«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه حضرت علی بن الحسین زین العابدین صلوات الله علیه، صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت به ساحت مقدّس و مبارک حضرت بقیه‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

هدیه به پیشگاه امام امّت، ارواح طیّبه‌ی شهدا از صدر اسلام، شهدای دفاع مقدّس، شهدای مدافع حرم، هر کسی که در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قدمی برداشته است و قدمی زده است و درهمی خرج کرده است و سر به تیره‌ی تراب گذاشته است، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسه‌ی قبل

مقدّمه‌ی اول اینکه بعنوان مثال، جامعه‌ی مسلمانی که محیط زیستِ خرابی دارد، درواقع در دینداری اشکال دارد.

این بحث می‌تواند کاربردی باشد، ولی فعلاً بحث ما تاریخ است.

مقدّمه‌ی دومی که به محضر مبارک شما عرض شد همه‌ی ائمه‌ی ما مقتدای ما هستند، امام ما هستند، الگوی ما هستند، معصوم هستند، طاهر هستند، ان شاء الله خدای متعال به ما توفیق بدهد که از آن حضرات پیروی کنیم، اما در میان ائمه علیهم صلوات الله، در روزگار ما، به نظر می‌رسد که دوره‌ی حضرت سجّاد سلام الله علیه و شیوه‌ی رفتاری حضرت زین العابدین سلام الله علیه، دوره‌ی انسانِ ترازِ عصرِ ماست، چه آخوند تراز… البته واضح است که کسی حضرت سجّاد علیه السلام نمی‌شود، اما باید بداند بالاخره باید کدام قله را نگاه کند، باید به کدام قطب حرکت کند، باید به کدام افق نگاه کند که حرکت کند. اگر انسان به یک افقی نگاه کند… اگر شما در حال رانندگی به دوردستی نگاه کنید، ناخودآگاه حرکتِ فرمان را به سمتی می‌برید که به آنجایی که می‌بینید نزدیک می‌شوید.

وجود مبارک حضرت زین العابدین صلوات الله علیه و عصر زندگانی این حضرت، شباهت‌های فراوانی با عصر ما دارد.

البته جلسه‌ی قبل عرض کردیم که یک وجه شباهت در «تشبیه» کفایت می‌کند، ما نمی‌خواهیم بگوییم که حکومت و مردم و اجتماع الآن همانند آن دوره است، عینیّتی در کار نیست، شباهتی است، اگر وجه شباهت هم یک مورد باشد کافی است. برای این موضوع مثال زدیم که مثلاً می‌گویند فلانی مانند باز شکاری حرکت می‌کند، منظور او تشبیه در سرعت حرکت است.

بعد عرض کردیم دوره‌ی امام سجّاد علیه الصلاه و السلام چه دوره‌ای است، مقدّمه‌ای عرض شد که در چند جمله، فقط سرخط آن‌ها را عرض می‌کنم.

با توجه به اینکه عملاً اهل البیت علیهم السلام از جامعه حذف شده بود، اینکه چگونه این موضوع پیش آمده بود هم بحث مفصلی دارد.

عملاً چند اتفاق برای مردم رخ داد، اول اینکه بی‌پناه شدند. جامعه‌ای که بی‌پناه بشود، مشکل روحی و روانی در آن جامعه زیاد می‌شود. جامعه‌ای که خداباوری در آن کمرنگ بشود، قرص اعصاب در آن جامعه زیاد می‌شود. این موضوع طبیعی است. انسان باید بالاخره به جایی تکیه کند، یا به یک مبدأ اعلایی تکیه کند، یا به دروغ و توهّم به نفس خودش تکیه کند، یعنی اعتماد به نفسِ بیش از حد داشته باشد، یا به یک قدرتی، ولو اینکه این قدرت دروغین باشد، انسان باید به جایی تکیه کند، اگر نتواند تکیه کند حتما افسردگی بهمراه دارد. قاعده این است که اگر عاقل باشد باید خودکشی کند، یعنی عقلای بی‌دین باید خودکشی کنند، اگر کسی کمی عقل داشته باشد بین این فشارهای مختلف روزگار دیوانه می‌شود، باید به چه عنوان تحمّل کند؟

آن‌هایی که عقل‌شان کمتر از آن‌هاست و در این فضایی که پشتوانه ندارند دین عمیق هم ندارند…

چگونه خدا را شکر کنیم که امام رضا صلوات الله علیه را به ما داده است؟ حضرت صادق صلوات الله علیه فرمود: «یُخْرِجُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا»،[۴] خدا غوث و غیاث امّت را بروز خواهد داد، او پسرم علی بن موسی [صلوات الله علیه] است.

این یعنی پشت شیعه به حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه گرم است، اگر حضرت رضا صلوات الله علیه نبود ما چکار می‌کردیم؟

اگر کسی بی‌دین باشد و عقل داشته باشد، وقتی بی‌پناهی خود را می‌بیند باید خودکشی کند، یا باید به سمت لاطائلات و شهوات برود و خودش را غرق کند. همین اتفاق هم در آن جامعه افتاد.

در آن جامعه‌ای که اهل البیت علیهم السلام در آن حذف شدند چند بلا آمد. اول افسردگی و دین‌گریزی و بی‌اعتمادی است. دوم اینکه وقتی اهل البیت علیهم السلام از جامعه حذف شدند، محور وحدت و توافق و اتحاد حذف شد. هر کسی به فکر خودش بود، لذا در آن جامعه تشتت بیداد می‌کرد.

حتّی اگر بعضی اوقات برای چیزهایی تبانی می‌کردند، مانند دزدهایی که وقتی بانکی را مورد سرقت قرار می‌دهند با یکدیگر متّحد هستند، چون منفعت مشترکه دارند، اما وقتی بانک را مورد سرقت قرار دادند، دیگر هیچکدام شب‌هنگام جرأت خوابیدن ندارد، چون هر کدام که بخوابد مورد قتل قرار می‌گیرد. یعنی درواقع اتّحادی به کار نیست. اتّحاد قبلی برای سرقت از بانک بود، حال که بانک را سرقت کرده‌اند، دشمن اول، فردِ کناری است، و معمولاً تا صبح نشده یکدیگر را می‌کشند، اگر هم الآن این کار را نکنند، فردا این کار را می‌کنند، چون هر کسی خودش را بیش از دیگری دوست دارد.

دزد باید به چه جهتی مثلاً وفای به عهد داشته باشد؟

جامعه‌ای که اهل البیت علیهم السلام را از دست داد

جامعه‌ای که اهل البیت علیهم السلام را از دست داد، بشدّت از هم پاشید و متفرّق و متشتت و فرقه‌فرقه شد، بگونه‌ای که هر کسی قدرتی پیدا می‌کرد، دستبردی به پول و قدرت و … می‌زد. در دوره‌ی حضرت سجّاد علیه السلام هر شش ماه یا یک سال یا دو سال یک مرتبه حاکم عوض شده است. امام سجّاد علیه السلام کلاً حوالی سی و چند سال امامت دارند، ببینید چند حاکم عوض شده است، یزید مرده است، پسر یزید، مروان، عبدالملک و… بعد از امام سجّاد عم این موضوع شدّت گرفت. همزمان که این‌ها بودند هم عبدالله بن زبیر و بین‌الزبیر آنطرف بودند، قیام‌های مختلفی هم صورت می‌گرفت، مدام جنگ و درگیری بود.

