مسئولیّت مردم در زمان حکومت معصوم

– آقای شریعتی: کلام نورانی امیر مؤمنان، علی علیه السّلام که فرمودند: فاصله‌ی بین حقّ و باطل چهار انگشت است. کسی پرسید: چطور؟ حضرت دستان مبارک خود را بین گوش و چشم خود قرار دادند، گفتند: حق آن است که بگویی دیدم و باطل آن است که بگویی شنیدم. خیلی وقت‌ها متأسّفانه خیلی از ما در همین فاصله‌ی چهار انگشتی حقّ و باطل گم می‌شویم.

از خدای متعال می‌خواهم به ما کمک کند حق را تشخیص بدهیم، باطل را تشخیص بدهیم و إن‌شاء‌الله زود قضاوت نکنیم. إن‌شاء‌الله درگیر آفات زبان نشویم. نام امیر المؤمنین را آوردم، برای ما از فضیلت حضرت و سیره‌ی حضرت می‌گویند. داریم راجع به دوران حکومت حضرت صحبت می‌کنیم، بالاخره شرایط کمی سخت شده، غبار آلود (مبهم) شده، حالا حضرت با تعداد یاران اندکی که اطراف ایشان هستند می‌خواهند شرایط را در کنترل خود بگیرند. منتها کار خیلی سختی است.

– «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

از دو تصوّری که در ذهن ما وجود دارد یکی این است: اگر در رأس حکومتی امیر المؤمنین صلوات الله علیه باشد همه‌ی مشکلات حل می‌شود. این خیلی تصوّر غلط و خلاف مبانی تربیتی است. ما ممکن است فکر کنیم إن‌شاء‌الله امام زمان سلام الله علیه هم تشریف بیاورند (تمام مشکلات) حل می‌شود. در حالی که حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه ـ با این‌که خود ایشان هیچ اشکالی نداشت، هیچ ضعفی نداشت، بلکه سراپا فضیلت بود ـ به خاطر بعضی کم‌کاری‌ها دچار اشکالاتی شد. إن‌شاء‌الله وقتی امام زمان صلوات الله علیه هم تشریف بیاورند نیرو لازم دارند. ما برای خود باید در حکومت سهم قائل باشیم. مادامی که من اشکالات را به گردن شما بیندازم و شما به گردن من بیندازید، مشکلی حل نخواهد شد. ما باید ببینیم سهم ما کجا است.

نکته‌ی دیگر هم این است: ممکن است بعضی تصوّر کنند با این مدل امیر المؤمنین، این میزان عدالت‌خواهی، این‌قدر احترام؛ حکومت پنج سال بیشتر دوام پیدا نمی‌کند. من این را زیاد شنیده‌ام. (می‌گویند) عدل علیّ بن ابی‌طالب صلوات الله علیه پنج سال بیشتر دوام ندارد. این یک بی‌انصافی بزرگ نسبت به حکومت حضرت است.

بله، دوام حکومت امیر المؤمنین اندک بود، ولی طبق وعده‌ای که قبلاً داده بودیم عرض می‌کنیم حکومتی بسیار موفّق، بسیار پیروز (بود). در یک حادثه‌ای که مردم کم‌کاری کردند ورق برگشت (اوضاع تغییر کرد). اگر آن اتّفاق نمی‌افتاد معلوم نبود، شاید حکومت حضرت ۳۰ سال، ۴۰ سال ادامه پیدا می‌‌کرد. لذا می‌خواهیم به بازخوانی آن شکست آخر بپردازیم.

– آقای شریعتی: چرا حضرت نتوانستند موفّق شوند؟

– چه شد که حکومت حضرت رو به ضعف نهاد؟ ما عرض کردیم امیر المؤمنین صلوات الله علیه وقتی شروع کردند، چون بین مردم بودند، ضعفا را می‌دیدند، بیچاره‌ها را می‌دیدند، با آن‌ها نشست و برخاست می‌کردند؛ مردم بی‌حاجب، به راحتی به حضرت دسترسی پیدا می‌کردند. همین‌طور یاران حضرت، می‌خواستند به یکی از مسئولین حکومت دسترسی پیدا کنند خیلی نیاز نبود که مثلاً شش ماه در نوبت بمانند. با این‌که آن زمان خطر ترور برای حضرت وجود داشت، بعضی اوقات حضرت محافظانی داشتند.

