«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین‏َ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

مروری بر جلسه‌ی گذشته

برنامه‌ی ما سیری در صحیفه است یعنی از هر دعایی قسمتی را انتخاب می‌کنیم و از برکات آن بهره می‌بریم نه این‌طور که همه‌ی صحیفه گفته شود، آن بحث دیگری است. حالا بنده آن اسباب استجابت را إن‌شاءالله آن‌طور که در روایت‌ها آمده و برای عزیزان گفتم و آن‌ها خیلی طالب شدند که به شما هم گفته شود عرض می‌کنم. منتها از حضور شما دعوت می‌کنم که دقّت بفرمایید که استجابت به دو معنا را فراموش نکنیم.

استجابت به چه معنا است؟

استجابت یعنی چیزی به آدم بدهند. یک وقت چیزی به کسی نمی‌دهند. وجود انسان خیلی فرق دارد. آدم به جایی برود و اصلاً در را به روی او باز نکنند ولی یک دفعه در را باز کنند، بفرمایید، هرچه می‌خواهید بفرمایید -که همین هم هست- یک وقت هم می‌گویند خیلی شرمنده هستیم، شرایط تو امروز ایجاب می‌کند که مثلاً علی الحساب یک خودنویس هست، آن را بگیر بعداً چیزهایی هم به حساب تو واریز می‌کنیم. بالاخره چیزی می‌دهند. استجابت یعنی آن چیزی که می‌خواهید می‌دهند یا بالاخره چیز دیگری می‌دهند امّا بالاخره می‌دهند. وجود آدمی خیلی فرق دارد. یک نفر در کاسه‌ی لب شکسته آب می‌خورد یک نفر به او گفت: آقا نخور این کار باعث فقر می‌شود. گفت: حالا بیاورد هر چیزی که می‌خواهد بیاورد! بالاخره چیزی بیاورد. البتّه این‌ها ضرب المثل هستند. بالاخره در استجابت به انسان چیزی می‌دهند.

اشاره‌ی قرآن در باب استجابت دعا

«وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[۱] این‌که تعارف نیست. پروردگار شما گفته است من را بخوانید «أَسْتَجِبْ لَکُمْ» برای شما استجابت می‌کنم «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» این دو معنا دارد؛ یک معنای عام دارد که یعنی آن کسانی که در مقابل پروردگار تکبّر بورزند، مستکبر باشند، این‌ها به حالت خواری وارد جهنّم می‌شوند، آن معنای عامّ آیه است. به عنوان بیان مصداق تفسیری هم داریم که کسانی که منکر دعا بشوند، دعا را دست کم بگیرند، به طوری که ریشه‌ی بی‌اعتنایی به خدا داشته باشد. یک وقت انسان جاهل است و می‌گوید دعا یعنی چه؟ اصلاً نمی‌کنم. چنین شخصی نادان و جاهل است. یک وقت هم حماسه‌سرایی می‌کند، می‌گوید: مگر خدا عقل نداده است؟ مگر اراده‌های آهنین نداده است؟ چنین می‌کنم، چنان می‌کنم، دعا یعنی چه؟ این حرکت منجر می‌شود به: «سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ» چنین افرادی با خواری وارد جهنّم می‌شوند.

جایگاه دعا نزد حضرت علی (علیه السّلام)

کدام اراده از اراده‌ی امیر المؤمنین آهنین‌تر است؟ کدام روح از روح آن بزرگوار قوی‌تر است؟ ایشان همیشه دست به دعا بر می‌داشتند و دعا می‌کردند. انسان که از خدا بی نیاز نمی‌شود. هر نعمتی که خداوند در دست ما قرار می‌دهد خودش سبب‌ساز و مؤثّر آن نعمت‌ها است و الّا اگر آن سببیّت را بردارد هیچ… حالا با توجّه به معنای استجابت که استجابت این است که چیزی به آدم بدهند إن‌شاءالله این چند حدیث را برای شما می‌خوانم.

حکمت حمد الهی قبل از بیان حاجت به درگاه او

شخصی خدمت امام صادق (سلام الله علیه) می‌آید و می‌گوید من دعا می‌کنم ولی مستجاب نمی‌شود، هیچ چیزی به من نمی‌دهند. حضرت فرمودند: تو از جهت دعا نمی‌آیی. منظور از جهت دعا آمدن چیست؟ قریب به این مضامین ایشان فرمودند: وقتی که شروع به دعا می‌کنی اوّل حمد ثنای خدا را به جای بیاور. در کتاب هم آمده است که امیر المؤمنین فرمود: «المِدحَۀُ قَبلَ الدُّعَاء»، «المِدحَۀُ ثُمَّ الدُّعَاء» اوّل چیزی بگو.

العیاذ بالله، نستجیر بالله گمان نبرید خدا مثل ما است که اوّل باید تملّق او را بگوییم بعد حاجت خود را بگوییم. خیر، اصلاً دعاهای ما به گونه‌ای شروع می‌شود که خداشناسی ما قوی می‌شود.

شرحی بر دعای هفتم صحیفه‌ی سجّادیه

وقتی شما دعای هفتم صحیفه را می‌خوانید از اوّل نمی‌گوید خدایا من گرفتار هستم و… بلکه اوّل می‌گوید: «یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِه‏ وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ» خدایا تو همان هستی که دشواری‌ها در برابر تو ذلیل و خوار هستند، برای تو معنی ندارند، من تو را می‌خواهم. پس بنابراین اوّل خداشناسی قوی می‌شود بعد حاجت را می‌خواهند. به همین دلیل این را گذاشتند. شما چطور دعای کمیل را می‌خوانید؟ «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَ لُکَ … بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» اصلاً کسی این را بفهمد همه چیز را به او می‌دهند، اگر مست این جمله شود همه چیز به او خواهند داد.

