باسمه تعالی

اصول فقه

مرور بحث تنبیه پنجم استصحاب کلی

در تنبیه پنجم از استصحاب بودیم که استصحاب در زمان بود و استصحاب آنچه که مقید به زمان است.

خود زمان بحث شد که اگر زمان، قید وجوب باشد، استصحاب آن محذور ندارد، ولی اگر زمان، قید متعلق باشد و ظرف واجب باشد، مورد بحث واقع شد، مثلا مثل ” إمساک فی النهار” که قید متعلق است و زمان، قید إمساک است، اینجا فقها مقداری به مشکل برخوردند و اقوالی پیدا شد.

یک قول این بود که مرحوم شیخ داشتند و علی الظاهر مرحوم نائینی هم همان را می فرمایند که ما حکم را استصحاب کنیم، چرا که دیگر خود زمان را نمی توانیم استصحاب کنیم لذا خود وجوب را استصحاب می کنیم. مثلا “صلاه فی النهار”، “إمساک فی النهار”، “صلاه فی الطلوع الفجر”، اینها را نمی توان استصحاب کرد چون یا حالت سابقه ندارد و یا اصلا نمی شود استصحاب زمان را ابات کنم، لذا وجوب را استصحاب می کنم، این وجوب که آمده بود، آیا رفته است یا نرفته است؟ می گویموجوب هست.

یعنی اینها از راه وجوب آمدند.

Kahani-13971110-Osool-Thaqalain_IR (1)

مبنای دیگر این بود که “إمساک فی النهار” را استصحاب کنیم، الان نمی دانم آفتاب غروب کرده تا من افطار کنم یا هنوز باقی است تا إمساک باشد؟ یک وقت می توانیم بگوییم نهار باقی است که گفتیم این ثابت نمی کند که إمساک در نهار باشد، پس چه کنیم؟ مرحوم آخوند فرمودند که ما “إمساک فی النهار” را استصحاب می کنیم.

که در ادامه یک اشکال به مرحوم شیخ شد و اشکال دیگری به مرحوم آخوند.

اشکال به بیان شیخ انصاری در باب استصحاب حکم  در زمانیات

اشکال ما به مرحوم شیخ که آقای خویی هم داشتند این بود که وقتی موضوع هنوز مشخص نیست و مشکوک است، شما چطور استصحاب حکم می کنی؟ وجوب بالاخره باید روی چیزی بیاید که در ما نحن فیه باید بیاید روی ” إمساک فی النهار” که مشکوک است.

بیان مرحوم آخوند و اشکال به آن

آخوند گفته بودند که مثلا یک ساعت قبل “إمساک فی النهار” داشتم، الان آن ” إمساک فی النهار” باقی است یا نه؟ استصحاب می کنم که باقی است و لذا واجب می شود و می گوییم “یجب الإمساک فی النهار” و وجوب پیدا می کند. إمساک همان صوم است که باید فی النهار باشد، لذا این إمساک را یک ساعت قبل داشتم و همان را استصحاب می کنم و وجوب می آید.

 اشکالی که بر مرحوم آخوند شده بود این بود که در مثال مذکور، مشکل حل شد و درست است، اما همه جا حل نمی شود، مثلا شما ” صلاه فی النهار” را بفرمایید که چگونه حل می شود؟ یک ساعت قبل “صلاه فی النهار” ی نبوده که استصحاب کنیم. در مثال قبل، یک ساعت قبل، “إمساک فی النهار” را داشتم اما اینجا ” صلاه فی النهار” ندارم و حالت سابقه ندارد. یعنی اینجا کان ناقصه حالت سابقه ندارد، در حالی که در مثال قبل، کان ناقصه، حالت سابقه داشت یعنی “الإمساک فی النهار کان موجوداً متیقناً و الان کماکان” لذا الان استصحابش می کنم، اما “صلاه فی النهار” حالت سابقه ندارد که بخواهیم استصحابش کنیم و اگرهم “نهار” را بخواهی استصحاب کنی، نمی شود، چرا که استصحاب “نهار”، ثابت نمی کند که “هذه الصلاه فی النهار”.

