-‌ آقای شریعتی: از حاج آقای کاشانی پرسیدم که امشب راجع به چه مطلبی صحبت می‌کنیم و قرار است از چه منظری به شخصیّت امیر المؤمنین بپردازیم؟ ایشان گفتند امشب امام حسن و امام حسین علیهم السّلام امیر المؤمنین را برای ما توصیف می‌کنند. به نظر من تابلویی که فرزندان حضرت برای ما نقاشی و ترسیم می‌کنند تابلوی دیدنی و زیبا خواهد شد.

-‌ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

شاید عزیزان ما کنار این لذّتی که از فضایل امیر المؤمنین می‌شنویم که هر چه است از امیر المؤمنین است، ما فقط مثل یک ضبط صوت تکرار کننده حامل پیام هستیم، این‌طور برداشت کنند که ما از فضایل امیر المؤمنین بشنویم چه اثری دارد؟ إن‌شاء‌الله یک وقتی هم به امام صادق سلام الله علیه و امیر المؤمنین می‌رسیم، ولی این یک جمله را از حضرت عرض می‌کنم که در کافی شریف است حضرت فرمود: کسی که ولایت علیّ بن ابی‌طالب را دارد، شیعه‌ی امیر المؤمنین است فقط حلال می‌خورد، چون امام او این‌گونه است. یعنی باید امام خود را بشناسد که چقدر از حرام بیزار است، چقدر از مال مردم خوردن، چقدر از ناحق خوردن بیزار است، این شناخت و ایجاد محبّت قلبی کمک می‌کند که من یک قدری به امام خود نزدیک شوم.

بعد حضرت اسم یک شخص دیگری را می‌برد که معذور هستم از این‌که بخواهم صریح بیان کنم، آن‌جا می‌فرماید کسی هم که شیعه‌ی دیگری است جز حرام نمی‌خورد؛ چون که فقط آن شخص حرام می‌خورد. یعنی این‌طور نیست که ما نشستیم و فقط خاطره تعریف می‌کنیم.

 

نامه‌ی امام رضا ( محض الاسلام) به مأمون

حضرت رضا سلام الله علیه در یک نامه‌ای که به عنوان محض الاسلام به مأمون نوشت، مأمون در جواب گفت: این اسلامی که شما قبول دارید، بخواهید چکیده‌ی آن را بگویید، شناسنامه‌ی اسلام محض الاسلام، لب لباب مختصر است. آن‌جا حضرت از توحید شروع کردند و مختصری از کلّیات احکام را بیان کردند، بعد فرمودند: امامت علیّ بن ابی‌طالب صلوات الله علیه و آله، ائمّه‌ی بعد از ایشان، بیزاری از کسانی است که به امیر المؤمنین ظلم کردند. بعد حتّی بعضی از افرادی که در دوره‌ی حکومت امیر المؤمنین ظلم کرده بودند را یک یک اسم بردند، فرمودند: از این‌ها هم باید بیزار باشید با این‌که از دنیا رفتند.

هم مسئله‌ی اعتقاد است که حالا جلوتر إن‌شاء‌الله عرض می‌کنیم، هم این‌ کششکی که درون ما است، فطری هم است، ما نگاه کنیم این تابلوی ناقصی که بالاخره قبلاً هم احتذار کردیم که دیگر ما نمی‌توانیم او را آن‌طور که بوده وصف کنیم، باعث می‌شود ما به سمت آن برویم.