تدبّر در مراحل انجام دعا

حیف از این عمرهای عزیز که گذشت، من بارها این را گفتم و زیاد تکرار نمی‌کنم، فقط برای ثواب خواندیم، بخوان ثواب دارد. ثواب این طرف ماند و آدم آن طرف رودخانه ماند! ولی خدا گفت برای آدم شدن بخوان، ثواب خود به خود می‌آید. ولی خدا گفت ولی نه… مقدّس بازاری خیلی چیزها را از مردم گرفت. باید برگردیم و بازنگری کنیم ببینیم با چه کسی روبرو هستیم؟ چه بخواهی و نخواهی ثواب به تو تعلّق خواهد گرفت. یک به فکر مقدار ترقّی، یک مقدار ارتقاء باشیم. اوّل یک مقدار از مدح و ثنا و صفات جمیله‌ی خدا بگوید آن هم معیّن نیست، هر چیزی دوست داری بگو.

فرمود: اوّل از حمد ثنای خدا شروع کن «یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ» چه اشکالی دارد؟ بگو «یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» هرچه بلدی. می‌فرماید: سپس بر پیغمبر و آل او درود بفرستد. بعد از آن به گناهان اعتراف کند. من آن‌قدر گناه دارم که اگر بخواهم به یک یک آن‌ها اعتراف کنم تمام نمی‌شود و وقت دعا می‌گذرد! نعمت هم که بی‌حساب است. آن‌قدر به ما نعمت داده است… ما آن‌قدر در نعمت هستیم، گاهی کثرت نعمت ما را غافل می‌سازد. می‌بینی که خانم نشسته و آن‌قدر خدا به او عافیت داده است که نمی‌داند با آن چه کار کند. حالا امروز به شوهرش می‌گوید: امروز به یاد آوردم تو چهار سال رفتیم و تو چیز خیلی بدی خریدی؟ هنوز آن را از یاد نمی‌برم. خانم این‌قدر خدا نعمت داده است که از پر نعمتی می‌خواهد دعوا بسازد، یا آقا همین‌طور، یا فلان پسر یا دختر همین‌طور. به ما نعمت‌های زیادی داده شده است. بنابراین وقتی گفته می‌شود نعمت‌ها را بشمار نه این‌که یک به یک نعمت‌ها را ذکر کن مثلاً بگو خدایا تو من را غرق نعمت ساختی. در مورد گناه هم همین‌طور لازم نیست همه‌ی گناهان را ذکر کنی بگو خدایا من همان هستم که زیاد گناه انجام دادم، تو را فراموش کردم.

می فرماید: این کارها را به جا بیاور بعد دعا بخوان، خواسته‌ی خود را مطرح کن. پس اوّل مدح و ثنای خدا است، بعد درود بر پیغمبر و آل او، بعد اعتراف به گناهان، شمردن نعمت‌های خدا و می‌فرماید وقتی که دعا تمام شد یک درود دیگر بر پیغمبر و آل او و آخرین جمله هم «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ‏» این آخرین جمله است. در این جمله اصرار فراوانی وجود دارد که اگر از باطن خود بگویی نه این‌که عوامانه بگویی، می‌گویی بعد از همه‌ی این حرف‌ها هرچه او بخواهد. خداوند در این‌جا اسراری گذاشته که بی‌حساب است.

روش پسندیده‌ی دعا کردن نزد اهل بیت (علیهم السّلام)

راوی می‌گوید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام)»[۲] از امام صادق (سلام الله علیه) شنیدم که فرمود: «دَخَلَ رَجُلٌ الْمَسْجِدَ» مردی داخل مسجد شد، پیغمبر اکرم هم نشسته بود. «فَابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ قَبْلَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ وَ الصَّلَاهِ عَلَى النَّبِیِّ» قبل از این‌که ثنای خدا را به جای بیاورد، درود و تحیت بر محمّد و آل او بفرستد شروع به دعا کرد. «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عَاجَلَ الْعَبْدُ رَبَّهُ» این بنده با پروردگار خود شتابزدگی کرد. «ثُمَّ دَخَلَ آخَر» سپس شخص دیگری وارد شد، «فَصَلّى‏ وَ أَثْنى‏ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ صَلّى‏ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ» نمازی به جا آورد و بعد درودی بر پیغمبر و آل او فرستاد بعد دعا کرد، «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): سَلْ تُعْطَهُ» تو بخواه که به تو داده می‌شود.

حکایت مختصر دیگری برای شما می‌گویم. من شخصی را در جوانی می‌شناختم. بلایی بر سر او آمد که با پول و با واسطه و هیچ چیزی درست نمی‌شد. یک وقت بلاهایی هستند که با هیچ چیزی درست نمی‌شوند. آدمی که می‌گویم به رأی العین می‌شناختم. می‌گوید من ماندم که خدایا باید چه کار کنم؟ یک مقدار نزدیک مسائل رفتم دیدم اصلاً با توپ می‌زنند، اصلاً نمی‌توانم نزدیک بروم تا چیزی به آن‌ها بگویم. بروم عذرخواهی کنم، بگویم من اشتباه کردم… ماجرا ۵۰ سال پیش در تهران اتّفاق افتاده بود. رفتم قدم زدم تا به جایی در حواشی شهر تهران رسیدم. الآن تهران بزرگ شده حاشیه پیدا کردن مشکل است مگر این‌که کسی خودش نزدیک حاشیه‌ی تهران باشد؛ مثل ما و الّا مشکل می‌شود- حاشیه را پیدا کردم و دیدم یک خرابه‌ی رنگ و رو رفته امّا مسجد است، بالاخره خانه‌ی خدا است. می‌گوید وارد مسجد خرابه شدم شروع کردم دعای هفتم صحیفه را خواندم. یک وقت انسان واقعاً درد دارد، یک وقت هم درد ندارد. واقعاً درد چیست، فقط منظور ثواب است. امّا می‌گوید من درد داشتم و شروع کردم دعای هفتم صحیفه را خواندم «یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِه» یعنی نعوذ بالله این‌ها دروغ هستند! امام سجّاد بگوید این گره‌های ناگواری‌ها به دست تو باز می‌شود. می‌گوید یک مقدار خواندم و در نیمه‌های دعا حالی به من دست داد، مثل کسی که مست باشد، با تمام جانم می‌خواندم. حالا که چنین خدایی دارم، اجازه داده است من با او حرف بزنم. اصلاً مشکل من حل نشد هم مهم نیست، اصلاً حل نشود. بیرون آمدم و متوجّه شدم مشکل من حل شده است! چه اتّفاقی افتاد؟!

