«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و روحی له الفداء صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض تسلیت به پیشگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روحی لها الفداء صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این نشست و برخاستِ مختصر، این گفت و شنید ناقابل و عرض ادب ناچیز ما را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و موردپسند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار بدهد، اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ آن بزرگوار، عزاداری در محضر شریف ایشان، نوکری آستانِ حضرت، شهادت در راه ایشان را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه و رفقای ما تا روز قیامت قرار بدهد؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

Kashani-13990607-08Moharram-TarazeDindari-Thaqalain_IR (2)

تراز دینداری

موضوع بحث ما «تراز دینداری» است.

دین باید ما را به سعادت برساند ولیکن اگر فهمِ ما از دین؛ ناقص، التقاطی و پر خطا باشد لاجرم ما را به حضیض ذلت و عاقبت به شری می‌کشاند.

اوایل انقلاب، حضرت آقا مدظله العالی سخنرانی به اسم «فهم درست اسلام» دارند. ایشان در آن سخنرانی به بحثِ مهم «فهمِ پر خطای گروهک فرقان» پرداختند البته از آن گروهک اسمی نبردند.

متأسفانه عده‌ای به اسم «تفسیر قرآن کریم»؛ آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی (ایشان یک شخصیت غریب و حیرت‌انگیز است)، مرتضی مطهری و بعضی دیگر از بزرگان را با عنوان «مفسد و فاسد» به شهادت رساندند!

امروز هم این خطر ما را به شدت تهدید می‌کند. متأسفانه «فهم نادرست از دین» سکه رایج است.

«عالمان سوء» نقطه اصلی انحراف هستند

یزید، عبیدالله بن زیاد و… در این اندازه نبودند که بتوانند حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را تکفیر و خارج اسلام قلمداد کنند و دنیادوست بشمارند.

بسیاری از اهل سنت (بیش از ۶۰ درصد) گریه‌کن و عزادار حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هستند ولیکن جمعیتی که بسانِ عبدالله بن عمرها فکر می‌کنند؛ زیاد هستند.

مسئله ما این ماجرای تاریخی بماهو خودش نیست بلکه این یک مثال است که شما می‌توانید ده‌ها نمونه شیعی در معاصرین برای آن پیدا کنید.

بنده عمداً خیلی به مسائل روز نمی‌پردازم چون دهه اول محرم است و حرمت مجالس حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را نگه می‌دارم وگرنه این مبحث از گروه‌های شیعی که رفتاری شبه عبدالله بن عمر و ابوموسی اشعری داشتند، مثال‌های فراوانی دارد.

Kashani-13990607-08Moharram-TarazeDindari-Thaqalain_IR (1)

تئوریزه کردن قتل امام حسین علیه السلام با قلبِ مفاهیم

از مفاهیمِ اصیلِ درست قطعیِ لازمِ ضروری مهم اسلام بسان «انسجام و وحدت» برای قتل حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه سوءاستفاده کردند.

 جماعت علی الحق یا صرف جماعت، اتحاد حول حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه یا صرف دورهم جمع شدن، هم‌صدایی، تک‌صدایی همگرایی؛ کدام صحیح است؟!

طبق فرمایش خودِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه که فرمودند: «قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ‌»[۴]؛ تئوریزه کردن قتل حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه حاصل یک روز یا شش ماه یا یک سال نبود بلکه بر روی افکار عمومی کار کرده بودند لذا مردم بدین امر معتقد شده بودند.

منع نقلِ روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

زمانی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رحلت فرمودند، حاکمِ اوّل بعد از ایشان یک سخنرانی کرد که ذهبی در کتاب «تذکره الحفاظ» آن را آورده است.

حاکمِ اوّل بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: «إنکم تحدثون عن رسول الله صلی الله علیه وسلم أحادیث تختلفون فیها و الناس بعدکم أشد اختلافا»[۵] شما مکرراً از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت نقل می‌کند که منجر به اختلافات می‌شود! هر چه هم زمان بگذرد، این اختلافات بیشتر می‌شود «فلا تحدثوا عن رسول الله شیئا» لذا برای جلوگیری از اختلافات و حفظ وحدت و انسجام؛ هرگز اجازه نقلِ روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ندارید. «فمن سألکم فقولوا بیننا وبینکم کتاب الله» هر کس از شما سوالی پرسید، پاسخ دهید که بین ما و شما کتاب خدا وجود دارد «فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه» حلالش را حلال و حرام آن را حرام بدانید. [روایت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را هم بی‌خیال شوید.]

چرا؟! چون قرآن کریم مکرراً از منافقین، باغیان، ظالمان و فراریان جنگ‌ها سخن به میان آورده ولیکن نامی از آن‌ها نبرده است.

Kashani-13990607-08Moharram-TarazeDindari-Thaqalain_IR (3)

پارس سگ‌های حوأب

این روایت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که ایشان به همسرانِ خود فرمودند: می‌بینم سگ‌های حوأب بر یکی از شما ـ همسرانِ من ـ بانگ پارس می‌زنند. بر حذر باش ای «حمیرا» که تو نباشی.[۶]
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به زبیر فرمودند: تو با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه خواهی جنگید درحالی‌که ظالم هستی.[۷]

قتل جناب عمار رحمه الله علیه به دست گروه اهل ظلم

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره جناب عمار علیه أفضل تحیۀ و الثناء فرمودند: «وَیْحُکَ یَا بْنَ سُمَیَّه تَقْتُلُکَ الْفِئَهُ الْباغِیَهُ».[۸] عمار! تو را گروه اهل ظلم به قتل می رسانند.

این روایات صریح و واضح است درحالی‌که قرآن کریم تصریح ندارد.

ـ قرآن بخوانید.

جالب است که هیچ دلیل معتبر حتی نیمه معتبری مبنی بر حافظ بودن دو حاکمِ بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نداریم. در آن روزگار هم قرآن چاپ نمی‌شد.

عبارت حاکم اوّل «بیننا وبینکم کتاب الله» و عبارت حاکم ثانی «حَسْبُنَا کتَابُ الله»[۹] برای کنار زدن روایت بود وگرنه آنها که حافظ و طرفدار قرآن کریم نبودند بلکه اگر کسی از مفهوم آیه سوالی می‌پرسید، کتک می‌خورد و تبعید می‌شد تا فضولی موقوف باشد.

منظور عبدالله بن عمر از بکار بردن عبارت «أنت بضعه منه».[۱۰] این بود که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نعوذ بالله دنیادوست است. وقتی آن‌ها می‌خواهند که به حضرات معصومین علیهم السلام طعنه بزنند و جسارت کنند؛ مناقب اهل بیت علیهم السلام را بیان می‌کنند!

تحریف مفاهیم یک پروسه زمان‌بر است

تفکرِ عبدالله بن عمر که به‌طور ناگهانی ظهور نکرد بلکه این تفکرِ قدیمی این جریان است. ۵۰ سال کارِ جدی کردند تا مردم با شعار «الله اکبر» به صورتِ مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه شمشیر بکشند.
کارِ فرهنگی زمان‌بر است؛ باید طی چند نسل فرهنگ را تغییر داد و این تغییر در یک روز رخ نمی‌دهد.
در یک روز که نمی‌توانستند
«سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ»[۱۱] را (نستجیر بالله) مهدور الدم اعلام کنند چون جامعه پذیرا نخواهد بود بلکه این یک روند طولانی‌مدت است.

