«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

تحلیلی بر شرایط حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام

ما بعد از این‌که توفیق داشتیم اندکی از فضایل امیر المؤمنین سلام الله علیه را بیان کردیم، إن‌شاء‌الله شب‌های پیش رو می‌خواهیم یک تحلیل منسجمی از حکومت حضرت را ارائه کنیم و شاخصه‌ها و خدمات حضرت، تفاوت حضرت با دیگران را عرض کنیم و این‌که الگوی همه‌ی حکومت‌ها باید به حکومت ما باشد.

لازم است به عنوان مقدّمه‌ مطرح شود که در چه شرایطی حضرت حکومت را تحویل گرفت، لذا سعی می‌کنیم إن‌شاء‌الله امشب یا حداکثر تا فردا شب این مقدّمه را عرض کنیم که امیر المؤمنین در دوره‌ی پیش از حکومت در چه شرایطی بودند و چگونه حکومت به حضرت منتقل شد و در چه شرایطی و با چه دغدغه‌هایی حضرت وارد حکومت شد و شعارهای انتخاباتی ایشان چه بود و چگونه ورود کردند و اولویت‌های ایشان چه بود. اگر زمینه‌ی قبل بیان نشود بحث گنگ می‌شود.

بعد از پیغمبر اکرم طبیعتاً یک اختلافی بین مسلمین افتاد، یک عدّه‌ای که امیر المؤمنین سلام الله علیه در رأس آن‌ها بود خلافت را حق منصوص و حق الهی به دستور رسول خدا برای خود می‌دانستند، بعضی هم این را نمی‌دانستند، طبیعتاً یک اختلافی پیدا شد. در آن دو سال اوّل خیلی تلخ گذشت تا به حکومت خلیفه‌ی دوم رسید. من اسب تاریخ را چهار نعل دارم می‌روم، وگرنه شاید بگویم صدها ساعت بحث مهم این‌جا وجود دارد- دوره‌ی حکومت خلیفه‌ی دوم رسید.

سختگیری و فضای امنیّتی بالا در زمان خلیفه‌ی دوم

شیوه‌ی خلیفه‌ی دوم خیلی شیوه‌ی سر ضرب عمل کردن یک کمی سختگیری و فضای امنیّتی بالا بود، تحلیل خود امیر المؤمنین صلوات الله علیه این است که چون یک مقدار فضا خشن شده بود و امنیّتی شده بود و شب‌ها کوچه‌ها بازرسی می‌شد، به قول امیر المؤمنین مردم به تلوّن افتاده بودند که بالاخره باید یک مقدار بیشتر ظاهرسازی می‌کردند. در این دوره که به بعضی از مردم یک مقدار سخت گذشت، بعضی خیلی طرفدار بودند، بعضی کم کم احساس کردند عجب، کاش امیر المؤمنین به حکومت می‌رسید.

در زمان خلیفه‌ی دوم چند نفر تلاش جدّی کردند، در رأس آن‌ها عمار و زبیر بود، در رأس این دو نفر زبیر بیشتر تلاش می‌کرد. زبیر هر جا فرصت پیدا می‌کرد، می‌گفت دیگر بعد از خلیفه‌ی دوم نوبت علیّ بن ابی‌طالب است و این برای حکومت یک مقدار حساس و سنگین بود. به گونه‌ای که وقتی این بحث‌ها در فضاهای غیر اصحاب مطرح می‌شد که تازه مسلمان بودند و این حرف‌ها را نشنیده بودند، حکومت نگران شد که نکند خلاف آن مسیری که ما می‌خواهیم اتّفاقاتی بیفتد. افرادی مثل زبیر و امثال او می‌گفتند بعد از پیغمبر یک فلته‌ای رخ داده است، یک کار شتاب‌زده‌ی بی‌حساب و کتابی رخ داده که فعلاً مصلحتاً برای این‌که مشکل بحران بعد از پیغمبر صلوات الله علیه و آله حل بشود، چه راهکاری داشته باشیم. لذا خیلی روی حساب و کتاب نبوده است.

در صحیح بخاری است که خلیفه هم یک سخنرانی کرده است من خیلی تلخیص می‌کنم- ایشان گفت: بله، همین‌طور است، فلته بوده است، ولی ما گرفتار بودیم، مجبور بودیم از دشمنان می‌ترسیدیم، ولی احساس خطر کرده بودند. اگر خلیفه‌ی دوم ترور نشده بود دیگر شرایط شورای شش نفره هم نبود. یعنی بخشی از جامعه که جدّاً طرفدار امیر المؤمنین بودند، مُصر بودند که حکومت را به حضرت برگردانند.

