در این متن می خوانید:
      1. درخواست امام سجّاد برای حفاظت از حدّت و شدّت زمان
      2. تفسیری از کتاب ریاض السّالکین
      3. سفارش امیر المؤمنین به انجام دادن اعمال در زمان حال
      4. دخیل بودن زمان در حوادث
      5. در خواست برای محفوظ ماندن از مصاید شیطان
      6. تعریف مصیده از زبان سیّد علی خان
      7. نوع آفرینش شیطان
      8. لزوم داشتن علوم مختلف برای نوشتن کتاب
      9. بحث لغوی در مورد آیه
      10. نظریه معصوم بودن ملک و رد سیّد علی خان بر آن
      11. تفاوت معنایی نوشتار شیطان در قرآن
      12. شیطان دار و دسته دارد
      13. امیال انسانی، مصائد شیطان
      14. نسبت مصائد شیطان با افراد
      15. لزوم گفتن مصائد شیطان در جلسات اخلاق
      16. شیطان و دار و دسته‌ی خود ما را می‌بینند
      17. معنای باطنی شیطان ما را می‌بیند
      18. سرمایه‌گذاری دقیق شیطان
      19. انتقال شیطان از طاعت به طاعت دیگر
      20. معنی عبارت:
      21. لزوم سخن گفتن در مورد این ظرایف
      22. انتقال طاعت یکی از ابزارهای فریب شیطان
      23. راه‌های مختلف شیطان برای فریب
      24. داستانی در مورد تظاهر به دین‌داری
      25. دو راه برای شناخت انتقال طاعت به طاعتی دیگر توسّط شیطان
      26. راه اوّل: انس بالله
      27. داستانی در مورد یک کلمه گفتن برای خدا
      28. معنی انس بالله
      29. راه دوم: متّقی بودن
      30. طلب سه حاجت از طرف امام
      31. دعای امام برای حفظ شدن از صولت سلطان

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ‏».

‌ در این دعای پنجم مانند همه‌ی جای صحیفه اسرار زیادی وجود دارد که در همه‌ی صحیفه وجود دارد، بخشی از این‌ها را خواندیم، حالا رسیدیم به این بخشی که امروز انتخاب کردم إن‌شاءالله آن را هم با هم بخوانیم. چند تا نکته‌ی خیلی مهم؛ این اسم مبارک اهل بیت که می‌آید، چون در صحیفه امام (علیه السّلام) ملتزم است که مرتّب این‌ها را یاد بکند و بالاخره ما بخواهیم این‌ها را از دعا منها بکنیم، چیزی برای ما نمی‌ماند. حالا شما آن موقع صلوات‌ها را آهسته بفرستید.

FatemiNia-13940527-Sahifeh21 (1)

درخواست امام سجّاد برای حفاظت از حدّت و شدّت زمان

 تا به این‌جا رسیدیم که «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ»[۱] خدایا درود و صلوات بفرست بر پیغمبر و آلش و ما را از حدّت و شدّت حوادث زمان حفظ بکن. یک اصطلاحی است که در عربی بخواهیم به فارسی بیاوریم، یک مواقع به معنای حفظ کردن می‌شود، یک وقت‌ هم چیزهای دیگر می‌شود. یک وقت آدم می‌خواهد کاری انجام بدهد، مثلاً یک نفر می‌گوید: «إنِّی کَفَیتُکَ ذَلِکَ الأمر» من آن امر را برای تو کفایت کردم، یعنی عوض تو انجام دادم. خوب یک وقت هم نه، به معنای حفظ است. «وَ اکْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ» بخواهیم نقل به معنا بکنیم، یعنی ما را از حدّت‌های حوادث زمان حفظ بکن.

تفسیری از کتاب ریاض السّالکین

 «حَدُّ الشَّی‏ء … بَأسُهُ وَ شِدَّتُهُ»[۲] حدّ هر چیز، شدّت آن چیز است. «وَ النَّوائِب: النَّوازِل» نوائب جمع نائبه است و نائبه هم یعنی «أی: ینَزِلُ بِهِ مِنَ الحَوادِث‏» یک چیزی که برای انسان حادث می‌شود، نازل می‌شود، گرفتاری‌ها به این‌ها نائبه می‌گویند. بنابراین از پروردگار می‌خواهد که ما را از حدّت پیشامدها و حوادث زمان حفظ بکند. واقعاً باید شاکر باشیم «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» وقتی شما منزل تشریف می‌برید، در را باز می‌کنید، می‌بینید که اهل و عیال نشستند، خدا را شکر دارند حرف می‌زنند، همان‌جا خیلی شاکر باشید که من آمدم الحمدلله این‌جا آرامش است و چیز تازه‌ای نیست و برای خود شاکر باشیم که الحمدلله چیزی نیست و خدا بکند که این آرامش‌ها را صرف ترّقی بکنیم.

سفارش امیر المؤمنین به انجام دادن اعمال در زمان حال

 همین‌طور که در نهج البلاغه‌ی مولا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است که می‌فرماید: «فَاعْمَلُوا وَ الْعَمَلُ … وَ الْأَقْلَامُ جَارِیَه»[۳] عمل بکنید در حالی که قلم‌ها جاری است. هنوز می‌نویسند، هر کاری بکنید می‌نویسند. بعد می‌فرماید: «وَ الْحَالُ هَادِئَهٌ» این از یاد شما نرود هادئه از هدوا است، هدوا یعنی آرامش. دو تا مطلب شد؛ می‌فرماید: عمل خیر بکنید، تا قلم‌ها می‌نویسد. این واو واو حالیه است. «وَ الْأَقْلَامُ جَارِیَه» در حالی که قلم‌ها جاری است. «وَ الْحَالُ هَادِئَهٌ» در حالی که اوضاع و احوال آرام است الحمدلله. کسی صدا نمی‌کند، کسی نمی‌گوید بدویید غش کرد، این افتاد، اوضاع آرام است. پس از این آرامش باید برای آخرت خود، ترّقی خود، اعمال صالحه‌ی خود، تربیت خود استفاده بکنیم. حالا این‌جا هم از خدا می‌خواهد که ما را از آن شدّت و حدّت حوادث زمان حفظ بکند.

