در این متن می خوانید:
      1. درود بر حمله‌ی عرش
      2. بحثی در مورد فرشته و ملک
      3. ملک چیست
      4.  بحث ایمان به ملائکه
      5. مخفی بودن حقیقت جن
      6. ایمان به وجود ملائکه
      7. افراط و تفریط در مورد مسئله‌ی جن
      8. ایمان جنیان به پیامبر
      9. بحثی در مورد ماهیت عرش
      10. معنای عرش در لغت
      11. حاملان عرش الهی
      12. معرّفی حاملان عرش الهی در کتاب اعتقادات صدوق
      13. بطون مختلف عرش
      14. معنای دیگر عرش در کتاب سیّد
      15. بحث‌های مختلف در مورد حمله‌ی عرش
      16. کتاب‌های مختلف المصنّف
      17. توصیف حاملان عرش در مصنّف ابن أبی شبیه
      18. دلیل آورده شدن عبارات مختلف
      19. نظر جبریون و امامیه در مورد قدرت بر گناه ملائکه
      20. استکبار نورزیدن ملائکه در عبادت خدا
      21. زیبایی مدح ترک استکبار
      22. تحیّت و درود بر اسرافیل
      23. تعریف شاخص
      24. تعریف رهینه‌های قبور
      25. دو نوع نفخه
      26. پرهیز از گفتن اسرار الهی
      27. لزوم توجّه به باطن و تأویل مسائل
      28. درود و تحیّت بر جبرئیل
      29. قدرت الهی بر یاد دادن علوم به هر موجودی
      30. عشق به جمادات و بت‌پرستی انسان
      31. ماجرای به دنیا آمدن عیسی و اقرار به بندگی خدا
      32. مشخّصات عبدالله
      33. عنایت به آیت الله بهاء الدّینی
      34. لزوم خضوع در برابر نعمت‌های الهی
      35. روح در صحیفه و قرآن
      36. معانی مختلف روح در قرآن
      37. نظر علّامه‌ی طباطبایی در مورد روح
      38. شباهت روح و قرآن از نظر مفسّرین
      39. نظر مخالف علّامه‌ی طباطبایی در این مورد
      40. معنای ملائکه‌ی حجب
      41. حدیثی از پیامبر در مورد حجاب‌های الهی
      42. تحیّت امام بر ملائکه‌ی حجب
      43. ملائکه‌های تحیّت شده در دعای امام سجّاد
      44. ملائکه‌ی ثبت کننده‌ی اعمال
      45. دیدن عوض شدن ملائکه‌ی شب و روز توسّط برخی از افراد
      46. مشاهده‌ی ملک توسّط پیامبر و امیر المؤمنین
      47. شنیده شدن صوت ملک توسّط امامان
      48. تحیّت و درود بر ملک الموت
      49. روایت امام صادق (علیه السّلام) در مورد ملک الموت
      50. دیگر ملائکه‌ی مورد درود امام سجّاد (علیه السّلام)
      51. ویژگی این ملائکه‌ی رومان
      52. حدیثی در مورد قبر
      53. ترس از نکیر و منکر
      54. عوامل از بین رفتن ترس از قبر
      55. تأثیر سرور قلب مؤمن در قبر
      56. استفاده‌ از باقی‌مانده‌ی ماه شعبان
      57. احکام و اسرار ماه رمضان
      58. اهمّیت اسرار عبادات بر احکام آن
      59. باطل بودن روزه در صورت ضرر برای بدن
      60. نکاتی در مورد اسرار روزه
      61. لزوم نشاط در انجام دادن مستحبّات
      62. لزوم داشتن نشاط در انجام مستحبّات
      63. علّت به وجود آمدن قصیده‌ی کوثریّه
      64. لزوم استفاده از لحظات قبل از نماز صبح
      65. تفاوت معنای می در ادبیات

  «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

برنامه‌ی امروز ما سیری در دعای سوم است.

درود بر حمله‌ی عرش

من عناوین دعاها را همیشه عرض می‌کنم. ملاحظه می‌فرمایید که عنوان دعای سوم این است. «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الصَّلَاهِ عَلَى حَمَلَهِ الْعَرْشِ وَ کُلِّ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ»[۱] این دعای حضرت در تحیّت و درود فرستادن بر حمله‌ی عرش است، حاملان عرش است و هر ملک مقرّب. ضمناً این را هم توجّه دارند که این‌ کلمات پر مغز و پر باطن و سنگینی است. ما معصوم که نیستیم. این بزرگوار معصوم است، این‌ها را فرموده است. ما هم در اطراف قضیه یک حرکتی می‌کنیم، حالا یک عطری، یک نوری هم شفاعت بکنند به ما برسد و الّا حمله‌ی عرش، ملک این‌ها بحث‌های بزرگی است.

بحثی در مورد فرشته و ملک

حالا اوّل در مورد ملک و فرشته چیزی برای شما عرض بکنم. در گذشته خدمت شما گفتیم و خیلی از شما هم بودید که آن عالم بزرگ که علوم را بر دو قسمت تقسیم کرده است، این را زیاد از ما شنیدید حالا چون این‌جا دیگر مورد است داریم می‌گوییم که در بعضی از علوم می‌گویند کلیات و اوّلیات؛ آن‌ها به حسّ ما نزدیک نیست. ملک هم از آن دسته علوم است که کلیّات و اوّلیات آن، چیزی به حسّ ما نزدیک نیست. شما ملک را به چیزی می‌توانید قیاس بکنید؟ به خود قیاس بکنی، به چه چیز قیاس بکنی؟ ستاره، زمین، آسمان، نه. بالاخره ملک بزرگواری است که مقرّب هم است بعد خدای متعال این‌ها را آفریده است و ما ایمان داریم واجب است که به این‌ها ایمان داشته باشیم.

ملک چیست

اجمالاً ملک است، پس چطور است؟ بحث‌های زیادی شده است. گفتند این‌ها اجسام لطیفه هستند. یک عدّه گفتند این‌ها از مجرّدات هستند. یک عدّه گفتند به اشکال مختلف می‌توانند متشّکل بشوند که همین هم است به صورت بشر می‌تواند در بیاید. البتّه قدمای کلامیون و فلاسفه یک عبارت دارند که می‌گویند حالا آن‌ها می‌گویند من دارم مضامین را نقل می‌کنم باید تحقیق بشود- می‌گوید: «المَلِکُ … یَتَشکَّلُ بِاشکالِ مُختَلِفَه سِوى الکَلبِ وَ الخِنزیر»[۲] نوشتند ملک به اشکال مختلفه غیر از خوک و سگ متشکّل می‌شود. «وَ الجِنُ یَتشَکَّلُ بِاشکَالِ مُختَلِفَه حَتَّى الکَلبِ وَ الخِنزیر» جن هم به هر شکلی در می‌آید حتّی سگ و خوک. این را هم گفتند، حالا گفتم این را هم نقل قول می‌کنم.

 بحث ایمان به ملائکه

و امّا ایمان به ملائکه؛ اوّلاً این را به شما بگویم بعد دوباره به این‌جا برگردیم. ملک بحث بسیار بزرگی است. چند تا بحث است؛ یکی این است که می‌فرماید خدا و انبیاء، ائمّه، ملائکه این‌ها جزء ایمان است. بالاخره وقتی قرآن صریحاً می‌گوید که ما فرشته داریم، ما ملک داریم، خوب ما هم ایمان داریم.

مخفی بودن حقیقت جن

 حالا البتّه من این را به طور حاشیه عرض می‌کنم حتّی جن هم همین‌طور است. ما حقیقت جن را نمی‌دانیم چیست. در سوره‌ی مبارکه‌ی صافات است که «وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّهُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ»[۳] بعضی از مفسّرین سنّی آن‌جا جن را به معنای ملک گرفتند. می‌گویند چون جن به معنای پوشیده است، چون ملک هم پوشیده است، پس آن‌ها را هم بگوییم که ملک هستند، نه. این‌ها بحث‌هایی است که پیش می‌آید در تفاسیر همه‌ی آن‌ها هم مورد تأمّل است. این را در جای خود برای شما عرض می‌کنم.

ایمان به وجود ملائکه

اجمالاً ایمان به وجود ملائکه واجب است، یعنی واجب است به این‌که کسی نمی‌تواند انکار بکند. قرآن حتّی از این‌ها اسم هم آورده است که «مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ … فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ‏»[۴] «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ‏»[۵] از این ملائکه اسم برده شده است. «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ»[۶] حالا این را می‌گفتم که چون ما نمی‌دانیم جن چیست در اطراف آن هم خرافات بسیاری ساخته شده است. دیگر این‌قدر ساختند الآن هم که دیگر افرادی که سوءاستفاده می‌کنند ماشاءالله به عدد انفاس خلائق هر چه بخواهید هستید.

افراط و تفریط در مورد مسئله‌ی جن

 بله تو یک دوست داری، تو یک جن داری، شب‌ها به خانه‌ی شما می‌آید. ببینید این خرافات را کنار بگذارید امّا اصل جن مسلّم است. خوب دیگر یک عدّه هستند امیر المؤمنین (سلام الله علیه) فرمود جاهل یا افراط می‌کند یا تفریط. یکی از این طرف می‌آید تمام زندگی خود را روی جن می‌گذارد. مدام به سراغ جن‌گیر و فلان و رمال و این طرف می‌رود. یک عدّه هم هستند نه می‌نشیند برای این‌که بگویند این روشن فکر است، مخصوصاً که یک سابقه‌ی چند ساله هم در اروپا داشته است، می‌گوید که من اصلاً قبول ندارم. چه چیز را قبول نداری؟ ضمیر تو به کجا برمی‌گردد؟ اگر اصل جن را قبول نداری، پس اصلاً به عمر خود قرآن نخواندی یا اگر این خرافات را قبول نداری خوب اعلام کن، مشخّص بکن. اصل جن در قرآن هم است، این‌ها مثل ما هستند. مؤمن دارند، کافر دارند و من همیشه در این بحث‌ها خیلی پیش نمی‌روم، چون این بحث‌ها طرفدار دارد، حالا می‌گویند ادامه‌ی آن را هم بگو. خلاصه دیگر هوشیار می‌شوند و سوء استفاده‌ها شروع می‌شود.

سختی احضار ارواج

بالاخره این جن‌ها هستند و احضار ارواح که بعضی از انسان‌های ناشی می‌کنند. احضار ارواح کار ساده‌ای نیست. من نمی‌خواهم بعضی از چیزها را بگویم، خیلی خطرناک است فقط اشاره‌ای به شما می‌گویم، به دنبال آن هم نروید همین اندازه اشاره کافی است. گاهی وقت‌ها در احضار ارواح‌ها، احضار ارواح می‌کنند و بعضی‌ها ناشی هستند این کارها شوخی نیست، هر کسی از راه رسید می‌شود زبده العارفین، نمی‌شود. یک نعلبکی گذاشتی، آن نعلبکی تکان خورد. نعلبکی به علل خیلی از چیزها می‌تواند تکان بخورد، دلیل بر چیزی نمی‌شود. خلاصه نمی‌دانم شناسنامه‌ی او را گفت و شماره‌ی شناسنامه را گفت، همه‌ی این‌ها محلّ حرف است. فقط خطر است، شما را به خدا این خطر را داشته باشید که بسیار… من این را بسیاری از وقت‌ها تلاش کردم بگویم و آخر نگفتم، بعد دیدم یک وقت پیش می‌آید برای مردم خطرناک می‌شود. گاهی وقت‌ها در احضار ارواح طرف ناشی است، مثلاً روح بنده‌ی خدا را می‌خواهد بیاورد. شاید آن‌طوری باشد جن کافر می‌آید، خود را به جای آن روح جای می‌زند. یک پدر بزرگی داشتند که نه نماز می‌خواند، نه زکات می‌داد، نه خمس می‌داد، مشروب هم که خدا إن‌شاءالله نیاورد بکره و عشیا می‌خورده است و منکر همه چیز بوده است.