یعنی ما هیچ نقدی نداریم بعضی از مسئولین حکومت محافظ داشته باشند. ولی باید تمهیداتی بیندیشند که ارتباط آن‌ها با مردم قطع نشود. ناظران نقّادی داشته باشند که حرف‌های مردم را به آن‌ها برسانند. لذا حضرت با مردم که ارتباط داشت، نگاه بدنه‌ی جامعه به حضرت و به حکومت اسلامی عوض شد. همه چیز خیلی خوب داشت پیش می‌رفت. امیر المؤمنین صلوات الله علیه خیلی واقع‌بین بودند.

ماجرای صفّین و ایجاد مشکل برای امیر المؤمنین

خود ایشان در خطبه‌ی ۲۰۸ نهج البلاغه فرمودند: همه چیز مورد رضایت من و بر وفق مراد بود، تا لحظه‌ای که شما در صفّین خسته شدید. من به این موضوع خواهم رسید. جالب است قبل از این جنگ جمل اتّفاق بیفتد مشکلاتی ایجاد شده، کودتا شده، بعضی کارگزاران خطاهایی انجام داده‌اند. حضرت این‌ها را جزء لوازم حکومت می‌داند و البتّه باید با آن‌ برخورد کند. یعنی حضرت توقّع این‌که در یک حکومتی تمام نیروهای زیر دست (درست عمل کنند)، هیچ کس هیچ خطایی نکند ندارند. می‌فرماید: کار درست پیش می‌رفت، داشتیم احقاق حق می‌کردیم.

با این‌که عرض کردیم حضرت مجبور بودند بعضی حقوق را موقّتاً رها کنند. ولی در مجموع مسیر کشتی حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه، با این‌که حضرت را به عنوان معصوم نمی‌شناختند، داشت در مسیر خود درست پیش می‌رفت. تا این‌که بعد از ماجرای جمل… ما عذرخواهی می‌کنیم، چون این قسمت را سانسور کردیم، با این‌که راجع به توهین به مقدّسات توضیح دادیم ولی نخواستیم بعضی مباحث را بگوییم که حسّاسیّت به وجود نیاید.

– آقای شریعتی: خیلی افراد هم پرسیده‌اند، آن‌هایی که اهل مطالعه هستند و اهل تتبّع هستند، دوست دارند واقعاً دنبال آن بروند. می‌گویند اگر بشود در یک فرصتی منابعی را هم به ما معرّفی کنند که مراجعه کنیم، بتوانیم مطالعه کنیم.

– به من پیغام داده بودند کتابی که این مطالب در آن نوشته شده را به ما معرّفی کنید.

– آقای شریعتی: کتاب‌هایی که من در این شب‌ها دیدم کتب مرجع بود. شاید برای عموم مناسب نباشد.

– ما سعی می‌کنیم اسم یکی دو کتاب را بیشتر نبریم. ما یک فقری در زمینه‌ی تاریخ تحلیلی داریم، در این زمینه خیلی کم‌ کار کرده‌ایم.

– آقای شریعتی: مثلاً در ماجرای جمل کتاب «الجمل» شیخ مفید کتاب خوبی است.

– کتاب الجمل شیخ مفید کتاب خوبی است، ولی کتاب کلامی است. در لابلای کتاب و منطوی عبارات آن، عبارات تاریخی بسیار مهمّی هم وجود دارد. باز کتاب مرجع است، با این‌که تاریخی نیست و کلامی است. یعنی کتاب اعتقادی است. در دفاع از امیر المؤمنین نوشته شده و این‌که نواصب آن زمان اتّهاماتی به حضرت می‌زدند، شیخ مفید پاسخ داده‌اند، گزاره‌های تاریخی را هم برای دفاع از حضرت استشهاد کرده‌اند. خیلی کتاب مهمّی است، از گنجینه‌های شیعه است. ولی باز هم از مصادر اصلی است.

– آقای شریعتی: دست ما خالی است.

