«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

-‌ آقای شریعتی: ما با آقای کاشانی راجع به قبیله‌گرایی در زمان امیر المؤمنین، علی (علیه السّلام) صحبت کردیم. یک تاریخ مجسّم که این تاریخ قطعاً تکرار می‌شود در دوره‌ای که هویّت قبیله‌ای خود را نشان داد و بروز دارد و یک امر متداول و رایجی بود، پیامبر رحمت ظهور کردند و فرمودند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه»[۱] و یا آیات نورانی قرآن کریم که «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۲] آن وقت این هویّت قبیله‌ای کنار رفت و هویّت دینی جای آن را گرفت. بعد از رحلت نبیّ مکرّم اسلام این هویّت قبیله‌ای دوباره خود را نشان داد و متأسّفانه باعث دست اندازهایی در سر راه اسلام شد و آن جنگ‌هایی که به حضرت تحمیل شد.

قبیله‌گرایی و نابودی حق

-‌ ما بنا داشتیم چند شب دیگری راجع به فضایل و مشخّصات امیر المؤمنین علیه السّلام گفتگو کنیم که این را عرض خواهیم کرد، چون روی تحلیل‌های بعد اثر جدّی می‌گذارد. چون یک بهانه‌ای پیش آمد که در جامعه‌ی ما هم این بوی عَفِن قبیله‌گرایی به مشام رسید -که إن‌شاءالله قصدی در آن نبود- بنا را بر این گذاشتیم که این موضوع که موضوع بسیار مهمّی است. من عرض کردم هم شکست امیر المؤمنین در حکومت داری در آخر کار و هم ماجرای کربلا، همه به خاطر این قبیله‌گرایی است که عرض می‌کنم. این بحث خیلی مهمّی است. قبیله‌گرایی یعنی تعلّق من به یک علقه‌ی جمعی، حزبی، مذهبی، جغرافیایی، شهری، تیمی، باندی و ترجیح این به خطوط قرمز انسانی، شرعی و الهی.

– آقای شریعتی: ترجیح آن به ایمان و عقیده.

-‌ وقتی قبیله‌گرایی و حزب گرایی مطرح می‌شود حق کنار می‌رود. چون من بین حق اگر معاویه در تیم من باشد و امیر المؤمنین علیه السّلام در تیم مقابل، اگر این پررنگ باشد که من چه رنگی هستم، در کدام تیم هستم، در کدام حزب هستم. این اتّفاق گاهی در کشور ما می‌افتد. اگر من بخواهم انتقاد کنم فقط آن‌هایی که در حزب مقابل هستند را انتقاد می‌کنم و عیب‌های آن‌ها را می‌بینم. آن‌ها هم عیب‌های این طرف را می‌بینند. خدا کند که این‌طور نباشد. بدی‌ها را هم اصلاً نمی‌بینم. این باعث می‌شود که حق دیده نشود. امیر المؤمنین به معروف و نهی از منکر دیگر معنی ندارد. اصلاً آدم‌ها دیگر اثر گذار نیستند. یک نفر دو نفر یا یک جبر قبیله، جبر حزب، جبر آن باند باعث می‌شود که دیگران حذف شوند. کما این‌که یک جا می‌خواهد انتخاباتی صورت بگیرد، در یک شهری، بزرگ آن شهر یا بزرگ آن حزب اگر فضا قبیله‌ای باشد می‌گوید به این رأی بدهید و بقیّه این‌که بگویند من بررسی کنم، این تقوا دارد یا ندارد، همه این حرف‌ها کنار می‌رود! چون او گفته است.

