«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و روحی له الفداء صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض تسلیت به پیشگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی لها الفداء صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این نشست‌وبرخاست مختصر، این گفت و شنید ناقابل و عرض ادب ناچیز ما را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و موردپسند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار بدهد، اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، عزاداری در محضر شریف ایشان، نوکری آستانِ حضرت، شهادت در راه ایشان را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه و رفقای ما تا روز قیامت قرار بدهد؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

جنایات عالمانِ سوء

بزرگ‌ترین جنایات را بعضی از عالمان سوء توجیه کردند.

ابی مخنف نقل کرده است که عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه به عمر سعد لعنه الله علیه نوشت: من تو را نفرستاده‌ام تا با حسین مدارا کنی و نزد من شفیع او گردی و راه سلامت و بقای او را هموارسازی. اکنون ببین اگر حسین [علیه السلام] و یارانش تسلیم شدند، آن‌ها را نزد من بفرست «و إن أبوا فازحف إِلَیهِم حَتَّی تقتلهم»[۴] و اگر سر باز زدند، با آن‌ها بجنگ تا آنان را بکشی.

تا این قسمت از عبارت آن ملعون گرچه جنایت عظیمی است ولی نعوذ بالله نستجیر بالله مطابق با آن کیفرخواستِ پنجگانه ادعایی است ولیکن بعد از این عبارت دستوراتی خارج از کیفرخواست ۵ گانه ادعایی داد.
«و تمثل بهم، فإنهم لذلک مستحقون» و بدن‌ها را مثله کنی؛ چه این که آن‌ها را سزاوار این کار هستند!
عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه در ادامه دستور مخصوصی برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه داد:
«فإن قتل حُسَین فأوطئ الخیل صدره وظهره» و اگر حسین [علیه السلام] کشته شد، پس سینه و پشت او را پایمال ستوران کن.

آن ملعون در ادامه استدلال کرد: هدف من از این کار این نیست که بعد از مرگ او را درد و زیانی رسد، ولیکن نذر کرده‌ام و قسم خورده‌ام که اگر او را بکشم؛ لگدکوب اسب‌ها سازم! برای اینکه حنثِ قسم نشود به آنچه امر کردم؛ عمل کن!

این عبارت فقط عبارتِ عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیه نیست بلکه عالمان سوء این زمینه این عبارت را ایجاد کردند.

عبدالله بن عمر به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض کرد: جد تو؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و آخرت را بر دنیای جاودان ترجیح داد. تو پاره تنِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستی؛ از تو بعید است که دنیادوست و دنیاطلب باشی و برای دو روز دنیا همسر و فرزندان خود را راهی بیابان کنی! اصلاً به شما آل علی (علیهم السلام) حکومت نخواهید رسید لذا (نعوذ بالله) تلاش بیهوده نکن و عمر خود را تباه مکن.

آیا برای این جمله عبدالله که حکومت به آل علی (علیهم السلام) نخواهد رسید لذا بیهوده تلاش نکنید؛ آیه یا روایتی داریم؟! عبدالله این جمله را از کدام منبع أخذ کرد؟!

اجازه بسط معالم یهود در جامعه اسلامی

این افراد که دستور دادند برای بیان روایت یا صدور فتوا باید از سلطان اذن گرفت، به یهودیان اجازه می‌دادند که معالم یهود را در جامعه اسلامی بسط دهند! خلیفه دوم به کعب الاحبار گفت: در دست تو تورات کامل و بدون تحریف وجود دارد لذا تو آزاد هستی تا از کتاب الله منزل «تورات» نیز بیان کنی!

این دیگر نفوذ نیست بلکه صراحت است.

روزی خلیفه دوم، کعب الاحبار را نزد خود فراخواند. (لابد عبدالله بن عمر هم در آن جمع حضور داشته است که بعداً این حرف را امام حسین علیه السلام زد)

خلیفه دوم به کعب الاحبار گفت: وفات من نزدیک شده است لذا می‌خواهم وصیت کنم تا کسی بعد از من امر خلافت را بر عهده بگیرد، نظر تو راجع به علی [علیه السلام] چیست؟ نظر خود را راجع به علی [علیه السلام] بگو و بگو که دربارهٔ او چه چیزی پیش شما (یهود) وجود دارد.

کعب در پاسخ گفت: «أمّا من طریق الرأی فانهُ لا یصْلحُ»[۵] به نظر من که علی [علیه السلام] شایستگی خلافت را ندارد؛ «انه رَجُلٌ متین الدین» علی [علیه السلام] مردی است که دین او محکم است، «لا یغضی علی عَوره» از هیچ عیبی چشم‌پوشی نمی‌کند، «و لا یحلمُ عن زَله» از هیچ لغزشی نمی‌گذرد، «و لا یعمَل باجتهاد رأیه» علی [علیه السلام] به نظر و هوای نفس خود عمل نمی‌کند.

بنده در این جلسات توضیح دادم که خلیفه دوم گفت: من به عنوان حاکم باید بیان و صدور احکام شرعی را مصلحت بدانم! اگر خیلی بر پیاده کردن دین اصرار کنید؛ دیگر امکان اداره حکومت وجود ندارد!

 [مکرراً از قرآن کریم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دین بیان می‌کند، در اجرای احکام دینی برای فرزندان خود هم کوتاه نمی‌آید چه رسد به دیگران!]

کعب الاحبار در ادامه گفت: «و لیسَ هذا من سیاسه الرعیه فی شی‌ء» و این روش با سیاست سازگار نیست و نمی‌توان با آن حکومت‌داری کرد!

تا این قسمت، کعب الأحبار نظر مشورتی خود را داد که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه (نعوذ بالله) شایستگی خلافت ندارد!

کعب الأحبار در ادامه گفت: «و أمّا ما نجدهُ فی کتبنا فنجِدُهُ لا یلی الأمرَ ولا وُلدهُ، وان وَلِیهُ کان هرجٌ شدید!» اما آنچه ما از کتابهای خویش درمی یابیم این است که نه او و نه هیچ یک از فرزندان او به ولایت و خلافت نمی‌رسند و اگر او به ولایت برسد ناامنی و هرج‌ومرج شدیدی روی خواهد داد!

این عبارت کعب الأحبار همان عبارتی بود که عبدالله بن عمر به امام حسین علیه السلام گفت.

کعب الأحبار گفت که در تورات آمده است که علی [علیه السلام] به خلافت نخواهد رسید؛ در حالی که دروغ می‌گفت چون در تورات نیامده است.

چرا در تورات نیامده است؟!

کعب الأحبار گفت: «أنه أراق الدماء؛ فحرمه الله الملک» او ـ حضرت علی علیه السلام ـ خونریزی کرده است لذا خداوند سلطنت را بر او حرام کرده است.

کعب گفت: علی علیه السلام خونریز است و لذا بدرد حکومت اسلامی نمی‌خورد! این عبارت او در حالی است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در ۲۵ سال بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، شمشیر به دست نگرفتند بلکه در بدر، احد، خندق، خیبر و حُنین شمشیر به دست گرفتند و خونِ دشمنانِ خدا را ریختند.