تلاش حسنین برای بازشناسی شخصیّت امیر المؤمنین در جامعه‌ی اسلامی

این مقدّمه‌ای بود برای این‌که عرض کنم بعد از رسول خدا یک اتّفاقی افتاد که امیر المؤمنین را چنان به محاق بردند که جامعه‌ی اسلامی او را نشناسد. برای همین هم امام حسن و امام حسین علیهم السّلام برای بازشناسی شخصیّت امیر المؤمنین برگشتند. واقعیّت این‌طور بود که دیدند اگر امیر المؤمنین در جامعه باشد… مثلاً به عنوان مثال می‌خواهند بنده را به عنوان مجری این برنامه قرار بدهند، شما هم هستید، من نگاه می‌کنم می‌بینم نمی‌توانم مثل شما اجرا کنم، بهترین راه این است که شما را تخریب کنم، به گونه‌ای شما را دست به سر کنم. دشمنان دیدند با حضور امیر المؤمنین نمی‌توانند کاری انجام بدهند. عدّه‌ای فقط در جنگ‌ها فرار کردند- حتّی من شوخی می‌کنم، بچّه‌ها بازی می‌کردند، می‌گویم یک سبیل آتشین هم برای دشمنان نکشیدند- امیر المؤمنین این همه جنگیده است، دشمنان را از بین برده است و این همه ضربه خورده است.

اخلاق و ادب امیر المؤمنین غیر قابل رقابت است

-‌ آقای شریعتی: یعنی اگر قرار باشد امیر المؤمنین خط کش باشد، بقیّه همه باید جمع کنند و بروند.

-‌ خیلی از افراد این‌طور تصوّر می‌کردند که خود را رقیب امیر المؤمنین می‌دیدند، با توهم می‌دیدند اصلاً نمی‌شود، این‌طور در جنگ ادب داشته باشد، می‌دیدند امیر المؤمنین مثل عبد پیغمبر عمل می‌کنند، آن‌ها از این جهت ناراحت می‌شدند. امیر المؤمنین در جنگ‌ها آن‌قدر در راه خدا آسیب دید که چرا یک سنگ به پیشانی پیامبر خورده است.

یک شخصی آمد به رسول خدا عرض کرد این در صحیح بخاری هم است- یا رسول الله! من بعد از خودم شما را خیلی دوست دارم. حضرت فرمودند: هیچ فایده‌ای ندارد. این فرق است بین کسی که همه‌ی دار و ندار خود را فدای پیغمبر می‌کند و عرض کردیم خود او ۶۰ ضربه‌ی شمشیر خورده و گریه می‌کند که چرا پیشانی پیامبر خراش برداشته است؛ تا این‌که یک نفر بگوید بعد از خود من دوم شما هستید. این‌ها می‌دیدند اگر علم او مطرح باشد، نمی‌توانند با او رقابت کنند.

امیر المؤمنین با آن علمی که نسبت به قرآن دارند که پیغمبر فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ»[۱] همه‌ی فِرق هم این را صحیح می‌دانند، یعنی نه فقط ما شیعه‌ها، این‌ها هرگز از هم جدا نمی‌شوند. جز علی کسی نمی‌توانسته از روی قرآن بخواند، همین‌طور در هر زمینه‌ای وارد شوید، اخلاق امیر المؤمنین، ادب امیر المؤمنین قابل رقابت نبود. لذا دیدند که بهتر است امیر المؤمنین را از منصه‌ی ظهور بیندازند و این کار را هم کردند. حضرت وقتی دیدند مخاطبی نیست، شروع به کارهای فردی از جمله چاه کندن و باغداری کردند. این اخبار گاهی بعضی از یاران جوان امیر المؤمنین را اذیّت می‌کرد.

نامه‌ی محمّد بن ابی‌بکر به معاویه

خلیفه‌ی اوّل یک فرزندی به اسم محمّد دارد که مادر ایشان جناب اسماء بنت عمیس است، چون بعداً در خانه‌ی امیر المؤمنین بزرگ شده است، خیلی طرفدار حضرت است، به معاویه نامه‌ای می‌نویسد. طبری که از مورّخان مشهور است، می‌گوید این به گونه‌ای است که من نمی‌توانم بیان کنم، صراحتاً می‌گوید من دوست ندارم ذکر کنم، بعضی تحمّل شنیدن آن را ندارند. یعنی رسماً می‌گوید من تحریف می‌کنم. نامه‌ای که محمّد بن ابی بکر به معاویه نوشته است و معاویه پاسخ داده است.  

