موردی بدتر از این هم داریم. البتّه ابن اورمه راوی چندان مهمّی نیست؛ یعنی راوی بسیار برجسته‌ای نیست. ولی یک مرجع تقلید در قم داریم که آدم بسیار مهمّی است. قمی‌ها پیش حضرت رضا علیه السّلام می‌روند و می‌گویند: یا بن رسول الله، دست ما به شما نمی‌رسد، شما از ما دور هستید. واقعاً اگر من به جای امام رضا علیه السّلام بودم، حدّاقل تا زانو… می‌گوید: ما به حرف چه کسی گوش بدهیم؟ دین را از چه کسی یاد بگیریم؟ می‌گوید: آیا گوش می‌کنی؟ «مِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی دیننا-»،[۱] دین خود را از چه کسی بگیریم؟ شما دور هستید. ما که نمی‌توانیم مدام استفتاء کنیم، ایمیل کنیم. حضرت فرمود: از یونس بن عبد الرّحمن. یک جریان راه افتادند که… (عرض کردم یک قسمت‌هایی فنّی است که آن قسمت‌ها را سانسور می‌کنم که خطرناک نشود!) یک جریان راه افتادند و در محافل مختلف مطرح کردند که این یونس منحرف العقیده است. کجا؟ در قم. یک جریان هم پشت سر او نماز نمی‌خواندند؛ یعنی در حدّ آخوند پیش نماز او را قبول نداشتند. عدالت امام جماعت با عدالت مرجع تقلید خیلی فرق دارد. شما ظاهر من را می‌بینید و می‌گویید ظاهر او شبیه آدم‌های خوب است، من که نمی‌دانم واقعیت او چیست. الآن اگر من در گوشه‌ای بایستم و نماز بخوانم احتمالاً اگر کسی نماز نخوانده باشد می‌گوید: ظاهر او مثل آدم‌های خوب است، باطن او هم که معلوم نیست چگونه است و پشت سر من می‌ایستید و نماز می‌خوانید. امّا پشت سر یونس بن عبد الرّحمن نماز هم نمی‌خواندند در صورتی که قرار بود او مرجع تقلید آن‌ها باشد.

 

وضع از این بدتر شد. گفتند: امام رضا علیه السّلام چه کسی را معرّفی کرده است که ما دین را از او بگیریم؟! او که در همه‌ی عقاید اشکال دارد! قرار بود شما اخذ کنید نه این‌که او را نقد کنید. مدام می‌رفتند و او را امتحان می‌کردند. می‌گفتند: او خیلی منحرف است! -کسانی که تمایل دارند به کتاب کشّی رجوع کنند- برگشتند یک وقت پیش امام رضا علیه السّلام آمدند، اتّفاقاً یونس بن عبد الرّحمن هم پیش حضرت آمده بود. حضرت فرمود: برو داخل پستو، آمده‌اند تو را کتک بزنند. آن‌ها آمدند و یک ساعت هرچه توانستند پشت سر یونس بن عبد الرّحمن گفتند تا حضرت را قانع کنند که برای مرتبه‌ی بعد که خواستی نماینده بفرستی یک انسان درستکار را بفرست!!

 

نکته این‌جا است که حضرت دیگر هیچ چیزی به آن‌ها نمی‌گوید؛ چه بگوید؟!! بگوید: شما اشتباه می‌کنید؟ می‌گویند: عجب، چطور فریب داده است که اصلاً آقا هم متوجّه فریب او نمی‌شوند! کلّ بیت حضرت رضا علیه السّلام را به دست گرفته است، هرچه می‌گوییم هم متوجّه نمی‌شود! حضرت هیچ چیزی نگفتند. گفتند: آقا این‌طور شده است. حضرت فرمودند: عجب، جدّاً؟ آقا این کار را هم انجام می‌دهد، چنین عقیده‌ای هم دارد، آقا شنیده‌ایم بت هم می‌پرستد!!

 

آن‌ها رفتند. یونس بیرون آمد و چشم‌های او در اثر گریه متورّم شده بود. یک عدّه بیایند جلوی امام آدم، این‌طور در مورد او بد صحبت کنند. حضرت فرمود: اهمّیّت نده. برای من بسیار جالب بود که چرا جواب ندادید؟ می‌گفتید: بی‌تربیت‌ها این حرف‌ها را نزنید. فایده‌ای ندارد، چون اگر حضرت می‌گفت: این حرف‌ها را نزنید می‌رفتند چند سند دیگر پیدا می‌کردند که بیایند به حضرت ثابت کنند تو داری اشتباه می‌کنی. اصلاً هم به خودشان نمی‌گفتند شاید ما اشتباه می‌کنیم. حضرت سکوت می‌کند. این‌ها شیعیان شیعیان شیعیان هستند.

 

اگر بعضی از دوستان در ماجراهای صفّین و جمل از من شنیده باشند که این‌ها دوستان عقایدی نبودند، آن‌ها سنّی‌های طرفدار عثمان بودند، شمر آن‌طور که باید، شیعه نبود… این‌ها شیعه‌ی شیعه‌ی شیعه هستند، امام رضا علیه السّلام را امام می‌داند. شیعه‌ی شش امامی هم نیستند. آن‌ها وقتی بیرون آمدند چه گفتند؟ آن‌ها که مؤدّب‌تر بودند گفتند: حضرت رضا علیه السّلام مصلحت نمی‌دانست فساد یونس را اظهار کند. او یک وظیفه دارد ما هم وظیفه‌ی دیگری داریم.


[۱]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، المشیخه، ص ۸۲٫