تعصّب و قبیله‌گرایی مخرّب

– آقای شریعتی: قرار ما این بوده راجع به امیر المؤمنین صحبت کنیم. شخصیّتی که هر چه از ایشان بگوییم کم گفته‌ایم. فرمود: «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّهِ».[۱] ما پدران این امّت هستیم. امیدوار هستیم که ما فرزندان خوبی باشیم، دست خود را در دست امیر المؤمنین بگذاریم که بتوانیم به بهشت (دست یابیم). بهشت با تمام وسعت آن (نصیب ما شود). (پیامبر و امیر المؤمنین) برای رسیدن به خدای متعال ما را صحیح و سالم به مقصد برسانند. ببینیم امروز از کدام وجه شخصیّت علی علیه السّلام خواهیم شنید.

– بنای حقیر این بود که از عبادت حضرت بگویم. برای خود من حداقل جذّاب بود، با آن ارتباط گرفته بودم. امّا بحث موضوعات اجتماعی که عرض کردم بعد از مقدّمات فضائل حضرت بیان می‌کنیم را طرح می‌کنم. یکی از موارد، موضوع قبیله‌گرایی بود. احساس کردم بعضی اخبار در کشور وجود دارد، (بهتر است) این موضوع را عرض کنم که در فضای داغ اجتماعی مربوط به آن مطرح شود، (در این شرایط) بیشتر نیاز به بازخوانی سیره‌ی حضرت، خود را نشان می‌دهد.

اخیراً یک برادری فرموده بودند: اگر مستکبرین و آمریکایی‌ها به ما فشار بیاورند و اتّفاقاتی بیفتد، ما هم برادران عزیز افغانستان که برای آن‌ها این‌ مقدار هزینه می‌شود و جمعیّت آن‌ها این‌قدر است از کشور بیرون می‌کنیم! خیلی برای من ناراحت کننده بود، آن‌جایی که این عزیزان می‌‌روند و در سوریه دفاع می‌کنند خیلی توجّه نمی‌کنیم. جایی که کار‌های سنگین انجام می‌دهند و زحمت می‌کشند (توجّه نمی‌کنیم) این عزیزان حضور دارند. بعد یک مرتبه به این شکل، وقتی به این شرایط می‌رسد، این‌قدر غریبه می‌شویم و خط‌کشی (مرزبندی) می‌کنیم و صحبت‌هایی می‌کنیم که (خوشایند نیست).

– آقای شریعتی: نمی‌فهمم این خط‌کشی‌ها واقعاً چه معنا و مفهومی دارد؟

– از نشانه‌های نژاد پرستی است. می‌خواهم عرض کنم آن چیزی که کربلا را کربلا کرد (باعث شد فجایع کربلا اتّفاق بیفتد)، حکومت امیر المؤمنین سلام الله علیه را زمین زد (حکومت امیر المؤمنین را تضعیف کرد) دقیقاً همین موضوع بود. با این‌که می‌خواستم این موضوع را بعداً عرض کنم و اهمّیّت آن هم زیاد است، این بحث را زودتر عرض می‌کنم. این به نظر حقیر خطرناک است.

موضوع قبیله‌گرایی، ممکن است بگویند ما قبیله نداریم. من مختصر توضیح بدهم معلوم می‌شود که اتّفاقاً ما خیلی با این موضوع درگیر هستیم. قبیله‌گرایی یعنی من یک عُلقه‌ی اجتماعی دارم، یک تعلّق جمعی به یک حزب، به یک گروه، به یک نژاد، به یک شهر دارم. این‌ها اشکالی ندارد که من مثلاً طرفدار یک تیم باشم، خیلی نسبت به شهر خود رغبت داشته باشم، به آن توجّه کنم. کجا اشکال به وجود می‌آید؟ آن‌جا که این تعلّق این‌قدر جدّی شود بعضی از خطوط قرمز اخلاقی یا شرعی را برای آن زیر پا بگذارم.

– آقای شریعتی: یعنی تعصّب به حدّی شود که باعث شود من در مواردی حق را نبینم و روی حق پا بگذارم (حق را پایمال کنم).