Kahani-13971110-Osool-Thaqalain_IR (2)

لذا به آخوند اشکال می شود که در این مثال ها شما نتوانستی مشکل را حل کنی.

اگر بگوید “نهار” را استصحاب می کنم که می گوید پس چرا شما در مثال قبل، نهار را استصحاب نکردی؟ که در جواب می گوید قبول ندارم چرا که استصحاب “نهار”، “إمساک فی النهار” را اثبات نمی کند.

پس اینجا هم “صلاه فی النهار” حالت سابقه ندارد، نهار را هم که می خواهی استصحاب کنی، “صلاه فی النهار” را ثابت نمی کند، در مورد استصحاب وجوب هم که شما حرف شیخ را قبول نداری. یعنی در حقیقت آخوند، حرف شیخ را قبول نکرده و استصحاب “نهار” را هم جاری نمی داند و قول سومی را اختیار کرده است و با قول سوم می خواهد قضیه را حل کند، که اشکال این است که أخص از مدعاست، شما “إمساک فی النهار” را مثال زدی که در همین مثال درست است، اما در مثال ” صلاه فی النهار” مشکل باقی است و نمی توانیم مشکل را در همه جا حل کنیم. یعنی ما باید هر جا که احتمال می دهیم زمان قید متعلق است را حل بکنیم، یعنی هم باید “صوم فی النهار” را حل بکنیم و هم “صلاظ فی النهار” را.

بیان آقا ضیاء برای تقویت مرحوم آخوند

آقا ضیاء که از شاگردان مرحوم آخوند است،  حلی داشتند و به کمک مرحوم آخوند شتافتند تا قول مرحوم آخوند را تقویت کند، فرمود در استصحاب “إمساک فی النهار”، استصحاب، تنجیزی است، یعنی بالفعل استصحاب متیقن و سابق دارم را همان را استصحاب می کنم، اما در “صلاه فی النهار” که حالت سابقه ندارد، و نمی تواند هم بگوید که روز باقی است پس نماز بخوانم، چون این استصحاب، “هذه الصلاه فی النهار” را ثابت نمی کند، یعنی ظرف  مظروفیت را اثبات نمی کند، لذا آقا ضیاء می فرمایند که در این مثال ها به شکل تعلیقی می گوییم. اگر نماز خوانده بود “فی النهار” بود، یعنی ” کان إذا صلی فی ساعه سابقه کانت الصلاه فی النهار و الان کماکان” و استصحاب تعلیقی می کنیم.

Kahani-13971110-Osool-Thaqalain_IR (3)

اشکال به بیان آقا ضیاء

 اشکالی که بر آقا ضیاء این بود که استصحاب تعلیقی ای که آقایان بحث می کنند، بر فرض تمامیت آن که در بحث بعدی خواهد آمد، در باب احکام است نه در باب موضوعات، “یعنی إذا غلی یحرم” که حرمت تعلیقی است. مثلا می گوییم کشمش اگر انگور بود، حرام بود، یعنی شبهه حکمیه است ، و حرمتش را نمی دانم، و موضوعیه نیست، اما در ما نحن فیه شبهه موضوعیه است، نمی دانم که روز است یا روز نیست، اما در اولی شبهه حکمیه است و نمی دانم این کشمشی که غلیان پیدا  می کند، نجس هست یا نیست؟ آیا حرمت أکل درد یا ندارد؟ می گویم اگر انگور بود، به غلیان می افتاد، حرام بود، “العنب إذا غلی یحرم”، همین حرمت تعلیقی را استصحاب می کنیم تا الان و اینجا به فعلیت می رسد، و لکن در شبهات حکمیه جاری می شود نه در شبهات موضوعیه،یعنی موضوع بحث قائلین به استصحاب تعلیقی و عدم قائلین به آن، موضوع بحثشان در شبهات حکمیه است.