– من اگر بخواهم دو سه کتاب را معرّفی کنم که این‌ها را هم کتاب‌های کاملی نمی‌دانم. برای این‌که اتّفاقاً هر سه کتاب سخنرانی پیاده شده است. ولی نسبت به اقران و هم عرض‌ها، آن‌ها را بهتر می‌دانم. یک کتاب کتابِ «امامان اهل بیت» مرحوم شهید آیت الله سیّد محمّد باقر صدر است. چندین سخنرانی انجام داده‌اند. ایشان نابغه‌ی حیرت‌انگیزی بودند، با این‌که فقیه برجسته‌ای است ولی سخنرانی‌های ایشان راجع به مباحث تاریخی، گاهی نکات تازه‌ای دارد. با این‌که اطّلاعات تاریخی ایشان مثل یک مورّخ قهّار نیست، ولی نبوغ ایشان کاری انجام داده (سخنرانی) ایشان نکته‌های تازه‌ای دارد و تحلیل دارد. یکی این کتاب است که الحمدلله ترجمه هم شده است. ترجمه‌ی آن هم «امامان اهل بیت» است. سخنرانی است که پیاده شده است.

دو کتاب هم از رهبر انقلاب چاپ شده، یکی به اسم «انسان ۲۵۰ ساله»، معرّف حضور است، قبلاً منتشر شده است. حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ صفحه است. یکی هم امسال برای نمایشگاه کتاب، سال ۹۸ چاپ شده است، به اسم «حلقه‌ی سوم انسان ۲۵۰ ساله». این حلقه‌ی سوم حدود ۸۰۰ تا ۹۰۰ صفحه است، کمی مفصّل‌تر است. بخش مهمّی از این سه کتاب، به حکومت حضرت اختصاص دارد و نکات تحلیلی زیادی دارد. البتّه عرض می‌کنم این‌ها کامل نیستند، چون دو بزرگواری که این سه کتاب را نوشته‌اند و ما معرّفی کردیم، درصدد نگارش کتاب نبودند. سخنرانی‌هایی است که جمع‌آوری شده است. لذا توقّع نمی‌رود…

– آقای شریعتی: خیلی به ترتیب و منسجم، همه‌ی نکات را آورده باشد.

– ولی با این حال جزء بهترین آثار است. یک کتابی هم پدر مرحوم آقای صفایی دارند.

– آقای شریعتی: شیخ علی آقای صفایی.

– بله. پدر بزرگوار ایشان دو جلد کتاب راجع به تاریخ امیر المؤمنین دارند که فکر کنم انتشارات جمکران چاپ کرده است. این‌ها هم انصافاً کتاب‌های خوبی هستند. غیر از این‌ها کتابی که تحلیل کرده باشد… ما اگر بخواهیم غرق نقل‌ها شویم خیلی وقت‌ها بنی امیّه یک سفره‌ای پهن کرده‌اند ـ مثل همین فضاهای رسانه‌ای که می‌بینید ـ ما را در یک سرسره‌ای می‌نشانند و حرکت می‌دهند، هر جا خواستند می‌برند. این کتاب‌ها که چهار کتاب از سه نویسنده‌ی بزرگوار است و عرض کردیم، کتاب‌هایی است که هم ادبیات آن روان است، هم تحلیل دارد، هم دقّت نظر دارد.

ما هم سعی کردیم آنچه می‌خواهیم بگوییم، بعضی مباحث که محضر شما تقدیم کردیم، در آینده قرار است به صورت مقاله یا کتاب منتشر شود. لازمه‌ی آن مداقّه در بحث است. متأسّفانه کتابی که آماده‌ی تناول باشد (همه چیز را آورده باشد) کم داریم.

– آقای شریعتی: از جمل عبور کردیم.

– از جمل عبور می‌کنیم، إن‌شاء‌الله در مکتوب توضیح می‌دهیم. وقتی حضرت داشتند از جمل به سمت کوفه برمی‌گشتند در یک پیروزی خیره‌ کننده که سپاه جمل را در عرض چندین ساعت یا چند ده ساعت، یعنی در یک جنگ بسیار کوتاهی ـ‌که در نقل آن اختلاف است‌ـ در هم شکسته‌اند. ۱۲۰ نفر از بدریین در سپاه حضرت شرکت کردند، وضع به گونه‌ای شد که همه جبهه‌ی مقابل (سپاه جمل) را تخطئه می‌کردند. اصلاً این‌ها به محاق رفتند، دیگر خجالت می‌کشیدند با مردم صحبت کنند. مردم می‌گفتند: چرا خون ناحق ریخته شد؟

