در این متن می خوانید:
      1. تسلیت به مناسبت شهادت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)
      2. بیان جایگاه و فضایل صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)
      3. فضایل بی‌نظیر فاطمه‌ی زهرا و نداشتن آن فضایل در احدی
      4. بیان حدیث فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در منابع اهل سنّت
      5. به کار بردن روایات در مناظره با وهابیّت
      6. شبهاتی درباره‌ی مهدویت و بحث امامت در مجالس وهابیّت
      7. جایگاه والای حدیث «بَضْعَهٌ مِنِّی» در رابطه با فاطمه‌ی زهرا
      8. قابل مقایسه نبودن فاطمه‌ی زهرا با هیچ یک از خلایق
      9. روایاتی از ابن مردویه در رابطه با ثابت کردن فضیلت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نسبت به سایر انبیاء (علیهم السّلام)
      10. معاصر شدن ابن مردویه با سایر علمای شیعه
      11. دلایل فضایل حضرت زهرا نسبت به دیگران فرزندان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)
      12. داستانی در رابطه با مشرّف شدن بر مزار حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
      13. نبود یک روایت در فضیلت چهار پسر پیغمبر (صلوات الله علیه)
      14. زینب دختر بزرگ پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)
      15. دیگر دختران پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه)
      16. نیاوردن اسمی از دختران پیغمبر در اسناد سنّی
      17. دلیل افضلیت‌تر زهرای مرضیه نسبت به سایر فرزندان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
      18. روشن نشدن جایگاه امیر المؤمنین در نزد مردم آن زمان
      19. تقسیم شدن فرق به ۷۳ فرقه بعد از رسول خدا (صلوات الله علیه)
      20. تصحیح روایت در رابطه با فاطمه‌ی زهرا از سوی علمای اهل سنّت
      21. تمام کردن حجّت از سوی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) برای مردم
      22. مباحثه‌ی علّامه‌ی امینی با علمای الأزهر
      23. داستان مناظره‌ی جوان عربستانی با علمای ایران
      24. شیعه شدن علمای بزرگ اهل سنّت به برکت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)
      25. استفاده کردن از فاطمه‌ی زهرا به عنوان الگوی و ملاک حق و باطل
      26. صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) سرور بهشتیان
      27. دنبال شفیع بودن انبیاء در قیامت
      28. شفیع قرار دادن دستان بریده‌ی ابو الفضل العباس (علیه السّلام) در قیامت
      29. باب الحسین بودن قمر بنی هاشم (علیه السّلام)

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ بِهِ نَستَعینَ وَ هُوَ خَیرُ نِاصِرٍ وَ مُعینٍ».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصّلَاهُ عَلَی رَسولِ الله وَ عَلَی آلِهِ آلِ الله لَا سیِّمَا عَلی مولَانَا بَقیَّهِ الله وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَعدَاءَ الله إِلی یَومِ لِقاءِ الله».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ».[۱]

تسلیت به مناسبت شهادت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

خدا را بر تمام نعمت‌هایش به ویژه‌ نعمت ولایت سپاس می‌گوییم و شهادت جانسوز و مظلومانه و غریبانه‌ی صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) را به پیشگاه مقدّس حضرت بقیّه الله الاعظم (أرواحنا لتراب مقدمه الفداه) و همه‌ی شیفتگان و دلبختگان اهل بیت عصمت و طهارت تسلیت و تعزیت می‌گوییم. خدا را به آبروی فاطمه‌ی زهرا سوگند می‌دهیم فرج موفور السرور مولای ما، بقیّه الله الاعظم را نزدیک نموده و همه‌ی ما را از یاران خاص و ویژه‌ی آن بزرگوار و از سربازان فداکار و شهدای رکابش قرار بدهد.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (12)

بیان جایگاه و فضایل صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

ایّام، ایّام فاطمیّه است، قطعاً عزیزان مطالب زیادی در رابطه با فضایل صدیقه‌ی طاهره، جایگاه فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) شنیدند و چه بسا خیلی از این مطالب را هم برای دیگران نقل کردند. ولی ما امروز می‌خواهیم در رابطه با این جایگاه و مهم‌تر از آن، پیام این جایگاه را ببینیم که چیست.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (13)

فضایل بی‌نظیر فاطمه‌ی زهرا و نداشتن آن فضایل در احدی

این فضایل بی‌نظیری که در رابطه با صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) آمده است که قطعاً این فضایل در حق هیچ یک از صحابه حتّی شخص امیر المؤمنین (سلام الله علیه) وارد نشده است. حدیث بضعه که پاره‌ی وجود نبی مکرّم است، ما این تعبیر را در حد احدی نداریم که نبی مکرّم بگوید مثلاً فلان صحابی پاره‌ی وجود من است یا نسبت به امیر المؤمنین، نسبت به امام حسن و امام حسین. ولی نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) با تعبیر «فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی»[۲] فاطمه پاره‌ی وجود من است نه پاره‌ی تن من که بعضاً اشتباه معنا می‌کنند، می‌گویند فاطمه‌ی زهرا پاره‌ی تن من است. گرچه تن نبی مکرّم هم جایگاه و شرافت ویژه دارد. نمی‌گوید «فاطمه بضعه من جسمی»، «بضعه بدنی»؛ «فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی» فاطمه‌ پاره‌ی وجود من است، پاره‌ای از من است.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (14)

بیان حدیث فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) در منابع اهل سنّت

گذشته از این‌که در منابع شیعه إلی ماشاء‌الله وارد شده است، در منابع اهل سنّت هم حتّی در صحیح‌ترین کتاب اهل سنّت آمده است. محمّد بن اسماعیل بخاری، متوفای ۲۵۶ که به قول سر سلسله جُنبان محدّثین اهل سنّت است و کتاب او بعد از قرآن صحیح‌ترین کتاب است. در چند جا حدیث «فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی» را آورده است.

من جمله در جلد چهارم، صفحه‌ی ۲۱۰ با چاپی که مکتبه‌ی اهل بیت دارد، چاپ دار الفکر بیروت، حدیث ۳۷۱۴٫ «فاطمهُ بَضْعه منی مَن أغْضَبها فَقَد أغضَبنِی».

مسلم متوفای ۲۶۱ است، ایشان هم باز در صحیح خود، جلد ۷، صفحه‌ی ۱۴۱، حدیث ۶۲۰۲ این روایت را آورده است. البتّه من این را هم برای شما عرض کنم. همیشه ما به دوستان خود در حوزه می‌گوییم حدود ۴۰۰، ۵۰۰ روایت است که اُس اساس عقیده‌ی شیعه و شاکله‌ی مبانی فکری شیعه را این روایات تشکیل می‌دهد.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (15)

به کار بردن روایات در مناظره با وهابیّت

در بحث مناظره با وهابیّت یا با دیگران ما جز استفاده از این روایات راه گریزی نداریم. مجموع این‌ها شاید کمتر از یک جزء قرآن شود. ما طلبه‌ها باید هم متن این روایات و قبل از آن آدرس را حفظ کنیم. چون وقتی شما یک روایتی را نقل می‌کنید، می‌گویید آقا دروغ است. من رفتم نگاه کردم نبوده است. ما بارها گرفتار این معضل بودیم.