 حالا می‌خواهند این را بیاورند. این را بیاوریم ببینیم حالا حال او چطور است، دارند در آن‌جا با او چه کار می‌کنند. این را می‌آورند آن وقت این جن کافر خود را به جای او جا می‌اندازد. پدر بزرگ حال تو چطور است؟ خیلی خوب هستم. دیگر چه؟ ما هم دیگر برویم به قول طرف حال خود را بکنیم و حالا من یک نمونه‌ی کوچک برای شما گفتم خطرناک‌تر از این حرف‌ها است که حالا دیگر اصلاً به سمت آن نروید.

ایمان جنیان به پیامبر

این را هم گفتم طردا للباب گفتم، گفتم این‌ها برای ما سودی ندارد. فقط همین اندازه بدانید که آدم وقتی که حرف می‌زند باید بداند حرف خود را کجا می‌رساند. من قبول ندارم. چه چیز را قبول نداری؟ خوب لابد نادان هستی. وقتی که پیغمبر اکرم قرآن می‌خواند، می‌آیند پشت سر ایشان جمع می‌شوند، این جنیان انبوه می‌شوند که خدا به آن موهای انبوه پشت گردن شیر نر تشبیه می‌کند، بعد می‌روند می‌گویند: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً»[۷] ما یک چیز عجیب شنیدیم. «یَهْدی إِلَى الرُّشْدِ»[۸] این قرآن به رستگاری دعوت می‌کند، هدایت می‌کند. «فَآمَنَّا بِهِ» تا حالا مشرک بودیم. «وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً» بعد از این دیگر مشرک نخواهیم شد یا در سوره‌ی دیگر می‌بینید که «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ»[۹] می‌گوید جن را به طرف تو فرستادیم، مایل کردیم، یک گروهی از جنیان آمدند. چون پیامبر داشت قرآن می‌خواند، وقتی آمدند به همدیگر گفتند: «أَنْصِتُوا» ساکت بشوید. بعد ایمان آوردند، رفتند «یا قَوْمَنا أَجیبُوا داعِیَ اللَّهِ»[۱۰] به بقیه‌ی جنّ‌ها گفتند دعای خدا را اجابت بکنید. پیغمبری آمده است، قرآنی آورده است. خلاصه این‌ها است. اصل مطلب این است. حالا حواشی که دیگر به حمام رفتیم، دیدیم پای او گرد است و جوراب خود را درآورد و… این‌ها را دیگر رها بکنید. این‌ها نمی‌تواند جزء مباحث علمی باشد.

بحثی در مورد ماهیت عرش

این‌جا الآن سلام و درود می‌فرستد به حمله العرش، حاملان عرش. این‌جاخیلی بحث پیش می‌آید. عرش چیست؟ که باز خیلی بحث‌ها شده است. یعنی هر چه بحث هم که شده است قسمی از بحث است و الّا بالاخره اصل این مسائل محرمیّت می‌خواهد، اسلام همین است. یک دفعه خدمت شما گفتم، از من شنیدید که یک لا اله الا الله برای همه نازل شده است. امّا وقتی که یک نفر به آیت الله بهاءالدّینی می‌گوید آقا لا اله الا الله را تفسیر بکن، یک اهل دلی به ایشان گفته بود، خدا او را حفظ بکند. بعد او را به خلوت برده بود و دعوا کرده بود که چرا در مقابل نامحرم از من لا اله الا الله می‌پرسی، لا اله الا الله عمومی است ولی بالاخره این دین این‌قدر بزرگ است که حتّی همین لا اله الا الله بطونی دارد که برای یک عدّه نامحرم است.

معنای عرش در لغت

بنابراین عرش هم همین‌طور، ملائکه همین‌طور. ما فقط می‌دانیم که این‌ها وجود دارند. حالا الآن می‌گوییم. اوّلاً که می‌گوید: «وَ العَرشُ فِی اللُّغَه: سَریرُ المَلِک، وَ مِنَ البَیتِ سَقفُهُ کَالعَریش وَ الخِیمِه وَ البِیت ألَّذی یُستَظَلُّ بِهِ»[۱۱] می‌گوید عرش در لغت به معنای همان تخت پادشاه است. در خانه هم به سقف خانه عریش می‌گویند و خیمه و بیت و آن چیزی که انسان با آن سایبان قرار می‌دهد. «وَ عَرشُ اللّه تَعالى یُطلَقُ عَلى مَعنییِن» می‌گوید عرش خدا دو معنا دارد؛ حالا همه‌ی این‌ها را که گفتم بعضی از تفاسیر عرش است. می‌گوید: «أحَدُهُمَا: عِلمُهُ تَعالى» یکی از معانی عرش علم خدا است. «وَ حَمَلتهُ ثَمانِیهَ» هشت تا هم حمل‌کننده دارد. «حمله العرش» حمل‌کننده‌ی آن هشت تا است. «وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَهُ»[۱۲] در قرآن خواندید. می‌گوید: «وَ حَمَلتهُ ثَمانِیهَ»[۱۳].

حاملان عرش الهی

 حاملان عرش هشت تا هستند. «أربَعَهٌ مِن أهلِ البِیت (علیهم السّلام) وَ أربَعهٌ مِن غِیرِهِم» چهار نفر از اهل بیت هستند و چهار تا هم از غیر آن‌ها هستند. بعد می‌گوید: «کَمَا رَواهُ ثِقَهُ الإسلام فِی الکَافی، بِإسنادهِ عَن أبی عبد اللّه (علیه السّلام) قَال: حَمَلهُ العَرش» امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «حَمَلهُ العَرش وَ العَرشُ: العِلم» در پرانتز حضرت می‌فرماید که عرش علم است. «ثَمانِیهَ» هشت تا است. «أربَعَهٌ مِنَّام» چهار تا از آن‌ها از ما خاندان است. «وَ أربَعَهٌ مِمَّن شَاءَ اللّه» و چهار تا هم هر کسی خدا بخواهد. «وَ قَالَ الصَّدوق (قدّس سرّه) فِی کِتَابِ العَقائد: أمَّا العَرشُ ألَّذی هُوَ العِلم فَحَمَلتهُ‏ أربَعَهٌ مِن الأوَّلین وَ أربَعَهٌ مِنَ الآخَرین».

معرّفی حاملان عرش الهی در کتاب اعتقادات صدوق

 شیخ صدوق یک کتاب اعتقادات دارد. خوب است شما این را بدانید. اعتقادات صدوق چکیده‌ی علوم این بزرگوار است. بالاخره رئیس المحدّثین بوده است. یک عمر زحمت کشیده است. ایشان عقاید را جمع‌بندی کرده است، در هر موضوع خیلی نفیس است و آن‌جا گفته است که عقیده‌ی ما این است که «أَمَّا الْعَرْشُ الَّذِی هُوَ الْعِلْمُ»[۱۴] امّا عرش که همان علم است «فَحَمَلَتُهُ أَرْبَعَهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ، وَ أَرْبَعَهٌ مِنَ الْآخِرِینَ» چهار تا از اوّلین، چهار تا از آخرین. «فَأَمَّا الْأَرْبَعَهُ مِنَ الْأَوَّلِینَ: فَنُوحٌ، وَ إِبْرَاهِیمُ، وَ مُوسَى، وَ عِیسَى (علیهم السّلام)» این چهار نفر که از اوّلین هستند، این بزرگواران هستند. «وَ أَمَّا الْأَرْبَعَهُ مِنَ الْآخِرِینَ: فَمُحَمَّدٌ، وَ عَلِیٌّ، وَ الْحَسَنُ، وَ الْحُسَیْنُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ. هَکَذَا رُوِیَ بِالْأَسَانِیدِ الصَّحِیحَهِ عَنِ الْأَئِمَّهِ- (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)- فِی الْعَرْشِ وَ حَمَلَتِهِ و إنَّمَا صَارَ هَؤلاءِ حَمَلهِ العَرش ألَّذی هُوَ العِلم لِأَنَّ الأنبیاء ألَّذینَ کَانُوا قَبلَ نِبیِّنَا (صلّى اللّه- علیه و آله و سلّم) کَانُوا عَلى شَرائِعِ الأربَعَه».

بطون مختلف عرش

 حالا خدمت شما گفتم این‌ها بخشی از تفسیر… ببینید همان‌طور که در قرآن مثلاً یک آیه ممکن است ۵۰ تا بطن داشته باشد و هیچ کدام با هیچ کدام هم اصلاً معارضه ندارد، این مهم است. یک آیه می‌تواند… ۷۰ تا را می‌گویند تازه به عنوان بیان کثرت است. مثلاً خیلی بیشتر از ۷۰ بطن داشته باشد و هیچ کدام با هیچ کدام هم اصلاً منافات ندارد. یک معنای علم این است، یک معنای عرش این است.

معنای دیگر عرش در کتاب سیّد

 یک معنای دیگر هم دارد. می‌گوید: «الثَّانی»[۱۵] معنای دوم آن چیست؟ «وَ هُوَ المُرادُ هُنَا» می‌گوید این‌جا که امام علیه السّلام صلوات بر حاملین آن می‌فرستد آن مراد را این‌جا دارد چیست؟ «وَ هُوَ المُرادُ هُنَا الجِسمُ المُحیطُ بِالکُرسیّ المحیط بِالسَّماواتِ السَّبعِ وَ مَا بَینَهُا» که می‌گوید آن‌جا یک جسم است که بر کرسی محیط است، بر آسمان‌های هفت‌گانه محیط است. «وَ مَا بَینَهُا» بعد خلاصه در آخر می‌گوید از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است «کُلُّ شَی‏ءٍ خَلَقُ اللّهِ فِی جُوفِ الکُرسی» هر چه خدا آفریده است، در جوف کرسی است. «وَ الکُرسی مُحیطٌ بِهِ» کرسی محیط است به تمام خلق‌ها. «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»[۱۶] می‌گوید کرسی او وسعت دارد، جای می‌گیرد سماوات و الأرض را. خیلی حرف بزرگی است. «خَلَا العَرش» غیر از عرش. می‌گوید: «فَإنَّهُ أعَظمُ مِن أن یُحیطَ بِهِ الکُرسی». عرش بزرگتر از این‌ها است که کرسی بتواند آن را در بربگیرد، عرش بالاترین مخلوق است. باز این‌جا می‌آید از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند که می‌فرماید: «مَا السَّماواتِ السَّبعِ وَ الأرضونَ السَّبع مَعَ الکُرسیِ إلاَّ کَحلَقهِ فِی فَلَاهٍ، وَ فَضلُ العَرش عَلى الکُرسی کَفضلُ تِلکَ الفَلاهِ عَلى تِلکَ الحَلقه» خلاصه می‌خواهد بفرماید عرش خیلی بزرگتر از این‌ها است. باز این‌جا چیزهای بسیاری است که إن‌شاءالله آن‌ها را برای شما می‌گوییم.

 تمجید از حمله‌ی عرش در صحیفه‌ی سجّادیّه

الآن آمدیم بر سر یک مسئله آمدیم که اوّلاً حضرت این‌جا حمله‌ی عرش و ملائکه را تمجید می‌کند. «اللَّهُمَّ وَ حَمَلَهُ عَرْشِکَ الَّذِینَ لا یَفْتُرُونَ‏ مِنْ تَسْبِیحِکَ، وَ لا یَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِیسِکَ»[۱۷]. خدایا صلوات بفرست بر حمله‌ی عرشت که سست نمی‌شوند از تسبیح تو. یعنی سست بشوند و بگویند دیگر کافی است، دیگر حال نداریم، نه. ما بشرها زود سست می‌شویم برای همین در نماز شب رخصت دادند مثلاً کسی خیلی حال ندارد، این نماز شب خیلی مهم را این‌طور کردند که ما بتوانیم بخوانیم. حتّی می‌فرمایند در رکوع آن، در سجده‌‌های آن یک سبحان الله بگویند کافی است. به سجده می‌روید، سبحان الله. منتها درست بگویید، سبحان الله را هم به طور ناقص نگویید. یک سبحان الله کامل بگویید بلند بشوید. چون ما زود خسته می‌شویم، ما بشر هستیم، ما ضعیف هستیم؛ بالاخره همه چیز را هم به عهده گرفتیم، مانده‌ام که باید چه کار بکنیم. «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»[۱۸] عجب ظلوم و جهولی هستیم خلاصه خیلی مشکل‌پسند هم هستیم. «وَ لا یَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِیسِکَ» خدایا درود بفرست بر این حمله‌ی عرشت که از تقدیس تو خسته نمی‌شوند.