احوال ثناگویان خدا، غایبان از حاجت

روایت داریم که بعضی از بندگان اوّل دعا مدح و ثنای خدا را می‌گویند، آن‌قدر در آن مدح و ثنا غرق می‌شوند، دست حضرت حق در غیبت آن‌ها می‌رود یعنی از حاجت غایب می‌شوند، فراموش می‌کنند که چه چیزی می‌خواستند، از خود غایب می‌شود. بچّه گریه می‌کرد و از مادرش چیزی می‌خواست. گفت: بله، قربان چشم‌های بادامی تو. همه چیز را فراموش کرد و گفت: بادام می‌خواهم! همه چیز را فراموش کرد. اصلاً فراموش می‌کند، از خود غایب می‌شود. اگر آتشی به شخص غایب از حاجت نزدیک کنند در آن لحظه شاید باور نکنید- بعضی از آن‌ها به مرحله‌ای می‌رسند که اگر آتشی به آن‌ها نزدیک شود شاید متوجّه نشوند، به این‌جا می‌رسند. آن وقت دست حضرت حق وارد غیبت او می‌شود؛ یعنی چه غیبتی؟ هم از خودش غایب شده هم از حاجت خود؛ می‌گوید حالا بنده‌ی من در غیبت از خودش قرار دارد بگذار در غیبتش حاجت او را برآورده کنم، وقتی برگشت و به خود آمد می‌بیند حاجت مقضیّه شده است، حاجت برآورده شده است. خدایا من که از تو نخواسته بودم! بله، تو نخواستی ولی در جلال و جمال من غرق شدی و ما هم به تو دادیم.

صحیفه‌ی سجّادیه، قرآن صاعد

حالا از دعای اوّل صحیفه یک قسمت را برداشتیم که إن‌شاءالله تعالی برای شما بگوییم. این دعای اوّل… این‌ها را گفتم. به قول بعضی از بزرگان (رضوان الله تعالی علیهم) این‌ها قرآن صاعد است، نه این‌که قرآن باشد، کلام بشر است ولی همان القائات ربّانی و اشراقات ربّانی است که به زمین آمده و دوباره به آسمان برگشته است. قرآن عبارت از آن القائات پروردگار است که به طرف زمین القاء کرده است و در دست ما مانده است «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»[۳] ای وای بشر چقدر… بشر با همه‌ی ضعف خود بسیار سرسخت است! «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً» ما ثقل بشر را نمی‌فهمیم، پیغمبر می‌فهمد چون ما نمی‌دانیم قرآن چیست؟ این همان القائات ربّانیّه است منتها دوباره به طرف بالا بر می‌گردد. دوباره وقتی آن را به دست بگیری و بگویی «یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِه» همین‌ها دوباره به سمت بالا بر می‌گردد، صاعد می‌شود، قرآن صاعد. این‌جا جمله‌ی ما این است. از نظر نحو و صرف و معرفتی در آن دقّت بفرمایید.

شرحی بر دعای اوّل صحیفه‌ی سجّادیه

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

رابطه‌ی محبّت بین خدا و بنده

جان من به قربان سیّد السّاجدین که این بحث را آورده است، «وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ». قبل از این‌که این را تفسیر کنم به شما می‌گویم که اهل عرفان، منتصبین به عرفان در این رابطه چقدر زحمت کشیدند که خدا مردم را دوست دارد. وقتی خدا مردم را دوست داشته باشد مردم هم خدا را دوست خواهند داشت، این یک رابطه‌ی طرفینی است. چقدر حرف‌ها زدند، خیلی جمله‌ها گفته شده و آخر هم به کجا رسیدند. آمدند سر این آیه شریفه‌ی «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»[۴] رسیدند. من به یاد دارم که اهل عرفان بر سر این آیه خیلی بحث کردند. این حرف درستی است ولی در اصل یک تقطیعی از قرآن است، قرآن ابتدا به ساکن این را نگفته است. قرآن می‌گوید ای مردم اگر کافر بشوید من نقل به معنا می‌کنم، قرآن این‌طور نمی‌گوید، قرآن زیباتر از این حرف‌ها است- مشکلی به وجود نمی‌آید، بنده‌ی خوب کم نیست که شما چند نفر باشید و ناز کنید! «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» خدا غیر از شما کسانی را می‌آورد که خدا را دوست می‌دارند و خدا هم آن‌ها را دوست می‌دارد. عرفا این را تقطیع کردند و گفتند «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»، خدا مردم را دوست دارد و مردم هم خدا را دوست دارند. این مبنا درست است امّا شما جای دیگری را بیاور، چرا آیه را تقطیع می‌کنید؟ جای دیگر در قرآن وجود دارد، از جای دیگر استفاده کنید. اصلاً محبّت خدا چیست؟ محبّت خدا با چیزهای دیگر سازگار است یا خیر؟ حرف‌های زیادی زده‌اند. در مورد محبّت چندین کتاب نوشته شده است، اشعار فراوانی سروده شده است. امّا حضرت امام سجّاد (علیه السّلام) تمام این سرگردانی‌ها را تمام می‌کند. به یک جمله عنایت کنید که از این زیباتر نمی‌شود آن را بیان کرد. پروردگار مردم را آفرید «وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ» آن‌ها را در راه محبّت خود قرار داد، یعنی چه؟ محبّت مصدر است، تلفظ بسیار آسانی هم دارد، در محاوره می‌گویند مُحِبَّت چون گفتن مُحِبَّت از مُحَبَّت مشکل‌تر است. بچّه را دیدید؟ بچّه‌های کوچک کفش‌های خود را تا به تا می‌پوشند، مشکل‌تر است ولی قرار بر این است. گفتن کلمه مُحِبَّت مشکل است، مُحَبَّت، مَوَدَّت، آقا خیلی مُحَبَّت فرمودید. در سخنرانی‌ها می‌گویند مُحِبَّت، بسیار خوب به قرآن نگاه کن بعد بگو.

