«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدمه

هدیه به پیشگاه حضرت مجتبی صلوات الله علیه؛ صلواتی محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله رویته و زیارته و شهاده بین یدیه؛ صلوات دیگری عنایت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض ادب به ساحت مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ـ صاحب عزا ـ صلواتی دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند به همه پیرغلامان حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، طول عمر با عزت عطا کند. برای سلامتی همه پیرغلامان به ویژه آقای اهری، صلواتی عنایت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند متعال به ما هم توفیق بدهد که جز درِ این خانه، جای دیگری به نوکری وادار نشویم و جز در این خانه، سر ما در جای دیگری پایین نیفتد.

مرگ اراده‌ها

موضوع عرضِ ما بررسی تفاوت بسیار فاحش و عجیب بینِ واکنش حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حتّی مانندِ جناب حبیب رحمه الله علیه با اصحابِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مدینه است.

جناب حبیب رحمه الله علیه به عنوان کسی که حکومت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را در کوفه دیده است و می‌فهمد که حکومت یزید لعنه الله علیه یعنی چه؛ و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم که امام هستند.

عرض کردیم درست است که کسی نمی‌تواند عصمت، علم غیب، مقام شفاعت و… را از امام معصوم علیه السلام سلب کند، ولی می‌تواند جامعه را از امام معصوم علیه السلام محروم کند، کما اینکه مثال‌هایی عرض شد.

تقریباً حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در تدیّنِ مسلمین بجز مسلمانانِ شیعه جایگاهی ندارند. بنده عرض نمی‌کنم که عوام سایر فرق مسلمین، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را دوست ندارند. چرا! محبت دارند. شاید در تاریخِ تلاوت‌های مصر، بهترین مجالس قرائتِ قرآن کریم در مسجد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها برگزار شده باشد، امّا تقریباً حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت زین العابدین صلوات الله علیهما هیچ اثری در تدین آن‌ها ندارند. تقریبا هیچ!

فاصله‌ای که بین نگاه امام حسین علیه السلام و حبیب به عنوان شیعهِ امام حسین علیه السلام با مردم مدینه، جدی است چون حکومت‌های قبلی جامعه را دچار مرگ مغزی یا به قول شهید صدر اعلی الله مقامه الشریف جامعه را دچار «مرگ اراده» کرده بودند.

اراده‌ای برای تغییر وجود نداشت. یا مسئله را کوچک می‌دیدند یا دیگر بعد از تحقیرهای متوالی پی‌درپیِ متعددِ متراکم، اراده‌ و حالی برای مقابله باقی نمانده بود، همانند فردی که از نظر روحی و ایمانی انرژی ندارد.

نقش و ارزشِ حب و بغض

انرژی جامعه و افراد به تولی و تبری آن‌ها است. خودِ این موضوع یک بحث مفصل است که بنده یک جایی بدان پرداختم و الان نمی‌خواهم به آن بپردازم.

حبّ و بغض ما موتورِ محرک ماست، وگرنه اگر کسی حبّ خاصی یا بغض خاصی نداشته باشد برای بسیاری از کارها حوصله ندارد. فردی که حب یا بغض خاصی ندارد؛ انگیزه انجام کارهای خطرناک و کارهایی که ممکن است که آسیب‌زا باشند را از دست می‌دهد.

شهیدی مجبور شده است که روی سیم خاردار بخوابد تا سپاه از روی او رد بشود، یا آن جوانی به میدان مین رفته است تا راه باز بشود، چه عاملی سبب انجامِ چنین کاری شده است؟

در حالتی که همه می‌ترسند، چه چیزی می‌تواند کاری بکند که یک نفر صورت خود را به سمت تیر ببرد تا تیر به صورت او اصابت کند و از او عبور نکند که به امام معصوم علیه السلام بخورد؟

نمونه اعلای این موضوع متعلق به حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه است که بدن مبارکِ ایشان در حدی در جنگ اُحد پاره‌پاره شد که اصلاً نباید زنده می‌ماند. در جنگ اُحد سنگی به پیشانی مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اصابت کرد و دندانِ پیشین ایشان شکست. 

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه با این وجود خود را نگه داشتند تا خیال ایشان نسبت به جانِ مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راحت بشود، مسلمین برگشتند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و صفیّه ـ عمه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ـ از مدینه آمدند.

جوانانِ مدینه صف کشیدند و نگذاشتند که صَفِیَّه ـ عمه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ـ بدنِ پاره پاره برادرِ خود ـ جناب حمزه رحمه الله علیه ـ را ببیند.

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه در آن شرایط و با آن حال، در سپرِ پیشین خود که پشت نداشت را مانند یک ظرف آب ریختند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دستمال در آن آب می‌زدند و پیشانی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از خون می‌شستند و حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه گریه می‌کرد که یک سنگ عبور کرده است…

این کار اصلاً بدون حب شدید و بغض شدید امکان ندارد.

موتور محرک جامعه حب و بغض است. حب فی الله و بغض فی الله. حب نسبت به اولیاء خداوند متعال و دوستانِ اولیاء خداوند متعال.

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: «أَحْبِبْ حَبِیبَنَا مَا أَحَبَّنَا فَإِذَا أَبْغَضَنَا فَأَبْغِضْهُ، وَ أَبْغِضْ بِغَیْضِنَا مَا أَبْغَضَنَا فَإِذَا أَحَبَّنَا فَأَحِبَّهُ»[۴] هم باید ما را و هم باید دوستانِ ما را دوست بدارید، و باید با دشمنِ ما تا وقتی که دشمنِ ما است؛ دشمن باشید.

اگر حب و بغض باشد فرد مانندِ جوان‌هاست ولو اینکه حبیب باشد. یک گفتگوی بین حبیب و میثم رحمه الله علیهما وجود دارد که جالب است.

میثم رحمه الله علیه به نخل خشکیده‌ای که بعداً ایشان را به آن درخت دار زدند…

امروزه کسی را که به دار می‌زنند [طنابی بر گردن فرد می‌اندازند و بالا میبرند]، فورا خفه می‌شود و جان می‌دهد اما آن زمان کسی را که به دار می‌زدند، با میخ آهنین بدنِ او را بر روی تخته چوبی می‌کوبیدند و یا می‌بستند.

بعداً این تخته چوب را در جای بلندی همچون درخت و یا ساختمانی نگه می‌داشتند تا کم‌کم فرد [به واسطه خون رفتن یا گرسنگی و تشنگی] جان بدهد.

مردم، میثم رحمه الله علیه را مسخره می‌کردند. او به این درخت خشکیده آب می‌داد. یک روز حبیب رحمه الله علیه رد میشد، به میثم رحمه الله علیه نگاهی کرد و فرمود: مردی را می‌بینم که به زودی زبانِ او را به خاطر حبّ علی [صلوات الله علیه] از حلقومِ او بیرون می‌کشند. حبیب رحمه الله علیه این است و صرفاً یک فرد سالخورده نیست. همین مسخره می‌کردند ولی حبیب رحمه الله علیه، عاقبت میثم رحمه الله علیه را می‌دانست.

میثم رحمه الله علیه هم فرمود: «و من پیرمردى را می‌بینم که براى یارى پسر دختر پیغمبرش کشته مى‌شود و سرش را در محلاّت و کوى و برزن کوفه براى تماشاى مردم مى‌گردانند» این‌ها اینطوری بودند.

این موضوع برای حب و بغض شدید است.

وقتی حب و بغض جامعه به هم بریزد، اراده‌ی آن جامعه می‌میرد.

این تکمله‌ی عرایض ما است.

یک زمانی می‌گوییم: «این‌ها نمی‌فهمیدند که امام معصوم علیه السلام چه می‌فرماید»، بخشی نمی‌فهمیدند. مثال زدیم که گویی با آمدن یزید لعنه الله علیه فقط کفششان خاکی شده باشد ولی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه می‌فرماید: «و عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ»[۵].

یک وقتی می‌فهمند، دیگر یزید لعنه الله علیه چیزی نیست که نفهمند. آدم خیلی باید با احتیاط حرف و مثال بزند. هیچ چیزی شباهت به معصوم ندارد ولی من برای این که به ذهن شما نزدیک بیاید، این مثال را می‌زنم.

از محضر شما عذر می‌خواهم. فرض کنید بخواهند نوه بزرگترین فاحشه دوره پهلوی را مرجع تقلید شیعه قرار بدهند و بعد بگویند: «بین آیات عظام سیستانی، وحید و رهبر معظم انقلاب چه کسی اعلم کیست؟» بعد هم ذهن‌ها را به سمت نوه این فرد ببرند! اصلاً بنده عرض نکردم که خودِ آن فرد چه کاره باشد.