این (قبیله گرایی) حق را قربانی می‌کند. امر به معروف و نهی از منکر و این‌که من روی جامعه باید اثر بگذارم را نابود می‌کند. خط کشی پر رنگ… من اگر بخواهم به شما کمک کنم می‌گویم شما بچّه‌ی کدام محل هستید، بچّه‌ی کدام شهر هستید، طرفدار کدام تیم هستید. اصلاً شما ببینید در توصیف حق… من همیشه چون نگاه تاریخی دارم، به کسانی که کلاس‌های پژوهشی و تاریخی و مباحثه‌ی ما را شرکت می‌کنند می‌گویم نگاه کنید یک بازی در فوتبال اتّفاق می‌افتد نتیجه سه به یک می‌شود. هر دو مربّی می‌گویند همان‌طور که دیدید تا دقیقه‌ی ۹۰ بهتر بودیم و همه چیز خوب بود. این داور باعث شد که… آن تیمی که برد می‌گوید همان‌طور که معلوم بود کاملاً مشخّص بود که ما برنده‌ی میدان بودیم. یعنی توصیف هر دو در واقع این است که حق به سمت ما است. شما به طرفدار هم بگویید می‌گوید داور را خریده بودند، این از قبل معلوم شده بود. به راحتی اتّهام می‌زند. می‌گویند چرا اتّهام می‌زنید؟ می‌گوید این‌جا اتّهام زدن اشکالی ندارد، چرا؟ چون علقه پررنگ است.

عدم توجّه به شایسته سالاری

یک نکته‌ی دیگر که وقتی فضا به سمت قبیله‌گرایی می‌رود… در قبل از حکومت امیر المؤمنین این خیلی پررنگ شد و پسر دایی‌ها، پسر خاله‌ها، برادران رضاعی، یعنی کسانی که مادر خلیفه به آن‌ها شیر داده بود که زیاد هم بودند؛ یکی در مصر، یکی در کوفه، پسر دایی در بصره و فامیل‌های درجه‌ی یک آمده بودند و حقوق‌های کلانی می‌گرفتند. (در یک زمان مناسب راجع به عزل و نصب‌ها صحبت خواهم کرد). در این شرایطی که شما به چه دلیل پست نگرفتید و من گرفتم. علّت این نبود که شما شایسته هستید و شما توان دارید یا ندارید، علّت این بود که من پسر دایی خلیفه هستم یا من پسر عمّه‌ی خلیفه هستم. ژن من خوب است.

وقتی این اتّفاق می‌افتد، جامعه‌ی شایسته سالار می‌گوید سواد خود را بیشتر کن، تقوا و دقّت خود را بیشتر کن، هنر و سطح کار خود را بالا ببر. امّا در جامعه‌ی قبیله‌ سالار می‌گویند ژن تو این است و اگر شما این ژن را ندارید کنار بروید، هرگز شما ارتقاء پیدا نمی‌کنید.

-‌ آقای شریعتی: هیچ جایی در این پازل نمی‌توانید داشته باشید.

-‌ ارتقاء آن‌ها کسب ثروت و ازدواج بود. از مشکلات حکومت امیر المؤمنین بود و ارتقاء ژنتیکی که نمی‌شود پیدا کرد.

دریافت رشوه و منتسب شدن زیاد به ابوسفیان

یک مورد استثنایی داریم که این در تاریخ ثبت است و مایه‌ی خجالت جامعه‌‌ی اسلامی است. یک شخصیّتی به نام زیاد بن ابیه داریم. زیاد بن ابیه در دوران جاهلی یک مادری داشت که اهل تقوا نبود و پاکدامن نبود، ولی ازدواج کرده بود. ایشان کنیز بود و آن مرد هم برده بود. وقتی ازدواج صورت می‌گیرد، اگر خدایی نکرده پاکدامنی هم نباشد، قاعده در اسلام این است که «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَر»[۳] یعنی اگر فرزندی به دنیا بیاید، آن زمان مانند امروز آزمایشات و DNA نبود، فرزند محلق به این خانواده‌ی زن و شوهر است، مگر این‌که دلیل قطعی ثابت شود.

 لذا زیاد بن ابیه یک شخصیّتی نبود که جامعه او را غیر حلال زاده بشناسند، بلکه شبهه بود. بالاخره دوره‌ی جاهلی جامعه‌ی دین داری نبود، به راحتی حرف و اتّهام می‌زدند و کمی هم بی‌ادبی زیاد بود. دوره‌ی جاهلی بود، لذا حرف‌هایی پشت سر زیاد بن ابیه بود، ولی فرزند شبهه محسوب می‌شود. ولی بالاخره معلوم است که فرزند شبهه محلق به حلال زاده‌ها است.