یک وقتی از شب های ماه مبارک بود که در منزل آقای شبیری بودیم و گاهی می رفتیم و بحث های خوبی می شد که البته اینطور جلسات خیلی مفید است، حال نهایتا حسن اتفاق ما ماندیم و آقا زاده شان و خودشان، فرعی گفتند و آقا زاده شان گفت استصحاب تعلیقی، که من عرض کردم استصحاب تعلیقی در شبهات حکمیه جاری می شود نه در موضوعات، که آقای شبیری گفتند حق با ماست و استصحاب تعلیقی در شبهات حکمیه جاری می شود نه در موضوعات، هم چنان که ایشان هم جاری نمی دانند.

بیان آقای خویی برای حل مسئله

حال آقای خویی می خواهد مسئله “صلاه فی النهار” را حل بکند، بیانشان این است که “صلاه فی النهار”، ترکیب است و “صلاه” فعل مکلف است، “نهار” هم یک موجود خارجی است هر چند “فی النهار” است اما ظرفیتش تکمیل است و در غیر زمان نمی توان بود،  این زمان، یک موجود خارجی است و صلاه هم که فعل مکلف است، نهار وصف صلاه نیست، چون اگر نهار نعت و وصف برای صلاه باشد، مشکل پیش می آید، هر چند شارع می تواند وصف قرار دهد. باید توجه شود که قید، غیر از وصفیت است، ترکیب هم که باشد قید است، یعنی در ترکیب قید است، چون نسبت به هم مقید هستند، مثلا صلاه با طهارت، ترکیب است و نعتی نیست، اگر بگویی “صلاه عن طهارهٍ” وصفی است می گوییم طهارت وصف صلاه نیست بلکه وصف مصلی است، یعنی طهارت مصلی یا وضوی مصلی. پس این صلاه باید با طهارت باشد یعنی صلاتی باشد که طهارتی باشد، مقید هستند چون طهارت شرط صلات است، اما معنای تقیید غیر از معنای وصفیت است، اینطور نیست که چون مقید باشد پس نعتی است. تقیید هم در ترکیب است و هم در نعتی. نعتی یعنی وصف موضوع مثل قرشیت مرأه.

اینجا هم اگر مقید به وصف شده باشد نعتی است و الا فلا. مثلا “أکرم عالم عادل” وصف است اما “العالم و کان عادلاً” وصف نیست، یا مثلا “أکرم زید العالم” وصف است، یعنی زید باشد و عالم هم باشد و بعد استصحاب کند، چون ترکیب نیست از این جهت که عالم وصف زید است و علم نمی تواند بی موصوف باشد، لذا نعت است و استصحابش استصحاب نعتی است، چون وصف است، یعنی قید هست اما وصفیت هم هست، قیدیت هست چون شارع مقید کرده است، وصفیت هم هست.

یعنی یا شارع وصف اعتبار بکند یا اینکه خودبخود وصف باشد، مثلا عرض با جوهر خود وصف است مثل “بیاض الجدار” لذا دیگر نمی توان “بیاض” به تنهایی را استصحاب کرد، باید بگویی این جدار سابقا بود و بیاضیت داشت، الان هم آیا بیاضیتش رفته یا نه؟ استصحاب می کنیم یعنی به نحو نعتی است.

اما ترکیب در جایی است که وصف و موصوف نباشد.

مستشکل: در “زید العالم” عالم طبق تعریف مشتق، دلالت بر ذات هم می کند، پس وقتی عالم می گوییم نگاهمان بر خود زید هم هست.

جواب: ذات مبهمی است که حمل بر زید شده است، یعنی ذات مبهمی است که بر هر چیزی قابل حمل است، بر زید، بر بکر، بر عمر، بر همه قابل حمل است.