FatemiNia-13940527-Sahifeh21 (2)

دخیل بودن زمان در حوادث

بعضی از علما گفتند چرا این‌جا زمان را آورده است؟ می‌توانست بگوید که ما را از حوادث حفظ بکن. حالا این‌ها کلام امام است. یکی از احتمال‌هایی که داده شده است، این است که زمان مدخلیّت دارد، بالاخره هر حادثه‌ای یک زمانی دارد. از روایات هم استفاده می‌شود، از خود صحیفه استفاده می‌شود که هر ظرف زمانی برای خود یک چیزی دارد، می‌گوید ظرف زمانی و آن مظروف ما را، بالاخره ظرف‌ها است این ظرف‌ها بر ما مرور می‌کند، بخواهیم یا نخواهیم و بگوییم مظروف ما را چیزهایی قرار بده که حدّت و شدّت نداشته باشد.

در خواست برای محفوظ ماندن از مصاید شیطان

بعد می‌فرماید: «وَ شَرَّ مَصَایِدِ الشَّیْطَانِ»[۴] دومین درخواست این است که ما را از شرّ مصاید شیطان حفظ بکن. مصاید یعنی چه؟ مرحوم سیّد اجل، سیّد علی خان (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرماید: جمیع مصیده است.

تعریف مصیده از زبان سیّد علی خان

در عربی چیزی که اسم یک ابزار باشد، بر وزن مفعال یا مفعل می‌آید. مثلاً کلید ابزار باز کردن است، به آن مفتاح می‌گوییم. مثلاً نردبان ابزار بالا رفتن است، به آن مرقات می‌گوییم. تمام چیزهایی که می‌خواهد ابزار بودن یک چیزی را بفهماند که در نحو و صرف به آن اسم حالت می‌گویند. اسم مکان، اسم زمان، اسم حالت این‌ها در صرف خوانده می‌شود و گاهی هم بر وزن مِفعل می‌آید مانند معول، معول آن چیزهایی است که کوه را با آن می‌کنند. حالا این‌جا سیّد می‌فرماید این مصیده یا مصید -اصل آن است- بر وزن مفعل یعنی ابزار فریب دادن شیطان. آن اسبابی که شیطان با آن‌ها انسان را فریب می‌دهد. می‌گوید ما را از شرّ آن ابزار فریب دادن شیطان حفظ بکن.

نوع آفرینش شیطان

حالا آن ابزار چیست؟ اوّلاً از من بسیار سؤال می‌شود شیطان جن است یا انس است یا چیست؟ خیلی سؤال شده است. شیطان در لغت ما بعضی از حروف را جمع بکنیم کلاً بر چیزی دلالت می‌کند لا فقط بر یک چیزی. این را در گذشته گفتم. این یک بحث لغوی است و نمی‌خواهم شما را خسته بکنم. شین و طا مؤلّف و نون شیطان که از این درست می‌شود، شطن اوّل آن می‌شود. شین و طن و نون. این هر کجا که باشد دلالت بر یک فساد می‌کند. یک وقت دلالت بر سرکشی می‌کند، نافرمانی می‌کند. خلاصه فساد است.

شیطان از نظر جنسیّت جن است. این دیگر خیلی بغرنج نیست. الآن ما روی زمین یک عدّه انس هستیم، یک عدّه هم جن داریم؛ انسان‌ها هستند و جنیّان هستند. حالا اگر این جن فاسد باشد، به آن شیطان می‌گویند. انس هم فاسد باشد، شیطان می‌شود. انسان مفسد می‌شود، شیطان انسی، جن مفسد می‌شود، شیطان جنی. این دیگر خیلی بغرنج نیست. شما در قرآن چندین جا خواندید: «شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»[۵] شیطان‌های جن و انس. «مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ‏ِ»[۶] شما سوره‌ی مبارکه‌ی کهف را نگاه بکنید خیلی جالب است این نکته‌ی نحوی در این‌جا وجود دارد این را دقّت بکنید. وقتی داستان شیطان را ذکر می‌کند که شیطان سجده نکرد، این در چند جا ذکر شده است. هر کدام هم به گونه‌ای است. تمام داستان‌های قرآن به همین شکل است. تکرار که می‌شود، هر کدام یک زاویه‌ای را بیان می‌کند و این بسیار بحث زیبایی است. حالا در آن‌جا دقّت بفرمایید در سوره‌ی مبارکه‌ی کهف داستان سرپیچی شیطان و سجده نکردن او مطرح شده است. آخر می‌آید می‌فرماید: «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»[۷] این جن بود، پس فسق کرد. حالا این‌جا کاملاً بحث‌های علمی به هم مربوط است. واقعاً عجیب است.

لزوم داشتن علوم مختلف برای نوشتن کتاب

 یک نفر یک کتاب می‌نویسد در یک موضوع، ما فکر می‌کنیم که این فقط همین موضوع را بلد است، نه اگر درست و حسابی بنویسد -کتاب‌های نامطلوب را عرض نمی‌کنم- یک چیز درست بنویسد، آدم می‌فهمد این چند تا علم می‌دانسته است که نوشته است، با یک دانش نمی‌شود کتاب نوشت، یعنی مباحث با هم مربوط است.

بحث لغوی در مورد آیه

الآن مثلاً در همین آیه‌ی شریفه «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» این الآن یک مطلب علمی است. این از جن بود، حالا آمدیم این فاء را چه بگیری؟ اگر فاء را فاء نتیجه بگیریم، از نظر نحوی و صرفی خواندن کار آسان است، بگوییم فاء نتیجه است و خداحافظ شما. کسی به ما کاری ندارد ولی از نظر عقیدتی جلوی ما را می‌گیرند، یعنی چه؟ یعنی چون فاء نتیجه به ما می‌گویند، نتیجه‌ی کار قبلی را بیان می‌کند. پس می‌گوید: «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» این را فاء نتیجه بگیریم، یعنی چون جن بود فاسق شد؟ چون جن بود، پس فاسق شد، خوب این‌طور بخواهیم بگوییم بحث کلامی باز می‌شود. یعنی چه؟ می‌گوید ملائکه معصیت نمی‌کنند. این هم اوّل با ملائکه بود بعد دیگر چون گردن‌کشی کرد و سرکشی کرد او را بیرون کردند، چون او را بیرون کردند، بالاخره ملک که نبود، چون جن بود.

