[۶] تاریخ مدینه دمشق، جلد ۴۲، صفحه ۲۶۴ (أتى رَجُلٌ أبا ذَرٍّ وهُوَ جالِسٌ فی مَسجِدٍ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، فَقالَ:یا أبا ذَرٍّ، أ لا تُخبِرُنی بِأَحَبِّ النّاسِ إلَیکَ ؟ فَإِنّی أعرِفُ أنَّ أحَبَّهُم إلَیکَ أحَبُّهُم إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله.قالَ: إی ورَبِّ الکَعبَهِ! إنَّ أحَبَّهُم إلَیَّ أحَبُّهُم إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله؛ هُو ذاکَ الشَّیخُ وأشارَ إلى عَلِیٍّ وهُوَ یُصَلّی أمامَهُ) و همچنین الخصال، صفحه ۳۰۳ «عن الحسین بن علیّ عن علیّ علیهما السلام قالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله : الجَنَّهُ تَشتاقُ إلَیکَ وإلى عَمّارٍ وإلى سَلمانَ وأبی ذَرٍّ وَالمِقدادِ) و همچنین الإختصاص، صفحه ۶ (عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِیِّ ص إِلَّا ثَلَاثَهَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ.) و (عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‌ إِنَّ النَّبِیَّ ص لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ کُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ) و (حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمُؤَدِّبِ‌ الْأَرْکَانُ الْأَرْبَعَهُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارٌ هَؤُلَاءِ الصَّحَابَهُ وَ مِنَ التَّابِعِینَ أُوَیْسُ بْنُ أُنَیْسٍ الْقَرَنِیُّ الَّذِی یَشْفَعُ فِی مِثْلِ رَبِیعَهَ وَ مُضَرَ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ الْخُزَاعِیُّ وَ ذَکَرَ جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَیْنِ أَنَّهُ کَانَ‌ مِنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بِمَنْزِلَهِ سَلْمَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص رُشَیْدٌ الْهَجَرِیُّ مِیثَمٌ التَّمَّارُ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ النَّخَعِیُّ قَنْبَرٌ مَوْلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ مُزَرِّعٌ مَوْلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع‌  عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَحْیَى قَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَوْمَ الْجَمَلِ أَبْشِرْ یَا ابْنَ یَحْیَى فَأَنْتَ وَ أَبُوکَ مِنْ شُرْطَهِ الْخَمِیسِ سَمَّاکُمُ اللَّهُ بِهِ فِی السَّمَاءِ جُنْدَبُ بْنُ زُهَیْرٍ الْعَامِرِیُّ وَ بَنُو عَامِرٍ شِیعَهُ عَلِیٍّ ع عَلَى الْوَجْهِ حَبِیبُ بْنُ مُظَهَّرٍ الْأَسَدِیُّ الْحَارِثُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَعْوَرُ الْهَمْدَانِیُّ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ الْعَلَمُ الْأَزْدِیُّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِیُّ وَ جُوَیْرِیَهُ بْنُ مُسْهِرٍ الْعَبْدِیُ‌.) و همچنین الإختصاص، صفحه ۹ (عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَهٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ سَکَتَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَهٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: عَلِیُّ¬ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ سَکَتَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِحُبِّ أَرْبَعَهٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ أَسْوَدَ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُ‌) و همچنین الخصال، صفحه ۳۰۳ (عن الحسین بن علیّ عن علیّ علیهما السلام قالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله : «الجَنَّهُ تَشتاقُ إلَیکَ وإلى عَمّارٍ وإلى سَلمانَ وأبی ذَرٍّ وَالمِقدادِ) و همچنین أصول السته عشر من الأصول الأولیه (ط دار الشبستری)، جلد ۱، صفحه ۶۲ (جابر قال قال ابو جعفر (علیه السلام) : قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله : لا ینجو من النار و شده تغیظها و زفیرها و قرنها و حمیمها من عادى علیا و ترک ولایته و احب من عاداه فقالت میمونه زوج النبى صلّى اللّه علیه و آله و اللّه ما اعرف من اصحابک یا رسول اللّه من یحب علیا الا قلیلا منهم قال فقال لها رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله القلیل من المؤمنین کثیر و من تعرفین منهم قالت اعرف اباذر و المقداد و سلمان و قد تعلم انى احب علیا بحبک ایاه و نصیحته لک قال فقال لها رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله صدقت انک صدیقه امتحن اللّه قلبک للایمان.)