پس این عالم وصف زید است و می شود نعتی. مثلا در “زید کان عالما”  شک می کنم الان علم دارد یا نه، اسصحاب می کنم عالم بودن را که می شود استصحاب نعتی، چون باید با حفظ موضوع باشد و استصحاب عدم ازلی ندارد.عدم ازلی یعنی نعتی نیست، یعنی بگوییم یک زمانی که زید نبود، عالم هم نبود، این دیگر نعتی نیست.عدم، نعتی نیست. اما خود وجود عالم نعتی است.

Kahani-13971110-Osool-Thaqalain_IR (4)

اشکال آقای خویی این است که اگر وصف یکدیگر باشند،می شد نعتی و  قبول است، پس می شود “إمساک متصف به نهاریت” که نهار وصف إمساک می شود، اما اینطور نیست که نهار وصف إمساک باشد، بلکه إمساک، وصف مکلف است چون همان صوم است و از عوارض مکلف است، و نسبت نهار با إمساک، نسبت وصف و موصوفی نیست و چون وصف و موصوفی نیست، ترکیب می شود. حالا با توجه به اینکه ترکیب شد، “إمساک” بالوجدان است، دارم چون چیزی نخوردم ومفطری نیامده است، نهاریت هم بالتعبد است.

این حرف آقای خویی است، یعنی دیگر به “إمساک فی النهار” آخوند نیازی نیست.

با این بیان، مشکل در همه جا حل می شود، مثلا وقتی می آییم روی “صلاه فی النهار” ، صلاه فعل مکلف است و نهار هم یکی از موجودات خارجیه است، زمان، امر موجود فی الخارج است و وصفیتی ندارد، زمان مثل جوهر می ماند و یک امر موجودی است و برای خود استقلال وجودی دارد، ممکن است محل داشته باشد اما معنای محل داشتن غیر از عرض بودن است، لذا زمان عرض نیست، عرض عارض بر جوهر است مثل سفیدی و سیاهی و..، اما زمان موجود مستقلی است و نسبتش به امساک، نسبت وصف و موصوفی نیست،وقتی وصف و موصوفی نشد، مسئله حل می شود.

مستشکل: “فی” ظرفیت را نشان می دهد.

جواب: ظرفیت خودبخود هست و تغییری در ترکیب و نعتیت ایجاد نمی کند، آنچه که مهم است این است که وصف موصوف باشد که در اینجا نیست.

بیان آقای وحید و اشکال به مرحوم خویی

اینجا شیخنا الاستاذ بیانی دارند و می فرمایند بر اینکه بیان آقای خویی در صلاه تمام نمی شود، حتی اگر در مثال اول به جای “إمساک فی النهار”، “صوم فی النهار” بگذاریم، مشکل حل نمی شود.

به هر حال در دومی یک راهی برای حل هست اما در اولی مشکل هست، یعنی با بیان آقای خویی مسئله  الصلاه فی النهار” حل نمی شود.

یک مرتبه هست که می فرماید “إذا تحقق النهار یجب علیک الصلاه” که ظرفیتی أخذ نکرده است، تحقق نهار هست و وجوب صلاه،مل “إذا زالت الشمس فصلّ”، اینجا ظرفیتی أخذ نکرده است، ولو اینکه خودبخود ظرفیت باشد، در این موارد حق با شماست و ترکیب است، اما آنجایی که خود شارع ظرف را أخذ می کند و می گوید “فی النهار”  مثلا می فرماید “یجب علیک الصلاه فی النهار” اینجا ظرفیت أخذ کرده است، پس ظرف و مظروف را اعتبار کرده است، بعباره أخری نهاریت را ظرف أخذ کرده است و صلاه را مظروف قرار داده است برای نهاریت، پس استصحاب نهار باید این ظرفیت را هم ثابت کند، یعنی باید ثابت کند که “الصلاه فی النهار”، چون شارع ظرفیت را أخذ کرده است، معنای أخذ ظرفیت یعنی دخیل در ملاک و دخیل در غرض.