– وقتی اهمّیّت بیش از حد پیدا کند (خطرناک است). مثال خیلی ساده این است، عزیزانی که طرفدار تیم‌های ورزشی مختلف هستند، اگر یک اشتباهی از داور ببینند (خیلی بد برخورد می‌کنند). آن داور یک انسان است، مسلمان است، شیعه است، حرمت او لازم است. مثل بقیّه‌ی انسان‌ها است. برای خطایی که او کرده یا حتّی انجام داده سهوی بوده، عمدی بوده، یا اصلاً من تصوّر می‌کنم اشتباه کرده، ممکن است به این داور جسارت کنم. متأسّفانه این موضوع وجود دارد و خیلی هم بد است.

یعنی آن عُلقه‌ی طرفداری از تیم اشکالی ندارد، امّا کار به جایی برسد که من به خاطر آن علقه پا از مرزهای اخلاق و دین فراتر بگذارم. این خیلی خطرناک است. مثلاً این قبیله‌ها، مثل همین بحث‌های نژاد پرستانه، باعث تعجّب است آقایان وقتی بخواهند در مسائل کشور از دانشمندان ما تعریف کنند می‌گویند مولوی و ابن سینا و خوارزمی (ایرانی بودند). اگر با خط‌کش (معیار) امروز شما باشد این افراد بیرون از ایران بوده‌اند. بخارا (که الآن) جزء ایران نیست، از آخوند خراسانی تا ابن سینا و مولوی (خارج از ایران قرار می‌گیرند).

– آقای شریعتی: می‌گویند بود.

– یعنی الآن نیست. یعنی اگر ایران فقط مرز فعلی الآن است، این افراد در مرز ایران نیستند.

– آقای شریعتی: خیلی افراد از این دایره خارج می‌شوند.

– آن‌جا که می‌خواهند افتخار کنند (این خارج از مرز بودن مطرح نیست)، این‌جا یک مرتبه می‌گویند که برادران افغانی را بیرون می‌کنند!

قبیله‌گرایی و پایمال شدن حق

این قبیله‌گرایی چه موضوعی بود؟ یک عادت زشت جاهلی بود که رسول خدا خیلی برای از بین بردن و کمرنگ کردن آن زحمت کشید. چند نکته‌ی مختصر در این مورد عرض کنم. بلافاصله بعد از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله متأسّفانه دوباره (قبیله‌گرایی) برگشت، برجسته شد.

– آقای شریعتی: دوباره این خط‌کشی‌ها (مرزبندی‌های قبیله‌ای).

– امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام به زحمت افتادند و تلاش کردند این را کمرنگ کنند. تا حدّی هم موفّق بودند. متأسّفانه بنی امیّه بعد از امیر المؤمنین ـ بعد از مختصر زمانی که امام حسن بودند‌ـ سر کار آمدند، دوباره (این قبیله‌گرایی) را برجسته کردند و ما آثار آن را در کربلا می‌بینیم.

این قبیله‌گرایی چطور بود؟ برای عرب جاهلی حقّ و باطل معنی نداشت. خطر قبیله‌گرایی چیست؟ خطر این است که من از این حالت فردی خود (خارج می‌شوم)، این‌که نسبت به جامعه نگاه بازی داشته باشم، هر جایی که حُسن وجود دارد به سمت آن بروم، هر جایی که رفتار انسانی وجود دارد به سمت آن بروم، هر جایی که خطا است از آن دور شوم. این‌جا (قبیله‌گرایی) اراده را از من می‌گیرد، می‌گوید: ببین جمع چه می‌‌گوید.

– آقای شریعتی: یعنی دیگر ملاک، حق نیست.

– ملاک حق نیست، ملاک در واقع استبداد حداکثری است. بعد هم با آن آیتم‌هایی که در قبیله‌گرایی درست دانسته می‌شود (عمل می‌شود). قبل از نبوّت رسول خدا این موضوع وجود داشت، به گونه‌ای که شخص اگر در خیابان می‌دید دو نفر درگیر شده‌اند، یک نفر از قبیله‌ی او است ـ‌ممکن است از لحاظ فامیلی با او خیلی نزدیک نباشدـ اوّل می‌رفت یک مشت در صورت خصم (کسی که با هم قبیله‌ای او درگیر بود) می‌زد، بعد می‌پرسید چه اتّفاقی افتاده است! یعنی اصلاً مهم نبود حق با چه کسی است. بعد این‌قدر این موضوع را پر رنگ کرده بودند، درجه‌بندی کرده بودند (مثلاً) این شخص عرب حجاز بود، این شخص عرب یمن بود ـ من اصطلاحات آن را نمی‌خواهم عرض کنم ـ این شخص یک عرب درجه‌ی ۳ بود! بقیّه‌ی عالم را هم اصلاً انسان حساب نمی‌کردند!