آن‌جا منابع زیادی ذکر کردند مثل این وقعه الصفین که الآن پیش روی ما است، آن‌جا محمّد به معاویه می‌گوید: تصوّر کردی قد و اندازه‌ی تو به علی می‌خورد! بعد یک تعبیری به کار برده که خیلی زیبا است. فکر می‌کند می‌بیند به او چه چیزی بگوید که تو چه کسی هستی و علی چه کسی است. می‌گوید: اگر من بخواهم بگویم تو چه کسی هستی، می‌گویم «أنتَ أنت». تو تو هستی. یعنی من هر چه بخواهم بگویم درست تو را بیان نمی‌کند. از آن طرف چه چیزی بگویم که لایق امیر المؤمنین باشد، بگویم شجاع است، بگویم کریم است؟! می‌گوید «وَ هُوَ هُوَ» یعنی من اگر بخواهم هر کسی را مدح کنم، می‌گویم پا جای پای علی گذاشته است. به او چه بگویم؟! تو، تو هستی و او، او است و با هم خیلی فرق دارید. بعد می‌گوید چرا این کار را کردید که شما اصلاً در این دوره‌ها اسم او را نیاوردید، کاری کردید شمشیر امیر المؤمنین که این همه کفار از آن می‌ترسیدند، به غلاف رفت.

او در پاسخ می‌نویسد به خاطر همین برای طبری سخت است- می‌گوید بالاخره آن‌جا یک درگیری‌هایی بود و کاری کردند که علیّ بن ابی‌طالب به اندازه‌ی شهروند عادی هم به حساب نیاید. حتّی قبل از این‌که امیر المؤمنین به حکومت برسد، حضرت را از شهر بیرون کرده بودند، گفتند تو شهروند هم نباش. سعی کرده بودند کسانی دیگر را به جامعه معرّفی کنند، عادات دیگری را ملاک قرار بدهند. لذا اتّفاقی که افتاد این بود شخصیّت امیر المؤمنین به شدّت دچار ناشناسی شد، مسلمان‌ها یک عدّه‌ی کمی هستند.

-‌ ‌آقای شریعتی: یعنی خورشیدی بود که باید درگیر کسوف می‌شد.

-‌ اصلاً شناخته نمی‌شد.

سیل نفرت نسبت به امیر المؤمنین از سوی بنی امیّه

لذا یکی از دردهای روزگار این است که اگر می‌گفتند علیّ بن ابی‌طالب صلوات الله علیه اوّلین مسلمان است، می‌گفتم شما دروغ می‌گویید، مگر می‌شود؟ یعنی اگر اوّلین مسلمان است، مهم‌ترین رزمنده است، در همه‌ی جنگ‌ها پرچم‌دار اسلام بوده است، پس چرا علم او و حلم او در این‌جا نیست؟ لذا شاید دروغ می‌گویید.

از آن طرف بعد از امیر المؤمنین یک اتّفاق بدی که افتاد این بود بنی امیه که سر کار آمدند، نسبت به امیر المؤمنین پمپاژ نفرت کردند. در هزاران هزار منبر به امیر المؤمنین جسارت می‌کردند، پول‌های کلان به کسانی می‌دادند که به امیر المؤمنین دشنام بدهند، حتّی بعضی از دشنام‌ها معاذ الله خاص حضرت شد یعنی آن‌قدر در تریبون‌های رسمی تکرار شد. بعد ببینید چقدر برای امام حسن علیه السّلام سخت است. شما ببینید امام حسن علیه السّلام با آن حلم خود در مجلس شرکت کنند، سران حکومت و مردم هم هستند، شامیان که اصلاً حضرت را ندیدند، نوبت نوبت بلند می‌شوند سخنرانی می‌کنند. یک نفر بلند می‌شود، می‌گوید معاذ الله علی از ابتدا دشمن پیغمبر بود و در پایان پیغمبر را کشت. مثلاً شما ببینید مردمی که امیر المؤمنین را ندیدند، آن چهره‌ی سر تا پا فدایی پیغمبر را  تروریست قلمداد می‌کنند.