این جماعت؛ عبارات، جملات، کلمات و قوانینِ درست، آیات و روایات را در تطبیق موارد خطا استفاده می‌کنند. مراد آن‌ها از «جماعت علی الحق»؛ جماعت بر محور یزید لعنه الله علیه، «وحدتِ مسلمین»؛ وحدت بر محور آراء یزید لعنه الله علیه، «اطاعت از امام»؛ اطاعت از یزید لعنه الله علیه است.
آیا برای مجاهد فی سبیل الله که یک لحظه از اطاعت خداوند متعال خارج نمی‌شود، یک حرکتِ شمشیر او در هوا بی اذن خداوند متعال و غیر اطاعت حضرت حق‌تعالی نیست و در عدل محض است؛ لفظ خونریز را به کار می‌برید؟!

اصلاً قبل از آنکه یزید لعنه الله علیه در مقابل سرهای مطهرِ شهیدانِ کربلا در مجلس خود بگویند: «لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ»[۶] از لحاظ فرهنگی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه انتقام گرفتند که حضرت را نعوذ بالله خونریز معرفی کردند!

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به دستور چه کسی در غزوات، شمشیر زدند؟! این غزوات به چه جهتی بوده است؟

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را با سپاهی به سوی سرزمین طیّء فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند.

عَدِیّ بن حاتِم طائی رحمه الله علیه وقتی از نزدیک شدن سپاه اسلام باخبر شد، خانواده و دارایی خود را به سوی شام فرستاد ولی خواهرش که دختر حاتم طایی بود جا ماند و اسیر سپاهیان اسلام شد. بعد از جنگ اُسراء را به مدینه بردند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه مشاهده فرمودند که دخترِ حاتم طایی اسیر شده است. وظیفه حضرت آوردن اُسراء به مدینه بود ولی به دخترِ حاتم اشاره فرمودند که به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کنید که دخترِ حاتم طایی هستید.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم به حرمت سخاوتِ حاتم طایی در دوره قبل از اسلام، دختر او را آزاد کردند و فرمودند که بزرگ‌زاده را اسیر نمی‌گیرند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه اشاره فرمودند که خود را معرفی کن. چه‌بسا اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه اشاره نمی‌فرمودند، او درخواست خود را بیان نمی‌کرد و گمان می‌کرد که در صورت بیانِ درخواست، رفتار بدتری را شاهد خواهد بود.

امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به دنبال ریختنِ خون انسان‌ها نبود ولیکن ایشان را نعوذ بالله خونریز معرفی کردند.

کعب الأحبار گفت که علی [علیه السلام] خون ریخته است و لذا دیگر بدرد حکومت اسلامی نمی‌خورد و اصلاً این خاندان بدرد خلافت نمی‌خورند!

یک دروغ این تفکری کعب الأحبار و عبدالله ایجاد کردند این بود که غیر از اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به حکومت رسیدند و این حکومت مستقر شد، همه مسلمین در این واقعه شک ندارند که حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء؛ «من آل البیت»[۷] و «مِنْ وَلَدِ فَاطِمَهَ»[۸] است. حال اینکه ایشان به دنیا آمدند یا نیامدند؛ اختلافی است که شیعیان با سایر فرق دارند ولی بالاخره ان شاء الله حکومتِ آخرالزمان در دستانِ مبارک مهدی این امت صلوات الله و سلامه علیه است و اتفاقاً ان شاء الله ایشان زمین را پر از عدل و سیراب از خونِ این بی‌انصاف‌ها خواهند نمود.
حکومت در دستانِ پرمهر حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد رسید.

عبدالله، آیه و روایت را کنار گذاشت و در مقابل دیدگانِ مبارک پسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به قول یک یهودی استناد کرد! متأسفانه این مسئله در روزگار ما خیلی شایع است.
این مباحث؛ پیدا کردن منشأ دردها و به‌گونه‌ای سیر در آفاق‌وانفس است تا مشکلِ مسائل و رفتار خود را حل کنیم.

متأسفانه بسیاری از اوقات ما به امری معتقد می‌شویم که خود آن امر اصلاً اساسی ندارد و محکم و راسخ هم پای آن عقیده می‌ایستیم! اصلاً بعضی از جریان‌ها از این امر استفاده می‌کنند.
زمانی یک یهودی یا قطب صوفی سخنی را بیان می‌کند یا فرد خوابی می‌بیند و بدان معتقد می‌شود!

احمدالحسنی که بند به خواب است

یک جریان پیدا شده است که خیلی هم فعال است. سایت آن جریان هم به زبان‌های فارسی، عربی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی فعال است. آثار را به چند زبان ترجمه می‌کنند. خیلی از مراجع ما این‌قدر فعال نیستند. خود را هم پسرِ امام زمان علیه السلام معرفی می‌کند!

روایاتی هم وجود دارد مثلاً «یمانی» در روایات وجود دارد منتها آن فرد خود را «یمانی» معرفی می‌کند.
او چگونه ادعایی خود را مبنی بر «یمانی» بودن اثبات می‌کند و چگونه افراد به او ایمان می‌آورند؟!
او دلیلی بر «یمانی» بودن ندارد. توان علمی هم ندارد چون اگر توان علمی داشت بهترین روش این بود که یک کرامت، معجزه و قوه قاهره علمی نشان می‌داد تا همه پیرو او شوند.

لذا می‌نویسد: سه روز روزه بگیرید و دعایی که من می‌گویم را بخوانید؛ اگر حقیقت به شکل رؤیا در خواب به شما نشان داده شود، باید به من ایمان بیاورید!

اگر خیلی فرد مهمی نباشید، خیلی روی شما سرمایه‌گذاری نخواهند کرد و می‌گویند: خواب می‌بینید!
اگر شما خوابی نبینید، شما را «کافر» خطاب خواهند کرد.
«إِنَّک لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ».[۹]

اگر شب فکر کردید و یکهو خوابی مبهم یا غیرمبهم مشاهده فرمودید، می گویند: دیدید که ما در ادعای خود صادق هستیم!

خاک بر سر تفکری که بعد از گذشت ۱۲۰۰ سال از غیبت حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف؛ ظهور و مقدماتِ ظهور خود را به یک خواب بند می‌کند. طبعاً علماء با آن درمی‌افتند و او را نمی‌پذیرند.

پیدا کردن نیت و ایجاد صور خیالی برای دیدن رؤیا و خواب؛ جزو مدارج ابتدایی علوم غریبه است و از ورود بدین مباحث هم خیلی نهی شده است.

اگر فردی ارزش سرمایه‌گذاری از لحاظ رسانه‌ای را داشته باشید و برای آن‌ها اعتبارآفرین باشد، ممکن است بر روی او سرمایه‌گذاری کنند تا او یک یا دو شب تصاویری را ببیند.

اگر کسی خواب دید در نهایت باید بخواهد که از آیات و روایات برای او اثبات کنند که خواب او «رویای صادقه» است. با استفاده از آیات و روایات ثابت کنید که استدلال شما صحیح است.

این مسئله؛ مسئله الآن نیست بلکه در زمان‌های قدیم هم مطرح بوده است. حال اگر فردی ۳ روز پیاپی در خواب ببینید که به او می‌گویند: نماز ظهر خود را ۳ رکعت بخوان! باید ۳ رکعت بخواند؟!