خاک بر سر من و تمثیل من! مرجعیت کجا و امامت کجا؟

این مثال را عرض کردم تا ببینید که چه فاجعه ای رخ داده است. مگر امکان دارد که کسی متوجه نشود؟

حضرت حسین بن علی صلوات الله علیهما باشد، بعد یزید لعنه الله علیه را امیرالمومنین معرفی کنند!!! آن هم یزید لعنه الله علیه با آن اوصاف که اصلاً نمی‌توانست خود را نگه دارد.

بالاخره وقتی می‌خواهند یک نفر را به یک جا برای مسئولیتی بدین سنگینی بفرستند، باید چیزی از خود نشان داده باشد.

معاویه سپاه بزرگی را به قصد تسخیر قسطنطنیه به این منطقه اعزام نمود و فرماندهی این سپاه به یزید بن معاویه سپرد در حالی که تعدادی از صحابه نظیر ابوایوب انصاری و عبدالله بن عباس نیز در این سپاه حضور داشتند. یزید لعنه الله علیه را فرمانده کرد تا بگوید که صحابه نظیر ابوایوب انصاری سربازِ یزید هستند!

یزید لعنه الله علیه چند خانم هم همراه خود برده بود! یک بیماری پوستی واگیردار هم آمده بود که سبب تاول پوست می‌شد. وقتی به منطقه جنگ رسیدند؛ یزید لعنه الله علیه دید که اینجا منطقه خطر است، لذا یک روستای خوش آب و هوا نزدیک به منطقه جنگی پیدا کرد و همراه خانم‌ها به آنجا رفت و مشغول زن، شراب و شعر شد!
مضمونِ شعر او هم این بود[۶] که من اینجا با فلانی و فلانی (نام خانم‌ها را آورد) و شراب مشغول هستیم. عذر می‌خواهم، دور از محضر شما. گور پدر کسانی مشغولِ تاول دست و شمشیرِ دشمن هستند!

بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین کاری کردند که بعضی از بیچارگان به قدری بیچاره هستند که می‌گویند: در سابقه یزید، فتح قسطنطنیه است!

در صحیح بخاری یک روایت هست که «أَوَّلُ جَیشٍ یغْزُو الْقُسْطَنْطِینِیهَ مَغْفُورٌ لَهُمْ»[۷] اولین گروهی که قسطنطنیه (استامبول امروزی) را فتح کنند؛ مغفور هستند! یزید هم فاتح سپاه است!

حکومت این کار را برای عرصه‌های بعد انجام می‌دهد ولی مردمِ دوره خود آن حکومت متوجه می‌شدند. اینقدر هم نفهم نبودند.

آن چیزی که سبب می‌شد که به امام حسین علیه السلام عرض کنند: «بنشین و رها کن!» مشکلِ حب و بغض بود.

گروه‌های در پی زدنِ وجه تمایز شیعیان نسبت به مسلمانِ غیرشیعه!

این که بعضی از گروه‌ها دنبال این هستند که حب و بغض ما را از حالت تنظیم خارج کنند…

حالا این که بگویند: «زیارت عاشورا را در تلویزیون نخوانید»، ما هم مخالفتی نداریم. سیره اهل بیت علیهم السلام بر عدم تحریک احساساتِ مسلمین است، به ویژه در جایی که ممکن است که بی‌جهت افتراق و اختلاف پیش بیاید و دیگر اصلاً حرفِ حق را نشنوند.

ما هم هیچ گله‌ای نداریم. اگر اینطور مصلحت می‌دانند، کار خوبی می‌کنند. اما اینکه فردی بگوید: «لعن بعضی از مقدساتِ بعضی از فرق در منابع شیعه وجود ندارد و هر چه که هست، جعلی است»! اینجا جای حساسی است.

جوابِ این مطلب، جواب رسانه‌ای نخواهد بود. چون الان صدای بنده ضبط می‌شود دقیق جواب نمی‌دهم که مثلاً در فلان صفحه کتاب کافی با سند صحیح، فلانی توسط امامِ معصوم علیه السلام لعن شده است.

برائت از ضروریاتِ مذهب شیعه است. اصل در عقیده «ولایت» است و فرع آن «برائت» است چون عرض می‌کنیم: «اَشْهَدُ اَنَّ مَوْلانا اَمیرالمُومِنینَ علیاً ولیُ الله». حضرت علی بن ابی طالب؛ امیرالمومنین است و فردی غیر از ایشان «امیرالمومنین» نیست.

اگر کسی کار تاریخی کرده باشد؛ می‌داند که شیعیان در جامعه به بغض نسبت به دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام مشهور بودند و این چیزی نیست که بتوان آنرا از نظر تاریخی مخفی کرد. قدرت مورخ کافی نیست تا بتواند این مسئله را فراموش کند. تقریباً متمایز کننده است.

اگر کسی که تاریخ را مطالعه کند و سخنانِ جناب عمار سلام الله علیه در جنگ صفین را ببیند، بغضِ شیعیان نسبت به دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام خیلی روشن است.

حال اینکه آیا لزومی دارد که ما هر حرفی را به صورت رسانه‌ای، مفصل و با جزئیات در مجامع عمومی مطرح کنیم؟ خیر.

جایی که احتمال بدهیم که ممکن است ناموسی از نوامیس شیعه در خطر باشد یا صد عن سبیل الله رخ دهد یا عده ای تحریک بشوند و بعد دیگر حرفِ حق را نشنوند و عناد و لجبازی پیدا کنند؛ لزومی ندارد.

اما اینکه افرادی خیال کنید به خاطر یک مصلحتی، باید اصلِ موضوع را جعلی معرفی کنیم!… چقدر حمله به زیارت عاشورا وجود دارد.

ما شکایت خود را به خدا می‌بریم از نادانانی که بودجه می‌گیرند و کسانی را ترویج می‌کنند که در پی زدنِ زیارت عاشورا هستند!

فرض کنید که زیارت عاشورا را هم زدید، اگر بنده صد متن مانند زیارت عاشورا را بیاورم؛ چه کار خواهید کرد؟ در چند مورد می‌خواهید ان‌قلت کنید؟

امام هادی صلوات الله علیه در زیارت غدیریه عرض می‌کنند: «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ آلَ مُحَمَّد»،[۸] این‌ها که دیگر روشن است، منتها ما مصلحت نمی‌دانیم که راجع به بعضی امور واضح صحبت کنیم. این بدین معنا نیست که ما این امور را غلط می‌پنداریم.

یک وقت فردی عادت غلطی دارد مثلاً فرض کنید که یک خوی زشتی دارد و جلوی دیگران مخفی می‌کند، این نفاق است. تقیه با نفاق فرق دارد. شما در تقیه به جهاتی حق را پنهان می‌کنید و یک از آن جهات می‌تواند مدارا یا حفظ جان باشد.

حالا چرا اینقدر روی این مسئله حساس هستیم؟ آن چیزی که سبب مرگِ اراده‌ها می‌شود…

فرض کنید که لاستیک‌های یک ماشین را بردارید و گران ترین لاستیک لاکچری دنیا را بخرید؛ مثلاً ۲۰۰ میلیون تومان برای لاستیک و رینگ پراید هزینه کنید! اگر موتور کار نکند؛ این لاستیک‌ها بدرد نمی‌خورد.

موتورِ محرک ما «حب و بغض ما» است. اگر جناب حبیب رحمه الله علیه بسان حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فریاد می‌زند؛ «و عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ» چون حب و بغض او تنظیم است و می‌داند که باید چه کسی را اعتقاداً و عملاً دوست بدارد.

«عملاً دوست دارد»، یعنی نسبت به محبانِ اهل بیت علیهم السلام خاک است و با محبانِ اهل بیت علیهم السلام دعوا و درگیری ندارد بلکه به محبان اهل بیت علیهم السلام کمک می‌کند و آن‌ها را دوست دارد و نسبت به دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام بغض دارد. اگر کسی بخواهد این مسیر را هم فراموش کند…

حال بنده خیلی با احتیاط حرف می‌زنم. این خطی که از جانب عده‌ای دنبال می‌شود که «حق ندارید حتی زیارت عاشورا را در خانه خود هم بخوانید»! «زن و شوهر هم حق ندارد با هم زیارت عاشورا بخوانند»! بعد هم می‌گویند: «چرا ما را به ضعف در عقیده متهم می‌کنید؟» برای این که پرچم دارانِ وحدت اسلامی که ولی‌فقیه و مراجع هستند؛ حرف شما را نمی‌زنند. ۵ قدم ۱۰ قدم از اصل بحث هم خارج شدید. از بیابان کنارِ جاده هم بیرون زدید.