اقدامات امیر المؤمنین پس از جمل

حضرت که دارند برمی‌گردند، در اوج قدرت، ابوموسی را به خاطر کم‌کاری‌هایی که در رفتن به سمت جمل در بصره انجام داده بود عزل کردند. قَرَظه بن کعب را منصوب کرده بودند. بعد حضرت دیدند اگر قرار باشد با معاویه درگیر شوند دیگر حجاز فایده ندارد، به مدینه برگردند فایده ندارد، باید در عراق باشند که نیروی نظامی آن‌جا است. در واقع عراق بین حجاز و سوریه‌ی امروز می‌شد.

حضرت به کوفه تشریف آوردند، کوفه را پایتخت قرار دادند. خود ایشان با حفظ سمت، استان‌دار کوفه شدند. از بصره که به سمت کوفه برگشتند، نامه‌ای به دو نفر زدند که شروع خطرات برای حکومت حضرت در این‌جا است؛ یکی به جریر، یکی به اشعث. به عنوان حاکم کوفه هر دو را عزل کردند. چون این‌ها (مسئولین شهرهای) توابع استان کوفه بودند.

چرا این کار را انجام دادند؟ عرض کردیم امیر المؤمنین وقتی می‌خواستند کارگزار انتخاب کنند، توجّه نداشتند این شیعه است یا نه. چون شرایط آن روز این‌طور نبود همه باید شیعه باشند. اصلاً سربازهای حضرت این‌طور نبودند.

امّا بالاخره همان جامعه‌ی اسلامی یک سری استانداردها داشت؛ مثل خوش سابقه بودن، منحرف نبودن، خائن نبودن، مشکل (فساد) مالی نداشتن، همراهی با حکومت. امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام هنوز از مردم آذربایجان که اشعث فرماندهی آن‌جا را داشت، خبری از این‌که بیعت کرده‌اند یا نکرده‌اند دریافت نکرده بود. با این‌که چند ماه گذشته بود. این جزء کم کاری‌های ابوموسی بود که از آن‌ها نخواسته بود.

از طرفی اشعث یک شخصیّتی بود که از شاهزاده‌های یمنی بود، یکی از هنرهای او این بود به واسطه‌ی ازدواج ارتباط برقرار می‌کرد. یک دختر خود را به پسر خلیفه‌ی سوم داد، یک دختر خود را بعداً به (پسر) خلیفه‌ی چهارم که خلیفه‌ی بر حق منصوص الهی امیر المؤمنین بود، در واقع به امام حسن داد. یعنی هنر ارتباط‌گیری داشت. الآن هم افرادی داریم که نوه‌ها با هم ازدواج می‌کنند، بزرگترها با هم مرتبط می‌شوند. این موارد زیاد است. شما اگر یک مجلس ختم یا عروسی تشریف ببرید، می‌بینید افرادی که ظاهراً هیچ ارتباطی به هم ندارند، در واقع ارتباطات وثیقی با هم دارند.

دلایل امیر المؤمنین برای عزل اشعث

حضرت اشعث را به چند دلیل عزل کرد؛ یکی به خاطر این‌که در دوره‌ی حکومت خلیفه‌ی سوم پست گرفتن اشعث از روی (رابطه‌ی) فامیلی بود که عرض کردیم. یعنی دختر خود را به (پسر) خلیفه‌ی سوم داده بود، پسر خلیفه‌ی سوم داماد او شده بود. پاداش هم این بود منطقه‌ی آذربایجان که آن زمان نیروی نظامی رفته بود و فتح کرده بود در اختیار اشعث بگذارد. بیت المال آذربایجان را هم به اشعث داده بود. البتّه سندی بر دزدی اشعث به شکل آشکار نداریم، یعنی سعی می‌کرد ظاهر خود را حفظ کند.