اگر فردی ۳ روز پیاپی در خواب ببینید که به او می‌گویند: یک دشنه در شکم خود وارد کن، آیا در چهارمین روز مرتکب چنین عملی خواهد شد؟! اگر فردی این خواب را برای خود حجت بداند یا چیزی مصرف کرده باشد، ممکن است که مرتکب چنین عملی شود!

آن جریان بر روی افراد سرمایه‌گذاری می‌کند تا فرد یک خواب ببیند. در اهواز طلبه قم داریم که می‌گوید: «خواب دیدم»! تو تا الآن چه درسی خواندی؟! طبعاً علماء این جریان را رد می‌کنند و نمی‌پذیرند.

جریان‌های انحرافی جدی یک وجه مشترک دارند؛ وقتی همه علماء آن‌ها را رد می‌کنند و نمی‌پذیرند لذا می‌گویند: این‌ها همان عالمان سوئی هستند که وقتی امام زمان علیه السلام تشریف بیاورند، سر ایشان را جدا می‌کنند! همه علماء را نفی می‌کنند.

نفوذ
ممکن است بین علماء نیز نفوذی وجود داشته باشد. وقتی در بین یاران نزدیک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نفوذی وجود داشت لاجرم در بین مراجع، بیت، ریاست جمهوری و همه جا نفوذی وجود دارد اما آیه نفاق بدان معنا نیست که سلمان و ابوذر رحمه الله علیهما منافق باشند. برای یک دستمال قیصریه‌ای را آتش نمی‌زنند.

بله! انسان باید حواس خود جمع کن. همه جا احتمال نفوذ وجود دارد. حتماً دشمن در مسائل خیلی حساس مثل رده‌های بالای حوزه و مرجعیت سرمایه‌گذاری می‌کند و خیلی بعید است که سرمایه‌گذاری نکرده باشد امّا این بدان معنا نیست که همه نفوذی هستند.

نکته این امر اینجا است که اگر شما بگویید: «همه دروغ می‌گویند»؛ اتصال شما به دین قطع خواهد شد.

راهِ انتقال دین با عالم ربّانی متقی ثقه است

بنای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام به چند دلیل بر این نبود که این دین را با مکتوب منتقل کنند بلکه با عالمِ ربّانی متقی ثقه دین را منتقل می‌شود.

اساساً امکان انتقال با مکتوب صرف نیست؛ یعنی این دین روی گرده علماء ربّانی است.

دلیل اوّل: فرض کنید که امام صادق علیه السلام مکتوب می‌فرمودند؛ این مکتوب به دست ما نرسیده است و اگر خود مکتوب هم به دست ما می‌رسید؛ وثاقت آن چگونه به اثبات می‌رسید؟!

در آستان قدس رضوی ده‌ها کتابِ قدیمیِ منسوب به خط اهل بیت علیهم السلام وجود دارد [مخصوصاً کتب قرن سوم که مربوط به ائمه پایانی است]. با این وجود از کجا باید اطمینان حاصل کرد که این خطِ شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیۀ و الثناء است؟! کسی دستِ خط شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیۀ و الثناء را بلد است؟! از کجا باید تشخیص داد که این کتابِ امام هادی علیه آلاف تحیۀ و الثناء است؟

راه رسیدن به وثاقت این کتب منسوب چیست؟! تنها راه رسیدن بدین وثاقت این است که شاگردانِ برجسته ایشان که خطِ مبارک امام معصوم علیه السلام می‌شناختند؛ این دست خط را تأیید کنند و به همین منوال شاگردانِ شاگردانِ امام معصوم علیه السلام در نسل بعدی تأیید کنند تا این به ما برسد. اگر چنین نباشد، این یک حدس است.

در آستان قدس رضوی قرآنیِ منسوب به امام سجاد علیه السلام و چند قرآن منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه وجود دارد. چگونه وثاقت این کتبِ منسوب به امام معصوم علیه السلام محرز می‌شود؟!

مکتوبی منسوب به امام معصوم علیه السلام به ما نرسیده است ولی راجع به قرآن‌های منسوب به ائمه معصومین علیهم السلام شک داریم که آیا این قرآن متعلق به قرن ۳ است یا قرن یک؟ آیا دست خط شریف حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است؟ دست خط مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است؟!

اگر اهل بیت علیهم السلام مکتوبی هم مرقوم می‌فرمودند؛ تنها راه رسیدن این مکتوبات به نسل‌های آینده، سپردن آن به علماء بود تا علماء آن را نسل به نسل منتقل می‌کردند؛ یعنی راهی جز رجوع به علماء ثقه وجود نداشت.

دلیل دوم: امکان مرقوم فرمودن مکتوبی از سمت امام معصوم علیه السلام که در آن مطالب واضح و روشن بیان شود، وجود نداشت چون اهل بیت علیهم السلام در دوران تقیه و خوف شدید بودند.

وقتی امروز امام معصوم علیه السلام سخنی و روز بعد سخنِ دیگری بیان می‌فرمودند؛ لذا به زُراره بن أعیُن، مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ، یونس بن عبدالرّحمن، احمد بن محمد بن ابی‌نصر بَزَنْطی، صَفوان بن مهران، اِبْن‌ِ اَبی عُمَیْر و… رحمه الله علیهم اجمعین رجوع می‌کردند و می‌پرسیدند که کدام سخنِ امام معصوم علیه السلام حکم است؟! شاگردانِ ویژه اهل بیت علیهم السلام تشخیص می‌دادند.

یک عده گاهی اوقات پای درس امام معصوم علیه السلام حضور دارند و عده دیگری شاگردانی امام معصوم علیه السلام هستند.

اگر شما همین الآن هم یک جلسه پای درس علماء تشریف ببرید، ممکن است که چیزی را برداشت کنید که شاگرد قدیمیِ مورد اعتماد آن عالم، برداشت شما را اشتباه بداند و بگوید که استاد در فلان جلسه این مورد را توضیح داده است و مطلب این‌گونه است.

فردی به محضر شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیۀ و الثناء مشرف شد و از حضرت پرسید: «فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی»[۱۰] چارچوب، کلیات و اصل دین خود را از چه کسی أخذ کنم؟!
آیا امام معصوم علیه السلام فرمودند که از همه یا از هر کسی که سر درس من آمده و راست‌گو است، دین خود را أخذ کن؟! نخیر مشخص نیست که همه شاگردانِ راست‌گو امام معصوم علیه السلام متوجه مطلب شوند.
حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیۀ و الثناء در پاسخ فرمودند:
«مِنْ زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّیِّ- الْمَأْمُونِ عَلَی الدِّینِ وَ الدُّنْیَا» از زکریا بن آدم رحمه الله علیه دین خود را أخذ کن.
مسیر انتقال معارف دینی از طریق این عالمان بوده است. (به علت ضیق وقت امکان بسط مطلب وجود ندارد.)

دلیل سوم: باید باب اجتهاد باز می ماند.