حتّی من یک دفعه با تعدادی از دانشجویان در کنار بیت الله الحرام در رابطه با ولادت حضرت امیر در کعبه بحث می‌کردیم، می‌گفتند این از افسانه‌ی شیعه‌ها است. همان‌جا کنار بیت الله الحرام گفتم حاکم نیشابوری در مستدرک، جلد ۳، صفحه‌ی ۵۵۱ به صراحت می‌گوید. ۰۶:۴۳«قَد تَواتِرَتِ الأخبار أَنَّ فَاطِمَهُ بِنتَ أَسَد وَلَدَت علیَّ بنَ أبی طالِب فِی جُوفِ الکَعبه» آن لحظه دیگر جوابی نداشتم، فردا شب آمد من را پیدا کرد، گفت: من امروز رفتم سه ساعت کتاب مستدرک را گشتم و این را پیدا نکردم. گفتم بله این چاپ بیروت، دار الکتب العلمیّه با تحقیق دکتر مرعشی بود. گفت: نه، آن کتابی که ما داشتیم چاپ مصر بود.

بعد از من خواست که با هم به هتل بیاییم و از لپ تاپ من ببیند که این روایت در کتاب‌های اهل سنّت وجود دارد یا نه. ساعت ۲:۳۰ بعد از نیمه شب بود با ما به هتل آمد و کامپیوتر را باز کردیم و او دید، حدیث قبل و بعد از آن را هم ملاحظه کرد و نوت‌برداری کرد تا آسوده خاطر شد.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (18)

شبهاتی درباره‌ی مهدویت و بحث امامت در مجالس وهابیّت

لذا یک سری از احادیثی است که چه در رابطه‌ی با حضرت زهرا (سلام الله علیها) و چه در رابطه با بحث امامت، چه در بحث مهدویت، بحث عصمت چند شبهه‌ای است که امروز نقل مجلس وهابیت شده است و جوان‌های ما را یا جوان‌های اهل سنّت را فریب می‌دهند، ما باید این‌ها را خیلی دقیق و ظریف تا آن اندازه‌ای که برای ما مقدور است مخصوصاً که شما عزیزان همه جوان هستید و حافظه‌ی شما الحمدلله جوان است و مثل ما پیر نشده است که حافظه‌ی شما هم پیر شده باشد.

علی أی حالٍ این روایت را مسلم هم در صحیح خود، جلد ۷، صفحه ۱۴۱، حدیث ۶۲۰۲ نقل می‌کند «فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا». بخاری دارد «مَن أغْضَبها فَقَد أغضَبنِی»، ولی مسلم دارد «یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا». شما آیه‌ی ۵۷ سوره‌ی احزاب را به آن اضافه کنید «إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ» پایان آن دیگر خیلی خطرناک می‌شود.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (19)

جایگاه والای حدیث «بَضْعَهٌ مِنِّی» در رابطه با فاطمه‌ی زهرا

از این نوع روایات ما زیاد داریم. مخصوصاً آلوسی که متوفای ۱۲۷۰ است و زرکلی که احیاگر سنّت است و تراث وهابیّت در کتاب الاعلام وقتی به آلوسی می‌رسد، می‌گوید: «کَانَ سَلفیَّ العقیده» ایشان حدیث «بَضْعَهٌ مِنِّی» را در مستدرک، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۵۵ می‌آید حضرت زهرا را با دیگر صحابه مخصوصاً با عایشه مقایسه می‌کند. می‌گوید قضیه‌ی حدیث «بَضْعَهٌ مِنِّی» جایگاه خیلی بالا و والایی دارد که این‌چنین تعبیری درباره‌ی هیچ یک از صحابه نیامده است.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (20)

قابل مقایسه نبودن فاطمه‌ی زهرا با هیچ یک از خلایق

بعد می‌گوید «إِذ البَضعیه مِن روحِ الوُجود»[۳] پاره‌ی روح وجود، روح عالم هستی «وَ سَیِّدُ کُلُ مُوجُود» پاره‌ی وجود کسی که سیّد خلایق است «لا أَراهَا تُقابِلُ بِشَی‏ءٍ» این قابل مقایسه با هیچ چیزی نیست. بعد می‌گوید: «وَ من حیثیاهٌ أخری». بعد مطرح می‌کند بر این‌که شاید برخی‌ها ایراد کنند که نبی مکرّم فرمود: «خُذوا نِصفَ دِینَکُم عَن هَذهِ الحُمیراء»[۴] نصف دین خود را از عایشه بگیرید، این برای عایشه فضیلت زیادی است. درباره‌ی حضرت زهرا نیامده است. بعد ایشان جواب می‌دهد، چون نبی مکرّم می‌دانست صدیقه‌ی طاهره مدّت زیادی بعد از او در قید حیات نیست و اگر حضرت زهرا بعد از نبی مکرّم عمر بیشتری می‌کرد، قطعاً پیغمبر می‌فرمود: «خُذوا کلّ دینِکم عن فاطمه الزَّهرا» نه تنها «خُذوا شطر دینکم»، «نصف دینکم»، «خُذوا کلّ دینِکم عن فاطمه الزَّهرا».

این احادیث وجود دارد «یَا فَاطِمَهُ سَیِّدَهَ نِسَاءِ أَهْلِ‏ الْجَنَّهِ»[۵]، «سَیِّدَهَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ»[۶] این‌ها جایگاه رفیعی را برای حضرت زهرا معیّن می‌کند. ولی یک نکته‌ای را می‌خواهم برای شما عرض کنم بعید می‌دانم تا به حال این را شنیده باشید. این‌که فاطمه‌ی زهرا سیّده‌ی تمام زنان بهشتی است، در این رابطه روایات زیادی داریم. در کتب اهل سنّت شاید بیش از ۲۰۰ مصدر از مصادر اهل سنّت این روایت را آوردند. شیعه هم إلی ماشاء‌الله. سیّده‌ی زنان بهشتیان است یعنی افضلیت حضرت زهرا از همه‌ی امهات مؤمنین حتّی از خدیجه‌ی کبری، حتّی از مریم (سلام الله علیها) بالاتر است.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (21)

روایاتی از ابن مردویه در رابطه با ثابت کردن فضیلت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نسبت به سایر انبیاء (علیهم السّلام)

روایاتی را آقای ابن مردویه از استوانه‌های علمی اهل سنّت است، متوفای ۴۱۰ هجری است. کتابی به نام مناقب امیر المؤمنین (سلام الله علیها) دارد. در صفحه‌ی ۱۷۷ نقل می‌کند که یک بار هم بیشتر چاپ نشده است. امیر المؤمنین بالای منبر رفت، فضایل خود را مطرح کرد، من سیّد اوصیاء هستم، خاتم اوصیاء هستم تا در این‌جا می‌گوید: «وَ نَکَحْتُ سَیِّدَهَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» بین «سَیِّدَهَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» و «سَیِّدَهَ أَهْلِ الْجَنَّهِ» خیلی فرق است. سرور تمام بهشتیان است یعنی افضلیت‌ صدیقه‌ی طاهره را از همه‌ی انبیاء ثابت می‌کند. در بهشت حضرت آدم و حوّا و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی (علی نبیّنا و علیهم السّلام) هستند. وقتی زهرای مرضیه در جایگاه «سَیِّدَهَ أَهْلِ الْجَنَّهِ» است.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (22)

معاصر شدن ابن مردویه با سایر علمای شیعه

خود علّامه‌ی امینی هم در الغدیر خیلی از روایات ابن مردویه را استناد می‌کند. متوفای ۴۱۰ هجری است، در حقیقت معاصر شیخ مفید و سیّد مرتضی و قاضی عبد الجبار معتزلی و این‌ها بودند. قبل از شیخ طوسی است و تا حدودی معاصر شیخ صدوق در ۳۸۱ هجری است. یعنی ایشان جزء اوّلین‌ها است. می‌گوید «فاطِمَهُ سَیِّدَهُ أَهلِ الجَنَّه».

