برای دانلود فایل PDF این نوشتار، اینجا کلیک نمایید.


 

باسمه تعالی

تعریف ارتداد

در تعریف ارتداد فطری گفته اند آن است که پدر یا مادر مرتد سابقۀ مسلمانی داشته باشند.

عوامل تحقق ارتداد

کفر را به زبانی و عملی و نیت تقسیم کرده اند. کفر عملی مثل استهزاء به رسول ص و قرآن و .. است و کفر نیت هم کفر در درون است بدون این که به زبان و عمل اظهار شده باشد.در دروس آمده است:

«و هو من قطع الإسلام بالإقرار على نفسه بالخروج منه، أو ببعض أنواع الکفر، سواء کان ممّا یقرّ أهله علیه أو لا، أو بإنکار ما علم ثبوته من الدین ضروره، أو بإثبات ما علم نفیه کذلک، أو بفعل دال صریحاً، کالسجود للشمس و الصنم، و إلقاء المصحف فی المقذر قصداً، و إلقاء النجاسه على الکعبه أو هدمها، أو إظهار الاستخفاف به»

برخی فقها در کفر به نیت تردید کرده اند زیرا کفر جز با اظهار زبانی و عملی تحقق نمی یابد(جواد تبریزی ره(

می توان در برخی موارد کفر عملی هم تردید کرد؛ زیرا  ممکن است در ارتداد جحد زبانی موضوعیت داشته باشد و دلیلی بر الغای این شرط در ادله ثابت نیست.

در کفر زبانی شرط است که عمدا باشد نه از روی سهو و اشتباه. برخی از فقها گفته اند اگر اظهار از روی غضب و عصبانیت شدید باشد نیز ممکن است موجب کفر نشود. بر این اساس، می توان افزود که اگر عمل استهزائی هم از روی غضب و خشم باشد موجب ارتداد نیست.

ملاک ارتداد فطری

شرط اول

اولین شرط ارتداد که مورد اتفاق همۀ فقهای شیعه است مسلمان بودن پدر و مادر شخص مرتد پیش از تولد فرد مرتد است.

در این رابطه نخستین پرسش این است که برای صدق ارتداد فطری، پدر و مادر شخص مرتد باید در چه زمانی مسلمان باشند: زمان انعقاد نطفه یا زمان تولد؟

مشهور بلکه اجماع فقها ملاک را زمان انعقاد نطفه می دانند تا آنجا که صاحب جواهر کلام جزایری را در مورد ملاک بودن زمان تولد توهمی غریب دانسته و گفته است:

و من الغریب ما فی رساله الجزائری من أن المدار على الولاده لا الانعقاد، و لعل منشأ الوهم النصوص المزبوره المراد منها أصل الخلقه لا خصوص التولد المذکور فیها المبنی على غلبه اتحاد الولاده مع الانعقاد أو على غلبه تولده بعد انعقاده، فهو حینئذ ولد حال الانعقاد و لو مجازا، و حینئذ فیکفی فی فطریته ذلک و إن ارتد أبواه عند الولاده،کما أنه لا یکون فطریا مع انعقاده منهما کافرین و إن أسلما عند الولاده،

ایشان استدلالی بر این نظر اقامه نکرده و تنها به نبودن اختلافی در این امر اکتفا نموده است.

اما روایاتی که در این باب وارد شده بر معیار بودن زمان انعقاد دلالتی ندارد زیرا در روایت حسین بن سعید «ولد علی الاسلام» آمده است. و ظاهر ولادت زمان خروج از بطن ام است نه زمان انعقاد نطفه و علوق.

ولی فقها با در نظر گرفتن ابواب دیگر فقه این مساله را قطعی دانسته و تعبیر ولادت را در روایت فوق از باب غلبه دانسته اند؛ یعنی چون غالب نطفه های منعقد شده متولد می شوند بجای علوق از ولادت که تعبیری متعارف تری است استفاده شده است. همان طور که در آیه شریفۀ: «ان امهاتکم الا اللائی ولدنکم» هم زاییدن فرزند به عنوان ملاک مادری ذکر شده، در حالی که اگر پیش از تولد فرزند، مادر همراه با فرزندش بمیرد و تولدی صورت نگرفته باشد باز او مادر فرزند به حساب می آید.