 شما نگاه کنید این آدم از نظر فقهی حلال زاده محسوب می‌شود ولی پدر او برده است، یعنی ژن سطح بسیار پایین. من عرض کردم که به برده‌های غیر عرب نگاه حیوانی داشتند، حالا ببینید به برده‌ها چه نگاهی داشتند و این نگاهی که وجود دارد، این ضدّ عرب است، این ضدّ عجم است. آن زمان این نگاه خیلی جدّی بود.

زیاد بن ابیه زمان امیر المؤمنین بود و از طرف ابن عبّاس هم یک پستی داشت مسئول شیراز بود، فارس فعلی و استخر آن زمان. معاویه دید قدرت این شخص زیاد است و توانمند است، سعی کرد با او مجادله کند. پدر معاویه از کسانی بود که در زمان جاهلی می‌گفتند ممکن است ارتباطاتی با والده ایشان داشته باشد. در فضای اسلامی ایشان ملحق است.

می‌خواهند به زیاد رشوه بدهند تا زیاد بعد از امیر المؤمنین خیانت کند، شیعیان را لو بدهد. قدرت نظامی بالایی داشت و پسر او هم در کربلا ابن زیاد ملعون بود. به خاطر قدرت و درایت او، البتّه درایت از جنس درایت معاویه، یعنی آن سبوعیّت و فتنه‌گری که داشت خیلی توانمند بود و قدرت نظامی داشت. این آدم را بخواهند از طرف امیر المؤمنین و بعد از امیر المؤمنین سمت معاویه بکشانند باید به او رشوه بدهند. چه رشوه‌ای دادند؟ این‌که تو حلال زاده محسوب نشوی و حرام زاده محسوب شوی، در عوض به تو بگویند زیاد بن ابی سفیان. یعنی برای غیر حلال زاده شدن رشوه گرفت!

 چطور این رشوه شد؟ گفتند در عوض از قریش، از بنی امیّه می‌شوید و برای این‌که این آدم از فرزند یک برده تبدیل به فرزند یک قریشی شود حاضر شد بگویند من حلال زاده نیستم! این رشوه شد. یعنی الآن اگر به یک نفر چنین نسبتی بدهند، اگر او دادگاه برود شکایت ‌کند، دادگاه حکم صادر می‌کند و می‌گوید شما چه جسارتی کردید! این این را جسارت که ندانست، رشوه حساب کرد و گفت شأن من بالا می‌رود.

-‌ آقای شریعتی: به خاطر این‌که سهمی در جامعه داشته باشد.

– شأن پیدا می‌کند و حالا قریشی شده است. ببینید چقدر انحطاط وجود داشت.

تفاوت نژادی و قبیله‌ای میان عرب و عجم و توهین به عجم‌ها در زمان امیر المؤمنین

امیر المؤمنین در تقسیم غنایم غیر عرب‌ها را هم داخل کرد. با غیر عرب‌ها جلسه می‌گذاشت که مشکلات خود را بگویید. این‌ها می‌گفتند ما به این‌ها دختر می‌دهیم، از این‌ها خواستگاری کنیم ما را می‌زنند. همین خوارجی که مردم شنیدند که این‌ها خیلی دیندار بودند. یک وقت یکی از این ایرانی‌ها از دختر یکی از این خوارج خواستگاری کرد. تا چند نسل قبل این‌قدر این خانواده بی‌آبرو قلمداد می‌شد. می‌گفتند فلانی را می‌شناسید، همان که در قبیله‌ی آن‌ها یک ایرانی آمد از یک دختری خواستگاری کرد. یعنی جزء قبائح حساب می‌شد.