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (11)

دلایل فضایل حضرت زهرا نسبت به دیگران فرزندان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)

صدها فضایل دیگر درباره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) آقایان آوردند. این فضایل برای چیست؟ آیا به خاطر علاقه‌ی ابوّت و بنوّت، پدر و فرزندی است؟ علاقه‌ی که حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) به فاطمه‌ی زهرا دارد و تنها یادگار او است که این فضایل را آورده است؟ اگر چنانچه رابطه‌ی پدر و فرزندی باشد، نبی مکرّم فرزندان دیگری هم داشت که قطعاً ابراهیم از ماریه‌ی قبطیّه‌ی فرزند ذکور نبی مکرّم است یا به نقل آقای بدر الدّین عینی، متوفاقی ۸۵۵ ایشان می‌گوید: پیغمبر هشت فرزند داشت، چهار پسر و چهار دختر. قاسم که فرزند بزرگ ایشان بود، به همان مناسبت ابوالقاسم مکنّی است، طیّب و طاهر…

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (10)

داستانی در رابطه با مشرّف شدن بر مزار حضرت خدیجه (سلام الله علیها)

من سال ۸۴ یا ۸۵ به مکّه مشرّف بودم. در قضیه‌ی تشییع جنازه و دفن آقای بن علوی مالکی که از علمای بزرگ مالکی است و از آن آنتی وهابی‌های درجه‌ی یک عربستان سعودی است که حتبی بن باز حکم او را امضا کرد، پیش ملک فهد رفت، حکم را لغو کردند. او را در قبرستان ابو طالب که دفن می‌کردند، کسانی که به مکّه مشرّف شدند می‌دانند قبرستان ابوطالب همیشه بسته است، کسانی که می‌خواهند حضرت ابوطالب، عبد المطّلب، حضرت خدیجه امّ المؤمنین را زیارت کنند، بالای همان پل جیحون می‌آیند و از آن‌جا یک سلامی از یک کیلومتری می‌دهند و می‌روند.

ولی آن شب در باز شد و ما رفتیم. حالا درست است که بن علوی مالکی یک ضد وهابی بود، خیلی آدم ارزشی بود که همه‌ی روحانیون کاروان هم آمده بودند و قالب زائرین ایرانی هم بودند، ما ابتدا آن‌جا از همین دوستان عربی که آشنا بودند، گفتیم قبر حضرت خدیجه کجا است؟ ما مستقیم بالای قبر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) آمدیم.

یک محوطه‌ی تقریباً یک چهارم این‌جا بود، دیدم تعدادی شیعه و سنّی- آن‌جا حدود یک متری هم از زمین کنده شده بود، مثل همان قبرستان بقیع که معمولاً قبرها را یک مقدار پایین قرار می‌دهند و اطراف آن‌ها را دیوار می‌زنند- دارند آن‌جا گریه می‌کنند، ما هم حدود ۲۰ دقیقه‌ای بودیم، شاید یکی از بهترین دوران عمرم و با صفاترین دوران عمرم همان چند دقیقه‌ای بود که روی قبر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بودیم و یک حالت ملکوتی و معنویّتی داشت که من این معنویّت را حتّی در حرم ائمّه کم حس می‌کنم. یعنی آدم یک مقداری دقّت می‌کرد، بوی حضرت زهرا از قبر حضرت خدیجه به مشام آدم می‌رسید، دیگر احتیاجی به روضه‌خوان نبود، هر کسی شیعه و سنّی اشک می‌ریختند یعنی قطرات اشک از این محاسن همین‌طور قطره قطره می‌چکید. بعد آن کسی که کنار ما بود، ما را بالای قبر حضرت ابوطالب (سلام الله علیه) و آقا عبد المطّلب برد و بین قبر حضرت خدیجه و ابو طالب و عبد المطّلب سه قبری است که فقط یک سنگی گذاشتند، می‌گفتند این قبر قاسم و طیّب و طاهر سه فرزند ذکور نبی مکرّم است که در مکّه از دنیا رفتند.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (9)

نبود یک روایت در فضیلت چهار پسر پیغمبر (صلوات الله علیه)

یک پسر هم به نام ابراهیم که در مدینه بود، او هم در دوران طفولیّت از دنیا رفت. این چهار پسر برای نبی مکرّم است. شما برای هیچ کدام در منابع شیعه و سنّی حتّی یک روایت ولو ضعیف در فضیلت این چهار پسر ندارید. نهایت چیزی که درباره‌ی ابراهیم است نبی مکرّم در مرگ او اشک می‌ریخت، بعضی از افراد اعتراض کردند که یا رسول الله! شما دارید گریه می‌کنید؟ حضرت فرمود: قلب می‌سوزد، اشک می‌ریزد و ما جز رضای خدا چیزی دیگری طلب نمی‌کنیم. من غیر از این روایت در رابطه با فرزندان ذکور حضرت ندیدم.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (8)

زینب دختر بزرگ پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)

چهار دختر که دختر بزرگ ایشان زینب است که عزیزان می‌دانند همسر ابن ابی العاص است که یکی از مصیبت‌های نبی مکرّم این است که در جنگ بدر از جمله کسانی که برای جنگ با پیغمبر، برای کشتن پیغمبر آمده بودند داماد او ابن ابی العاص بود و جزء اسرا بود. البتّه این را هم در نظر داشته باشید که بعضی از افراد به اجبار آمده بودند، با میل باطنی نیامده بودند مثل عباس عموی نبی مکرّم و غیره اگر نمی‌آمدند مشرکین آن‌ها را می‌کشتند. علی أی حال این‌ها جزء اسرا بودند.  

نبی مکرّم به دستور الهی اعلام کرد هر کدام از اسرا فدیه‌ای بدهند، یک مبلغی به مسلمان‌ها بپردازند اسیر آن‌ها آزاد می‌شوند. کفّار قریش به بستگان خود در مکّه اعلام کردند، هر کس می‌آمد یک مبلغ پولی می‌آورد، می‌داد و اسیر خود را آزاد می‌کرد. از جمله کسانی که از مکّه برای آزادی اسیر خود آمده بود همین زینب دختر نبی مکرّم بود. برای آزادی همسرش آمد که جزء اسرای بدر بود. زندگی آن‌چنانی در مکّه نداشتند، مال و منالی هم نداشتند. زینب وقتی آمد، نبی مکرّم در مسجد نشسته بود، صحابه هم اطراف ایشان بودند. زینب از آستین خود یک گردنبندی در آورد و جلوی نبی مکرّم گذاشت که پدر یا رسول الله! این را من برای آزادی همسر خود آوردم که وقتی چشم نبی مکرّم به این گردنبند افتاد، با صدای بلند گریه کرد و اشک او جاری شد. عرض کردند یا رسول الله! چرا گریه می‌کنی؟ گفت: این گردنبند من را به یاد همسر وفادار خود خدیجه‌ی کبری انداخت که در شب عروسی دخترش زینب، این گردنبند را به او به عنوان هدیه داد.