عده‌ای می‌خواستند روانه کوفه شوند. دومین حاکم بعد از حضرت تا موضعی که آن را «احراز» می‌گفتند، مشایعت کرد و سپس گفت: می‌دانید چرا شما را مشایعت کردم؟ گفتند: به خاطر حق رسول خدا و حق انصار.

او گفت: با شما آمدم تا مطلبی را بگویم و شما آن را حفظ کنید. شما نزد گروهی (کوفه) می‌روید که مردم آن به قرآن انس خاصی دارند و همانند زنبوران که در کندوی خویش دائم آواز می‌خوانند، صدای تلاوت قرآن از خانه‌های ایشان بلند است.

از حضرت بقیه الله الاعظم روحی و الارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف بابت این عبارت عذر می‌خواهم.

او گفت: «فَلَا تَصُدُّوهُمْ بِالْأَحَادِیثِ فَتَشْغَلُوهُمْ، جَرِّدُوا الْقُرْآنَ وَأَقِلُّوا الرِّوَایهَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه وسلم»[۱۲] صد عن سبیل الله نکنید! کوفیان قرآن تلاوت می‌کنند با روایات حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مانع آن‌ها را نگیرید! روایت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) را به حداقل برسانید. با روایات چه‌کار دارید؟[۱۳] مانع ایشان نشوید.

قرظه بن کعب خزرجی انصاری کوفی از اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از راویان حدیث بود. یک پسر او بنام «عَمرو بن قَرَظَه رحمه الله علیه» جزو شهدای کربلا و پسر دیگر او در روز عاشورا در لشکر عمر سعد لعنه الله علیه بود.

وقتی دومینِ حاکم بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، قرظه بن کعب را به سمت کوفه روانه کرد به او گفت: از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت نقل نکنید، من در ثواب این امر با شما شریک می‌شوم! [اگر روایت نقل نکنید، من در ثواب آن شریک می‌شوم!]

برخی از اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: «مَا کنَّا نَسْتَطِیعُ أَنْ نَقُولَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وسلَّم حتَّی قُبِضَ عُمَرُ»[۱۴] تا وقتی او زنده بود، ما جرئت نمی کردیم که بگویم: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ».
من ـ ابو هریره ـ الان در جامعه در فضای رسانه‌ای جرئت نمی‌کنم از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایتی نقل کنم چون می‌ترسم که نیروهای امنیتی حکومت به سراغ من بیایند!

او این عبارت را زمانی عرض می‌کند که مدت کوتاهی (۴ ـ ۵ سال) از شهادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشته است.

عده‌ای از اصحاب برجسته مثل ابن‌مسعود و ابوذر رحمه الله علیه در مدینه حبس شدند (حق خارج شدن از مدینه را نداشتند) و او مانع نقل روایات توسط آن‌ها شد، تا زمانی که او از دنیا رفت. [۱۵]

ابن مسعود اجازه خروج از مدینه را نداشت تا زمانی که خلیفه سوم او را به کوفه فرستاد. چند سال (شاید نزدیک ده سال) حق خروج از شهر را نداشتند. چرا؟! او می‌گفت: اگر از شهر خارج شوید با احادیث حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم را گمراه می‌کنید!

چرا صحابه می‌توانستند در مدینه بمانند؟! او گفت: در پیش من باشید، تا زنده‌ام از من جدا نشوید، ما بهتر می‌دانیم چه چیز را از شما فراگیریم و چه چیز را وا‌نهیم.[۱۶] [در مدینه مچ شما را می‌گیریم!]

چرا درِ خانه هر فرد یک قرآن نازل نشد؟! چرا قرآن به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد؟!

خداوند متعال در آیه ۶۴ سوره مبارکه نحل می‌فرماید: «وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَیک الْکتَابَ إِلَّا لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ ۙ وَهُدًی وَرَحْمَهً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ».[۱۷] ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در فهم آن اختلاف دارند، برای آن‌ها تبیین کنی؛ و مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می‌آورند.

یک تفکر (قرآن) می‌گوید: اگر آن‌ها به اختلاف برخوردند، تو برای آن‌ها تبیین کنی تا اختلاف برطرف شود.
یک تفکر (خلیفه دوم) می‌گوید: اگر روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیان کنید، اختلاف می‌شود!

همین قرآنی که می‌گویی: «حَسْبُنَا کتَابُ الله» می‌فرماید که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را فرستادم تا اختلافات را برای شما تبیین کند.

شما ببینید که این تفکر چه تصویری در جامعه تولید می‌کند که نباید اختلاف شود ولو به قیمتِ حذف روایات نبوی البته قصد حذف تمامی روایات نبوی را نداشتند چون در آن صورت امکان اداره جامعه وجود نداشت.
منظور او از این عبارت این بود که بیانِ روایت کارِ هرکسی نیست. هرکسی خواستارِ نقلِ روایت است؛ باید مجوز بگیرید!

افرادی که مجوزِ نقل روایت داشت شاملِ کَعْبُ الاَحْبار، ابوهُرَیره و… بودند.

عده‌ای در جَمره وُسطی [یکی از جمرات سه‌گانه جمره وسطی می‌باشد که رمی آن بر حاجی واجب است] جمع شدند تا از جناب ابوذر رحمه الله علیه استفتاء کنند، مردی آمد و گفت: آیا او تو را فتوا دادن نهی نکرده بود؟ چرا روایت بیان می‌کنی؟!

جناب ابوذر رحمه الله علیه پاسخ فرمود: «أَرَقِیبٌ أَنْتَ عَلَی!» بپا (مراقب) من هستی؟!  لَوْ وَضَعْتُمُ الصَّمْصَامَهَ عَلَی هَذِهِ».[۱۸] به خدا سوگند! اگر شمشیر را از قفا بر گردن من بگذارید، من قبل از مرگِ خود یک روایت دیگر بیان می‌کنم تا از انحراف جلوگیری کنم. [این پاسخ جناب ابوذر رحمه الله علیه؛ یعنی بیان یک روایت اینقدر هزینه دارد.]

اگر چراغ‌قرمز را رد کنید، باید جریمه (۲۰۰ هزار تومان در کلان‌شهرها) بپردازید و دیگر گردن شما را که نمی‌زنند.

وقتی می‌فرماید که گردنم را بزنید؛ بدین معنا است که مسئله جدی است، در آخر هم با بدترین حالت به ربذه تبعید می‌شود و در همین راه هم جان خود را می‌دهد.

او محدودیت را شدیدتر کرد و گفت: امکان ندارد که بار سنگینِ حکومت در دستان ما باشد! ولی فتوای آن را فقها صادر کنند! فقها فتوا دهند و ما حکومت را اداره کنیم؟! حالا که بار و سختی اداره حکومت بر عهده ما است لذا دادن فتوا هم بر عهده ما است! ما باید تشخیص بدهیم که آیا در این زمان امکان اجرایِ این روایت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد یا خیر! بیان روایت صلاح است یا خیر! ما باید مصلحت دهیم!

چه کسی شما را برای خلافت دعوت کرده بود؟!

کار را به جایی رساندند که فردی گفت: ۲۰ سال است که با یکی از اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم‌نشین هستم درحالی‌که یک‌بار «قال رسول الله..» بیان نکرده است!

