«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏»

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَهُ الله عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ إِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّینِ».

علّت خوشحالی عبدالله بن زبیر از خروج امام حسین علیه السّلام از مکّه

دیدارهای أبا عبدالله الحسین علیه السّلام با شخصیت‌های مشهور جهان اسلام را بیان می‌کردیم. امشب به یکی دیگر از دیدارهای أبا عبدالله الحسین علیه السّلام با یک شخصیت مهم امّا نحس، مهم امّا قدرت طلب و جاه طلب به نام عبدالله بن زبیر بن عوّام، می‌پردازیم.

وقتی حضرت أبا عبدالله الحسین قصد عراق کردند و تصمیم گرفتند نهضت خود را به سمت عراق ادامه بدهند، عبدالله بن زبیر خدمت آقا أبا عبدالله الحسین علیه السّلام شرفیاب می‌شوند، به آقا أبا عبدالله الحسین علیه السّلام بیان می‌کنند: اگر من هم شیعیانی مثل شیعیان شما در عراق داشتم، قطعاً به سمت عراق حرکت می‌کردم. یعنی ته دلش (از صمیم قلب) خوشحال بود که امام حسین علیه السّلام از شهر مکّه خارج بشوند.

(دلیل این خوشحالی چه بود) به چه دلیل؟ تا صحنه برای ریاست طلبی و جاه طلبی او در حجاز فراهم بشود. اتّفاقاً عبدالله بن عبّاس هم با یک شعری به همین فضا یعنی خالی شدن (مکّه) برای این‌که عبدالله بن زبیر خود را در معرض قدرت و ریاست قرار بدهد، اشاره می‌کند. البتّه برای این‌که متّهم به قدرت و ریاست طلبی نشود، این‌‌طور با آقا سخن می‌گوید، لکن اگر در مکّه بمانید و از این‌جا قیام را رهبری بکنید، ما هم در حدّ توان -نمی گوید بدون هیچ قید و شرطی- خود از شما حمایت خواهیم کرد. هم حمایت عملی، هم حمایت فکری. خود را صاحب نظر می‌دانست.

پاسخ امام حسین علیه السّلام به درخواست عبدالله بن زبیر

پاسخ أبا عبدالله الحسین علیه السّلام بسیار بسیار مهم است، نکات بسیار زیادی در این پاسخ است لکن به یکی دو مورد می‌پردازیم و به یک مسئله‌ی خیلی مهم و آن شخصیت شناسی عبدالله بن زبیر است. پاسخ أبا عبدالله الحسین علیه السّلام به عبدالله بن زبیر چیست؟ بنده عین عبارت أبا عبدالله الحسین را یادداشت کردم. أبا عبدالله الحسین علیه السّلام یک پیش‌گویی از امیر المؤمنین، حضرت علی علیه الصّلاه و السّلام راجع به این جریان بیان می‌فرمایند که چرا من عازم عراق خواهم بود. فرمود: «إنَّ أبی»[۱] یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام؛ «حَدَّثَنِی» به من خبر داد؛ «أَنّ بِها (بمکه)» در شهر مکّه «کَبْشاً» یک خیره سری، کبش یعنی قوچ، قوچ کنایه از خیره سری است. در شهر مکّه یک انسان خیره سری «(به) یَسْتَحِلُّ حُرْمَتَهَا» به وسیله‌ی آن انسان خیره سر، حرمت کعبه هتک خواهد شد. حرمت کعبه شکسته خواهد شد، توسّط یک انسان خیره سری به کعبه جسارت خواهد شد. «فَما احبّ أن أکونَ أنا ذلکَ الکَبش‏» من دوست ندارم آن انسان خیره سری باشم که حرمت کعبه را به وسیله‌ی او خواهند شکست.

أبا عبدالله الحسین علیه السّلام از پدر بزرگوار خود امیر المؤمنین روایتی نقل می‌کنند که این روایت پیشگویی حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام است و أبا عبدالله الحسین علیه السّلام این را بیان می‌کند که به زودی یک انسان خیره سرِ قدرت طلبی به واسطه‌ی خیره سری و بی مبالاتی خود حرمت کعبه را خواهد شکست و من نمی‌خواهم آن خیره سر و کبش باشم.