محبّت مصدر است. مصدر، اسم فاعل و… مانند فعل عمل می‌کنند. مصدر هم مثل فعل عمل می‌کند. یک وقت مصدر به سوی فاعل اضافه می‌شود، یک وقت به سوی مفعول اضافه می‌شود. فرق آن چیست؟ یک دریا فرق دارد. «وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ» اگر «مَحَبَّتِهِ» را که مصدر است و به سوی ضمیر اضافه شده است اضافه‌ی مصدر به سوی مفعول، معمول حساب کنیم که همین‌طور هم هست به معنای این می‌شود که بسیار، بسیار مهم است. یعنی چه؟ یعنی خدا مردم را خدادوست آفریده است. نعمت به این بزرگی مجّانی به ما رسیده است. ما چه کار باید بکنیم؟ برای همین است که ما در شکرگزاری عاجز هستیم!

حضرت امام سجّاد (سلام الله علیه) اوّل دعا را با حمد شروع می‌کند. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ» از همان ابتدا با حمد شروع می‌کند. چرا با حمد شروع شده است؟ این‌جا می‌فرماید: اوّلاً پیغمبر اکرم فرموده است: «کُلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ لَم یُبدأ بِهِ» قریب به این مضامین هر کاری مهمّی «کُلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ»، می‌خواهی مغازه تأسیس کنی، می‌خواهی برای پسر خودت إن‌شاءالله همسر انتخاب کنی، یا برای دخترت همسری انتخاب کنی، کاری مهمّی که عرفاً آن را مهم بدانند، حتماً باید اسم خدا و حمد خدا برده شود و الّا می‌فرماید: «فَهُوَ أقطَع» و الّا می‌فرمایند: بی‌برکت است. این‌جا می‌فرماید: «الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ» اوّل این‌جا راجع به حمد صحبت می‌کند، می‌گوید چرا این‌جا حمد آورده است؟ برای این‌که می‌گوید معصوم فرموده است اگر حمد نباشد مقطوع البرکۀ می‌شود.

بررسی واژه‌ی حمد در این قسمت از دعا

مطلب دیگر این است که این‌جا این الف و ل حمد، الف و ل جنس است. یعنی تمام حمدها مخصوص خدا است، چرا؟ یعنی در روی زمین هیچ کسی نمی‌تواند غیر از خدا را حمد کند، حتّی کافر. یعنی چه؟ می‌گوید تمام ستایش‌ها به خدا بر می‌گردد. شخص کافر است، اصلاً نماز نمی‌خواند، درختی را می‌بیند و می‌گوید عجب درختی! در واقع او گفته است «الْحَمْدُ لِلَّهِ» چون تمام ستایش‌ها به خدا بر می‌گردد، چون خدا این درخت را آفریده است. هواپیما رد می‌شود، ماشاءالله، آقا ببین، چهارصد نفر دارد! خدا را ستایش کردی، چون بشر آن را ساخته است و او به بشر عقل داده است و کمالات را خدا به بشر داده است، موادّ اوّلیه را خدا داده است. خلاصه این‌که علما و بزرگان گفته‌اند غیر از خدا را حمد کردن محال است. شما سعی کنید موجود غیر از خدا را حمد کنید، العیاذ بالله، نستجیر بالله برو یک بت از طلای ناب بسازید و در خانه‌ی خود بگذارید، بگویید ماشاءالله بت من را ببینید. باز هم خدا را ستایش کردید چون تو خودت ساختی ولی عقل تو متعلّق به خدا بوده، دست‌های تو متعلّق به خدا بوده است. بنابراین تمام حمدها مخصوص خدا است.

چون الف و ل، الف و ل جنس است، روایت هم داریم که هر کس صبح، یک دفعه هم شب، چهار مرتبه از ته قلب، با حضور قلب بگوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» کاری ندارد، بسیار آسان است، چهار مرتبه شب، چهار مرتبه صبح. می‌فرماید: این شخص شکر نعمت‌های شبانه روز خود را به جا آورده است. ما عاجز هستیم ولی خدا می‌پذیرد. چون الف و ل جنس است، تمام حمدها مخصوص خدا است بنابراین گفتن «الْحَمْدُ لِلَّهِ» شکر بزرگی حساب شده است.

محبّت خدا سرچشمه‌ی خیرات است

امام صادق (علیه السّلام) نقل می‌کند که «فَقَدَ أَبِی بَغْلَهً لَهُ» آن موقع که ماشینی نبوده است، آن زمان یکی از بهترین وسیله‌ها برای رکوب قاطر بوده است، حیوان قوی و خوب و قبراق؛ با قاطر خیلی جاها می‌رفتند. می‌گویند: پدر من قاطر خود را گم کرد، قاطر فرار می‌کرد. امام باقر (سلام الله علیه) فرمود: «لَئِنْ رَدَّهَا اللَّهُ تَعَالَى لَأَحْمَدَنَّهُ بِمَحَامِدَ یَرْضَاهَا»[۵] اگر خدا این قاطر را برگرداند آن‌چنان خدا را حمد می‌کنم، حمدی برای خدا به جای می‌آورم که خود خدا بپسندد. شاید حاضرین گفتند: ببینیم او می‌خواهد چه کند؟! امام باقر می‌خواهد چه کند؟ سجّاده بیندازد و به مردم بگوید: بیرون بروید در را از پشت ببندد و چند ساعت مشغول شود، با این قول محکم می‌خواهد چه کند؟ که اگر این قاطر برگردد «لَأَحْمَدَنَّهُ بِمَحَامِدَ یَرْضَاهَا» خدا را آن‌چنان حمد می‌کنم که خود او بپسندد.