اگر قرار بود که امام صادق علیه السلام برای همه وقایع نسل گذشته، حال و آینده احکامی صادر کنند؛ حضرت باید پانصد میلیون صفحه مطلب مرقوم می‌فرمودند. این کار را نکردند بلکه کلیات، عمومات، اطلاقات، چارچوب‌ها و اصولی را فرمودند.

وقتی جناب زُراره رحمه الله علیه را از امام صادق علیه السلام می‌پرسد؛ گاهی به مسائلی که ناظر به موضوع واقعی است، کاری ندارد چون به دنبال فهمِ کلیات است بلکه می‌پرسد: آقا! در این صورت این امر چه حکمی دارد؟ در آن صورت چه حکمی دارد و… تا بتواند استنباط کند.

وگرنه وقتی شما استفتاء می‌کنید، حکم شرعیِ خود امام صادق علیه السلام راجع به مسئله خود را که نمی‌خواهید چون ممکن است حکمِ بنده با حکم فرد دیگری فرق کند. پاسخ‌های استفتائات را مطالعه بفرمائید، جملات عیناً مشابه یکدیگر نیست.

این دین پویا و ابدی است و تا قیامِ حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار نیست که نص جدیدی برسد.

اگر امام زمان علیه السلام تشریف بیاورند، شاید تبیین جدیدی داشته باشند البته این به معنای نقض تمام نصوص گذشته نیست.

اگر معصوم سخنی بفرماید؛ روی چشم می‌گذاریم ولیکن ما تا ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف، معصومی را نمی‌بینیم لذا لازمه فهمِ مسائل روز؛ رجوع به عالم فقیه متقی ربانی ثقه است.
خطرِ اخباری‌گری

حال فردی که عرض می‌کند: «همه علماء دروغ‌گو و بر باطل هستند» عملاً ارتباط افراد را با امام صادق علیه السلام قطع می‌کند.

گاهی افراد عوام بازی درمی‌آورند و عرض می‌کنند: «ما احکام خود را از خودِ امام صادق علیه السلام می‌گیریم، چرا باید به علماء رجوع کنیم؟» آقا! امام صادق علیه السلام را بیاورید تا بنده کف پای ایشان بخوابم! امام صادق علیه السلام کجا تشریف دارند؟! مراد آن‌ها از رجوع به خود امام صادق علیه السلام؛ روایت امام صادق علیه السلام است که همین علماء آن روایات را نقل کردند.

شما برای درمانِ بیماری خود باید به یک پزشک مراجعه کنید و نمی‌توانید برای درمان، کتابِ پزشکی یا داروشناسی مطالعه کنید؛ در غیر این صورت ممکن است که تجویز شما از روی این کتب، ممکن است موجب عوارضی شود. مثلاً ممکن است که این خوددرمانی با گروه خونی، فشارخونی و…شما در تعارض باشد.
فردی عرض می‌کند: «ما از امام صادق علیه السلام تبعیت می‌کنیم»! امام صادق علیه السلام در کجا تشریف دارند؟! مراد از این عبارت؛ روایاتی است که به قول شما این «علماء دروغ‌گو» نوشتند؟! مگر اینکه بگویید: «شیخ صدوق رحمه الله علیه راست‌گو بوده است و به صورت ناگهانی از شیخ مفید رحمه الله علیه به بعد، علماء دروغ‌گو شدند»! یا «شیخ صدوق و شیخ مفید رحمه الله علیهما راست‌گو بودند و بعد از سید مرتضی رحمه الله علیه، سایرین دروغ‌گو شدند»! دلیل شما برای چنین عبارتی چیست؟! چگونه طبق سخنانِ شما به صورت ناگهانی همه بر باطل شدند؟!

بله! یک زمانی میزمانی فرد به همه تهمت می زند…

یکی از اتهاماتی که به شیعیان می زنند این است که عرض می کنند: «شما همه اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را فاسد می‌دانید»! ما در پاسخ عرض می‌کنیم که لعنت خدا بر کسی که چنین بهتانی به ما بزند. ما کی سلمان، ابوذر، مقداد، حذیفه، ابن عباس و…را منحرف دانستیم؟!

این خیلی شبهه خطرناکی علیه ما است. ارتباطِ کسی که همه اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را منحرف بداند با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قطع است.

جریانی هم که همه علماء را دروغ‌گو و منحرف معرفی می‌کند و خواستار «اسلام منهای آخوند» هستند…
بنده به روی «عمامه» یک عالم تعصبی ندارم. شاید چندین سال بعد سبک زندگی تغییر کند لاجرم آخوندها هم لباس سایر مردم را بپوشند و لباس فرم به تن نکنند (مثل پلیس مخفی).

عمامه و عبا که علم نمی‌آورند. همین الان در مجلس خبرگان آقای وجود دارد که معمم نیست، مجتهد است و از شاگردان مرحوم آقا مجتبی تهرانی اعلی الله مقامه الشریف بوده است. کسی هم مشکل ندارد.

بنده برای زدن مثال باید جست‌وجو کنم تا بتوانم مثالی پیدا کنم. ممکن است روزی بیاید که مدل زندگی تغییر کند و آقایان هم برای اینکه کمتر فحش بخورند؛ ریش خود را کمی کوتاه و لباس عادی به تن کنند. اصلاً دوره‌ای به دوره خوف تبدیل شود.

شاگردان برجسته اهل بیت علیهم السلام نظیر جناب زراره و مؤمن طاق رحمه الله علیهما در بازار؛ دَهَان (روغن‌فروش)، طَحَان (فروشنده آرد)، کاسب، پارچه‌فروش، نخ فروش و… بودند و لباس‌های آن بزرگواران هم بسان سایر مردم بود چون لو می‌رفتند. اصلاً امکان بروز وجود نداشت. اگر فردی عالم باشد، اشکال ندارد.
به قول طلبه‌ها: «قل ما یوجد» در روزگار ما کم پیش می‌آید که کسی از این دستگاه علمی بیرون و خُبره باشد.
آن آقایی هم که معمم نیست، در آن دستگاه علمی حضور داشته است و فقط معمم نیست. این‌طور نبوده است که ایشان برای خود چهار کتاب را مطالعه کنند بلکه ایشان در این دستگاه علمی حضور داشتند و فقط این لباس فرم را بر تن نکردند.

جریان‌های نظیر یمانی و احمد الحسن که عرض می‌کنند: «همه علماء دروغ می‌گویند!»

اولاً این کلام؛ توهین به حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء است.

اگر همه دروغ می‌گویند و همه جامعه جز شما منحرف هستند؛ پس این امام زمانی که شما بیان می‌کند در حالی که ۳۰۰ ـ ۴۰۰ ـ ۵۰۰ ـ ۷۰۰ سال است که همه منحرف هستند، به چه دردی می‌خورده است؟! این امامی که سال‌ها است که همه گمراه هستند در حالی که او نیامده است، چه امامی است؟!
حال زمانی شما عرض می‌کنید که ۲ نفر منحرف هستند در حالی که ۳ نفر هم خوب هستند؛ در این حالت هنوز راه حق پیدا کردنی است.

شما احکامِ نماز، روزه، ازدواج، حج، خمس و… خود را طبق فتوای چه کسی عمل می‌کنید؟! اگر همه منحرف هستند؛ این امام زمانی که شما معرفی می‌کنید، به چه دردی می‌خورد؟!