نظریه معصوم بودن ملک و رد سیّد علی خان بر آن

حالا بحث برمی‌گردد به این‌که یک عدّه می‌گویند ملک اصلاً نمی‌تواند معصیت بکند. یک بحثی است ناتمامی است. برای این‌که سیّد علی خان مدنی (رضوان الله علیه) در این دعاهای اوّل و دوم صحیفه -عبارات ایشان را برای شما خواندیم- می‌فرماید: اگر این‌ها نمی‌توانند، چرا این همه مدح و ثنا برای آن‌ها آمده است. قرآن، نهج البلاغه، صحیفه کلّی از این‌ها احترام می‌کنند، مدح و ثنا می‌کنند. اگر نمی‌توانست معصیت بکند، دیگر مدح و ثنا ندارد. اگر من نمی‌توانم فلان کار را بکنم، دیگر نمی‌گویند بارک الله این کار را نکرد، نمی‌توانم. بنابراین سیّد علی خان مدنی و جمعی از علما معتقد هستند که نخیر می‌توانند ولی نمی‌کنند. حالا من نمی‌خواهم در مورد این بحث این‌جا نظر بدهم، یک نقل قول می‌کنم. یک بحثی است که یک عدّه این‌طور می‌گویند. از حالا دقّت بکنید که می‌گویم علوم به هم مربوط است اگر ما ملائکه را این‌طور بدانیم که می‌توانند معصیت بکنند، این فاء در سوره‌ی کهف یک معنای دیگر می‌دهد. «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» اگر بگوییم ملائکه اصلاً نمی‌توانند گناه بکنند. ببین آن زمان فاء در سوره‌ی کهف فای نتیجه می‌شود. می‌گوییم ملائکه نمی‌توانند گناه بکنند، چون این جن بود، گناه کرد. «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» یعنی چون جن بود، در نتیجه‌ی جن بودن خود گناه کرد. حالا اگر ثابت بشود که نه ملائکه می‌توانند گناه بکنند، آن وقت اسم این ف را چه بگذاریم؟ این فاء یک وقت‌هایی برای تفصیل مطلب می‌آید. گاهی وقت‌ها فای نتیجه نیست؛ مانند چه؟ در قرآن آیه داریم. در طوفان حضرت نوح (علیه السّلام) می‌گوید: «وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ»[۸] وقتی پسر تو اطاعت نکرد و رفته بود یک گوشه‌ای نشسته بود. «وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی‏ مِنْ أَهْلی‏ وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ» نوح خدای خود را صدا کرد؛ پس گفت: -این فاء، فای پس است. فاء نتیجه نیست. نتیجه‌ای در کار نیست دارد خدا را صدا می‌کند. به این تفصیل می‌گویند. اوّل اجمال بعد تفصیل. اوّل می‌گوید: «وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ» نوح پروردگار خود را ندا کرد. این اجمال آن است، سر نخ است، چه کار کرد؟ «فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی‏ مِنْ أَهْلی‏ وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ» گفت: فرزند من از اهل من است، وعده‌ی تو هم حق است. تو گفته بودی اهل تو را نجات می‌دهم. خوب این هم از اهل من است. «قالَ … إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»[۹] من گفته بودم اهل تو را نجات می‌دهم ولی این از اهل تو نیست. «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» تا آخر. پس بنابراین اگر دقّت بفرمایید اگر بگوییم ملائکه نمی‌توانند گناه بکنند، در سوره‌ی کهف آن ف می‌شود فاء نتیجه. «کانَ مِنَ الْجِنِّ» این شیطان از جن بود، پس گناه کرد. امّا اگر بگوییم ملائکه می‌تواند گناه بکنند، این فاء در سوره‌ی کهف می‌شود فاء تفصیل. دارد تفصیل می‌دهد اوّل می‌گوید شیطان جن بود، پس تفصیل این است که دیگر سجده هم نکرد. این فاء نتیجه دیگر کاملاً می‌بینید که به دو جا مربوط می‌شود. این است که دقّت بفرمایید در مطالب ما باید دقّت بکنیم؛ چه می‌خوانیم، چه می‌نویسیم. خیلی باید دقّت بکنیم. خدا شاهد اگر بخواهیم از سر باز بکنیم، معارف الهی اصلاً نعوذ بالله از بین می‌رود. پس بنابراین این از حقیقت شیطان. جنسیّت شیطان این از جنس است. این دیگر سخت نیست. جنسیّت شما از چیست؟ جنسیّت ما انس است، ما انسان هستیم. او هم جن است. یکی از اولیای الهی که با پدر من (اعلی الله مقامه) خیلی با هم مربوط بودند، ایشان دیده بود حتّی شیطان آمد، مهم نیست، اصلاً تحفه نیست. انسان ببیند یا نبیند غرض این است که حالا او هم یک موجودی است. آن وقت این یک مطلب است.