قلب نبی مکرّم به رقّت آمد، فرمود: ای مسلمان‌ها! من حق خود را نسبت به ابن ابی العاص گذشتم و دیگر صحابه هم گفتند یا رسول الله! ما هم گذشتیم که ابن ابی العاص را تحویل زینب دادند و شرط کردند که اگر زینب خواست به مدینه بیاید و هجرت کند، ممانعت نکن. هر دو رفتند مسلمان شدند قطعاً زینب مسلمان بود یعنی اگر قرار است این‌ها فرزند نبی مکرّم باشند، نمی‌شود فرزند پیغمبری (نستجیر بالله) کافر باشد. ابن ابی العاص هم اسلام آورد و هر دو به مدینه برگشتند. او دختر بزرگ پیغمبر است.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (7)

دیگر دختران پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه)

دختر دوم پیغمبر رقیه است، عروس ابو لهب، همسر عتبه بن ابی لهب است. دختر سوم ایشان ام کثلوم است، او هم باز عروس ابو لهب، قتیبه بن ابی لهب است که بعد از نزول آیه‌ی شریفه‌ی «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَب‏ََّّ»[۷] ابو لهب به بچّه‌های خود دستور دارد دخترهای پیغمبر را طلاق بدهید که در خانه‌ی پیغمبر خراب شوند که پیغمبر نتواند خرجی آن‌ها را تأمین کند و دست از ادّعای نبوّت بردارد. بعد هم این‌ها همسر عثمان شدند، به خاطر همین ذو النّورین می‌گویند.

این‌ها را با امیر المؤمنین (سلام الله علیه) مقایسه می‌کنند که اگر امیر المؤمنین یک دختر پیغمبر را داشت، عثمان دو دختر پیغمبر را داشت. البتّه بعضی از بزرگواران از اعیان قرن هفتم و هشتم احمد کوفی، از معاصرین جناب آقای سیّد جعفر مرتضی این‌ها مُصر هستند و ادلّه‌ی زیادی هم دارند که این‌ها دختران پیغمبر نبودند، بلکه دختر خوانده‌ی پیغمبر بودند حالا یا خدیجه از همسر سابق خود داشت که قطعاً حضرت خدیجه با پیغمبر اکرم ازدواج کرد، دختر و باکره بود و قبل از آن ازدواجی نکرده بود. این‌که می‌گویند ۴۰ سال داشت و غیره این‌ها همه ساخته و پرداخته‌ی دوران بنی امیه است. قطعاً طبق ادلّه‌ی قطعی حضرت خدیجه هنگام ازدواج با رسول اکرم از رسول اکرم حداقل ۱۰ یا ۱۵ سال کوچک‌تر بود.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (6)

نیاوردن اسمی از دختران پیغمبر در اسناد سنّی

علی أی حالٍ بعضی می‌گویند فرزندان خواهر حضرت خدیجه بودند که در خانه‌ی پیغمبر بزرگ شدند، عرب دختر خوانده را دختر می‌گوید. این سه دختر است. دختر چهارم حضرت زهرا است. شما ببینید درباره‌ی دختران حضرت چه دختران خود حضرت باشند، چه دختر خوانده‌ی حضرت باشد یک روایت ولو با سند ضعیف، با سند جعلی که مثلاً ابن جوزی در الموضوعات آورده باشد، سیوطی در اللالیء المصنوعه فی احادیث الموضوعه آورده باشد، نمی‌بینید. ولی نسبت به حضرت صدیقه‌ی طاهره فضایلی نقل می‌کنند که این فضایل بی‌نظیر و بی‌بدیل است که در حق احدی حتّی امیر المؤمنین این فضایل نیامده است.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (5)

دلیل افضلیت‌تر زهرای مرضیه نسبت به سایر فرزندان پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

اگر این فضایل به خاطر علاقه‌ی پدر و فرزندی بود، باید نسبت به دیگر فرزندان نبی مکرّم هم می‌آمد. پس مسئله فراتر از این قضیه است. به نظر من دو مسئله است: یکی آن جایگاه والایی که حضرت زهرا دارد که اصلاً نطفه‌ی او از میوه‌های بهشتی است، شیعه و سنّی به صورت متواتر نقل کردند و مادر یازده امام است، همسر امام است، این‌ها همه فضیلتی است که منحصر به فرد است. نوع دوم ندارد. ولی آنچه که مهم‌تر است این است که نبی مکرّم می‌خواهد برای بعد از خودش، برای مسلمان‌ها حجّت را تمام کند.

عزیزان به این خوب دقّت کنند. بعد از خود حجّت برای همه تمام شود، برای حق و باطل ملاکی باشد، برای صراط مستقیم از صراط منحرف معیاری باشد. چون نبی مکرّم می‌داند بعد از خود امّت اسلامی منحرف خواهند شد، دچار اختلاف و تفرقه خواهند شد. دو دستگی، سه دستگی، چهار دستگی بعد از او اتّفاق خواهد افتاد. برای خیلی از افراد امر مشتبه خواهد شد.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (4)

روشن نشدن جایگاه امیر المؤمنین در نزد مردم آن زمان

این‌ها به امیر المؤمنین با آن چشمی نگاه می‌کردند که به ابوبکر در غار همراه پیغمبر بوده است، به عمر نگاه می‌کردند، به سعد بن ابی وقاص نگاه می‌کردند، به طلحه و زبیر نگاه می‌کردند. یعنی جایگاه امیر المؤمنین برای مردم روشن نشده بود و نفوذی که آن‌ها در میان قریش داشتند، امیر المؤمنین نه تنها نداشت، بلکه قریش جز عداوت امیر المؤمنین در قلب آن‌ها چیز دیگری نبود. چون کمتر کسی از قریش بود که یکی از افراد خانواده‌ی او به دست امیر المؤمنین در این جنگ‌ها به درک واصل نشده باشد. مردمی که سرگردان هستند، نمی‌دانند کدام راه را بروند، حق با ابوبکر است یا حق با علی است؟ حق با طلحه است یا با علی است؟ حق با عمر بن الخطّاب است یا با علی است؟ باید یک ملاکی برای مردم باشند که بتوانند تشخیص بدهند یا حداقل حجّت تمام شود.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (3)

تقسیم شدن فرق به ۷۳ فرقه بعد از رسول خدا (صلوات الله علیه)

با توجّه به حدیث افتراق امّت که به قول یکی از اساتید ما می‌گفت آن‌ها بالای منبر گفتند و پول آن را هم گرفتند نوش جان کردند «وَ سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِی عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ مِلَّهً کُلُّهَا فِی النَّارِ إِلَّا مِلَّهً وَاحِدَهً»[۸] بعد از من امّتم به ۷۳ فرقه تقسیم می‌شوند. یک فرقه اهل نجات است، ۷۲ فرقه اهل جهنّم هستند.