بحث‌های مختلف در مورد حمله‌ی عرش

این‌جا یک بحثی پیش می‌آید آن بحث را به ترتیب خدمت شما بگویم. حالا در مورد حمله‌ی عرش چیزهای دیگر هم است، احادیث دیگر هم داریم. یونانیان یک ربّات النّوع معتقد بودند هر مخلوقی که در این پایین است در بالا یک ربّ النّوعی دارد. حالا این به آن صورت است یا نه نمی‌شود گفت امّا اجمالاً در مورد حمله‌ی عرش ملائکه چیزهای قریب به آن هم آمده است که حالا آن‌ها را إن‌شاءالله در یک فرصتی باید برای شما توضیح بدهیم. یک چیزی هم این‌جا برای شما بگویم که برای شما خیلی خوب است حالا البتّه یک حدیث است که ما روی آن اصرار نمی‌کنیم که بروید چاپ بکنید و بروید در اینترنت و برویم کارت چاپ بکنیم و برای آن مرکز بگذاریم نه. جالب است می‌گوید که «وَ مِنَ الغَریب مَا أخرَجَهُ إبنُ أبی شِیبهِ فِی المُصنَّف»[۱۹].

کتاب‌های مختلف المصنّف

 ببینید ما دو تا کتاب داریم که المصنّف است؛ من این‌ها را برای شما توضیح می‌دهم که اگر یک وقت یک کسی یک‌جایی رفت گفت، گمراه نشوند. دو نفر از علمای بزرگ تسنّن هستند که کتابی به نام المصنّف دارند. یکی ابن أبی شبیه است که الآن این‌جا دارد می‌گوید. یک مصنّف هم داریم برای صنعانی است که خیلی معروف است که می‌گویند او شیعه بوده است ولی نمی‌دانم چرا می‌گویند. چون تمام احادیث او از آن سمت آمده است. المصنّف نزد من است، مصنّف صنعانی نزد ما است ولی ابن أبی شبیه هم مصنّف دارد.

توصیف حاملان عرش در مصنّف ابن أبی شبیه

این‌جا هم چیزی که عجیب و غریب است آقایان غریب می‌گویند. «وَ مِنَ الغَریب مَا أخرَجَهُ إبنُ أبی شِیبهِ فِی المُصنَّف عَن أبی أمَامَه» ابن أبی شیبه در مصنّف از أبی عمامه آورده است که «إنَّ المَلَائِکَهَ ألَّذینَ یَحمِلونَ العَرش یَتکَلَّمونَ بِالفَارسیَّه» خلاصه این حاملان عرش فارسی صحبت می‌کنند. خوب اشکال ندارد، فارسی هم زبان بسیار خوبی است. «ذَکَر ذَلکَ الجَلال السُّیوطی فِی الحَبِائِک» این جلال سیوطی یک کتاب دارد به نام حبائک. گمان می‌کنم احتمالاً نزد من باشد. می‌گوید که جلال سیوطی آن را در حبائک گفته است حالا اشکال ندارد خوب آن هم دیگر خوش به حال تهرانی‌ها و ایرانی‌ها و بالاخره… این معتبر هم باشد مهم نیست چون در میان شیعیان، فارسی زبانان محبّ اهل بیت هستند. من یک بار گفتم فارسی زبان تشیّع است. حالا این‌جا یک چیزی پیش می‌آید، آن هم این است که می‌گوید که این‌جا امام (علیه السّلام) وصف ملائکه را به یک جمله‌ای… سیّد علی خان مدنی (رضوان الله علیه)آمده است سر این‌ جمله حساس شده است و یک بحثی باز کرده است، این را گوش بدهید جالب است. «وَ لَا یَسأمُونَ مِن تَقدیسِکَ»[۲۰] خدایا صلوات بفرست به این حمله‌ی عرش و ملائکه‌ی خود که این‌ها از عبادت تو خسته نمی‌شوند.

دلیل آورده شدن عبارات مختلف

 ببین این‌ها چرا عبارات را مختلف آورده است؟ یک وقت خود ما حال یک چیزی را نداریم نه این‌که قدرت نداریم نه بلند می‌شویم خیلی… ولی حوصله‌ی آن نداریم، آمادگی آن را نداریم. یک وقت نه اصلاً واقعاً خسته هستیم، نمی‌توانیم، شاقّ است. می‌گوید این‌ها هیچ کدام را ندارند. نه سیر می‌شوند، نه بی‌حوصله می‌شوند، نه خسته می‌شوند. «وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِکَ» آنچه که بحث‌دار شده است این‌جا است. می‌فرماید: «وَ لَا یُؤْثِرُونَ التَّقْصِیرَ عَلَى الْجِدِّ فِی أَمْرِکَ وَ لَا یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْکَ» خدایا صلوات بفرست بر این فرشتگان خود که این‌ها هیچ وقت تقصیر را در امر تو، کوتاهی را در امر تو بر جدیّت مقدّم نمی‌دارند. جدّ را مقدّم می‌دارند، تقصیر نمی‌کنند. یک بحث زیبایی است. «وَ لَا یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْکَ» این‌ها از آن وله که یعنی انسان واله چیزی بشود، محبّ آن بشود، واله آن بشود، همه‌ی حواس او به آن باشد به این می‌گویند وله، واله، می‌گویند فلان شخص واله است. «وَ لَا یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْکَ» این‌ها از وله به سوی تو، عشقی و شوقی که به تو دارند هیچ وقت از آن غافل نمی‌شوند، همیشه حواس آن‌ها به تو است. این‌جا یک بحثی باز کرده است.

نظر جبریون و امامیه در مورد قدرت بر گناه ملائکه

می‌گوید که آقا یک عدّه آمدند گفتند که ملائکه اصلاً نمی‌توانند گناه بکنند. یک عدّه بر این عقیده هستند. البتّه الآن دارم سر نخ‌ها را می‌گویم. من مطلب را از روی متن دارم برای شما می‌گویم. می‌شود بعداً بیشتر این مسئله را تعقیب کرد. چون بالاخره نمی‌شود الآن بگوییم صد درصد همین است و مخالف را بیاوریم و بگوییم صد درصد آن است.

ایشان می‌گوید: «فَذَهبَ الَفلَاسِفَه وَ أهلُ الجَبر»[۲۱] فلاسفه و اهل جبر به این عقیده رفتند. «إلى أنَّهُم خَیرٌ مَحض» ملائکه خیر محض هستند. «وَ أنَّهُم مَطبوعونَ عَلى الطَاعاتَ، لَا قُدرَهَ لَهُم عَلى الشَّرورَ وَ المَعاصی» این‌ها اصلاً مطبوع هستند، مجبول هستند. مجبول هستند بر طاعات، اصلاً قدرتی بر شرور و معاصی ندارند. جبریّه و بعضی از فلاسفه گفتند. «وَ ذَهَبتِ المُعتَزِلَهٌ وَ جُمهورُ الإمَامِیَّه» معتزله و جمهوری امامیه به این مرام رفتند که «إلى أنَّ لَهُم قُدرَهُ عَلى الأمریِن» نه این‌ها هم قدرت معصیّت دارند، هم قدرت طاعت دارند. می‌گوید معتزله گفتند، امامیه هم گفتند. «بِدلیلِ قُولِهِ تَعالى» خود خدا در قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ»[۲۲] اگر یک فرشته‌ا‌ی خدایی ناکرده بگوید من خدا هستم، من هم معبود هستم «فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ» بالاخره او را به جهنّم می‌بریم، اگر یک فرشته‌ای یک چنین چیزی گفت.

استکبار نورزیدن ملائکه در عبادت خدا

می‌گوید: «وَ هَذا یَقتَضی کُونَهُم مَزجورین»[۲۳] بالاخره نشان می‌دهد این‌ها یک وقتی ممکن است که عذاب بشود. «وَ قُولُهُ تَعالى: لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» می‌گوید خدا هم در قرآن دارد که «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» این‌ها نسبت به عبادت خدا کبر نمی‌ورزند، انجام می‌دهند. می‌گوید: «وَ المُدحُ بِتَرک الاستکبَار إنَّ ما یَحسُنُ‏» این‌ها را شما دقّت بکنید. می‌فرماید: «وَ المُدحُ بِتَرک الاستکبَار إنَّمَا یَحسُنُ لَو کَانَ قَادراً عَلَى الإستِکبارِ»

زیبایی مدح ترک استکبار

آدم وقتی برای ترک یک چیزی مدح آن را می‌کند، وقتی آن را مدح می‌کنند که قدرت آن را داشته باشند. چطور پس او را مدح می‌کنند؟ من الآن قدرت دارم، بلند بشوم این استکان را بشکنم امّا نمی‌شکنم می‌گویند چه پسر خوبی است مثلاً استکان را نمی‌شکند ولی قدرت نداشته باشم، دست من بسته باشد دیگر نمی‌گویند بارک الله ایشان استکان را نشکست. چه زمانی مدح به ترک استکبار زیبا باشد؟ «إنَّما یَحسُنُ لَو کَانَ قَادراً عَلى الاستکبار» اگر من بر استکبار قادر بودم. «وَ لَو لَا ذَلِک مَا استَحقُّوا ثُواباً عَلى طَاعَاتِهِم» می‌گوید اگر این نبود که دیگر مستحق ثواب نمی‌شدند. «إذ لَو کَانُوا مَطبوعینَ عَلى الطَّاعات لَم یَکُن عَلیهِم مَشِقَّهٌ فِی التَّکلیف، فَلَم یَستَحقِّوا ثَواباً» اگر این‌ها مجبل -با لام است از جبّل مشتق است- مجبول بودند، مطبوع بودند بر طاعات، آن وقت می‌گوید که دیگر مشقّت نمی‌شد بر آن‌ها در طاعات. وقتی مطبوع بشوند و مجبول بشوند بر طاعات اصلاً مشقّتی ندارد. برای آن‌ها بسیار راحت است. پس دیگر «فَلَم یَستَحقِّوا ثَواباً وَ التَّکلیفُ إنّمَا یَحسُنُ فِی کُلِّ مُکلّفٍ تَعریضاً للثَّواب، فَلَا بِدَّ أن یَکونَ لَهُم شَهوات». این‌جا امام (علیه السّلام) کلّ ملائکه را می‌گوید امّا به لحاظ اهمّیّت به این می‌گویند تخصیص به ذکر. شما مثلاً می‌گویید که آقا شما ماه رمضان تمام پزشکان را افطار بده و ضمناً آقای دکتر فلان، دکتر فلان را هم بیاور. پس تو که همه را گفتی امّا دو سه نفر را که می‌گویی، تخصیص به ذکر می‌کنی. آقا همه‌ی علما را دعوت بکن، افطار دعوت بکن، آیت الله فلانی را هم بگو، فلان آقا را هم بگو. آن‌ها تخصیص به ذکر می‌گویند؛ به لحاظ اهمّیّت. شما الآن این‌جا نگاه بکنید حمله‌ی عرش را فرمودند بعد آمده است این‌جا تا این هم را گفتم.