[۷] تاریخ الطبری، جلد ۴، صفحات ۲۸۴-۲۸۳ (وفی هَذِهِ السنه-أعنی سنه ثَلاثِینَ- کَانَ مَا ذکر من أمر أبی ذر ومعاویه، وإشخاص مُعَاوِیَه إِیَّاهُ من الشام إِلَى الْمَدِینَهِ، وَقَدْ ذکر فِی سبب إشخاصه إِیَّاهُ منها إِلَیْهَا أمور کثیره، کرهت ذکر أکثرها. فأما العاذرون مُعَاوِیَه فِی ذَلِکَ، فإنهم ذکروا فِی ذَلِکَ قصه کَتَبَ إِلَیَّ بِهَا السَّرِیُّ، یَذْکُرُ أَنَّ شُعَیْبًا حَدَّثَهُ عَنْ سَیْف، عَنْ عَطِیَّهَ، عَنْ یَزِیدَ الْفَقْعَسِیِّ، قَالَ: لَمَّا وَرَدَ ابْنُ السَّوْدَاءِ الشَّامَ لَقِیَ أَبَا ذَرٍّ، فَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ، أَلا تَعْجَبُ إِلَى مُعَاوِیَهَ، یَقُولُ: الْمَالُ مَالُ اللَّهِ! أَلا إِنَّ کُلَّ شَیْءٍ لِلَّهِ کأنه یرید ان یحتجنه دُونَ الْمُسْلِمِینَ، وَیَمْحُوَ اسْمَ الْمُسْلِمِینَ فَأَتَاهُ أَبُو ذَرٍّ، فَقَالَ: مَا یَدْعُوکَ إِلَى أَنْ تُسَمِّیَ مَالَ الْمُسْلِمِینَ مَالَ اللَّهِ! قَالَ: یَرْحَمُکَ اللَّهُ یَا أَبَا ذَرٍّ، أَلَسْنَا عِبَادَ اللَّهِ، وَالْمَالُ مَالُهُ، وَالْخَلْقُ خَلْقُهُ، وَالأَمْرُ أَمْرُهُ! قَالَ: فَلا تَقُلْهُ، قَالَ: فَإِنِّی لا أَقُولُ: إِنَّهُ لَیْسَ لِلَّهِ، وَلَکِنْ سَأَقُولُ: مَالُ الْمُسْلِمِینَ. قَالَ: وَأَتَى ابْنُ السَّوْدَاءِ أَبَا الدَّرْدَاءِ، فَقَالَ لَهُ: مَنْ أَنْتَ؟ أَظُنُّکَ وَاللَّهِ یَهُودِیًّا! فَأَتَى عُبَادَهَ بْنِ الصَّامِتِ فَتَعَلَقَّ بِهِ، فَأَتَى بِهِ مُعَاوِیَهُ، فَقَالَ: هَذَا وَاللَّهِ الَّذِی بَعَثَ عَلَیْکَ أَبَا ذَرٍّ، وَقَامَ أَبُو ذَرٍّ بِالشَّامِ وَجَعَلَ یَقُولُ: یَا مَعْشَرَ الأَغْنِیَاءِ، وَاسُوا الْفُقَرَاءَ بَشِّرِ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ بمکاو من نار تکوى بها جباهم وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ فَمَا زَالَ حَتَّى وَلِعَ الْفُقَرَاءُ بِمِثْلِ ذَلِکَ، وَأَوْجَبُوهُ عَلَى الأَغْنِیَاءِ، وَحَتَّى شَکَا الأَغْنِیَاءُ مَا یَلْقَوْنَ مِنَ النَّاسِ. فَکَتَبَ مُعَاوِیَهُ إِلَى عُثْمَانَ: أَنَّ أَبَا ذَرٍّ قَدْ أَعْضَلَ بِی، وَقَدْ کَانَ مِنْ أَمْرِهِ کَیْتَ وَکَیْتَ فَکَتَبَ إِلَیْهِ عُثْمَانُ: أَنَّ الْفِتْنَهَ قَدْ أَخْرَجَتْ خطمها وعینیها،فَلَمْ یَبْقَ إِلا أَنْ تَثِبَ، فَلا تَنْکَأ الْقَرْحَ، وَجَهِّزْ أَبَا ذَرٍّ إِلَیَّ، وَابْعَثْ مَعَهُ دَلِیلا وَزَوِّدْهُ، وَارْفُقْ بِهِ، وَکَفْکَفِ النَّاسَ وَنَفْسَکَ ما استطعت، فإنما تُمْسَکُ مَا اسْتَمْسَکْتَ فَبَعَثَ بِأَبِی ذَرٍّ وَمَعَهُ دَلِیلٌ، فَلَمَّا قَدِمَ الْمَدِینَهَ وَرَأَى الْمَجَالِسَ فِی أَصْلِ سَلْعٍ، قَالَ: بَشِّرْ أَهْلَ الْمَدِینَهِ بِغَارَهٍ شَعْوَاءَ وَحَرْبٍ مِذْکَارٍ. وَدَخَلَ عَلَى عُثْمَانَ فَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ، مَا لأَهْلِ الشَّامِ یَشْکُونَ ذَرَبَکَ! فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ لا یَنْبَغِی أَنْ یُقَالَ: مَالُ اللَّهِ، وَلا یَنْبَغِی لِلأَغْنِیَاءِ أَنْ یَقْتَنُوا مَالا. فَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ، عَلَیَّ أَنْ أَقْضِیَ مَا عَلَیَّ، وَآخُذَ مَا عَلَى الرَّعِیَّهِ، وَلا أُجْبِرُهُمْ عَلَى الزُّهْدِ، وَأَنْ أَدْعُوهُمْ إِلَى الاجْتِهَادِ وَالاقْتِصَادِ. قَالَ: فَتَأْذَنْ لِی فِی الْخُرُوجِ، فان المدینه لیست لی بدار؟ فقال: او تستبدل بِهَا إِلا شَرًّا مِنْهَا! قَالَ: أَمَرَنِی رَسُولُ الله ص أَنْ أَخْرُجَ مِنْهَا إِذَا بَلَغَ الْبِنَاءُ سَلْعًا، قَالَ: فَانْفِذْ لِمَا أَمَرَکَ بِهِ قَالَ: فَخَرَجَ حَتَّى نَزَلَ الرَّبَذَهَ، فَخَطَّ بِهَا مَسْجِدًا، وَأَقْطَعَهُ عُثْمَانُ صِرْمَهً مِنَ الإِبِلِ وَأَعْطَاهُ مَمْلُوکَیْنِ، وَأَرْسَلَ إِلَیْهِ: أَنْ تَعَاهَدَ الْمَدِینَهَ حَتَّى لا تَرْتَدَّ أَعْرَابِیًّا، فَفَعَلَ.) و همچنین الأمالی للمفید، صفحه ۱۶۲ (عَنْ أَبِی جَهْضَمٍ الْأَزْدِیِ ‌قَالَ: لَمَّا أَخْرَجَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ الْغِفَارِیَّ رَحِمَهُ اللَّهُ مِنَ الْمَدِینَهِ إِلَى الشَّامِ کَانَ یَقُومُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَیَعِظُ النَّاسَ وَ یَأْمُرُهُمْ بِالتَّمَسُّکِ بِطَاعَهِ اللَّهِ- وَ یُحَذِّرُهُمْ مِنِ ارْتِکَابِ مَعَاصِیهِ وَ یَرْوِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا سَمِعَهُ مِنْهُ فِی فَضَائِلِ أَهْلِ بَیْتِهِ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ وَ یَحُضُّهُمْ عَلَى التَّمَسُّکِ بِعِتْرَتِهِ- فَکَتَبَ مُعَاوِیَهُ إِلَى عُثْمَانَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ أَبَا ذَرٍّ یُصْبِحُ إِذَا أَصْبَحَ وَ یُمْسِی إِذَا أَمْسَى وَ جَمَاعَهٌ مِنَ النَّاسِ کَثِیرَهٌ عِنْدَهُ فَیَقُولُ کَیْتَ وَ کَیْتَ فَإِنْ کَانَ لَکَ حَاجَهٌ فِی النَّاسِ قِبَلِی فَأُقْدِمُ أَبَا ذَرٍّ إِلَیْکَ فَإِنِّی أَخَافُ أَنْ یُفْسِدَ النَّاسَ عَلَیْکَ وَ السَّلَامُ فَکَتَبَ إِلَیْهِ عُثْمَانُ أَمَّا بَعْدُ فَأَشْخِصْ إِلَیَّ أَبَا ذَرٍّ حِینَ تَنْظُرُ فِی کِتَابِی هَذَا وَ السَّلَامُ- فَبَعَثَ مُعَاوِیَهُ إِلَى أَبِی ذَرٍّ فَدَعَاهُ وَ أَقْرَأَهُ کِتَابَ عُثْمَانَ وَ قَالَ لَهُ النَّجَا السَّاعَهَ فَخَرَجَ أَبُو ذَرٍّ إِلَى رَاحِلَتِهِ فَشَدَّهَا بِکُورِهَا وَ أَنْسَاعِهَا- فَاجْتَمَعَ إِلَیْهِ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ یَا أَبَا ذَرٍّ رَحِمَکَ اللَّهُ أَیْنَ تُرِیدُ قَالَ أَخْرَجُونِی إِلَیْکُمْ غَضَباً عَلَیَّ وَ أَخْرَجُونِی مِنْکُمْ إِلَیْهِمُ الْآنَ عَبَثاً بِی وَ لَا یَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ) و همچنین الأمالی للمفید،صفحات ۱۲۲-۱۲۱ (عَنْ أَبِی الْجَهْضَمِ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِیهِ‌ وَ کَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ قَالَ: لَمَّا سَیَّرَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ مِنَ الْمَدِینَهِ إِلَى الشَّامِ کَانَ یَقُصُّ عَلَیْنَا فَیَحْمَدُ اللَّهَ فَیَشْهَدُ شَهَادَهَ الْحَقِّ وَ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ ص وَ یَقُولُ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّا کُنَّا فِی جَاهِلِیَّتِنَا قَبْلَ أَنْ یُنْزَلَ عَلَیْنَا الْکِتَابُ وَ یُبْعَثَ فِینَا الرَّسُولُ وَ نَحْنُ نُوفِی بِالْعَهْدِ وَ نَصْدُقُ الْحَدِیثَ وَ نُحْسِنُ الْجِوَارَ وَ نَقْرِی الضَّیْفَ‌ وَ نُوَاسِی الْفَقِیرَ وَ نُبْغِضُ الْمُتَکَبِّرَ- فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى فِینَا رَسُولَ اللَّهِ‌ ص وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا کِتَابَهُ کَانَتْ تِلْکَ الْأَخْلَاقُ یَرْضَاهَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ کَانَ أَحَقَّ بِهَا أَهْلُ الْإِسْلَامِ وَ أَوْلَى أَنْ یَحْفَظُوهَا فَلَبِثُوا بِذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَلْبَثُوا ثُمَّ إِنَّ الْوُلَاهَ قَدْ أَحْدَثُوا أَعْمَالًا قِبَاحاً مَا نَعْرِفُهَا مِنْ سُنَّهٍ تُطْفَى وَ بِدْعَهٍ تُحْیَا وَ قَائِلٍ بِحَقٍّ مُکَذَّبٍ وَ أَثَرَهٍ بِغَیْرِ تُقًى‌ وَ أَمِینٍ مُسْتَأْثَرٍ عَلَیْهِ مِنَ الصَّالِحِینَ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا عِنْدَکَ خَیْراً لِی فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ غَیْرَ مُبَدِّلٍ وَ لَا مُغَیِّرٍ- وَ کَانَ یُعِیدُ هَذَا الْکَلَامَ وَ یُبْدِیهِ فَأَتَى حَبِیبُ بْنُ مَسْلَمَهَ مُعَاوِیَهَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ فَقَالَ إِنَّ أَبَا ذَرٍّ یُفْسِدُ عَلَیْکَ النَّاسَ بِقَوْلِهِ کَیْتَ وَ کَیْتَ‌ َکَتَبَ مُعَاوِیَهُ إِلَى عُثْمَانَ بِذَلِکَ فَکَتَبَ عُثْمَانُ أَخْرِجْهُ إِلَیَّ فَلَمَّا صَارَ إِلَى الْمَدِینَهِ نَفَاهُ إِلَى الرَّبَذَهِ.) و همچنین تاریخ الطبری، جلد ۴، صفحات ۲۸۵-۲۸۴ (عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: کَانَ أَبُو ذَرٍّ یَخْتَلِفُ مِنَ الرَّبَذَهِ إِلَى الْمَدِینَهِ مَخَافَهَ الأَعْرَابِیَّهِ، وَکَانَ یُحِبُّ الْوَحْدَهَ وَالْخَلْوَهَ فَدَخَلَ عَلَى عُثْمَانَ، وَعِنْدَهُ کَعْبُ الأَحْبَارِ، فَقَالَ لِعُثْمَانَ: لا تَرْضَوْا مِنَ النَّاسِ بِکَفِّ الأَذَى حَتَّى یَبْذِلُوا الْمَعْرُوفَ، وَقَدْ یَنْبَغِی لِلْمُؤَدِّی الزَّکَاهَ أَلا یَقْتَصِرَ عَلَیْهَا حَتَّى یُحْسِنَ إِلَى الْجِیرَانِ وَالإِخْوَانِ، وَیَصِلَ الْقَرَابَاتِ فَقَالَ کَعْبٌ: مَنْ أَدَّى الْفَرِیضَهَ فَقَدْ قَضَى مَا عَلَیْهِ فَرَفَعَ أَبُو ذَرٍّ مِحْجَنَهُ فَضَرَبَهُ فَشَجَّهُ، فَاسْتَوْهَبَهُ عُثْمَانُ، فَوَهَبَهُ لَهُ، وَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ، اتَّقِ اللَّهَ وَاکْفُفْ یَدَکَ وَلِسَانَکَ، وَقَدْ کَانَ قَالَ لَهُ: یَا بن الیهودیه، ما أنت وما هاهنا! وَاللَّهِ لَتَسْمَعَنَّ مِنِّی أَوْ لأَدْخُلَ عَلَیْکَ. وَکَتَبَ إلی السری، عن شعیب، عن سیف، عن الأَشْعَثِ بْنِ سَوَّارٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، قَالَ: خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ إِلَى الرَّبَذَهِ مِنْ قِبَلِ نَفْسِهِ لَمَّا رَأَى عُثْمَانَ لا یَنْزِعُ لَهُ، وَأَخْرَجَ مُعَاوِیَهُ أَهْلَهُ مِنْ بَعْدِهِ، فَخَرَجُوا إِلَیْهِ وَمَعَهُمْ جِرَابٌ یُثَقِّلُ یَدَ الرَّجُلِ، فَقَالَ: انْظُرُوا إِلَى هَذَا الَّذِی یَزْهَدُ فِی الدُّنْیَا مَا عِنْدَهُ! فَقَالَتِ امْرَأَتُهُ: أَمَا وَاللَّهِ مَا فِیهِ دِینَارٌ وَلا دِرْهَمٌ، ولکنها فلوس کان إذا خرج عطاؤه ابْتَاعَ مِنْهُ فُلُوسًا لِحَوَائِجِنَا. وَلَمَّا نَزَلَ أَبُو ذَرٍّ الرَّبَذَهَ أُقِیمَتِ الصَّلاهُ، وَعَلَیْهَا رَجُلٌ یَلِی الصَّدَقَهَ، فَقَالَ: تَقَدَّمْ یَا أَبَا ذَرٍّ، فَقَالَ: لا، تقدم أنت، [فان رسول الله ص قَالَ لِی: اسْمَعْ وَأَطِعْ، وَإِنْ کَانَ عَلَیْکَ عَبْدٌ مُجَدَّعٌ] فَأَنْتَ عَبْدٌ وَلَسْتَ بِأَجْدَعَ- وَکَانَ مِنْ رَقِیقِ الصَّدَقَهِ، وَکَانَ أَسْوَدَ یُقَالُ لَهُ مُجَاشِعٌ. وَکَتَبَ إِلَیَّ السَّرِیُّ، عَنْ شُعَیْبٍ، عَنْ سَیْفٍ، عن مبشر بن الفضیل، عن جابر، قَالَ: أجرى عُثْمَان عَلَى أبی ذر کل یوم عظما، وعلى رافع ابن خدیج مثله، وکانا قَدْ تنحیا عن الْمَدِینَهِ لشیء سمعاه لم یفسر لهما، وأبصرا وَقَدْ اخطئا.)

[۸] تاریخ الیعقوبی، جلد ۲، صفحات ۱۷۳-۱۷۱ (و بلغ عثمان أن أبا ذر یقعد فی مسجد رسول الله، و یجتمع إلیه الناس، فیحدث بما فیه الطعن علیه، و أنه وقف بباب المسجد فقال: أیها الناس من عرفنی فقد عرفنی، و من لم یعرفنی فأنا أبو ذر الغفاری، أنا جندب بن جناده الربذی، إن الله اصطفى آدم و نوحا و آل إبراهیم و آل عمران على العالمین ذریه بعضها من بعض، و الله سمیع علیم، محمد الصفوه من نوح، فالأول من إبراهیم، و السلاله من إسماعیل، و العتره الهادیه من محمد. إنه شرف شریفهم، و استحقوا الفضل فی قوم هم فینا کالسماء المرفوعه و کالکعبه المستوره، أو کالقبله المنصوبه، أو کالشمس الضاحیه، أو کالقمر الساری، أو کالنجوم الهادیه، أو کالشجر الزیتونیه أضاء زیتها، و بورک زبدها، و محمد وارث علم آدم و ما فضل به النبیون، و علی بن أبی طالب وصی محمد، و وارث علمه. أیتها الأمه المتحیره بعد نبیها! أما لو قدمتم من قدم الله، و أخرتم من أخر الله، و أقررتم الولایه و الوراثه فی أهل بیت نبیکم لأکلتم من فوق رؤوسکم و من تحت أقدامکم، و لما عال ولی الله، و لا طاش سهم من فرائض الله، و لا اختلف اثنان فی حکم الله، إلا وجدتم علم ذلک عندهم من کتاب الله و سنه نبیه، فأما إذ فعلتم ما فعلتم، فذوقوا وبال أمرکم، و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون بَلَغَ عُثمانَ أنَّ أبا ذَرٍّ یَقَعُ فیهِ، ویَذکُرُ ما غُیِّرَ وبُدِّلَ مِن سُنَنِ رَسولِ اللّه ِ ، وسُنَنِ أبی بَکرٍ وعُمَرَ ، فَسَیَّرَهُ إلَى الشّامِ إلى مُعاوِیَهَ . وکانَ یَجلِسُ فِی المَسجِدِ ، فَیَقولُ کَما کانَ یَقولُ ، ویَجتَمِعُ إلَیهِ النّاسُ، حَتّى کَثُرَ مَن یَجتَمِعُ إلَیهِ ، ویَسمَعُ مِنهُ وکانَ یَقِفُ عَلى بابِ دِمَشقَ ـ إذا صَلّى صَلاهَ الصُّبحِ فَیَقولُ : جاءَتِ القَطارُ تَحمِلُ النّارَ ، لَعَنَ اللّه ُ الآمِرینَ بِالمَعروفِ وَالتّارِکینَ لَهُ ، وَلَعَنَ اللّه ُ النّاهینَ عَنِ المُنکَرِ وَالآتینَ لَهُ . وکَتَبَ مُعاوِیَهُ إلى عُثمانَ: إنَّکَ قَد أفسَدتَ الشّامَ عَلى نَفسِکَ بِأَبی ذَرٍّ . فَکَتَبَ إلَیهِ : أنِ احمِلهُ عَلى قَتَبٍ بِغَیرِ وَطاءٍ . فَقَدِمَ بِهِ إلَى المَدینَهِ ، وقَد ذَهَبَ لَحمُ فَخِذَیه – فلما دخل إلیه و عنده جماعه قال: بلغنی أنک تقول: سمعت رسول الله یقول: إذا کملت بنو أمیه ثلاثین رجلا اتخذوا بلاد الله دولا، و عباد الله خولا، و دین الله دغلا. فقال: نعم! سمعت رسول الله یقول ذلک. فقال لهم: أ سمعتم رسول الله یقول ذلک؟ فبعث إلى علی بن أبی طالب، فأتاه، فقال: یا أبا الحسن أ سمعت رسول الله یقول ما حکاه أبو ذر؟ و قص علیه الخبر. فقال علی: نعم! قال: و کیف تشهد؟ قال: لقول رسول الله: ما أظلت الخضراء و لا أقلت الغبراء ذا لهجه أصدق من أبی¬ذر . فَلَم یُقِم بِالمَدینَهِ إلّا أیّاما ، حَتّى أرسَلَ إلَیهِ عُثمانُ : وَاللّه ِ لَتَخرُجَنَّ عَنها ! قالَ : أتُخرِجُنی مِن حَرَمِ رَسولِ اللّه؟! قالَ: نَعَم،وأنفُکَ راغِمٌ. قالَ: فإلى مَکَّهَ ؟ قالَ: لا. قالَ: فَإِلى البَصرَهِ ؟ قالَ : لا . قالَ : فَإِلَى الکوفَهِ ؟ قالَ : لا ولکِن إلَى الرَّبَذَهِ الَّتی خَرَجتَ مِنها ، حَتّى تَموتَ بِها. یا مَروانُ ، أخرِجهُ ، ولا تَدَع أحَدا یُکَلِّمُهُ حَتّى یَخرُجَ. فأخرجه على جمل و معه امرأته و ابنته، فخرج و علی و الحسن و الحسین و عبد الله بن جعفر و عمار بن یاسر ینظرون، فلما رأى أبوذر علیا قام إلیه فقبل یده ثم بکى و قال: إنی إذا رأیتک و رأیت ولدک ذکرت قول رسول الله فلم أصبر حتى أبکی! فذهب علی یکلمه فقال له مروان: إن أمیر المؤمنین قد نهى أن یکلمه أحد. فرفع علی السوط فضرب وجه ناقه مروان، و قال: تنح، نحاک الله إلى النار! ثم شیعه، فکلمه بکلام یطول شرحه، و تکلم کل رجل من القوم و انصرفوا، و انصرف مروان إلى عثمان، فجرى بینه و بین علی فی هذا بعض الوحشه، و تلاحیا کلاما، فلم یزل أبو ذر بالربذه حتى توفی. و لما حضرته الوفاه قالت له ابنته: إنی وحدی فی هذا الموضع، و أخاف أن تغلبنی علیک السباع. فقال: کلا إنه سیحضرنی نفر مؤمنون، فانظری أ ترین أحدا؟ فقالت: ما أرى أحدا! قال: ما حضر الوقت، ثم قال: انظری، هل ترین أحدا؟ قالت: نعم أرى رکبا مقبلین، فقال: الله أکبر، صدق الله و رسوله، حولی وجهی إلى القبله، فإذا حضر القوم فأقرئیهم منی السلام، فإذا فرغوا من أمری، فاذبحی لهم هذه الشاه، و قولی لهم: أقسمت علیکم أن برحتم حتى تأکلوا، ثم قضى علیه، فأتى القوم، فقالت لهم الجاریه: هذا أبو ذر صاحب رسول الله قد توفی، فنزلوا، و کانوا سبعه نفر، فیهم حذیفه بن الیمان، و الأشتر، فبکوا بکاء شدیدا، و غسلوه، و کفنوه، و صلوا علیه، و دفنوه. ثم قالت لهم: إنه یقسم علیکم ألا تبرحوا حتى تأکلوا! فذبحوا الشاه، و أکلوا، ثم حملوا ابنته، حتى صاروا بها إلى المدینه. فلما بلغ عثمان وفاه أبی ذر قال: رحم الله أبا ذر! قال عمار: نعم! رحم الله أبا ذر من کل أنفسنا، فغلظ ذلک على عثمان. و بلغ عثمان. عن عمار کلام، فأراد أن یسیره أیضا، فاجتمعت بنو مخزوم إلى علی بن أبی طالب، و سألوه إعانتهم، فقال علی: لا ندع عثمان و رأیه. فجلس عمار فی بیته، و بلغ عثمان ما تکلمت به بنو مخزوم، فأمسک عنه، و سیر عبد الرحمن بن حنبل صاحب رسول الله إلى القموس من خیبر، و کان سبب تسییره إیاه أنه بلغه کرهه مساوئ ابنه و خاله، و أنه هجاه.)

[۹] الأمالی للصدوق، صفحه ۲۵۰ (قال: خرج رسول الله (صلى الله علیه وآله) وعلیه خمیصه (کساء أسود مربع له علمان) وقد اشتمل بها، فقیل: یا رسول الله، من کساک هذه القمیصه؟ فقال: کسانی حبیبی و صفیی، وخاصتی و خالصتی، و المؤدی عنی، و وصیی ووارثی وأخی، و أول المؤمنین إسلاما، وأخلصهم إیمانا، وأسمح الناس کفا، سید الناس بعدی، قائد الغر المحجلین، إمام أهل الارض علی بن أبی طالب، فلم یزل یبکی حتى ابتل الحصى من دموعه شوقاً إلیه.)