تیپ فردی؛ احمد الحسنی و خواب‌گزاری است و با همه علماء مشکل دارد. (شبیه عبدالله که کلام خود را از فرد یهودی گرفت. حالا آن فرد به خواب استناد می‌کند.)

تیپ فرد دیگری؛ مرحوم آقای شریعتی است که به شکل دیگری با همه یا قاطبه علماء درگیر شده است.
شما کافی است که سواد علمی در مسائل دینی و فقه ایشان را در کتاب «کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی» ببینید. ان شاء الله که قصد ایشان خیر بوده است. خداوند متعال همه اموات را بیامرزد.

گروه فرقان و اسلام منهای روحانیت

یک جریانی هم بود که یک طلبه جوانِ برگشتی که مکرراً اخراج و دیگر از علماء بیزار شده بود؛ به واسطه این سرخوردگی‌ها، تشکیلاتی بنام «فرقان» را راه‌اندازی کرد.

مبحث «اسلام منهای روحانیت» خیلی رواج دارد و نزدیک‌ترین خطر به ما است. ریشه تفکرِ فاجعه احمد الحسنی ها، یکی از اشتباهات اصلی مرحوم آقای شریعتی و مشکل گروه فرقان هم همین بود. گروه فرقان یک گروه «اسلام منهای روحانی» بودند.

بنده عرض کردم که با لباس مشکل ندارم منتها در عصر حاضر «اسلام منهای روحانی» به معنای «اسلام منهای عالمِ دین» است.

گروه فرقان به تفسیرِ قرآن، شرح نهج البلاغه و شرح صحیفه سجادیه می‌پرداختند! اسم کتاب این گروه «توحید و ابعاد گوناگون آن»‌ بود.

ان شاء الله اگر در دهه دوم فرصت کردم، بعضی از استدلال های آنها را عرض خواهم کرد که از چه آیه ای، چه فهمی پیدا کردند. فردی که زبان انگلیسی بلد نیست با وجود اینکه کتب پزشکی به زبان انگلیسی هستند؛ چطور می تواند پزشک شود؟! کسی که هر را از بر تشخیص نمی‌دهد؛ نمی‌تواند از قرآن استنباط کند. اقلّ این امر این است که فرد زبانِ قرآن، اصول و کلیات را بداند.

گروه «فرقان» استنباط‌های حیرت‌انگیز و عجیبی می‌کردند!

یک سال و نیم پیش از ترورِ شهید مطهری رحمه الله علیه، حرف‌های زدند و مرحوم شهید مطهری، مرحوم شهید قاضی طباطبائی (متأسفانه ما ایشان را نمی‌شناسیم و ایشان مجهول القدر و عظیم الشأن بودند) و دیگران هم روشنگری می‌کردند.

شهید مطهری در حوالی صفحه ۳۰ کتاب «علل گرایش به مادیگری» بعضی از استنباط‌های این افراد از آیات را آورده و نقد کرده است.

رهبری در سال ۱۳۵۸ یک سخنرانی بنام «فهم درست اسلام» دارند. ایشان هم در آن سخنرانی، مباحث مهمی را بیان می‌فرمایند. بعد سؤال می‌پرسند و یک نفر دو آیه از آیاتی که این جریان می‌خوانند را می‌گوید، ایشان در وسط بحث از مسخره بودن حرف تعجب می‌کنند.

 درحدی که «إنّی اُحِبُّک» را «إِنِّی أبْغِضُک» (من دوستت دارم را من از تو متنفر هستم) برداشت می‌کردند. اصلاً چگونه توانستند از این آیه شریفه چنین استدلالی داشته باشند؟!

بنده در جلسه چهارم «تراز دینداری» عرض کردم که زمان واکنش، انتخاب اولویت و راهکار خیلی مهم و عامل خطر است.

آن تشکیلات شروع به تهدید کرد. زمان اقدام را ۱۲ اردیبهشت، اولویت را حذف مفسد بزرگ (شهید مطهری، شهید قاضی طباطبائی و…) و راهکار را حذف فیزیکی تعیین کردند. ترور کردند و شعار «الله‌اکبر» سر دادند!
هنوز هم جامعه ما را این روش و مدل به شدت تهدید می‌کند. اگر تهدید نمی‌کرد، بنده عرض نمی‌کردم.

با وجود اینکه می‌دانم این جملات ضبط و منتشر می‌شود و دوباره سیل فحش خواهد آمد، باز هم عرض می‌کنم که تا دو ـ سه سال آینده یا بعضی از گروه‌های تند افسردگی می‌گیرند یا دست به ترور می‌زنند چون مسیر آن‌ها دقیقاً همین مسیر و با همین معالم است.

طبق تفکر این جریانات: همه علماء عبده شیطان، فسقه، فجره و دین به دنیا فروش هستند (کیلویی!) و لذا باید خودمان دین را بفهمیم! علی (علیه السلام) که من می‌شناسم! آیه‌ای که من می‌فهمم! روایتی که من تشخیص می‌دهم!…

این «من» نمی‌تواند «نیم‌من» هم تشخیص دهد.

اگر اتفاقاتی در جامعه رخ دهد؛ دو حالت بیشتر ندارند که یا افسردگی می‌گیرند یا دست به حذف فیزیکی خواهند زد. حالت سوم و برگشتی ندارد چون «جهل مرکب» است.

نمی‌داند که نمی‌داند بلکه یقین دارد می‌داند چیزی را که نمی‌داند. بین ۴= ۲×۲ به ۵= ۳×۳ هم معتقد است! به چیزی که هیچ از آن نمی‌داند جزم دارد که کل آن را می‌داند لذا حرف زدن و گفت‌وگو با او فایده‌ای ندارد. گفت‌وگو با کسی فایده دارد که یک درصد یا یک‌هزارم درصد احتمال تغییر نظر یا خطا برای خود هم قائل باشد. کسی که خود را صد بداند، اصلاً حرف گوش نمی‌دهد و این گفت‌وگو را اتلاف وقت محسوب می‌کند لذا این گفتگو هیچ فایده‌ای ندارد مگر برای افرادی که تمایلِ جذب به آن‌ها را دارند.

روضه حضرت قمر منیر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء

تقدیم به پیشگاه حضرت قمر منیر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء صلواتی محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

حضرت حق تعالی می‌داند که در تاسوعا و عاشورا حرف زدن سخت است. اگر این وظیفه بنده نبود، از همان ابتدا وارد روضه می‌شدم. بالاخره خداوند متعال برای هر کسی وظیفه‌ای را مقدر فرموده است یا ما این‌طور توهم زدیم که وظیفه ما این است.

امروز با یک امیدی آمدیم به مجلس کسی که همه اهل حرم علیهم السلام به ایشان امیدوار بودند. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به ایشان امید داشتند و ایشان پشت‌گرمی حضرت بود.

«یا کاشِفَ الْکرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام»

یا صاحب الزمان! بنده نمی‌دانم آن آقایی که ادعا کرده است که حضرت را در عرفه دیده است و ایشان فرمودند که من در آن خیمه‌ای که از عموی من روضه می‌خوانند، می‌آیم؛ آن مکاشفه‌ای صحت و عمومیت دارد یا ندارد ولیکن ما امید داریم که به مجلس عموی خود توجه بفرمائید.