تحیّت و درود بر اسرافیل

«وَ إِسْرَافِیلُ»[۲۴] این‌ها چه ملائکه‌ی نازنینی هستند که إن‌شاءالله برکات این‌ها بر ما برسد. «وَ إِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ، الشَّاخِصُ الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْکَ الْإِذْنَ، وَ حُلُولَ الْأَمْرِ، فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَهِ صَرْعَى رَهَائِنِ الْقُبُورِ» چرا ما قدر نمی‌دانیم؟ چه بیاناتی، همه‌ی این‌ها عرشی است، از عرش آمده است. إن‌شاءالله قدردان باشیم. یکی از این مواردی که امام (علیه السّلام) تحیّت و درود می‌فرستد اسرافیل است. همه‌ی ملائکه را گفته است، این‌ها را که اسم می‌برد یک حساب و فکری در این‌ها است. اسرافیل صاحب صور، البتّه صور را هم که ما می‌گوییم. تمام این‌ها چیزهایی است که گفتند. این را إن‌شاءالله به خاطر بسپارید بهشت، جهنّم، قبر، عذاب، ملائکه، جن تمام این‌ها چیزهایی است که اوّلیات آن‌ها به حسّ ما نزدیک نیست. حالا صور چیست؟ نمی‌دانم چیست فقط می‌دانم که وجود دارد. حالا بیابیم ببینیم چه چیزی بر من واجب نیست، شب قبر هم نمی‌پرسند. و درود و تحیّت بر اسرافیل بفرست. «صَاحِبُ الصُّورِ» که صاحب صور است. «الشَّاخِصُ» وصف اسرافیل است.

تعریف شاخص

 شاخص به کسی می‌گویند که چشمان خود را -حالا قریب به این مضامین- باز بگذارد بر این‌که غفلت از چیزی نکند. این البتّه چشم باز گذاشتن چیست؟ کنایه از حواس است. انسان می‌گوید با فلان شخص می‌خواهی بروی معامله بکنی، چشم خود را باز بکن. یعنی نه واقعاً چشم‌های خود را باز بکند و به شریک خود زل بزند نه؛ می‌گوید یعنی حواس تو جمع باشد. خلاصه یک وقت تو را فریب ندهند و به کسی می‌گویند که منتظر یک چیزی باشد. الآن شما در کوچه منتظر کسی باشید، چشم‌های خود را باز می‌گذارید که دوست شما از کدام طرف دارد می‌آید. مثلاً یک وقت نرود، ما او را نبینیم. «وَ إِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ، الشَّاخِصُ» شاخص صفت اسرافیل است. نه صور، صفت صور نیست. اگر صفت صور می‌شد مجرور می‌شد. «وَ إِسْرَافِیلُ» کدام اسرافیل؟ «صَاحِبُ الصُّورِ، الشَّاخِصُ» اسرافیلی که شاخص است، حواس او جمع است، چشم‌های و باز است. «الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْکَ الْإِذْنَ، وَ حُلُولَ الْأَمْرِ» که منتظر است از تو اذن دریابد، امر تو را دریابد چه کار می‌کند؟ «فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَهِ صَرْعَى رَهَائِنِ الْقُبُورِ». می‌گوید اذن درمی‌یابد و بیدار می‌کند با نفخه آن افتادگان و رهینه‌های قبرها را.

تعریف رهینه‌های قبور

یکی از علما گفته است که چرا می‌گویند: «رَهَائِنِ الْقُبُورِ»؟ رهینه به معنای گرو گرفته شده است. چیزی را به گرو گرفتند بالاخره از آن مرتهن جدا نمی‌شود. می‌ماند تا حساب‌ها روشن بشود. این‌ها هم در قبور همین‌طور می‌مانند تا خدا اذن بدهد بلند بشود. بنابراین این‌ها را «رَهَائِنِ الْقُبُورِ» می‌گویند.

دو نوع نفخه

البتّه إن‌شاءالله باید در وقت دیگری بگوییم نفخه دو تا است، می‌دانید یکی نفخه است که تمام مردم می‌میرند. می‌فرماید: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ‏»[۲۵] دو تا نفخه است؛ یک نفخه است که همه با آن نفخه می‌افتند. با نفخه‌ی دوم همه بلند می‌شوند که این‌ها همه معانی بسیار مهمّی دارد. ایمان بیاورید که دین ما به این سادگی نیست. بالاخره به هر کسی به اندازه‌ی خود غذا می‌دهند. به من می‌گویند یک ملائکه‌ای وجود دارد، می‌گویم چشم. این اندازه. یک صوری است، چشم. نفخه‌ای وجود دارد، همه چشم. امّا آن که محرم شده است، دیگر او نمی‌تواند حرف بزند.

پرهیز از گفتن اسرار الهی

سیّد السّجادین صاحب این کلمات می‌فرماید که ما خاندان اگر لبّ لباب حرف خود را بزنیم، مردم ما را می‌کشند، می‌گویند بت پرست هستید. به ابن عبّاس گفتند بسم الله یعنی چه؟ گفت اگر آن‌طور که از خود علی (علیه السّلام) شنیدم، بگویم بلند می‌شوید من را می‌کشید. من بیکار نیستم که به شما بگویم. و الله این‌ها بسیار مهم است. الآن من سخنرانی می‌کنم، این طرف و آن طرف می‌روم با علم به این‌که بعضی از آن‌ها مکرّر است می‌دانم ولی مردم را نیازمند می‌دانم، غیرت دین داریم. همین چیزی که بارها گفتم ناخن خود را بگیر، شارب خود را بگیر. اگر منطق دین این‌ها می‌شد، دیگر از دورن آن صحیفه بیرون نمی‌آمد. امام سجّاد چه می‌گوید که می‌گوید اگر من بگویم من را می‌کشند؟ یعنی بگویم که مثلاً ریش‌تراشی حرام است؟ نه آن را که گفتند. بگویم تیمّم با دو ضربت؟ این‌ها را که گفتند. قضیه چیست؟ «إنِّی لَأکتُم مِن عِلمی جَواهِرَهُ»[۲۶] من لبّ لباب خود را از جاهل می‌پوشانم. «کَیلَا یَرى الحَقّ ذو جَهل فَیفتَنِا»

«وَ قَد تَقَدَّمَ فِی هذا أبو حَسن               إلى الحُسَینِ وَ وَصَّى قَبلَهُ الحَسنا»

می گوید جدم من امیر المؤمنین به حسن و حسین (علیهما السّلام) همه‌ی این‌ها را گفته است، به ما خاندان هم گفته است که اگر بگویم چه می‌شود؟

«وَ رَبِّ جُوهَرٍ عَلمٍ لَو أبُوحُ بِهِ         لَقیلَ لِی أنتَ مِمَّن یَعبُدُ الوَثَنا»

 یک چیزهایی است که اگر من بگویم می‌گویند علیّ بن الحسین، یعنی صاحب این صحیفه بت پرست است. آن وقت چه می‌شود؟ این‌جا را بارها به شما گفتم یعنی چه؟ من به این‌جا که می‌رسم ناراحت می‌شوم. امام سجّاد می‌فرماید من این لبّ لباب را بگویم من را می‌کشند. چه کسی؟ یهودی‌ها؟ نه. «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ»[۲۷] خدا شرّ آن‌ها را به خود آن‌ها بر گرداند. قوی‌ترین دشمن است امّا در عین حال این‌جا حضرت از چه کسی صحبت می‌کند؟ چه کسی به سراغ من می‌آید؟ یهود؟ نه. نصارا؟ نه. می‌فرماید یک عدّه مسلمان نظر تنگ سراغ من می‌آیند، من را می‌کشند. «یَرونَ أقبَحَ مَا یَأتُونَهُ حَسناً»[۲۸] می‌آیند می‌کشند، پشیمان هم نمی‌شوند. می‌گویند چه کار خوبی کردیم علیّ بن الحسین را کشتیم.

لزوم توجّه به باطن و تأویل مسائل

پس بنابراین این را بدانید که هر چیزی را که می‌گویند باطن دارد، تأویل دارد. الآن به اندازه‌ی خود به ما خوراک می‌دهند. محرم بشوید بیشتر به دست می‌آورید. «فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَهِ صَرْعَى رَهَائِنِ الْقُبُورِ»[۲۹] این هم از ملکی که این ملک بود. باز هم تخصیص به ذکر است.

درود و تحیّت بر میکائیل

می‌فرماید: «وَ مِیکَائِیلُ ذُو الْجَاهِ عِنْدَکَ، وَ الْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِکَ» خدایا یکی از این‌ها که بر او درود و تحیّت می‌فرستم، میکائیل است که نزد تو خیلی مقام دارد، در نزد تو آبرو دارد. «وَ الْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِکَ» در طاعت تو مکان بلندی دارد. باز چون گفتم تخصیص به ذکر است.

درود و تحیّت بر جبرئیل

 «وَ جِبْرِیلُ الْأَمِینُ عَلَى وَحْیِکَ، الْمُطَاعُ فِی أَهْلِ سَمَاوَاتِکَ، الْمَکِینُ لَدَیْکَ، الْمُقَرَّبُ عِنْدَکَ‏» خدایا بر جبرئیل هم تحیّت خود را بفرست که مطاع است در اهل سماوات تو -شاید مقصود ملائکه باشند- و مقرّب است نزد تو و امین وحی تو است. وحی را می‌سپاری و برمی‌دارد می‌آورد. این را دقّت بکنید. این هم از جبرئیل که خیلی ملک مقرّبی است، خیلی بزرگوار است و می‌فرماید در بین اهل آسمان‌ها که شاید همان ملائکه باشند مطاع است، مثل این‌که دیگر ریاستی بر آن‌ها دارد. بله دیگر ملائکه هستند. «الْمَکِینُ لَدَیْکَ» خیلی در نزد تو جایگاه بزرگی دارد، نزد تو مقرّب است. دوباره باز می‌آید این‌جا یک مطلبی است که برای شما بگویم یک مقدار إن‌شاءالله عنایت بفرمایید. این‌ها چیزهایی نیست که بگویم من این‌طور کردم، من آن‌طور کردم، خدا کرده است، این‌ها را نوشتند، ما هم رفتیم پیدا کردیم اصلاً هیچ چیزی بر من ندارد امّا خوب حالا یک مطلب تازه‌ای شد، آن هم اگر فضل خدا است.

قدرت الهی بر یاد دادن علوم به هر موجودی

 مرحوم پدرم (اعلی الله مقامه) می‌گفت که خدا می‌تواند یک چیز را به یک پشه هم یاد بدهد. حالا پشه بیاید بگوید أنا رجل ادّعای بزرگی بکند و وارد جامعه بشود. اصلاً بشر فقط باید نعمت‌ها را متوجّه باشد. من نمی‌دانم چرا یک عدّه‌ای یک مختصر معلومات دارند یا یک نعمت دنیا دارند مغرور می‌شوند.

عشق به جمادات و بت‌پرستی انسان

یک وقتی من در جوانی خانه‌ی کسی رفته بودم. من را دعوت کردند که بیا ما را موعظه بکن، (در جوانی چنان که افتاد و دانی). رفتم دیدم یک پیرمردی است بنده‌ی خدا حالا من جوان بودم- پیرمردی بود همچین از سمت سر سفید شده است، ریشی هم نداشت که ببینم چه رنگی است. خلاصه دیدم روی صندلی گردی نشسته است چیز خاصّی هم بود. من برای اوّلین بار بود می‌دیدم. بعد این پیرمرد یک نگاهی به این مهمان‌ها کرد با یک حالتی گفت که در این سفری که آمریکا بودم آوردم. وای بر تو افتخار می‌کنی دو تا جماد از آمریکا آوردی داری فخر می‌فروشی؟ شب با فکر این‌ها می‌خوابی؟ ای انسان اشرف مخلوقات این‌قدر به تو رتبه دادند که به عشق جماد شب را سر بکنی؟ یک فرش خریده است مدام بیدار می‌شود الهی شکر چقدر زیبا است. همین آدم می‌بینید که در جایی هم مدّعی ایمان است. حاج آقا نمی‌دانیم چرا کار ما درست نمی‌شود. نه خدایی ناکرده اذیّت کردیم، نه فلان. این خانم من هم که پنج جزء از قرآن را حفظ کرده است. باز هم این خانم خوب است، از فکر این صندلی گران قیمت رها شده است و پنج جزء قرآن را حفظ کرده است. پسر من مؤسسه‌ی این‌جا کار می‌کند، دختر من چه… تو بت پرست هستی، خود را فریب نده. به عشق جماد شب را خوابیده است. بببین پیرمرد باید به فکر خود باشد، کارهای خود را ردیف بکند. آن وقت این‌طور به این اطرافیان نگاه می‌کرد می‌گفت در این سفری که آمریکا بودم… من یک‌جا کتابخانه بودم دیدم در حیاط آن دو تا پیرمرد راه می‌روند. خیلی مرتّب و خیلی محترم. آن یکی به آن می‌گوید دیشب همشیره زاده از آمریکا زنگ زد گفت دایی چه نشستی آن‌جا، زندگی این‌جا است. چه حرف‌هایی می‌زنند.