توصیف فضایل امیر المؤمنین شغل رسمی همه‌ی ائمّه علیهم السّلام

ببینید قرآن کریم می‌فرماید: ای پیغمبر! این‌قدر که منافقین به تو بهتان می‌زنند باید از خودت دفاع کنی، خدا از پیغمبر یا همسر پیغمبر رفع ابهام می‌کند. یعنی بهتان به این صورت است. امام حسن سلام الله علیه در این شرایط دیدند باید امیر المؤمنین را معرّفی کنند و یک نهضتی راه افتاد.

-‌‌ آقای شریعتی: به نظر من‌ این یک خط روضه است که امیر المؤمنین فرمودند: «مَا أحزنَنِی لأنَّهُ أنزَلَنِی ثُمَّ أنزلنی حتَّى قیل معاویه وَ علیّ»[۲] یعنی روزگار من را به جایی رسانده، من را آن‌قدر پایین آورده است که اسم من را کنار معاویه می‌گذارند، امیر المؤمنینی که مظهر تمام صفات الهی است و خیلی خوشحال هستیم که راجع به شخصیّت حضرت صحبت می‌کنیم. إن‌شاء‌الله این صحبت‌ها باعث محبّت شود و این محبّت، تبعیّت را به دنبال بیاورد و این تبعیّت هم رنگی و یک رنگی به دنبال بیاورد و در حضرت ذوب شویم.

-‌ به این‌جا رسیدیم که امیر المؤمنین سلام الله علیه در جامعه بسیار شناخته نشده بودند و از طرفی شروع به تخریب ایشان کردند. یک نهضتی به راه افتاد که از امام حسن صلوات الله علیه شروع شد تا امام هادی سلام الله علیه این مسیر ادامه دارد. یعنی هر کدام از امامان ما وظایف اختصاصی و وظایف عمومی داشتند. یعنی گاهی امامان یک کارهایی دارند که برای دوره‌ی خودشان است، خیلی از کارها را هم دارند که همه انجام می‌دادند. جزء شغل‌های رسمی همه‌ی ائمّه توصیف فضایل امیر المؤمنین است و این حرف خیلی سنگینی است که یک بیچاره‌ای مثل من هم دارد این حرف‌ها را بازگو می‌کند، واقعیّت این است که دوست داریم بالاخره یک قدمی برداشته باشیم. نهضتی به راه افتاد امیر المؤمنینی که جامعه به واسطه‌ی تریبون‌های تبلیغاتی سیاسی او را تخریب کرده بود، برگردانند. حالا یک یک جلو برویم عرض می‌کنم که زمان هر امام چگونه این‌ها مرحله به مرحله پرده‌برداری کردند.

دوره‌ی امام حسن سخت‌ترین دوره برای بیان فضایل امیر المؤمنین

یکی از سخت‌ترین دوره‌ها دوره‌ی امام حسن علیه السّلام است، در این زمان هنوز خیلی از اصحاب پیغمبر زنده هستند. خبر رسید که جملی صورت گرفته است، در بصره عدّه‌ای که با امیر المؤمنین بیعت کردند، آن‌جا کودتایی انجام دادند، امیر المؤمنین می‌خواهد از مدینه نیروهایی که در کوفه هستند را آماده کند بروند با بصره بجنگند و خودشان هم تشریف بیاورند. امّا در این بین ابوموسی اشعری در کوفه می‌گوید دعوای خانوادگی است، این همسر پیغمبر است، آن هم داماد پیغمبر است، ما دخالت نمی‌کنیم.