دو شاهد بر نظر مشهور در ملاک بودن زمان انعقاد نطفه

شاهد اول: به گفته مرحوم خوئی اطلاق روایاتی در باب ارث که ملاک ارث بردن فرزند را زمان انعقاد نطفه دانسته شامل زمانی که مادر کافر باشد هم می شود.

ولی در این استدلال می توان مناقشه کرد: زیرا این روایت در مقام بیان تبعیت دینی فرزند از پدر نیست بلکه اصل ارث را ثابت می کند. پس ممکن است به مقتضای روایت اسحاق حکم کنیم که ملاک تبعیت دینی، زمان تولد است و چون فرزند زمان تولد پدرش فوت کرده از وی ارث نمی برد و در حقیقت ظاهر روایت عمار مقیِّدِ اطلاق روایات ارث می شود و آنها را به غیر این مورد حمل می کنیم.

بلی می توان با اضافه کردن این اصل که فقط مسلمان از مسلمان ارث می برد اسلام فرزند را ثابت کرد؛ ولی اگر این اصل ثابت نباشد بلکه فقط عدم ارث بردن کافر از مسلمان ثابت باشدچنان که از کلمات فقها همین استفاده میشوددر این صورت اتصاف او به اسلام از این طریق ثابت نمی شود زیرا جنین به جهت متصف نبودن به کفر و اسلام می تواند از پدر مسلمان ارث ببرد.

شاهد دوم: صاحب بلغه شاهدی دیگر بر ملاک بودن زمان انعقاد ذکر کرده و آن دفن مادر کافره ای که از مرد مسلمانی حملی دارد در مقابر مسلمین است آن هم به صورت پشت به قبله تا حمل او رو به قبله دفن شود. این حکم جز به خاطر مسلمانِ حُکمی بودن طفل قبل از ولادت نیست.

نقدهای اردبیلی ره بر نظر مشهور

محقق اردبیلی در مجمع الفایده چنین فرموده است:

فالظاهر من تعریف الأوّل انه إذا کان أحد أبویه وقت انعقاد نطفته یعنی حین صار مبدأ الإنسان و حملا مسلما، فهو فطری و ان صار بعد ذلک کافرا. و انه إذا أسلم أحدهما أو هما بعد ذلک ثم یصیر فطریّا و ذلک غیر ظاهر، بل یظهر خلاف ذلک من کلامهم. فلعلّ مرادهم انه بقی من حین انعقاد النطفه أحد أبویه مسلما الى ان یبلغ أو یسلم قبل بلوغه ان لم یکن قبل ذلک و بقی إلى حین بلوغه. بل لو أسلم أحد أبویه فبلغ هو بغیر فصل، هو فطری. و أیضا ظاهر کلامهم بل صریحه أن مجرّد إسلامه کاف و لا یحتاج الى تقییده به و معرفه إمکانه. و هو أیضا لا یخلو عن شی‏ء. و لا شک فی کونه فطریّا إذا کان أحد أبویه مسلما من حین العلوق الى ان‏یبلغ و کان مقیّدا بالشرع و یعرف أحکام الإسلام، یعمل به و هذا أیضا ظاهر کلامهم فتأمّل.

به گفته ایشان اگر ملاک اسلام حین العلوق باشد اگر ابوین بعدا کافر شدند ارتداد فرزندشان باید فطری باشد و نیز اگر بلافاصله بعدا مسلمان شدند ارتداد فرزند فطری نیست و صحت این نتیجه روشن نیست و مراد آنها هم نمی باشد. پس مقصود فقها این است که ابوین در زمان علوق مسلمان باشد و تا زمان بلوغ بر اسلام باقی بماند و یا این که قبل از بلوغ مسلمان شود و تا زمان بلوغ فرزند مسلمان بماند.

و اشکال دیگر ایشان این است که طبق ظاهر کلمات اصحاب صرف اسلام احد ابوین کافی است وتقید وی به اسلام لازم نیست و این امر هم بدون اشکال نیست.