«فَمَا لَبِثَ أَنْ أُتِیَ بِهَا بِسَرْجِهَا وَ لِجَامِهَا» حدیث زیبایی است. طولی نکشید که یک وقت دیدم این قاطر را با زین و لجامش آوردند در حالی که حتّی کوچکترین مشکلی نداشت. «فَلَمَّا اسْتَوَى عَلَیْهَا» آقا می‌خواست به جایی برود. این قاطر هم وقت بدی فرار کرده بود. «فَلَمَّا اسْتَوَى عَلَیْهَا» وقتی که روی قاطر نشست «وَ ضَمَّ إِلَیْهِ ثِیَابَهُ» لباس‌های خود را جمع کرد. چون وقتی که روی قاطر بنشینند بالاخره عبا و لباس‌ها آویزان می‌شود و به همین دلیل وقتی روی اسب یا قاطر می‌نشینند لباس را جمع می‌کنند. این‌ها از شرایط اسب‌سواری است. مثلاً اگر گوشه‌ای از چادر یا لباس خانم، لباس آقا در اثر تند رفتن تکان بخورد، باد بخورد پیش آمده است که آن حیوان رم کرده است چون از کنار چشم او است. یکی از شرایط اسب‌سواری این است که کاری نکنی که جزئی از لباس به طور زائد باد بخورد، چون حیوان از کنار می‌بیند حس می‌کند موجودی دارد او را تعقیب می‌کند و رم می‌کند و گاهی ممکن است صاحبش از بین برود. باید در سواری حیوانات لباس‌ها را جمع کنند.

«وَ ضَمَّ إِلَیْهِ ثِیَابَهُ» امام (علیه السّلام) لباس‌های خود را جمع کرد. «رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ» سرش را به سوی آسمان بلند کرد. چه گفت؟ «الْحَمْدُ لِلَّهِ فَلَمْ یَزِدْ» فقط همین و بیشتر از این هم نگفت. این جوان‌ها این‌جا نشستند بارها از من شنیده‌اند که گفته‌ام دین ما دین کیفیت است دین کمّیت نیست. این را باید آویزه‌ی گوش خود قرار دهیم که این دین، دین کیفیت است نه کمّیّت. امام قول داده آن‌چنان حمد می‌کنم که… مردم تصوّر حضرت از این مسافرت هم منصرف شدند، الآن در را می‌بندد و پنج، شش ساعت کار دارند. خیر، روی قاطر نشست، لباس خود را جمع کرد «رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ» بالا را نگاه کرد و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» تمام شد!

«ثُمَّ قَالَ مَا تَرَکْتُ وَ لَا بَقَّیْتُ شَیْئاً جَعَلْتُ کُلَّ أَنْوَاعِ الْمَحَامِدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اگر ما بقیه‌ی عبارت را بخوانیم نمی‌شود، باید از باب تفعیل باشد. حضرت فرمود: من چیزی را از باب محامد ترک نکردم. «فَمَا مِنْ حَمْدٍ إِلَّا هُوَ دَاخِلٌ فِیمَا قُلْتُ» هیچ حمدی نیست مگر این‌که در این گفتار من داخل است. تمام حمدها مندرج است. چون گفتیم الف و ل جنس است، بازگشت تمام ستایش‌ها به سوی خدا است.

خداوند انسان را خدا دوست آفریده است

در این‌جا می‌فرماید: این «مَحَبَّتِهِ» که می‌فرماید خدا مردم را در راه محبّت خود قرار داده است «وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ» می‌فرماید اضافه‌ی مصدر به سوی مفعول است. یعنی مردم خدا را دوست می‌دارند. اضافه به سوی فاعل نیست یعنی بگوییم خدا مردم را دوست دارد. درست است که دو طرفه است، طرفینی است امّا این‌جا مراد امام سجّاد این است که خدا مردم را خدادوست آفریده است. می‌فرماید: اضافه‌ی… «وَ مَعنَی بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ»[۶] خدا سیّد علی خان مدنی را رحمت کند، چقدر زیبا به این نکته توجّه کرده است «وَ مَعنَی بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ» می‌فرماید: «إنَّهُ وَهَبَهُم مَحَبَّتَه» یعنی خدا محبّت خود را به مردم داده است. نعمت به این بزرگی، منبع همه‌ی خیرات محبّۀ الله است. شما «أمَّن یُجیب» خواندید؟ ختم گرفتید؟ چلّه نشینی داشتید؟ تو در خانه نشسته بودی و خدا محبّت خود را به تو داده است. می‌فرماید: «فَالإضَافَهُ مِن بَابِ إضَافهُ المَصدَر إلَى المَفعُول» این مسئله بسیار مهم است. یک وقت اشتباه نشود‏ اگر اضافه به سوی فاعل بگیری کار خراب می‌شود. این‌جا اضافه به سوی مفعول است؛ یعنی خدا مردم را خدا دوست آفریده است، محبّت خود را به این مردم داده است؛ این خیلی بزرگ است. وقتی خدا محبّت خود را به مردم داد همه چیز داده است. چون محبّت خالی از دو قسمت نمی‌شود. شما الآن حساب کنید اگر کسی برای محبّت شقّ سوم پیدا کرد باید جایزه بگیرد. محبّت یا محبّۀ الله است یا محبّت ما سوی الله.