در روایات است که اگر کل عقل بخواهد به چهره و شخصیّت یک انسان مجسّم شود آن امام حسن است. «وَ لَوْ کَانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ‏ الْحَسَنَ‏»[۳] حضرت اوّل افرادی را فرستادند، سخت بود چون مردم برای اوّلین بار می‌خواستند با مسلمان‌ها بجنگند؛ چون در جنگ‌های قبلی بعد از پیغمبر اگر با مسلمان‌ها می‌جنگیدند، اوّل تکفیر می‌کردند تا آسوده خاطر شوند بعد می‌جنگیدند، این‌جا نه، حضرت نفرمود این‌ها کافر شدند، گفتند باید برویم با مسلمان‌ها بجنگیم، برای مردم سخت بود. فتنه‌‌ای بود، می‌گفتند ما خون ناحق نریزیم؟ بعد هم عرض کردیم امیر المؤمنین را نمی‌شناختند، جامعه نگاه به یک معصوم، نگاه به یک وصیّ بلافصل پیغمبر نداشت. گفتند چه کار کنیم؟

امام حسن که سرور جوانان بهشت است را فرستادند، حضرت آن‌جا شروع به سخن کردند. فرمود: علی بن أبی‌طالب ۱۷:۰۳رعایه الهدی است و امام حسن علیه الصّلاه و السّلام به عنوان سرور جوانان بهشت آن‌جا شروع به سخنرانی کرد. اوّلین کسی است که اسلام آورده است.

پیغمبر اکرم می‌خواست سوره‌ی برائت را تبلیغ کند، کسانی را فرستاد، بعد برگرداند، فرمود: جز من یا تو کسی لیاقت ندارد این کار را انجام بدهد. «لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِیٌّ»[۴] کسی نمی‌تواند این کار را بکند. کار به جایی رسید که عدّه‌ای قیام کردند و به همراه حضرت رفتند و جنگ جمل هم پیروز شد. این شروع کار بود تا روزی که امیر المؤمنین به شهادت رسید.

در روایت است حضرت آن‌جا مشکی پوشیده بودند، وقتی خبر به حضرت رسید که امیر المؤمنین شهید شده است – شیعه و سنّی هر دو هم با روایات طریق معتبر نقل کردند- فرمودند: ای مردم! فرصت شما گذشت، بالاخره آن علیّ ابن ابی‌طالبی که در تاریخ نظیر آن را ندیده است، انبیاء دوست داشتند با او مصاحبت کنند، او را از نزدیک ببینند، به او خدمت کنند، رفت. فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ لَقَدْ فَارَقَکُمْ رَجُلٌ»[۵] دیشب کسی شما را ترک کرد که «مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ» هرگز از پیشینیان کسی به گرد راه او نمی‌رسد «وَ لَا یُدْرِکُهُ الْآخَرُونَ» دیگر مثل او هم نخواهد آمد. یعنی دل‌ها بسوزد که دیگر این فرصت گذشت.

عرض کردم همه این روایت را نقل کردند. بعد فرمود: پیغمبر اکرم هیچ جا، هیچ وقت او را به هیچ کاری نفرستاد الّا این‌که با فتح و ظفر برگشت. هرگز بی‌جهت برنگشت. اگر پشته‌ای از طلا داشت، روز تا شبی که غروب نرسیده همه را در راه خدا خرج می‌کرد، نیازی به این چیزها نداشت. بحث از این فضا شروع شد تا این‌که امام حسن علیه السّلام به عسرت عجیبی گرفتار شد.

گرفتار شدن امام حسن علیه السّلام به عسرت عجیب

حضرت بعد از این‌که با معاویه اعلام آتش بس کرد، من غصّه می‌خورم گاهی در کشور ما مسائل سیاسی باعث می‌شود ما از تاریخ و سیره‌ی اهل بیت سوء استفاده کنیم؛ ما نه برای انقلابی‌گری باید چیزی به اهل بیت بچسبانیم و نه برای صلح و آشتی و مذاکره، آن‌ چیزی که هستند را باید بشناسیم و عمل خود را با آن تطبیق کنیم. نه این‌که به گونه‌ای چیزی را توصیف کنیم که فعل ما را توجیه کند.