یک  وقتی هست که شارع ظرفیت را أخذ نمی کند که بحث نیست اما وقتی شارع چیزی را أخذ کرد یعنی دخیل در ملاک و غرض است.

در ادامه استاد می فرمایند که روایات ما دو دسته اند،در یک دسته ظرفیت أخذ نشده است، یعنی کیفیت را بیان نکرده و گفته اند که اگر نهار بود، نماز بخوانید. در یک دسته ظرفیت أخذ شده است:

روایات علی طائفتین، إحداهما ما لیس فیها الظرفیه بل الموضوع الصلاه و الزوال و الوقت

اینجا حق با شماست یعنی وقتی که “دخل وقت”، “یجب علیک الصلاه و الطهور”

بررسی روایات

حال روایات را بررسی می کنیم، ابتدا روایات دسته اول:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا زَالَتِ‏ الشَّمْسُ‏ دَخَلَ‏ الْوَقْتَانِ‏ الظُّهْرُ وَ الْعَصْرُ فَإِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ الْوَقْتَانِ الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَه[۱]

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ وَ الْعَبَّاسِ بْنِ الْمَعْرُوفِ جَمِیعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَهَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَهَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ وَقْتِ‏ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ فَقَالَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ وَقْتُ‏ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ جَمِیعاً إِلَّا أَنَّ هَذِهِ قَبْلَ هَذِهِ ثُمَّ أَنْتَ فِی وَقْتٍ مِنْهُمَا جَمِیعاً حَتَّى تَغِیبَ الشَّمْس‏[۲]

زراره که خودش از اجلّاء است، پسرش هم عبید از ثقات است.

در روایت نمی گوید صلّ فی الظهر، صلّ فی النهار، یعنی ظرف نداریم.

ظاهر این روایات ترکیب است چون ظرفیت أخذ نکرده است، اما طائفه دومی هم داریم که “ما ظاهره الظرفیه” یعنی “صلاه فی النهار”:

صحیحه زراره: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الصَّلَاهِ فَقَالَ‏ خَمْسُ‏ صَلَوَاتٍ‏ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَقُلْتُ هَلْ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ فِی کِتَابِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِنَبِیِّهِ ص‏ أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ‏ «۸» وَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا وَ فِیمَا بَیْنَ دُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ أَرْبَع صَلَوَات‏‏[۳]

از پنج نماز، سه تا در نهار است “فی النهار” و دو تا “فی اللیل”

این روایت چند سند دارد که ما سند معتبرش را گرفتیم: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَهَ

که روایت طبق اصطلاح أخیر، صحیحه است که قدیم حسنه تعبیر می شده است، حتی آقای حکیم هم در مستمسک، حسنه می گویند اما اخیراً همه صحیحه می گویند.

ابراهیم هاشم اولین کسی است که از کوفه به قم نشر حدیث کرد.

مستشکل: فرق بین صحیحه و حسنه چیست؟

جواب: راوی همه امامی اند اما یکی یا همه مدح دارند (توثیق ندارند) اما اگر همه امامی باشند و توثیق داشته باشند، صحیحه می گویند، اگر عدل امامی باند می گوییم صحیحه اعلایی.

اگر همه یا یک نفر عامی باشد یا اینکه امامی اثنی عشری نباشد که توثیق دارد می شود موثقه، یعنی اگر یک راوی  واقفی باشد یا فطحی یا زیدی، روایت موثقه می شود.

ما در روایات، حماد عن حریز عن زراره زیاد داریم.

درروایت کلمه “فی” أخذ شده است، یعنی “ خَمْسُ‏ صَلَوَاتٍ‏ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ”

و قد أخذ کلمه “فی” و کلمه “بین” بنحو تقیید، فیدل علی أنّ الموضوع هو الصلاه فی النهار و بین النهار بهذه الصحیحه

که در روایت هم “فی” هست و هم “بین”[۴] گه می فرماید با این صحیحه ما مطلقات را قید می زنیم، با توجه به اینکه مثبتین هستند چگونه تقیید می خورد؟

شما “موت” را فرض کنید که یک امر وجودی است، آقایان می گویند آنجایی که شک داری نماز آوردی یا نه، فوت محرز نیست، و استصحاب عدم إتیان فوت أمر وجودی را درست نمی کند.