 امام در مقابل عبدالله بن زبیر این روایت را خواند، یعنی مراقب باش تو این خیره سر نباشی که هستی که اتّفاقاً آن کبش و آن خیره سر و آن قدرت طلب، جاه طلب همین عبدالله بن زبیر نحس است که إن‌شاءالله راجع به نحس بودن او خدمت شما (مطالبی را) بیان می‌کنم.

حفظ حرمت کعبه

خود ایشان یک پیشگویی نسبت به خود می‌کنند ، چقدر دقیق است. «وَ اللّه لَئِن اقتَلَ خَارجاً مِنها بِشبرٍ أحبٌّ إلیَّ مِن أن اقتَلَ (فیها) داخلاً منها» اگر من یک وجب بیرون مکّه کشته بشوم، برای من محبوب تر از آن است که در مکّه کشته بشوم. چرا؟ حرمت کعبه باید حفظ بشود. کعبه بلد امن الهی است. کعبه حرم امن الهی است. ما باید حرمت کعبه را حفظ بکنیم. اگر یک وجب بیرون مکّه کشته بشوم، شهید بشوم برای من ارزشمندتر و محبوب‌تر از این است که در مکّه بمانم که کنار خانه‌ی خدا به لقاءالله بپیوندم، نه اگر قرار است با ریخته شدن خون من، حرمت کعبه شکسته بشود، بیرون کعبه برای من محبوب‌تر خواهد بود. «وَ لَئِن اقتِلَ خَارجاً منه بِشیرین (بشبرین) أحبُّ إلیَّ مِن أن اقتَلَ خَارجاً منه (منها) بِشبرٍ»[۲] شبر یعنی یک وجب. اگر دو وجب دورتر از مکّه کشته بشوم، برای من محبوب‌تر است از این‌که یک وجب نزدیک‌تر کشته بشوم. یعنی هر چه در حفظ حرمت حریم ملکوتی حرم امن الهی بتوانم تأثیرگذار باشم، برای من ارزشمندتر است که بگویند: حسین کنار کعبه کشته شد. بیرون کشته بشوم، حرمت کعبه حفظ بشود، بهتر از آن است که در کنار کعبه به لقاء الله پیوندم.

بعد فرمود: «یَا ابْنَ الزُّبَیْرِ لَأَنْ أُدْفَنَ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ»[۳] امام فرمود: من دارم به کوفه می‌روم. آن موقع بحث کربلا نبود. کربلا از چه وقت (مطرح شد)؟ از وقتی که سپاه حرّ بن یزید ریاحی در منطقه‌ی ذو حُسَم و شَراف در مقابل امام صف آرایی کردند، راه امام را از عذیب القوادس به سمت عذیب الهجانات منحرف کردند و به کربلا رسیدند. هنوز تقریباً یک ماه بشتر مانده است امّا امام دارد پیش‌گویی می‌کند. می‌فرماید: اگر من در ساحل فرات دفن بشوم، بهتر از آن است که «أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُدْفَنَ بِفِنَاءِ الْکَعْبَهِ» فنا یعنی آستانه؛ برای من محبوب‌تر از این است که در آستانه‌ی کعبه، کنار جدّم اسماعیل دفن بشوم. نه، اگر قرار است کشته بشوم و با خون من خانه‌ی خدا هتک بشود. بهتر آن است که کنار ساحل فرات دفن بشوم نه کنار کعبه، کنار جدم اسماعیل.

 بعد أبا عبدالله الحسین علیه السّلام این جمله را فرمود: «وَ ایْمُ اللَّهِ»[۴] به خدا قسم «لَو کُنتُ فِی جُحرِ هَامّهٍ مِن هذهِ الهَوام لَاستَخرجونی حَتَّى یَقضوا فیّ حَاجَتهُم» ابن زبیر فکر کردی من در کعبه بمانم یا به عراق بروم یا یمن به بروم یا به ایران بروم یا به آذربایجان بروم یا به مصر بروم یا به هر نقطه‌ی دوری مثل چین بروم، این‌ها من را رها می‌کنند؟ اصلا و ابدا. اگر من در لانه‌ی یک جاندار جنبنده‌ای هم پنهان بشوم، من را از داخل لانه‌ی این جاندار بیرون می‌کشند تا این‌که به حاجت دل خود که قدرت طلبی و نابودی دین است برسند. «وَ اللّه لَیعتَدنَّ عَلیًّ کَما اعتَدت الیَهود فِی‏ السَّبت» قسم به خدا این‌ها بر من تعدّی خواهند کرد، این‌ها خون من را خواهند ریخت و حرمت من را خواهند شکست، همان‌طور که یهود حرمت روز شنبه که خدا دستور داده بود حفظ بکنید را حفظ نکردند و خدا آن‌ها را تبدیل به میمون کرد.