وقتی امامت را از جامعه گرفتند، تفرقه در جامعه بیداد کرد و جامعه از هم پاشید.

مظاهر دینداری هم حاکمان بودند، امام جمعه‌ها بودند، آخوندها بودند، آخوندهایی که مورد تأیید بنی‌امیّه بودند. اهل فسق و فجور بودند، تاریخ هم گزارش این‌ها را ثبت و ضبط کرده است.

مردم می‌دیدند این امام جماعت هم با عبدالملک مروان زد و بند دارد، هم کنیز رقاصه دارد، هم حرم‌سرا دارد، هم پول کلان دارد، این پول‌ها را چطور بدست آورده است؟ با زد و بند و ریا و دورویی و نفاق و… این‌ها آینه‌ی سران بودند، لذا الگوی مابقی اجتماع بودند. لذا دیری نگذشت که بخش زیادی از جامعه‌ی اسلامی به سمت بی‌خیالی رفتند و شرابخواری توسعه پیدا کرد و دوباره اشعار شرابخواران و مدح شراب و جام و… رقاصی و کنیزبازی و خرید و فروش کنیز خواننده و آلات موسیقی رونق جلسات هنرمندان شد.

در جامعه نماز اول وقت بود، زکات هم بود، چون اگر این دو مورد نبود که حکومت برخورد سیاسی امنیتی می‌کرد. اما روزی یزید امام جماعت بود و روزی مروان، معلوم است که این نماز جماعت چیست، مردم از این دینداری سودی نمی‌بردند، بلکه این مظاهر دینداری برای این اجراء می‌شد که جامعه این‌ها را تکفیر نکند و جزیه نگیرد.

در این مواقع هم که حبّ ذات برپا بشود مسابقه بر سرِ ثروت بیداد می‌کند، هر کسی به هر کسی که بتواند ظلم می‌کند، جامعه‌ای هم که اینطور بشود دیگر عملاً دیندار نیست، جلسه‌ی قبل هم عرض کردم که دین به خورد جامعه نمی‌رود.

چه زمانی دینداری رخ داده است؟

دینداری وقتی درست به خورد جامعه می‌رود که هر سختی رخ داد، «مَا رَأَیْتُ إِلاَّ جَمِیلاً»[۵] می‌گوید، یعنی حال جامعه عوض نمی‌شود، فشار و کتک و ترس و تهدید و فقر و هیچ چیزی مانع نمی‌شود که رفتار و اخلاق جامعه عوض بشود. اگر کریم «کریم» باشد، همیشه کریم است، اینطور نیست که اگر فلان چیز گران شد وحشی بشود و اگر فلان چیز ارزان شد خوش‌اخلاق بشود. آن کسی که اهل کَرَم است کریم است.

وقتی جامعه فقط ظاهر دین داشته باشد

دینداری به یک تلوّن و رویه‌ و لایه و پوسته‌ای تبدیل شد.

تعبیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای این ایّام این است که فرمودند: پوست دین را می‌کَنند و بصورت چپه به تن جامعه می‌کنند. همه چیز جابجا می‌شود.

ظواهری رعایت می‌شود، مانند همان چیزی که عرض کردم، نماز اول وقت با یک فاصله‌ای برقرار بود، اول وقتشان غلط بود ولی می‌خواندند. زکات هم می‌دادند. اما از این دینداری سودی عاید این‌ها نمی‌شد.

آدمی که اینطور نماز می‌خواند می‌خواهد مدام بر سر خدای متعال هم منّت بگذارد، چون زحمت زیادی دارد و سودی هم ندارد، درواقع مانند منافق است که «قَامُوا إِلَى الصَّلَاهِ قَامُوا کُسَالَى»،[۶] چون حال ندارد نماز بخواند، ارادتی ندارد، فهمی ندارد، حوصله ندارد، مجبور است، هر وقت اذان می‌گویند او ناراحت می‌شود.

تفاوت چندانی هم بین آخوند و غیرآخوند نبود، البته عدّه‌ای در آن روزگاران بودند که این‌ها زهّادِ هشتگانه‌ی معروفی بودند، این‌ها اهل زهد و… بودند.

چهره‌ای بعد از کربلا

بعد از کربلا چهره‌ای ظهور کرد که اعجاب‌آور بود، اولاً سخت‌ترین شرایطِ امامتِ دوره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، یعنی امام سجّاد علیه السلام در اسارت به امامت رسیدند، با زنجیر به گردن، با ناموس خدا با لباسِ دونِ شأن؛ یعنی شروع امامت وحشتناک است.

از طرفی برای اینکه امام سجّاد علیه السلام کشته نشوند، امام حسین و ائمه‌ی قبلی سلام الله علیهم أجمعین او را چندان معرّفی نکرده بودند، بلکه تلألوی وجود حضرت علی اکبر سلام الله علیه و اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به دنبال این بودند که مردم حضرت علی اکبر سلام الله علیه را ببینند، برای اینکه حضرت علی اکبر علیه السلام سپرِ حضرت سجّاد علیه السلام بشوند.

برای بعضی از ائمه اینطور داریم که یک برادرِ دیگری سپر است، که اگر خطری هم بود به سراغ او برود.

اینکه شما شنیده‌اید در کوفه و شام از امام سجّاد علیه السلام نام ایشان را می‌پرسند و حضرت می‌فرمایند: «علی بن الحسین»؛ آن‌ها هم می‌گویند: او را که در کربلا کشتیم!

یعنی آن‌ها هم حضرت علی اکبر علیه السلام را می‌شناختند، چون امام حسین و ائمه‌ی قبلی سلام الله علیهم أجمعین اجازه داده بودند که مردم حضرت علی اکبر علیه السلام را بشناسند. وجود امام سجّاد علیه السلام هم در خفا بودند، چون نباید بروز داشته باشند.

ادبیات آن روز جامعه این بود که توقع داشتند حضرت سجّاد علیه السلام نعوذبالله با خدا قهر کند، نستجیربالله حرف گزاف بزند، به فکر خلاص کردن خودش بیفتد و به جان خود خطر وارد کند.

اینکه یک نفر در این شرایط که ادبیات آن روز این را ذلّت می‌دید…

این‌ها توقّع داشتند که حضرت زین العابدین صلوات الله علیه هم مانند آن‌ها باشد، ولی چیزی که این‌ها می‌دیدند یک رفتار حیرت‌انگیز بود.

اولاً مؤمن هیچوقت احساس ذلّت نمی‌کند، اگر مؤمنی احساس ذلّت کرد باید در ایمان خودش شک کند. «لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ»،[۷] «لِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا»،[۸] عزّت برای خداست و مؤمن عزیز است، هر بلایی که به ظاهر بر سرِ مؤمن بیاورند، هر ذلّت ظاهری که بر مؤمن اعمال بشود، مؤمن ذلیل نمی‌شود، هم نزد خدا عزیز و منصور است و هم خودش احساس ذلّت نمی‌کند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک عبارت نورانی و عرشی دارند که فرمودند اگر همه‌ی عالم در مقابل من قرار بگیرند، ذرّه‌ای وحشت نمی‌کنم، و اگر همه‌ی عالم پشت به پشت یکدیگر بدهند و به لشگر من بیایند، ذرّه‌ای به عزّت من اضافه نمی‌شود.