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ آجَرَکَ الله فِی مُصیبَتِ عَمّک»

این مصیبت همه اهل بیت علیهم السلام بود. روز تاسوعا؛ مصیبتِ ناموس خدا است. «تَاسُوعَاءُ یوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَصْحَابُهُ رَضِی اَللَّهُ عَنْهُمْ بِکرْبَلاَءَ»[۱۱] تاسوعا روزی است که امام حسین علیه السّلام و یارانش – رضی اللّه عنهم – در کربلا محاصره شدند و اعداء یقین کردند که هیچ یار و یاوری بر امام علیه السّلام نخواهد آمد. صدای «اَلْعَطَشِ» هم به گوش می‌رسید.

لشکر اعداء قصد داشتند که در تاسوعا کار را تمام کنند. مولای ما حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مهلت گرفتند…شاید برای جناب حرّ ریاحی رحمه الله علیه، شاید برای عبادت، شاید برای فردی که ذره‌ای در او احتمالِ هدایت وجود دارد و شاید…

نقل‌های مختلفی برای این واقعه داریم ولی بنده در تاسوعا و عاشورا یک مدل روضه می‌خوانم و آن همان روضه‌ای است که گمان می‌کنم به واقع نزدیک است.

حضرت قمر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء چند وظیفه اصلی داشت. ایشان سپه‌سالار و علمدار بودند و بسیار به وسط میدان تشریف بردند و برگشتند.

در روز عاشورا که یاران یکی پس از دیگری به میدان مبارزه می‌شتافتند. در این میان اتفاق می‌افتاد که برخی از اصحاب در میان لشکر محاصره می‌شدند و می‌گفتند: «أَغِثْنِی یا عباس» عباس جان! به داد ما برس. حضرت ابوالفضل العباس علیه آلاف تحیۀ و الثناء آن‌ها را برمی‌گردانند. یاران بار دیگر نفس می‌گرفتند، به میدان می‌رفتند و می‌جنگیدند تا یکی پس از دیگری به زمین افتادند.

حضرت، برادرهای خود را جمع کردند و فرمودند: «تُقَدِّموا بِنَفسی أنتُم»[۱۲] فدای شما شوم. ام البنین (علیها السلام) روی شما برای مثل امروزی سرمایه‌گذاری کرده است. قبل از آنکه این توفیق نصیب من شود، بروید و جان خود را فدای امام حسین علیه السلام کنید. می‌خواهم داغِ شما را هم ببینم.
مقابل آن‌همه تیرانداز، نیزه‌دار، شمشیرزن، سنگ‌انداز؛ یک سپر کافی نبود. برای همین نوشتند:
«فصارو امام الحسین علیه السلام  یقونه بوجوههم و نحورهم» با صورت و گردن های از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مراقبت کردند.

یکی پس از دیگری پرپر شدند و ابدان مطهّر آنها را به خیمه «دارالحرب» منتقل کرد.
دینوری در کتابِ «أخبار الطوال» نوشته است که حضرت قمر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء ۳ وظیفه داشت.

یک:

محافظ اصلی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بود.

اهل حرم تا ایشان حضور داشت، آرامش نسبی برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه داشتند. در تاریخ هم تا زمانی که حضرت ابوالفضل علیه آلاف تحیۀ و الثناء حضور دارند، کمتر گزارش اصابت ضربه به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه وجود دارد.

دو: حافظِ خیام بود.

کودکان در شبِ عاشورا دامن خیمه را که بالا می‌زدند، مشاهده می‌فرمودند که عمو بیدار و مشغول مراقبت است. فرزندانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه تا ایشان حضور داشتند، احساس ترس و ناامنی نکردند. همه به ایشان امیدوار بودند. یا باب الحوائج!

سه: ابوالقِربَه (پدرِ مشک و سقا) بود.

وظیفه ایشان آب آوری بود. دلِ همه اهل بیت، مخدرات، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیهم اجمعین برای «العطش» گفتن اطفال می‌سوخت ولیکن حضرت قمر منیر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء به غیر از «دل‌سوخته»، شرمنده هم بودند چون وظیفه ایشان آب آوری بود.

ایشان همت بلند هم بود لذا در برابر «العطش» نازدانه ها نمی‌توانست مقاومت کند. هم محافظِ خیام بود و هم وقتی نزدیک خیمه‌ها می‌آمد «فَسَمَعَ الأَطفَالُ ینادُونَ العَطَشَ اَلعَطَشَ»[۱۳] کودکان تا عمو را می‌دیدند، مشک را نشان می‌دادند. در چشم این نازدانه ها التماس آب بود.

ایشان هم نمی‌توانستند از خیام فاصله بگیرند و هم وقتی نزدیک خیام تشریف می‌آوردند، این صدای «العَطَش» ایشان را بیچاره می‌کرد. ایشان مشاهده می‌فرمودند که مخدرات، شیرخوار را جابه‌جا می کنند. ایشان آب آوری را وظیفه خود می‌دانست. کار به جایی رسید که همه شهید شدند.

خداوند متعال حاج آقا مجتبی تهرانی را رحمت کند، ایشان این عبارت را از علامه مجلسی اعلی الله مقامه الشریف این‌گونه نقل می‌فرمود: «لَمَّا رَأَی وَحدَتَه أَتَی أَخَاهُ»[۱۴] وقتی حضرت قمر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء مشاهده فرمودند که مولای ایشان ـ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ـ تنها شده است، حالا باید یک نفر به میدان برود لذا به محضر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه از دور فرمود: «یا أَخِی هَل مِن رُخصَهِ» یا أخاه! آیا اجازه به من می‌دهید؟

بعضی از علماء مُتأخر نوشتند که تا این لحظه صدای گریه بلند بلند حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را نشنیده بودند.

«فَبَکی الحُسَینُ(ع) بُکاءً شَدِیدَاً» حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بلند بلند گریه کردند. «ثُمَّ قَالَ یا أَخِی!

أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیتَ تَفَرَّقَ عَسْکرِی» ای برادر! تو علمدار و قوت قلبِ فرزندانِ من هستی، آگه تو شهید بشوی لشکر من از هم می‌پاشد!

حضرت یک نگاهی به صورت حضرت قمر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء کردند و مشاهده فرمودند که ایشان سر خود را بلند نمی‌کند ولی حضرت عباس علیه آلاف تحیۀ و الثناء فرمود: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی» آقا! سینه من دیگر تنگ شده است «وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیاهِ» و دیگر از زندگی در این دنیا بیزار هستم. العطشِ فرزندانِ شما مرا بیچاره کرده است.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه مشاهده فرمودند که دیگر پاهای مبارک حضرت عباس علیه آلاف تحیۀ و الثناء زمین نیست و عباسِ ایشان عروج کرده است. آقا گریه کردند.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: حالا که قصد رفتن داری «فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ» این اطفال به تو امید دارند. وسط صدای این العطش ها آمدند که مشک را بردارند…

در منابع متأخر وجود دارد که وقتی حضرت علی‌اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء می‌خواستند که به میدان بروند، همه مخدرات و اطفال به دور ایشان ریختند چون احتمال می‌دادند که دیگر برنگردد ولی هیچ گزارشی از وداع حضرت قمر منیر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء نیست چون اصلاً احتمال نمی‌دادند که عمو برنگردد.
ـ حتماً با آب برمی‌گردد.