استقامت امام حسین علیه السّلام در راه دین

این جملات یعنی چه؟ نکته‌ی اوّل این است که صلابت، استقامت، ایستادگی أبا عبدالله الحسین علیه السّلام با تمام وجود در مقابل طاغوت زمان است. یعنی من کوتاه نمی‌آیم، آن‌ها هم کوتاه نمی‌آیند. من کوتاه نمی‌آیم چون باید امر الهی را اجرا بکنم، آن‌ها کوتاه نمی‌آیند چون می‌خواهند به حاجت دل خود برسند. من کوتاه نمی‌آیم، تسلیم نمی‌شوم، مقاومت می‌کنم تا کشته بشوم و تکلیف الهی را در دفاع از دین انجام بدهم، آن‌ها هم برای رسیدن به قدرت و نابودی دین، من را خواهند کشت. نه من کوتاه می‌آیم، نه آن‌ها کوتاه می‌آیند امّا آن‌ها همان‌طور که یهود تبدیل به میمون شدند و نابود شدند این تشبیه یعنی این؛ چون اصحاب سبت بعد از این‌که تبدیل به میمون شدند، بعد از سه روز مردند- بنی امیّه هم نابود خواهند شد. قرار است خون من، مقاومت من، استقامت من، تکلیف‌مداری من و پایداری من که منجر به خونریزی دل من خواهد شد، ریشه‌ی ظلم طاغوت بنی امیّه را بخشکاند و من کوتاه نمی‌آیم و این نکته‌ی اوّل است.

یعنی ما باید هزینه‌ی استقامت را بدهیم. اگر کسی هزینه‌ی استقامت را نداد، هزینه‌ی سازش برای او هزاران بار بیشتر خواهد بود. امّا اگر کسی استقامت کرد، هزینه‌ی استقامت کمتر از هزینه‌ی سازش است. هزینه‌ی شهادت کمتر از هزینه‌ی خواری و ذلّت است. الآن اوضاع زمانه را ببینید. الآن وضعیت این گاو شیرده‌ی غرب آسیا را ببینید. ضعیف‌ترین کشور عربی از حیث مالی که تمام سرمایه‌ی دولت یمن به اندازه‌ی یک سال درآمدهای نفتی، کمتر از یک سال درآمدهای نفتی این گاو شیرده سعودی‌ها است، سعودی‌هایی که همه نوع سازشی با استکبار داشتند. همه نوع کرنشی نسبت به آمریکا داشتند، (یمنی‌ها) با چند پهباد چند ده هزار دلاری، میلیاردها دلار به این گاو شیرده ضرر زدند و سامانه‌های پیشرفته‌ی آمریکایی نتوانستند هیچ کاری برای این‌ها بکنند و دیدید رئیس جمهور آمریکا گفت: ما نفت داریم، نیازی به حمایت کردن از این گاو شیرده نداریم. هم می‌خواهد بیشتر  بدوشد، هم می‌خواهد این ذلّت را به آن‌ها نشان بدهد که هزینه‌ی سازش قطعاً بیشتر از هزینه‌ی استقامت است.

هزینه ی سازش بیشتر از هزینه‌ی استقامت

این مردم مظلوم دوستدار أبا عبدالله الحسین -یعنی مردم یمن- که سال‌ها قبل بنده خود از استاد بزرگوار حاج آقای صدیقی شنیدم که حضرت آیت الله العظمی مرحوم بهجت فرمود: إن‌شاءالله تعالی حوادث یمن زمینه‌ساز ظهور آقا امام زمان علیه السّلام است. الگوی این مردمی که پنج سال است دارند مقاومت می‌کنند، چه کسی است؟ أبا عبدالله الحسین علیه السّلام است. هزینه‌ی سازش قطعاً بیشتر از هزینه‌ی استقامت و شهادت است. خداوند عزّت را در جهاد و شهادت قرار داده است و ذلّت و نکبت و خواری را در سازش و پذیرش طاغوت قرار داده است. این نکته‌ی اوّل این کلمات است.

سپر شدن برای دفاع از اسلام

نکته‌ی دوم و بسیار مهم در کلمات أبا عبدالله الحسین علیه السّلام خطاب به این کبش و خیره سر ریاست طلبِ قدرت طلب یعنی عبدالله بن زبیر نحس این است که ما باید سپر اسلام بشویم نه اسلام سپر ما. ما باید فدایی دین باشیم، نه دین را فدای خود بکنیم. ما باید حفظ حریم خانه‌ی خدا را انجام بدهیم، نه خانه‌ی خدا جان من را نجات بدهد. عبدالله بن زبیر با خواری و ذلّت از دست ولید بن عتبه بن ابی سفیان از مدینه فرار کرد، به کجا پناه برد؟ به کعبه. که چه بشود؟ که جان خود را نجات بدهد. اساساً برای این‌که جان خبیث و نحس خود را نجات بدهد، به خانه‌ی خدا پناه برد، عبدالله بن زبیر تو قرار است فدایی حرمت کعبه بشوی، نه حرمت کعبه فدای تو بشود؟ و دو بار -این پیش‌بینی حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام که «یَستَحلُ حُرمَتها»[۵]– حرکت کعبه به واسطه‌ی این انسان خیره سر قدرت طلب هتک خواهد شد، دو بار هتک شد. یک بار بعد از قیام حرّه‌ی واقم که طبق بعضی از نقل ها ابن نمیر خانه‌ی خدا را با منجنیق سوزاند و قسمتی از خانه‌ی خدا را هم تخریب کرد. دو سال ۷۳ یعنی ۱۳ سال بعد از کربلا که خانه‌ی خدا با خاک یکسان شد، چرا؟ چون عبدالله بن زبیر  بیرون نمی‌رفت، به داخل کعبه پناه برده بود که جان خبیث خود را نجات بدهد، حجّاج بن یوسف ثقفی این انسان پلیدِ خونریز از پنج محل خانه‌ی خدا را با منجنیق با خاک یکسان کرد و عبدالله بن زبیر را کنار خانه‌ی خدا سر برید و حرمت کعبه شکسته شد.

پیام أبا عبدالله الحسین علیه السّلام به ابن زبیر‌ها این است که ما باید سپر اسلام بشویم، نه اسلام سپر ما بشود. ما باید اسلام را نگه بداریم، نه این‌که اسلام مایه‌ی زنده بودن و زندگی ما بشود. این انسان‌های پلیدی که چپاول می‌کنند، بکنند «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ‏»[۶] زیر و رو خواهند شد امّا نباید به نام دین چپاول بکنند. وقتی اختلاس می‌کند، وقتی خون مردم را در شیشه می‌کند، بدون چادر است، وقتی او را دستگیر می‌کنند در دادگاه چادر نو بر سر می‌کند، روی خود را هم مثل زنان بسیار محجّبه می‌گیرد. این استفاده کردن از دین برای حفظ آبروی خود است. تو باید آبروی خود را برای دین بدهی، نه دین را برای آبروی خود خرج بکنی. این‌ها همان ابن زبیرهای امروز هستند. این حرف‌های أبا عبدالله برای امروز ما است. ما باید تمام هستی خود را برای دفاع از دین بدهیم، نه دین را سپر بلای خود و دنیای خود و چپاول‌های خود قرار بدهیم. ابن زبیر برای این‌که به قدرت برسد، به خانه‌ی خدا پناه برد و دو بار حرمت خانه‌ی خدا را فقط و فقط برای رسیدن به دنیا شکست. این پیام أبا عبدالله الحسین علیه السّلام است.