عزّت برای این‌ها نیست، آن فهم یزید از عزّت بود که آنطور می‌گفت، متأسّفانه امروز هم بسیاری از عامّه آن فهم را دارند. ممکن است خدای نکرده ما هم اینطور باشیم، مثلاً اگر یک مراسم ختمی شلوغ باشد می‌گوییم خیلی آبرومندانه بود!

حساب و کتاب که به دست ما نیست! آیا در اینجا آمدند یا نه؟ اینکه چقدر آبرومند بود، یعنی کجا آبرومند بود؟ بین چه کسانی آبرومند بود؟ شاید آبرومند بود، اما شاید هم آبرومند نبود! اما آیا آن میّت در عذاب است یا در نعیم و نعمت است؟ ما ظواهر را نگاه می‌کنیم، این هم ته‌نشینِ افکار بنی امیّه است که شاید قدری هم به ما اصابت کرده باشد.

این‌ها توقع داشتند یک زین العابدینِ اخمویِ ناراحتِ نعوذبالله گله‌مند از خدا ببینند. این‌ها توقّع داشتند که حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نعوذبالله بشکند، ولی می‌دیدند که عبادت طولانی و گسترده دارد.

امام باقر روحی فداه از شدّت عبادتِ حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نگران جان حضرت شده‌اند! اصلاً ما درکی از این جمله نداریم!

یعنی خِرّیطِ عبادت، نگرانِ جانِ امام معصوم شده است، با اینکه خودِ او معصوم است!

حضرت فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها که دختری حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است و نوه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و این حضرات را دیده است، از شدّتِ عبادتِ حضرت سجّاد علیه السلام نگران جان ایشان شدند.

شدّت عبادت کاری کرد که آن زهّادِ هشتگانه حذف شدند، چون دیگر جامعه به آ‌ن‌ها توجّهی نداشت!

کدامیک از عبّادی که ما دیده‌ایم هر شش ماه یک مرتبه پینه‌ی پیشانی‌اش را چیده‌اند؟ ما درکی نداریم! شیعه و سنّی نقل کرده‌اند که هر شش ما یک مرتبه پینه‌ی پیشانی و زانوی حضرت سجّاد علیه السلام را می‌چیدند.

یک جهت از عبادت‌های حیرت‌انگیزِ امام سجّاد سلام الله علیه

امام سجّاد علیه السلام که برای خدای متعال عبادت می‌کردند، اما یک جهت این بود که…

الآن که من و شما در اینجا نشسته‌ایم، اگر خانه‌ی کناری نستجیربالله آتش بگیرد، دود غلیطی اینجا را فرامی‌گیرد و این جلسه بهم می‌خورد. «اثر وضعی» اینطور است، یعنی کسی کاری می‌کند و اثر وضعی روی دیگری وجود دارد.

روایت می‌گوید مؤمن توبه می‌کند و خدای متعال یک سال عذاب را از قبرستان شهر برمی‌دارد. یک نفر ربا می‌خورد و روی روزی دیگری هم اثر می‌گذارد. «لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى»،[۹] روز قیامت کسی را بجای دیگری محاکمه نمی‌کنند، اما در این دنیا اگر خدای نکرده خانه‌ی کناری آتش بگیرد، دود آن ما را هم دچار آسیب می‌کند.

گناهی که در کربلا رخ داد و هتک حرمتی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شد، غبار و دودِ معنوی‌ای در عالم ایجاد کرد که اگر کسی می‌خواست عبادت کند هم نمی‌توانست، دیگر میل به عبادتی نبود، باید همه از اثر وضعی مرتد می‌شدند.

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در آن مدینه‌ای که فرمودند در همه‌ی مکه و مدینه حتّی بیست خانه هم ما را دوست ندارند، اما برای اینکه اگر در بین این‌ها کسی باشد که بخواهد توبه کند، فرصتی فراهم باشد، مانند منجی‌ای که بخواهد در دود غلیظ معبری باز کند که کسی نجات پیدا کند، آنقدر به این بدن آسیب زد و عبادت کرد، تا آن روایت می‌گوید «اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ ثَلاَثَهً»،[۱۰]… «اِرْتَدَّ» یعنی همه برگشتند، نه اینکه کفر بگویند. منظور از این ارتداد «بازگشت» است، خاصیّتِ دنیا این است که ما را عقبگرد می‌برد… در آن روایت دارد «اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ ثَلاَثَهً»، همه برگشتند، اما در ادامه‌ی روایت می‌گوید که «لَحِقُوا وَ کَثُرُوا» بعد کم کم برگشتند.

این شدّت عبادت حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بود که فضایی ایجاد کرد که دیگران هم کم کم به سمت عبادت برگردند.

این همان چیزی است که جلسه‌ی قبل عرض کردم که حتّی فقهای غیرشیعه هم می‌گویند وقتی نماز علی بن الحسین را نگاه می‌کردیم، احساس می‌کردیم که دوست داریم توبه کنیم و حال عبادت در ما ایجاد می‌شد. نماز او را تماشا می‌کردیم، به نماز او از دور نماز می‌خواندیم.

ترویج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توسّطِ امام سجّاد صلوات الله علیه

در آن جامعه چون می‌ترسیدند حتّی نمی‌توانستند به امام سجّاد علیه السلام اقتدا کنند، در نقلی بعضی از بزرگان را بخاطر اقتدای به حضرت زین العابدین صلوات الله علیه کشتند. کسی جرأت نمی‌کرد به امام سجّاد علیه السلام اقتدا کند.

امام سجّاد علیه السلام نه امام جماعت بودند و نه معلّم، چون حکومت اجازه نمی‌داد. فقط کنار مسجد پیامبر نماز می‌خواندند! نه مخاطبی داشت که حرف بزند، نه بخاطر شدّت تخریب‌های حکومت او را قبول داشتند.

امام سجّاد علیه السلام هم از شدّتِ کَرَم شروع کردند به عبادت کردن، عبادتی که از کثرتِ ظاهری حیرت‌انگیز است، برای کسی اینطور دیده نشده است، چنین گزارشی نیست.

اما امام سجّاد سلام الله علیه با این عبادت سنگین که ابعادی داشت که عرض خواهم کرد، وقتی نگاه می‌کرد و می‌دید که مردم تماشا می‌کنند… البته مردم عبادت امام سجّاد علیه السلام را به این عنوان که به یک عالِم تماشا می‌کنند، به حضرت نگاه نمی‌کردند، هم از حکومت می‌ترسیدند و هم نمی‌فهمیدند که باید به امام سجّاد علیه السلام تمسّک کنند… گزارش‌های زیادی هست که می‌گوید حضرت سجّاد علیه السلام را بعنوان امام نگاه نمی‌کردند، بنی امیّه و قبل از بنی امیّه، این نعمت را از دست جامعه گرفته بود.