محبّت به خوبی‌ها یک نعمت الهی است

می گوید: من همسرم را دوست دارم، فرزندم را دوست دارم، دوستم را دوست دارم، خانه‌ام را دوست دارم، این‌ها منافات ندارند، درست است که این‌ها محبّت ما سوی الله است ولی محبّتی که تو را به اضلال بیندازد نیست، محبّتی است که ای بسا تو را به انجام وظیفه وا می‌دارد، این عیب ندارد. محبّت یا محبّت خدا است یا ما سوی الله است، شقّ سوم ندارد. محبّت امیر المؤمنین از کدام مقوله است؟ از مقوله‌ی محبّۀ الله است چون امیر المؤمنین را برای خدا دوست می‌دارید. حضرت زهرا، پیغمبر اکرم، سیّد الشّهداء، تمام این‌ها، حتّی اماکن مقدّسه را دوست می‌دارید و می‌بوسید برای همین است چون آن ولی که آن‌جا دفن شده است شما به خاطر آن در و دیوار را می‌بوسید و اصل آن هم به خاطر ولی خدا و به خاطر خدا است. اصلاً محبّت‌های اولیاء، انبیاء، محبّت به معنویات، نماز می‌خوانید نماز را دوست می‌دارید، روزه می‌گیرید آن روزه را دوست دارید، مگر سوره‌ی حجرات را نخواندید؟ «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» اصلاً ایمان را برای تو محبوب کرده است، این‌که مسلمانی را دوست داری خوشحال هستی، مؤمنی را دوست داری خوشحال هستی. مایه‌ی محبّت ما سوی الله هم هست.

محبّت ما سوی الله هم دو نوع است؛ یعنی به هر چیزی غیر از خدا محبّت داشتی محبّت ما سوی الله است، حالا اگر ما برای آن موضوعیت قرار دادی بحث دیگری است، خدای نکرده اگر آن‌قدر مشغول شدی که خدا را فراموش کردی که این عیب است امّا حالا فرزند خود را دوست داری، همسر خود را دوست داری، خانه‌ات را دوست داری، مادامی که غرق در دوست داشتن این‌ها نشده‌ای عیبی ندارد، خدا این محبّت را قرار داده است تا تو به وظیفه‌ی خود عمل کنی، برای این است که فرزند خود را تربیت کنی، او را بنده‌ی خدا قرار بدهی، اصلاً ممکن است در بعضی از مواقع برگشت آن محبّت به حبّ الله باشد.

بنابراین خدا ما را خدا دوست آفریده، این صحیفه‌ی سجّادیه است، «وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ» ما را خدا دوست آفریده، منّت بر سر ما گذاشته است. خدایا تو خود می‌دانی هر چقدر هم که بد باشیم تو را دوست داریم. خدا کند که به این دوستی ترتیب اثر بدهیم، دوست داشتن فقط به بیان این‌که دوست داریم نمی‌شود. این طرفینی است، اگر تو کسی را دوست داشته باشی او هم تو را دوست می‌دارد، اصلاً از نظر علمی طرفینی است.

نفس انسان محبّت واقعی را درک می‌کند

شخصی خدمت حضرت رضا (سلام الله علیه) رسید. عرض کرد یا بن رسول الله «أَ تُحِبُّنِی؟» آیا من را دوست داری؟ فرمود: «إرجِع إلَی نَفسِکَ» به خودت برگرد؛ اگر من را دوست داری بدان که من هم تو را دوست دارم. چقدر زیبا است! به خودت برگرد. آدم‌های زیرک متوجّه می‌شوند، کسی به آن‌ها علاقه ندارد و از سر اجبار عرض سلام می‌کند متوجّه می‌شوند. حتّی بچّه‌های دو، سه ساله هم می‌فهمند چه کسی واقعاً محبّت دارد و چه کسی واقعاً محبّت ندارد. این تجربه شده است که می‌فهمند، بالاخره خدا به نحوی می‌فهماند.

ریشه‌ی محبّت درک است

مطالبی دارم که من آن‌ها را در سال ۶۸ یادداشت کردم. در مباحث قبلی بیان کردیم که ریشه‌ی محبّت معرفت است. حالا خدا اوّلیات را مجّانی داده است. واقعاً چقدر خدا کریم است. در ازای قرار دادن این محبّت در وجود انسان هیچ چیزی از او نگرفته است. بشری را آفریده و خود او هم محبّت را مجّانی برای او فرستاده است امّا اگر شما این نعمت را به کار ببرید درک بیشتری پیدا خواهید کرد؛ این‌ها با هم تعامل دارند، وقتی درک بیشتری پیدا کردی محبّت بیشتری هم خواهی داشت؛ پس ریشه‌ی محبّت درک است.