تفاوت معنایی نوشتار شیطان در قرآن

مطلب دیگر این است که در قرآن ملاحظه می‌فرمایید شیطان چند تا که ذکر شده است، چندین مرتبه ذکر شده است. یک وقت می‌بینید که شیطان با الف و لام با هم ذکر شده است مثل «وَ قالَ الشَّیْطانُ»[۱۰] «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ»[۱۱] مرتّب الف و لام دارد. یک وقت‌هایی شیطان با تنوین آمده است البتّه دو جای قرآن بیشتر باشد، دو جا با تنوین آمده است، دیگر همه‌ی آن با الف و لام آمده است. خوب آن‌جا تکلیف چیست؟ الف و لام‌ها در شیطان بعضی از آن‌ها الف و لام عهد است. مثلاً مانند این‌که در سوره‌ی یس می‌فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ»[۱۲] آن‌جا چون بحث شیطان پیش آمده است، این معلون رفته است حضرت آدم و حواد (علیهم السّلام) را اذیّت کرده است. آن‌جا الف و لام عهد است یعنی همان شیطان معروف. به تعبیر من گاهی می‌گویم شیطان خود ما. یک وقت‌هایی این‌طور است، الف و لام عهد است. یک وقت الف و لام جنس است، مانند انسان. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ»[۱۳] خسر جنس انسان. بنابراین گاهی وقت‌ها الف و لام جنس است. یک وقت‌هایی هم با تنوین می‌آید. تنوین در فارسی ما یک ی داریم که یگانگی و نامعیّن بودن را نشان می‌دهد. شما می‌فرمایید: امروز مردی در کوچه‌ی ما آمده بود. این ی چه چیز را نشان می‌دهد؟ همین یگانگی را هم نشان می‌دهد- یک مرد بود، دو تا مرد باشد شما نمی‌گویید مردی- یکی هم این‌که نامشخّص است. اگر مشخّص بود، نمی‌فرمودید که مردی آمده بود. می‌گفتید: پسر خاله‌ی من آمده بود، همسایه آمده بود. مردی آمده بود یعنی یک مرد بوده است و نامخشّص بوده است. در عربی جای آن را تنوین می‌گیرد. می‌گویید: «جاء رجلٌ» مردی آمد، یک مرد آمد. این‌جا در چند جای قرآن می‌گوید: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً ً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ‏ٌ»[۱۴] این «وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاَّ شَیْطاناً مَریداً».[۱۵] ظاهراً دو جا بیشتر با تنوین نیامده است. با تنوین که آمده است معنای آن این است که یعنی شیطانی. این‌طور نیست که شیطان همان شیطان باشد که معروف است.

شیطان دار و دسته دارد

شیطان زیاد داریم، شیطان دار و دسته دارد. اصلاً شیطان قبیله دارد. در قرآن نگاه بکنید وجود دارد، در نهج البلاغه است، نفرات دارد. حالا دیگر این‌ها بحث‌هایی است که خیلی دیگر لازم نیست مطرح بکنیم. فقط این‌قدر بدانیم که دار و دسته دارد. این فقط نیست که فقط خود او یکی باشد. این دار و دسته است، در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف است «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ‏ُ»[۱۶] این شیطان و قبیله‌ی او شما را می‌بینند «مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ» از جایی که شما آن‌ها را نمی‌بینید که این هم معنای حسّی دارد، یعنی خوب بالاخره این‌ها ما را می‌بینند و ما این‌ها را نمی‌بینیم. مهم نیست، به یاد خدا باشیم هیچ طوری نمی‌شود. یک معنای آن هم شاید این باشد که یعنی شیطان از جاهایی که شما فکر آن را نمی‌کردید، سراغ شما می‌آید که الآن دیگر إن‌شاءالله ما این بحث‌ها را شروع می‌کنیم. این‌ها را در مورد جنسیت شیطان برای شما گفتم. حالا آمدیم در مصاید یا مصائد هر دو درست است. به معنای ابزار مصیده یعنی ابزار فریب دادن شیطان. ما را از شرّ این ابزاری که شیطان دارد و فریب می‌دهد حفظ بکن. حالا این‌ها چیست؟ می‌گویند این‌ها خیلی زیاد است. حالا چیزهایی که خیلی برای فهم عامّه یعنی عموم مردم -عموم مقصود عموم مردم است، همه‌ی طبقات برای فهم همه‌ی این‌ها- گفته شد.

امیال انسانی، مصائد شیطان

خوب مثلاً پول یکی از مصائد شیطان است. پول را به انسان نشان می‌دهد و می‌رود هر کاری را می‌کند. (نعوذ بالله) (نستجیر بالله) حتّی می‌روند برای پول آدم می‌کشند. حالا دیگر این را در دنیا می‌بینید. مثلاً یک وقتی خلاصه بعضی از مظاهر امیال انسانی این از ابزارهای شیطان است. بالاخره خیلی چیزها. مقام است، من می‌خواهم یک مقامی پیدا بکنم، یک منصبی پیدا بکنم. خوب اگر چنانکه شیطان من را به این وسیله فریب بدهد، از ابزارهای شیطان می‌شود. خلاصه خیلی چیزها وجود دارد، بخواهیم بگوییم طول می‌کشد.

FatemiNia-13940527-Sahifeh21 (3)

نسبت مصائد شیطان با افراد

به نسبت افراد این ابزار فرق می‌کند ممکن است شیطان یک نفر را با یک قطعه فرش خیلی کوچک فریب بزند. به خاطر آن معصیت بکند. باور بکنید، افراد فرق می‌کنند. در مغازه‌ی بقالی می‌رود مثلاً می‌گوییم، می‌گوید آقا یک بسته چایی بدهید. او روی خود را برمی‌گرداند، یک چایی بدهد، یک شکلات برمی‌‌دارد. خوب چقدر شخصیت پایین است، شیطان با این او را فریب می‌دهد. مدیون می‌شوید، جهنّمی می‌شوید برای یک دانه شکلات که حالا یک کیلوی آن قیمتی ندارد. می‌گوید مثل معروفی است می‌گویند یک نفر شیطان را در خواب دید. دید دارد زنجیر می‌بافد -حالا مثل است گفت در مثل مناقشه نیست- دید زنجیرها بسیار عجیب است؛ بعضی از آن‌ها خیلی ضخیم است، بعضی از آن‌ها خیلی نازک است، بعضی از آن‌ها دیگر خیلی نازک است. گفت: این‌ها چیست؟ گفت: این‌ها زنجیرهایی است که مناسب افراد می‌بافم. این ضخیم را که می‌بینی، زنجیر شیخ مرتضی انصاری است. منتها نتوانستم کاری بکنم. این برای فلان شخص است. به شخص که رسید، گفت: برای ما کدام یک از این‌ها است؟ گفت: تو زنجیر نمی‌خواهی، تو یک اشاره بکنم می‌آیی. یک شکلات می‌بینی، آن را در جیب خود می‌گذاری. این دارد افتخار هم می‌کند. یک وقت یک مهمانی در یک هتلی بود، ما هم دعوت بودیم، یک عدّه از این پارچه‌هایی که بر روی میز می‌اندازند، این‌ها را تا می‌کردند و می‌بردند. یک عدّه قاشق و چنگال می‌دزدیدند خیلی راحت که چه مثلاً. شما برای دو تا چیز می‌خواهید به جهنّم بروید. می‌خواهید مدیون بشوید. یک حرف بسیار کوچکی پشت سر یک نفر می‌زند که دل او خنک بشود. آرامش پیدا بکند. چون در مباحث گذشته خدمت شما گفتم، بیشتر غیبت‌ها برای تشفی خاطر است. طرف می‌خواهد خود را آسوده بکند. این‌ها مصائد شیطان است و زیاد هم است و افرد هم این‌جا فرق می‌کنند. من را با یک چیزی فریب می‌دهند، آن یکی را با یک چیزی فریب می‌دهد امّا آن بزنگاه‌ها.