ولد نحس بودن عبدالله بن زبیر

عبدالله بن زبیر از دید امیر المؤمنین علیه السّلام ولد نحس است. در نهج البلاغه است، فرمود: «مَا زَالَ الزُّبَیْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّهِ (فافسده)‏ در منبع یافت نشد»[۷] فرمود: زیبر از ما اهل بیت بود -همان‌طور که می‌گوییم سلمان از اهل بیت بود- زبیر هم از ما اهل بیت بود امّا تا کجا، تا چه وقت؟ تا جایی که پسر مشئوم، یعنی پسر نحس او عبدالله «نَشَأَ» بزرگ شد «(فافسده)»‏ پدر خود را به فساد کشاند. چه بسیار بزرگانی که توسّط فرزندان نحس خود عاقبت به خیر نشدند. چه بسیار کسانی که مثل زبیر سیف الاسلام بودند امّا به خاطر دفاع از فرزندان خود سیف علیه اسلام شدند. این‌ها عبرت‌های تاریخ است. عبدالله بن زبیر اوّلین مولود مهاجرین است. سال یک هجری به دنیا آمد، یعنی دو سه سال از امام حسین علیه السّلام هم بزرگتر بود. وقتی رسول خدا از دنیا رفت، حدود ده سال داشت، به همین دلیل در رجال این آقا را با عنوان صحابه‌ی صغیر مطرح کردند. یعنی صحابه‌ای که به بلوغ نرسیده است.

می‌خواهم بگویم که عبدالله بن زبیر چطور رشد کرد که بفهمیم که ریشه‌ی این انحرافات و نحس بودن او چیست؟ بعد از رسول خدا مدیریّت جامعه از مدیریّت ولایی و الهی به مدیریّت غصبی تبدیل شد. مدیران غاصب جامعه که امیر المؤمنین علیه السّلام را خانه‌نشین کردند، به دلیل این‌که متّصل به وحی الهی نبودند، جامعه را با دنیا مدیریّت کردند و مردم به دنیاگرایی روی آوردند. بعد از این‌که الارض السّواد… اسم سرزمین عراق الارض السّواد بود، سواد یعنی سیاهی. چرا؟ چون چنان سبز بود، سرسبز بود که وقتی از دور نگاه می‌کردند، به سیاهی می‌زد. وقتی که فتوحات اسلامی -حالا اصطلاحاً- از زمان خلیفه‌ی دوم شروع شد، درآمد مدینه بسیار بالا رفت. یعنی از سرزمین عراق سالیانه حدود ۱۳۰ میلیون درهم وارد مدینه می‌شد. مبلغ بسیار بالایی بود، با پانصد درهم ازدواج می‌کردند، زندگی تشکیل می‌دادند. فقط ۱۳۰ میلیون درهم از عراق وارد خزانه‌ی مدینه شد. اگر این درآمد صرف اشتغال‌زایی و تولید و رونق تولید می‌شد، جامعه رشد می‌کرد.

امّا متأُسّفانه اوّلین پایه‌گذار امتیازهای نجومی جناب خلیفه‌ی دوم بود.جناب خلیفه‌ی دوم آمد گفت: بیت المال نباید به صورت مساوی تقسیم بشود. مهاجرین ارزشمند هستند، آن‌ها بیشتر بگیرند. بدری‌ها آن کسانی که در جنگ بدر بودند، باید بیشتر بگیرند، صحابه‌ی نزدیک بیشتر بگیرند، نزدیکان پیامبر بیشتر بگیرند. چه اتّفاقی افتاد؟ این امتیازهای باعث درآمدهای نجومی شد، نه حقوق‌های نجومی، می‌دانید چه اتّفاقی افتاد؟ پدیده‌ی دنیا طلبی بین صحابه‌ی رسول خدا بیشتر شد. چرا؟ چون این‌ها همه‌ی امتیازات را داشتند. هم مهاجر بودند، هم قریشی بودند، هم نزدیک پیامبر بودند و… به طوری که فاصله‌ی طبقاتی دریافتی از حکومت، از بیت المال این‌طور می‌شد یک شخص عادی در حکومت زمان خلیفه دویست درهم در سال از بیت المال حقوق می‌گرفت، آن امتیازات برای یک شخصی مثل زبیر ده هزار درهم یا ۱۲ هزار درهم می‌شد و خلیفه‌ی دوم گفت: فرزندان مجاهدین باید نصف پدران خود بگیرند و پدیده‌ی آقازادگی از این‌جا به وجود آمد.