زبان فارسی و عربی نعمت‌های الهی هستند

نکته‌ای از کتاب الاشارات و التّنبیهات شیخ ابو علی سینا مطلبی یادداشت کرده‌ام که بسیار زیبا است. من دیدم در ترجمه‌هایی که در عصر حاضر از این کتاب شده است من توقّع داشتم، دیدم مترجم که این کتاب را ترجمه کرده است آن‌چنان این عبارت را مسخ کرده، خراب کرده… استعمار کاری کرده است که ما از عربی وحشت کنیم. این کاری است که استعمار انجام داده است و الّا فارسی زبان ما است، فارسی روی چشم ما است، خدا شاهد است که فارسی گنجینه‌ی ما است، یکی از نعمت‌های بزرگ الهی این است که ما فارسی بلد هستیم چون دریایی از معارف الهی در زبان فارسی وجود دارد که به ما رسیده است، شکّی نیست، ما آن را بسیار محترم می‌شماریم امّا از این طرف فراموش نکنیم که عربی لسان وحی است، لسان قرآن است، لسان شرع است. استعمار کاری کرده است که مردم از این زبان فرار کنند. می‌خواهم هشدار بدهم که کسانی که عربی بلد نیستند و کتاب می‌نویسند چقدر ضرر می‌کنند. من دیدم آدم معنونی است، او را از عربی ترسانده‌اند و آمده کتاب نوشته است؛ الاشارات و التنبیهات ترجمه‌ی فلان شخص یا ترجمه‌ی فلان شخص. یک وقت می‌بینی آن مترجم هم خطا کرده است، تو چه می‌دانی؟! حدّاقل برو با یک اهل علم مطرح کن، ترجمه‌ی این عبارت ابن سینا را آن‌چنان در ترجمه‌ی معاصر این عبارت ابن سینا بد ترجمه شده است که واقعاً ناراحت شده‌ام. این تعبیر بسیار زیبا است، ابن سینا مرد بسیار بزرگی بوده است، می‌فرماید: «أجَلِّ مُبتهجٍ هُوَ الأوَّلُ بِذَاتِهِ»[۷] چون گفتیم که ریشه‌ی محبّت معرفت است می‌گوید: بالاترین شادمان نسبت به چیزی خود حضرت حق نسبت به خودش است. خود او از همه بیشتر دوست دارد. علّت آن هم بسیار زیبا است. مترجم به شدّت این عبارت را در ترجمه خراب کرده است. مگر نگفتیم علّت محبّت معرفت است چرا خود خدا از همه بیشتر این محبّت را دوست دارد؟ می‌گوید: «لِأنَّهُ أشَدُ الأشیاءِ إدرَاکاً لِأشَدِّ الأشیَاءِ کَمَالاً» برای این‌که خدا پر درک‌ترین موجود است نسبت به پر کمال‌ترین موجود! پر درک‌ترین موجود، پر کمال‌ترین موجود را می‌بیند که خودش باشد، پس از همه بیشتر آن را دوست می‌دارد.

چند حدیث در مورد محبّت خدا و بنده نسبت به هم

امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «حُبُّ اللَّهِ إِذَا أَضَاعَ عَلَى سِرِّ عَبْدِهِ أَخْلَاهُ عَنْ کُلِّ شَاغِلٍ وَ کُلُّ ذِکْرٍ سِوَى اللَّهِ» می‌فرماید: محبّت خدا مثل نوری است که وقتی در باطن کسی درخشید او را از بازدارنده‌ای باز می‌دارد و از هر ذکری جز ذکر خدا باز می‌دارد. «إلَی أن قَال» مثل این‌که بیان ادامه داشته است تا آن‌جا که فرمود: «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السّلام)» معلوم است که حضرت صادق این مطالب را از جدّ بزرگوار خود نقل می‌کند. فرمود: «حُبُّ اللَّهِ نَارٌ لَا یَمُرُّ عَلَى‏ شَیْ‏ءٍ إِلَّا احْتَرَق‏» محبّت خدا آتشی است که بر چیزی عبور نمی‌کند الّا این‌که آن می‌سوزد، همه می‌سوزند.

«وَ قَالَ (علیه السّلام) أیضاً» باز امام صادق از پیغمبر اکرم نقل می‌کند که: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً مِنْ أُمَّتِی قَذَفَ فِی قُلُوبِ أَصْفِیَائِهِ وَ أَرْوَاحِ مَلَائِکَتِهِ وَ سُکَّانِ عَرْشِهِ مَحَبَّتَهُ لِیُحِبُّوهُ»[۸] این‌جا سربسته مطلبی را به شما می‌گویم. ای بسا کراماتی که از صاحبان کرامت سر می‌زند برگشت آن به این‌جا باشد. شما باور می‌کنید که کسی را تمام موجودات دوست داشته باشند، حرف او برگردد؟ شما را به خدا اصلاً این را باور می‌کنید؟ به این حدیث نگاه کنید. پیغمبر اکرم می‌فرماید: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً مِنْ أُمَّتِی» گفتیم که محبّت دو طرفه است، اگر تو خدا را دوست داری خدا هم تو را دوست می‌دارد، در این شکّی نیست که محبّت دو طرفه است. حالا وقتی خدا بنده‌ای را از امّت من دوست داشت چه می‌کند؟ «قَذَفَ فِی قُلُوبِ أَصْفِیَائِهِ وَ أَرْوَاحِ مَلَائِکَتِهِ وَ سُکَّانِ عَرْشِهِ مَحَبَّتَهُ لِیُحِبُّوهُ» به سکّان آسمان، به ملائکه، به برگزیدگان، به ارواح نیکان القاء می‌کند که این بنده را دوست داشته باشند. آن وقت تو می‌گویی حرف و سخن او بر می‌گردد؟! این‌جا اسراری وجود دارد که خدا ما را به آن اسرار هدایت کند. می‌فرماید: «فَذَلِکَ الْمُحِبُّ حَقّاً» محبّ خدا حقّاً او است که محبّت او به جایی رسیده است که چنین پاداشی به او داده می‌شود. بعد پیغمبر اکرم دوبار فرمود: «طُوبَى لَهُ ثُمَّ طُوبَى لَهُ» خوش به حال این بنده و خوش به حال این بنده «وَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ شَفَاعَهٌ یَوْمَ الْقِیَامَهِ». فقط این‌جا نیست که دعای آقای بهجت و آقای بهاء الدّینی مستجاب می‌شود، می‌فرماید: قیامت هم او شفاعت می‌کند. این‌جا مطالبی است که الآن گفتن آن جایی ندارد. مطلب دیگری می‌ماند که إن‌شاءالله بعدها خدمت شما رسیدیم از صحیفه مطالبی را با هم پیدا کردیم به کمک سیّد السّاجدین (ارواحنا له الفداء) حرف‌هایی را می‌زنیم.