بعد در جایی راجع به اثباتِ تقوای ابوحنیفه صحبت می‌کند!!

حال بنده بیایم و عرض کنم که امام معصوم علیه السلام راجع به ابوحنیفه در کافی به سند معتبر چه فرموده است، خب عرض نمی‌کنم ولی تو هم می‌توانی حرف نزنی. دیگر در تقوای کسی که به سند معتبر لعن شده است…

چرا ما با وجود این که به ما اتهام می‌زنند، حساس هستیم؟ چون اگر این را از ما بگیرند؛ ما دیگر هیچ چیزی نداریم.

مساجد و نماز جمعه‌ها را از سبد رفتار عبادی ما خارج کردند

مساجد در کرونا تعطیل شد ولی به شما برنخورد. نماز جمعه‌ها تعطیل شد ولی به شما برنخورد. با وجود این که مساجد و نماز جمعه‌ها و… مهم هستند. اگر ما می‌خواهیم یک جامعه درست کنیم که تربیت دینی و اهل بیتی داشته باشد؛ مسجدها سنگر هستند.

وقتی نوع اداره مسجد دولتی شد، شبیه مراسم ۲۲ بهمن اداره شد، امور مساجد آمد، امامِ جماعتی که مردم می‌خواهند را نیاورند و در عوض فردی را می‌آورند که حال ندارد و آن فرد، فرد دیگری را بگذارد تا در آنجا نماز بخواند!

بنده نمی‌دانم این چه مدلی است؟ آیا کاسبی است؟ آیا سادیسم چند مسجد داری است که بعضی از افراد دارند؟ حالا تو چه نمازی می‌خوانی که امام جماعت سه مسجد هستی، یک مسجد را هم نباید به تو بدهند؟!

وقتی که مساجد به صورت دولتی اداره می‌شود و وقتی امام جماعت آن مسجد امامِ محله نیست مردم او را نمی‌خواهند؛ مسجد به نمازخانه تبدیل می‌شود. یک ربع قبل از نماز شروع می‌کنند و یک ربع بعد از نماز هم می‌گویند: «بفرمائید بیرون»!!! در این صورت مسجد به محلی تبدیل می‌شود که پیرمردها برای نیم ساعت از خانه بیرون بروند و عده‌ای در خانه‌ها تنفس کنند! «مسجد برو».

دیگر جوان مسجد نمی‌رود چون جوان این مسجد را از خودش نمی‌بیند. اگر فردی جوانی هم بخواهد در مسجد کاری بکند، زود او را بیرون می‌کنند!

بعد می‌گویند: «چرا هیئت‌ها اهمیت پیدا کردند؟» چون خودِ جوان‌ها هیئت‌ها را اداره می‌کنند.

این جوان در مقابل عالمی سر خم نمی‌کند… ان شاء الله خداوند متعال به ما توفیق بدهد که در مقابل پدر و مادر خود خاک باشیم. جوان در مقابل پدرِ خود سر خم نمی‌کند ولی برای هیئت رو می‌زند تا پول جمع کند و مناعت طبع خود را زیر پای خود می‌اندازد چون می‌بیند که می‌خواهد یک کاری انجام بدهد؛ ولی احساس می‌کند مسجد دکان فردِ دیگری است.

حالا کرونا آمده است و مساجد تعطیل شدند. مساجد جزء زندگی این‌ها نیست؛ مانند این است که من و شما که معمار، بنا و در کار ساختمان نباشیم و به ما بگویند که قیمت تیرآهن فلان، صد میلیارد شد. خب ما کاری با آن نداریم.

مصرفِ ما مرغ و گوشت است و اگر گران بشود؛ متوجه می‌شویم و برای ما مهم است ولی تیر آهن فلان جزء مصرف ما نیست. مثلاً بگویند: هزینه سفر به مریخ که ۲ میلیون دلار بود، ۱۵ میلیون دلار شد. این در سبدِ مصرفی ما نیست و به ما ربطی ندارد. مسجد، نماز جمعه و مراسم ۲۲ بهمن هم همین طور شده است.

تلویزیون باید از یک هفته قبل از ۲۲ بهمن پدر جد خود را به زحمت بیاندازد در حالی که اگر این را مانند اربعین اداره می‌کردیم… همین مردم انقلاب کردند، هنوز هم شهید می‌دهند. یک وقت خاطراتِ دفاع مقدس است و می‌گوییم: «متعلق به آن موقع است»! این شهدای مدافع حرم که برای عصر حاضر هستند در حالی که تورم و حسن روحانی دیدند و بدبختی کشیدند و فحش خوردند. هنوز هم سی هزار نفر آماده و خواستارِ اعزام هستند.

ـ آیا پول گرفته است تا به آنجا رفته است؟!

بر سرِ جوان‌ها نزنید که جوان‌ها بد شدند! همیشه خوب و بد وجود داشته است.

شهید مدافع حرم نسبت به شهید دفاع مقدس خیلی امتیاز دارد چون فضای جامعه آلوده شده است، بعضی از مسئولان دزد شدند و بین وضع موجود با بعضی از آرمان‌ها فاصله ایجاد شده است ولی شهید مدافع حرم، فرزند کوچک خود را رها می‌کند و به میدان می‌رود. بر سر جوان نزنید.

ستاد کرونا اصلاً برای تعطیل کردن عمده مساجد و نماز جمعه‌ها سختی نکشید.

شیوه اداره مساجد غلط است لذا جزو زندگی مردم نیست. حالا یک عده بگویند: در روایت می‌فرمایند که نفاق است که فردی ۳ هفته نماز جمعه نرود. باز هم باید یک سمبه پر زوری به اجبار فرد را بفرستد! دوسال دیگر هم تعطیل کنند…

انگیزه فرد برای رفتن به نماز جمعه یا حضور ولی فقیه حفظه الله است یا روایاتی است که فردی که ۳ هفته به نماز جمعه نمی‌رود را منافق می‌نامد، یعنی یک انگیزه بیرون از نماز جمعه لازم است ولی شما اینطور هیئت نمی‌روید.

برای نماز جمعه، آیه و بلکه سوره داریم؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ»[۹] هنگامی که نماز روز جمعه اذان گفته شد؛ کاسبی را رها کنید. اینقدر نماز جمعه مهم است.

بنده روزی که در نماز جمعه تهران انفجار رخ داد، حضور داشتم. اولین مرتبه بود که برای نماز جمعه می‌رفتم. انفجار رخ داد؛ گوشت و پوشت مردم به در و دیوار چسبید ولی مردم نماز را تعطیل نکردند. آن روزی که انفجار رخ داد؛ نه امام جمعه نماز را تعطیل کرد و نه لرزه به صدای ایشان افتاد و نه مردم تعطیل کردند. یک عده هم کارهای درمانی را انجام می‌دادند و سایر مردم هم حضور داشتند.

نماز جمعه را به یک امر حکومتی تبدیل کردیم و دیگر به حب و بغض ما ربطی ندارد. آیا شما خبر دارید که چند هفته است که نماز جمعه در تهران برگزار نمی‌شود؟ آیا دنبال می‌کنید که امام جمعه این هفته کیست؟ اصلاً از سبد رفتارِ عبادی ما بیرون رفته است.

علّت حساسیتِ ما در مسئله حب و بغض این است که اگر بتوانند حب و بغض ما را دستکاری کنند، اگر یک مشکلی پیش بیاید، نسبت به اعزای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و ولایت اهل بیت علیهم السلام هم همین طوری کرخت می‌شویم.

ـ حالا کرونا است.

بله! این بحث واضحی و روشنی است که همه باید دستور العمل‌های بهداشتی را رعایت کنند. «سال بعد، چیز دیگری است».

تولیت حج در این ۴۰۰ ـ ۵۰۰ سال اخیر دستِ کسانی بوده است که با ما خوب نبودند و تقریباً ثروتمندان توان رفتن به حج را داشتند چون همه توان مالی ندارند. با وجود این که حج بسیار مهم است.

آنجا کار به دستِ ما نیست، استطاعت هم قید آن است و امیدی هم به رفتن نداریم لذا اگر به ما بگویند: «حج، ۲ سال تعطیل است» مسئله حج هم شبیه مسئله نماز جمعه می‌شود. الان دو سال است که زائران ایرانی به حج مشرف نمی‌شوند ولی من ندیدم که مثلاً جوان‌ها استوری بگذارند.