شما ببینید از صحاح ستّه‌ی آقای ترمذی، متوفای ۱۷۹ در صحیح خود، جلد ۴، صفحه‌ی ۱۳۴، صفحه‌ی ۱۰۵ نقل می‌کند و می‌گوید روایت صحیح است. حاکم نیشابوری در مستدرک صفحه‌ی ۶ و صفحه‌ی ۱۰۹ نقل می‌کند، همان جلد اوّل می‌گوید روایت صحیح است. البانی و دیگران همه صحیح و جزء احادیث قطعیّه‌ای است که تمام اهل سنّت قبول دارند حتّی ابن تیمیّه‌ی حرّانی هم نتوانسته است این روایت را انکار کند که امّت من بعد از من به ۷۳ فرقه تقسیم می‌شوند. این تقسیم شدن‌هایی که ایجاد می‌شود باید در وسط یک ملاکی و معیاری برای مردم باشد که مردم بتوانند با این معیار و با این ملاک حق را از ناحق تشخیص بدهند، حق را از باطل تشخیص بدهند.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (2)

تصحیح روایت در رابطه با فاطمه‌ی زهرا از سوی علمای اهل سنّت

لذا این روایاتی که در فضیلت صدیقه‌ی طاهره است که پاره‌ی وجود من است، غضب و رضایت او غضب و رضایت من است بلکه بالاتر «أَنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَهَ وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا»[۹]. حاکم نیشابوری با سند صحیح در مستدرک، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۵۴ نقل می‌کند و بیش از هشت نفر از بزرگان اهل سنّت به صراحت این روایت را تصحیح کردند مثل ابن حجر هیثمی، ابن حجر عسقلانی، خود هیثمی متوفای ۸۰۷ و افراد دیگر این روایت را تصحیح کردند. وقتی یک فردی رضایت و غضب او رضایت و غضب پیغمبر است، رضایت و غضب او رضایت و غضب خداوند تبارک و تعالی است. این می‌تواند معیار خیلی زیبایی باشد.

Ghazvini-13951125-HazrateZahraDarManabeAhlSonat-ThaqalainSite (1)

تمام کردن حجّت از سوی فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) برای مردم

آیا با این چند دستگی‌هایی که شده است، انصار یک طرف، مهاجرین یک طرف، ابوذر و سلمان و مقداد یک طرف، طلحه و دیگران یک طرف، این‌جا باید ببینیم حضرت زهرا با کدام دسته است؟ رضایت و غضب حضرت زهرا با چه کسی است؟ این خیلی راحت است، خیلی روشن است که مردم بتوانند حق را از ناحق تشخیص بدهند. پیغمبر نیست، ولی پاره‌ی وجود پیغمبر است. می‌تواند حجّت را برای مردم تمام کند، می‌تواند حقیقت را برای مردم روشن کند.

حدیث «مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»[۱۰] می‌تواند بهترین ملاک آن فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) باشد که این هم در صحیح مسلم، هم در مسند احمد جلد ۴، صفحه‌ی ۹۶ این روایت را می‌آورد و محقّقین همه گفتند روایت صحیح است. آقای مسلم در صحیح خود، جلد ۶، صفحه‌ی ۲۲، حدیث ۴۶۸۶ این روایت را می‌آورد «و َمَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً».

مباحثه‌ی علّامه‌ی امینی با علمای الأزهر

علّامه‌ی امینی در سفر خود به مصر با علمای الأزهر که بحث داشتند، ایشان ساکت بوده، حرف نمی‌زدند، خیلی اصرار می‌کنند که علّامه‌ی امینی تو چرا حرف نمی‌زنی؟ ما می‌خواهیم از حرف‌های تو استفاده کنیم. می‌گوید من یک سؤالی از شما دارم، این سؤال من را جواب بدهید. گفتند: چیست؟ گفت: آیا حدیث «و َمَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» را قبول دارید؟ گفتند: بله، شکی نیست، در صحاح ما آمده است و غیر قابل انکار است. گفت: فاطمه‌ی زهرا دختر پیغمبر و پاره‌ی وجود نبی مکرّم آیا به این روایت ملتزم بوده است یا ملتزم نبوده است؟ اگر بگویید فاطمه‌ی زهرا به این روایت ملتزم نبوده است، پس صدیقه‌ی طاهره‌ای که «سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» است، به سنّت پیغمبر روی گردانده است و اگر بدون امام (نستجیر بالله) از دنیا رفته است، «مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» گفتند: نه، اصلاً چنین چیزی نیست. گفت: اگر چنانچه حضرت زهرا به این روایت ملتزم بوده است، عمل هم کرده است یا نه؟ با چه کسی بیعت کرده است؟ با ابوبکر و عمر یا با علی؟ امام زمان حضرت زهرا چه کسی بود؟

این‌که پیغمبر فرمود: غضب حضرت زهرا غضب من است و غضب حضرت زهرا غضب خدا است، شما در صحاح خود آوردید بر این‌که حضرت فاطمه‌ی زهرا در حالی از دنیا رفت که بر شیخین غضبناک بود که این را به صراحت بخاری در صحیح خود، جلد ۵، صفحه‌ی ۸۲، حدیث ۴۲۴۰ و حدیث ۴۱ نقل می‌کند که «فَأَبَى أَبُو بَکْرٍ أَنْ یَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَهَ مِنْهَا شَیْئًا، فَوَجَدَتْ فَاطِمَهُ عَلَى أَبِی بَکْرٍ فِی ذَلِکَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ» غضبناک شد تا آخر عمر هم با ابوبکر صحبت نکرد.

حالا امروز وهابیّت یک روایت ضعیفی را از بیهقی گرفتند، نمی‌دانم آن‌ها آمدند رضایت گرفتند، ولی وقتی در خود صحیح بخاری و مسلم می‌گوید: فاطمه‌ی زهرا تا آخر عمر غضبناک شد «فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ» و وصیّت هم کرد که من را شبانه دفن کنند. کسانی که در حق من ظلم کردند، در جنازه‌ی من و تشییع جنازه‌، در نماز من حاضر نشوند. در همین حدیث ۴۲۴۱ به صراحت دارد که امیر المؤمنین شبانه فاطمه‌ی زهرا را دفن کردند ابوبکر که به عنوان خلیفه‌ی مسلمان‌ها بوده است، اصلاً این قضیه را اعلام نکردند.

علّامه‌ی امینی با توجّه به این می‌گوید آیا حضرت زهرا نمی‌تواند ملاک تشخیص حق از باطل باشد؟ غضب حضرت زهرا از عدّه‌ای و رضایت حضرت زهرا از فردی این دلیل بر حقانیّت علی و عدم حقانیّت دیگران نیست؟ همه سر خود را پایین می‌اندازند و جوابی ندارند که بگویند.

داستان مناظره‌ی جوان عربستانی با علمای ایران

من نمی‌دانم شاید یک دفعه این‌جا عرض کردم یا نه سال ۷۵ یا ۷۶ ماه رمضان در امارات بودیم. حاج آقا موعظی که الآن نماینده‌ی مقام معظّم رهبری به جای آیت الله غیوری فلانی در هلال احمر هستند، ایشان هم آن‌جا بودند. سر سفره‌ی افطاری بودیم گفتند یک جوانی از عربستان سعودی به این‌جا آمده است، می‌گوید من حاضر هستم با علمایی که با ایران آمدند با آن‌ها مناظره کنم. در عرض پنج دقیقه آن‌ها را مسلمان کنم، چون آن‌ها مشرک و کافر هستند. دبی هم یک منطقه‌ی کوچکی است و این‌گونه مسائل سریع می‌پیچد.

سر سفره‌ی افطاری بودیم و در خدمت خود حاج آقا موعظی هم بودیم، گفتند ایشان می‌خواهد شیعه را سنّی کند و کافر را مسلمان کند، مشرک را مؤمن کند، چه کسی حاضر است اوّل مؤمن شود و دیگران را هم مؤمن کند؟ سر ما هم پایین بود، گفت: آقای فلانی سر خود را بالا بیاور، فعلاً قرعه‌ی فال به نام شما است. گفتم: نه آقایان زیاد هستند. گفت: نه. گفتیم: حرفی نیست. آن کسی که از طرف او پیام آورده بود، گفتیم مسئله‌ای نیست ما آماده هستیم.