ولی اوّلاً سالی ۱۰۰ هزار درهم دریافتی او از بیت المال بصره بود. اگر عزیزان بخواهند متوجّه شوند ۱۰۰ هزار درهم چقدر است؛ به یک نیروی نظامی، مثلاً به یک سرگرد، سرهنگ نظامی، سالانه چقدر می‌دهند؟ حساب کنید اگر الآن ماهی سه تا چهار میلیون بدهند، در سال چقدر می‌شود؟ در کوفه این مقدار ۵۰۰ درهم می‌شد. ۱۰۰ هزار درهم یعنی چقدر؟ یعنی ۲۰۰ حقوق سالانه‌ای که به یک نیروی نظامی با درجه‌ی متوسّط عطا می‌شد.

– آقای شریعتی: عجیب است!

– پس مبلغ بسیار بالایی است. می‌خواهم عرض کنم این مقدار دریافتی اشعث از عثمان بود. پس از نظر امیر المؤمنین (اشعث) کسی (است) که حقوق نجومی گرفته و حقّ او نبوده، این یک امتیاز منفی است. دوم این‌که هنوز اعلام بیعت بعد از این چند ماه نکرده است. سوم این‌که سابقه‌ی خیانت به قوم خود دارد. کسی که به قوم خود در آن شرایط قبیله‌ای خیانت کند، احتمال خیانت او خیلی زیاد است. ماجرا از این قرار است بعد از فقدان و از دست دادن رسول خدا، خاندان اشعث سر یک ماجرای مالیات و زکات با حکومت خلیفه‌ی اوّل درگیر شدند. اعلام کردند ما به شما (حکومت خلیفه‌ی اوّل) زکات نمی‌دهیم.

حکومت هم این اقدام را تلقّی به ارتداد کرد، جنگی درگرفت. در این بین اشعث دید اگر جنگ شود احتمال شکست آن‌ها بالا است. یک ارتباطی برقرار کرد، گفت من به شکل پنهانی برای شما مسیر ایجاد می‌کنم که خاندان ما را بگیرید، ولی به یک عدّه از ما امان نامه بدهید. یعنی نماینده‌ی مردمی از یمن، از آن طرف هم به شکلی جاسوس شد. کاری که انجام داد این بود که اسم ۷۰ نفر را داد و گفت: این افراد را نکشید. به قوم خود خیانت کرد، قوم او شکست خوردند. لیست ۷۰ نفره را که آماده کرده بود (اشعث) اسم خود را فراموش کرده بود بنویسد! می‌خواستند او را اعدام کنند، گفت: من نامه را نوشته‌ام. گفتند: او را پیش خلیفه ببریم تا ببینیم چه می‌شود.

آن‌جا چه اتّفاقی افتاد من نمی‌دانم، خلیفه قبول کرد اشعث را به عنوان فرمانده‌ی قبیله‌ی او برگرداند. خواهر خود را هم به اشعث داد. نمی‌دانم چرا این اتّفاق افتاد. اشعث فرمانده‌ی قبیله شد، خواهر خلیفه را هم به همسری گرفت. ولی عدّه‌ی زیادی از مردم قبیله‌ی اشعث کشته شدند. این یک خیانتی بود که اشعث به قوم خود کرد. لذا کسی بود که برای پول ممکن است… اگر قرار بر این بود (نجات بدهد) اشعث توان این را داشت مردم خود را راضی کند به حق تن بدهند. اگر می‌خواست می‌توانست، ولی این کار (خیانت) را انجام داد. لذا امیر المؤمنین صلوات الله علیه روی این حساب (او را عزل کرد).

– آقای شریعتی: خیلی آدم مطمئنی نبود که بشود روی او حساب کرد.

– بله. البتّه شخصی بود که بسیار لبخند به لب بود، بسیار هم پول خرج می‌کرد. خود او هم می‌گفت: تا وقتی این دو خصیصه را دارم رئیس قبیله خواهم بود. هر کس بیش از من لبخند زد و بیشتر پول داد، او رئیس قبیله می‌شود. امیر المؤمنین به این دلیل او را عزل کرد.

اشعث هم کمی فکر کرد، گفت: چه کنم؟ سراغ علیّ بن ابی‌طالب بروم؟ سراغ معاویه بروم؟ بعضی گفتند: سراغ معاویه نروی، بد است، خود تو شاهزاده‌ی یمنی‌ تبار هستی. عرض کردیم یمنی‌ها در بحث‌های مربوط به قومیّت عربی با معاویه و قریش و بنی امیّه مشکل داشتند. می‌گفتند: برای تو زشت است که سراغ معاویه بروی. در این شرایط به نظر او رسید بهتر است ارتباط بگیرد. برای حضرت از مردم بیعت گرفت، اموال را آورد و داد. این نامه‌ای که از حضرت در نهج البلاغه آمده است: حاکمیّت خود بر مردم را طعمه قرار نده. در همین نامه حضرت (به اشعث) فرموده‌اند: حساب اموال خود را برای من بیاور.