بعضی از بزرگان تابعین الآن می‌گویند امیرالمومنین در تابعین، یعنی بزرگ تابعین «سعید بن مصیّب» است، الان در میان عامّه حتّی مرسلات سعید بن مصیّب قبول است، یعنی اگر روایت بی‌سند هم داشته باشد قبول می‌کنند، می‌گویند او سیّدالتابعین است. او می‌گوید: هیچ وقت علی بن الحسین [علیه السلام] را نگاه نکردم الا اینکه به خودم گفتم خاک بر سر من! تو بنده‌ای یا او؟ این همه بلا بر سر او آمده است، این کثرت عبادت واقعاً عجیب است.

حال که امام سجّاد علیه السلام دیدند مورد توجّه واقع شده‌اند، همین نماز را وسیله می‌کردند تا از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بفرمایند.

در «مصنّف» ابن ابی شیبه دارد که وقتی امام سجّاد علیه السلام می‌خواستند اقامه بگویند، (حیّ علی خیرالعمل در دوره‌ی بنی امیّه ممنوع بود) می‌فرمود: «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ وَ هُوَ الْأَذَانُ الْأَوَّلُ».[۱۱]

انسان نمی‌تواند در اذان حرف بزند، حداقل کراهت دارد، انسان باید عبارات را بگوید، امام سجّاد علیه السلام می‌فرمودند «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ وَ هُوَ الْأَذَانُ الْأَوَّلُ»، این اذانِ اولیّه بوده است.

همه از نمازِ حضرت سجّاد علیه السلام تعجّب می‌کردند و می‌گفتند این چه نماز خواندنی است؟ همه به شگفت آمده بودند، گزارش نمازِ حضرت سجّاد علیه السلام اینطور است که می‌دیدند حضرت ساعت‌ها نماز می‌خواند، خانه آتش گرفته بود و حضرت سرِ جای خود بودند، بچّه در چاه افتاد و حضرت سرِ جای خود بودند، خیلی از روزها در طیّ شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواندند.

بعد می‌گویند انگار یک درخت بیدی که باد می‌وزد و تکان می‌خورد، اما انگار چوب خشک است، انگار که روح مفارقت کرده است.

روزی امام باقر علیه السلام آمدند و عرض کردند: پدر جان! اینطور خودتان را می‌کشید!

البته شایان ذکر است که این رفتار طبیعی است، چون امام باقر علیه السلام شیعه‌ی امام سجّاد علیه السلام هستند.

امام سجّاد علیه السلام فرمودند: آن دفترچه را بیاور، پدرم مشاهدات خود را از نماز جدّمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نوشته است، یعنی امام حسین علیه السلام حالاتِ نمازِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در این دفتر نوشته بودند.

امام سجّاد علیه السلام هم می‌خواستند امام باقر علیه السلام را دلگرم کنند، هم می‌خواستند مردمی که تعجّب کرده‌اند…

مردمی که زمان امام سجّاد علیه السلام معاذالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را لعن می‌کردند؛ در جامعه‌ای که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را لعن می‌کردند، یعنی آن جامعه، معاذالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مستحقِ لعن می‌دیدند، وگرنه آیا من می‌توانم الآن در مقابل شما نعوذبالله به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کنم؟ آیا شما اجازه می‌دهید؟

جامعه‌ای که در آن منبری معاذالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را لعن می‌کند، مخاطبین هم همراه هستند، یعنی نعوذبالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ملعون می‌بینند.

الآن وقتی من «یزید لعنه الله علیه» می‌گویم شما همراهی می‌کنید، ولی من که نمی‌توانم مقابل شما انسانی که محترم است را نعوذبالله لعن کنم، شما واکنش نشان می‌دهید.

جامعه‌ای که اینقدر بدبخت شده است و به شقاوت رسیده است…

حضرت سجّاد علیه السلام به امام باقر علیه السلام فرمودند آن دفتر را بیاور، برگ اول را خواند، جدّمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور سجده می‌کرد، جدّمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور به اقامه می‌ایستاد… وقتی سومین برگه را خواند، آن دفتر را بستند و فرمودند: چه کسی می‌تواند مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عبادت کند؟ شما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ندیده‌اید که نگرانِ جانِ من هستید…

ائمه‌ی ما در هر جایی که نقطه‌ی اوجِ قوّت و توجّهِ مردم به آن‌ها بود، در آنجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ترویج می‌کردند.

چون فرصتِ بروز بیشتر بود، علم حضرت صادق علیه السلام خیلی عجیب بود، به امام صادق علیه الصلاه و السلام عرض کردند: آقا! شما خیلی عالِم هستید! خیلی هم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایید، آیا شما هم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبیه هستید؟

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: هیهات! جدّی به نام علی بن الحسین [علیه السلام] داشتم که او به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبیه بود.

لطافتِ عجیبِ امام سجّاد علیه السلام

نکته‌ی اول اینکه این آدمی که اینطور نمازِ شدید داشت، این موضوع را در رفتار با مردم خرج نمی‌کرد.

ان شاء الله خدای متعال نیاورد که ما دینداری‌مان را بر سرِ مردم بزنیم.

امام سجّاد علیه السلام فرمودند که اطفال را روی پشت بام نبرید. اطفال شیرخوار را به تنور نزدیک نکنید. اطفال را به چاه نزدیک نکنید.

گزارش‌هایی برای حضرت سجّاد علیه السلام و حضرت صادق علیه السلام و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام داریم.

ممکن بود بعضی از خادم‌ها برده‌ی جنگی باشند، یا شبهاتی که در جامعه مطرح بود روی این‌ها اثر گذاشته باشد و کینه‌ای داشته باشند.

وقتی نماز حضرت تمام شد، بچه را غرق به خون به محضر حضرت آوردند. کارگر بچه را به پشت بام برده بود و بچه از بالا به پایین افتاد و درهم شکسته و غرق به خون از دنیا رفت!

عبادتی که نتیجه‌ی آن، تغییر رفتار با مردم نباشد، عبادت نیست! عبادتی که انسان را نسبت به مردم لطیف نکند، مسیرِ غلطی است!

حضرت این طفل را گرفتند و طبعاً اشک مبارکشان جاری شد، همینکه سر را بلند کردند دیدند دستِ این خادم را بسته‌اند و دست او از ترس می‌لرزد.

همینکه حضرت این صحنه را دیدند فرمودند دست او را باز کنید. سپس فرمودند: بخاطر اینکه از ما ترسیدی، تو را در راه خدا آزاد می‌کنم.

امام سجّاد علیه السلام در وصیّتی که به امام باقر علیه السلام کردند فرمودند: اگر خواستی با کسی درگیر شوی که در برابر تو جز خدا کسی را نداشت، مراعاتِ او را کن.

آن عبادتِ سنگین، او را بی‌روح نکرده بود، بلکه کوهِ احساس بود، لطیف بود، در نهایتِ احساس بود.

زمانی یکی از امامزاده‌ها که از اقوام امام سجّاد علیه السلام بود بر سرِ یک بحث مالی، جلوی مردم به امام سجّاد علیه السلام فحاشی کرد، امام سجّاد علیه السلام حتّی سرِ مبارک خود را بلند نکردند، او هرچه دوست داشت گفت و رفت.