 ابن زبیر آقازاده‌ای بود که بدون هیچ زحمتی برای اسلام فقط و فقط به خاطر این‌که پدر او زبیر مجاهد بود، قریشی بود، مهاجر بود، نزدیک پیامبر بود، خویشاوند پیامبر بود، فقط به خاطر آقازادگی نصف پدر خود حقوق می‌گرفت. یعنی پدر او ده هزار درهم می‌گرفت، خود او پنج هزار درهم می‌گرفت. یک نفر از مردم عادی دویست درهم می‌گرفت.

قرآن می‌فرمایند قریشی‌ها اهل تجارت هستند. «لِإیلافِ قُرَیْشٍ‏ * إیلافِهِمْ رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ‏»[۸] این‌ها اهل تجارت بودند، مغز ریاضی آن‌ها خوب بود. «أَضْعافاً مُضاعَفَهً»[۹] مکّی‌ها سودهای مرکّب را اختراع کردند. چون اهل تجارت بودند، مغز اقتصادی بودند، رفتند در عراق سرمایه‌گذاری کردند، امتیازهای نجومی طلحه و زبیر تبدیل به درآمدهای بسیار بالای نجومی شد. به نحوی که یک مزرعه‌ی طلحه به نام نشاستج -که فکر می‌کنم همان نشاسته‌ی فارسی خود ما باشد- در عراق سالیانه حدود سیصد هزار درهم درآمد داشت.

علّت دشمنی عبدالله بن زبیر با امیر المؤمنین علیه السّلام

امتیازهای نجومی، درآمدهای نجومی، پدیده‌ی آقازادگی، عبدالله بن زبیر را یک انسان دنیاطلب خیره سر ریاست طلبی کرد که برای رسیدن به دنیا علیه امیر المؤمنین علیه السّلام شمشیر کشید. جنگ جمل را چه کسی راه انداخت؟ همین عبدالله بن زبیر. پدر خود را تحریک کرد، خاله‌ی خود را، همسر پیامبر عایشه را تحریک کرد، به یک دروغ متوسّل شدند و آن خون خلیفه‌ی سوم بود. خلیفه‌ی سوم را امیر المؤمنین علیه السّلام که نکشت، حسن و حسین که نکشتند، شورشی‌ها کشتند و بعضاً گفتند خود آن‌ها کشتند. یعنی خود بنی امیّه کشتند.

 امّا کشتند، همین آقازاده‌ها به نام خون‌خواهی خلیفه‌ی سوم علیه امیر المؤمنین علیه السّلام قیام کردند. چرا؟ چون امیر المؤمنین علیه السّلام تمام این امتیازهای نجومی را قطع کرد. تمام استانداران معزول که با ثروت‌های باد آورده به نان و نوایی رسیدند، سپاهی علیه امیر المؤمنین تجهیز کردند رفتند وارد بصره شدند. فرماندار بصره که منصوب امیر المؤمنین علیه السّلام بود را گرفتند، پوست صورت او را کامل کندند صحابه‌ی پیامبر هفتاد نفر از محافظین خزانه را کشتند، غارت کردند. یعنی ریاست طلبی باعث می‌شود انسان دین و دنیای خود را بفروشد.