لزوم گفتن مصائد شیطان در جلسات اخلاق

 بزنگاه‌ها را من خیلی شرمنده هستم بحث علمی است جمله‌ی آقای طباطبایی از یاد من نمی‌رود که فرمودند در بحث علمی تعارف نیست مجبور هستم بگویم که بعضی از چیزها گفته نمی‌شود باید من بیایم این‌ها را بگویم. اگر گفته می‌شد که نمی‌گفتم. بعضی از مصائد بسیار خفی شیطان باید در این جلسه‌های اخلاق گفته بشود. این‌ها عمومی است. بله شیطان با چیزی از چیزها می‌تواند انسان را فریب بدهد. با پول، با مال، با جمال، با خیلی چیزها.

شیطان و دار و دسته‌ی خود ما را می‌بینند

امّا برو به سراغ آن‌جا که این آیه تفسیر بشود «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ‏ُ»[۱۷] این با دار و دسته‌ی خود می‌بینند شما را از جایی که نمی‌بینید. می‌گویم حالا بعضی‌ها احتمال دادند که یک معنای ظاهر دارد که معلوم است، جنیّان ما را می‌بینند، این مهم نیست. این‌ها می‌توانند داخل بیایند یا بروند، طوری هم نمی‌شود، اصلاً هیچ اتّفاقی هم نمی‌افتد.

معنای باطنی شیطان ما را می‌بیند

یک معنای باطنی که می‌گوید از جایی که فکر آن را نمی‌کردی به سراغ تو می‌آید. من به این خوبی به این پاکیزگی نشستم، شیطان می‌خواهد من را چه کار بکند؟ من ریش دارم، من انگشتر دارم، طلبه هستم، حضرت مستطاب هستم، مساکم الله هستم، شیطان می‌خواهد من را چه کار بکند؟ من شب در خانه‌ی خود نشستم، شیطان می‌خواهد من را به کاباره ببرد؟

سرمایه‌گذاری دقیق شیطان

 اتّفاقاً شیطان، شیطون است. اصلاً بی‌هدف سرمایه‌گذاری نمی‌کند. انسان‌ها بی‌هدف سرمایه‌گذاری می‌کنند. مثلاً سابق بر این یک بوق حمام بود، بوق حمام می‌گفتند. در قرن‌های گذشته. حمام‌ها زنانه و مردانه می‌شد. صبح یک بوق می‌زدند که حمام مردانه است. بعد نوبت که زن‌ها که می‌رسید باز دوباره بوق می‌زدند که زنانه شده است. یک دانه بوق برای همه‌ی شهر مادام العمر کافی بود. آن وقت مرحوم نراقی در کتاب طاقدیس مثل می‌زند کسانی که عمر خود را ضایع می‌کند برای آن‌ها می‌گوید: یک تاجری بود، تمام سرمایه‌ی خود را داد و یک بوق حمام خرید. در حالی که برای هر شهری یک دانه لازم است. تمام پول‌های خود را دارد و بوق حمام خرید، شیطان بوق حمام نمی‌خرد، شیطان دقیق سرمایه‌گذاری می‌کند. حالا من شب نشستم مطالعه می‌کنم، کتاب خطّی آوردم و قیامت برپا شده است. طلبه هم هستم. حالا باید به کاباره برود، نه. می‌داند که نمی‌تواند این را ببرد. شیطان بگوید یک‌جا برویم شراب بخوریم. نه، می‌داند من نمی‌آیم، بی‌جهت سرمایه‌گذاری نمی‌کند. اصلاً خواهش و تمنّای بی‌جهت نمی‌کند. بیا برویم در کوچه بگردیم، نه. چه کار می‌کند؟ این‌ها از مکاید شیطان است که گفته نمی‌شود.

انتقال شیطان از طاعت به طاعت دیگر

من در گذشته به شما عرض کردم، یک وقت من این را مختصر می‌گویم لبنان بودم؛ به دوستان گفتم، اختصار آن را به شما می‌گویم- یک کتابی آن‌جا بود به ایران نیامده بود. حتماً الآن آمده است، الآن دیگر همه چیز همه جا وجود دارد. این کتاب را من به زحمت از آن‌جا پیدا کردم، به ایران آوردم بعد دیدم این کارگردانی خدا بوده است. یک چیزی راجع به شیطان در آن‌جا بود که این را در هیچ کجا ندیده بودم و آن چیست؟ قریب به این مضامین می‌گوید: -از قدیم مکاید شیطان را چیز دیگر گفتند، این چیز دیگر می‌گفت. آن قسمی است که راجع به عامّه‌ی مردم است و درست هم گفتند- یکی از مصائد شیطان پول است، بله درست است. یک پستی به انسان وعده می‌دهند از مصائد شیطان است، اگر در آن معنویّت وجود نداشته باشد. حتّی یک دانه شکلات یک دانه حرف. امّا این‌جا نه، این‌جا شما که خوب هستید، می‌خواهد به سراغ شما بیاید. من که هیچ من از همان کسانی هستم که زنجیر هم نمی‌خواهد. نه اهل کاباره هستید، نه اهل فسق و فجور هستید (نعوذ بالله). چه کار می‌کند؟ می‌گوید: این نیست که شیطان تو را همیشه با این مظاهری که عامّه‌ی خلق را شکار می‌کند، تو را هم با همان‌ها شکار بکند، نه. می‌گوید: بترس من در عظمت این عبارت یعنی بیچاره شدم- از این‌که «أن یَنقُلَکَ الشِّیطان مِنَ طَاعَهِ إلی طَاعَه» شیطان تو را از اطاعتی به اطاعتی دیگر منتقل می‌کند.