حُجر هم رفت، از طرف حضرت تودیع و معارفه‌ای صورت گرفت که اشعث یک وقت پیش معاویه نرود. اشعث را به کوفه آوردند. تا این‌جا اشعث نمی‌توانست خیلی به حضرت اعتراض کند، چون دیر بیعت گرفته بود. امّا کم کم شروع به زمزمه‌ی (اعتراض) کرد. همزمان امیر المؤمنین صلوات الله علیه داشت برای جنگ صفّین آماده می‌شد. خیلی جنگ بزرگی است، إن‌شاء‌الله ادامه‌ی این بحث را توضیح می‌دهم یکی از جنگ‌های عجیب تاریخ صدر اسلام است.

در این‌جا امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام… اشعث فرمانده‌ی قبیله است، در آن زمان این‌طور نبود مثل الآن یک فرمانده‌ی لشگر بیاورند و بعد بگویند نیروهای تو این افراد هستند. مثلاً فرض بفرمایید الآن فرمانده‌ی نیروی زمینی ارتش یا سپاه را بردارند، یک نفر دیگر را منصوب کنند؛ نیروها در جای خود می‌مانند.

– آقای شریعتی: نیروها مشخّص هستند.

– امّا در آن زمان که ارتش منظّم نبود هر کس به اندازه‌ی استعداد خود نیرو داشت. یعنی اگر شما می‌شنوید در کربلا یک نفر با هزار نیرو آمد، یک نفر دیگر با چهار هزار نیرو آمد؛ تفاوت درجه‌ی نظامی این افراد معلوم می‌شود.

– آقای شریعتی: در واقع قدرت و توانایی آن‌ها.

– این (اشعث) فردی است که چهار هزار نیرو دارد، این چهار هزار نفر باید نزدیکان او باشند، عمدتاً از قبیله‌ی او باشند.

– آقای شریعتی: افراد زیادی دارد.

– باید هم‌پیمانان او باشند. یعنی این‌طور بود. چون اشعث فرمانده‌ی قبیله‌ی کِنده بود و در جنگ‌ها هم معمولاً کِنده و ربیعه دو قبیله بودند حدود ۲۰ هزار نیروی نظامی داشتند. مهم‌ترین بخش نیروهای حضرت هم بودند، مخصوصاً قبیله‌ی ربیعه خیلی شجاع بودند. فرمانده‌ی آن‌ها چه کسی بود؟ اشعث بود. امیر المؤمنین صلوات الله علیه فعلاً کاری به قبیله‌ی اشعث نداشتند، امّا بالاخره این شخص مکدّر شده است. آدمی که می‌‌گوید من را از یک منصبی عزل کردی، من هم درست است با تأخیر، ولی رفتم برای تو (امیر المؤمنین) بیعت گرفتم. در حساب اموال او دزدی هم نبود، ولی همان دریافت (ظاهراً) قانونی، غیر قانونی بود.

– آقای شریعتی: دریافت مشروع هم غیر مشروع بود.

– من هر چه در تاریخ جستجو کردم غیر از این پرداخت، مورد دزدی آشکار از اشعث ندیدم. این نشان می‌دهد اتّفاقاً ظاهر خود را خوب حفظ می‌‌کرد.

– آقای شریعتی: یعنی شخص باهوشی بود. هم از نوع ارتباط گرفتن او، هم از لبخندهای او (مشخّص است).

– حتماً افرادی مثل او و مغیره و معاویه، از آن طرف هم افراد جبهه‌ی حق، بالاخره ضریب هوشی دارند. مثل کسی که ضریب هوشی خود را برای درمان مردم یا برای ساخت بمبی که عدّه‌ای را بکشد صرف می‌کند. ممکن است یک نفر برای دفاع بمب بسازد. حتماً توان دارد.