چرا روایتی بیان نمی‌کردند؟ چون باید از حکومت مجوز نقل روایت می‌گرفتند و می‌گفتند: «هَذَا مِنْ خَالِصِ السُّلْطَانِ».[۱۹] این حکم حکومتی و متعلق به حاکم است.

این مفاهیم صحیح هستند ولیکن در تطبیق این مفاهیم، تحریف و قلب رخ می‌دهد.

اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه یا فردِ مشروع و جامع الشرایطی حاکم باشد؛ حکم حکومتی متلق به او است. واضح است که عبارات صحیح است ولیکن تطبیق، توسعه و تضیق آن غلط است. یزید لعنه الله علیه که اجازه صدور حکم حکومتی علی الاطلاق ندارد.

سعید بن جُبیر از عبدالله بن عمر سوالی پرسید. عبدالله بن عمر در پاسخ گفت: بگذار تا سلطان اجازه بیان پاسخ این سؤال را صادر کند!

زید بن ثابت به معاویه لعنه الله علیه نامه نوشت و پرسید: آیا ارث به پدربزرگ می‌رسد؟ معاویه لعنه الله علیه گفت: این سؤال از دسته اموری است که حکم آن مخصوص سلطان است.

عبارت صحیحی است. اختلافات را در دادگاه طبق یک قانون حکم می‌دهند و نیازی به مراجعه به مراجع دینی نیست.

حاکم مصلحت را می‌داند!!!

در آن روزگار دادن حکم طبق نظر سلطان بود ولو اینکه فردی با کودتا و قتل افراد به حکومت می‌رسید! اسلام به آن‌ها عزیز و منیع است و لذا حکمِ حکومتی اسلام هم متعلق به سلطان است!

ـ از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایتی نقل کنیم یا خیر؟!

ـ نخیر! هر وقت سلطان اجازه داد، روایت نقل کنید چون شاید خلیفه مصلحت نداند که الآن این روایت مطرح و اجرا شود! او تشخیص می‌دهد! باید گوش‌به‌فرمان او باشید!

هدیه به پیشگاه حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف صلواتی محبت بفرمائید.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ».

عملاً همه مردم با وجود شعارهای خلیفه همچون «احتیاط می‌کنم، تشخیص می‌دهم و مصلحت می‌دانم که الآن
خلیفه با شعارهای احتیاط، تشخیص و مصلحتِ خود در نقل روایات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ مانع نقل حدیث گردید و عملاً مردم وابسته حکومت شدند.

یکی از موارد جهلِ مقدس در جامعه شیعیان این است که نسبت به هزار سقط‌جنین اختیاری روزانه و فحشای وحشتناکِ رایج و گسترده واکنش نشان نمی‌دهد ولیکن به مُتعه (ازدواج موقت) واکنش نشان می‌دهد.
بنده عرض نمی‌کنم که مردم مکرراً مُتعه کنند ولیکن باید جامع نگریست.

الآن که جامعه در کثافت فرو رفته است، در صورت رعایت شرایط؛ حلال بهتر از حرام است یا اگر قبول ندارید؛ همان قدر که در این مسئله واکنش نشان می‌دهید، به مسائل حرام هم واکنش نشان دهید. دل شما باید برای دینِ خدا بسوزد نه اینکه غیرتِ خلیفه دوم را دارا باشید.

مشکی پوشیدیم و برای عزای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه گریه می‌کنیم ولیکن شیوه رفتار زندگی اجتماعی ما به عمر اشبه است تا به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه لذا باید شیوه او را هم بدانید تا اختیاراً از سر علم انتخاب کنید که شبیه او باشید یا شیوه او را ترک کنید. ۱۴۰۰ سال که اتفاقی نیفتاده است مگر آنکه آن‌ها در آن دخالت داشتند.

از ابوموسی اشعری راجع به مُتعه سؤال پرسیدند. وقتی او خواست راجع به مُتعه در زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و شرایط آن توضیح دهد، مراقبِ (نیروی امنیتی حکومت) او گفت: تو چرا روایت نقل می‌کنی؟ این حکم مختص سلطان است، تو باید برای نقل روایت از خلیفه اذن بگیری!
ابوموسی گفت: حرف درستی است. شاید مصلحت نباشد که من این روایت را نقل کنم که در زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرایط آن چگونه بود!

ابوموسی نزد حاکمِ دوم آمد و گفت: چه پاسخی برای این سؤال بدهم؟! خلیفه دوم گفت: دو مُتعه در زمانِ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حلال بود و من آن را بر شما حرام می‌کنم.[۲۰] [من بدان مایل نیستم و آن را مصلحت نمی‌بینم.]

ـ بدون هماهنگی فتوایی برای مردم نقل نکنید. بارِ اداره حکومت بر دوش ما است، آنگاه شما فتوا می‌دهید؟!
شما کلاه خود را قاضی کنید و ببنید الآن در بین عزاداران، گریه‌کنان، محبان اهل بیت علیهم السلام و…چقدر سبک زندگی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه جاری است.

مصلحت‌اندیشی‌های فردی درصورتی‌که مفسده هستند، واکنش جاهلانه و امثال آن «جهل مقدس» هستند.
بدین مباحث باید با دید جامع‌نگری نگریست، نباید همه را به هر چیزی دعوت کرد ولی در جامعه‌ای که فساد و گناه به چشم می‌آید و در بهترین حالت آمار می‌گویند: نعوذ بالله نستجیر بالله روزانه ۷۰ فرزند حرامزاده سقط می‌شود! واکنش‌ها برای متعه بیشتر از زنا است! این همان جهل مقدس است.

چه عملی را (حلال) به چه عملی دیگری (حرام) ترجیح می‌دهید.

آن‌ها این طرز تفکر را به ما آموزش دادند که مصلحت نیست لذا ما صلاح نمی‌دانیم!

فقط «هَذَا مِنْ خَالِصِ السُّلْطَانِ»، دادن فتوا فقط متعلق به ما است و…نبود. اصلاً چون من حاکم هستم لذا بهتر می‌فهمم! چون قدرت بیشتری دارم لذا شعور بیشتری هم دارم! چون قدرت در دستان من است لذا فهم هم متعلق به من است!

بعضی از مسئولین، وزراء، وکلا، معاون اول، رئیس‌جمهور حتی اگر همایش هسته بروند هم سخنرانی می‌کنند! چون طبق تفکراتشان، آن‌ها همه‌چیز را متوجه می‌شوند و می‌فهمند لذا در هر مجمع تخصصی سخنرانی می‌کنند! سایر افراد هم اعتراضی بدین امر ندارند و می‌گویند: بالاخره آن‌ها رئیس‌جمهور، رئیس مجلس، نائب رئیس و…هستند و حق دارند!

خلیفه دوم گفت: در پیش من (در مدینه) بمانید، تا زنده‌ام از من جدا نشوید، ما بهتر می‌دانیم چه چیز را از شما فراگیریم و چه چیز را وا‌نهیم! ما می‌فهمیم و شما اصلاً نمی‌فهمید!

یکی از تبعات این تفکر این بود که منصور دوانقی به مالک بن انس گفت: أعلم این امت؛ من و تو هستیم! تبعاً أعلم همه من هستم منتها من حاکم هستم و زمان کتابت ندارم. سخنانِ عبدالله بن عمر را بنویس و مابقی روایات را رها کن. عبدالله بن عمر می‌فهمید و سایر صحابه نمی‌فهمیدند!