عشق به خدا

حالا یک مسئله می‌ماند که اگر این محبّت زیاد بشود چه می‌شود؟ اسم آن در مورد خدا چیست؟ آیا اصلاً امکان دارد کسی محبّ خدا بشود؟ در قرآن غیر از مورد «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» در جای دیگر دارد «الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[۹] این مؤمنین حبّ شدید دارند. حبّ شدید چیست؟ اگر حب شدید باشد یک عدّه اخلاقیون خشک و دور افتاده از اهل بیت حتّی گفتند محبّت به خدا اصلاً محال است. واقعاً زهی خشکی و دماغ خشکی! می‌گویند مگر می‌شود انسان خدا را دوست داشته باشد؟ به آن‌ها گفته می‌شود این مطلب در قرآن آمده است و می‌گویند آن‌ها کنایه هستند، استعاره هستند و… با الفاظ بازی می‌کنند. می‌شود انسان حبّ شدید به خداوند داشته باشد؟ بله. نام این حبّ شدید چیست؟ همان عشق است؟ حبّ شدید عشق است یا پایین‌تر از عشق است؟ این حرف بسیار دقیقی است. حالا اگر یک وقت به عنوان تسامح در تعبیر مثلاً به حبّ شدید هم عشق بگوییم شاید تسامح در تعبیر باشد برای این‌که آن عشق یک قدر از این‌ها بالاتر است. حبّ شدید درست است، شاید یک نفر بگوید همان عشق است امّا آن عشقی که انسان از اهل بیت و آثار سراغ دارد یک سر و گردن از این بالاتر است. بنده در گذشته به دوستان عرض کردم که با کلمه‌ی عشق اصلاً بازی نکنید. یک وقت محاوره است عیبی ندارد. در روزمره مثلاً می‌گویند من عاشق چای هستم. نمی‌خواهد بگوید مثل عشق لیلی و مجنون! این یک اصطلاح است. مثلاً می‌پرسد امروز چه غذایی پختی؟ می‌گوید من عاشق این غذا هستم. این‌ها محاورات است، این‌ها اصطلاحات علمی است که ما بخواهیم روی آن مناقشه کنیم.

جایگاه کلمه‌ی عشق در روایات اهل بیت (علیهم السّلام)

جوانان عزیز الآن در cdها نشان می‌دهد که چند مورد در چند منبع وجود دارد. در زمان جوانی ما این امکانات وجود نداشت. خدا مرحمت می‌کرد، ما کوشش می‌کردیم و به نتیجه هم می‌رسیدیم. بنده بدون cd در سنّ ۳۲ سالگی ادّعا کردم که کلمه‌ی عشق در لسان اهل بیت چهار، یا پنج بار بیشتر وجود ندارد و بعضی از آن‌ها هم معنای سلبی دارد، معنای ایجابی ندارد. در آن چهار، پنج مورد هم همه‌ی موارد معنای ایجابی ندارد، بعضی از آن‌ها معنی ایجابی دارد. مثلاً نگاه می‌کنید آن‌جا که بار ایجابی دارد، بار مثبت دارد یکی آن‌جا است که خیلی واقعاً سزاوار است که ما فکر کنیم. خواهران، برادران من به عنوان برادر دینی عرض می‌کنم خیلی دقیق باشید. محاوره استثنا است، در معنویات، در ارتباطات معنوی، دینی با این کلمه بازی نکنید چون اهل بیت به شدّت در این مورد احتیاط کردند. در این چهار، پنج مورد که در کلّ لسان اهل بیت آمده است… این را ادّعا نمی‌کنم، بررسی کردم. الآنcd هم هست شما می‌توانید تحقیق کنید شاید من بگویم پنج یا شش مورد شما هفت مورد پیدا کنید. گفتم که بعضی از این موارد به معنای عشق نیست مثلاً یکی از آن‌ها «طُوبَی لِمَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهَ» آن‌جا به معنای محبّت است، حبّ شدید است. یا مثلاً آن‌جا که می‌گوید: «أحَبَّ شَیْئاً أَعْشَى‏ بَصَرَهُ» بار منفی دارد بار مثبت ندارد. دو، سه مورد است که بار مثبت دارد، یک مورد آن‌جا است که حضرت امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) با آن اخبار غیبیّه و با آن روح بزرگ ملکوتی و نور امامت خود دید که با اصحاب خود از سفری بر می‌گشتند که به سرزمین کربلا رسیدند. فرمود: «هَا هُنَا مَصَارِعُ العُشَّاق» این‌جا همان جایی است که عشّاق به زمین می‌افتند. اسم این چند نفر را عاشق گذاشته است. کسانی  که وقتی در اطراف سیّد الشّهداء بودند هیچ چیزی نمی‌دیدند. درع به زرهی می‌گویند که بدن را می‌پوشاند. آن زمان لباس‌های جنگی بوده و بالاخره مفید و مؤثّر هم بوده است. چیزی روی سینه چون سینه خیلی آسیب‌پذیر است- طرف قلب است و ممکن است قلب صدمه ببیند این قسمت را با یک درع می‌پوشاندند. شاعر می‌گوید: آن‌ها آن‌قدر عاشق بودند «لَبِسَ القُلُوبُ عَلَی الدُّروع» قلب‌ها را بر زره پوشاندند، زره زیر ماند و قلب رو ماند! زره را می‌گذاشتند که قلب حفظ شود امّا در مورد این‌ها برعکس بود «لَبِسَ القُلُوبُ عَلَی الدُّروع».

حالا اگر صلاح بود در مورد این‌که عشق یعنی چه؟ مراتب عشق چیست؟ شکل مفید آن، شکل مضرّ آن، صحبت خواهیم کرد.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


 [۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۶۰٫

[۲]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۱، ص ۲۲۴٫

[۳]– سوره‌ی مزمّل، آیه ۵٫

[۴]-‌ سوره‌ی مائده، آیه ۵۴٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ۴۶، ص ۲۹۰٫

[۶]-‌ ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج ‏۱، ص ۲۶۸٫

[۷]– الاشارات و التنبیهات، ص ۱۴۱٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ۶۷، ص ۲۴٫

[۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۶۵٫