فردی که نمی‌فهمد می‌گوید: «این جوان‌ها نماز اول وقت نمی‌خوانند»، ان شاء الله خداوند متعال روزی ما قرار بدهد. «نماز» علامت شیعه آل محمد است. ان شاء الله آن نقایص ما برطرف بشود. چیزی که نقص نیست را بر سر جوان نکوبید. طرف می‌گوید: «معلوم نیست این جوان نماز خود را اول وقت می‌خواند یا اول وقت نمی‌خواند»… حال اگر جرأت دارید بگویید که می‌خواهیم هیئت را تعطیل کنیم…

مگر این جوان‌ها کم تفریح دارند؟ این چه تفریحی است که یک ساعت یک جا بنشینیم و یک نفر حرف بزند و پای ما خشک بشود؟! نمی‌فهمد. حب و بغض ما و دلِ ما گره خورده است. اگر این عُلقه را از ما بگیرند؛ اصلاً هیچ چیزی از دین نمی‌ماند.

نماز جمعه که یکی از فاخرترین عبادات اسلامی و روح‌بخش است… ببینید که چقدر فقهاء راجع به نماز جمعه بحث دارند. خیلی از خطب نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه، خطبه جمعه ایشان است ولی وقتی آن را از حب و بغض ما کندند و فاصله ایجاد کردند، آن وقت باید فلان آقا را به عنوان سخنرانِ پیش از خطبه ببرند؛ یعنی باید داربست بزنند تا آنرا نگه دارند!!!

باید خودش را درست کنید، اگر خودش را درست کنید، نماز جمعه هم به سبد زندگی مردم می‌آید.

موتورِ محرّک ما

حالا ما صد نوع عیب هم داریم. ان شاء الله خداوند متعال ما را اصلاح کند. حالا چه اتفاقی رخ داده است، با اشک به ما شیر دادند؟ چه کسی دعا کرده است؟ یک حب و بغضی وجود دارد که فرد برای آن هزینه می‌کند، سختی می‌کشد و اگر هم کسی با آن مبارزه کند، رگِ فرد باد می‌کند.

اگر شهداء را ببینید آن شهیدی که تکه‌تکه شده است، اگر راجع به آن‌ها سوال بپرسید می‌گویند: «اصلاً او تحمل شنیدنِ روضه نداشت. وقتی نامِ مبارک امام حسین علیه السلام می‌آمد حالِ او بد می‌شد و اصلاً اجازه نمی‌داد که روضه بخوانند.» افراد ویژه در بین علماء هم همینطور بودند.

نزد مرحوم میرحامد حسین اعلی الله مقامه الشریف روضه نمی‌خواندند بلکه ذکر «یا حسین» می‌گفتند. یک روز روضه‌خوان نفهمید که آقا به مجلس تشریف آورده است لذا شروع به روضه خواندن کرد. ناگهان دید که مجلس به هم خورد، گفتند: بس کن، آقا مدهوش شد.

اگر شما می‌بینید که یک نفر عمر خود را صرف کرده است و کتابِ بی‌نظیری نوشته است، آن حب فی الله و بغض فی الله، او را به پای کار کشانده است.

می‌وید فردی کتابی علیه تشیع نوشته بود.[۱۰] علامه میرحامد حسین اعلی الله مقامه الشریف بیست و چند سال بیشتر نداشت.

ـ خودم را آماده پاسخ‌گویی نمی‌دیدم. سفر طولانی سر مزار قاضی نور الله شوشتری ـ شهید ثالث ـ رفتم و توسل کردم و گفتم: «از خدا بخواه که یک عالمی پیدا بشود تا از آبروی شیعه دفاع کند».

چند نفری در رد آن کتاب، پاسخ نوشته بودند و مورد تمسخر واقع شده بودند. خیلی روی کتابی که علیه تشیع بود، مانور می‌دادند.

میرحامد حسین اعلی الله مقامه الشریف، کلاً ۶۰ سال عمر کرده است. خودِ ایشان کتابی در رد آن کتاب نوشت. نویسنده از هند (نه از یک شهر و یک استان) رفت و گمنام شد! با این که اگر کسی آثار او را ببیند، می‌بیند که او فردی است که الان باید مشهور باشد. آن فرد دیگر مشهور نیست و گمنام است.

این شدّتِ غیرت برای حب و بغض است. لذا اگر ما در مسئله حب و بغض حساس هستیم به این علّت است که این موتورِ ماشینِ بدن ما است. اگر شیشه بشکند یا ترک بخورد، لاستیک صاف بشود، قالپاق را بدزدند، درِ باک کنده بشود و… باز هم ماشین راه می‌رود ولی اگر موتور نباشد ماشین حرکت نمی‌کند.

امام حسین صلوات الله علیه می‌فرمایند: «و عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّهُ بِراعٍ مِثلِ یَزیدَ» در حالی که آن افرادی که در مدینه بسان یخ ماسیده بودند، اگر مشکل را هم می‌فهمیدند دیگر حب و بغضشان خراب شده بود و به عدم بغض نسبت به طاغوت عادت کردند.

روایاتِ تبری و شرایط صدور حدیث

این ملب را هم اضافه کنم که پسر بچه‌هایی می‌گویند: «آقا! آیا نسبت به دشمنان اهل بیت لعن صریح داریم؟»…

این امر خیلی طبیعی است که نتیجه لعن صریحِ علنی، مرگ بود. ۴۰۰ ـ۵۰۰ سال بعد به خاطر لعن علنی، می‌کشتند. در دوره صفویه ابراز بعضی از امور اتفاق افتاد؛ حمله کردند و جنگ جهانی علیه صفویه درست شد.  بنده اسناد را در کانال منتشر کردم البته بعداً متنِ اسناد را تحریف کردند تا ضایع نباشد! در طول تاریخ اینطور بوده است. هر سال دمِ عید غدیر و عاشورا، مردم را کشتند ولی این تعطیل نشده است، چون آن حب و بغض وجود داشته است.

حالا یک نفر می‌خواهد شاخ غول بشکند و بگوید: «همه این‌ها جعلی است»! این گنده‌گویی مفت است که بگویند: «همه این‌ها جعلی است»! اگر عقل کسی برسد و فهم داشته باشد نمی‌تواند بگوید «همه‌ی روایات در این موضوع جعلی است». آیا شما به همه روایات احاطه دارید؟ بنده که عرض می‌کنم در «کافی» وجود دارد.

علامه مجلسی رحمه الله علیه می‌فرماید: روایت «امام صادق علیه السلام بعد از هر نماز واجب چهار مرد ملعون و چهار زن ملعون را لعن می‌فرمودند» صحیح است.

خب! مردم حرفِ تو را گوش کنند یا حرفِ علامه مجلسی را؟!

مردم حرفِ چه کسی را گوش بدهند؟

تو مُحدث هستی یا علامه مجلسی؟

تو در نهایت باید بگویی: «از نظر و فهمِ من و با منهج رجالیِ من، فلان روایت اشکال دارد» نه این که بگویی «جعلی است». علامه مجلسی این روایت را صحیح می‌داند. بعضی روایات در این موضوع را دیگران هم صحیح می‌دانند. بنده قصدِ تصریح ندارم. فضا به گونه‌ای است که اسلام دست و پای ما را بسته است و ظاهراً ابلیس دستِ او را باز گذاشته است.

در روایات یک باب دیگری هم وجود دارد که با زبانِ رمز صحبت شده است منتها کدگذاری تا وقتی که کد آشکار نشده است، رمز است. وقتی کد لو برود، دیگر رمز نیست. مثل این که به شما بگویند: «از فردا جلوی سرچشمه شما را راه نمی‌دهند» بعد پیامک بدهند؛ «هنگام ورود بگویید: قیمه‌ها را در ماست‌ها نریز» و بعد از گفتن رمز، اجازه ورود به شما بدهند. تا وقتی که همه کد را نمی‌دانند، رمز است ولی وقتی لو رفت، دیگر رمز نیست.

یک دوره‌هایی که شدتِ فشار بر سر شیعیان و کشتار زیاد بوده است با رمز سخن می‌گفتند. افرادی که تمایل دارند، بنده در دو جلسه در مباحث «درآمدی بر نهج البلاغه» به طور مفصل عرض کردم و روایات آن را خوانده‌ام. امروز دیگر رمز نیست.

تو زیارت عاشورا را می‌زنی… آقا! در روایات ما یک روزی «فرعون، هامان، جبت و طاغوت و…» رمز بوده است. شیخ صدوق رحمه الله علیه کتاب «مَن لایَحضُرُه اَلفَقیه» می‌نویسد: «کفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى»[۱۱] من از بت‌های اربعه بیزار هستم.