امام سجّاد علیه السلام می‌خواستند او آرام شود، وقتی زمان مختصری گذشت، حضرت به سمت خانه‌ی او رفت.

به او گفتند: علی بن الحسین [علیه السلام] در حال آمدن است.

از خانه بیرون آمد و خواست دوباره بی‌ادبی کند. حضرت سجّاد علیه السلام فرمودند: لحظه‌ای صبر کن. اگر من مرتکب این چیزهایی که تو گفتی شدم، من استغفار می‌کنم که خدا مرا ببخشد، و اگر اینطور نبوده است خدا تو را ببخشد. دنیا ارزش ندارد.

اصلاً او از پاسخ درمانده شد.

آن عبادتِ سنگینِ هزار رکعت نماز در طی شبانه‌روز که وقتی برای حضرت باقی نمی‌گذاشت، اعصاب حضرت را بهم نریخته بود، بلکه حضرت را لطیف کرده بود.

در روایت هست که آنقدر حضرت سجّاد علیه السلام غرق خود بودند و عبادت می‌کردند…

زمانی دلقکی آمد و گفت: به من چقدر می‌دهید که او را بخندانم؟ سپس ادایی درآورد و حضرت توجّهی نکردند. مدام این طرف و آن طرف رفت. حضرت فرمودند: این شخص کیست و چکار دارد؟

وقتی حضرت می‌خواستند گوسفند قربانی کنند، می‌فرمودند که این قسمت را برای فلانی بگذارید. حضرت فقرای شهر را به اسم می‌شناختند. این فقرا نه تنها شیعه نبودند که حتّی محبّ هم نبودند!

زمانی حضرت در حال حرکت بودند، کسی پشت حضرت حرکت کرد و شروع کرد به فحاشی، مدام فحش داد و حضرت هم به روی مبارک خود نیاوردند. آن شخص در نهایت گفت که منظور من تو هستی. حضرت فرمودند: من هم از تو روی برمی‌گردانم، من هم نمی‌خواهم با تو درگیر بشوم.

لطافت حضرت سجّاد علیه السلام خیلی عجیب بود.

آقاییِ امام سجّاد علیه السلام در برابرِ سلطانِ بنی امیّه!

اگر در یاد داشته باشم جلسه‌ی بعد عرض خواهم کرد که حضرت سجّاد علیه السلام کاری برای بنی امیّه کردند که احدی باور نمی‌کند.

سلطان بنی امیه در واقعه‌ی حرّه، دستگیر شد. مردم ریختند و همه جا را گرفتند و والی مدینه را گرفتند و بستند. او انسان خیلی ظالمی بود.

جار زدند و به مردم گفتند بیایید و هر کسی طلب دارد بیاید و بگیرد، همه‌ی مردم را در صف قرار دادند.

این واقعه‌ی حرّه بر ضدّ بنی امیّه بودند، ولی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین همراه نبودند، حضرت سجّاد علیه السلام هم در صف بودند. آن والی بخاطر ظلمی که به امام سجّاد علیه السلام کرده بود خیلی از حضرت می‌ترسید.

هر کسی می‌رسید توهینی می‌کرد، یک نفر لگد می‌زد، یک نفر سیلی می‌زد، یک نفر می‌گفت به من ظلم مالی کرده است و از اموال او به من بدهید، یک نفر فحش می‌داد. وقتی نوبت امام سجّاد علیه السلام رسید… عرب وقتی می‌خواهد با کسی با عطوفت صحبت کند، با این عبارت حرف می‌زند، امام سجّاد علیه السلام فرمودند: پسرعمو! بخدا دلم نمی‌خواست تو را در این حال ببینم، اگر کاری داری بگو تا برای تو انجام بدهم.

سپس امام سجّاد علیه السلام برگشتند و فرمودند: اگر کسی برای من حرمتی قائل است، این شخص را بخاطر من ببخشد.

این شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، مدلِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اینطور است، تازه این شخص توبه هم نکرده بود. ماجرای حرّ یک استثناء نیست، این سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، این شخص با اینکه توبه نکرده بود، فقط الآن بیچاره شده بود. امام نمی‌تواند بیچارگیِ دیگران را ببیند، تحمّل شنیدنِ فقرِ مردم را ندارد، امام هادی علیه السلام هم اینطور هستند.

آقاییِ امام هادی صلوات الله علیه

کتاب «اثبات الوصیّه» گزارشی آورده است، امام هادی سلام الله علیه در مدینه بودند، آخوندی که امور دینی مدینه را انجام می‌داد، به متوکّل نامه نوشت و گفت: دیگر اصلاً نمی‌شود شهر را جمع کرد، وجود این آقا مزاحم است. باید علی بن محمد الهادی را نزد خودت ببری، او اجازه نمی‌دهد ما در مدینه کار کنیم.

آنقدر نامه نوشت و بدگویی کرد تا دستور تبعید امام هادی صلوات الله علیه رسید.

امام هادی علیه السلام در همان زمان بین شیعه و سنّی به «سریع الإجابه» معروف بودند، بین شیعیان قرن سه و چهار شهرت بود که اگر حاجتی داشتی لب تر کن. ما بیچاره هستیم که به این حضرات کم رو می‌زنیم.

نامه آمد و گفتند سه روز فرصت دارید و باید به عراق بروید، بعد از سه روز اسباب منزل تو را به خیابان می‌ریزیم و حمله می‌کنیم.

روز سوم دیدند حضرت لوازم خود را جمع کرده‌اند و جلوی درب منزل آماده هستند.

وقتی خواستند حضرت هادی صلوات الله علیه را ببرند، این شیخ کذّاب به دنبال حضرت آمد و گفت: همانطور که می‌دانی من مسبب این موضوع بودم، با این شخصیتی که تو داری، وقتی نزد متوکل می‌روی ممکن است ناگهان محبوب بشوی…

کمااینکه این اتفاق رخ داد، متوکّل بیمار شد و اطبّاء از معالجت او عاجز شدند و مادر او به امام هادی صلوات الله علیه متوسّل شد!

… اگر آنجا عزّت ظاهری هم پیدا کردی و متوکّل به تو توجّه کرد، اگر مرا تخریب کنی، غلام‌ها و کنیزان و کارگران تو را می‌کشم و اموال تو را غارت می‌کنم و…

حضرت هادی صلوات الله علیه فرمودند: من تو را به خدا واگذار کرده‌ام، وقتی ما کسی را به خدا واگذار کنیم که به غیر از خدا رو نمی‌زنیم.

آن شیخ کذّاب همینکه این حرف را شنید، از ترس عقب عقب رفت و زمین خورد.

گفت: مرا ببخش (یعنی مرا نفرین نکن).

امام هادی علیه السلام فرمودند: گذشتم!

با اینکه حضرت هادی صلوات الله علیه می‌دانند به مسیر تبعید می‌روند و در این تبعید کشته می‌شوند!

ان شاء الله خدای متعال سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را در ما زنده کند، حداقل بین ما شیعیان قدری از این موارد به چشم بخورد و رحم و پیوستگی و دلسوزی‌مان برای یکدیگر بیش از پیش باشد.

روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

امام زین العابدین صلوات الله علیه روضه‌های زیادی خوانده‌اند، آن هم روضه‌هایی که دیده‌اند، یکی از آن روضه‌ها این است که روزی وقتی پسر قمر بنی هاشم سلام الله علیه را دید، شروع کرد به گریه کردن، بعد خاطره‌ای فرمودند.

فرمودند: برای رسول خدا هیچ روزی سخت‌تر از آن روزی نبود که اسدالله و اسدالرسول حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام شهید شد، آن روز خیلی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخت گذشت.

برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بعد از آن روز هیچ روزی سخت‌تر از آن روزی نبود که اسدالله و اسدالرسول جعفر طیّار به شهادت رسید.

تازه همه می‌دانند وقتی که این دو بزرگوار به شهادت رسیدند، اسدالله اصلی، امیرالمؤمنین، اخ الرّسول، زوج البتول بوده است.

بعد گریه کرد و فرمود: برای پدرم هم هیچ لحظه‌ای سخت‌تر از آن لحظه نبود که عمویم عبّاس به میدان رفت.

اینجا هم نکته این است که او آخرین فردِ آن لشگر بود.

وقتی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام خواست به میدان برود، ما نمی‌توانیم تصویر را درک کنیم، مرحوم آیت الله غروی اصفهانی در یک مصرع همه را گفته است، می‌گوید: وقتی آمد اذنِ میدان بگیرد، «وَاحِدَهٌ» یکی بود، «لَکِن إنَّهُ کُلُّ القُوَا» ولی همه‌ی لشگر بود.

لذا وقتی مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفت و سر مبارک خود را هم پایین انداخت و عرض کرد: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاهِ»،[۱۲] دیگر از این دنیا خسته شده‌ام، اینقدر این اطفال «العطش» گفته‌اند که مرا ویران کرده‌اند.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلند بلند گریه کردند، فرمودند: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی»

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به میدان رفت…

اگر من بخواهم از درب خروجی همین جلسه خارج بشوم، اگر همین جمعیت اندک این جلسه که همه محبّ و مهربان هستند، اگر نخواهید من از این درب بیرون بروم، مرا نگه می‌دارید.

مرحوم آیت الله غروی اصفهانی می‌گوید: تو چطور از بین چهار هزار تیرانداز رد شدی؟ همه‌ی آن‌ها هم می‌خواستند تو را بزنند، می‌گوید:

وَ لا یَهُمّه السَّهَام حَاشَا     مَن هَمّهُ سَقَایَهُ العَطَاشَا

برای او تیر و تیرانداز و… اصلاً مهم نبود، چون وعده داده بود به دلِ خطر زد و از این‌ها عبور کرد و مشک را پُر از آب کرد و رجزخوان برگشت.

هر کاری که از دستشان برآمد کردند…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام ابتدای کار رجز خواند، آن زمان مردم رجزها را از قبل حفظ می‌کردند و تمرین می‌کردند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام آن رجز را هم خواند

لا أرهبُ الموتَ إذا المـوتُ زَقَا      حتَّى أُوارى فی المَصالیتِ لقَى

اما برای جدا شدنِ دست که رجز آماده نکرده بود، این دیگر ندای درونیِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود، مانند پدرش که وقتی ضربت خورد با همه‌ی وجود فرمود «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه»؛ وقتی دست افتاد دیدند انگار همان لحظه همه‌ی وجود حضرت اباالفضل العباس علیه السلام یکجا فریاد زد:

وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی     اِنّی اُحَامِی اَبَداً عَنْ دینی

این رجز را که از قبل آماده نکرده بود، این همه‌ی وجودِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بود…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام جلو رفت، تا به جایی رسید که «فَوَقَفَ العَبّاسُ مُتَحَیِّراً»، دیگر جلوتر نرفت و ایستاد.

اینجا عبارتِ ابن شهرآشوب این است که ضربتی که بر سر مبارک حضرت اباالفضل العباس علیه السلام فرود آمد، درجا منجر به قتلِ او شد، آنجا کار تمام شد.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را بر او رساند.

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خواست به میدان برود، خود را باسرعت به مشرف به شهادت می‌رساند تا سرِ او را به دامان بگیرد، اما اینجا کار تمام شده بود.

لذا در بعضی از نقل‌های متأخّر برای اینجا دارد که با قدِ خمیده و آرام آرام…

سیّد جعفر حلّی هم می‌گوید:

فَمَشَی لِمَصرَعِهِ الحُسَینُ وَ طَرفُهُ      بَینَ الخِیَام وَ بَینَهُ مُتَقَسّمُ

آرام آرام می‌رفت و مدام برمی‌گشت و خیمه‌ها را پشت سر خود نگاه می‌کرد، تا اینکه خودش را بالای سرِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رساند، دیدند که دست به کمر گرفت، اشک‌های مبارک خود را با آستین پاک کرد، بعد عبارتی فرمودند که مرا بیچاره کرده است، می‌گوید: نگاهی به آن بدنِ از هم پاشیده کرد و دید کار تمام شده است، به او فرمود: بهشت بر تو مبارک باد ولی خیال نمی‌کردم که مرا در این موقعیت تنها بگذاری…