– آقای شریعتی: این‌قدر تعصّب (کورکورانه) وجود داشت.

– بین خود هم اختلاف جدّی داشتند. این موضوع در زمان رسول خدا وجود داشت. به گونه‌ای که شما می‌بینید می‌خواهند رسول خدا را در لیله المبیت ترور کنند برای این‌که با بنی‌هاشم… بحث‌های قبیله‌ای است. ما عرض کردیم حضرت ابوطالب اعتراف ظاهری به توحید نکرد، از بزرگان قبیله بود، برای این‌که در بحث‌های قبیله‌ای بتواند حرمت پیغمبر را حفظ کند. این موضوع وجود داشت.

رواج مجدّد قبیله‌گرایی بعد از پیامبر

رسول خدا خیلی تلاش کرد برای این‌که بین قبایل مختلف الفت برقرار شود، بین قبیله‌های اوس و خزرج صلح برقرار شود، درگیری‌های بین گروه‌های مختلف حل شود. اوضاع هم خیلی تغییر کرد، منتها قرار بر این بود امیر المؤمنین کار را ادامه بدهد. این ترمیم روحیه‌ی مردم و این تغییر، زمان لازم دارد. مسائل اجتماعی زود تغییر نمی‌کند، زود هم آفت‌های اجتماعی برمی‌گردد. متأسّفانه بعد از پیغمبر اکرم اوضاع به سمتی نرفت که امیر المؤمنین به حکومت برسند و آن مسیر را ادامه بدهند.

بعضی کسانی که بعد از پیغمبر اکرم آمدند دوباره این موضوع (قبیله‌گرایی) را برگرداندند. مثلاً (رسم این بود) از مردم مدینه کسی حق ندارد ابداً دختر به غیر عرب بدهد، به غیر عرب حجازی هم نباید بدهد.

– آقای شریعتی: تقسیم‌بندی‌ها ریزتر و جزئی‌تر شد!

– (تعیین کردند) در مدینه هر کسی حقّ سکونت ندارد، الّا این‌که عرب حجازی باشد. سه درجه ایجاد کردند؛ عرب حجازی، عرب یمانی، عرب‌های گروه سوم که من اسامی مصطلح آن را نمی‌خواهم بگویم. بعد از این‌ها ـ من شرم دارم بگویم، ولی برای این‌که بحث جا بیفتد عرض می‌کنم ـ بقیّه‌ی انسان‌ها را در این تفکّر ـ عذر می‌خواهم ـ گاهی حتّی در حدّ  حیوان هم نمی‌دانستند! مثلاً در آن تفکّر عجیب متأسّفانه یک ایرانی را ـ برای آن‌ها مهم نبود ـ با بعضی از حیوانات کنار هم قرار می‌دادند!  

– آقای شریعتی: ایرانی که در آن زمان حداقل سلمان فارسی را داشت.

– (در آن شرایط) ملاک حقیقت نبود، ملاک ارزش‌های الهی نبود.

– آقای شریعتی: فضیلت نیست.

– به این موضوع (قبیله‌گرایی) خیلی بها دادند. نکته این‌جا است وقتی شما می‌گویید اساس بر شایسته‌ سالاری است، اساس بر برتری است، ایمان سلمان سلام الله علیه (بسیار زیاد است)، اصلاً مهم نیست اهل کجا است.

– آقای شریعتی: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ».[۲]

– وقتی شما سلمان را ترویج کنید، من هم که نگاه کنم می‌گویم می‌شود (به این مقام) رسید. وقتی شما نژاد را ترویج کنید من دیگر نمی‌توانم به نژاد برسم. اگر نژاد شما عرب حجازی است و نژاد من نیست، من هرگز به شما نمی‌رسم. مگر این‌که بخواهم ژن خود را عوض کنم که این اتّفاق هم افتاد، عرض خواهم کرد.