[۱۰] مروج الذهب، جلد ۲، صفحه ۳۴۸ (…..قالَ (عثمان) : فَإِنّی مُسَیِّرُکَ إلَى الرَّبَذَهِ. قالَ (أبوذر): اللّه ُ أکبَرُ ! صَدَقَ رَسولُ اللّه(صلى الله علیه و آله)؛ قَد أخبَرَنی بِکُلِّ ما أنَا لاقٍ . قالَ عُثمانُ : وما قالَ لَکَ ؟ ! قالَ : أخبَرَنی بِأَنّی اُمنَعُ عَن مَکَّهَ وَالمَدینَهِ ، وأموتُ بِالرَّبَذَهِ ، ویَتَوَلّى مُواراتی نَفَرٌ مِمَّن یَرِدونَ مِنَ العِراقِ نَحوَ الحِجازِ . وبَعَثَ أبو ذَرٍّ إلى جَمَلٍ لَهُ ، فَحَمَلَ عَلَیهِ امرَأَتَهُ ، وقیلَ : ابنَتَهُ . وأمَرَ عُثمانُ أن یَتَجافاهُ النّاسُ حَتّى یَسیرَ إلَى الرَّبَذَهِ . فَلَمّا طَلَعَ عَنِ المَدینَهِ ـ ومَروانُ یُسَیِّرُ[هُ]عَنها ـ طَلَعَ عَلَیهِ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ رضى الله عنه ، ومَعَهُ ابناهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ ، وعَقیلٌ أخوهُ ، وعَبدُ اللّه ِ بنُ جَعفَرٍ ، وعَمّارُ بنُ یاسِرٍ . فَاعتَرَضَ مَروانُ ، فَقالَ:یا عَلِیُّ، إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ قَد نَهَى النّاسَ أن یَصحَبوا أبا ذَرٍّ فی مَسیرِهِ ویُشَیِّعوهُ ، فَإِن کُنتَ لَم تَدرِ بِذلِکَ فَقَد أعلَمتُکَ ! فَحَمَلَ عَلَیهِ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ بِالسَّوطِ ، وضَرَبَ بَینَ اُذُنَی راحِلَتِهِ ، وقالَ : تَنَحَّ ، نَحّاکَ اللّه ُ إلَى النّارِ . ومَضى مَعَ أبی ذَرٍّ فَشَیَّعَهُ ، ثُمَّ وَدَّعَهُ وَانصَرَفَ . فَلَمّا أرادَ عَلِیٌّ الاِنصِرافَ بَکى أبو ذَرٍّ ، وقالَ : رَحِمَکُمُ اللّه ُ أهلَ البَیتِ ، إذا رَأیتُکَ یا أبَا الحَسَنِ ووُلدَکَ ذَکَرتُ بِکُم رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله . فَشَکا مَروانُ إلى عُثمانَ ما فَعَلَ بِهِ عَلِیّ بنُ أبی طالِبٍ ، فَقالَ عُثمانُ : یا مَعشَرَ المُسلِمینَ ! مَن یَعذِرُنی مِن عَلِیٍّ ؟ رَدَّ رَسولی عَمّا وَجَّهتُهُ لَهُ ، وفَعَلَ کَذا ، وَاللّه ِ لَنُعطِیَنَّهُ حَقَّهُ ! فَلَمّا رَجَعَ عَلِیٌّ اِستَقبَلَهُ النّاسُ ، فَقالوا لَهُ : إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلَیکَ غَضبانُ ؛ لِتَشییعِکَ أبا ذَرٍّ . فَقالَ عَلِیٌّ : «غَضَبُ الخَیلِ عَلَى اللُّجُمِ» . فَلَمّا کانَ بِالعَشِیِّ جاءَ إلى عُثمانَ ، فَقالَ لَهُ :ما حَمَلَکَ عَلى ما صَنَعتَ بِمَروانَ ! ولِمَ اجتَرَأتَ عَلَیَّ ، ورَدَدتَ رَسولی وأمری ؟ ! قالَ : أمّا مَروانُ ؛ فَإِنَّهُ استَقبَلَنی یَرُدُّنی ، فَرَدَدتُهُ عَن رَدّی . وأمّا أمرُکَ فَلَم أرُدَّهُ . قالَ عُثمانُ : أ لَم یُبلِغکَ أنّی قَد نَهَیتُ النّاسَ عَن أبی ذَرٍّ وعَن تَشییعِهِ ؟ فَقالَ عَلِیٌّ : أوَکُلُّ ما أمَرتَنا بِهِ مِن شَیءٍ نَرى طاعَهَ اللّه ِ وَالحَقَّ فی خِلافِهِ اتَّبَعنا فیهِ أمرَکَ!! بِاللّه ِ لا نَفعَلُ . قالَ عُثمانُ : أقِد مَروانَ . قالَ : ومِمَّ أُقیدُهُ ؟ قالَ : ضَرَبتَ بَینَ اُذُنَی راحِلَتِهِ ، وشَتَمتَهُ ، فَهُوَ شاتِمُکَ وضارِبٌ بَینَ اُذُنَی راحِلَتِکَ . قالَ عَلِیٌّ : أمّا راحِلَتی فَهِیَ تِلکَ ، فَإِن أرادَ أن یَضرِبَها کَما ضَرَبتُ راحِلَتَهُ فَلیَفعَل ، وأمّا أنَا فَوَاللّه ِ لَئِن شَتَمَنی لَأَشتَمَنَّکَ أنتَ مِثلَها بِما لا أکذِبُ فیهِ ، ولا أقولُ إلّا حَقّا . قالَ عُثمانُ : ولِمَ لا یَشتِمُکَ إذا شَتَمتَهُ ؟! ، فَوَاللّه ِ ما أنتَ عِندی بِأَفضَلَ مِنهُ ! فَغَضِبَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ ، وقالَ : ألِیَ تَقولُ هذَا القَولَ ؟ ! وبِمَروانَ تَعدِلُنی!! فَأَنَا وَاللّه ِ أفضَلُ مِنکَ! وأبی أفضَلُ مِن أبیکَ! واُمّی أفضَلُ مِن اُمِّکَ! وهذِهِ نَبلی قد نَثَلتُها، وهَلُمَّ فَانثُلْ بِنَبلِکَ. فَغَضِبَ عُثمانُ ، وَاحمَرَّ وَجهُهُ ، فَقامَ ودَخَلَ دارَهُ . وَانصَرَفَ عَلِیٌّ ، فَاجتَمَعَ إلَیهِ أهلُ بَیتِهِ ، ورِجالٌ مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ . فَلَمّا کانَ مِنَ الغَدِ وَاجتَمَعَ النّاسُ إلى عُثمانَ شَکا إلَیهِم عَلِیّا ، وقالَ : إنَّهُ یَعیبُنی ویُظاهِرُ مَن یَعیبُنی ـ یُریدُ بِذلِکَ أبا ذَرٍّ وعَمّارَ بنَ یاسِرٍ وغَیرَهُما ـ . فَدَخَلَ النّاسُ بَینَهُما ، حَتَّى اصطَلَحا ، وقالَ لَهُ عَلِیٌّ : وَاللّه، ما أرَدتُ بِتَشییعِ أبی ذَرٍّ إلّا اللّه َ تَعالى.) و همچنین انساب الأشراف، جلد ۵، صفحه ۵۴۴ (وَحَدَّثَنِی بَکْرُ بْنُ الْهَیْثَمِ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ قَتَادَهَ قَالَ: تَکَلَّمَ أَبُو ذَرٍّ بِشَیْءٍ کَرِهَهُ عُثْمَانُ فَکَذَّبَهُ فَقَالَ: مَا ظَنَنْتُ أَنَّ أَحَدًا یُکَذِّبُنِی بَعْدَ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: [مَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ وَلا أَطْبَقَتِ الْخَضْرَاءُ عَلَى ذِی لَهْجَهٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ] ثُمَّ سیره إِلَى الربذه، فکان أَبُو ذر یَقُول: مَا ترک الحق لی صدیقًا، فلما سار إِلَى الربذه قَالَ: ردنی عُثْمَان بَعْد الهجره أعرابیًا.)