چگونگی به حکومت رسیدن خلیفه‌ی سوم

-‌ آقای شریعتی: یعنی شرایط از این منظر مهیّا بود؟

– بله، ولی وقتی خلیفه‌ی دوم ترور شد یک حالت احساسی جامعه را فرا گرفت و ایشان یک شورای شش نفره‌ای تشکیل داد، شش نفر که در رأس آن‌ها امیر المؤمنین و عثمان و طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص و عبد الرّحمن بن عوف بودند، آن‌ها جمع شدند. امیر المؤمنین خیلی ناراحت شدند که من را بین این شش نفر قرار دادید و اصلاً این‌ها قرین من شدند. این تکبّر حضرت را نمی‌رساند، این‌که می‌گویند خاک را با افلاک مقایسه کنید، عرش را با زمین مقایسه کنید…

-‌ آقای شریعتی: واقعاً اصلاً هم جنس نیستند.

– حضرت در دوره‌ی خلیفه‌ی دوم متأسّفانه آن شمشیر برّنده‌ی دشمن‌شکن ایشان به غلاف برگشته بود و خیلی بروز نداشت جز چند مورد مشاوره. حضرت در این شورا شرکت کرد و شورا هم به گونه‌ای طراحی شده بود آن دغدغه‌ای که این‌ها داشتند به وجود نیاید، طبیعتاً خلیفه‌ی سوم به حکومت رسید. امیر المؤمنین هم خیلی گله کرد و در تاریخ هم ثبت است که این را نپذیرفته است. در دوره‌ی خلفای اوّل و دوم شرایط نقد برای امیر المؤمنین خیلی فراهم نبود یا به خاطر حفظ اسلام و دغدغه‌ی اختلاف نمی‌شد کاری انجام داد، دشمن بیرونی داشتیم، اسلام از چند جهت در خطر دشمن بیرونی بود، یک مقدار ثبات کشور بعد از پیامبر مورد تهدید بود، امیر المؤمنین تقریباً ساکت بود.

در دوره‌ی خلیفه‌ی سوم در شش سال اوّل کم و بیش امیر المؤمنین نقدهایی داشتند، ولی خیلی از افراد با خلیفه‌ی سوم همراهی کردند. امّا چون شیوه‌ی خلیفه‌ی سوم به گونه‌ای بود که با خلفای قبلی هم متفاوت بود.

-‌ آقای شریعتی: خلیفه‌ی اوّل چقدر حکومت کرد؟

– دو سال و چند ماه.

– آقای شریعتی: خلیفه‌ی دوم؟

بخشش‌های خلیفه‌ی سوم به افراد برجسته

– حدود ده سال. خلیفه‌ی سوم ۱۳ سال. در شش سال اوّل خلیفه‌ی سوم یک پالایشی کرد، تمام کسانی که مسئولین حکومت‌ها بودند را به مرور عوض کرد و تقریباً در شش سال اوّل فقط از بنی امیّه انتخاب کرد منتها آن‌قدر به افراد برجسته بخشش می‌کردند که صدای این‌ها خیلی در نیاید. رقم‌های حیرت‌انگیز داریم. مثلاً در صحیح بخاری برای زبیر ۵۷ میلیون سکه‌ی درهم، پول کلان عجیب و غریبی می‌گرفتند.

– مجری: پول نجومی می‌گرفتند.

– البتّه من نگران هستم بگویم می‌ترسم نجومی‌بگیران امروز ما بگویند این چیزی که ما می‌گیریم پول ناچیزی است. بخشش‌های حیرت‌انگیزی صورت گرفت، بعد اسم این را دین می‌گذاشتند. مثلاً اگر بخواهم یک نمونه به شما بگویم عبد الرّحمن بن عوف از دنیا رفت، آن‌قدر طلا باقی مانده بود، دیدند حوصله‌ی آن‌ها سر می‌رود بخواهند این‌ها را تقسیم کنند، با تبر طلاها را تقسیم کردند. حالا شما ببینید طلا یک فلز گرانبها است، ترازوی آن خاص است، مثل تریلی باسکول نمی‌گذارند.

عبد الرّحمن بن عوف چهار همسر داشت، یکی از خانم‌های او گفت: من سهم خود را می‌فروشم. گفتند: خانم‌های او یک هشتم ارث می‌برند، چهار همسر دارد، ظرفیّت‌های آن‌ها تکمیل است، یک، سی و دوم به شما می‌رسد. گفت: باشد همین یک، سی و دوم. یک نفر ۸۶ هزار مثقال طلا یعنی یک، سی و دوم از اعمال او را خرید. یعنی حساب و کتاب کنید، نجومی‌بگیران ما رو سفید می‌شوند.