– آقای شریعتی: یعنی نژاد را عوض کردند.

– سعی کردند این کار را انجام بدهند، عرض خواهم کرد که این از عجایب تاریخ است! این اتّفاق متأسّفانه افتاد، شما می‌بینید به خاطر این‌که می‌خواستند بجنگند، می‌گفتند ما در این جنگ ۲۰ نفر اسب سوار لازم داریم، ولی ۱۰ نفر عرب داریم. ۱۰ نفر دیگر چه کسانی باشند؟ ایرانی باشد؟ بحث عرب و عجم امروز نیست، می‌خواهم تفکّر آن روز را بگویم. ممکن است امروز برعکس این تفکّر باشد، کما این‌که امروز یک برادری نسبت به عزیزان افغانستان این صحبت را داشت.

می‌گفتند: نه، ایرانی حق ندارد سوار اسب شود، ولو در جنگ شکست بخوریم! چرا؟ سفره‌ای که عرب نشسته عجم ننشیند! اگر عرب حضور دارد نباید عجم از اسب بالا برود، باید پایین باشد، ولو شکست بخوریم! یعنی این‌قدر خط‌کشی (مرزبندی‌های) عجیب داشتند.

مساوات امیر المؤمنین در تقسیم بیت المال

امیر المؤمنین صلوات الله علیه که بر سر کار آمدند، تا قبل از امیر المؤمنین صلوات الله علیه وقتی می‌خواستند یارانه بدهند ـ یارانه‌ها مثل امروز نبود که تقریباً ارزشی ندارد ـ سهمیه‌ای از بیت المال بود که رقم بالایی بود. دولت آن زمان که مدرن نبود بخواهد خدمات بدهد، درآمد را تقسیم می‌کرد. این درآمد را به جای این‌که بین کلّ کشور تقسیم کنند، مثلاً در کوفه به کلّ کوفیان بدهند، فقط به عرب‌ها می‌دادند. یعنی در دوره‌های قبل از امیر المؤمنین شرایط خیلی عجیبی بود.

یکی از مشکلات امیر المؤمنین صلوات الله علیه این بود، وقتی حضرت (برای خلافت) تشریف آوردند تقسیم بیت المال که اسم آن «عطا» بود را بین همه انجام ‌دادند. همین موضوع اختلاف ایجاد کرد، حتّی یاران حضرت اعتراض می‌کردند. چرا؟ می‌گفتند این‌طور نمی‌شود. یک وقت من ۲۰ سال عادت کرده‌ام که مثلاً به من پنج میلیون بیشتر از شما بدهند، چون ۲۰ سال این اتّفاق افتاده من فکر می‌کنم جزء حقوق من است، عادت کرده‌ام. برای خرج کردن این پول برنامه داشته‌ام، آن را برای هزینه‌های خود قرار داده‌ام. بعد بیایند بگویند شما ۲۰ سال اضافه پول می‌گرفتید، به چه جهتی این پول را گرفتید؟ دیگر این پول را به شما نمی‌دهیم. اتّفاقاً باید به شخص دیگری مثلاً دو میلیون اضافه می‌دادیم، از پنج میلیون شما کم می‌کنیم. در این صورت من ناراضی می‌شوم، می‌گویم حقّ من را خورده‌اند. حق نبوده، سال‌ها به شما ناحق داده‌اند.

– آقای شریعتی: این‌طور عادت کرده‌اید.

– یکی از کارهای اصلاحی ابتدایی امیر المؤمنین که باعث ایجاد اختلاف و اعتراض شد همین بود. حضرت فرمودند: به چه دلیل فقط عرب‌ها از بیت المال پول بگیرند؟ بین مسلمانان ساکن این شهر تفاوتی وجود ندارد. این باعث اعتراض شد. مثلاً یکی از یاران حضرت که مقام بالایی داشت، این مثال را از این جهت می‌گویم یک شخصیّت برجسته‌ی مورد تأیید حضرت اعتراض می‌کند، نشان می‌دهد فرهنگ منحط چقدر خطرناک است.

یک شخصیّتی به اسم سهل بن حنیف است، از طرف امیر المؤمنین به شام فرستاده شد. آن زمان معاویه به او اجازه‌ی ورود نداد و از مسند خلافت کنار نرفت. بعد که حضرت خواست به کوفه تشریف بیاورد و جنگ جمل اتّفاق بیفتد، سهل بن حنیف را جانشین خود در مدینه قرار داد. بعد (حضرت) به او نامه داد که برای تو دلتنگ شده‌ام، نزد من بیا. وقتی ایشان از دنیا رفت امیر المؤمنین آن‌قدر گریه می‌کرد از محاسن ایشان اشک می‌چکید. منابع تاریخی پنج مرتبه نوشته‌اند، منابع شیعی ۱۵ مرتبه نوشته‌اند که حضرت نماز میّت بر سهل خوانده است. یعنی نماز تمام می‌شد صورت حضرت خیس از اشک بود.

– آقای شریعتی: این‌قدر که وابستگی و دلبستگی به او داشت.

– یکی از محرومیّت‌های ما نسبت به غیبت امام زمان این است که ما این تعاطف و مهرورزی امام معصوم را به صورت نزدیک و ظاهری ندیده‌ایم. نماز حضرت تمام شد، برگشتند فرمودند: شما تازه آمده‌اید؟ بر سهل نماز نخوانده‌اید؟ فرمود: کنار بروید این افراد هم در نماز شرکت کنند. گفته‌اند حضرت پنج مرتبه تا ۱۵ مرتبه نماز خوانده‌اند.

همین شخص که عاقبت به خیر شد و حضرت او را دوست داشت، دوست‌دار حضرت بود در صف ایستاده بود. دید در کنار او برده‌ای که چند وقت پیش آزاد کرده بود ایستاده است. اصلاً نگاه‌ها به غیر عرب‌ها ـ معاذ الله ـ مثل حیوان بود! چه برسد کسی که برده بود و برده‌ی آزاد شده‌ی خود آن‌ها بود! (سهل به برده) گفت: تو چرا در صف ایستاده‌ای؟! گفت: گفته‌اند مثل این‌که می‌خواهند از بیت المال به ما هم بدهند. (سهل) گفت: صف تو هم همین‌جا است؟! انتظار داشت که در صف خاصّی ایستاده باشد، حس می‌کرد مقام بالاتری دارد. (سهل) گفت: یعنی تو هم از بیت المال سهمی می‌گیری؟! تعجّب کرد. فکر کرد فقط صف، مشترک است.

جلو رفتند، پول‌ها که داده شد، (سهل) پرسید: سهم تو چقدر است؟ گفت: سه دینار است. (سهل) گفت: من هم سه دینار گرفته‌‌ام! به مسئول بیت المال گفت: مطمئن هستی که اشتباه نکرده‌ای؟! من و این شخص (برده) سهم یکسان داریم؟!

– آقای شریعتی: فکر کرد شاید اشتباه شده است.

– چرا به او (برده) سهم داده‌ای؟ اگر داده‌ای چرا به ما مقدار یکسان داده‌ای؟! (سهل) پیش حضرت رفت و اعتراض کرد. گفت: آقا، اشتباه نشده است؟ من این برده را چند وقت پیش آزاد کرده‌ام، ۲۰ و چند سال این افراد از بیت المال پولی نمی‌گرفتند. مثلاً اگر یارانه را در کشور ما به جای ۸۰ میلیون نفر به ۲۰ میلیون‌ نفر بدهید مبلغ خیلی بالاتری تعلّق می‌گیرد. وقتی شما به همه می‌دهید مبلغ پایین‌تری می‌توانید بدهید.

(سهل) گفت: آقا، اشتباه نشده است؟! حضرت فرمود: من در فرزندان اسماعیل ندیدم ـ یعنی انبیا زادگان ـ که خدا بین آن‌ها و مردم تفاوت در بخشش و عطا قرار بدهد. او بلافاصله عذرخواهی کرد. این موردِ خوب است که یک شخص دوست‌دار امیر المؤمنین بلافاصله پذیرفت. چرا؟ چون وقتی سال‌ها با این فرهنگ منحط غلط زندگی کنید عادت می‌شود. خود را در جایگاهی می‌بیند که طلب‌کار هم می‌شود! لذا رسماً بعضی می‌آمدند به حضرت می‌گفتند: سهم ما باید بیشتر باشد، این‌ها که کسی نیستند! ما عرب هستیم، ما فامیل هستیم.