ـ من قدرت، پول و زور دارم لذا من أعلم هستم و سایر افراد که چیزی نمی‌فهمند!

خلیفه دوم، ابوالولید عباده بن صامت انصاری خزرجی را برای قضاوت به شام فرستاد، اما چون نسبت به ربا و مخارج معاویه لعنه الله علیه عیب‌جویی کرد، معاویه به درشتی با او سخن گفت. عباده به او گفت: با تو در یک سرزمین زندگی نخواهم کرد، شما با خداوند می‌جنگید. از این‌رو به مدینه آمد.

خلیفه دوم دوباره او را شام فرستاد و به معاویه لعنه الله علیه نوشت: هوای او را داشته باش، صدا درنیابد.

معاویه بعد از امضاء آتش‌بس با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه؛ طبق ادعای خودشان سلطان علی الطلاق جهان و امیرمومنان شد! معاویه لعنه الله علیه از خراجِ کل مسلمین از همه بلاد اسلامی درصد برمی‌داشت بااین‌وجود ۲ شغل دیگر هم داشت!

بت‌پرست‌ها در روز قیامت از معاویه لعنه الله علیه شکایت خواهند کرد چون سبک زندگی بت‌پرست‌ها را هم خراب کرد.

بت‌پرست‌های هندوستان با یک چوبِ ساده برای خود بت کوچک می‌ساختند، همان را هم می‌پرستیدند، اعمال عبادی خود را هم با آن انجام می‌دادند و به همین منوال زندگی می‌کردند. بت‌پرست‌های هند ساده‌زیست بودند.
حاکم مسلمین که نمی‌توانست بت تولید کند. آن‌ها این بت‌های چوبی ساده را از هندوستان به شام می‌آوردند، آن‌ها را مرصع (جواهرنشان) می‌کردند و باقیمت بالاتری به بت‌پرست‌ها می‌فروختند!

ـ لابد خدای الماس‌نشان خیلی پرزورتر، بهتر، مقدس‌تر، جلیل‌تر و عظیم‌تر از خدایِ چوبی ساده است! لابد دعاهای غیرمتسجاب را هم مستجاب می‌کنند!

معاویه فقط سبک زندگی مسلمین را اشرافی نکرد بلکه سبک ساده بت‌پرستی هندوها هم را هم تخریب کرد.
۱٫ معاویه بن ابی سفیان لعنه الله علیهما؛ از فروش بت‌های مرصع به بت‌پرستان هندوستان درآمد کسب می‌کرد! به‌به بدان جامعه اسلامی! یکی از شغل‌های او «فروش بت‌های مرصع» بود.

بنده مکرراً در این جلسات عرض کردم که نمی‌توان تمام دلایل را فقط قیام حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را به شراب‌خواری یزید لعنه الله علیه ربط داد.

  1. معاویه لعنه الله علیه ربا می‌خورد. او اهلِ شفاف‌سازی بود؛ یعنی مثل الآن عناوین دینی به کار خود نمی‌داد. مثلاً ۱۰۰ سکه طلا می‌داد و ۱۳۰ سکه طلا می‌گرفت! ۵۰۰ گرم طلا می‌داد و ۷۰۰ گرم می‌گرفت!
    او آشکارترین نوع ربا را انجام می‌داد. همه هم متوجه رباخواری او بودند.

عباده بن صامت در شام بود. دید دارند تنگی سیمین را به تقریباً دو برابر قیمت نقره‌ای که در آن است می‌فروشند. من از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین شنیدم که طلا با طلا باید مثل هم و به اندازه هم و وزن به وزن و دست‌به‌دست معامله و مبادله کرد و هرچه بیشتر از این میزان باشد ربا است. ربا جنگ با خداوند متعال است.

خبر به معاویه لعنه الله علیه رسید لذا به دنبال عباده فرستاد. معاویه به عباده بن صامت گفت: شنیدم روایت نقل می‌کنی؟! لب از این حدیث فرو بند و نقل نکن.[۲۱]

درگیری گروه فدائیان اسلام با مصدق

آغاز درگیری گروه فدائیان اسلام (سید مجتبی نواب صفوی رحمه الله علیه) و مصدق بر سر این بود که فدائیان اسلام اصرار بر توقف و تعطیلی تولید و فروش مشروبات الکی داشتند اما مصدق در جواب استدلال می‌کرد که سالیانه مبلغ قابل‌توجهی از طریق مالیات بر مشروبات الکلی عاید خزانه خالی دولت می‌شود، اگر شراب‌فروشی‌ها و کارخانه‌های شراب‌سازی تعطیل کنیم با کسری بودجه مواجه می‌شویم! مالیات حاصل از شراب‌فروشی را برای شیعیانِ عزیز هزینه کنیم!

خداوند، حاکم را اکرام کرده است لذا خلافت را به او بخشید!!!

واکنش معاویه لعنه الله علیه حاصل دو تفکر «حکمِ حکومتی است» و «حاکم؛ أعلم است» بود.
معاویه لعنه الله علیه ۲۱ سال با اسلام جنگید و بعد از فتح مکه که کم آوردند به ظاهر اسلام آورد لذا با یاران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قابلِ قیاس نیست. همه افتخاراتِ یاران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ با آن‌ها (معاویه لعنه الله علیه) است.

معاویه لعنه الله علیه به دنبال عباده فرستاد. معاویه به عباده بن صامت گفت: شنیدم روایت نقل می‌کنی؟! اگر تو صحابی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستی و از ایشان حدیث شنیدی، ما نیز صحابی ایشان هستیم و حدیث از ایشان شنیدیم. خیال کردی که خیلی می‌فهمی؟! ما فرقی با هم نداریم، خیلی ادعای علم نکن!

این عبارات معاویه بسان این می‌ماند که بعد از جنگ ایران و عراق، صدام را اسیر کنند و به ایران بیاورند. او بگوید که من شیعه و مقلد امام خمینی رحمه الله علیه هستم. بعد در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند درحالی‌که در رقیب او در انتخابات کسی باشد که ۸ سال در جنگ گلوله و ترکش‌خورده، ۹ سال اسیر بوده است، یک اجتهاد و یک دکترا دارد و امام خمینی رحمه الله علیه هم به او اجازه اجتهاد داده باشد.
در این شرایط صدام به رقیب انتخاباتی خود بگوید: اگر تو طرفدار امام خمینی (رحمه الله علیه) هستی، من نیز طرفدار امام خمینی (رحمه الله علیه) هستم!

این‌قدر این مسئله خنده‌دار و مسخره است ولی در آن زمان هیچ‌کس نخندید!

چرا مردم به این عبارات معاویه لعنه الله علیه واکنشی نشان ندادند؟! چون این تفکر را ایجاد کردند که اگر کسی حاکم است لابد دارای هوش بالا، عقل بیشتر و صفتی است که خداوند متعال او را اکرام کرده خلافت را به او بخشید. خداوند متعال که کار بی‌حکمت انجام نمی‌دهد. معاویه صفتی دارد که خداوند به او حکومت بر ما را روزی کرده است! خالص سلطان است لذا خود او تشخیص می‌دهد!