[۱۱] کتاب سلیم بن قیس الهلالی، صفحه ۲۸۶ (أبان عن سلیم قال: شهدت أبا ذر مرض مرضا على عهد عمر فی إمارته، فدخل علیه عمر یعوده وعنده أمیر المؤمنین علیه السلام وسلمان والمقداد، وقد أوصى أبو ذر إلى علی علیه السلام وکتب وأشهد. فلما خرج عمر قال رجل من أهل أبی ذر من بنی عمه بنی غفار: ما منعک أن توصی إلى أمیر المؤمنین عمر؟ قال: قد أوصیت إلى أمیر المؤمنین حقا حقا.) و همچنین کتاب سلیم بن قیس الهلالی ، صفحه۲۷۱ (شهدت أبا ذر بالربذه حین سیره عثمان وأوصى إلى علی علیه السلام فی أهله وماله، فقال له قائل: لو کنت أوصیت إلى أمیر المؤمنین عثمان. فقال: قد أوصیت إلى أمیر المؤمنین حقا أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام، سلمنا علیه بإمره المؤمنین على عهد رسول الله صلى الله علیه وآله بأمر الله.)

[۱۲] کفایه الأثر، صفحات ۱۲۴-۱۲۲ (فلما کان یوم صفین خرج عمار بن یاسر الى امیر المؤمنین علیه السلام فقال له: یا أخا رسول الله اتاذن لی فی القتال؟ قال: مهلا رحمک الله، فلما کان بعد ساعه أعاد علیه الکلام فأجابه بمثله، فأعاد علیه ثالثا فبکى امیر المؤمنین علیا علیه السلام، فنظر إلیه عمار فقال: یا امیر المؤمنین انه الیوم الذی وصفه لی رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم. فنزل امیر المؤمنین علیه السلام عن بغلته وعانق عمارا وودعه ثم قال: یا أبا الیقظان جزاک الله عن الله وعن نبیک خیرا، فنعم الاخ کنت ونعم الصاحب کنت. ثم بکى علیه السلام وبکى عمار ثم قال: والله یا أمیر المؤمنین ما تبعتک الا ببصیره، فانی سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم یقول یوم خیبر: یا عمار ستکون بعدی فتنه، فإذا کان ذلک فاتبع علیا وحزبه فانه مع الحق والحق معه، وستقاتل الناکثین والقاسطین، فجزاک الله یا امیر المؤمنین عن الاسلام أفضل الجزاء، فلقد أدیت وأبلغت ونصحت. ثم رکب ورکب امیر المؤمنین علیه السلام، ثم برز الى القتال، ثم دعا بشربه من ماء فقیل له: ما معنا ماء.فقام إلیه رجل من الانصار فاسقاه شربه من لبن، فشربه ثم قال: هکذا عهد الی رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم أن یکون آخر زادی من الدنیا شربه من اللبن. ثم حمل على القوم فقتل ثمانیه عشر نفسا، فخرج إلیه رجلان من أهل الشام فطعناه وقتل رحمه الله. فلما کان فی اللیل طاف امیر المؤمنین علیه السلام فی القتلى فوجد عمار ملقى بین القتلى، فجعل رأسه على فخذه ثم بکى علیه السلام وانشأ یقول:  (أَلاَ أَیُّهَا الْمَوْتُ الَّذِی لَیْسَ [لَسْتَ] — تَارِکِی أَرِحْنِی فَقَدْ أَفْنَیْتَ کُلَّ خَلِیلٍ) (یا موت کم هذا التفرق عنوه — فلست تبقی (خَلَّهً) للخلیل خلیل) (اراک نصیرا بالذین أحبهم — کأنک تمضی نحوهم بدلیل)

[۱۳] الخصال للصدوق، جلد ۲، صفحه ۳۷۶ (وَ لَقَدْ کُنْتُ عَاهَدْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولَهُ  أَنَا وَ عَمِّی حَمْزَهُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ وَ ابْنُ عَمِّی عُبَیْدَهُ عَلَى أَمْرٍ وَفَیْنَا بِهِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ فَتَقَدَّمَنِی أَصْحَابِی وَ تَخَلَّفْتُ بَعْدَهُمْ لِمَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِینَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‌ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا فمن قضی نحبه حَمْزَهُ وَ جَعْفَرٌ وَ عُبَیْدَهُ وَ أَنَا وَ اللَّهِ الْمُنْتَظِرُ یَا أَخَا الْیَهُودِ وَ مَا بَدَّلْتُ تَبْدِیلا) و همچنین نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶( …لما أنزل الله سبحانه قوله: «الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ»علمتُ أن الفتنه لا تنزل بنا ورسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله بین أظهرنا فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَلَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ، وَ حزنتُ علی الشَّهَادَهُ، فَشَقَّ ذلِکَ عَلَیَّ، فَقُلْتَ لِی: «أَبْشِرْ، فَإِنَّ الشَّهَادَهَ مِنْ وَرَائِکَ؟» فَقَالَ لِی: «إِنَّ ذلِکَ لَکَذلِکَ، فَکَیْفَ صَبْرُکَ إِذَنْ؟» فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَیْسَ هذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ، وَلکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَی وَالشُّکْرِ…)

[۱۴] صحیح البخاری، جلد ۱، صفحه ۱۷۲، حدیث ۴۳۶ (قال رسول الله صلی¬الله¬علیه¬وآله: وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ، یَدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّهِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَی النَّار. و همچنین مستدرک علی الصحیحین، جلد ۲، صفحه ۱۶۲ (أَخْبَرَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْهَاشِمِی بِالْکُوفَهِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ عَفَّانَ الْعَامِرِی، ثنا مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ النَّهْدِی، أَنْبَأَ إِسْرَائِیلُ بْنُ یُونُسَ، عَنْ مُسْلِمٍ الأَعْوَرِ، عَنْ خَالِدٍ الْعُرَنِی، قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَأَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِی عَلَی حُذَیْفَهَ، فَقُلْنَا: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، حَدِّثْنَا مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فِی الْفِتْنَهِ؟ قَالَ حُذَیْفَهُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «دُورُوا مَعَ کِتَابِ اللَّهِ حَیْثُ مَا دَارَ» فَقُلْنَا: فَإِذَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فَمَعَ مَنْ نَکُونُ؟ فَقَالَ: «انْظُرُوا الْفِئَهَ الَّتِی فِیهَا ابْنُ سُمَیَّهَ فَالْزَمُوهَا، فَإِنَّهُ یَدُورُ مَعَ کِتَابِ اللَّهِ»، قَالَ: قُلْتُ: وَمَنِ ابْنُ سُمَیَّهَ؟ قَالَ: ” أَوَ مَا تَعْرِفُهُ؟ “، قُلْتُ: بَیِّنْهُ لِی، قَالَ: «عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ»، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ لِعَمَّارٍ: «یَا أَبَا الْیَقْظَانِ، لَنْ تَمُوتَ حَتَّی تَقْتُلَکَ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ عَنِ الطَّرِیقِ». هَذَا حَدِیثٌ لَهُ طُرُقٌ بِأَسَانِیدَ صَحِیحَهٍ، أَخْرَجَا بَعْضَهَا وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ بِهَذَا اللَّفْظِ.) و همچنین میزان الإعتدال، جلد ۲، صفحه ۲۳۶ (عن أبی الغادیه سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: قاتل عمار فی النار وهذا شیء عجیب فإن عمارا قتله أبو الغادیه.)