بی‌توجّهی خلیفه‌ی سوم به افکار عمومی

در شش سال اوّل بنی امیه سر کار آمدند، عمر و عاص مصر است، معاویه شام است و همین‌طور جاهای دیگر. به بقیه هم که طرفدار بنی امیّه نیستند، عرض ادب مالی می‌کنند، هدایا می‌دهند، هنوز جامعه با او برخورد نکرده است. شش سال که گذشت، پسر خاله‌ها و پسر دایی‌ها زیاد شدند، مثلاً پسر دایی خلیفه ۱۶، ۱۷ سالش شد، دیدند یک استانی را دوست دارد، پسر عمو یک استانی را دوست دارد، بصره را به یک پسر دایی دادند، کوفه را به یک پسر عمو دادند، بنی امیّه را هم عزل می‌کرد. چون عمر و عاص فامیل درجه‌ی یک نبود، ولی عبد الله بن ابی سرح برادر رضاعی، شیری او بود، او به جای عمر و عاص به مصر رفت. معاویه هم ترسید که عن قریب یکی از پسر خاله‌ها بزرگ شود، شام هم به او می‌دهند. لذا بین بنی امیّه هم پچ پچی بود که چه کنیم. هم زمان اتّفاقاتی که می‌افتاد این بود که جناب خلیفه به افکار عمومی خیلی توجّهی نداشت.

-‌ مجری: الآن در شش سال اوّل هستیم؟

– نه، در شش سال دوم هستیم. چون می‌خواهیم این قسمت را امشب توقّف کنم، یعنی می‌خواستم با سرعت به این‌ قسمت برسم که بگویم چطور حکومت جابه‌جا شد و به حضرت رسید. در این هفت سال بعد یعنی نیمه‌ی دوم حکومت خلیفه چند اتّفاق افتاد که زمینه‌ی فروپاشی حکومت فراهم شد تا مردم سراغ امیر المؤمنین رفتند.

در آن ۱۳ سال امیر المؤمنین صلوات الله علیه مشغول چاه کنی و باغداری است، چون امیر المؤمنین به بعضی از بدعت‌ها و خطاها اعتراض می‌کرد، حکومت هم امیر المؤمنین را از شهر مدینه اخراج کرده بود. بسیاری از اوقات امیر المؤمنین حق حضور در شهر را هم نداشت. مثلاً در ینبوع یا جاهای دیگر که باغ‌های بیرون مدینه حضرت درست کرده بود، آن‌جا زندگی می‌کرد. یعنی می‌گفتند شما به شهر بیایید فتنه می‌شود. چون حضرت به بعضی خطاها که حالا عرض می‌کنم اعتراض می‌کرد. حکومت هم خیلی به مسائل افکار عمومی توجّهی نمی‌کرد.

یعنی اگر یک نفر می‌گفت آقا فلان جا دزدی شده است… مثلاً فرض کنید در یک حکومتی حتّی وقعی هم نگذارد به این‌که دزدی شده است، یک ظاهری را حفظ می‌کند، در آن‌جا ظاهر هم حفظ نمی‌شد. وقتی می‌گفتند آقا دزدی شده است، خلیفه می‌گفت: چرا از امور ناچیز جلوی من صحبت می‌کنید. دزدی اتّفاق افتاده است، الآن چه کار کنم؟ یا مثلاً می‌گفتند خلفای قبلی این‌قدر به فامیل خود پول نمی‌دادند. ایشان می‌گفت: آن‌ها با ندادن پول به فامیل خود به خدا تقرّب می‌جستند، من صله‌ی رحم می‌کنم. اسم این کار را صله‌ی رحم گذاشته بودند. بالاخره همیشه باید یک اسم خوبی برای آن می‌گذاشتند.

برخورد خلیفه با اعتراض کنندگان

گاهی بعضی از بزرگان و آدم‌های ریش سفید آبرودار مثل عبدالله بن مسعود اگر اعتراض می‌کردند، مثل امروز اگر ما بخواهیم یک معادلی برای آن پیدا کنیم باید بگوییم یک مرجع تقلید بود. صاحب قرائت، فقیه، از قدمای اصحاب رسول خدا بود، ایشان به بعضی از این ریخت و پاش‌ها اعتراض کرد. رأساً خود خلیفه لگد به سینه‌ی او زد و قفسه‌ی سینه‌ی او شکست. یعنی ابایی هم نداشتند در کوچه‌ بغلی به خدمت طرف برسند. فرض بفرمایید من شوخی می‌کنم، می‌گویم خودجوشی یک شتری اشتباهی عبور کند و تصادفی صورت بگیرد- نه، این‌طور نبود، جلوی مردم به خدمت او می‌رسیدند.  افکار عمومی هم می‌دید که اگر اعتراض کند کتک می‌خورد و این زمینه‌ی نارضایتی را از پایین فراهم کرده است یعنی زمینه‌ی نارضایتی گسترده.