ماجرای به دنیا آمدن عیسی و اقرار به بندگی خدا

 وقتی که لبان مبارک حضرت عیسی (سلام الله علیه) مثل غنچه‌ی زیبا باز می‌شود که مادر خود را از همه‌ی آن مشکلات خلاص بکند؛ تهمت خیلی حرف است. مریم این چه کاری است؟ «لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا»[۳۰] دیگر این‌جا شاهد بیاورد، قسم بخورد، آیه بیاورد نمی‌شود جای هیچ چیزی نیست. «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ»[۳۱] از بالا به او گفتند که مریم این‌قدر خود را ناراحت و سرگردان نکن، این کار را ما کردیم، ما هم درست می‌کنیم. به نوزاد واگذار بکن. این‌ها بدتر شدند. ما را مسخره می‌کنی؟ حالا این کار را کرده است، می‌گوید پیش نوزاد بروید. «کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا» با این بچّه که در گهواره است حرف بزنیم؟ تا در این حرف‌ها بودند «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ» من عبدالله هستم.

مشخّصات عبدالله

این عبدالله خصیصه‌هایی دارد. عبدالله چه کسی است؟ بله روی صندلی هم می‌نشیند اشکالی ندارد، صندلی ارزان قیمت، معقول، نمی‌رود روی زمین دراز بکشد، پای او درد بگیرد، پرتغال نخورد. یک کسی می‌گفت زندگی هیچ چیزی نیست. نمک نسابیده، کاسه‌ی لب شکسته، آفتابه‌ی بی‌دسته. این‌ها نیست. این دیوانه بازی نه. نرمال. آدم خوب هم می‌خورد «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ»[۳۲] چیز پاکیزه بخورید «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» همه عمل صالح انجام بدهید، راه انبیاء را بروید، اشکالی ندارد. «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» حالا به هر حال می‌خواهم این را بگویم دیگر دلخوشی این عبدالله به این نیست که من تهران هستم، تبریز هستم، کجا هستم. صندلی من را از آمریکا آوردند، یا صندلی من چیست. فرش نخ ابریشم… نه «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا * وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ»[۳۳] هر کجا باشم برای من مبارک است، هر کجا باشم برای من برکات است.

عنایت به آیت الله بهاء الدّینی

آیت الله آقای بهاءالدّینی یک خانه‌ای داشت صد متر بود، آن هم برای خانم ایشان بود. من یک وقتی پیش ایشان رفتم نشستم گفتم آقا می‌گویند تو را برای نماز شب بیدار می‌کنند، به جد شما گفتم به کسی نمی‌گویم. دیگر خود را لوس کردم، زمستان هم بود، زیر کرسی رفته بود، رفتم آن‌جا نشستم. خوب ایشان به من محبّت داشت ولی در عین حال ما هم… ولی خوب من شنیدم ایشان را برای نماز شب بلند می‌کنند، حالا که مرحوم شده است می‌گویم. آقای بهاءالدّینی خیلی شیرین بود. گفت به جدتان تا زنده هستید به کسی نمی‌گویم. یک تأمّلی کرد -خیلی شیرین انسانی که نمی‌خواست بگوید ولی جواب ایشان خیلی شیرین بود- یک نگاهی کرد گفت جان شما من را بیش از صد دفعه بیدار کردند. «وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً» انسان به این عظمت می‌آید… آن وقت من اگر یک ضَرَبَ می‌دانم بیایم به مردم فخر بفروشم.

لزوم خضوع در برابر نعمت‌های الهی

 مثل این‌که شما برای من یک لباس فاخری خریده باشید، بیایم آن لباس فاخر را بپوشم و به خود شما پز بدهم، چقدر‌ زشت است. این عبا را تو به من دادی، حالا خدا به یک کسی یک چیزی داده است، مال داه است، ضَرَبَ داده است، به آن یکی یک چیزی دیگر، به هر کسی یک چیزی، بیاید به این عیال خدا، خلق خدا عیال خدا هستند، این‌ها خانواده‌ی خدا هستند. ببینید چه خانواده‌ی بزرگی دارد همه را هم روزی می‌دهد. چند میلیارد خانواده دارد. «الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ»[۳۴] این‌ها عیال خدا هستند. آن وقت بیاید با نعمت خود او به خانواده‌ی خدا فخر بفروشد. حالا این‌جا خواستم چیز تازه‌ای بگویم که این مقدّمه‌ی آن بود.

روح در صحیفه و قرآن

می‌فرماید: «وَ الرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَى مَلَائِکَهِ الْحُجُبِ»[۳۵] این خیلی جمله‌ی بغرنجی است. می‌گوید درود بفرست بر روح که او –حالا ظاهراً تفسیر آن این است- «هُوَ عَلَى مَلَائِکَهِ الْحُجُبِ» یعنی شاید مثلاً موکَّل حجب است. حالا این‌ها تقریباً از سخت‌ترین فرازهای صحیفه است.

معانی مختلف روح در قرآن

اوّلاً روح یعنی چه؟ در قرآن نگاه بکنید روح به چند تا معنا به کار رفته است. «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»[۳۶] حالا این یک بحثی است که بعضی‌ها این را به روح انسان تفسیر کردند، بعد می‌گویند روح از عالم امر است که جناب خواجه هم شاید از این‌جا گرفته است که می‌گوید:

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش؟ زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست.

به شما گفتم که شیخ ابو علی سینا (رضوان الله علیه) من یک بار به همدان رفتم، به بقعه‌ی شیخ رفتم. دیدم که این آدم، -هر کسی بوده است سلیقه داشته است- عینیه‌ی شیخ را در اطراف بقعه نوشته است که شیخ یک عینیه‌ای دارد که تا به حال شرح‌ها شده است در نفس است

«هَبَطَت إلَیک مِن المَحلِ الارفَع               وَ رقَاءُ ذَاتُ تَعزُّزٍ وَ تَمنُّع‏»[۳۷]

 می‌گوید یک مرغ بلند آشیان به سوی تو آمده است و در وجود تو آشیانه گرفته است که نه اشاره به روح… بحث‌های مفصّلی است که حالا بحث روح باید در وقت دیگر بشود. خواستم فقط اشاره‌ای داشته باشم که بدانید این‌جا که تحیّات و درود فرستاده می‌شود این چیست.

«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» این یک آیه. بعد هم می‌فرماید: «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَهُ صَفًّاً»[۳۸] این چیست؟

نظر علّامه‌ی طباطبایی در مورد روح

علّامه‌ی طباطبائی (علیه رضوان و التحیات) یک جمع‌بندی کرده است. ایشان در این آیه‌ی شریفه حالا لااقل در آن قسمت از المیزان در جای دیگر حتماً معترض شده است، این‌جا که «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» ایشان به این بحث روح نپرداخته است. فقط اوّل اشاره‌ای کرده است که این یک حیاتی است که در حیوان می‌گذارند که او بتواند حرکت بکند، قدرت داشته باشد، گذشته است. امّا آمده است کلاً روی این بحث دیگر که «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ» یعنی چه؟ آیا روح فرشته است در آن‌جا آمده است یا در قرآن مثلاً می‌فرماید که خدا به وسیله‌ی روح آیات را برای بعضی از پیامبران می‌فرستد. این دو آیه‌ی آن را هم إن‌شاءالله می‌خوانیم. این چیست؟ علّامه‌ی طباطبائی معتقد است بر حسب روایاتی که ایشان مطالعه کرده است و در قرآن دقّت کرده است، معتقد است که روح یک موجود بزرگواری است، خیلی مقام بلندی دارد امّا ملک نیست ولی با جبرئیل در نزول قرآن مصاحبت می‌کند. الآن این‌جا برای شما بگویم که البتّه من این‌جا علّامه‌ی طباطبائی را می‌دانم.

شباهت روح و قرآن از نظر مفسّرین

 از سابق مطالعه کردم، حتّی بعضی از مفسّرین در قرآن روح را به معنای وحی گرفتند که گفتند چون که روح مایه‌ی زندگی انسان و حیات است پس بنابراین قرآن هم که ما را زنده می‌کند مثل روح، تشبیه به روح شده است. یعنی گاهی وقت‌ها روح به معنای وحی است، قرآن است چون مشابهت دارند. هم قرآن ما را زنده می‌کند، هم روح.

نظر مخالف علّامه‌ی طباطبایی در این مورد

ایشان می‌گوید نه آن‌ها آن‌طور نیست و همان‌جا که می‌گوید: «یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ»[۳۹] می‌گوید آن هم همان وحی است. «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»[۴۰] در سوره‌ی مبارکه‌ی شوری مفسّرین سنّی گرفتند آن را «رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» یعنی وحیاً من امرنا امّا آقای طباطبائی محکم ایستاده است که اصلاً این‌طور نیست، معنای همان آیه‌ی شوری هم این است که یعنی روح روحی که ملک نیست ولی مقام ارجمندی دارد و با ملائکه مصاحبت می‌کند، همان این قرآن را برای تو آورده است، می‌خواهد این را بگوید. به هر حال ایشان معتقد است که روح ملک نیست امّا مقام بسیار بزرگی دارد، موجود بسیار قدسی و نوری است و ایشان با جبرئیل در نزول قرآن مصاحبت می‌کند. بیشتر از این نگفته است.

معنای ملائکه‌ی حجب

امّا حالا این‌جا مطلب دیگری است که این را دقّت بفرمایید: «وَ الرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَى مَلَائِکَهِ الْحُجُبِ»[۴۱] این یک اشاره‌ای داشته باشم و رد بشوم که «مَلَائِکَهِ الْحُجُبِ» یعنی چه؟ یک جمله‌ی تازه برای شما گفتم که گفتم دیگر این تازگی دارد این هم بوده است من آوردم شقّ القمر نیست. این را هم از داخل زیارت‌ها پیدا کردم که می‌فرماید: «وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ وَ عَلَى أَوْصِیَائِهِ الْحُجُبِ»[۴۲] یعنی چه؟ این بسیار حرف بزرگی است. از همان‌ها است که امام سجّاد می‌ترسیده است مسلمان‌ها او را بکشد. یک ملائکه‌ی حجب داریم، این‌ها حجاب هستند. اصلاً خود ائمّه حجاب هستند، خود آن‌ها نور هستند ولی در عین حال حجاب هستند. بعضی از چیزها ممکن است خود نور باشد ولی در عین حال حجاب باشند. بلا تشبیه می‌گویم -دیگر گفتند در مثل مناقشه نیست- این چراغ‌های پر نور که بعضی از جاهای خیلی محافظت‌شده و خطرناک روش می‌کنند، شخص می‌آید هیچ چیزی نمی‌بیند، نور است امّا در عین حال خودش حجاب می‌شود. به انسان شجاع می‌گویند: «زیدٌ کلاسد» زید مثل شیر است. حالا یک نفر بیاید بگوید پس دم او کجا است، پس ناخن‌های او کجا است؟ این ملّا نقطه‌ای است. حالا این‌ها ممکن است حجاب‌های خدا باشند.