آقای شیخ صدوق! شما در سال سیصد و چند هجری قمری این کتاب را نوشتید؟ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه که بت های را از بین بردند، حالا شما در بین عقائد خود با بت‌های مرده چه کار دارید؟[۱۲] بنده واضح حرف نمی‌زنم.

این روایاتِ اسرار ده مجلد است و یک روایت نیست. وقتی راویات را نگاه می‌کنید، می‌فرماید: «فرعون، هامان، جبت، طاغوت، لات، هبل، عزی، منات و…»

اگر ۲۰۰ سال پیش می‌گفتید: «شیطان اکبر»، می‌گفتند: «مراد او از شیطان اکبر کیست؟»، امّا وقتی امام خمینی رحمه الله علیه در پارادایم جمهوری اسلامی می‌فرماید: «آمریکا، شیطان اکبر است» امروز همه می‌دانند که مراد از «شیطان اکبر» آمریکا است. این دیگر رمز و دور از ذهن نیست و همه می‌فهمند. در فضای جمهوری اسلامی مراد از «غده سرطانی»، اسرائیل است.

وقتی روایاتِ رمز داریم و بعد روایاتِ رمزگشا از معصوم علیه السلام داریم، یعنی خود معصوم علیه السلام فرموده است که مراد از «لات، هبل، جبت، طاغوت، فرعون، هامان و…» چیست…

بنده در یکی از جلسات «درآمدی بر نهج البلاغه» خطبه حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را خواندم و با توجه به ظاهر، توضیح دادم و معنا هم کامل بود. اصلاً هنر رمز این است که عبارات باید به گونه‌ای باشد که معنا داشته باشد و کسی شک نکند. هفته عرض کردم: امام صادق علیه السلام خطبه‌ای که جلسه گذشته خواندیم را رمزگشایی فرموده‌اند که فلان یعنی چه و فلان یعنی چه…

اصلاً باب این بحث مفصل است. این کار برای اهل بیت علیهم السلام خیلی هزینه داشته است. اگر شما می‌خواهید رگِ حیات مکتب اهل بیت علیهم السلام را خشک کنید، حب و بغض را خراب کنید.

گاهی شیعیان حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه با همدیگر دعوا می‌کنند، این حب و بغض نیست. حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء فرمودند: من قسم خوردم که اگر کسی به شیعیان من اهانت کند، من در دنیا ولایتِ خود را از او برمی دارم. گمان نکنید که همه جا می‌شود رگ را باد کرد! تولی و تبری یک بحث مفصلی است و ابعاد مختلفی هم دارد.

حب و بغض باید از سر استدلال، علم، معرفت و فهمِ عمیق باشد

یکی از وجوهی که شما می‌بینید که آن‌ها اینقدر بی‌مایه و کرخت هستند در حالی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه  فریاد می‌زنند این است که حب و بغض آن‌ها را خراب کرده‌اند. فردی که عادت کند که بعد از حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به معاویه لعنه الله علیه هم «امیرالمومنین» بگوید…!

ان شاء الله خداوند متعال شهید صدر را رحمت بفرماید، ایشان خیلی خوب فرمودند: هر روزی که معاویه حکومت می‌کرد، جامعه خرفت‌تر می‌شد.

دست روی نقطه اصلی گذاشته بود. معاویه لعنه الله علیه، لعن نسبت به حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را علنی می‌کند چون دنبال این است که حب و بغض را به هم بزند.

چطور ۳۰ ـ ۴۰ ـ ۵۰ نفر در مقابل ۳۰ هزار نفر می‌ایستند؟ کدام عقلی چنین کاری را حکم می‌کند؟ تیر بیاید و فرد سر خود را جابه‌جا کند تا به او اصابت کند [و به امامِ او اصابت نکند]. خلاف غریزه عمل کند.

همه حرف‌ها را برای این عرض کردم. اگر این حب و بغض که موتور محرک ما است، علمی نباشد، یعنی از سرِ معرفت، استدلال، فهمِ عمیق و با مبانی نباشد و فقط احساس باشد، اگر کمی جای آن را شل کنند، دچار شبهه می‌شود و آدم چپ می‌کند.

از طلبه داریم که برگشته است و نامِ مبارک اهل بیت علیهم السلام را با بی‌ادبی یاد می‌کند، تا هیئتی‌ای که برگشته است و دچار شبهه شده است.

این موضوع باید حتماً علمی حل بشود، اگر علمی حل نشود، می‌شود این که الان هست. هیئتی‌ای که خود را از مرجع تقلید دین‌دوست‌تر می‌داند! تو رفته‌ای و زندگی کرده‌ای، در حالی که آن مرجع تقلید همه زندگی خود را برای دین صرف کرده است. خود را دین‌شناس تر می‌بیند!

هیئتی‌ای می‌گوید: «دشمن اهل بیت علیهم السلام، حتماً حرام‌زاده است.» در حالی که علامه مجلسی رحمه الله علیه می‌فرماید: دشمنِ اهل بیت علیهم السلام، ۳ حالت دارد. غیرتِ شما که بیشتر از علامه مجلسی رحمه الله علیه نیست، ما بر سرِ سفره ایشان هستیم. یکی از علل دشمنی با اهل بیت علیهم السلام این است که فرد حلال زاده نیست. علت دیگر مشکلات تقویمی است. علت سوم هم منافق بودنِ فرد است.

اگر این حب و بغضی که اینقدر ارزش دارد «علمی» نباشد می‌تواند عامل افتراق و دعوا بشود.

حب و بغض «تولی و تبری» دارد، یعنی فقط حب به امام معصوم علیه السلام و بغض نسبت به دشمنِ امام معصوم علیه السلام نیست، بلکه حب نسبت به دوستانِ امام معصوم علیه السلام و بغض نسبت به دوستانِ دشمنان امام معصوم علیه السلام هم است.

مخصوصاً بغض نسبت به دوستانِ دشمنان اهل بیت علیهم السلام که می‌فهمند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، بعضی از افراد که بیچاره هستند و خبر از هیچ چیزی ندارند که باید آن‌ها را مطلع کرد.

اگر حرارت حب و بغض ما افت کند، دینداری ما تمام است. یکی از عللی که سبب افت حرارت حب و بغض ما می‌شود این است که یکی از این دو کار را انجام بدهیم، الف: این حب و بغض علمی نباشد. ب: استفاده کردن نابجا از حرارتِ حب و بغض.

اگر حب و بغض علمی نباشد، فرد شل می‌شود لذا به مرور ایام یک وقت فرد بیماری دارد که شفا نمی‌گیرد یا حاجتی دارد که نمی‌شود یا کتابی را مطالعه می‌کند و شبهه‌ای در آن می‌بیند، ناگهان شل می‌شود، بدهکار می‌شود و دیگر هیئت نمی‌رود! فرد باید با فهم روزانه تقویتِ علمی بشود.

استفاده نابجا از حرارت حب و بغض؛ یعنی فرد نسبت به دوستان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام بغض داشته باشد که حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء فرمودند که چنین فردی را از ولایتِ خود بیرون می‌کنند.
لذا کسی که خیال می‌کند حب و بغض بسیار شدیدی دارد ولی به راحتی راجع به شیعیان حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه، بد دهانی می‌کند؛ اتفاقاً حب و بغض این فرد مشکل دارد.

من دیگر جرأت نمی‌کنم که حرف بزنم. اگر بنده عرض کنم: «مشکل ما این است که میزانِ احساس در منبرِ ما بیش از علم است»، عرایض بنده را کنار فیلم سخنرانی بزرگوار دیگری می‌گذارند که ایشان چیز دیگری می‌گوید! بعد ایشان زنگ می‌زنند و می‌گویند: «آقا! چرا شما ما را ضایع می‌کنید؟ چرا به ما توهین می‌کنید؟» ما در این شرایط حرف نمی‌توانیم بزنیم. گرفتار هستیم و از هیچ جهتی نمی توانیم حرف بزنیم.

اجمالاً عرض می‌کنم: «در روضه جای احساس است و بخش زیادی از منبر باید فهم، تعقل و دریافت علمی باشد» وگرنه همین حب و بغضی که در اهمیت آن صحبت کردیم، به عکس خود تبدیل می‌شود.

کافی است که شما در فضاهای مجازی بعضی از عزیزانی که حب اهل بیت علیهم السلام را دارند را ببینید که زیر صحفه یک نوکر اهل بیت علیهم السلام که حرفی زده است که این فرد نپسندیده است، چه‌ها که نگفتند!

خیلی از این حرف هم به ادعای خود آن فرد «قربه الی الله» است چون فهم نیست.