این شش سال اوّل که تمام شد، آن گروه‌هایی که از بنی امیّه نبودند، ولی به قول شما دریافت‌های کهکشانی داشتند که این‌ها در تاریخ ثبت است مثل ۳۰۰ هزار مثقال طلا طلحه و ۲۰۰ هزار مثقال طلا زبیر داده بودند. در شش سال اوّل همسران پیامبر خیلی اعتراض نمی‌کردند، حقوق این‌ها کم شد، نه در سطح مردم. اصلاً نوع پول دادن در دوره‌ی خلفا قبل از امیر المؤمنین این‌طور بود که کلاً غیر عرب‌ها که به حساب نمی‌آمدند، به عرب‌ها پرداخت می‌شد ولی رده‌بندی بود. مثلاً ابوسفیان با این‌که تازه مسلمان بود و خدمت نکرده بود و جزء دشمنان اسلام بود، پول کلان می‌گرفت، آن یکی عرب نبود، ایرانی بود هیچ، این چند نفری که شاخص بودند، پر نفوذ بودند، حکومت سعی می‌کرد این‌ها را با خود داشته باشد حقوق این‌ها را کم کرد، این‌ها هم کم کم ناراضی شدند. دیگر این‌ها هم نسبت به انحرافات حساس شدند. یعنی کم شدن باعث شد که حواس آن‌ها هم جمع شد.

حساس شدن مردم نسبت به انحرافات خلیفه

-‌ آقای شریعتی: یعنی دیگر منفعتی نمی‌دیدند.

– منفعت می‌دیدند، ده‌ها برابر، صدها برابر مردم عادی، ولی نه میلیون‌ها برابر، نه میلیاردها برابر. اگر بخواهم یک نمونه به شما بگویم مسعودی مورّخ است، می‌گوید الآن سال ۳۲۹ است، من رفتم خانه‌ی زبیر را در بصره دیدم. الآن شما بزرگ‌ترین خانه‌ای که در تهران دیدید چند پارکینگ دارد، حالا اگر آن زمان را معادل‌سازی کنیم، بگوییم اصطبل آن چند جا برای اسب و شتر می‌گرفت. می‌گوید چند کاروان، در هر کاروان صدها دام و شتر و اسب و این‌ها است.

-‌ آقای شریعتی: یعنی یک کاروان‌سرا پارکینگ داشته است.

– می‌گویند چند کاروان آن‌جا می‌آیند بارانداز می‌کنند، بار می‌گذارند، بین مسیر خرید و فروش می‌کنند. این خانه‌ی زبیر بود. در هفت سال که نیمه‌ی دوم حکومت خلیفه بود، این‌ها نسبت به انحرافات حساس شدند، مثلاً همسر پیغمبر که عایشه بود، یک روز موی پیامبر را می‌برد، می‌گفت: ای مردم این هنوز پوسیده نشده است، این را ببینید سنّت پیغمبر پوسید! یک روز کفش مبارک رسول خدا، یک روز عبای مبارک رسول خدا را نشان می‌داد. جامعه مدام التهاب داشت.

از آن طرف اتّفاقات عجیب و غریبی هم می‌افتاد که در واقع مردم را تحریک کند. مثلاً همین ابن مسعود که به شهادت رسید، عمار به وصیّت ابن مسعود و به تأسّی از حضرت زهرا شبانه و مخفیانه مخصوصاً مخفیانه ابن مسعود را دفن کرد و خودش هم نماز خواند. خلیفه صبح آمد، دیدند هیچ خبری از جنازه‌ی ابن مسعود نیست، یعنی یک شکاف عظیمی بین مردم بود. این شکاف عظیم روز به روز بیشتر می‌شد. چرا؟ چون این پسر خاله و پسر دایی‌هایی که به شهرهای مختلف رفته بودند، با مردم بدرفتاری می‌کردند، حکومت این‌جا باید یک سوپاپی بگذارد که وقتی آن‌ها اعتراض می‌کنند، آن‌ها را آرام کند،. آن کسانی که می‌آمدند در مدینه اعتراض کنند با این‌ها تند برخورد می‌شد. اوّلاً می‌گفتند این‌ها چیزی نیست، این‌ها امور حقیر است، یا تهدید می‌شدند، در این شرایط زمینه برای اعتراض فراهم شد که إن‌شاء‌الله فردا شب عرض خواهیم کرد.