نظر کشف اللثام

کشف اللثام هم درباره زمان اسلام ابوین گفته است:

أمّا المرتدّ فإن کان عن فطره الإسلام بأن انعقد حال إسلام أحد أبویه أو أسلم أحد أبویه و هو طفل ثمّ بلغ و وصف الإسلام کاملًا ثمّ ارتدّ قسمت ترکته حین ارتداده بین ورثته المسلمین‏

مطابق این گفته برای ارتداد فطری کافی است یکی از ابوین قبل از بلوغ طفل مسلمان شوند و او هم خود در زمان بلوغ اسلام را اختیار کند. استدلال ایشان چنین است:

و إنّما فسّرنا المرتدّ عن فطره بمن ذکرنا، لنصّهم على أنّ من ولد على الفطره فبلغ فأبى الإسلام استتیب، کما مر

 نظریه مختار

روایات در این باب دو دسته اند در برخی روایات مسلم بودن خود فرد و سابقه کفر نداشتن وی ملاک فطری بودن دانسته شده و اشاره ای به ابوین نشده است مثل «مسلم تنصر» و در روایاتی مثل «مسلم بین مسلمین» و یا «ولد علی الاسلام» به این امر اشاره شده است. اطلاق روایات دسته اول با این روایات تقیید شده و اسلام احد ابوین نیز شرط خواهد بود.

اما ظاهر ولادت بر اسلام فقط ملاک بودن اسلام ابوین در زمان ولادت دلالت دارد و استمرار آن را افاده نمی کند.

اما مسلم بین مسلمین از این نظر ابهام دارد و هم بر ولادت قابل انطباق است وهم بر نشو و نمای میان ابوین مسلمان یعنی مسلم تولد بین مسلمین یا مسلم نشا بین مسلمین. این ابهام را با کمک روایت ولادت می توان بر طرف کرد و آن روایت را مفسر این خبر قرار داد

اما در این مساله که ملاک اسلام ابوین زمان انعقاد نطفه است یا زمان ولادت. از آنجا که ملاک در روایات متعدد باب ارتداد ولادت دانسته شده عدول از آن به انعقاد نطفه مشکل است و ادله ای که در مورد ارث و دفن مادر کافره به همراه حمل خود در قبرستان مسلمین گفته شده بیش از ترتب احکام اسلام بر حمل در این موارد دلالت ندارد و تسری این حکم به مورد ارتداد گونه ای قیاس منهی است زیرا ممکن است شارع در باب ارتداد بطور خاص ملاک را اسلام ابوین در زمان ولادت قرار داده باشد.

 

شرط دوم ارتداد

شرط دوم از صاحب کشف اللثام است که برخلاف ادعای عدم خلافی که مسالک نموده علاوه بر شرط سابقه اسلام پدر و مادر شرط دیگری را هم افزوده و آن اسلام خود مرتد در زمان بلوغ است. ایشان گفته است:

و المراد به: من لم یحکم بکفره قطّ، لإسلام أبویه أو أحدهما حین ولد، و وصفه الإسلام حین بلغ،

بر طبق این نظر اگر صبی در زمان ممیز بودن اسلام را انتخاب نکرد و با این حال بالغ شد و اظهار کفر نمود ارتدادش فطری نیست. مطابق این نظریه اسلام تبعی برای ارتداد فطری کافی نیست و مرتد باید مسلم به اسلام حقیقی باشد تا مرتد فطری شود.

این شرط را از کلام محقق اردبیلی در مجمع الفایده نیز می توان استفاده کرد:

و لا شک فی کونه فطریّا إذا کان أحد أبویه مسلما من حین العلوق الى ان‏یبلغ و کان مقیّدا بالشرع و یعرف أحکام الإسلام، یعمل به و هذا أیضا ظاهر کلامهم فتأمّل.

طبق این سخن قدر متیقن از فطری کسی است که علاوه بر مسلمان بودن پدر و مادرش، خودش نیز در ایام صباوت تا زمان بلوغ آشنای به شرع و عامل به آن باشد.

از کلام علامه حلی در قواعد هم می توان همین نظر را برداشت نمود:

المطلب الثانی حکمه فی ولده:إذا علق قبل الردّه فهو مسلم، فإن بلغ مسلما فلا بحث، و إن اختار الکفر بعد بلوغه استتیب، فإن تاب و إلّا قتل.

از این جمله استفاده می شود که برای قتل بدون استتابه لازم است که فرزندی که پدر و مادرش زمان علوق او مسلمان بوده اند زمان بلوغ یا بعد از َآن، خودش هم کفر را اختیار نکرده باشد.

جواهر این نظر را پذیرفته و بر آن استدلال کرده است.

و فی کشف اللثام المراد به من لم یحکم بکفره قط لإسلام أبویه أو أحدهما حین ولد و وصفه الإسلام حین بلغ، و ظاهره کغیره اعتبار الولاده على الإسلام، بل اعتبار وصف الإسلام لو بلغ، فلو بلغ کافرا لم یکن مرتدا عن‏فطره، و کأنه أخذ القید الثانی مما تسمعه فی بعض النصوص «۱» من الرجل و المسلم و نحوهما مما لا یصدق على غیر البالغ، بل لیس فی النصوص إطلاق یوثق به فی الاکتفاء بصدق الارتداد مع الإسلام الحکمی، و لعله لا یخلو من قوه.

استدلال نخست ایشان بر این نظریه این است که در روایات چنین آمده است که مرد یا مسلمانی مرتد شده است و روشن است که این دو عنوان بر بالغ اطلاق می شود و هیچ کدام بر طفل صادق نیست. علاوه بر این در روایات عنوان ارتد عن الاسلام و یا رجع عن الاسلام آمده و ارتداد در لغت به این معنی است که کسی اسلام را پذیرفته و سپس از آن بازگشته و این معنی در مورد کسی که صرفا با تبعیت از پدر و مادر مسلمان فرض می شود منطبق نیست. در روایاتی هم ما کان من المسلمین ولد علی الفطره و نیز من شک فی دینه آمده است که هر دو بر این که فرد مرتد فطری خودش اسلام را پذیرفته و پس از آن بازگشته دلالت دارند.

و نهایتا ایشان هر گونه دلیل و حتی اطلاقی را که بر ارتداد فطری به صرف تبعیت از پدر و مادر دلالت کند را نفی کرده است.

از معاصرین صاحب مصباح الهدی نیز این نظر را تقویت کرده است. به گفته ایشان مرسل ابان در مورد ضرب صبی شاب بر کفر و عدم حکم به قتل وی و نیز دعوت به اسلام در روایت آمده که تعبیر دیگری از استتابه است بر همین امر دلالت می کند.

پاسخ مرحوم خوئی

ایشان از نظر مشهور دفاع کرده و نظر مسالک را نادرست دانسته است.

فلو فرضنا أنّه مولود بین مسلمین و محکوم بالإسلام إلّا أنّه بعد ما کبر و صار صبیا ممیزا کفر- و قلنا إنّه لا أثر لذلک لا یحکم بارتداده قبل بلوغه- و استمرّ کفره إلى أن بلغ، صحیحه الحسین بن سعید«۱»بل غیرها غیر قاصره الشمول لمثل ذلک، یصح أن یقال: إن هذا رجل مولود على الإسلام و قد کفر بما أنزل اللّه على محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و حکمه القتل. فالذی یعتبر هو أن یکون الکفر بعد البلوغ، و أمّا أن یکون قبل ذلک مسلما و هو بالغ لم یذکر فی شی‌ء من هذه الأدلّه.إذا اعتبار الإسلام بعد البلوغ ثمّ الکفر لم یدلّ علیه دلیل

نظریه مختار

ولی می توان نظریه کشف را تقویت کرد زیرا هیچ یک از عناوین ارتداد و رجوع بر صبی ای که بالغ شده و اسلام را اختیار نکرده منطبق نیست. تعبیر ارتد و رجع که در روایات آمده این امر را افاده می کند.

توضیح بیشتر این که مورد نزاع در این مساله کسی است که نطفه اش در زمان اسلام پدر یا مادر منعقد شده است ولی خودش پیش از بلوغ متصف اسلام نشده است مثلا در جامعه ای مسیحی زندگی کرده و هیچ اسمی از اسلام نشنیده و یا مطابق دین مسیحی تربیت شده است آیا ارتداد چنین کسی فطری است یا ملی؟

به نظر فاضل هندی و صاحب جواهر این ارتداد ملی است نه فطری و استتابه اش لازم است. ولی به نظر مشهور و آقای خوئی ارتداد ملی است. ایشان می گوید به این دلیل که می توان به این شخص گفت ولد علی الاسلام ثم کفر پس مشمول صحیحۀ حسین بن سعید است که فرموده من ولد علی الاسلام ثم کفر .. و کفرش فطری است.

ولی این استدلال قابل مناقشه است زیرا در این بخش دو دسته روایات داریم: در یک دسته عنوان مسلم یا مسلم بین مسلمین یا رجلا من المسلمین آمده است چگونه می توان پذیرفت که این عناوین بر کسی که فقط پدر یا مادر زمان انعقاد نطفه مسلمان اند و پس از آن هیچ رابطه ای با اسلام نداشته منطبق باشد. این عناوین از چنین کسی صحت سلب دارد و عرفا منطبق نیست. اما در دسته دوم عنوان رجل ولد علی الاسلام ثم کفر آمده درست است که بر مردی که فقط تولدش از مسلمان است می توان گفت این فرد رجل ولد علی الاسلام ولی در ادامه روایت آمده است که ثم کفر و خرج عن الاسلام؛ خروج از اسلام وقتی صادق است که دخولی باشد و صرف ولادت بر اسلام عرفا پذیرش اسلام و ورود در اسلام تلقی نمی شود بلکه تبعیتی اجباری و قهری است نه ورود و خروج. پس دلالت این روایت هم تام نیست. این استدلال جواهر که ارتداد و بازگشت و خروج مستلزم ورود و دخول است صحیح است.

نظریه تفصیل

آیا برای انطباق عناوین دسته اول و نیز صدق خروج از اسلام لازم است آن گونه که فاضل هندی فرموده حتما حین بلوغ فرد متصف به اسلام باشد یا اگر دورانی را در صباوت در اسلام گذرانده و پیش از بلوغ برای اظهار کفر کرده به خاطر سابقه طولانی اسلام در ایام صباوت این عناوین بر وی منطبق است؟ در صورتی که به نظر دوم قائل شویم به نظریه تفصیل رسیده ایم یعنی کسی را که در ایام صباوت تا بلوغ هیچ سابقه اسلام ندارد و فقط متولد بر اسلام است مرتد فطری نمی دانیم ولی کسی که بخشی قابل توجه از دوره صباوت را در اسلام گذرانده و پیش از بلوغ کافر شده را مرتد فطری می شناسیم.

ولی این تفصیل هم قال قبول نیست زیرا وقتی بر فردی مسلما من المسلمین یا رجلا من المسلمین صدق می کند که در زمان بلوغ که عرفا زمان رشد عقلی و انتخاب است و شارع هم آن را ملاک و نشان رسیدن به مرحلۀ رشد شناخته اسلام را پذیرا شده باشد.

آیا برای صدق این عناوین مسلمان بودن پدر و مادر شرط است و آیا نمی توان ملاک ارتداد فطری را مطابق این روایات فقط انتخاب اسلام حقیقی و نه اسلام تبعی دانست؟

مطابق این عناوین این نظریه صحیح است ولی چون در صحیحۀ حسین بن سعید و مرفوعه عثمان به عیسی ولادت بر اسلام نیز مطرح شده است باید اطلاق روایات دیگر را تقیید کرد و شرط ولادت بر اسلام را هم اضافه کرد. علاوه بر این این حکم مورد اجماع فقهای شیعه است.

توضیح بیشتر این که در مورد مرتد فطری سه مرحله قابل بررسی است: مرحله ولادت که طبق روایات باید یکی از والدین او مسلمان باشند و این شرطی تعبدی است. مرحله دوم مرحله آخر است یعنی باید در زمان بلوغ و پس از بلوغ وی مسلمان باشد تا بر او رجل مسلم و نیز ارتد صدق کند. و مرحله دیگر مرحله میانی است که شامل سالهای بین ولادت و بلوغ است آیا مسلمان بودن در این دوره هم لازم است برخی به این امر اشاره کرده اند یعنی مسلم بین مسلمین به این معنی است که مسلم عاش بین مسلمین یا ولد بین مسلمین. در این صورت کسی که پدر و مادرش پس از ولادت مرتد شده اند و یا خودش از نوزادی به کشور کفر رفته و تا نزدیک بلوغ در محیط کفر بزرگ شده و زمان بلوغ مسلمان شده و پس از مدتی از بلوغ مرتد شده چون دراین دوره میانی مسلمان نبوده آیا فطری است؟

می توان گفت چون این فرد هر دو شرط را دارد هم ولادت و هم مسلم بودن زمان بلوغ را فطری محسوب می شود و دلیلی بر لزوم مسلمان بودن در دوره میانی نداریم و جمله مسلم بین مسلمین بیش از این که باید تولدش بین مسلمین باشد دلالت ندارد. مگر از راه درء حدود به شبهه.