اگر حب و بغض شما معرفتی نباشد؛ عده‌ای با شما کاسبی می‌کنند.

اینجا دهان بنده بسته است. ترس این را دارم که سخن بنده را کنارِ سخن عزیزی بگذارند و بعد خیال کنند که بنده قصد دارم که شخص خاصی را عرض کنم و بعد آن بزرگوار زنگ بزند که تو با ما چه کار داری؟ اصلاً ما با شما کاری نداشتیم و اصلاً قصد جسارت نداشتیم. متأسفانه بنده اصلاً فرصت گوش کردن ندارم. یکی از بیچارگی‌های بنده این است که زیاد گوش نمی‌دهم چون اگر فرد زیاد گوش بدهد؛ ممکن است که آن سخنان را به جای مطالعه‌های خود بیان کند لذا زیاد گوش نمی‌دهم و بیشتر مطالعه می‌کنم.

الان شخصِ خاصی مدنظر بنده نیست و راضی هم نیستم که کسی مطلب مرا مقابل شخص خاصی قرار بدهد. اگر بخواهم بگویم، می‌گویم و رودربایستی ندارم.

این که عده‌ای با احساساتِ شما بازی می‌کنند؛ برای این است که حب و بغض معرفتی نیست. بنده در اینجا بدون رودربایستی ادعا می‌کنم که بغضِ بنده نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام از همه شما بیشتر است، برای این که روزانه چند ساعت برای این موضوع وقت می‌گذارم. چه کسی روزانه ۵ ساعت برای این موضع کار می‌کند؟

بنده خاک پای شما هستم. اگر نوکرِ شما باشم، افتخار می‌کنم ولی اگر حب و بغض شما معرفتی نباشد، این را از شما می گیرند یا با شما بازی می‌کنند. یک قصه را پرورش می‌دهند و ۴۵ دقیقه شما را مبهوت می‌کنند. ممکن است که با شما کاسبی بکنند. کم نیستند.

خدا می‌داند بعضی از مطالب در شعرها یا بیانات وجود دارد که آدم باید زار زار به حالِ معصوم علیه السلام گریه کند. بعد یک جمع زیادی هم آنجا نشستند و چه گوینده و چه خواننده را تشویق می‌کنند!

همه چیز ما حب و بغض ما است ولی برای این که این حب و بغض سالم باشد و مسیر را غلط نرود، باید با معرفت و علم همراه بشود.

بحران‌های اعتقادی برای منطقی که همه دشمنانِ اهل بیت علیهم السلام را حرام‌زاده می‌داند و مانند علامه مجلسی رحمه الله علیه نمی‌بیند، به وجود می‌آید. او را کنار می‌کشند و می‌گویند: «نَسَب این امام معصوم را ببین، از اینجا به این آقا می‌رسد» بعد همه چیز این فرد به هم می‌خورد. الآن قصد ورود ندارم.

می‌توان فردی که آتشفشانِ فورانِ حب و بغض است را با ۵ دقیقه دچار تردید کرد. خراب کردن بیش از ۵ دقیقه وقت نمی‌خواهد.

«هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»،[۱۳] حب فی الله و درست و بغض فی الله و درست مدنظر است. حب و بغض باید از سر معرفت باشد تا زود نزنند و زیر پای فرد را بکشند.

طرف با حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه بود، حتی در حالتِ او نوشتند (گرچه ما قبول نداریم) که به امام حسن و امام حسین علیهما السلام قرائت قرآن یاد داده است. اگر بخواهند دروغ هم بگویند، دیگر نمی‌گویند که کاشانی به آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشریف عبادت یاد داده است! یک دروغی می‌گویند که خیلی پرت نباشد. بنده نمی‌خواهم که شما قبول کنید که او در قرائت قرآن کریم معلم حسنین علیهما السلام بوده است.

او حب و بغض داشت امّا وقتی حب و بغض علمی نیست، در ماجرای خوارج چپ کرد و معاذالله به حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فحاشی می‌کرد       

شیخ طوسی در مقدمه کتاب «تَهذیبُ الأحکام» خود غرض از تألیف این کتاب را زیدی شدن یکی از علماء مهم شیعه که مبنای دقیقی نداشت و بعضی از اشکالات را دیده بود، ذکر می‌کند.

زمانی می‌گویند: «جوانی در دانشگاه با فردی رفیق شد…» خیر! آیت اللهی بعد از ۳۰ سال کار علمی…

اصلاً نباید جای احساسات در منبر زیاد باشد، مگر این که ما به جایی برسیم که مدارس ما اینقدر خوب علوم اسلامی و معارف را تدریس کنند و تلویزیونِ ما دانشگاه بشود که بعد بگوییم: آقا! الحمدلله ریخت و پاش فراوان است، همه مفسر و محقق قرآن کریم هستند و دیگر می‌توانیم در منبر فقط روضه بخوانیم که خیلی ارزش دارد.

بنده به هر کجا منبر بروم که مستمع مثلاً هر ۳ دقیقه یکبار گریه کند، دیگر نمی‌روم، چون ظلم است. بعد از بنده بهترین روضه‌خوان‌ها روضه می‌خوانند. الان شما باید یک ساعت گوش بدهید.

بنده عرض نمی‌کنم که بپذیرید، بلکه به کسی که او را قبول دارید عرضه کنید و بگوید: او این حرف‌ها را می‌زند، آیا درست می‌گوید؟ اگر درست نیست، کنار بگذار. گوشِ خود را دستِ هر کسی هم ندهید.

با روضه‌های غلط و قصه‌های احساساتیِ ضعیف السند، برای شبکه‌های دشمن مفت‌مفت خوراک جور می‌کنیم، این‌ها را تقطیع و پخش می‌کنند، بعد می‌گویند: «این هم استدلالات آقایان شیعه است!» جوانی که کتاب مطالعه نکرده است و پای منبر عالم نشسته است؛ می‌گوید: «هر فردی می‌فهمد که این‌ها چرندیات است»، بعد می‌گویند: «اعتقادات شل شدند»!

ان شاء الله خداوند ما را از دستِ بازیگران و کاسبان نجات بدهد.

بنده عرض کردم که راضی نیستم که کسی عرایض بنده را کنار سخنان فردی بگذارد و بگوید: «منظورِ او، فلانی بود»! اگر جای بخواهم تصریح کنم؛ اینقدر شجاعت دارم که تصریح کنم. عبارتِ فرد را بخوانم و نقد کنم.

اگر بنده برای نوجوان‌ها منبر بروم؛ فقط قصه عرض می‌کنم البته سعی می‌کنم که آن قصه حاوی نکته اعتقادی باشد و روحِ معنا درست باشد.

اجازه بدهید مثالی بزنم، روز گذشته در اینجا راجع به آن ترس‌ها روضه‌ای خواندند. اصلِ آن ماجرا، سندِ تاریخی عمیق قدیمی ندارد، ولی در زبانِ شعر که زبانِ تمثیل است، امکان نداشت بهتر از آن که مقام امامت را وصف کرد.

پس جای احساس در همان شعر است که از تمثیل استفاده کند و مقام امامت را بیان کند.

حالا اگر این متن واقع هم شد، شده است، اگر نشد، اوصافی که شما آن از حسین بن علی شنیدید راست بود. حالا آیا با آن ترس‌ها به قتلگاه رفت یا نرفت، ولی آن دستگیری بود، نجات‌بخشی حضرت عیسی علیه السلام بود، دلسوزی برای آن لشکر اعداء بود.

حالا این که اصل این واقع بود یا نبود؛ جای شعر این است که شما از صور خیال استفاده کنید، اما در منبر خیر. بنده در منبر وظیفه دارم قصه‌ای را عرض کنم که اتفاق افتاده باشد. جا با جا فرق می‌کند. الحمدلله ما هم به اندازه کافی جای احساس درست داریم.

ان شاء الله خداوند متعال همه شما را حفظ کند. ببخشید. «تلک شِقشِقَهٌ هَدَرَت ثُم قَرَّت»[۱۴] خدا می‌داند که بنده دیروز غبطه خوردم. منبرِ او از منبرِ من خیلی عمیق‌تر بود، منتها وقتی زبان شعر است شما جدا می‌کنید، مفاهیم و مقاماتِ امامت سر جای خود است، حالا این قصه اتفاق افتاده است یا خیر.

بنده را حلال کنید.

روضه حضرت قاسم بن حسن صلوات‌الله‌علیهما

هر کسی که می‌خواست به میدان برود، رجز می‌خواند.