مثلاً فرض بفرمایید این ایّامی که این سال‌های اخیر در بحث مذاکره نرمش قهرمانانه مطرح شده است که من فعلاً راجع به آن حرفی ندارم و از تخصّص من بیرون است. این حرف درستی است، منتها به این معنا نبود چون امام حسن علیه السّلام دیگر شرایط جنگ را نداشت، دیگر درگیری‌های اعتقادی را هم کنار گذاشته باشد.

ما یک چیزهایی در عالم سیاست داریم که می‌گویند ما با هیچ کس همیشه دشمن نیستیم، با هیچ کس همیشه دوست نیستم، ما در دین این‌طور نیستیم. ما همیشه با باطل دشمن هستیم و با حق همیشه دوست هستیم. ممکن است شرایط جنگ با باطل را نداشته باشیم، ممکن است مجبور باشیم به خاطر این‌که بعداً بخواهیم خود را تجهیز و تقویت کنیم، کوتاه بیایم، امّا رابطه‌ی قلبی محبّت‌آمیز با باطل پیدا نمی‌کنیم. یعنی نباید دشمن را بزک کنیم. من خیلی تأسّف می‌خورم که امام حسن سلام الله علیه غریب واقع شدند و گاهی وقتی بعضی بزک‌ها می‌خواهد صورت بگیرد متأسّفانه از امام حسن علیه السّلام خرج می‌شد.

در حالی که وقتی آتش‌بس امضا شد، امام حسن علیه السّلام را به شام دعوت کردند. چه کسانی سخنران هستند؟ ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، مروان، معاویه این‌ها یکی یکی بلند شدند به امیر المؤمنین جسارت کردند. چقدر درد دارد آدم در برابر این‌طور افراد بخواهد از امیر المؤمنین دفاع کند.

این‌جا حضرت به گونه‌ای صحبت کردند که عزیزان اگر خواستند به کتاب احتجاج رجوع کنند، آن‌جا می‌بینند امام حسن سلام الله علیه بسیار تیز و تند پاسخ می‌دهد. یعنی ما گاهی اوقات برای این‌که در برابر ظالمین و مستکبرین توجیه کنیم که کوتاه بیاید، می‌گوییم مؤدّب صحبت کنید. منشأ ادب باید دین و عقل باشد، در برابر مردم ادب، در برابر انسان‌های محترم ادب، در برابر خدا باید متخلّق به شریعت شویم، متعبّد به شریعت شویم، امّا در برابر مستکبر این‌طور نیست که ساکت باشیم به اسم این‌که می‌خواهیم مؤدّب باشیم.

امام حسن صلوات الله علیه آن‌جا شروع کردند، دیدند فقط این مسئولین حکومت نیستند که این‌جا نشستند، الآن مسئولین حکومت نشستند یک عدّه از مردم هم که امیر المؤمنین را در شام ندیدند، این‌ها هم نشستند. این‌ها بلند شدند یک حرف‌های حیرت‌انگیزی زدند. یکی از آن‌ها گفت: امیر المؤمنین، پیغمبر و خلیفه‌ی اوّل و دوم و سوم را کشته است. شما ببینید این مردمی که امیر المؤمنین را ندیدند، ببینید تریبون و تلویزیون و رسانه‌ی آن روز چه تصویری از ایشان را نشان می‌دهد. یا این‌که از ابتدا به پیغمبر و به دیگران حسادت می‌کرده، شروع به تخریب حضرت کردند.

این‌جا امام حسن سلام الله علیه اوّل شروع به گفتن فضایل امیر المؤمنین کردند. وقتی بحثی پیش آمد پیغمبر این اوّلین روایت مناقب امیر المؤمنین در صحیح بخاری است- فرمود: «یا علی أنت منّی و أنا منک».

-‌ آقای شریعتی: همان حدیث منزلتی که شب گذشته راجع به آن صحبت کردید.