معنی عبارت:

یعنی چه؟ عمّه‌ی تو مریض است، عیادت می‌خواهد، چشم او به راه است. حالا امروز بروم یک دقیقه او را ببینم. نمی‌آید بگوید: نه، عمّه را عیادت نکن، برو برقص. می‌داند که تو اهل رقص نیستی، نمی‌گوید برو برقص، می‌گوید حالا بشین الآن فلان دعا را بخوان، حالا عمّه را فردا عیادت می‌کنی. از طاعتی به طاعتی نقل می‌کند. خیلی وقت پیش بود من یک‌جا منبر می‌رفتم. شاید مثلاً نمی‌دانم ۲۰ سال، ۲۵ سال پیش از این بود، صبح یک نفر آمد در آن هیئت. نیازمند بود نمی‌دانم چه مشکلی داشت، قرض می‌خواست، وام می‌خواست. یک کسی گفت: فلان صندوق قرض می‌دهند. یک آقایی گفت: من می‌آیم ضمانت تو را می‌کنم. این مرد ۶۰ سال را داشت. گفتیم خیلی خوب بیا برویم. این آمد فرم را پر کرد و این بنده‌ی خدا آمد امضا بکند، یک دفعه زیر گریه زد. خود من آن‌جا بودم، خود من شاهد قضیه بودم- به شدّت شروع به گریه کرد. گفتم: چه شد؟ -سیّد هم بود- گفت: من هر روز این موقع زیارت عاشورا می‌خواندم. گفتم: زیارت عاشورا برای این است که بیایید این گره را باز بکنید. می‌خواندی که می‌خواندی. زیارت عاشورا خیلی زیبا است، امّا حالا شما الآن می‌خواهید بروید گره باز بکنید، فوری است، دارد آبروی او می‌رود. خوب آن را بعداً بخوان.

لزوم سخن گفتن در مورد این ظرایف

من دیگر خیلی صحبت نمی‌کنم، چون دیگر حرفی برای گفتن ندارم. حرف های من همین‌ها است. می‌گویند: به ملّا نصر الدّین گفتند: چند سال داری؟ گفت: ۳۰ سال دارم. ۲۰ سال بعد از آن پرسیدند، گفت: ۳۰ سال دارم. گفتند: ۲۰ سال پیش گفتی، ۳۰ سال دارم. گفت: حرف من یک کلمه است. من هر چه به منبر بروم از این حرف‌ها خواهم زد. به من ربطی ندارد که چه می‌گویند و چه گفته می‌شود. خدا نکند آن روزی را که بخواهم از این و آن عاریت بگیرم. بنده تشخیص دادم که باید این حرف‌ها زده بشود ولی بخواهیم حرف بزنیم، بسیار حرف زیاد است. بیا الآن من برای شما حرف بزنم، صبح تا شب بحث ادبی داشته باشیم، بحث تاریخی داشته باشیم، تاریخ عرفا را برای شما بگویم، اختلاف عرفا را برای شما بگویم اصلاً تمام صبح تا شب حرف بزنیم امّا خدا چه می‌خواهد؟ رضای خدا در چیست؟ رضای امام زمان در چیست که ما باید در مورد این ظرایف صحبت بکنیم.

انتقال طاعت یکی از ابزارهای فریب شیطان

یک بار فقط بله شیطان به شراب خوردن دعوت می‌کند. این یکی از آن همه موارد است. شیطان به رقصیدن دعوت می‌کند. این یکی از آن‌ها است. یک وقت هم به زیارت جامعه دعوت می‌کند اصلاً. چرا؟ نه این‌که زیارت جامعه بد است، نه می‌خواهد از یک طاعت دیگری که داری تو را از آن منصرف بکند. می‌خواهی بروی مادر بزرگ را ببینی، بنشین این را بخوان. ما امشب دعوت هستیم که برویم یک دایی دل شکسته‌ای داریم که مثلاً از مکّه آمده است. یک چیزی به او بگوییم. پیرمرد است، نه امشب فلان گروه دعای کمیل دارد به آن‌جا برویم. حالا دعای کمیل را هفته‌ی دیگر برو. دعای کمیل که بد نیست، امّا امشب برای تو مقدّماتی فراهم شده است که بروی صله‌ی ارحام بکنی. شیطان می‌خواهد جلوی تو را بگیرد. می‌گوید: بترس از این‌که شیطان «أن یَنقُلَکَ مِنَ طَاعَهِ إلی طَاعَه» تو را از این طاعت به آن طاعت ببرد.

حالا بعضی‌ها می‌گویند: پس حالا که این‌طور شد، من چه می‌دانم. من دعای کمیل می‌خوانم چه می‌دانم بلکه شیطان من را به این‌جا منتقل کرده است. الآن به خانه‌ی دایی رفتم، بلکه شیطان من را به این‌جا نقل کرده است؟ من الآن فلان عمل را انجام می‌دهم، پس من چه می‌دانم، شاید شیطان من را نقل کرده است؟ نه. دو تا راه دارد؛ این مسائل به هم مربوط است. از آن زیر یک تار و پودی دارد که به هم مربوط است. مثل آن فای سوره‌ی کهف که برای شما گفتم. خوب این‌طور امنیت می‌رود من چه کار بکنم؟ من نمی‌دانم.