حدیثی از پیامبر در مورد حجاب‌های الهی

 البتّه این‌جا حدیث هم آورده است که خیلی حدیث عجیبی است. «عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلّم) إنَّ للّه سَبعینَ ألف حِجاب مِن نُورِ وَ ظُلمه»[۴۳] خدا ۷۰ هزار حجاب دارد از نور و ظلمت «لَو کَشَفَهَا» اگر آن حجاب‌ها را کنار بزند، «لَأحرَقَتِ سُبحاتِ وَجهِهِ مَا انتَهى إلیهَ بَصَرهُ» آن وقت آن انوار خاصّی که دارد تمام بصرها را، تمام بیننده‌ها را می‌سوزاند. البتّه من باید به اندازه‌ی حدّ خود صحبت بکنم. در مناجات شعبانیه ملاحظه فرمودید که «حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» که دیگر وقت گفتن این‌ها الآن نیست.

تحیّت امام بر ملائکه‌ی حجب

این هم ملائکه‌ی حجب هستند. شاید این‌ها یک عدّه ملائکه‌ی حجب باشند، بالاخره حجاب باشند و حجاب بودن آن‌ها معنای خاصّی داشته باشد. به هر حال این‌جا حضرت سجّاد (علیه السّلام) به این روح هم که موکّل بر ملائکه‌ی حجب است بر او هم درود می‌فرستد. ملائکه دیگر را هم یاد می‌کند تا یک ملک را هم اسم می‌برد که او را هم برای شما بگویم بعد دیگر راجع به ماه رمضان چیزی خدمت شما گفته باشم.

ملائکه‌های تحیّت شده در دعای امام سجّاد

به تمام ملائکه‌های آسمان، ملائکه‌های که در حصول رزق به ما مسبّب هستند، این‌ها را تماماً ذکر می‌کند کرام الکاتبین که در قرآن خواندید، این حفظه‌ی آن‌ها را هم ذکر می‌کند و می‌خواهم بگویم که ما فقط یک دستی از دور بر آتش داریم آن‌ها که محرم می‌شوند، مدام نزدیک‌تر می‌روند. این همان حفظه‌ای را که این‌جا امام (علیه السّلام) بر آن‌ها درود می‌فرستد. سیّد بن طاووس (رضوان الله تعالی علیه) «وَ الْحَفَظَهِ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ»[۴۴] خدایا صلوات بفرست بر حفظه‌ی کرام کاتبین و «عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ‏ * کِراماً کاتِبینَ‏ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ‏»[۴۵].

ملائکه‌ی ثبت کننده‌ی اعمال

 خدا ملائکه‌ای دارد که این‌ها تمام اعمال ما را می‌نویسند. امّا این‌قدر خدا کریم است، این‌قدر آقا است. خدا آقا است، می‌دانید آقای اصلی خدا است که در دعاها می‌خوانیم «یَا سَیِّدَ السَّادَاتِ» که اگر کسی در دنیا آقا شده است، خدا به او داده است. چقدر بزرگوار است که گاهی وقت‌ها بعضی رفتارهای بد بندگان را مثل این‌که حتّی نمی‌خواهد این‌ها هم ببیند. بنده بالاخره در آخر کار با همه‌ی گنهکاری خود نزد خدا یک آبرویی دارد که شما در دعای کمیل همان دعای کمیل مظلوم که من گفتم در دعای کمیل دقّت بکنید، رفتند گفتند فاطمی‌نیا گفته است کمیل نخوانید. گفتم دعای کمیل دریای علم است، مدام صدای خود را بلند می‌کنند «یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ» صد دفعه. در گوش خود را می‌گیرد که صدای این را بیشتر بکند. این دعای کمیل ما است. در آن‌جا نگاه بکنید وقتی که موکّلین و حفظه را می‌گوید بعد می‌گوید: «کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ» این بسیار حرف بزرگی است. ای کمیل‌خوان‌ها، مدام می‌گویند چه زمانی تمام می‌شود، چه زمانی ثواب می‌دهند؟ خدا رحمت بکند آن عالمی که مدام مرتّب می‌گفت چغندر هستیم دیگر! صندلی این دعای کمیل هم از آمریکا می‌آید. پیرمرد آن هم به جمادات خوشحال می‌شود و با بت پرستی می‌خوابد و با بت پرستی بیدار می‌شود. جای شما خالی جمکران بودیم؟ تو چه می‌فهمی جمکران چیست. اوّلیات او خراب است می‌خواهد برود امام زمان را ببیند. ما خیلی خوش خیال هستیم.

در تبریز یک نفر نقل می‌کرد می‌گفت یک آدمی ساده لوحی بود، یک عدّه آدمی که از خدا نمی‌ترسند، شیطان صفت بودند این‌ها گاهی او را کوک می‌کردند خلاصه یک کارهایی می‌کرد. یک آدم خیلی ثروتمند مهمّی بود در تبریز مشهور بود گفتند برو دختر او را بگیر. خواستگاری بکن. یعنی چه؟ گفتند تو برو، تو ماشاءالله به این خوبی، به این زیبایی، فلان. این هم بالا رفت گفت حاجی است؟ بله. گفت کار خصوصی دارم. حاجی عبای خود را پوشید و آمد نشست، ملک التّجار بود. گفت بگو ببینم چه شده است؟ گفت آمدم صبیّه را خواستگاری بکنم. همه را صدا زد که بیایید ببینید این چه می‌گوید؟ پسرهای خود را صدا زد و او را کتک زدند. او را بیرون کردند با صورت زخمی بیرون آمد. گفتند چه شد؟ گفت با برادر زن‌های خود دعوا کردم. ما خیلی خوشحال خیال هستیم. بت پرست هستیم، خدایی ناکرده پول به کسی بدهیم توقّع داریم یک چیزی هم اضافه بده. دروغ می‌گوییم، پرخاش می‌کنیم از این طرف هم فکر می‌کنیم که هر چیزی سر جای خود است. خیلی خوش خیال هستیم. «وَ الْحَفَظَهِ الْکِرَامِ» آن وقت آن چیست که می‌فرماید خدایا چیزی که از این‌ها مخفی می‌شود یک وقت، تو آن را هم می‌نویسی.

دیدن عوض شدن ملائکه‌ی شب و روز توسّط برخی از افراد

حالا سیّد بن طاووس (رضوان الله علیه) گفتم که محرم بشویم این‌ها حل می‌شود. من نامحرم هستم. ایشان می‌فرماید: «و اعلم» ببین شوخی نیست «و اعلم» گفتم سیّد بن طاووس خیلی مهم است. امام زمان دیده. دائم امام زمان را می‌دیده است. می‌گوید: «و اعلم» بدان و آگاه باش بعضی‌ها هستند که عوض شدن ملائکه‌ی شب و روز را حس می‌کنند، می‌فهمند. چون شما نماز صبح که می‌خوانید آن ملائکه‌ی موکّل شب می‌آیند می‌ایستند ملائکه‌ی روز هم می‌آیند، این‌ها مقابل هم می‌ایستند که پست را عوض بکنند. آن وقت نماز صبح می‌گوید: «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً»[۴۶] چرا در مورد نماز ظهر این حرف را نزده است؟ مغرب و عشاء این حرف را نزده است؟ قرآن فجر که یک کسر آن نماز صبح است، این مشهود است. چرا؟ «تَشهَدُهُ مَلائِکهَ اللیل وَ مَلائکهَ النَّهار»[۴۷] دو دسته فرشته این را می‌بینند و می‌نویسند. «إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» نماز صبح را که خواند آن‌ها می‌گویند خداحافظ می‌روند، ملائکه‌ی یوم می‌مانند. سیّد می‌فرماید بدان و آگاه باش ما بندگانی داریم که عوض شدن ملائکه‌ی شب و روز را می‌فهمند. مگر می‌بینند؟ نه. ملک را نمی‌شود…

مشاهده‌ی ملک توسّط پیامبر و امیر المؤمنین

 ملک را به صورت ملک نمی‌شود دید، فقط پیغمبر اکرم می‌توانست ملک را به صورت ملک ببیند و امیر المؤمنین هم به لحاظ این‌که ابو الائمّه است، او هم می‌دیده است.

شنیده شدن صوت ملک توسّط امامان

امامان دیگر از ملک بسیار بالاتر بودند ولی مصلحت این بود که نبینند. «الإمَام: یَسمَعُ الصُّوت وَ لَا یَرى المَلَک»[۴۸] امام صوت را می‌شنود ولی ملک را نمی‌بیند. شاید ملک به صورت بشر دربیاید ببینند. مثلاً اگر به صورت موجودی دربیاید ببینند.

تحیّت و درود بر ملک الموت

صلوات و سلام می‌فرستد «وَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانِهِ»[۴۹] ملک الموت که می‌گوییم بعد می‌ترسیم خیلی نازنین است. ملک الموت کاری به ما ندارد. عوام مردم یک حرف‌هایی می‌زنند، ملک الموت چه فرقی با آن بقیه‌ی ملائکه دارد. ملائکه مهربان‌تر از پدر و مادر هستند. حالا هر چه موجودی تو باشد، با آن موجودی رفتار می‌کند. اعوان هم دارد. «وَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانِهِ» که ما روایت داریم که ملک الموت اعوان هم دارد.

روایت امام صادق (علیه السّلام) در مورد ملک الموت

روایت داریم که الآن این‌جا دارد می‌گوید که «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» «سُئِلَ الصَّادِقُ- (عَلَیْهِ السَّلَام‏)»[۵۰] از امام صادق (علیه السّلام) سؤال شد از قول پروردگار که می‌فرماید: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ‏» از این پرسیدند. چرا؟ چون ملک الموت است. «وَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ» که ملائکه می‌آیند آن‌ها را قبض روح می‌کنند. «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ‏ وَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» که نشان می‌دهد آن‌هایی که قبض روح می‌کنند فقط ملک الموت نیست، متعدّد هستند. این را از امام صادق پرسیدند حضرت فرمود: «وَ قَدْ یَمُوتُ فِی السَّاعَهِ الْوَاحِدَهِ فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ مَا لَا یُحْصِیهِ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» حضرت فرمود در یک ساعت در دنیا این‌قدر می‌میرند که حساب آن‌ها را فقط خدا می‌داند. خوب یک ملک که برای آن‌ها کافی نیست. آدم نباید عوام‌بازی دربیاورد. دیگر عوام بودن کافی است. ملک الموت اعوان دارد، دسته دارد. «وَ قَدْ یَمُوتُ فِی السَّاعَهِ الْوَاحِدَهِ فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ مَا لَا یُحْصِیهِ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَکَیْفَ هَذَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَعَلَ- لِمَلَکِ الْمَوْتِ أَعْوَاناً مِنَ الْمَلَائِکَهِ» خدا برای ملک الموت اعوانی از فرشتگان گذاشته است. این هم آخرین ملک‌هایی که حضرت… خیلی‌ها را ذکر کرده است من دیگر این‌ها را برای شما مختصر کردم.

دیگر ملائکه‌ی مورد درود امام سجّاد (علیه السّلام)

 یکی از ملائکه‌ی نازنینی که بنده منتظر ایشان هستم اسم برده است «وَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ» صلوات بر این‌ها هم می‌فرستد. خوب این‌ها ملائکه‌ی مقرّب خدا هستند. حالا اشکالی ندارد که می‌آیند می‌گویند شما چه کار کردید؟ اشکال ندارند از آدم بپرسند. وقتی خطا کار نباشیم چه اشکالی دارد؟

آن را که حساب پاک است                  از محاسبه چه باک است

 «وَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ» که این‌ها می‌آیند و سؤال‌هایی می‌کنند. از این هم نترسید، این هم خیلی نازنین است، فرشته است و حضرت سجّاد بر او صلوات می‌فرستد. فکر می‌کنم بعضی‌ها تا به حال اسم آن‌ها را هم نشنیده باشند. حالا اگر بشنوید در موبایل خود وارد نکنید بخش‌نامه نکنید. یک ملک است اسم آن رومان است. «وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ» می‌گوید صلوات بفرستد بر منکر و نکیر و رومان که فتّان قبور است.