-‌ حدیث منزلت، حدیث غدیر. فرمود: «علی ولی کل مؤمن بعدی»، «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُ‏ کُلِ‏ مُؤْمِنٍ‏ بَعْدِی‏»[۶] که حالا راجع به این به خاطر اهمّیّتی که دارد إن‌شاء‌الله مثل حدیث منزلت یک شبی را اختصاص می‌دهیم. بعد از این‌که فضایل امیر المؤمنین را بیان کرد، به معاویه رو کردند و فرمودند: هر جنگی که در مقابل شما بود مثل بدر، پرچم مسلمین و رسول خدا دست امیر المؤمنین بود و پرچم کفّار دست تو بود، حالا تو علیه علی دلسوز اسلام شدی؟!

بعد رو به ولید بن عقبه کردند و فرمودند: نه علی سلام الله علیه مؤمن است -حالا این تعبیر من است که پیغمبر فرمود: هر کس علی را دوست بدارد مؤمن است و هر کس با او دشمن باشد منافق است- محبّ او مؤمن است و خدا تو را فاسق می‌داند؛ چون یک خبری را آورد و آیه آمد که «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»[۷]. بعد «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُون‏»[۸] قرآن علی را مؤمن می‌خواند و تو را فاسق می‌خواند. تو می‌خواهی از دین تعریف کنی؟!  بعد رو به مردم کردند و فرمودند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی»[۹] می‌شناسید که بشناسید، نمی‌شناسید «وَ أَنَا ابْنُ الْبَشِیرِ النَّذِیر» بعد فرمود: من فرزند وصی پیغمبر هستم، من فرزند فاطمه‌ی زهرا هستم. یعنی فقط خود را معرّفی کرد. آن‌قدر این جامعه در جهل بودند که این‌ها تعجّب کردند، رو به معاویه کردند و گفتند: این حرف‌ها را به کسی می‌زدید که نوه‌ی پیغمبر است؟! إن‌شاء‌الله در مورد امام سجّاد خواستیم عرض کنیم خواهیم گفت شبیه این‌ هم آن‌جا اتّفاق افتاده است. یعنی شام آن‌قدر در جهل بودند.

انحطاط و زوال جامعه در دوره‌ی امام حسن علیه السّلام

-‌ آقای شریعتی: با خطبه‌ای که حضرت خواند و خود را معرّفی کرد.

– بله، آن‌جا معاویه گفت: حسن جان! خرما بخور ببین چگونه است! یعنی خواست مجلس را به هم بزند. یک وقت است که مردم می‌گویند بعد از امیر المؤمنین پیش امام حسن برویم و بگوییم آقا حقایق امیر المؤمنین را برای ما بیان کن. این‌که فرمود: دل من، سینه‌ی من مملو از علم است، نمی‌دانم به چه کسی برسانم و آه می‌کشد، آن علیّ بن ابی‌طالب که بود؟ عبادات او چگونه بود؟ معارفی که می‌گفت چگونه بود؟ امام حسن آن‌قدر مظلوم بود که دید اوضاع به جایی رسیده که آن‌قدر امیر المؤمنین را تخریب کردند که این اتّهامات حیرت‌انگیز را به حضرت دادند، مجبور است بگوید مسائلی که همه شنیدند. امروز شاید ما بگوییم چرا امام حسن علیه السّلام حرف تکراری زدند. نه، امروز به برکت اهل بیت این آموزه‌ها به ما رسیده است و حرف‌های امام حسن علیه السّلام ظاهراً خیلی عمیق به نظر نمی‌رسد؛ علّت این است که آن‌قدر جامعه به انحطاط رفته است کأنّ دوباره پیغمبری باید بیاید و از اوّل دوباره یگوید تو وصی هستی، تو ولیّ هر مؤمن هستی، محبّ تو مؤمن است، دشمن تو منافق است. یعنی همان حرف‌ها را دوباره باز نشر کنند.

-‌ آقای شریعتی: حالا این رسالتی که امام حسن مجتبی علیه السّلام روی دوش خود دارند، برای این‌ است که جامعه دارد منحرف می‌شود و شما باید آن‌ها را به زور برگردانید، کار بسیار سختی است.