راه‌های مختلف شیطان برای فریب

 یک وقت یک آقای بهاء الدّینی بالای سر آدم است، او هم همه‌جا که نیست. گفتند یک سیّدی نماز شب می‌خواند، یک شب که آقای بهاء الدّینی هم در آن مکان بوده است، ایشان نخوانده بود، ترسیده بود ریا بشود و خوابیده بود. شیطان خیلی پلید است. ببین یک وقت از ریا می‌ترساند، عمل را از دست تو می‌گیرد. نکن ریا است. یک وقت هم وادار به ریا می‌کند. مثلاً یک پولی برای خیریه جمع می‌کنند، این یک چکی درمی‌آورد بفرمایید ناقبل است. این چرا این شکلی کردی؟ بگذار مردم تشویق بشوند. صحبت از تشویق نیست، صحبت از انا رجل است. در مقابل بارک الله، آفرین کسی منقلب نشود، دگرگون نشود، خیلی هنر است. دقّت داشته باشید. بعضی‌ها حتّی برای آفرین بارک الله جهنّم می‌روند. خلاصه آن سیّد خوابیده بود، آقا فرموده بودند بروید او را بلند بکنید بگویید ریا نیست بلند شو. آقای بهاء الدّینی این‌طور بود، بله. حالا بالای سر همه که الآن از این آدم‌ها نیست. من و شما که آقای بهاء الدّینی بالای سر خود نداریم. آقا شیخ رجبعلی، آقا شیخ حسنعلی. بنا نیست که هر کسی با یک ولی زندگی بکند. بنا بر این نیست. حالا چه کار بکنیم؟ الآن من می‌خواهم این طاعت را بکنم، نمی‌دانم این درست است یا شیطان من را نقل کرده است به این‌جا. دو تا مطلب است؛

داستانی در مورد تظاهر به دین‌داری

یک وقت خدا رحمت بکند مرحوم آقای حاج آقای مجتهدی (رضوان الله علیه) که مدرسه داشت، بنده جوان بودم، در ماه مبارک رمضان ساعت یک تا دو آن‌جا صحبت می‌کردم، تمام ماه رمضان را. یاد او بخیر این ایامی که گذشت و رفت. من از منبر پایین می‌آمدم خود آقای حاج آقا مجتهدی (رحمه الله علیه) می‌نشستند و یک عدّه طلبه‌ها ماه رمضان بود. تا ساعت سه تا سه و نیم صحبت می‌کردیم. از هر چیزی بحث می‌شد. خلاصه خیلی خوش می‌گذشت تا بلند بشویم برویم به افطار برسیم، خیلی فاصله داشتیم. خلاصه یک بنده‌ی خدایی بود، یک عبایی روی دوش خود می‌انداخت، فقط یک عبا داشت و بعد هم یک کلاه؛ خیلی اهل ادّعا بود. یعنی من شاهد بودم که دروغ‌های خیلی باورپذیری می‌گفت. یک دروغ‌هایی می‌گفت که با راست نمی‌شد آن را عوض کرد. این‌قدر دروغ‌های او ناب بود. خلاصه خیلی اهل تظاهر بود. یک وقتی بود ما داشتیم با آقای مجتهدی، با طلبه‌ها حرف می‌زدیم، آمد گفت: بله این آقای فاطمی نیا می‌آید این‌جا می‌نشیند طلبه‌ها می‌آیند دور او را می‌گیرند و نماز صبح آن‌ها قضا می‌شود. چه ربطی به نماز صبح دارد؟ آقای مجتهدی یک نگاهی کرد گفت، این هم می‌خواهد یک چیزی گفته باشد. پیرمرد بود هیچ چیزی به او نگفت. حالا به قول آن پیرمرد من هم زود تمام بکنم، نماز شب شما قضا نشود. او بی‌مزه گفت، گفت نماز صبح ولی ما خیلی بی‌ربط نمی‌گوییم چون بالاخره تا بخواهیم به منزل برویم و یک تلویزیون نگاه بکنید و یک شامی میل بکنید خلاصه وقت نماز شب می‌رسد. پس بنابراین من الآن می‌خواهم ببینم این نقل شیطان، یعنی شیطان من را از آن‌جا به این‌جا نقل کرده است یا این‌که نه عبادت درستی است؟ از کجا بدانم.

دو راه برای شناخت انتقال طاعت به طاعتی دیگر توسّط شیطان

راه اوّل: انس بالله

دو تا راه دارد؛ یعنی دو سبب می‌تواند شما را از این بلیّه حفظ بکند. این دو سبب را خوب گوش بدهید. یکی از آن‌ها داشتن انس بالله است که در گذشته گفتم و این را توضیح دادم. بسیاری از مؤمنین انس بالله را ندارند. ایشان ۳۰ مرتبه به عمره رفته است انس بالله ندارد؟ نه ندارد. انس بالعمره دارد. برای شما ثابت می‌کنم. ایشان شبی این‌قدر نماز می‌خواند، انس بالله ندارد؟ نه. علامت انس بالله این است که اگر آن عبادتی را که هر روز انجام می‌دادی و آن را بگیرند و در عوض آن یک چیز دیگر به تو بدهند ناراحت نشوی. برای شما مثال زدم. ۲۰ سال به عمره رفته است، حالا سفر بیست و یکم می‌گوید چمدان را زمین بگذار، یک دختری است آبرومند است، می‌خواهیم کار او را درست بکنیم، یک پسری است آبرومند است می‌خواهیم فلان کار را برای او انجام بدهیم. دیدی رنگ او عوض شد. همه رفتند چطور من… این انس بالعمره است برو زود باش. خدا می‌خواست یک نفر را احیاء بکنی لیاقت نداشتی. این‌جا انس بالله معلوم می‌شود. اشکال ندارد درست است که آن هم بالاخره در آخر می‌خواهد عبادت می‌کند امّا مسئله قوی‌تر از این حرف‌ها است. اسلام بزرگتر از این حرف‌ها است. اگر بنا بر این می‌شد، دیگر دنیا پر از سلمان و اباذر می‌شد. این‌قدر نماز می‌خوانند، این‌قدر عبادت می‌کنند چرا این‌قدر کم هستند؟ یکی انس بالله داشته باشی، آن وقت از خطر نقل شیطان در امان قرار می‌گیری. پدر من (اعلی الله مقامه) گفت: حالا خیلی مختصر خدمت شما می‌گویم- طلبه‌ای بنا بود ۴۰ شب یک عملی را انجام بدهد که یک چیزی به او داده بشود. نپرسید چه عملی من هم نمی‌دانم- هر عملی برای خدا باشد محبوب است. یک سبحان الله درست و حسابی بگویید اصلاً عوض می‌شوید. آقای بهاءالدّینی فرمودند آن کارگر یک هو گفت، تمام ملخ‌ها از قم رفتند. یک وقت هو را یک عوام فریب می‌گوید، هیچ چیزی نمی‌شود. قدر هو را هم ضایع می‌کند. برای ما یک هو بکشید، اصلاً نباید این حرف را بزنی. قدر آن ضایع می‌شود، سبک می‌شود. یک عوام فریب هم هو می‌گوید ولی نه این عوام فریب نبود.