 این به امیر المؤمنین می‌گفتند این‌طور که نمی‌شود. ما داریم در این جامعه زندگی می‌کنیم. این دختر و پسرها همدیگر را می‌بینند و می‌خواهند ازدواج کنند. آن‌ها از ما دختر می‌گیرند، ولی به ما دختر نمی‌دهند. موقع شغل با ما بد رفتار می‌کنند. حضرت عرب‌ها را جمع کرد. عرب و عجم که می‌گویند برای آن زمان عرض می‌کنم. وگرنه من امروز من بیزار هستم از این‌که کسی بخواهد انسانیّت انسان‌ها و تقوا را کنار بگذارد و بخواهد به نژاد توجّه کند. همه عزیز هستند به شرطی که به بقیّه احترام بگذارند و با تقوا باشند. حضرت این‌ها را جمع کرد و فرمود: این‌که نمی‌شود، این‌ها برادران مسلمان ما هستند. نگذاشتند حرف حضرت تمام شود! در همین کتاب وسائل که کتاب مهمّ روایات فقهی است وجود دارد که فریاد زدند به خدا ما زیر همچین ننگی نمی‌رویم، ولو این‌که بمیریم! یعنی حضرت تلاش کرد.

 از نمونه‌های تلاش حضرت که سعی کرد جو را بشکند، ولی متأسّفانه ۲۵ سال قبل از امیر المؤمنین این مسئله را ریشه‌دار کرده بود که این‌ها قبول نکردند! این‌که شما می‌‌بینید برده‌های امیر المؤمنین عاشق حضرت بودند. در صورتی که دیگران این‌ها (برده‌ها) را حیوان هم حساب نمی‌کرد. این تفکّر….

-‌ آقای شریعتی: به خاطر آن احترامی بود که حضرت می‌گذاشت.

یکسان بودن عرب و عجم در نگاه امیر المؤمنین و احترام به آن‌ها

– بله، امیر المؤمنین… یک روزی یک پدر و پسر به محضر امیر المؤمنین آمده بودند. واقعاً من مست می‌شوم این عبارت را می‌گویم. حضرت به عنوان میزبان آمدند و دست پدر میهمان را شستند. بعد یکی از غلامان، شاید قنبر غلام امیر المؤمنین تشریف آورد. چون رسم است که اگر پدر میهمان است و شما می‌خواهید تکریم کنید دیگر دست پسر را نشورید، برای این‌که حرمت پدر حفظ شود. او هم دست و پای خود را جمع کرد. حضرت فرمود تو مهمان من هستی. بعد که حضرت دست را شست و تکریم کرد، برده‌ی حضرت -که احتمالاً قنبر بود- آمد ولی این‌ها پای خود را دراز کرده بودند. حضرت تا وارد شدند این‌ها خود را جمع کردند. حضرت فرمود چه فرقی می‌کند! چون قنبر غلام است پای خود را دراز کردی! قنبر ایمان دارد.

چرا در روایات نوشتند که قنبر جان خود را فدای امیر المؤمنین می‌کرد؟ چون امیر المؤمنین به رنگ صورت او کار ندارد، امیر المؤمنین به پول او کار ندارد، به نژاد او کار ندارد، به نژاد او کار ندارد. قنبر آدم خوبی است.

-‌ آقای شریعتی: همین قصّه‌ی جون در کربلا اوج این رشادت و همراهی است.

ماجرای حکمیّت

– این‌که ما می‌بینیم امیر المؤمنین وقتی می‌خواهد صحبت کند دعوای شدید بین یمانی‌ها و قریشیان است، وقتی می‌بیند کوفیان که این‌ها عرب یمانی هستند، عرض کردیم این‌ها عرب درجه‌ی دو محسوب می‌شدند. وقتی می‌بیند کوفیان رشادت می‌کنند می‌فرماید شما سنام عرب هستید. شتر کوهان دارید، آن بالاترین ارتفاع می‌شود کوهان شتر می‌شود. فرمود شما قلّه‌ی عرب هستید. مثلاً مربّی تیم آبی راجع به قرمز بگوید شما قلّه‌ی فوتبال هستید. این‌طور نمی‌گویند. یعنی خود امیر المؤمنین قریشی است، طبیعتاً باید تعریف نکند. حضرت تمام این خط‌ها و مرزها‌ی بیهوده را کنار می‌زد و تعریف می‌کرد.

با این‌که حضرت از یمانی‌ها تعریف کرد و این یمانی‌ها خدمت کردند، ولی فاجعه‌ی حکمیّت باز برای قبیله‌گرایی رخ داد که من باز سعی می‌کنم مختصر بگویم. اگر نشد این را عرض می‌کنم.

-‌ آقای شریعتی: بعد از پیغمبر اکرم تمام این‌ها بروز کرد.