ریاست طلبی عبدالله بن زبیر نحس باعث هتک حرمت کعبه شد امّا در جنگ جمل یک داستان برای شما بگویم. وقتی که همسر پیامبر عایشه در مسیر بصره به یک منطقه‌ای به نام حوأب رسید، در این منطقه سگان بسیاری بودند شروع به پارس کردن کردند. همسر پیامبر پرسید: این‌جا چه منطقه‌ای است که سگ‌ها این‌قدر سر و صدا می‌کنند؟ به او گفتند: منطقه‌ی حوأب است. همسر پیامبر عایشه به شدّت گریه کرد. گفتند: چه شده است؟ گفت: یاد کلام رسول خدا، حضرت محمّد مصطفی افتادم. حضرت رسول خدا به من گفت: «یَا حُمَیْرَاءُ (لا تکونی الّتی) إِیَّاکِ أَنْ تَنْبَحَکِ (تنبحها) کِلَابُ الْحَوْأَبِ»[۱۰] اسم اصلی عایشه حمیرا بود یا لقب او. حمیرا نکند تو آن کسی باشی که صدای پارس منطقه‌ی حوأب را دربیاوری. می‌گوید من به یاد کلام رسول خدا افتادم ،می‌خواهم برگردم. می‌دانید چه کسی مانع برگشتن عایشه شد؟ پسر خواهر او، همین عبدالله بن زبیر نحس که عایشه خاله‌ی او می‌شد. می‌دانید چطور عایشه را منصرف کرد؟ آمد گفت: خاله جان! چه کسی گفته است این‌جا حوأب است. (عایشه) گفت: همین‌ها گفتند. گفت: من بروم به ساکنین بگویم این‌جا کجا است. رفت پنجاه نفر از ساکنین حوأب را با یک پول کلان آورد -اوّلین شهادت زور و دروغ در جهان اسلام به نام عبدالله بن زبیر ثبت شد- به این پنجاه نفر گفت: نزد خاله‌ی من بیایید، شهادت بدهید این‌جا حوأب نیست و این‌ها به خاطر پول دنیا و این عبدالله نحس برای رسیدن به قدرت و جنگ علیه امیر المؤمنین علیه السّلام آمدند پیش عایشه شهادت دادند این‌جا حوأب نیست، عایشه هم آرام شد، به راه خود به سمت بصره ادامه دادند.

 ریاست طلبی، شهادت زور می‌آورد. خیره سری… بعد از این‌که عبدالله بن زبیر در حجاز ادّعای خلافت کرد، اسم مبارک حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را در خطبه‌های خود نمی‌آورد. این‌قدر کینه به پیامبر و آل پیامبر داشت که به او اعتراض کردند گفتند: حالا که دیگر یزیدیان رفتند تو حاکم علی الاطلاق حجاز و عراق شدی، چرا اسم پیامبر را نمی‌آوری؟ گفت: پیامبر یک فامیل‌های مغروری دارد، من اسم او را بیاورم، آن‌ها مباهات می‌کنند، برای شکستن غرور آن‌ها اسم پیامبر را نمی‌آورم. عجب! و بالاخره حرمت کعبه به خاطر این انسان خیره سر شکسته شد، کعبه با خاک یکسان شد و خود همین عبدالله نحس کنار خانه‌ی خدا سر بریده شد. ریاست طلبی انسان را از همه چیز دور می‌کند؛ از انسانیّت، از دیانت، از آزادگی و مردانگی.

اجازه‌ی میدان به علی اکبر از طرف امام حسین علیه السّلام

امّا أبا عبدالله الحسین علیه السّلام با تمام وجود با همه‌ی هستی خود برای صیانت از دین، از جگر گوشه‌ی خود گذشت. اباعبدالله الحسین علیه السّلام بسیار عاطفی بود، بعضی‌ها فکر می‌کنند أبا عبدالله الحسین علیه السّلام به راحتی به علیّ اکبر اجازه داد (به میدان برود) نه خیلی سنگین است. دلیل من برای این حرف چیست؟ أبا عبدالله الحسین علیه السّلام هر کجا در تنگنا قرار می‌گرفت، به خدا پناه می‌برد. وقتی حلق علیّ اصغر را او گوش تا گوش دریدند. فرمودند: «هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ»[۱۱] به خدا پناه برد، می‌خواهد به آرامش برسد. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏»[۱۲] آن چیزی که حسین را آرامش می‌دهد این است که خدایا تو داری می‌بینی دارند با من چه کار می‌کنند. دلیل من بر این‌که به سختی به علیّ اکبر اجازه داد -امّا در راه خدا به راحتی نمایان شد- این است که وقتی علی اکبر داشت می‌رفت به خدا پناه برد. علی اکبر آمد اجازه خواست، فرمود: برو، همه می‌گویند: چقدر آسان امّا خیلی برای أبا عبدالله سخت بود. جوان رشید، عالم، فقیه، مفسّر قرآن کسی که اگر زیارت نامه‌ی علی اکبر را بخوانید بوی عصمت می‌هد، این زیارت نامه‌ی علی اکبر بوی عصمت می‌دهد نمی‌گویم معصوم بود امّا زیارت نامه‌ی او را بخوانید، بوی عصمت می‌دهد. یک فرزند رشید به این زیبایی، به این فهمیدگی حالا می‌خوا هد در راه خدا برود. به راحتی اجازه داد؟ بنده معتقد هستم به سختی امّا در ظاهر به راحتی بود. دلیل من این است که وقتی علی اکبر به میدان رفت، فرمود: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ»[۱۳] یعنی خدایا دیگر خود تو شاهد باش، خدایا خود تو کمک بکن، من این فرزند را بدهم. «اللَّهُمَّ اشْهَدْ (علی هولاء القوم در عبارت یافت نشد) فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ» خدایا ببین جوانی دارم می‌فرستم که شبیه به رسول خدا در سیما، در سیرت حتّی در گفتار و صدا بود. هر وقت مشتاق رسول خدا بودیم، به چهره‌ی او نگاه می‌کردیم، هر وقت مشتاق شنیدن صدای رسول خدا بودیم به صدای او گوش می‌کردیم. علی اکبر وارد میدان شد.

«أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ                 أَضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ أَحْمِی عَنْ أَبِی»[۱۴]

یعنی آمدم از پدر مظلوم خود حمایت بکنم. جنگید، جنگید نگاه کرد دید نگاه پدر سنگین است، شمشیر دشمن تأثیرگذار نیست، نگاه ولایت عظمای الهی به علی اکبر است، پیش پدر آمد، به پدر فرمود که «یَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی (اهلکنی)»[۱۵] یعنی پدر جان من تشنه‌ی شهادت هستم. بعضی‌ها می‌گویند: تنشه‌ی آب بود. آن هم خوب است امّا به نظر حقیر این عطش، عطش شهادت و لقاء الله است. چون أبا عبدالله فرمود: «مَا تَلْقَى (هذا) جَدَّکَ» برو کاسه‌ی شهادت تو آماده است. فرمود: «وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی‏» بعضی‌ها می‌گویند: حدید یعنی این سلاح، امّا در قرآن حدید به معنای نگاه هم آمده است. «فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»[۱۶] یعنی پدر جان این نگاه تیز تو دارد سنگینی می‌کند. اجازه نمی‌دهد من بتوانم مبارزه بکنم و آن‌ها بتوانند بر من تأثیرگذار باشند، این نگاه خود را بردار، من به این آب شهادت و آب حیوان حیات ابدی… فرمود: برو دیگر نگاه نمی‌کنم. «مَا تَلْقَى (هذا) جَدَّکَ» جدّ بزرگوار تو رسول خدا منتظر سیراب کردن تو است. این‌جا بود که علی اکبر وارد میدان شد.

 نانجیبی گفت: من داغ این فرزند را به دل این پدر خواهم گذاشت. او را محاصره کردند، ضربه‌ای با شمشیر به فرق مقدّس علی اکبر زدند، این فرق شکافت برداشت، خون کلّ صورت را گرفت علی اکبر به روی اسب افتاد. اسب به جای این‌که به سمت خیمه‌گاه برود، به سمت دشمن رفت، این‌جا بود که «فَقطَّعُوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً»[۱۷].

پایان


[۱]– وقعه الطف، ص ۱۵۲٫

[۲]– شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام، ج‏ ۳، ص ۱۴۵٫

[۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۸۶٫

[۴] – وقعه الطف، ص ۱۵۲٫

[۵] – وقعه الطف، ص ۱۵۲٫

[۶]– سوره‌ی شعراء، آیه ۲۲۷٫

[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۵۵٫

[۸]– سوره‌ی قریش، آیات ۱ و ۲٫

[۹]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۳۰٫

[۱۰]– الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، ص ۳۱۸٫

[۱۱]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۱۷٫

[۱۲]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۸٫

[۱۳]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۱۳٫

[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۴۵، ص ۶۵٫

[۱۵]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۱۳٫

[۱۶]– سوره‌ی ق، آیه ۲۲٫

[۱۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۴۴٫