[۱۵] المزار الکبیر، صفحه ۲۷۷ (…وَ عَمَّارٌ یُجَاهِدُ وَ یُنَادِی بَیْنَ الصَّفَّیْنِ الرَّوَاحَ الرَّوَاحَ إِلَى الْجَنَّهِ وَ لَمَّا اسْتَسْقَى فَسُقِیَ اللَّبَنَ کَبَّرَ وَ قَالَ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ آخِرُ شَرَابِکَ مِنَ الدُّنْیَا ضَیَاحٌ مِنْ لَبَن، وَ تَقْتُلُکَ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ فَاعْتَرَضَهُ أَبُو الْعَادِیَهِ الْفَزَارِیُّ فَقَتَلَهُ فَعَلَى أَبِی الْعَادِیَهِ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ لَعْنَهُ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ أَجْمَعِینَ وَ عَلَى مَنْ سَلَّ سَیْفَهُ عَلَیْکَ وَ سَلَلْتَ سَیْفَکَ عَلَیْهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ وَ عَلَى مَنْ رَضِیَ بِمَا سَاءَکَ وَ لَمْ یَکْرَهْهُ وَ أَغْمَضَ عَیْنَهُ وَ لَمْ یُنْکِرْ أَوْ أَعَانَ عَلَیْکَ بِیَدٍ أَوْ لِسَانٍ أَوْ قَعَدَ عَنْ نَصْرِکَ أَوْ خَذَلَ عَنِ الْجِهَادِ مَعَکَ أَوْ غَمَطَ فَضْلَکَ وَ جَحَدَ حَقَّکَ أَوْ عَدَلَ بِکَ مَنْ جَعَلَکَ اللَّهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ سَلامُهُ وَ تَحِیَّاتُهُ وَ عَلَى الْأَئِمَّهِ مِنْ آلِکَ الطَّاهِرِینَ….)

[۱۶] المعارف لإبن قتیبه، صفحه ۶٢۴ ( أسماء الغالیه من الرافضه أبو الطّفیل: صاحب رایه «المختار» ، وکان آخر من رأى رسول الله- صلّى الله علیه وسلم- موتا.)

[۱۷] الکفایه للخطیب، صفحه ١٣١ (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَعْقُوبَ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نُعَیْمٍ الضَّبِّیُّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ بْنَ الْأَخْرَمِ الْحَافِظَ وَسُئِلَ: لِمَ تَرَکَ الْبُخَارِیُّ حَدِیثَ أَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَهَ؟ قَالَ: «لِأَنَّهُ کَانَ یُفْرِطُ فِی التَّشَیُّعِ)

[۱۸] تاریخ دمشق، جلد ١۶، صفحه ٣٧٧ (لما استقام لمعاویه أمره لم یکن شئ أحب إلیه من لقاء أبی الطفیل عامر بن واثله فلم یزل یکاتبه وتلطف له حتى أتاه فلما قدم علیه جعل یسائله عن أمر الجاهلیه ودخل علیه عمرو بن العاص وهو معه فقال لهم معاویه أما تعرفون هذا هو فارس صفین وشاعرها خلیل أبی الحسن ثم قال یا أبا الطفیل ما بلغ من حبک لعلی قال حب أم موسى لموسى  قال: فما بلغ من بکائک علیه؟  قال: بکاء العجوز الثکلى والشیخ الرقوب وإلى الله أشکو التقصیر قال معاویه لکن أصحابی هؤلاء لو کانوا یسألون عنی ما قالوا فی ما قلت فی صاحبک قال إذا والله لا نقول الباطل) و همچنین سیر أعلام النبلاء، جلد ٣، صفحه ۴۶٩ (وَقَالَ مُحَمَّدُ بنُ سَلاَّمٍ الجُمَحِیُّ: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الهَمْدَانِیِّ، قَالَ: دَخَلَ أَبُو الطُّفَیْلِ عَلَى مُعَاوِیَهَ، فَقَالَ: مَا أَبْقَى لَکَ الدَّهْرُ مِنْ ثُکْلِکَ عَلِیّاً؟ قَالَ: ثُکْلَ العَجُوْزِ المِقْلاَتِ وَالشَّیْخِ الرَّقُوبِ. قَالَ: فَکَیْفَ حُبُّکَ لَهُ؟ قَالَ: حُبُّ أُمِّ مُوْسَى لِمُوْسَى، وَإِلَى اللهِ أَشْکُو التَّقْصِیرَ.)