اتّفاقاً شب نوزدهم ماه رمضان بود- یعنی شب هیجدهم بود که فردا شب، شب نوزدهم ماه رمضان می‌شد- گفتم همین مسجد امام حسین بیاید که تنها مسجد شیعیان است- الآن هم نمایندگی مقام معظّم رهبری در آن‌جا است. جناب آقای مدنی که الآن رئیس جامعه الزهرا شدند، قبلاً آن‌جا بودند حالا نمی‌دانم چه کسی است- ایشان تقریباً یک ساعت بعد از افطار بود که به آن‌جا آمد، ما زیاد بحث کردیم. یکی از ترفندهای وهابی‌ها این است هر کجا به مشکل برمی‌خورند سریع موضوع را عوض می‌کنند، از این شاخه به آن شاخه می‌روند، اگر در آن شاخه به مشکل بر می‌خورد به شاخه‌ی دیگر می‌رود. من بارها به دوستان می‌گویم یکی از فن‌های مناظره این است که وقتی سؤال می‌کند و شما جواب می‌دهید، اجازه ندهید سؤال دوم را مطرح کند. سؤال دوم را شما مطرح کنید. اگر قرار باشد او سؤال کند و شما جواب بدهید چندین ماه هم بحث کنید به جایی نخواهید رسید.

ایشان بحث کرد، دیدم از این شاخه به آن شاخه می‌رود، من اتّفاقاً قبلاً صحیح بخاری و مسلم را آورده بودم، روی میز گذاشته بودم. گفتم چند سؤال از من پرسیدید جواب دادم. ایشان هم جزء جوان‌های نخبه‌ی ترکیه بود، در دانشگاه اسلامی مدینه، آن‌جا ارشد خود را گرفته بود. یعنی با این‌که ۲۲، ۲۳ سال بیشتر نداشت، ولی ذهن خیلی فعّالی و یک استعداد خیلی قوی داشت. من از آن افرادی که با آن‌ها بحث کردم مثل چنین کسی از نظر حافظه و استعداد کم دیدم.

گفتم این روایت «فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی»[۱۱]را قبول دارید؟ گفت: بله. گفتم این حدیث «فَوَجَدَتْ فَاطِمَهُ عَلَى أَبِی بَکْرٍ»[۱۲] را چطور؟ گفت: نه این دروغ است، شما شیعه‌ها این را ساختید. این ساخته و پرداخته‌ی شیعه‌ها است. من صحیح بخاری را باز کردم، گفتم بفرمایید، صحیح مسلم را باز کردم گفتم بفرمایید. مطالعه کرد و گفت: من صحیح بخاری را قبول ندارم. این صحیح بخاری در بیروت چاپ شده است، شما یک صحیح بخاری بیاورید که در عربستان سعودی چاپ شده باشد. گفتم: دکتر من تصوّر نمی‌کردم که شما این‌قدر احمق باشید. گفت: چرا توهین می‌کنید؟ گفتم: برادر من این کتاب در بیروت چاپ شده است، دار الکتب العلمیّه، مؤسس دار الفکر آن هم یک سنّی است و علاوه بر آن اگر در روستاهای هند هم یک صحیح بخاری چاپ شود و یک روایتی را تغییر بدهند، سنّی‌ها شورش می‌کنند، عربستان صعودی آن چاپخانه را ویران می‌کند، این چه حرفی است که شما می‌زنید؟ بعد سر خود را پایین انداخت و دید در مناظره شکست خورده است. ما معمولاً در این‌گونه موارد که می‌بینیم شخص دیگر احساس ضعف کرد، یعنی دیگر رمق را از دست داد شروع به بمباران کردن می‌کنیم تا به تیر خلاصی برسد. گفتم شهرستانی را شنیدید؟ گفت: بله ملل و نحل او را هم خواندم. گفتم: در جلد اوّل، صفحه‌ی ۶۴ دارد «إِنَّ عُمَر ضَرَبَ بَطنِ فَاطِمَه یومَ البیعه حَتَّى أَلقَت الجَنین مِن بَطنِهَا» سر خود را پایین انداخت و چیزی نگفت.

گفتم: ابن قتیبه‌ی دینوری در الامامه و السیاسه، صفحه‌ی ۱۸ و ۱۹ می‌گوید: ابوبکر و عمر خدمت صدیقه‌ی طاهره برای رضایت آمدند. همان‌جا به آن‌ها گفت: آیا از پدرم شنیدید که فرمود: غضب زهرا غضب من است؟ گفتند: بله شنیدیم. زهرای مرضیه گفت: خدا را شاهد می‌گیرم من از شما غضبناک شدم، من را اذیّت کردید و من را راضی نکردید. ابوبکر شروع به گریه کرد. فاطمه‌ی زهرا برگشت به ابوبکر گفت: به خدا سوگند بعد از هر نماز تو را نفرین خواهم کرد. گفتم این مطالب هم وجود دارد.

او همین‌طور سر خود را پایین انداخت و چیزی نمی‌گفت. گفت: من فردا شب برای شما جواب می‌آورم. هم جواب صحیح بخاری و مسلم و هم جواب شهرستانی و ابن قتیبه‌ی دینوری. گفتم: باشد کجا می‌آیید؟ گفت: همین‌جا. گفتم: چه ساعتی؟ گفت: ساعت ۸ شب.

ما ده دقیقه به هشت به آن‌جا رفتیم، نشستیم. چند ساعتی گذشت نیامد. من به میزبان زنگ زدم، میزبان او از جوان‌های قمی بود که از مسئولین مکتب اسلام بود، از دوستان آیت الله سبحانی بود. گفتم: آقا ما الآن دو ساعت است که این‌جا نشستیم دوست ما نیامد. گفت: فلانی شما شب گذشته با او چه کار کردید؟ به خانه آمد خیلی آشفته بود. من رختخواب برای او پهن کردم، می‌رفت در حیاط قدم می‌زد، می‌آمد نمی‌توانست بخوابد، صبح هم سحری نخورد. یکی از علمای عربستان سعودی که این‌جا است، او را با خود برده و در کتابخانه یک کتاب را برمی‌دارند و می‌نویسند و کتاب‌های دیگر را آماده می‌کند که به جنگ شما بیاید. گفتم مسئله‌ای نیست، ما شب گذشته یک بلایی سر شما آوردیم که به این سادگی نمی‌تواند نجات پیدا کند.

گفتم: چرا امشب نیامد؟ گفت: آمده اصلاً با ما هم حرف نمی‌زند. گفتم: من به آن‌جا بیایم صحیح است یا نه؟ گفت: برای شما جسارت است؟ گفتم: نه، بحث جسارت نیست. ایشان می‌خواهد ما را از شرک نجات بدهد، ما دنبال این هستیم که از شرک نجات پیدا کنیم. ماشین فرستاد ما رفتیم. خیلی جالب بود من رفتم دیدم آن بنده خدایی که دیروز با خیلی ادّعا آمده بود که ما را از شرک نجات بدهد، خیلی ناراحت و عصبانی است. شروع به صحبت کردیم. گفت: اصلاً نمازهای شما باطل است. گفتم: چرا باطل است؟ گفت: چون وضوی شما باطل است. گفتم: چرا باطل است؟ گفت: چون پای خود را مسح می‌کنید، نمی‌شُویید. گفتم: شما می‌توانید یک روایت صحیح از نبی مکرّم برای من بیاورید که شستن پا در وضو لازم است؟ گفت: زیاد است. گفتم: من کاری ندارم که زیاد است، یک روایت را برای من بیاور. گفت: الآن به یاد ندارم.