وقتی این تفکر را ایجاد کردند و گفتند: انسجام و اجماع امت را به هم نزنید؛ مسعودی در مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر می‌نویسد: طاعت مردم و نفوذ امر معاویه به جایی رسید که معاویه لعنه الله علیه در صفین آمد و روز چهارشنبه، نماز جمعه خواند و همه به او اقتدا کردند!

حالا یا از روی نفهمی اعتراض نمی‌کنند یا می‌فهمیدند و می‌گفتند: حرف نزن، اختلاف خطرناک است. اصلاً دیگر اسلامی در کار نیست.

هلاک امتِ اسلام به دست حاکمان اموی

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هَلاک أُمَّتی علَی یدَی غِلْمَهٍ مِن قُرَیشٍ»[۲۲] امت مرا، جوانک های از قریش هلاک می‌کنند.

تمام شراح کتاب «صحیح بخاری» اشاره کردند که منظور عبارت «غِلْمَهٍ» حاکمان اموی هستند البته آن‌ها نمی‌توانند به زمان‌های قبل از امویان اشاره کنند.

ابن تیمیه می‌نویسد که اسلام به برکت وجود همین حاکمان اموی نظیر معاویه، یزید، عبدالملک بن مروان و… عزیز و منیع است!

چرا این حاکمان اجازه نقل روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نمی‌دادند؟! برای جلوگیری از اختلافات؛ هرگز اجازه نقلِ روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ندارید چون حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واضح سخن فرمودند.

روزی ابوهریره همراه با مروان لعنه الله علیه در مسجد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه نشسته بود. (یاران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ولو ابوهریره‌ها هم متوجه می‌شدند و می‌گفتند.) ابوهریره گفت: «هَلاک أُمَّتی علَی یدَی غِلْمَهٍ مِن قُرَیشٍ»

دفاع از سلاطین ظالم!!!

ان شاء الله اگر بعد از دهه اول محرم در جایی این مبحث را ادامه دادیم، بعضی از سخنانِ دُرر بار! بعضی از عالمانِ شیعی را که در دفاع از سلاطین بیان کردند را می‌خوانیم بلکه یک حرف انحرافی سنگینی زدند که اصلاً حکومت شایسته نیست و در شأن اهل بیت علیهم السلام بالاتر از این اوامر است! حکومت متعلق به همین معاویه، یزید، پهلوی و…است! اصلاً دنیا را باید همین‌ها اداره کنند! اهل بیت علیهم السلام باید عبادت کنند!
در صورت انحرافِ حاکمی که همه قدرت حکومت و حکم دینی در دستان است، اولین قربانی او «دین» خواهد بود.

تمام اختلافات اصلی بین برادران اهل سنت در عبادت به علت حکومت‌ها است؛ یعنی دنگ[۲۳] حاکمی گرفته است که کاری را انجام دهد، فتوا داده است درحالی که سایر افراد هم جرئت مخالفت نداشتند لذا اختلاف پیش آمده است.

پرتکرارترین و عمومی‌ترین عبادت؛ نماز است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روزانه به جماعت آن را بر پا می‌داشتند در حالی که برادران اهل سنت نمی‌دانند شیوه نماز حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمی‌دانند.

حکومت کارِ جدی کرده است؛ فتوا داده و برای اجرای آن هم نیروهای امنیتی را گسیل کرده است لذا مردم هم کوتاه آمدند. تفکر «الْخِلافُ شَرٌّ»[۲۴] را ایجاد کردند.

در همین تهران خانواده‌های مذهبی داشتیم که وقتی ساواک فرزندان آن‌ها را می‌گرفت، با فرزندان خود قطع رابطه می‌کردند و عنوان «خراب‌کار» به آن‌ها می دادند!

روضه حضرت علی‌اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء

امروز به آقایی متوسل هستیم که خیلی به ایشان امید داریم.

آخرین جمعه از ماه شعبان حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ»[۲۵] ای مردم! همانا ماه خدا همراه با برکت و رحمت و آمرزش، به شما روی آورده است.

در آخر خطبه شعبانیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه برخاستند و فرمودند: یا رسول الله! برترینِ کارها در این ماه چیست؟

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای ابو الحسن! برترینِ کارها در این ماه «وَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ» پرهیز از حرام های الهی است. سپس به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نگریستند و گریستند. [۳۰ سال قبل از شهادت حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه]

مولای ما فرمودند: یا رسول الله! سبب گریه شما چیست؟ ما تحمل گریه شما را نداریم.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: یا علی! بر این می‌گریم که حرمت تو را در این ماه می‌شکنند. گویا می‌بینم تو در حال نماز برای پروردگار خویشی که نگون‌بخت‌ترینِ اوّلین و آخرین، همو که برادر پی کننده ناقه قوم ثمود است، برمی‌خیزد و بر فرق سرت ضربتی می‌زند و محاسنت، از خون سرت خضاب می‌شود. [آنجا هم خوارج تکبیر سر دادند!]

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: «یا رَسُولَ اَللَّهِ وَ ذَلِک فِی سَلاَمَهٍ مِنْ دِینِی» آیا در آن حالت، دینم سالم است؟

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «فِی سَلاَمَهٍ مِنْ دِینِک ثُمَّ قَالَ یا عَلِی مَنْ قَتَلَک فَقَدْ قَتَلَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَک فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ سَبَّک فَقَدْ سَبَّنِی لِأَنَّک مِنِّی کنَفْسِی رُوحُک مِنْ رُوحِی وَ طِینَتُک مِنْ طِینَتِی» یا علی! هر کس تو را بکشد، مرا کشته است و هر کس تو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است و هر کس تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته است؛ چرا که تو از من هستی، همچون جان من. روح تو، از روح من است و سرشت تو، از سرشت من.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: مشکلی نیست، یا رسول الله!
در کربلا نوبت به نوه رسید. امام حسین علیه السلام در نزدیکی منزلگاه ثعلبیه یا قصر بنی مقاتل لحظه‌ای بر روی پای مبارک حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء به خواب فرو رفتند.

چشمانِ مبارک خود را که باز کردند، یک نگاهی به دختربچه‌ها و گهواره شیرخوار کردند و اشکِ مبارک ایشان جاری شد.

حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء فرمودند: پدر جان! چرا گریه می‌کنید؟

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: الآن حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم، ایشان فرمودند: حسین جان! زودتر نزد ما بیا.

بمیرم برای آن لحظه کوتاهی که دخترِ نازدانه خود را دیدید. ایشان؛ امام است و لذا از اتفاقات آینده اطلاع دارند. حضرت یک قراری با حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء بستند و یک باری بر دوش ایشان گذاشتند.

حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ والثناء بر منهاج حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هستند لذا فرمودند: «یا أَبَتِ لاَ أَرَاک اَللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَی اَلْحَقِّ»[۲۶] پدر جان! مگر ما بر حق نیستیم؟!

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه فرمودند: «بَلَی»

حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء فرمودند: «فَإِنَّنَا إِذاً لاَ نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ» هنگامی‌که بر حق هستیم از مرگ باکی نداریم، اصلاً مهم نیست. جان خود را فدای شما می‌کنم و بار شما را بر دوش می‌گیرم.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه دوباره گریستند و فرمودند:
«جَزَاک اَللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَیرَ مَا جَزَی وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ.» علی جانم! خداوند متعال به تو پاداشی نیکو عطا کند. نیکوترین پاداش که باید فرزندی از پدر خویش دریافت کند. خیال مرا از سجادم راحت می کنی.