قدرت و نفوذ معاویه در شام

جنگ صفّین که می‌خواست شروع شود، جنگ صفّین یک جنگ بسیار سنگینی است. معاویه از سال هجدهم در شام فرماندهی دارد، الآن حدود سال ۳۶ تا ۳۷ است. یعنی ۱۸، ۱۹ سال فرماندهی دارد. در این حدود ۱۹ سال ثروت هنگفتی فراهم کرده است. ما می‌توانیم بگوییم روش تجارت او چگونه بود، گزارش‌هایی که نشان می‌دهد او به کشورهای بت‌پرست بت می‌فروخت. خلاصه هر کاری انجام می‌داد. رباخواری‌های او که گزارش‌های تاریخی دارد. این ثروتی که در دست او بود، ۱۹ سال، بدون هیچ پاسخگویی.

– آقای شریعتی: معاویه از چه سالی در شام منصوب شد؟

– بعد از این‌که برادر او در دوره‌ی خلیفه‌ی دوم شام را فتح کرد، یکی دو سال آن‌جا بود، از دنیا رفت. خلیفه‌ی دوم معاویه را منصوب کرد. حتّی خلیفه‌ی دوم از او حساب‌کشی مالی به صورت استثنایی نکرد. از همه حساب‌کشی می‌کرد، ولی در مورد معاویه این کار را انجام نداد.

– آقای شریعتی: مستثنی بود. یعنی آن‌جا (شام) حکومت خود مختار بود.

– تقریباً. در این حدود ۱۹ سال، منطقه‌ای که در فتوحات عایدات زیادی داشت. در دوره‌هایی حتّی مصر به آن‌جا هزینه‌هایی را پرداخت می‌کرد. درآمد هنگفتی در دست او (معاویه) بود، در این دوره جنگ با معاویه خطرناک بود. از این طرف هم نیروهای نظامی حضرت دیده بودند در جنگ جمل امیر المؤمنین اجازه‌ی کنیز گرفتن، برده گرفتن نمی‌دهد، چون می‌فرماید: سپاه مقابل مسلمان است. حضرت اجازه نمی‌دهد غنیمت بردارند، چون آن‌ها (سپاه دشمن) مسلمان هستند. مردم کمی ترسیده بودند، ولی به حقّانیّت امیر المؤمنین بیش از جمل ایمان آورده بودند. چون احساس کرده بودند دشمنان حضرت در جمل شکست خورده‌اند، خود آن‌ها ابراز می‌کردند ما اشتباه کرده‌ایم.

زبیر در جنگ (جمل) شرکت نکرد، عایشه ابراز پشیمانی می‌کرد. این ها نشان می‌دهد حقّانیّت امیر المؤمنین آشکار است. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت. منتها به حضرت خبر رسید اشعث گلایه دارد، ناراحت است. حضرت دیدند اگر بخواهد به این شکل وارد جنگ شود ممکن است آسیب زیادی ایجاد شود. روحیه در نیروهای نظامی خیلی مهم است. حضرت تلاش کردند تا او (اشعث) را از فرماندهی این دو قبیله ـ کِنده و ربیعه ـ در جنگ برکنار کنند. این کار را هم انجام دادند. سعی کردند حتّی فرماندهی نظامی کِنده را هم از او (اشعث) بگیرند.

– آقای شریعتی: ناراحت نشد؟

– در هر دو مورد ناراحتی پیش آمد و یک شبه دعوا بین لشگریان به وجود آمد. می‌شود از این قسمت به بعد را فردا شب عرض کنیم.

– آقای شریعتی: اشعث اساساً در دوره‌ی حکومت امیر المؤمنین جزء زخم خورده‌ها است که منافع او به خطر افتاده بود، موقعیّت او به خطر افتاده بود. إن‌شاء‌الله این بحث را ادامه می‌دهیم. تاریخی که برای همه‌ی ما درس است، یعنی واقعاً صرف شنیدن یک سری اتّفاقات نیست. تاریخی که هر روز دارد مثل قصّه‌ی کربلا تکرار می‌شود که «کُلُّ یَومٍ عاشورا وَ کُلِّ أَرضٍ کَربلا». به تعبیر شهید آوینی: صحرای بلا به وسعت همه‌ی تاریخ است. همیشه جبهه‌ی حقّی وجود دارد، همیشه یک جبهه‌ی باطلی وجود دارد.