«رجز» خصوصیاتِ شخصی دارد. فرد در رجزخوانی یا شعار می‌داد و نام خود را ابتدا ذکر می‌کرد، «دُونَ حُسَینٍ مُهْجَتی‌ وَ داری‌»[۱۵] آمده‌ام خانه و زندگی و جانم فدای حسین باد.

وقتی از سپاه مقابل فردِ ملعونی به میدان می‌آمد، شعار می‌داد و می‌گفت: (نعوذ بالله) من علی را لعن می‌کنم و بر منهج عثمان هستم!

یا فرد در رجزخوانی، خود و قبیله خود را معرفی می‌کرد. من بجلی هستم. من جملی هستم. پدرِ من کیست، «انَا زُهَیْرٌ وَانَا ابْنُ الْقَیْنِ اذُودُکُمْ بِالسّیْفِ عَنْ حُسَیْنِ»[۱۶]

رجز اختصاصی است و کسی نمی‌تواند از رجز فرد دیگری استفاده کند. اگر رزمنده‌ای باشد که به مقامی رسیده باشد که به جنگ تن به تن برود… همه افراد لشکر که برای جنگ تن به تن نیستند…

همه مدافعان حرم سلام الله علیهم اجمعین که شهید سلیمانی اعلی الله مقامه الشریف نیستند. همه که فلان فرمانده طراح عملیات نیستند.

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه در جنگ بدر، به جنگ تن به تن رفتند. همه که برای جنگ تن به تن نمی‌روند. چند جنگ تن به تن رخ می‌داد و بعد هم جنگ مغلوبه می‌شد. اگر در جنگ تن به تن یکی از طرفین از ادامه جنگ پشیمان می‌شد، جنگ با خونریزی کم تمام می‌شد.

تقریباً هر کجا حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه برای جنگ تن به تن رفتند؛ معمولاً دشمن جنگ را تمام کرده است.

پس رجز اختصاصی است، هر کسی هم رجز ندارد، سرباز صفر که رجز ندارد. خوب دقت کنید تا برسیم به آن جمله که می‌خواهم عرض کنم. از قبل هم باید رجز را آماده کرد چون شعر است. اگر ارتجالی چیزی بگویند ممکن است که مفهوم و قالب خوبی پیدا نکند.

ما برای اولین امضاء تمرین می‌کردیم. اولین بار که به شما چک می‌دهند؛ خط‌خطی نمی‌کنید بلکه از قبل تمرین کرده‌اید. رجز مثل امضاء شما است.

بعضی رجز را اقتباس می‌کردند.

پسر بزرگ امام حسن علیه السلام از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه اقتباس کرده بود، چون سنی نداشتند. پسر بزرگ امام حسن علیه السلام ـ عبدالله الاکبر یا ابوبکر بن حسن ـ شاید ۱۴ ـ ۱۵ سال داشت.

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه در جنگ خیبر این رجز را خواندند:

«أَنا الَّذی سَمَتنی أُمی حَیدَرَه *** ضِرغامُ آجامٍ وَلَیثُ قَسوَرَه»[۱۷]

این آقازاده لذت برده بود. سن ایشان کم بود و سابقه جنگ هم نداشتند. ایشان از رجز حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه اقتباس کرده بود و فرمود:

«إِنْ تُنْکِرُونِی فَأَنَا ابْنُ حَیْدَرَهْ‌ *** ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَهْ»‌[۱۸]

تقریباً از همان رجز اقتباس کرده بود.

سربازها یک‌یک به میدان رفتند و جنگیدند. افرادی که به جنگ تن به تن رفتند، شاید ۲۰ نفر هم نیستند. بیشتر شهداء در تیراندازی شهید شدند.

«جُناده انصاری» از انصارِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و به میدان رفت و شهید شد. او با همسر و فرزند خود به کربلا آمده بود. پسرِ جناده که ۱۰ ـ ۱۲ ساله بود، محضر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رسید و اجازه میدان خواست.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اجازه ندادند و فرمودند: پدر این جوان شهید شده است و شاید مادرش، میدان رفتن او را خوش نداشته باشد. عمرو بن جناده رحمه الله علیه عرض کرد: مادرم مرا فرستاده است…

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه دیدند که اصلاً این مادر حیف است لذا اجازه دادند…

او ۱۰ ـ ۱۲ ساله بود و رجزی از پیش آماده نکرده بود. همه رجزها جز یک رجز، همه اختصاصی هستند.

همه می‌توانستند یک رجز را بگویند، چون وقتی غلام سیاه [اسلم بن عمرو ترکی]‌ می‌خواست به میدان برود، دید اگر بگوید که من چه کسی هستم؟ پدر من چه کسی است؟ جذابیتی ندارد که ۳۰ هزار نفر را مبهوت کند. دارایی من این نیست که از قبیله بَجیله یا رَبیعه هستم یا پدرِ من فلان فرد است لذا گفت:

«امیری‌ حُسَینٌ وَنِعْمَ الامیرُ *** سُرُور فُؤادِ البَشیر النّذیرِ»[۱۹].

تاریخ نوشته است که این رجز را دو نفر خواندند؛ یکی غلام حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و دیگری عمرو بن جناده انصاری که از قبل رجز آماده نکرده بود.

ما بعد از ۱۴۰۰ سال این رجز را می‌شنویم، می‌لرزیم. خداوند متعال روزی ما قرار بدهد که در مقابل دیدگانِ مبارک حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف به میدان برویم و برای ایشان جان بدهیم.

حب و بغض آن‌ها تنظیم است و کنار امام معصوم علیه السلام هستند. اصلاً پاهایشان روی زمین نبود بلکه در حال پرواز بودند.

وقتی این نوجوان به میدان رفت، گفت:

«امیری‌ حُسَینٌ وَنِعْمَ الامیرُ *** سُرُور فُؤادِ البَشیر النّذیرِ»[۲۰]

نمی‌دانم توانست بجنگد یا نه ولی جاودانه شد. سرِ این نوجوان را جلوی مادرِ او پرت کردند و گفتند: این هم نتیجه محبت تو به حسین بن علی است!

نوشتند: مادر عمرو بن جناده انصاری سر را به سوی یکی از افراد دشمن پرتاب کرد و او را به هلاکت رساند.

پس از آن عمود خیمه را کشید و بر آن گروه حمله کرد امّا حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه او را برگرداند.

ـ ما چیزی را که در راه امام حسین علیه السلام دادیم را پس نمی‌گیریم.

یا امام حسن! بنده همه این ها را عرض کردم تا از آقایی آقازاده شما بگویم.

«حُمَید بن مُسلم اَزْدی» خبرنگار دشمن است و از دور در حال نگاه کردن و یاداشت کردن است. او به همراه خولی لعنه الله علیه، سر مبارک امام حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد لعنه الله علیه بردند.

اگر شما در روز درِ تیغ آفتاب ـ ساعت ۲ یا ۳ بعد ظهر ـ لامپی را وسط بیابان ببرید، از دور به چشم نمی‌آید.

حمید بن مسلم می‌گوید: «خَرَجَ إلَینا غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّهُ قَمَرٍ»[۲۱] یک نوجوانی که یک تکه‌ماه بود و می‌درخشید آمد.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شبیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند…

عایشه می‌گفت: اگر فاطمه در روز هم راه برود, نور صورت او پیدا است. وقتی که در کوچه بنی‌هاشم به در لگد زدند وارد که شد، گفت: «فَأَقْبَلَتْ إِلَیَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِی»[۲۲]؛ نورِ صورت فاطمه…

حمید بن مسلم می‌گوید: یک نوجوانی که ماه‌پاره بود و می‌درخشید، به محضر آمد…

افرادی که با زره خود و سپر رفته بودند…

حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما یک لباس سفید بر تن داشتند و شمشیر حمایل کرده بودند در حالی که شمشیر به زمین کشیده می‌شد. همینکه امام حسین صلوات الله علیه، آقازاده امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را دیدند؛ شروع به گریه کردند…

ولی همّت بلند دار که مردان روزگار، از همّتِ بلند به جایی رسیده‌اند…

بلد بود که چه کار کند. هر چه حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما اصرار کرد، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه امتناع فرمودند. «فَلَم یَزَلِ الغُلامُ یُقَبِّلُ یَدَیهِ و رِجلَیهِ»[۲۳] حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما همچنان دست‌ها و پاهاى مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را می‌بوسید تا اینکه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نتوانستند مقاومت کنند و به ایشان اجازه دادند…

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه چه کشیدند. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، قاسم را در آغوش کشیدند؛ «و جعلا یبکیان حتى غشی علیهما»[۲۴] آنقدر گریه کردند تا بی‌هوش شدند…

حالا امام حسین علیه السلام می‌خواهند حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما را به میدان بفرستد، «فخرج و دموعه تسیل على خدیه»[۲۵] صورت ایشان خیس اشک بود. سمت میدان رفت…

همه این مقدمات را عرض کردم تا این یک جمله را عرض کنم. حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما از قبل رجز خودشان را آماده کرده بودند و یک رجزِ اختصاصی داشت. از قبل تصمیم گرفته است. حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما کسی نیست که عمه سادات علیها السلام را به اسیری ببرند و او ببیند… از قبل رجز خود را آماده کرده بود.