مؤذن رسمی حضرت سیدالشهداء صلوت الله علیه یکی از اصحاب بنام «حجاج بن مسروق» است امّا حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه صبحِ عاشورا فرمودند که علی جان! تو اذان بگو.

انصار که به شهادت رسیدند، حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء به محضر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه تشریف آوردند «فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی اَلْقِتَالِ»[۲۷] تا از پدر اذن میدان بگیرند.

در موارد دیگر تا اصحاب ضجه نمی‌زدند، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اذن نمی‌فرمودند ولی اینجا حتی همدیگر را در آغوش نگرفتند «فَأَذِنَ لَهُ» برو بابا!

حضرت سریع اذن فرمودند. حضرت علی اکبر علی آلاف تحیۀ و الثناء سواره به سمت میدان رفتند. همه سپاه نگاه می‌کنند. «ثُمَّ نَظَرَ إِلَیهِ نَظَرَ آیسٍ مِنْهُ» حضرت مأیوسانه یک نگاهی به پشت سر علیِ خود کردند، دیگر تحمل نکردند لذا چشمانِ مبارک خود را به زیر افکندند «وَ أَرْخَی عَلَیهِ السَّلاَمُ عَینَهُ وَ بَکی» و اشک فرو ریخت.

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن                     من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود[۲۸]
هنوز حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء به میدان نرسیدند. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رو به عمر سعد لعنه الله علیه فرمودند:
«یا اِبْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اَللَّهُ رَحِمَک کمَا قَطَعْتَ رَحِمِی»[۲۹] خدا رحم تو را قطع کند همچنان که تو رحم مرا قطع کردی.

ان شاء الله زیارت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در اربعین روزی شما شود. در کتاب «کامل الزیارات» است که می‌نویسد: وقتی پایینِ پا رفتی، صورت خود را بر روی قبر بگذار [حالا که چنین امکانی وجود ندارد، صورت خود را پایینِ پا بر روی ضریح بگذارید] و بگو: «اللَّهُمَّ رَبَّ الْحُسَینِ اشْفِ صَدْرَ الْحُسَینِ»[۳۰]

چرا باید پایینِ پا چنین عبارتی را بیان کرد؟! امام صادق علیه السلام فرمودند: علی جان! «وَ لَا تَسْکُنُ عَلَیْکَ مِنْ أَبِیکَ زَفْرَهٌ»[۳۱]، پدر تو تا از این رفت، از نوک پا تا فرق سر برای تو می‌سوخت. «اللَّهُمَّ رَبَّ الْحُسَینِ اشْفِ صَدْرَ الْحُسَینِ»

حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء به میدان رفتند «فلم یزل یقاتل حتی ضج أهل الشام من یده ومن کثره من قتل منهم»[۳۲] سپس حضرت بر آنها حمله کرد همچنان کارزار می‌کرد تا اینکه اهل شام از دست او و از کثرت کُشته‌های توسط حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء ضجه می‌زدند.

حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء این رجز را فرمودند:

اَنا عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ بْنِ عَلی                               نَحْنُ وَ بَیْتِ اللهِ اَولی بِالنَّبِی
تَاللهِ لایَحْکمُ فینا ابْنُ الدَّعِی                               أطعَنُکُم بِالرُّمحِ حَتّی یَنثنَی
اَضرِبُکم بِالسَّیفِ أُحَامِی عَنْ أَبِی                         ضَرْبَ غُلامٍ هاشِمیٍّ علوی
[۳۳]
بیانِ عبارت «اَنا عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ بْنِ عَلی» در کربلا خیلی هزینه دارد.

من علی فرزند حسین بن علی هستم، به خانه خداوند متعال (کعبه) قسم، ما به پیامبر (ص) سزاوارتریم (حکومت از آن اولیاء خداوند متعال است)؛ سوگند به خداوند این حرامزاده نمی‌تواند بر ما حکم راند، آن‌قدر با شمشیر به شما می‌زنم تا شمشیر تاب بردارد و بشکند؛ با شمشیر شما را می‌زنم و از ناموسِ پدر خویش دفاع می‌کنم آن هم شمشیر زدن نوجوانی از تبار هاشمیِ علوی.

بنده نمی‌توانم به شما عرض کنم که چه اتفاقی رخ داد.

وقتی عید قربان می‌خواهند ذَبیحه را تقسیم و به مردم بدهند، می‌گویند: «قَطعتُ الذبیحهَ إرْباً إرْباً»
«فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم إرباً إرباً»[۳۴] با شمشیرهای خود، بدنِ مبارک حضرت علی اکبر علیه أفضل تحیۀ و الثناء او را پاره پاره کردند.

اتفاقاتی رخ داد که ایشان هم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و هم به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه شباهت پیدا کرد. همین‌قدر عرض می‌کنم که از بین صدای آن همه شمشیر، یک صدای نحیفی بلند شد: «یا أَبَتَاهْ عَلَیک اَلسَّلاَمُ هَذَا جَدِّی یقْرِؤُک اَلسَّلاَمَ وَ یقُولُ لَک عَجِّلِ اَلْقَدُومَ عَلَینَا» حسین جان! بیا. مادرت منتظر تو است.

وقتی آقا خود را بالای سر حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء رساندند، منابع دو جمله نوشتند که بیچاره کننده است.

«شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ حَتَّی وَقَفَ عَلَیهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ» صیحه ای زد و پا به زمین کشید. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه ایشان را در آغوش گرفتند و حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء در آغوش پدر تمام کردند.

 بعضی اینطور نوشتند که حضرت برای اینکه ببینند ایشان نفس می‌کشند، این کار را کردند یا به قدری حال حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه دگرگون شد…

اول به صورتِ مبارکِ علی خود نگاهی کردند، صورت بر صورت ایشان نهادند و فرمودند: «قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوک مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَی اَللَّهِ وَ عَلَی اِنْتِهَاک حُرْمَهِ اَلرَّسُولِ عَلَی اَلدُّنْیا بَعْدَک اَلْعَفَاءُ» خداوند متعال بکشد گروهی را که تو را کُشتند، چقدر اینها به خداوند متعال جسارت کردند و حرمت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را هتک کردند، بعد از تو دیگر خاک‌برسر این دنیا باد.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه با خونِ رگ‌های حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیۀ و الثناء محاسن خود را خضاب کردند…

صدای هل هله دشمن بلند شد و گفتند: کار پدر و پسر را با هم تمام کردیم، دیگر حسین (علیه السلام) از جا برنمی‌خیزد و دیگر کمر راست نخواهد کرد.

حُمَید بن مُسلم می‌گوید که من از دور نگاه می‌کردم، هنوز به یاد دارم «لَکأَنّی أنظُرُ إلَی امرَأَهٍ خَرَجَت مُسرِعَهً کأَنَّهَا الشَّمسُ طالِعَهً»[۳۵] انگار الان می‌بینم که زنی از خیمه‌ها بیرون دوید که گویی بسان خورشید می‌درخشید. [اینجا هنوز غارت خیام رخ نداده است لذا حجاب‌ها تکان نخورده است]

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت علی‌اکبر علیه آلافُ التحیۀ و الثناء صلواتی محبت بفرمائید.


الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] – مقتل الحسین خوارزمی، جلد ۲، صفحه ۳۹٫

[۵] – تذکره الحفاظ، جلد، صفحه ۹٫ (إنکم تحدثون عن رسول الله صلی الله علیه وسلم أحادیث تختلفون فی‌ها والناس بعدکم أشد اختلافا فلا تحدثوا عن رسول الله شیئا، فمن سألکم فقولوا بیننا وبینکم کتاب الله فاستحلوا حلاله وحرموا حرامه.)

[۶] – البدایه والنهایه، جلد ۶، صفحه ۲۱۲٫

[۷] – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد ۲، صفحه ۱۶۷٫

[۸] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۲، صفحه ۳۵۴.

[۹] – صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۲۵۹٫

[۱۰] – تذکره الخواص، سبط بن الجوزی، جلد ۱، صفحه ۲۱۷٫

[۱۱] – من لا یحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۱۷۹.

[۱۲] – ابن سعد، الطبقات الکبری، جلد ۶، صفحه ۷٫ (قَالَ: أَخْبَرَنَا سُفْیانُ بْنُ عُیینَهَ، عَنْ بَیانٍ، عَنِ الشَّعْبِی، قَالَ: قَالَ قَرَظَهُ بْنُ کعْبٍ الْأَنْصَارِی: أَرَدْنَا الْکوفَهَ فَشَیعَنَا عُمَرُ إِلَی صِرَارٍ فَتَوَضَّأَ فَغَسَلَ مَرَّتَینِ، وَقَالَ: « تَدْرُونَ لِمَ شَیعْتُکمْ؟ فَقُلْنَا: نَعَمْ نَحْنُ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه وسلم، فَقَالَ: إِنَّکمْ تَأْتُونَ أَهْلَ قَرْیهٍ لَهُمْ دَوِی بِالْقُرْآنِ کدَوِی النَّحْلِ فَلَا تَصُدُّوهُمْ بِالْأَحَادِیثِ فَتَشْغَلُوهُمْ، جَرِّدُوا الْقُرْآنَ وَأَقِلُّوا الرِّوَایهَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه وسلم، امْضُوا وَأَنَا شَرِیککمْ)

[۱۳] – البدایه والنهایه، جلد ۸، صفحه ۱۱۵٫ (أَمَا وَاللَّهِ إِذًا لَأَیقَنْتُ أَنَّ المحففه سَتُبَاشِرُ ظَهْرِی، فَإِنَّ عُمَرَ کانَ یقُولُ، اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ کلَامُ اللَّهِ، وَلِهَذَا لَمَّا بَعَثَ أَبَا مُوسَی إِلَی الْعِرَاقِ قَالَ لَهُ: إِنَّک تَأْتِی قَوْمًا لَهُمْ فِی مَسَاجِدِهِمْ دَوِی بِالْقُرْآنِ کدَوِی النَّحْلِ، فَدَعْهُمْ عَلَی مَا هُمْ عَلَیهِ، وَلَا تَشْغَلْهُمْ بِالْأَحَادِیثِ، وَأَنَا شَرِیکک فِی ذلک.)

[۱۴] – البدایه والنهایه، جلد ۸، صفحه ۱۱۵٫ تاریخ دمشق، جلد ۶۷، صفحه ۳۴۴٫

[۱۵] – سیر أعلام النبلاء، جلد ۲، صفحه ۳۴۵٫ المستدرک علی الصحیحین، جلد ۱، صفحه ۱۹۳٫ (عَنْ سَعْدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ، قَالَ لِابْنِ مَسْعُودٍ وَلِأَبِی الدَّرْدَاءِ وَلِأَبِی ذَرٍّ: «مَا هَذَا الْحَدِیثُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، وَأَحْسِبُهُ حَبَسَهُمْ بِالْمَدِینَهِ حَتَّی أُصِیبَ»)

[۱۶] – ابن عساکر، تاریخ دمشق، جلد ۴۰، صفحه ۵۰۰٫ (عبد الرحمن بن عوف عن أبیه قال والله ما مات عمر بن الخطاب حتی بعث إلی أصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله سلم) فجمعهم من الآفاق عبد الله وحذیفه وأبی الدرداء وأبی ذر وعقبه بن عامر فقال ما هذه الأحادیث آلتی قد أفشیتم عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی الآفاق فقالوا أتنهانا قال لا أقیموا عندی لا والله لا تفارقونی ما عشت فنحن أعلم ما نأخذ ونرد علیکم فما فارقوه حتی)

[۱۷]– سوره مبارکه نحل، آیه ۶۴٫

[۱۸] – سنن الدارمی، جلد ۱، صفحه ۴۵۶٫ الذهبی، تاریخ الإسلام، جلد ۲، صفحه ۲۱۸٫ (حَدَّثَنِی أَبُو کثِیرٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: أَتَیتُ أَبَا ذَرٍّ، وَقَدِ اجْتَمَعُوا عَلَیهِ عِنْدَ الْجَمْرَهِ الْوُسْطَی یسْتَفْتُونَهُ، فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: أَلَمْ ینْهَک أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الْفُتْیا؟ فَرَفَعَ رَأْسَهُ وَقَالَ: أَرَقِیبٌ أَنْتَ عَلَی! لَوْ وَضَعْتُمُ الصَّمْصَامَهَ عَلَی هَذِهِ، ثُمَّ ظَنَنْتُ إِنِّی أُنْفِذُ کلِمَهً سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُول اللَّه صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَبْلَ أَنْ تُجِیزُوا عَلَی لَأَنْفَذْتُهَا.)

[۱۹] – ابن عساکر، تاریخ دمشق، جلد ۴۰، صفحه ۲۵۷٫ جامع بیان العلم وفضله، جلد ۲، صفحه ۱۰۶۵٫ (قَالَ ابْنُ وَهْبٍ، وَأَخْبَرَنِی ابْنُ أَبِی الزِّنَادِ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَهَ قَالَ: مَا سَمِعْتُ أَبِی، یقُولُ، فِی شَیءٍ قَطُّ بِرَأْیهِ قَالَ: وَرُبَّمَا سُئِلَ عَنِ الشَّیءِ فَیقُولُ: «هَذَا مِنْ خَالِصِ السُّلْطَانِ»)

[۲۰] – أصول السرخسی، جلد ۲، صفحه ۶٫ (وَقَالَ عمر رَضِی الله عَنهُ متعتان کانَتَا علی عهد رَسُول الله عَلَیهِ السَّلَام وَأَنا أنهِی عَنْهُمَا وأعاقب عَلَیهِمَا مُتْعَه النِّسَاء ومتعه الْحَج)

[۲۱] – شرح معانی الآثار الطحاوی، جلد ۴، صفحه ۷۵٫

[۲۲] – عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، جلد ۱، صفحه ۴۶۹. (وَ بِهِ قَالَ عَمْرُو بْنُ یحْیی قَالَ أَخْبَرَنِی جَدِّی قَالَ: کنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِی هُرَیرَهَ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یوْماً بِالْمَدِینَهِ وَ مَعَنَا مَرْوَانُ فَقَالَ أَبُو هُرَیرَهَ سَمِعْتُ اَلصَّادِقَ اَلْمُصَدَّقَ یقُولُ هَلاَک أُمَّتِی عَلَی یدَی غِلْمَهٍ مِنْ قُرَیشٍ فَقَالَ مَرْوَانُ لَعْنَهُ اَللَّهِ عَلَیهِمْ غِلْمَهً قَالَ أَبُو هُرَیرَهَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ مِنْ بَنِی فُلاَنٍ وَ بَنِی فُلاَنٍ فَعَلْتُ قَالَ فَکنْتُ أَخْرُجُ مَعَ جَدِّی سَعِیدٍ إِلَی اَلشَّامِ حِینَ هَلَک بَنُو مَرْوَانَ فَإِذَا رَآهُمْ غِلْمَاناً أَحْدَاثاً قَالَ لَنَا عَسَی هَؤُلاَءِ اَلَّذِینَ عَنَی هُمْ أَبُو هُرَیرَهَ فَقُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ.)