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای                   خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‌ای[۱۵]

مخدرات می‌فرمودند که علی‌اصغر علیه السلام را نگه دارید و کمی او را دست‌به‌دست کنید؛ عمو می‌آید. اصلاً باور نمی‌کردند که ایشان برنگردند. اگر هر کسی غیر از ایشان بود؛ این‌قدر امیدوار نمی‌شدند.

یک نقل می‌گوید که حضرت عباس علیه آلاف تحیۀ و الثناء با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رفتند که آب بیاورند و لشکر بین این دو برادر حائل شد و نقل دیگر هم می‌گوید که ایشان به تنهایی تشریف بردند. فرقی نمی‌کند.

بنده نمی‌توانم خیلی از بخش‌های مقتل را برای شما بیان کنم، شاید فقط اشاره کنم. بنده به کناره‌های مقتل بسنده می‌کنم. از مادرِ حضرت خجالت می‌کشم. مادر ایشان هم باور نکردند و فرمودند که با آن دستانِ عباسم، چگونه بر سرش عمود فرود آمد؟!

ایشان وارد میدان شدند.

لاارهب الموت اذا الموت زقا                        حتی اُواری فی المصالیت لقا

نفسی لنفس المُصطفی الطهر وقا                         انّی انا العبّاس اغدو بالسقا

                                و لا اخاف الشر یوم المُلتقی[۱۶]

آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم [زیرا مرگ، ترقّی و صعودی است] نهایت این امر این است که در زیر شمشیرهای شما دفن می‌شوم. [وظیفه خود را انجام می‌دهم] جان من فدای (حسین علیه السلام) برگزیده پاک باد. من عباس هستم که سقا گشته‌ام. [فعلاً قصد جنگیدن همه‌جانبه را ندارم] آن روز که با شر روبه‌رو گردم، از آن نمی‌هراسم.

بنده اگر بخواهم از اینجایی که هستم تا آخر جلسه رد شوم و شما بدون تیر، نیزه و شمشیر و فقط با دستانِ خود مانع عبور بنده شوید؛ بنده نمی‌توانم از بین شما عبور کنم. جمعیت کنار شریعه از جمعیت شما بیشتر بود. با تیر، نیزه و شمشیر منتظر بودند.

مرحوم محمدحسین غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف می‌نویسد:

وَ لَا یَهُمُّهُ السِّهامُ حَاشا                           مَن هَمَّهُ سِقایَهُ العِطاشا[۱۷]

آخر چگونه از بین این‌همه اعداء عبور کردی؟! چون به سکینه سلام الله علیها وعده داده بود.

حضرت از بین لشکر عبور کردند. مشک را از آب پر کردند. مردِ میدان نبرد است و می‌داند که نباید هدفِ مقصد نهایی ایشان معلوم نباشد لذا باید مارپیچ حرکت کند ولی ایشان که قصد جنگیدن نداشتند بلکه می‌خواستند زودتر آب بیاورند. حالِ شیرخوار وخیم بود لذا مسیر مستقیم را انتخاب کردند.

چه بسا اطفال به یکدیگر می‌گفتند که عمو است و به زودی می‌آید…

پشت درخت نخلی کمین کرد، ضربتی بر دست راست حضرت عباس علیه آلاف تحیۀ و الثناء وارد کرد. حضرت عباس علیه آلاف تحیۀ و الثناء شمشیر را به دست چپ گرفتند و این رجز را خواندند:

وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ یمینی                  إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی

وعَن إمامٍ صادِقِ الیقینِ                نَجلِ النَّبِی الطّاهِرِ الأَمینِ[۱۸]

به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید، من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر پاک و امین است، دفاع می‌کنم. (شیر یک دست هم حریف میدان است.)

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه صدای برادر را می‌شنیدند، حضرت مشاهده فرمودند که صدا همان رسایی را دارد ولیکن لحن ایشان عوض شده است.

عموی ایشان جناب جعفر بن ابی طالب صلوات الله علیهما با یک دست جنگید در حالی که نمی‌توانستند حریف ایشان شوند.

لحظاتی که گذشت، دیدند که تن صدا هم پایین آمد.

یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکفّارِ                        و أبشِری بِرَحمَهِ الجَبّارِ

مَعَ   النَّبِی   السَّیدِ   المُختارِ                         قَد قَطَعوا بِبَغیهِم یساری

                               فَأَصلِهِم یا رَبِّ حَرَّ النّارِ[۱۹]

باز هم ایشان به تاخت می‌آمدند. عیبی ندارد، دستان خود را فدای شیرخوار حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کردم لیکن هنوز مشک آب دارم…

کار به جایی رسید که نوشتند: «فَوَقَفَ العَبَّاس مُتَحَیِّرا» دیگر آمدن هم فایده ای ندارد…

وقتی دیدند که دست‌ها از بدن جدا شده است (اتفاقاتی رخ داد که بنده نمی‌توانم بیان کنم) همه لشکر حضرت عباس علیه آلاف تحیۀ و الثناء را احاطه کردند. کاری کردند که مطمئن شوند که دیگر حضرت امکان حرکت ندارد.

بنده در ابتدای جلسه عرض کردم که ابن زیاد لعنه الله علیه بعد از دستورِ قتل، دستور دیگری داد. در مورد حضرت قمر منیر بنی هاشم علیه آلاف تحیۀ و الثناء آن دستور را اجرا کردند.

وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کنار علقمه رسیدند تا آن صحنه را مشاهده کردند، فرمودند: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی»[۲۰] دیگر اصلاً امکان برگرداندن یک تنه آن بدن مطهّر وجود نداشت.

الیوم نامَت أَعیُن بِکَ لَم تنم                          وَ تَسَهَّدَت أُخری فَعَزَّ مَنامها[۲۱]

عباس جان! چشم‌هایی که دیشب از ترس تو نخوابیده بودند، امشب به خواب خواهند رفت ولی امشب زینب من…

مُقرّم عبارتی را بیان کرده است که بیش از ده سال است که مرا سوزانده است. او می‌نویسد که اطفال نگاه می‌کردند. مشاهده کردند حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به سمت خیمه‌ها تشریف می‌آورند درحالی که «رجع الحسین علیه السلام إلی المخیم منکسراً حزیناً باکیاً یکفکف دموعه بکمّه»[۲۲] با آستین سیلِ اشکِ چشمانِ مبارک خود را پاک می کنند.

همه مُتحیر هستند، باور کردنی نیست. همه منتظر کلامِ امام هستند. مشاهده کردند که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه آرام آرام سمت حضرت زینب کبری سلام الله علیها تشریف آوردند، سرِ مبارک خود را نزد گوش ایشان کردند و فرمودند: خواهرم! به دخترها بگو که مَعجرها را محکم گره بزنند.