گفتم: شما یک روایتی بیاورید که آقای ابوبکر موقع وضو گرفتن پای خود را می‌شست، من از شما قبول می‌کنم و از امشب هر شب می‌خواهم وضو بگیرم پای خود را می‌شُویم. گفت: یعنی ما نداریم؟! گفتم: اگر دارید برای من بیاور. گفتم: ابوبکر یکی، دو سال بیشتر نبود، خلیفه‌ی دوم که نزدیک ۱۰، ۱۲ سال بود یک روایت از عمر برای من بیاور که ایشان موقع وضو گرفتن پای خود را می‌شست. گفت: یعنی حضرت عمر هم نداشت؟ گفتم: من نمی‌دانم شما برای من روایت بیاور.

یک روایت صحیح بیاور که خلیفه‌ی دوم وقتی وضو می‌گرفت پای خود را می‌شست. گفت: چه می‌گویی؟ گفتم: خود عثمان شش سال اوّل خلافت خود هم وضو می‌گرفت، پای خود را مسح می‌کشید، به مکّه رفت دید عرب‌ها با پای آلوده کنار بیت الحرام می‌آیند. گفت: کسی می‌خواهد وضو بگیرد به جای مسح کردن پای خود را بشُوید، با پای تمیز به این‌جا بیاید.

گفتم قضیه این است، شما بروید تحقیق کنید. این بنده‌ی خدا خیلی ناراحت شد. دیدم یک کتابی در دست دارد. گفت: شما آخوندهای قم همه متحجّر هستید و کتاب‌های روشنفکرها را نمی‌خوانید. بعد این کتاب را نشان داد، گفت این از کتاب‌هایی است که آدم را روشن می‌کند، حقایق را بیان می‌کند. نگاه کردم دیدم روی آن فقه السّنه نوشته است. گفتم: فقه السنّه سیّد سابق است؟ گفت: بله. گفتم: بله این کتاب قبلاً در نُه جلد چاپ شده بود، بعداً سه جلد در بیروت چاپ شد، اوّلاً در دانشگاه فلان کتاب درسی شد بعد در عربستان است. من کل محتوای کتاب را برای او مطرح کردم. گفتم: اگر شما تازه این کتاب را گرفتید، ما خیلی از صفحات این کتاب را مطالعه کردیم و به نفع خود و به نفع عقاید شیعه است، ما از مطالب ایشان داریم. حتّی در رابطه با مسح هم از مطالبی که بحث مسح پا را مطرح کرده است، خود آقای سیّد سابق است و در پایان هم می‌گوید قرآن می‌گوید پا را مسح کنید، سنّت می‌گوید پا را مسح کنید، ولی چه کار کنیم علمای ما پای خود را می‌شُویند ما ناگزیر هستیم از قرآن و سنّت دست برداریم.

گفتم: می‌خواهی این را به عنوان روشنفکر برای من معرّفی کنید؟ شما که می‌گویید اهل سنّت هستید. دید نه… مخصوصاً میزبان او هم بود، زن و بچّه‌ی او را هم نشسته بودند، خیلی ناراحت شد و شروع به هتاکی کرد. گفتم: برادر من! ما تا آن اندازه با شما بحث می‌کنیم که بحث علمی و دوستانه باشد، هتاکی باشد دیگر ما نیستیم.

شما چندین بار هم فحش بدهید یک فحش از ما نخواهید شنید. چون ما در مکتبی بزرگ شدیم که فحش دادن را خیانت و گناه می‌شمارند و معتقد هستیم فحش برای کسی است که حرفی برای زدن ندارد. سب و شتم «دَلِیلَ مَنْ لا دَلِیلَ لَهُ». ما آمدیم و بعد از یکی، دو ماه به دوستان خود در دبی زنگ زدیم، گفتیم دوست ما چه شد. گفت: فلانی بعد از رفتن شما یک نامه‌ای بلند بالایی نوشت، به این‌جا آورد، به من گفت: این را به رابطه العالم الاسلامی مدینه فکس کن. رابطه العالم الاسلامی مرکز فرهنگی وهابیّت است، مثل سازمان تبلیغات ما است، ولی در تمام کشورهای اسلامی این‌ها شعبه دارند و در خود سازمان ملل عضو مراقب دارند. در سازمان یونسکو عضو رسمی دارند و بودجه‌ای هم که مصرف می‌کنند بودجه آن open است یعنی هر چقدر مصرف بکنند دولت موظّف است این بودجه را به آن‌ها تزریق کند.

گفت: یک نامه‌ای آورد و من به آن‌جا فکس کردم. بعد از سه، چهار روز جواب آمد که من قبل از این‌که آن را به او بدهم خواندم. نوشته بود آقای فلان شما با علمای شیعه که بحث می‌کنید، به این مطالب می‌رسد، سریع بحث را عوض کن. چون در کتاب‌های ما این مطالب به صورت صحیح آمده است و اصلاً صلاح نیست ما در این زمینه با علمای شیعه بحث کنیم. گفت: وقتی من جواب این فکس را به او دادم خواند، گویا آسمان بر سر او خراب شد. دیدم خیلی ناراحت شد. امید داشت که از آن‌جا جواب بگیرد و برای مسلمان‌ کردن شیعه‌ها… چندین بار هم می‌گفت بنده خدا پدر و مادرم مشرک هستند، هر کاری کردم نتوانستم آن‌ها را مسلمان کنم، ولی در حال شرک آن‌ها را می‌بینم ناراحت می‌شود که فردای قیامت آن‌ها در آتش جهنّم هستند. گفت: این بنده‌ی خدا شاخ و بال او ریخت. به من گفت: برای من ویزا بگیر من می‌خواهم برگردم. رفتم برای او ویزا گرفتیم، چمدان خود را بست و برای همیشه رفت.

شیعه شدن علمای بزرگ اهل سنّت به برکت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

علی أی حالٍ قضیه‌ی صدیقه‌ی طاهره قضیه‌ای است که ما معمولاً در بحث‌های خود به عنوان ضربه‌ی نهایی و به قول معروف تیر خلاصی از آن استفاده می‌کنیم و شما این کتاب موسوعه من حیاه المستبصرین که مرکز ابحاث عقائدیه چاپ کرده است، در اینترنت موجود است و در مکتبه‌ی اهل بیت هم است. ببینید عدّه‌ی زیادی از اساتید دانشگاه‌ها و علمای بزرگ اهل سنّت شیعه شدند به برکت همین قضیه‌ی «فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی»[۱۳]، «أَنَّ فَاطمه غَضَبَت عَلَى أَبی بکر»[۱۴] این دو را کنار هم می‌گذارند دیگر هیچ راه گریزی ندارند، راه فراری ندارند. راه توجیه هم ندارند.