[۲۳] – دنگ کسی گرفتن: هوسِ بی موقع برای انجام کاری کردن.

[۲۴] – تاریخ الطبری، جلد ۴، صفحه ۲۶۸٫

[۲۵] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۳، صفحه ۳۵۶. (…أَیهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اَللَّهِ بِالْبَرَکهِ وَ اَلرَّحْمَهِ وَ اَلْمَغْفِرَهِ… یا أَبَا اَلْحَسَنِ أَفْضَلُ اَلْأَعْمَالِ فِی هَذَا اَلشَّهْرِ اَلْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ… قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِک فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی فَقَالَ (علیه‌السلام) فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِک ثُمَّ قَالَ یا عَلِی مَنْ قَتَلَک فَقَدْ قَتَلَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَک فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ سَبَّک فَقَدْ سَبَّنِی لِأَنَّک مِنِّی کنَفْسِی رُوحُک مِنْ رُوحِی وَ طِینَتُک مِنْ طِینَتِی إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ إِیاک وَ اصْطَفَانِی وَ إِیاک وَ اخْتَارَنِی لِلنُّبُوَّهِ وَ اخْتَارَک لِلْإِمَامَهِ وَ مَنْ أَنْکرَ إِمَامَتَک فَقَدْ أَنْکرَ نُبُوَّتِی یا عَلِی أَنْتَ وَصِیی وَ أَبُو وُلْدِی وَ زَوْجُ ابْنَتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَی أُمَّتِی فِی حَیاتِی وَ بَعْدَ مَوْتِی أَمْرُک أَمْرِی وَ نَهْیک نَهْیی أُقْسِمُ بِالَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّهِ وَ جَعَلَنِی خَیرَ الْبَرِیهِ إِنَّک لَحُجَّهُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ أَمِینُهُ عَلَی سِرِّهِ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ)

[۲۶] – الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، جلد ۲، صفحه ۷۶. (هُوَ یقُولُ: اَلْقَوْمُ یسِیرُونَ وَ اَلْمَنَایا تَصِیرُ إِلَیهِمْ فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِیتْ إِلَینَا فَقَالَ لَهُ یا أَبَتِ لاَ أَرَاک اَللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَی اَلْحَقِّ قَالَ بَلَی وَ اَلَّذِی إِلَیهِ مَرْجِعُ اَلْعِبَادِ قَالَ فَإِنَّنَا إِذاً لاَ نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ جَزَاک اَللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَیرَ مَا جَزَی وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ.)

[۲۷] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۹۵. (فَلَمَّا لَمْ یبْقَ مَعَهُ سِوَی أَهْلِ بَیتِهِ خَرَجَ عَلِی بْنُ اَلْحُسَینِ عَلَیهِمَا السَّلاَمُ وَ کانَ مِنْ أَصْبَحِ اَلنَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِی اَلْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَیهِ نَظَرَ آیسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَی عَلَیهِ السَّلاَمُ عَینَهُ وَ بَکی ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیهِمْ غُلاَمٌ أَشْبَهُ اَلنَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ کنَّا إِذَا اِشْتَقْنَا إِلَی نَبِیک نَظَرْنَا إِلَیهِ فَصَاحَ وَ قَالَ یا اِبْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اَللَّهُ رَحِمَک کمَا قَطَعْتَ رَحِمِی فَتَقَدَّمَ نَحْوَ اَلْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالاً شَدِیداً وَ قَتَلَ جَمْعاً کثِیراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَی أَبِیهِ وَ قَالَ یا أَبَتِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ اَلْحَدِیدِ قَدْ أَجْهَدَنِی فَهَلْ إِلَی شَرْبَهٍ مِنَ اَلْمَاءِ سَبِیلٌ فَبَکی اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ یا بُنَی قَاتِلْ قَلِیلاً فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَی جَدَّک مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَیسْقِیک بِکأْسِهِ اَلْأَوْفَی شَرْبَهً لاَ تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَی مَوْقِفِ اَلنُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ اَلْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّهَ اَلْعَبْدِی لَعَنَهُ اَللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَی یا أَبَتَاهْ عَلَیک اَلسَّلاَمُ هَذَا جَدِّی یقْرِؤُک اَلسَّلاَمَ وَ یقُولُ لَک عَجِّلِ اَلْقَدُومَ عَلَینَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَهً فَمَاتَ فَجَاءَ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ حَتَّی وَقَفَ عَلَیهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوک مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَی اَللَّهِ وَ عَلَی اِنْتِهَاک حُرْمَهِ اَلرَّسُولِ عَلَی اَلدُّنْیا بَعْدَک اَلْعَفَاءُ. قَالَ اَلرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَینَبُ بِنْتُ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ تُنَادِی یا حَبِیبَاهْ یا اِبْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَکبَّتْ عَلَیهِ فَجَاءَ اَلْحُسَینُ عَلَیهِ السَّلاَمُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَی اَلنِّسَاءِ)

[۲۸] – سعدی.

[۳۰] – کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۲۳۸٫

[۳۱] – کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۲۳۹٫

[۳۲] – الفتوح لابن اعثم، جلد ۵، صفحه ۱۱۵٫

[۳۳] – خوارزمی، الحسین علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۳۵٫

[۳۴] – مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، جلد ۲، صفحه ۳۶٫

[۳۵] – مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی. جلد ۲، صفحه ۳۰٫ (قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ: «لَکأَنّی أنظُرُ إلَی امرَأَهٍ خَرَجَت مُسرِعَهً کأَنَّهَا الشَّمسُ طالِعَهً» تُنادی بِالوَیلِ وَالثُّبورِ، تَصیحُ: وَاحَبیباه! وَاثَمَرَهَ فُؤاداه! وانورَ عَیناه! فَسَأَلتُ عَنها فَقیلَ: هِی زَینَبُ بِنتُ عَلِی. ثُمَّ جاءَت حَتَّی انکبَّت عَلَیهِ، فَجاءَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام حَتّی أخَذَ بِیدِها ورَدَّها إلَی الفُسطاطِ. ثُمَّ أقبَلَ مَعَ فِتیانِهِ إلَی ابنِهِ، فَقالَ: اِحمِلوا أخاکم، فَحَمَلوهُ مِن مَصرَعِهِ حَتّی وَضَعوهُ عِندَ الفُسطاطِ الَّذی یقاتِلونَ أمامَهُ)