-‌ این مسیر عیناً زمان سیّد الشّهداء ادامه پیدا می‌کند. امام حسن و امام حسین علیهم السّلام خیلی حسّاس بودند که کسی اشتباه برداشت نکند. امام حسین هم در همان مسیر است، چون دوره‌ی ۲۰ ساله‌ی معاویه برای این دو امام خیلی نزدیک است.

-‌ آقای شریعتی: ولی دوره‌ی امام حسن خیلی تاریک است، نیست؟

– در واقع  نُه سال و نیم امام حسین هم به همان شکل است. آن شش ماه آخر را می‌گذارم با دوره‌ی امام سجّاد خدمت شما عرض می‌کنم.

رفع اتهامات وارده بر امیر المؤمنین علیه السّلام توسّط امام حسین

این دوره‌ی ۲۰ ساله به این شکل است که یک روز، یک نفر تازه می‌خواهد تعریف کند، می‌آید پشت سر امام حسین مدام می‌گوید خدا خودش و مادرش را رحمت کند، عجب افرادی هستند. بلافاصله حضرت احساس کرد، مثل این‌که خدا خودش و مادرش را رحمت کند، چرا اسم پدر من را نمی‌آورد؟ بلافاصله فرمود: «لقد آذیتنا»[۱۰] چرا می‌خواهی ما را اذیّت کنی؟ پدرم از من و برادرم و مادرم برتر است. مثل این‌که این هم بوی آن توطئه‌ای را می‌دهد که می‌خواهد بین ما تفرقه بیندازد.

یک روز پسر عمروعاص، عبدالله در یک جمعی نشسته بود، امام حسین که رد شدند، همه با صدای بلند سلام کردند، او ساکت ماند، صدا که ساکت شد، بلند گفت: «السَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَهُ الله» بعد احساس کردند که امام حسین او را تحویل نگرفتند. گفتند: امام حسین تو را تحویل نگرفت؟! گفت: حضرت دیگر بعد از صفین با من حرف نمی‌زند. دوست دارم دنیا را به او بدهم تا با من صحبت کند. -این در اسد الغابه است- گفتند می‌خواهی نزد ایشان برویم و وساطت کنیم تا با تو آشتی کند؟ گفت: خیلی خوب است. رفتند و حضرت فرمود: تو فکر کردی دنیا را بدهی من آشتی کنم، پیش خدا عزیز می‌شوی؟ پدرم از من برتر بود و تو مقابل او به جنگ ایستادی. یعنی هر لحظه به جای این‌که از خود دفاع کنند، سعی می‌کردند آن اتّهامی که به پدرشان وارد شده را رفع کنند.

حضرت فرمودند: من وقتی جواب سلام تو را نمی‌دهم اذیّت می‌شوی، رفتی با علیّ بن ابی‌طالب جنگیدی و این را جزء گناهان اصلی خود حساب نمی‌کنی، می‌گویی کاش حسین بن علی جواب سلام من را بدهد؟! این اشتباه است. فرمودند: پدرم از من برتر بود و در آخرین سال امامت حضرت همان شبی که کار امام حسن را انجام دادند که برای بعد می‌گذارم که حضرت مردم را جمع کردند و از آن خوفی که می‌ترسیدند که مردم علی را فراموش کنند، صحبت کردند. او نیاز ندارد، ولی شما چراغ هدایت را از دست می‌دهید.


[۱]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۴۷۹٫

[۲]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۰، ص ۹٫

[۳]– مائه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمه، ص ۱۳۶٫

[۴]– علل الشرائع، ج ‏۱، ص ۱۹۰٫

[۵]– الأمالی (للطوسی)، النص، ص ۲۷۰٫

[۶]– مناقب آل أبی طالب علیهم السّلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏۳، ص ۵۱٫

[۷]– سوره‌ی حجرات، آیه ۶٫

[۸]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۸٫

[۹]– مناقب آل أبی طالب علیهم السّلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏۴، ص ۱۲٫

[۱۰]– إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج ‏۴، ص ۲۸۶٫