استفاده کردن از فاطمه‌ی زهرا به عنوان الگوی و ملاک حق و باطل

لذا نبی مکرّم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که می‌گوید زهرای مرضیه پاره‌ی وجود من است، رضایت او رضایت من، غضب او غضب من است، رضایت و غضب زهرا هم سنگ رضایت و غضب خدای عالم است، نبی مکرّم می‌خواهد برای بعد از خودش حتّی ۱۴۰۰ سال بعد هم، منِ قزوینی می‌خواهم با یک وهابی بحث کنم، بیایم از فاطمه‌ی زهرا به عنوان الگو، معیار و ملاک حق و باطل استفاده کنم تا إلی قیام قیامت به این شکل است.

لذا این احادیث و روایات در فضایل صدیقه‌ی طاهره به عنوان یک احادیث و فضایلی است که دختر پیغمبر بوده است، فرزند پیغمبر بوده است، نه این قضایا نیست. حالا گذشته از آن جایگاه بالایی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارد و این‌ها در حقیقت آن مقام و مرتبه‌ی والای صدیقه‌ی طاهره را می‌خواهد بیان بکند، مهم‌تر از همه و بزرگترین پیام این روایات این است که پیغمبر اکرم برای ما ملاک بدهد، معیار بدهد، برای ما الگو معرّفی کند. در این میدان ۷۳ فرقه‌ای که تقسیم می‌شوند حضرت زهرا در کدام طایفه است.

صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) سرور بهشتیان

علّامه‌ی امینی (رضوان الله علیه) یک جمله‌ای دارد می‌گوید حضرت صدیقه‌ی طاهره زیر بار خلافت ابوبکر نرفت و با او بیعت نکرد. اگر بنا است با بیعت نکردن او جزء فرقه‌ی هالکه باشد، بهشت نرود ما بهشتی که حضرت زهرا نباشد قدم نمی‌گذاریم، جهنّم با حضرت زهرا از هزاران بهشت بدون زهرا با ارزش‌تر است و الله هم این‌چنین است. و حال این‌که می‌گویند نه تنها صدیقه‌ی طاهره اهل بهشت است، سرور بهشتیان است.

دنبال شفیع بودن انبیاء در قیامت

من این عبارت را در کتاب معاد مرحوم آیت الله رفیعی قزوینی که استاد فلسفه‌ی حضرت امام بوده دیدم که ما هم در کتاب‌های خود داریم، در صحیح بخاری و مسلم هم است. در بعضی از منازل قیامت به قدری عرصه تنگ می‌شود که انبیاء هم دنبال شفیع می‌گردند که قرآن می‌فرماید: «وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ»[۱۵]ما فردای قیامت از مرسلین هم حساب می‌خواهیم که به ما پس بدهند.

شفیع قرار دادن دستان بریده‌ی ابو الفضل العباس (علیه السّلام) در قیامت

دارد بر این‌که انبیاء از حضرت آدم تا حضرت عیسی گرفته در خانه‌ی نبی مکرّم می‌آیند یا رسول الله! اشرف خلایق، اشرف مخلوقات هستی، با این وضعی که در این عرصه پیش آمده است ما وحشت داریم، دلهره داریم، شما بیا برای ما شفاعت کن که خدای عالم با ما با حساب آسان معامله کند. اگر سخت‌گیری کند همه‌ی ما رفوزه هستیم. نبی مکرّم انبیاء را برمی‌دارد و می‌آید در آن محلی که حضرت زهرا در آن‌جا است. یا فاطمه‌ی زهرا امروز انبیاء به در خانه‌ی ما آمدند. این‌ها به ما متوسّل شدند، این‌ها از ما طلب شفاعت کردند. جایگاه حضرت زهرا این است. بعد می‌فرماید: زهرا جان! برای امروز چه چیزی تهیّه کردی و چه عملی پیش خدای عالم واسطه قرار بدهی که به برکت آن عمل خدای عالم بر انبیاء و پیامبران الهی عنایت کند؟ دارد که صدیقه‌ی طاهره عرض می‌کند یا ابتاه، یا رسول الله! «کفانا لهذا الیوم یدی مقطوعه الولدی العباس» بابا من برای امروز پیش خدای عالم دو دسته بریده‌ی فرزندم ابوالفضل را می‌برم. اصلاً قضایا قضایای دیگری است. مسائل به گونه‌ای دیگر است. حالا قضیه چیست؟

از میان همه یا این‌که این مسئله‌ی خیلی مهمی نیست. این دو دست بریده‌ی قمر بنی هاشم برای ما امروز کفایت می‌کند. البتّه این را هم عرض کنم. من بارها به دوستان می‌گویم در کربلا ۷۲ نفر در رکاب امام حسین شهید شدند. ولی از این ۷۲ نفر حتّی شما به کربلا می‌روید یک سنگی قبری هم نمی‌بینید، نه تنها گنبد و بارگاه ندارند، سنگ و قبر هم نمی‌بینید. ولی قمر بنی هاشم حرمی، گنبدی و بارگاهی، تشکیلاتی دارد.

باب الحسین بودن قمر بنی هاشم (علیه السّلام)

من همیشه به دوستان می‌گویم قمر بنی هاشم هم باب الحوائج است، هم باب الحسین است، رئیس دفتر حسین است. من خودم ملتزم هستم که وقتی کربلا می‌روم اوّل حرم قمر بنی هاشم می‌روم. یک مقداری در کنار آن ضریح نازنین می‌نشینم که آدم احساس می‌کند در کنار عرش خدا نشسته است. یک مقداری با قمر بنی هاشم صحبت می‌کنم، گریه و استغفار می‌کنم. باید از حضرت قمر بنی هاشم اجازه بگیریم. مثل این‌که شما می‌خواهید پیش استاندار بروید، اوّل پیش رئیس دفتر می‌روید، او اوّل هماهنگ می‌کند. آقا قمر بنی هاشم هم در حقیقت رئیس دفتر امام حسین است، او باید اجازه بدهد، او باید امضا کند.

لذا شما وقتی وارد کربلا می‌شوید اوّل گنبدی که به چشم شما می‌خورد گنبد قمر بنی هاشم است. گنبد آقا امام حسین رو به روی این خیابان نیست که از طرف نجف که شما می‌روید اوّل گنبد حضرت ابوالفضل به چشم شما می‌خورد و این فرزند غیور امیر المؤمنین نمی‌دانم چه کرد چه در دوران عمر خود با امام حسین و چه در کربلا با آقا امام حسین چه کرد. من می‌گویم آقا ابوالفضل شما کاری کردید که سر مادرت ام البنین را پیش حضرت زهرا بلند کردی. با این وفاداری و صفای خود و با این غیرت خود مادرت ام البنین را سرافراز کردی.


[۱]– سوره‌ی اعراف، آیه ۴۳٫

[۲]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۰۴٫

[۳]– روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، ج ‏۲، ص ۱۴۹٫

[۴]– وسائل الشیعه، المقدمه، ص ۴۷٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ‏۳۸، ص ۱۸۹٫

[۶]– الأمالی (للطوسی)، ص ۳۳۴٫

[۷]– سوره‌ی مسد، آیه ۱٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ‏۲۸، ص ۳۰٫

[۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۳۸۴٫

[۱۰]– الکافی، ج ‏۱، ص ۳۷۷٫

[۱۱]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۰۴٫

[۱۲]– صحیح بخاری، ج ۵، ص ۸۲، ح ۴۲۴۰٫

[۱۳]– الأمالی( للصدوق)، ص ۱۰۴٫

[۱۴]– ثم اهتدیت، ص ۱۳۶٫

[۱۵]– سوره‌ی اعراف، آیه ۶٫