-‌ بله. در آن ۲۵ سال دوباره بازگشت به عقب شد.

 ماجرای حکمیّت چه بود؟ در ماجرای حکمیّت این شد که وقتی در جریان معاویه قرآن به نیزه کردند دعوا سر این نبود که معاویه راست می‌گوید یا نه. یمانی‌ها که عمده‌ی عرب‌های سپاه حضرت بودند و خلاف شامیان که خیلی از آن‌ها قریشی بودند و می‌گفتند ما باید ریاست داشته باشیم. دیدند معاویه که مقابل این‌ها است. دولت‌های قبلی هم همه قریشی بودند. امیر المؤمنین هم درست است قریشی است، عادل است و از ما تعریف می‌کند، ولی پول اضافه به ما نمی‌دهد. گفتند شاید حکمیّت رخ داد از این حکمیّت اسم این یمانی درآمد. لذا گفتند حکمیّت را قبول می‌کنیمف مانند کسی که رشوه می‌گیرد.

 بعد آن‌ها عمر و عاص را معرّفی کردند، حضرت اوّل نمی‌پذیرفت، بعد فرمود ابن عبّاس. گفتند نه، اشکال وجود دارد. گفتند اشکال ابن عبّاس کجا است؟ گفتند قریشی است. یعنی نمی‌گویند شایسته نیست، می‌گویند قریشی است.

-‌ آقای شریعتی: باز دوباره آن خط بندی‌های خود را داشتند.

-‌ حضرت فرمود مالک اشتر، گفت: نه، درست است که مالک اشتر یمانی است، مانند شما که قریشی هستید و عادل هستید، مالک اشتر یمانی است، ولی عادل است، حق مدار است و به درد ما نمی‌خورد. ما دنبال چه چیزی هستیم؟ این‌که یک یمنی از آن در بیاید؛ لذا ابو موسی اشعری که یمنی است انتخاب شد. یعنی باخت مسلّم این پیروزی بزرگ صفّین دعوایی بود که یک عدّه گفتند ما یمنی‌ها سهم می‌خواهیم و این سهم خواهی مضمحل کننده‌ی جامعه اسلامی است. تمام الفت‌ها را دور می‌ریزد و تمام محبّت‌ها را به آتش می‌کشد. نگاه من را به شما و دیگران را تبدیل می‌کند به این‌که این بچّه‌ی کدام محل است، کدام ژن است، برای کدام قبیله است، برای کدام تیم است.

-‌ آقای شریعتی: آن وقت این باعث می‌شود که این شایسته سالاری کلّاً از جامعه رخت بربندد و در اوج هم گلایه‌ی حضرت در خطبه‌ی قاصعه است که حضرت آن‌جا می‌گویند این کار و این رفتار شما رفتار شیطانی است و شیطان هم می‌خواهد اختلاف ایجاد کند.

– مشکل شیطان هم همین بود. من از آتش هستم و این‌ها از خاک هستند. توجّه به این ندارد که خدا این‌قدر آدم‌ها را تکریم می‌کند. خود شیطان اوّلین کسی است که مشکل او مشکل ژنتیکی است.

– آقای شریعتی: همین فکر باعث شد که رانده شود و رجیم شود.

امیدوارم که ما حواس خود را جمع کنیم و به سیره‌ی امیر المؤمنین علی علیه السّلام تأسّی کنیم و إن‌شاءالله ملاک ما انسانیّت، ایمان باشد و تقوا باشد. آن چیزی که قرآن ما را به آن دعوت می‌کند امّت واحده است و این ملّت‌ها و صف بندی‌ها و خط کشی‌ها نباشد.

-‌ در روایت است که‌ حضرت زهرای مرضیّه این دعا را کردند و فرمودند خدایا ما را برای آن کاری که خلق کردی، در همان راه به کار بگیر. خداوند ما را به جهتی خلق کرده است و مبعوث کرده است. إن‌شاءالله خداوند همه‌ی ما را خرج آن راهی که خود حضرت حق برای ما در نظر گرفته است که حتماً بهترین بوده است به کار بگیرد.


[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۱، ص ۲۴۷٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۵، ص ۴۹۱٫