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] الکافی ، جلد ۱ ، صفحه ۳۱۳ (أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی اَلْحَکَمِ اَلْأَرْمَنِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ یَزِیدَ بْنِ سَلِیطٍ اَلزَّیْدِیِّ قَالَ أَبُو اَلْحَکَمِ وَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَهَ اَلْجَرْمِیُّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ سَلِیطٍ قَالَ: لَقِیتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ نَحْنُ نُرِیدُ اَلْعُمْرَهَ فِی بَعْضِ اَلطَّرِیقِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَلْ تُثْبِتُ هَذَا اَلْمَوْضِعَ اَلَّذِی نَحْنُ فِیهِ قَالَ نَعَمْ فَهَلْ تُثْبِتُهُ أَنْتَ قُلْتُ نَعَمْ إِنِّی أَنَا وَ أَبِی لَقِینَاکَ هَاهُنَا وَ أَنْتَ مَعَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مَعَهُ إِخْوَتُکَ فَقَالَ لَهُ أَبِی بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتُمْ کُلُّکُمْ أَئِمَّهٌ مُطَهَّرُونَ وَ اَلْمَوْتُ لاَ یَعْرَى مِنْهُ أَحَدٌ فَأَحْدِثْ إِلَیَّ شَیْئاً أُحَدِّثُ بِهِ مَنْ یَخْلُفُنِی مِنْ بَعْدِی فَلاَ یَضِلَّ قَالَ نَعَمْ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ هَؤُلاَءِ وُلْدِی وَ هَذَا سَیِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَیْکَ وَ قَدْ عُلِّمَ اَلْحُکْمَ وَ اَلْفَهْمَ وَ اَلسَّخَاءَ وَ اَلْمَعْرِفَهَ بِمَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ اَلنَّاسُ وَ مَا اِخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ وَ دُنْیَاهُمْ وَ فِیهِ حُسْنُ اَلْخُلُقِ وَ حُسْنُ اَلْجَوَابِ وَ هُوَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فِیهِ أُخْرَى خَیْرٌ مِنْ هَذَا کُلِّهِ فَقَالَ لَهُ أَبِی وَ مَا هِیَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یُخْرِجُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا وَ عَلَمَهَا وَ نُورَهَا وَ فَضْلَهَا وَ حِکْمَتَهَا خَیْرُ مَوْلُودٍ وَ خَیْرُ نَاشِئٍ یَحْقُنُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلدِّمَاءَ وَ یُصْلِحُ بِهِ ذَاتَ اَلْبَیْنِ وَ یَلُمُّ بِهِ اَلشَّعْثَ وَ یَشْعَبُ بِهِ اَلصَّدْعَ وَ یَکْسُو بِهِ اَلْعَارِیَ وَ یُشْبِعُ بِهِ اَلْجَائِعَ وَ یُؤْمِنُ بِهِ اَلْخَائِفَ وَ یُنْزِلُ اَللَّهُ بِهِ اَلْقَطْرَ وَ یَرْحَمُ بِهِ اَلْعِبَادَ خَیْرُ کَهْلٍ وَ خَیْرُ نَاشِئٍ قَوْلُهُ حُکْمٌ وَ صَمْتُهُ عِلْمٌ یُبَیِّنُ لِلنَّاسِ مَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ یَسُودُ عَشِیرَتَهُ مِنْ قَبْلِ أَوَانِ حُلُمِهِ فَقَالَ لَهُ أَبِی بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ هَلْ وُلِدَ قَالَ نَعَمْ وَ مَرَّتْ بِهِ سِنُونَ قَالَ یَزِیدُ فَجَاءَنَا مَنْ لَمْ نَسْتَطِعْ مَعَهُ کَلاَماً قَالَ یَزِیدُ فَقُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَخْبِرْنِی أَنْتَ بِمِثْلِ مَا أَخْبَرَنِی بِهِ أَبُوکَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی نَعَمْ إِنَّ أَبِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کَانَ فِی زَمَانٍ لَیْسَ هَذَا زَمَانَهُ فَقُلْتُ لَهُ فَمَنْ یَرْضَى مِنْکَ بِهَذَا فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ قَالَ فَضَحِکَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ ضَحِکاً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ أُخْبِرُکَ یَا أَبَا عُمَارَهَ إِنِّی خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی فَأَوْصَیْتُ إِلَى اِبْنِی فُلاَنٍ وَ أَشْرَکْتُ مَعَهُ بَنِیَّ فِی اَلظَّاهِرِ وَ أَوْصَیْتُهُ فِی اَلْبَاطِنِ فَأَفْرَدْتُهُ وَحْدَهُ وَ لَوْ کَانَ اَلْأَمْرُ إِلَیَّ لَجَعَلْتُهُ فِی اَلْقَاسِمِ اِبْنِی لِحُبِّی إِیَّاهُ وَ رَأْفَتِی عَلَیْهِ وَ لَکِنْ ذَلِکَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَجْعَلُهُ حَیْثُ یَشَاءُ وَ لَقَدْ جَاءَنِی بِخَبَرِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ أَرَانِیهِ وَ أَرَانِی مَنْ یَکُونُ مَعَهُ وَ کَذَلِکَ لاَ یُوصَى إِلَى أَحَدٍ مِنَّا حَتَّى یَأْتِیَ بِخَبَرِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ جَدِّی عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ وَ رَأَیْتُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَاتَماً وَ سَیْفاً وَ عَصًا وَ کِتَاباً وَ عِمَامَهً فَقُلْتُ مَا هَذَا یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ لِی أَمَّا اَلْعِمَامَهُ فَسُلْطَانُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلسَّیْفُ فَعِزُّ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا اَلْکِتَابُ فَنُورُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا اَلْعَصَا فَقُوَّهُ اَللَّهِ وَ أَمَّا اَلْخَاتَمُ فَجَامِعُ هَذِهِ اَلْأُمُورِ ثُمَّ قَالَ لِی وَ اَلْأَمْرُ قَدْ خَرَجَ مِنْکَ إِلَى غَیْرِکَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَرِنِیهِ أَیُّهُمْ هُوَ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَا رَأَیْتُ مِنَ اَلْأَئِمَّهِ أَحَداً أَجْزَعَ عَلَى فِرَاقِ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْکَ وَ لَوْ کَانَتِ اَلْإِمَامَهُ بِالْمَحَبَّهِ لَکَانَ إِسْمَاعِیلُ أَحَبَّ إِلَى أَبِیکَ مِنْکَ وَ لَکِنْ ذَلِکَ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ وَ رَأَیْتُ وُلْدِی جَمِیعاً اَلْأَحْیَاءَ مِنْهُمْ وَ اَلْأَمْوَاتَ فَقَالَ لِی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ هَذَا سَیِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَى اِبْنِی عَلِیٍّ فَهُوَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ اَللَّهُ مَعَ اَلْمُحْسِنِینَ قَالَ یَزِیدُ ثُمَّ قَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَا یَزِیدُ إِنَّهَا وَدِیعَهٌ عِنْدَکَ فَلاَ تُخْبِرْ بِهَا إِلاَّ عَاقِلاً أَوْ عَبْداً تَعْرِفُهُ صَادِقاً: وَ إِنْ سُئِلْتَ عَنِ اَلشَّهَادَهِ فَاشْهَدْ بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا »  وَ قَالَ لَنَا أَیْضاً «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهٰادَهً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ »  قَالَ فَقَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَقْبَلْتُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ قَدْ جَمَعْتَهُمْ لِی بِأَبِی وَ أُمِّی فَأَیُّهُمْ هُوَ فَقَالَ هُوَ اَلَّذِی یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَسْمَعُ بِفَهْمِهِ وَ یَنْطِقُ بِحِکْمَتِهِ یُصِیبُ فَلاَ یُخْطِئُ وَ یَعْلَمُ فَلاَ یَجْهَلُ مُعَلَّماً حُکْماً وَ عِلْماً هُوَ هَذَا وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ اِبْنِی ثُمَّ قَالَ مَا أَقَلَّ مُقَامَکَ مَعَهُ فَإِذَا رَجَعْتَ مِنْ سَفَرِکَ فَأَوْصِ وَ أَصْلِحْ أَمْرَکَ وَ اُفْرُغْ مِمَّا أَرَدْتَ فَإِنَّکَ مُنْتَقِلٌ عَنْهُمْ وَ مُجَاوِرٌ غَیْرَهُمْ فَإِذَا أَرَدْتَ فَادْعُ عَلِیّاً فَلْیُغَسِّلْکَ وَ لْیُکَفِّنْکَ فَإِنَّهُ طُهْرٌ لَکَ وَ لاَ یَسْتَقِیمُ إِلاَّ ذَلِکَ وَ ذَلِکَ سُنَّهٌ قَدْ مَضَتْ فَاضْطَجِعْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ صُفَّ إِخْوَتَهُ خَلْفَهُ وَ عُمُومَتَهُ وَ مُرْهُ فَلْیُکَبِّرْ عَلَیْکَ تِسْعاً فَإِنَّهُ قَدِ اِسْتَقَامَتْ وَصِیَّتُهُ وَ وَلِیَکَ وَ أَنْتَ حَیٌّ ثُمَّ اِجْمَعْ لَهُ وُلْدَکَ مِنْ بَعْدِهِمْ فَأَشْهِدْ عَلَیْهِمْ وَ أَشْهِدِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ کَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً»  قَالَ یَزِیدُ ثُمَّ قَالَ لِی أَبُو إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِنِّی أُوخَذُ فِی هَذِهِ اَلسَّنَهِ وَ اَلْأَمْرُ هُوَ إِلَى اِبْنِی عَلِیٍّ سَمِیِّ عَلِیٍّ وَ عَلِیٍّ فَأَمَّا عَلِیٌّ اَلْأَوَّلُ فَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ أَمَّا اَلْآخِرُ فَعَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أُعْطِیَ فَهْمَ اَلْأَوَّلِ وَ حِلْمَهُ وَ نَصْرَهُ وَ وُدَّهُ وَ دِینَهُ وَ مِحْنَتَهُ وَ مِحْنَهَ اَلْآخِرِ وَ صَبْرَهُ عَلَى مَا یَکْرَهُ وَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یَتَکَلَّمَ إِلاَّ بَعْدَ مَوْتِ هَارُونَ بِأَرْبَعِ سِنِینَ ثُمَّ قَالَ لِی یَا یَزِیدُ وَ إِذَا مَرَرْتَ بِهَذَا اَلْمَوْضِعِ وَ لَقِیتَهُ وَ سَتَلْقَاهُ فَبَشِّرْهُ أَنَّهُ سَیُولَدُ لَهُ غُلاَمٌ أَمِینٌ مَأْمُونٌ مُبَارَکٌ وَ سَیُعْلِمُکَ أَنَّکَ قَدْ لَقِیتَنِی فَأَخْبِرْهُ عِنْدَ ذَلِکَ أَنَّ اَلْجَارِیَهَ اَلَّتِی یَکُونُ مِنْهَا هَذَا اَلْغُلاَمُ جَارِیَهٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مَارِیَهَ جَارِیَهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُبَلِّغَهَا مِنِّی اَلسَّلاَمَ فَافْعَلْ قَالَ یَزِیدُ فَلَقِیتُ بَعْدَ مُضِیِّ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَبَدَأَنِی فَقَالَ لِی یَا یَزِیدُ مَا تَقُولُ فِی اَلْعُمْرَهِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی ذَلِکَ إِلَیْکَ وَ مَا عِنْدِی نَفَقَهٌ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا کُنَّا نُکَلِّفُکَ وَ لاَ نَکْفِیکَ فَخَرَجْنَا حَتَّى اِنْتَهَیْنَا إِلَى ذَلِکَ اَلْمَوْضِعِ فَابْتَدَأَنِی فَقَالَ یَا یَزِیدُ إِنَّ هَذَا اَلْمَوْضِعَ کَثِیراً مَا لَقِیتَ فِیهِ جِیرَتَکَ وَ عُمُومَتَکَ قُلْتُ نَعَمْ ثُمَّ قَصَصْتُ عَلَیْهِ اَلْخَبَرَ فَقَالَ لِی أَمَّا اَلْجَارِیَهُ فَلَمْ تَجِئْ بَعْدُ فَإِذَا جَاءَتْ بَلَّغْتُهَا مِنْهُ اَلسَّلاَمَ فَانْطَلَقْنَا إِلَى مَکَّهَ فَاشْتَرَاهَا فِی تِلْکَ اَلسَّنَهِ فَلَمْ تَلْبَثْ إِلاَّ قَلِیلاً حَتَّى حَمَلَتْ فَوَلَدَتْ ذَلِکَ اَلْغُلاَمَ قَالَ یَزِیدُ وَ کَانَ إِخْوَهُ عَلِیٍّ یَرْجُونَ أَنْ یَرِثُوهُ فَعَادُونِی إِخْوَتُهُ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ فَقَالَ لَهُمْ إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُهُ وَ إِنَّهُ لَیَقْعُدُ مِنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ بِالْمَجْلِسِ اَلَّذِی لاَ أَجْلِسُ فِیهِ أَنَا .)