یا مثلاً برادر امیر المؤمنین، اشتباهی هم (در نقل این روایت) صورت گرفته است. این بحث ادامه دارد، قسمت‌های تعجّب‌برانگیزی دارد. خیلی عجیب است، برادر امیر المؤمنین پیش معاویه می‌رود! در نهج البلاغه یک متنی است که به نظر ما اشکالاتی دارد، می‌گوید: وقتی عقیل پیش امیر المؤمنین آمد سهم بیشتری بخواهد، صورت فرزندان او از گرسنگی سیاه بود و از گرسنگی می‌لرزیدند. ممکن است کسی بگوید چرا امیر المؤمنین به برادر خود که فرزندان او داشتند از گرسنگی می‌مردند کمک نکرد؟! ظاهر این است که این‌جا دقّت صورت نگرفته است.

اگر اخبار را بررسی کنیم، عقیل آمد و گفت: من از بنی هاشم هستم، برادر تو هستم، چطور افراد قبلی تا می‌توانستند به عدّه‌ای پول می‌دادند، عطا می‌کردند؟ من عرض خواهم کرد بعضی عطایایی که به بعضی افراد داده می‌شد، حقوق‌های نجومی ما خیلی مانده که به آن‌ها برسد! چرا؟ چون این شخص فامیل بود، مثلاً پسر دایی بود، مثلاً پسر خاله بود، ژن خوب است! این ژن خوب را حتّی در تکّه کلام‌های رهبری هم دیده‌ام که به منزجر کننده بودن این ژن خوب اشاره کرده‌اند.

این ژن خوب مصیبت ویژه‌خواری است. (برادر امیر المؤمنین) گفت: آقا اگر ۱۰۰ هزار درهم به من بدهید من مشکلات خود را حل می‌کنم. ۱۰۰ هزار درهم یعنی حقوق سالیانه‌ی ۲۰۰ نفر نظامی. این‌جا در یک نقل آمده است که حضرت فرمودند: می‌خواهی شبانه به بازار برویم، یک بازاری است که وضع مالی خوبی دارد، از مغازه‌ی او دزدی کنیم! (برادر امیر المؤمنین) گفت: این چیست که می‌گویید؟! حضرت فرمود: می‌خواهی دست من را به دزدی بیت المال این همه مسلمان آلوده کنی؟ از یک نفر دزدی کنیم که بهتر است! این ویژه‌خواری بود، چرا؟ چون می‌گفت: من از بنی‌هاشم هستم، برادر من حاکم شده، حالا من هم سهم لازم دارم.

این از دردسرهای اصلی حکومت امیر المؤمنین است. اصلاً جنگ جمل وقتی شروع شد گفتند: آقا چرا به ما (سهم مالی) بیشتر ندادی؟ گفتند: گویی علی بلد نیست مناسبات (اجتماعی) را رعایت کند! گفتند: حواس او به ما نیست، ما شیخوخیّت داریم!

– آقای شریعتی: همین تبدیل به بغض و کینه شد.

– می‌گفتند: چرا ما را نسبت به بقیّه یکسان دید؟ إن‌شاء‌الله راجع به این موضوع بحث خواهیم کرد.

– آقای شریعتی: آن عدالتی که خروجی آن واقعه‌ی کربلا و عاشورا شد، «بُغضاً لأبیک».[۳] این بغض در سینه‌ها ریشه دواند. هر چقدر از علی علیه السّلام بگوییم کم گفته‌ایم. من همیشه می‌گویم خدایا اگر خلق عالم علی را می‌شناختند، او را دوست می‌داشتند. روایت داریم: اگر خلق عالم علی را دوست داشتند جهنّم آفریده نمی‌شد.


[۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۱۶، ص ۳۶۴٫

[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۱۰، ص ۱۲۳٫

[۳]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۸، ص ۱۸۵٫