هدیه به پیشگاه حضرت زینب کبری سلام الله علیها؛ صلواتی محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ


[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] – تاریخ الطبری، جلد ۵، صفحه ۴۱۵ . (قَالَ أَبُو مخنف: حَدَّثَنِی أَبُو جناب الکلبی، قال: ثم کتب عبید الله ابن زیاد إِلَی عُمَر بن سَعْد: أَمَّا بَعْدُ، فإنی لم أبعثک إِلَی حُسَین لتکف عنه وَلا لتطاوله، وَلا لتمنیه السلامه والبقاء، وَلا لتقعد لَهُ عندی شافعا انظر، فإن نزل حُسَین وأَصْحَابه عَلَی الحکم واستسلموا، فابعث بهم إلی سلما، وإن أبوا فازحف إِلَیهِم حَتَّی تقتلهم وتمثل بهم، فإنهم لذلک مستحقون، فإن قتل حُسَین فأوطئ الخیل صدره وظهره، فإنه عاق مشاق، قاطع ظلوم، ولیس دهری فِی هَذَا أن یضر بعد الموت شَیئًا، ولکن علی قول لو قَدْ قتلته فعلت هَذَا بِهِ إن أنت مضیت لأمرنا فِیهِ جزیناک جزاء السامع المطیع، وإن أبیت فاعتزل عملنا وجندنا، وخل بین شمر بن ذی الجوشن وبین العسکر، فإنا قَدْ أمرناه بأمرنا، والسلام)

[۵] – جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیره الإمام علی (علیه السلام)، جلد ۱۵، صفحه ۱۳۰ تا ۱۳۲٫ (کما شاور عمر الجاثلیق النصرانی، فإنه شاور کعب الأحبار الذی لم یزل یتهم بالیهودیه کما ورد علی لسان أبی ذر… حسبما سیأتی فی عهدعثمان، فقد روی عن ابن عباس، أنه قال: تبرم عمر بالخلافه فی آخر أیامه، وخاف العجز، وضجر من سیاسه الرعیه، فکان لا یزال یدعو الله بأن یتوفاه، فقال لکعب الأحبار یوماً وأنا عنده: إنی قد أحببت أن أعهد إلی من یقوم بهذا الأمر، وأظن وفاتی قد دنت، فما تقول فی علی؟! أشر علی فی رأیک، واذکر لی ما تجدونه عندکم، فإنکم تزعمون أن أمرنا هذا مسطور فی کتبکم. فقال: أما من طریق الرأی فإنه لا یصلح، إنه رجل متین الدین، لا یغضی علی عوره، ولا یحلم عن زله، ولا یعمل باجتهاد رأیه، ولیس هذا من سیاسه الرعیه فی شیء. وأما ما نجده فی کتبنا فنجده لا یلی الأمر ولا ولده، وإن ولیه کان هرج شدید.

قال: کیف ذاک؟! قال: لأنه أراق الدماء، فحرمه الله الملک. إن داود لما أراد أن یبنی حیطان بیت المقدس أوحی الله إلیه: إنک لا تبنیه لأنک أرقت الدماء، وإنما یبنیه سلیمان. فقال عمر: ألیس بحق أراقها؟! قال کعب: وداود بحق أراقها یا أمیر المؤمنین. قال: فإلی من یفضی الأمر تجدونه عندکم؟! قال: نجده ینتقل بعد صاحب الشریعه والاثنین من أصحابه، إلی أعدائه الذین حاربهم وحاربوه علی الدین. فاسترجع عمر مراراً، وقال: أتسمع یا بن عباس؟! أما والله لقد سمعت من رسول الله ما یشابه هذا، سمعته یقول: لیصعدن بنو أمیه علی منبری)

[۶] – البدایه والنهایه – ط إحیاء التراث، جلد ۸، صفحه ۲۴۵٫

[۷] – علی موسی الکعبی، الإمام موسی الکاظم علیه السلام سیره و تاریخ، جلد ۱، صفحه ۱۲۷٫

[۸] – منهاج السنه النبویه، جلد ۸، صفحه ۲۵۵٫ الحاوی للفتاوی، جلد ۲، صفحه ۶۹٫ کنز العمال، جلد ۱۴، صفحه ۲۶۴٫ المنتقی من منهاج الاعتدال، جلد ۱، صفحه ۵۳۴٫ معالم السنن، جلد ۴، صفحه ۳۴۴٫ البدایه والنهایه – ط هجر، جلد ۱۹، صفحه ۵۹٫ معالم المدرستین، جلد ۱، صفحه ۵۳۰٫ بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۸، صفحه ۴۴٫ (الْمَهْدِی مِنْ عِتْرَتِی مِنْ وَلَدِ فَاطِمَهَ)

[۹] – سوره مبارکه قصص، آیه ۵۶٫

[۱۰] – وسائل الشیعه ط-آل البیت، جلد ۲، صفحه ۱۴۶٫ (قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام شُقَّتِی بَعِیدَهٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَیْکَ فِی کُلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی قَالَ مِنْ زَکَرِیَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّیِّ- الْمَأْمُونِ عَلَی الدِّینِ وَ الدُّنْیَا.)

[۱۱] – الکافی، جلد ۴، صفحه ۱۴۷٫

[۱۲] – المقرم، العبّاس علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۱۸۵٫ نفس المهموم، جلد ۱، صفحه ۲۹۵٫ الاخبار الطوال، جلد ۱، صفحه ۲۵۷٫ (ولما رأی ذلک العباس بن علی قال لإخوته عبد الله، وجعفر، وعثمان، بنی علی، علیه وعلیهم السلام، وأمهم جمیعاً أم البنین العامریه من آل الوحید: (تقدموا، بنفسی أنتم، فحاموا عن سیدکم حتی تموتوا دونه). فتقدموا جمیعاً. فصاروا أمام الحسین علیه السلام، یقونه بوجوههم ونحورهم)

[۱۳] – بحار الأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۴۱٫

[۱۴] – بحارالأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۴۱٫ (وفی بعض تألیفات أصحابنا أن العباس لما رأی وحدته علیه السلام أتی أخاه وقال یا أخی هل من رخصه فبکی الحسین علیه السلام بکاء شدیداً ثم قال یا أخی أنت صاحب لوائی وإذا مضیت تفرق عسکری. فقال العباس قد ضاق صدری وسئمت من الحیاه وأرید أن أطلب ثأری من هؤلاء المنافقین. فقال الحسین علیه السلام فاطلب لهؤلاء الأطفال قلیلا من الماء)

[۱۵] – علی اکبرلطیفیان.

[۱۶] – المقرّم، السید عبد الرزاق، مقتل الحسین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۶۸٫

[۱۷] – محمد حسین غروی اصفهانی.

[۱۸] – المقرّم، السید عبد الرزاق، مقتل الحسین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۶۹٫

[۱۹] – المناقب لابن شهرآشوب، جلد ۴، صفحه ۱۰۸.

[۲۰] – بحار الأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۴۱٫

[۲۱] – نفس المهموم، جلد ۱، صفحه ۳۱۴٫

[۲۲] – المقرّم، السید عبد الرزاق، مقتل الحسین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۷۰٫