فرض کنید سیّدالشّهداء سلام الله علیه به کربلا تشریف آورده‌اند و الآن سال ۶۱ هجری قمری است، شب هفتم است و آب را قطع کرده‌اند، سپاهِ امام در عسرت است، امام محاصره هستند، در کوفه هشتگ راه می‌افتد که مثلاً امشب ساعت ۷ هر نفر به سه سگ غذا بدهد!… کار خیر است دیگر، اینکه شما به گرسنه غذا بدهید کارِ خوبی است، بعداً هم بگویند چرا شما به کربلا نیامده‌اید؟ بگویید: در حال کار خیر بودم و به سگ‌ها غذا می‌دادم! اصلاً به سگ‌ها نه، به فقرا! کیسه روی دوش بگیرد و به خانه‌ی فقرا ببرد! آیا وجدان شما می‌گوید این شخص در حال کار خیر است؟ یا مثلاً در شام؛ یک نفر نذری می‌پزد و می‌خواهد درِ خانه‌ی مردم ببرد، اصلاً در مناطق محروم دمشق می‌برد، وقتی جانِ امام در خطر است آیا فایده دارد؟ ما باید همه‌ی حق‌ها را انجام بدهیم، این خیلی واضح است، اما گاهی پیش می‌آید که معمولاً هم اینطور است نمی‌توانیم همه‌ی حق‌ها را همزمان انجام دهیم، آن وقت باید چکار کنیم؟ واضح است که باید اولویّت‌بندی کنیم، ما با درآمدِ خودمان نمی‌توانیم همه‌چیز بخریم بلکه اولویّت‌بندی می‌کنیم…

 

ما در همکارهای‌مان معلّمی داشتیم که دو روز اول به همه‌ی پاساژهای شهر سر می‌زد و تا آخر ماه پول قرض می‌کرد! هر کسی این شخص را می‌دید در عقلِ او شک می‌کرد، می‌گویند تو اولویّت‌های خودت را نمی‌فهمی، انسانِ زن و بچّه‌دار هستی، مگر مریض هستی؟ مگر چقدر درآمد داری که حقوقِ سی روز را در دو روز خرج می‌کنی؟ کسی که اولویّت‌بندی نکند، نه ما مسلمان‌ها، همه می‌گویند این شخص مشکل دارد، حق‌های فراوانی هست، اگر توانستم به همه‌ی آن‌ها عمل کنم واضح است که باید همه‌ی آن را انجام دهم، و به همه‌ی آن‌ها سفارش کنم؛ اگر در بیابان رفتم و یک سگ دیدم و یک انسان و به اندازه‌ی هردوی آن‌ها غذا داشتم، حتّی غذای خیلی مختصر، نه اینکه کسی کاملاً سیر بشود و وزن اضافه کند و دیگری هیچ، مشخّص است که هردو را از گرسنگی نجات خواهم داد، اما اگر یک خرما داشتم و یک انسان گرسنه و یک سگ گرسنه چه؟ انسان اولویّت‌بندی می‌کند، درست است؟