ویژگی این ملائکه‌ی رومان

 خوب این‌ها چیست؟ می‌فرمایند که این‌ها می‌آیند -ظاهراً این‌طور آمده است، شاید این‌طور باشد- که قبل از نکیر و منکر این رومان می‌آید و بالاخره سؤال‌هایی می‌کنند. چه کار کردی، حال تو چطور است؟ دیگر اگر از دوستان خدا باشیم به ما اهلاً و مرحبا می‌گویند. حالا این هم مثل چیزهای دیگر که گفتم به حسّ ما نزدیک نیست، فقط دیگر همین اندازه بدانید که بر این‌ها هم صلوات و درود می‌فرستد، این‌ها همه عجیب هستند.

حدیثی در مورد قبر

یک حدیث برای شما بخوانم. در وقت‌های دیگر خواندیم که مراد از قبر همان‌جایی است که در برزخ روح در آن‌جا قرار می‌گیرد. این‌ها که وارد قبر انسان می‌شوند حالا اشکال ندارد وقتی قیامت برپا شد دیگر حالا وارد این قبر حسّی بشوند مهم نیست. ولی می‌خواهم یک چیزی برای شما بگویم. ما این همه احادیث داریم که از قبر می‌ترسیم، از ملک الموت می‌ترسیم، همیشه ما این منفی‌ها را گرفتیم. یک دانه مثبت را نگرفتیم که خیلی خوب یک مثبت هم بگیریم. یک کسی رفت به یک کسی گفت من محتاج به استحمام شدم، یک پول بده من به حمام بروم. طرف یک استخاره کرد که پنج تومان به او بدهد بد آمد. گفت که استخاره بد است. برای چهار تومان استخاره کرد، آن هم بد آمد. آن‌جا حمام ارزان بوده است. برای سه تومان، یک تومان… گفت برو تیمّم بکن همه‌ی استخاره‌های تو بد است. گفت ببینم تو از پنج تا شروع کردی تو هم استخاره‌ی رو به بالا بکن. حالا یک شش تومان هم بگیر ببینیم چه می‌شود، هفت تومان هم بگیر ببینیم چه می‌شود. غرض این است که ما منفی‌ها را گرفتیم.

ترس از نکیر و منکر

نکیر و منکر می‌آید. خوب این‌ها را که می‌گویی مواظب زبان خود هم باش. صبح تا شب غیبت، صبح تا شب پرخاش، از نکیر و منکر هم می‌ترسد. خوب باید هم بترسی. آقا من چه کار بکنم این فاطمی نیا گفت یک ملکی است… فاطمی نیا اشتباه کرد. من نمی‌گویم، امام سجّاد می‌گوید: «وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ» ما قبرها را امتحان می‌کنیم، می‌آید سؤال می‌کند. اوّلاً که به شما گفتم ببین آدم بیاید این‌ها را فکر بکند. بعد آرام آرام درست فکر بکند، دینی فکر بکند، علمی فکر بکند. خوب رستگار می‌شود. امّا بخواهد نه علمی فکر نکند، حاشیه برود، کار به قرص و کپسول و گل گاو زبان می‌کشد آدم دیوانه می‌شود. «الجُنُونُ فُنُون»[۵۱] بالاخره دیوانه یک رقم نیست. امّا آن را نرفتیم ببینیم چیست.

عوامل از بین رفتن ترس از قبر

من از قبر می‌ترسم؟ خوب چه کار بکنم. من بترسم، بلرزم گل گاو زبان بخورم؟ اوّلاً مواظب خود باش، مواظب زبان خود باش، تا آخر حالا آن‌ها را الآن نمی‌گویم. بعد هم «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏»[۵۲] یک کارهایی هم وجود دارد اگر بکنید جلوی خیلی از چیزها گرفته می‌شود. یک حدیث برای شما می‌گویم. وقتی صحبت قبر می‌شود، ملک الموت می‌شود، نکیر منکر می‌شود، این را داشته باشید.

تأثیر سرور قلب مؤمن در قبر

مولای عالم امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: مؤمن را در قبر خود قرار می‌دهند یک صورت خوش با او وارد قبر می‌شود. می‌گوید نترسی هیچ صدمه‌ای به تو وارد نمی‌شودو با او صحبت می‌کند و او را سرگرم می‌کند تا قیامت برپا می‌شود. قیامتی که «إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْ‏ءٌ عَظیم‏ٌٌ»[۵۳] باز می‌گوید تو نترسی، من با تو هستم تا من تو را ببرم. شلوغ است، مردم جمع شدند، اهوال، می‌گویند اهوال محشر یعنی هول‌های محشر، خوب این‌ها زیاد است باید چه کار بکنم؟ می‌فرماید این‌ها کاری با تو ندارند. من که از اوّل گفتم من با تو هستم. او را تا در بهشت می‌برد، برو وارد بهشت بشو. این می‌بینید بسیار عجیب شد. از اوّل ورود به قبر تا الآن همین‌طور با هم هم‌نشین بوده است، الآن هم که او را تا در بهشت آورد، از این همه خطرها یک تشکّر از او بکنیم. برمی‌گردد می‌گوید: «مَنْ أَنْتَ رَحِمَکَ اللَّه‏ُ»[۵۴] تو چه کسی هستی؟ خدا تو را رحمت بکند. بر‌می‌گردد می‌گوید: «أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کُنْتَ أَدْخَلْتَ عَلَى أَخِیکَ الْمُؤْمِنِ»[۵۵] من آن شادی هستم که تو در قلب برادر دینی خود وارد کردی. مؤمنی را شاد کردی، گره‌ای را باز کردی. این تو را بیمه می‌کند. از این کارها هم باید بکنید.

مطالب این دعا متراکم بود. دیدم این‌ها را نگویم ناقص می‌ماند حالا این سیر ما در دعای سوم بود. اگر زنده بودیم بعد از ماه مبارک رمضان به دعای چهارم می‌رویم یا بقیه‌ی این را هم باز ببینیم.

(دعا)

استفاده‌ از باقی‌مانده‌ی ماه شعبان

روایتی است که شخصی از حضرت رضا (علیه السّلام) چه کار بکنم ماه شعبان دارد تمام می‌شود؟ می‌فرمود به خدا بگو اگر در گذشته‌ی شعبان من را نبخشیده‌ای در مابقی آن من را ببخش. شهدای عزیز مقامی دارند که از عقول ما خارج است. «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ * فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۵۶] در نزد خدا می‌نشینند. حالا نزد خدا چیست؟ در گذشته‌ها برای شما گفتم توضیح نمی‌دهم.

نکاتی در مورد ماه مبارک رمضان

و امّا راجع به ماه مبارک رمضان؛ ماه مبارک رمضان ماه مهمانی خدا است، ماه پر فیضی است. خوب البتّه به روزهای طولانی برخورد می‌کند که بالاخره تشنگی دارد، گرسنگی دارد، خستگی دارد. شکّی نیست امّا اجمالاً به شما بگویم.

احکام و اسرار ماه رمضان

ماه رمضان یک احکام و یک اسرار دارد. من این را به همه‌ی شما بگویم همه‌ی شما احکام را بلد هستید، بیایید یک مقدار در این ماه رمضان استثنائاً به اسرار آن توجه کنید. احکام را بلد هستید البتّه مسئله پیش آمد رساله در خانه‌ی شما وجود دارد. اگر نگاه نکنید، خوب روزه‌ی شما باطل می‌شود و روزه‌ی شما باطل بشود اعمال شما به هم می‌ریزد کسی آن‌ها را منکر نیست.

اهمّیت اسرار عبادات بر احکام آن

امّا نماز خواندن چیست؟ نماز واجب است. ستون دین است ولی یک آقا میرزا جواد آقا پیدا می‌شود اسرار الصّلاه می‌نویسد، امام پیدا می‌شود سرّ الصّلاه می‌نویسد. یک شهید ثانی پیدا می‌شود اسرار الصّلاه می‌نویسد. این‌ها باطن دارد و ظاهر دارد. احکام روزه بسیار آسان است. خوب اگر چنانچه کسی اشتباهاً در ماه رمضان چیزی خورد اشتباه کرد هیچ اشکال ندارد. به یاد او آمد دیگر امساک می‌کند حتّی اگر مثلاً اشتباهاً نشست و یک نهار خورد. یک سفره انداخت، به یاد او افتاد که ماه رمضان است همان‌جا تمام بکند، اشکال ندارد. برای کسی روزه ضرر دارد.

باطل بودن روزه در صورت ضرر برای بدن

 ما افراد زیادی داریم که روزه برای آن‌ها ضرر دارد، باید آب به بدن آن‌ها برسد. آب بخورند این‌ها اگر روزه بگیرند متضرّر بشوند طبق خواست آن‌ها نیست، باطل است. حالا مردم خیال می‌کنند آدم وقتی که ملک مقرّب خدا ملک الموت را دید دراز کشید آن موقع باید ضرر روزه را بفهمد. تا نزدیک آمدن ملک الموت منتظر می‌شوند نه این‌طور نیست. این فتوای علمای ما است زنده و مرده. حالا شما که امین هستید اگر امین نباشید می‌روند می‌گویند فاطمی‌نیا گفت بروید روزه‌های خود را بخورید. نه ببین اگر کسی بتواند بگیرد از اهمّ واجبات است (العیاذ بالله) بدون عذر روزه بخورد مجازات می‌شود، جهنّم می‌رود، شکّی نیست. از این طرف هم باز خدا یک احکام دیگر دارد. این آدم سالمی است، روزه‌ی خود را می‌گیرد. سحر و افطار التماس دعا. امّا یک نفر است نگران است. پس این نیست که باید ملک الموت بیاید تا تو روزه‌ی خود را افطار بکنی، این فتوا را گوش بدهید. «مَن خَافَ عَلی نَفسِهِ» هر کسی نگران بر خودش باشد «بَطَلَ صُومُه» روزه‌ی او باطل است. «وَ وَجَبَ عَلیهِ الإفطَار» افطار بر او واجب است. البتّه گفتند خوف عاقلانه باشد. مثلاً یک نفر می‌گوید اگر من روزه بگیرم، بینی من دو سانت درازتر می‌شود. نه این خوف عاقلانه نیست. بالاخره اگر من روزه بگیرم، آب به من نرسم… سال گذشته بود یک جوانی خدا او را حفظ بکند من او را می‌شناختم یک جوانی روزه گرفته بود می‌گفتند که خون در مغز او لخته شده بود. من که علم طب نخواندم ما در طب مقلّد اطباء هستیم از آن‌ها یک چیزهایی یاد می‌گیرم و استفاده می‌کنیم. حالا یک کسی ناراحتی دارد گفتند باید به شما آب برسد. تعارف نداریم این‌طور افراد روزه بگیرند باطل است و افطار بکنند واجب است. آن کسی هم که هیچ مشکلی ندارد اگر روزه‌ی خود را باطل بکند، جهنّم دارد، کفّاره هم دارد. من هر ماه رمضان این را توصیه می‌کنم می‌نشیند می‌گوید من نمی‌دانم آدم حرف بزند و قبح حرف خود را نفهمد خیلی بد است. این‌طور می‌کند بله حالا خوش به حال آن‌ها که روزه می‌گیرند ما که سعادت نداریم. یعنی چه؟ سعادت یعنی تو عمداً خوردی. اگر خوردی چرا داری این‌جا می‌گویی، اشتباه کردی. اگر مریض بودی به امر خدا خوردی چرا خدا را سبک می‌کنی. چرا دین خدا را سبک می‌کنی. ما که سعادت نداشتیم. مگر نگفتی مریض هستی، اگر مریض هستی خدا گفته است بخور، یعنی خدا تو را بی‌سعادت کرده است؟ تو سالم بودی می‌گرفتی به سعادت تو خللی وارد نشده است. این احکام روزه است.