ما هم باشیم، همینطور. الان که اینطور عموی من تنها شده است…

همیشه هر کجا مشکلی وجود داشت؛ امام حسن صلوات الله علیه خود را سپر می‌کردند. حسنین علیهما السلام کنار منبر نشسته بودند. آن ملعون جسارت به حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه کرد. وقتی امام حسین علیه السلام خواستند که پاسخِ آن ملعون را بدهند؛ امام حسن علیه السلام فرمودند: «حسین جان! اگر به تو هم چیزی بگوید، من بیشتر اذیت می‌شوم. خودم جواب آن ملعون را می دهم». همه جا بار روی دوش امام حسن علیه السلام است.

حضرت قاسم صلوات الله علیه به میدان می‌رود و می‌گوید: بابا کجایی بیایی و ببینی که ۳۰ هزار نفر آمدند؟ جای شیر جمل خالی است…

«فخرج و دموعه تسیل على خدیه»؛ در حالی که صورت ایشان غرقِ اشک بود؛ فریاد زد:

«إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحسنِ *** سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی المؤتَمَن»

حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما این رجز را خواندند، ولی این که اینطور نامِ مبارک شیر جمل را در مقابل کسانی که زخم خورده هستند ببرید؛ باید توان پس بدهید.

من نمی‌توانم این قسمت‌های روضه را عرض کنم لذا رد می‌شوم…

یک لحظه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه از دور یک صدای خفیفی شنیدند؛ «یَا عَمَّاهْ» عمو به فریادم برس…
بنده هر چه جستجو کردم، این عبارت را از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ندیدم. هر بلایی که بر سر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه آوردند، جای نفرمود که سخت است.

اینجا وقتی که خود را بر سر حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما رساند، اتفاقی افتاد که بنده توان بیان آن ها را ندارم.

همینکه نگاه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به پیکر حضرت قاسم بن حسن صلوات الله علیهما افتاد فرمود: «عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبَکَ أَوْ أَنْ یُجِیبَکَ» برای من سخت است…


[۱] . سوره مبارکه غافر، آیه شریفه ۴۴٫

[۲] . سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳] . الصحیفه السجادیه، ص ۹۸٫

[۴] . بحار الأنوار ، جلد ‏۳۴، صفحه ۳۰۱٫

[۵] . مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵ (فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ اَلْأُمَّهُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی یَقُولُ اَلْخِلاَفَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلَى آلِ سُفْیَانَ . وَ کَانَ تَوَجَّهَ اَلْحُسَیْنُ إِلَى مَکَّهَ لِثَلاَثٍ مَضَیْنَ مِنْ شَعْبَانَ سَنَهَ سِتِّینَ مِنَ اَلْهِجْرَهِ .)

[۶] . الکامل فی التاریخ – ط دار صادر و دار بیروت، جلد ۳، صفحه ۴۵۸٫
«ما أن أبالی بما لاقت جموعهم  *** بالفرقدونه من حمی و من موم

 اذا  اتکأت علی الانماط  مرتفقا *** بدیر  مران   عندی  ام کلثوم»

ترجمه: مرا چه باک که تمام لشکر اسلام از مرض آبله و تب مردند. من اکنون در دیر مران بر متکاهای پرقو تکیه داده و راحتم ، و ام کلثوم در آغوش من است.

[۷] . البدایه والنهایه – ط هجر، جلد۱۱، صفحه ۴۲۱٫

[۸] . المزار (للشهید الاول)، صفحه ۸۸٫

[۹] . سوره مبارکه جمعه، آیه ۹٫ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

[۱۰] . کتاب«منتهى الکلام» که توسط یکى از علماى اهل سنت به نام«مولوى، حیدرعلى فیض‌آبادى» در ردّ بر امامیه نوشته شد. مؤلف کتاب، مى‌گفت: اگر اولین و آخرین شیعه جمع شوند، نمى‌توانند جواب کتاب مرا بنویسند!

[۱۱] . من لا یحضره الفقیه، جلد ۲، صفحه ۵۳۱٫

[۱۲] . روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه(ط- القدیمه)، جلد ۵، صفحه ۲۴۲٫

[۱۳] . الکافی- ط الاسلامیه، جلد ۲، صفحه ۱۲۵٫

[۱۴] . نهج البلاغه (صبحی صالح)، جلد ۱، صفحه ۵۰٫

[۱۵] . مقتل الحسین (أبو مخنف الازدیی)، جلد ۱، صفحه ۱۳۰٫

[۱۶] . تاریخ الطبری، جلد ۴، صفحه ۳۳۶٫

[۱۷] . دیوان الإمام علی، جلد ۱، صفحه ۶۷٫

[۱۸] . مقتل الحسین علیه السلام (خوارزمی)، جلد ۲، صفحه ۳۲٫

[۱۹] . إبصار العین فی أنصار الحسین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۹۵٫

[۲۰] . بحار الأنوار – ط مؤسسهالوفاء، جلد ۴۵، صفحه ۲۷٫

[۲۱] . أبو مخنف الازدیی، وقعه الطّف، جلد۱، صفحه ۲۴۳ و ۲۴۴٫ « قال حمید بن مسلم: خرج إلینا غلام کأنّ وجهه شقه قمر، فی یده السّیف علیه قمیص وإزار ونعلان ، قد انقطع شِسع أحدهما ـ ما أنسى أنّها الیسرى فقال لی عمرو بن سعد بن نفیل الأزدی: والله، لأشدنّ علیه. فقلت له : سبحان الله! وما ترید إلى ذلک ، یکفیک هؤلاء الذین تراهم قد احتووه. فقال : والله، لأشدّن علیه فشدّ علیه فما ولّى حتّى ضرب رأسه بالسّیف ، فوقع الغلام لوجهه ، فقال : یا عمّاه! فجلّى الحسین (علیه السّلام) کما یجلّى الصّقر ، ثمّ شدّ شدّه لیث أغضب فضرب عمرواً بالسّیف فاتّقاه بالسّاعد ، فأطنّها من لدن المرفق ، وجالت الخیل فوطئته حتّى مات. وانجلت الغبره ، فإذا بالحسین (علیه السّلام) قائم على رأس الغلام والغلام یفحص برجلیه ، وحسین (علیه السّلام) یقول : «بُعداً لقوم قتلوک ، ومن خصمهم یوم القیامه فیک جدّک. عزّ والله ، على عمّک أنْ تدعوه فلا یُجیبک ، أو یُجیبک ثمّ لا ینفعک ، صوت والله ، کثُر واتره وقلّ ناصره». ثمّ احتمله ، فکأنّی أنظر إلى رجلی الغلام یخطّان فی الأرض ، وقد وضع الحسین (ع) صدره على صدره ، فجاء به حتّى ألقاه مع ابنه علی بن الحسین (ع) ، وحوله قتلى من أهل بیته. فسألت عن الغلام. فقِیل : هو القاسم بن الحسن بن علی بن أبی طالب (علیه السّلام).»

[۲۲] . مأساه الزهراء علیها السلام، جلد ۲، صفحه ۲۹۶٫

[۲۳] . بحار الأنوار (ط مؤسسهالوفاء)، جلد ۴۵، صفحه ۳۴٫ «ثم قال أبو الفرج ومحمد بن أبی طالب وغیرهما ثم خرج من بعده عبد الله بن الحسن بن علی بن أبی طالب علیه السلام وفی أکثر الروایات أنه القاسم بن الحسن علیه السلام وهو غلام صغیر لم یبلغ الحلم فلما نظر الحسین إلیه قد برز اعتنقه وجعلا یبکیان حتى غشی علیهما ثم استأذن الحسین علیه السلام فی المبارزه فأبى الحسین أن یأذن له فلم یزل الغلام یقبل یدیه و رجلیه حتى أذن له فخرج ودموعه تسیل على خدیه و هو یقول:

إن تنکرونی فأنا ابن الحسن *** سبط النبی المصطفى والمؤتمن

هذا حسین کالأسیر المرتهن *** بین أناس لا سقوا صوب المزن»