داستانی در مورد یک کلمه گفتن برای خدا

 آقای بهاء الدّینی به خود من فرمودند، بارها گفتم و این مطلب را نوشتم و چاپ هم کردم. فرمودند: ملخ قم را تهدید می‌کرد، یک نفر گفت: هو. همه‌ی آن‌ها رفتند. می‌گفت: مشهود من بود، من آن‌جا بودم خود من به چشم خود دیدم. الآن ملخ می‌آید با هواپیما با مشکلات نمی‌توانند آن را بیرون بکنند. یک کارگر ساده. گفت: آقا من بگویم بروم؟ گفت: خوب بگو. گفته بود، رفته بودند.

غرض من این است آن طلبه ۴۰ شب… پدر من می‌گفت: انجام داده بود و ۱۵ شب مانده بود که تمام بشود. شب بیست و پنجم یک نفر آمد فرض بفرمایید مهمان بود، حالا چه کار بکنیم؟ من می‌گویم مثل مهمان بود. حالا چه کار بکنیم؟ مهمان است احترام او واجب است. یک مقدار از او پذیرایی بکنیم و بگوییم من هم الآن می‌آیم. یک مقدار کار دارم، نمی‌شود. خدایا باشد. گفته بودند که اگر وسط این ۴۰ شب فاصله شد، باید از اوّل بیاییشروع بکنی. می‌گوید من دیدم ۱۵ شب مانده است، امّا اگر بی‌احترامی به این آقا بکنم که خوب نمی‌شود. نهایت این است که از اوّل می‌گیرم. می‌گوید پیش او نشست و نرفت انجام بدهد. می‌گفت: شب رفت خوابید، گفت: به او گفتند: آن ۱۵ شب را هم دیگر نمی‌خواهد بیایی کاسه‌ی تو را پر کردیم ای مردم انس بالله بسیار مهم است. من به این سن رسیدم انس بالله پیدا نکردم.

معنی انس بالله

 انس بالله این است که آن عبادتی را که انجام می‌دهی از تو بگیرند و به جای آن چیز دیگر به تو بدهد از بالا خلاصه بگویم ببین در انس بالله ما انتخاب‌کننده نیستیم از بالا انتخاب می‌کنند. در انس بالعباده ما انتخاب می‌کنیم. انتخاب‌کننده ما هستیم. اگر انس بالله باشد انتخاب‌کننده حضرت حق است، نباشد من هستم. ببین چقدر فرق دارد. من انتخاب بکنم یا او انتخاب بکند. خیلی فرق دارد. این یکی از آن ها. پس اگر انس بالله باشد ان نقل و انتقال نمی‌شود. «أن یَنقُلَکَ مِنَ طَاعَهِ إلی طَاعَه» نمی‌شود. این یک

FatemiNia-13940527-Sahifeh21 (4)

راه دوم: متّقی بودن

دو؛ این است که طرف متّقی باشد. وقتی پاکیزه باشی در امان هستی. چرا؟ خدا قول داد است. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[۱۸] اگر تقوا داشته باشید خدا به شما فرقان می‌دهد یعنی فرق می‌گذارید بین حقو باطل. آن‌جا خدا یک نیرو به تو می‌دهد که می‌توانی بفهمی این نقل و انتقال است یا عبادت خود تو است.

طلب سه حاجت از طرف امام

این‌جا سه تا حاجت می‌خواهد؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا حَدَّ نَوَائِبِ الزَّمَانِ»[۱۹] نوائب یعنی نوازل چیزهایی که نازل می‌شود، چیزهای تند و تیزی که پیش می‌آید. «وَ شَرَّ مَصَایِدِ الشَّیْطَانِ، وَ مَرَارَهَ صَوْلَهِ السُّلْطَانِ» و ما را حفظ بکن از تلخی صولت سلطان.

دعای امام برای حفظ شدن از صولت سلطان

الآن می‌بینید که مثلاً در این دنیا این‌هایی که در اروپا آمریکا این‌ها سلطان هستند، در این بلادی که به ظاهر بلاد اسلامی است، سلطان شدند و مثلاً خود را سلطان قرار دادند مانند بعضی کشورهای همسایه‌ که همه‌ی این‌ها سلطان دارند، امّا چقدر به مردمان خود ظلم می‌کنند، به دیگران. دیگر اخبار این‌ها را از رادیو و تلویزیون می‌شنوید و لازم نیست که من بگویم. این‌ کسانی که الآن بر سر قدرت نشستند، بمب بر سر کودکان نابالغ می‌ریزند، همین است. یکی از شرها هم مرارت صولت سلطان است. از دعای پنجم قدری مانده است که آن را هم می‌گوییم.

«وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


 [۱]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۴۶٫

[۲]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۱۵۸٫

[۳]– نهج البلاغه، ص ۳۵۱٫

[۴]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۴۶٫

[۵]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۱۲٫

[۶]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۷٫

[۷]– سوره‌ی کهف، آیه ۵۰٫

[۸]– سوره‌ی هود، آیه ۴۵٫

[۹]– همان، آیه ۴۶٫

[۱۰]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۲۲٫

[۱۱]– سوره‌ی حشر، آیه ۱۶٫

[۱۲]– سوره‌ی یس، آیه ۶۰٫

[۱۳]– سوره‌ی عصر، آیه ۲٫

[۱۴]– سوره‌ی زخرف، آیه ۳۶٫

[۱۵]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۱۷٫

[۱۶]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۷٫

[۱۷]– سوره‌ی اعراف، آیه ۲۷٫

[۱۸]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۹٫

[۱۹]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۴۶٫