نکاتی در مورد اسرار روزه

امّا اسرار روزه از این طرف هم اسرار روزه چیست. حالا مجالس تشریف می‌برید، بحث دیگری است، احیاء می‌روند، تجمعات می‌شود دعاها آن‌جا بالاخره یک نفر… حدیث هم داریم که می‌فرماید: «لَو روحَمَ واحِد لَرُحِموا جَمیعاً» یک نفر در این محافل، مجالس مورد مرحمت قرار بگیرد همه‌ی آن‌ها مورد رحمت قرار می‌گیرند، برکات دارد شکّی نیست به شرطها و شروطها دیگر عمده العلماء زیاد شده است، عمده العارفین زیاد شده است دقّت داشته باشید اوقات خود را ضایع نکنید. بعضی از مجالس اصلاً رفتن ندارد. حالا بعضی‌ها را تشریف می‌برید التماس دعا. آن یک بخشی است، یک بخشی هم در منزل است و خود شما هستید. آن بخش را خراب نکن. شب من نمی‌گویم بلند شو و صد تا قول هو الله بخوان. بارها خدمت شا گفتم اسلام دین کمیّت نیست، دین کیفیّت است. شب ببین هر چه که قدرت داری، اگر نماز شب‌خوانی بخوان با نماز شفع و وتر همه‌ی آن ۱۱ رکعت می‌شود. ۱۱ تا یک دقیقه. اگر یک سبحان الله در سجده و رکوع آن هم بگویی که اجازه دادند بگویید، کمتر از آن هم می‌شود. بعد دیگر هر چه حال شما باشد. ببین به شما گفتم عوام بازی درنیاورید. اگر حال نداشتید آن را هم انجام ندهید.

لزوم نشاط در انجام دادن مستحبّات

 اگر کسی بدون نشاط به مستحبّات اقدام بکند خطرناک است. این‌ها طبّ روحانی است. در طبّ جسمانی کسی مثلاً سیر شده است، بعضی‌ها سیر می‌شوند تا گلوی خود می‌خورند. ولی این‌قدر طمع‌کار هستند حالا به جایی می‌رسند که آن‌ها دارند غذا می‌خورند، بفرمایید من خوردم ولی این خورشت انسان را وسوسه می‌کند. رفت یک لقمه هم از آن برداشت و می‌فرماید کسی در حال سیری غذا بخورد خدا او را دشمن می‌دارد. اگر در خانه کم خوردی حالا بقیه را این‌جا بخور امّا اگر سیر هستی «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»[۵۷] است. چیزی بخوری اضافه برای تو صدمه دارد. این طب جسمانی است.

لزوم داشتن نشاط در انجام مستحبّات

اگر برای مستحبّات نشاط نداشتید به شما ضرر می‌زند. بگیر بخواب. هیچ اشکالی ندارد. آن خوابیدن خیلی بهتر از عبادت با تردید است. بخوانم، نخوانم. حالا اگر حال داشتید آن ۱۱ رکعت را بخوانید، بعد هم ۴۰ مؤمن و الهی العفو و این‌ها هم باشد، خیلی خوب است امّا این‌طور نیست که اگر نباشد، نه دیگر یا ۴۰ مؤمن یا هیچ چیزی یا ۱۱ رکعت و ۴۰ مؤمن و ۷۰ تا العفو نه، باز عوام بازی در نیاورید. حال داشتید این‌ها را بگو، نداشتید یک دانه بگو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ» بعد حوائج خود را از خدا بخواه. آن شب‌های ماه‌های رمضان را غنیمت بشمارید.

علّت به وجود آمدن قصیده‌ی کوثریّه

قصیده‌ی کوثریّه را شنیدید. قصیده‌ی کوثریّه برای محلّ شاهد می‌خواهم بکویم- در نجف اشرف، یعنی در خود کلّ عراق می‌گویند یک مسابقه‌ای برگزار شد که چه کسی بهترین مدیحه را برای امیر المؤمنین (سلام الله علیه) می‌گوید. خلاصه شعرا آمدند، سرزمین پر شاعری است، همه شرکت کردند. امّا یک سیّد بزرگوار به نام سیّد رضا هندی (رضوان الله علیه) ایشان برنده شد و قصیده‌ی کوثریّه ماندگار شد که می‌گویند وقتی که شروع به خواندن قصیده‌ی او کردند، آن حال و هوایی که در آن مجلس بوده است که می‌گویند یک نفر یک سینی چایی در مسجد وارد کرد، قصیده را که شروع کردند سینی از دست او افتاد که مطلع آن معروف است که می‌گوید:

«أمُفَلَّجُ ثَغْرِکَ أم جَوْهر؟           و رحیقُ رُضابِکَ أم سُکَّر؟

قد قال لِثغْرِکَ صانِعُه                انّا اعطیناکَ الکوثر»[۵۸]

حالا در قصیده‌ها اوّل تشبیب می‌کنند یعنی با تغزّل شروع می‌شود. تغزّل هم اشکال ندارد. امام هم (رضوان الله علیه) غزل‌هایی دارد، همه‌ی این‌ها معنا دارد، تفسیر دارد، می ‌دیگر آن زهر مار نیست، بت آن بت نیست هر کدام یک معنا برای خود دارد. دیگر این را اهل فن می‌دانند. حالا غزل امام که منتشر شده بود یک عدّه می‌گفتند مگر ایشان از این حرف‌ها هم می‌زده است؟ گفتم تو ادبیات فارسی را نخواندی، سواد نداری. برو یک مقدار ادبیات فارسی بخوان که ببینی می ‌آن زهر مار نیست.

لزوم استفاده از لحظات قبل از نماز صبح

ایشان به تشبیب که می‌رسد محلّ شاهد من این‌جا است- می‌گوید: «بَکِّرْ للسُّکْرِ قُبَیْلَ الفجْـرِ» قبیل مصغّر قبل است. اگر حال نداشتی نمی‌خواهد از اوّل شب همان‌جا بایستی. یک مقدار کم قبل از اذان صبح، قبیل یعنی کم.

«بَکِّرْ للسُّکْرِ قُبَیْلَ الفجْـرِ           فصَفْوُ الدهرِ لِمَنْ بَکَّر»

یک مقدار کم قبل از فجر برای مستی بلند شو که هر چه وجود دارد در همان لحظات است. «فصَفْوُ الدهرِ» تمام برگزیده‌های زمانه هر چه که می‌خواهید در آن چند لحظه است. حیف نیست این را ضایع بکنید.

«بَکِّرْ للسُّکْرِ قُبَیْلَ الفجْـرِ           فصَفْوُ الدهرِ لِمَنْ بَکَّر»

همه چیزهای باصفا انتخاب شده در آن چند دقیقه مانده به اذان صبح است. همه چیز می‌توانی بگیری. هر کسی هر آنچه به دست آورد در آن زمان به دست آورد. حالا نمی‌گویم سه دقیقه به اذان صبح همان «قُبَیْلَ الفجْـرِ» بعد خلاصه سیّد یک مقدار غزل را پر رنگ کرد گفت:

«فَدَمُ العنقودِ و لحنُ العودِ           یُعید الخیْرَ و یَنفى الشرّ»

می گوید خون انگور و لحن عود، شما هم؟! از این حرف‌ها، خلاصه تشبیب است.

«فَدَمُ العنقودِ و لحنُ العودِ           یُعید الخیْرَ و یَنفى الشرّ»

«فَدَمُ العنقودِ» یعنی خون انگور «و لحنُ العودِ یُعید الخیْرَ و یَنفى الشرّ».

تفاوت معنای می در ادبیات

 آن زهر مار را نمی‌خواهد بگوید، مستی از جام توحید را می‌خواهد برساند. مستی از جام ولایت را می‌خواهد برساند، جام ولایه الله، مستی از آن جام حقایق. مردم باید درس بخوانند، یک غزل این‌قدر وحشت می‌آورد که فکر بکنند می ‌همان زهر مار است. نه آن چیز بدی است، می‌ ریه را از بین می‌برد، آدم را دیوانه می‌کند، انسان سر درد می‌گیرد. آن یک زهر ماری است، اعتیاد است آن را نمی‌خواهد بگوید. امّا شما نگاه بکنید که قبوق… این شرابخورها که شراب می‌خوردند قبوق به شراب شامگاهی می‌گفتند، صبوح به شراب صبح‌گاهی می‌گفتند. حالا اگر شاعر را قبول نداری، حافظ را قبول نداری خوب قبول نداشته باش. امّا امیر المؤمنین را که قبول داری. امیر المؤمنین در حقّ یک عدّه می‌فرماید: «یُغْبَقُونَ … الْحِکْمَهِ»[۵۹] شراب شامگاهی حکمت را سر می‌کشند. خوب شما شراب نصف شب را إن‌شاءالله سر بکشید.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


 [۱]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۳۶٫

[۲]– شرح کشف المراد، ص ۵۱٫

[۳]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۵۸٫

[۴]– سوره‌‌ی بقره، آیه ۹۸٫

[۵]– همان، آیه ۹۷٫

[۶]– سوره‌ی سجده، آیه ۱۱٫

[۷]– سوره‌ی جن، آیه ۱٫

[۸]– همان، آیه ۲٫

[۹]– سوره‌ی احقاف، آیه ۲۹٫

[۱۰]– همان، آیه ۳۱٫

[۱۱]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۱۲٫

[۱۲]– سوره‌ی الحاقّه، آیه ۱۷٫

[۱۳]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۱۲٫

[۱۴]– اعتقادات الإمامیه (للصدوق)، ص ۴۶٫

[۱۵]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۱۳٫

[۱۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۵٫

[۱۷]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۳۶٫

[۱۸]– سوره‌ی احزاب، آیه ۷۲٫

[۱۹]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۱۷٫

[۲۰]– صحیفه‌ی سجّادیه، ص ۳۶٫

[۲۱]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۲۰٫

[۲۲]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۹٫

[۲۳]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۲۰٫

[۲۴]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۳۶٫

[۲۵]– سوره‌ی زمر، آیه ۶۸٫

[۲۶]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ‏۱۷، ص ۳۲۲٫

[۲۷]– سوره‌ی مائده، آیه ۸۲٫

[۲۸]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ‏۱۷، ص ۳۲۲٫

[۲۹]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۳۶٫

[۳۰]– سوره‌ی مریم، آیه ۲۷٫

[۳۱]– همان، آیه ۲۹٫

[۳۲]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۵۱٫

[۳۳]– سوره‌ی مریم، آیات ۳۰ و ۳۱٫

[۳۴]– الکافی، ج ‏۲، ص ۱۶۴٫

[۳۵]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۳۸٫

[۳۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۸۵٫

[۳۷]– عبقات الأنوار فی إمامه الأئمه الأطهار، ج ‏۱۱، ص ۹۱۹٫

[۳۸]– سوره‌ی نبأ، آیه ۳۸٫

[۳۹]– سوره‌ی غافر، آیه ۱۵٫

[۴۰]– سوره‌ی شوری، آیه ۵۲٫

[۴۱]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۳۸٫

[۴۲]– بحار الأنوار، ج ‏۹۹، ص ۱۹۵٫

[۴۳]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۷، ص ۳۲۲٫ 

[۴۴]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۴۰٫

[۴۵]– سوره‌ی انفطار، آیات ۱۰ تا ۱۲٫

[۴۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۷۸٫

[۴۷]– تفسیر نور الثّقلین، ج ‏۳، ص ۲۰۱٫

[۴۸]– شرح أصول الکافی، ج ‏۲، ص ۴۴۴٫

[۴۹]– صحیفه‌ی سجّادّیه، ص ۴۰٫

[۵۰]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۱، ص ۱۳۶٫

[۵۱]– روضه المتّقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج ‏۱۳، ص ۵٫

[۵۲]– سوره‌ی یونس، آیه ۶۲٫

[۵۳]– سوره‌ی حج، آیه ۱٫

[۵۴]– الکافی، ج ‏۲، ص ۱۹۱٫

[۵۵]– همان، ص ۱۹۰٫

[۵۶]– سوره‌ی قمر، آیات ۵۴ و ۵۵٫

[۵۷]– سوره‌‌ی واقعه، آیه ۸۳٫

[۵۸]– امام شناسى، ج ‏۷، ص ۲۸۵٫

[۵۹]– نهج البلاغه، ص ۲۰۸٫