[۵] مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۹۰ (وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی فَضَحَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ وَ أَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُمْ. فَقَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی أَکْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِیراً إِنَّمَا یَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ وَ یَکْذِبُ اَلْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیْرُنَا فَقَالَ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَهْلِ بَیْتِکِ. قَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلاَّ جَمِیلاً هَؤُلاَءِ قَوْمٌ کُتِبَ عَلَیْهِمُ اَلْقَتْلُ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَیَجْمَعُ اَللَّهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ اَلْفَلْجُ هَبَلَتْکَ أُمُّکَ یَا اِبْنَ مَرْجَانَهَ فَغَضِبَ اِبْنُ زِیَادٍ وَ قَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَیْثٍ إِنَّهَا اِمْرَأَهٌ وَ لاَ تُؤَاخَذُ بِشَیْءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ اِبْنُ زِیَادٍ لَقَدْ شَفَانِی اَللَّهُ مِنْ طُغَاتِکِ وَ اَلْعُصَاهِ اَلْمَرَدَهِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکِ. فَبَکَتْ ثُمَّ قَالَتْ لَقَدْ قَتَلْتَ کَهْلِی وَ أَبَرْتَ أَهْلِی وَ قَطَعْتَ فَرْعِی وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِی فَإِنْ تَشَفَّیْتَ بِهَذَا فَقَدِ اِشْتَفَیْتَ فَقَالَ عُبَیْدُ اَللَّهِ هَذِهِ سَجَّاعَهٌ وَ لَعَمْرِی کَانَ أَبُوکِ شَاعِراً سَجَّاعاً- قَالَتْ إِنَّ لِی عَنِ اَلسِّجَاعَهِ لَشُغُلاً .)

[۶] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۲ (إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاهِ قَامُوا کُسَالَىٰ یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا)

[۷] سوره مبارکه منافقون، آیه ۸ (یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ)

[۸] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰ (مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ)

[۹] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۸ (وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۚ وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلَىٰ حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ ۗ إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ ۚ وَمَنْ تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفْسِهِ ۚ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)

[۱۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۷۱ ، صفحه ۲۲۰ (وَ رُوِیَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ ثَلاَثَهً – أَبُو خَالِدٍ اَلْکَابُلِیُّ وَ یَحْیَى بْنُ أُمِّ اَلطَّوِیلِ وَ جُبَیْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ لَحِقُوا وَ کَثُرُوا.)

[۱۱] مصنف ابن أبی شیبه، جلد ۱ ، صفحه ۱۹۵ (حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ قَالَ: نا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ، وَمُسْلِمِ بْنِ أَبِی مَرْیَمَ، أَنَّ عَلِیَّ بْنَ حُسَیْنٍ، کَانَ §یُؤَذِّنُ، فَإِذَا بَلَغَ حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ، قَالَ: «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ»، وَیَقُولُ: «هُوَ الْأَذَانُ الْأَوَّلُ»)

[۱۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱۳