چکار کنیم این تواصی به حق و تواصی به صبر که مسائل اجتماعیِ ما را درگیر می‌کند… چکار کنیم که بتوانیم آن‌ها را بهتر انجام دهیم؟ چه کسی به ما می‌گوید چکار کنید؟ عرض کردیم خدای متعال باید بفرماید که چطور یاری کنیم، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم باید بفرماید چطور یاری کنید، ما که دسترسی به وحی نداریم… اصلاً ما برای چه دیندار هستیم؟ این دین برای چیست؟ برای اینکه ما دسترسی به وحی نداریم، اگر می‌توانستم با عقلِ خود عاقبتِ خود را بسنجم که دین نیاز نداشتم! عقل تا آنجا که می‌داند که می‌داند اما بعضی از جاها را دیگر خبر ندارد! لذا او باید خبر بدهد. او چطور به ما می‌گوید خود را حفظ کنید و نلغزید؟ شما یک بررسی کنید می‌بینید انسان‌های خیلی زیادی لغزیده‌اند، یعنی دوست داشتند تواصی کنند یا دوست داشتند حق‌مداری کنند، اصلاً امام حسین علیه السلام را دعوت کردند و بعد هم زار زدند؛ یک آدم داریم که هزار و سیصد سال پیش یک جلد شعر گفته است و امروز مانده است، اصلاً مثل معجزه می‌ماند، ما از کتاب کافی نسخه‌ی خطی برای قبل از قرن هفتم نداریم! اما یک جلد از این کتاب مانده است! در این کتاب حسرت خورده است که چرا به کربلا نرسیده است و مدام شعر گفته است و خود را ملامت کرده است. چکار کنیم که خود را ملامت نکنیم؟ و در لحظه‌های حسّاس درست عمل کنیم و درست تواصی کنیم؟ الآن من فهمیده‌ام که باید تواصی به حق و تواصی به صبر کنم که خسارت نبینیم، حالا چکار کنیم که عملاً این اتّفاق بیفتد؟ چون دانش لزوماً منجر به عمل نمی‌شود، ما می‌دانیم که در عالَم همه کاره خدای متعال است ولی من تا یک صاحب منصب ببینم ممکن است دست و پایم بلرزد! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر به پولدار برای پولِ او احترام کردید، اگر به صاحب منصب بخاطرِ منصبِ او احترام کردید، دو سوّمِ دینِ خود را از دست داده‌ای! لذا ما دیده‌ایم که بزرگان احتیاط می‌کردند و ما هم از آن‌ها یاد گرفته‌ایم.

 

خدای متعال حاج آقا مجتبی را رحمت کند، اگر مردم سلام می‌کردند و می‌گفت «سلام علیکم و رحمه الله»، اگر یک وزیر می‌گفت: «سلام علیکم»، ایشان هم می‌فرمودند: «سلام علیکم»! یعنی تحویلِ بیهوده نمی‌گرفتند. اگر سوال می‌کردید می‌ایستاد و برمی‌گشت و به شما پاسخ می‌دادند اما اگر یک وزیر بود راه می‌رفت که آن وزیر به دنبالِ ایشان راه بیاید، نه اینکه بگویند من کسی هستم… اگر تو آن وزیر را دوست داری نباید او را بدبخت کنی، باید به او بگویی تو کسی نیستی و وظیفه‌ی خیلی سنگینی داری، آیا به وظیفه‌ی خود عمل می‌کنی؟… نه اینکه بی‌احترامی کنید، ولی احترام… برای چه به این شخص احترامِ بیشتری می‌گذارید؟… یا اینکه به یک پولدار برای پولِ او احترام می‌گذارند، مثلاً یک پولداری است که شما به این جهت به او احترام می‌کنید که یتیم‌خانه راه انداخته است، مدرسه ساخته است، حسینیّه ساخته است، به مردم کمک می‌کند، یعنی به کارِ خیرِ او احترام می‌گذارید، این را نمی‌گویم؛ یک وقتی چون پولدار است به او احترام می‌گذارید، یا با طمع و یا اینکه اصلاً مرعوبِ او شده‌ای، اگر اینطور باشد دو سوّمِ دینِ تو رفته است. لذا بزرگان احتیاط می‌کردند، اگر شخصِ عادی می‌آمد و علاوه بر سلام، حالِ آن شخصِ عادی را هم می‌پرسیدند، اگر شخص پولداری می‌آمد که او را نمی‌شناخت که آیا خیّر است یا نه فقط با او سلام و علیک می‌کردند و دیگر احوالی از او نمی‌پرسیدند و احتیاط می‌کردند. ما چکار کنیم که نلرزیم؟ آیا دین پاسخی داده است؟ بله! دین پاسخ داده است.