امام خمینی ره بیانی دارند و می فرمایند موضوع تنها فوت نیست، یک موضوع “لم یصلّها” هم داریم که خود استاد هم همین بیان را تقویت کردند. پس ما دو موضوع داریم که یکی اش فوت است که “لم یصلّها” یعنی اصلا نماز نخوانده است، و در نتیجه امر عدمی ثابت می شود.

ما نحن فیه هم همینطور است، یعنی دو دسته روایات داریم، یک دسته ظرفیت یا بین است، و یک دسته هم مطلق است و مثبتین هستند.

روش جمع بین دسته روایات و اقوال در جمع بین مطلق و مقید مثبتین

مثبتین هستند و یکی مطلق است و یکی مقید مثل “أکرم العادل” و “أکرم العادل العالم”.

اینجا دو مبنا است، یک مبنا این است که هر جا وحدت مطلوب باشد، حمل مطلق بر مقید می شود، یعنی از من صرف الوجود می خواهد و تعدد مطلوب نیست، یعنی فقط یک نماز از من می خواهد. آنجا که صرف الوجود است مثل “أعتق رقبه” است، که در این مورد حمل مطلق بر مقید می شود. پس در مثبتینی که وحدت مطلوب إحراز شده است،  یعنی صرف الوجود می خواهد و تعدد مطلوب نیست، حمل مطلق بر مقید می شود.

مبنای دیگری هم هست که از مختصات آقای خویی بود که ما تقویت کردیم در حالی که از تلامذه ایشان، هیچکس قبول نکرده است، استاد هم در دو دوره سابق قبول می کرد اما در دوره سوم قبول نکردند.

آن بیان این است که ما اگر مطلقی داریم و مقیدی هم داریم، اصل در قید احترازیت است و قید توضیحی و قید غالب خلاف اصل است، مثلا آنجایی که می فرماید: وَ رَبائِبُکُمُ‏ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ [۵] اصل قید، احترازیت است، اما با استفاده از دلیلی که در جای دیگر ثابت شده است، می گوییم نظر به غالب دارد. لذا قرینه باید بیاید و اصل قید، احترازیت است.

احترازیت از سنخ حکم، یعنی حکم روی طبیعت نرفته است، چون احترازی است و معنای احترازیت این است که حکم روی طبیعت نرفته است، گرچه آقای خویی می گویند من ندیدم کسی بگوید، اما نوعا علما حمل مطلق بر مقید را در بحث مطلق و مقید گفته اند.

در نتیجه یا این مبنا را می گوییم که اصل در فید احترازیت است و طبیعت مقید می شود، یا مبنای صرف الوجود را می گوییم که اینجا قطعا مقید می شود.

لذا وقتی مقید شد، موضوع ظرفیت می شود.

پس اشکال بر آقای خویی این است که ظرفیت باید احراز شود.

بیان استاد کاهانی

ما عرضی داریم مثلا در “الماء المتغیر نجس” تغیر وصف آب است و با این حال استصحاب آب می کنیم و تغیر را استصحاب نمی کنیم چون از حالات است، درست است که شارع دلیلاً وصف قرار داده است، اما عرف آن را وصف نمی بیند و از حالات می بیند.

حال باید ببینیم اینجا که شارع ظرف گرفته است، عرف چگونه می بیند؟ عرف در اینجا یک صلاه می بیند و یک نهاریت، یعنی عرف نهاریت را وصف صلاه نمی بیند و ترکیبی می بیند، یعنی همان که آقای خویی اشاره کردند که نهاریت را وصف صلاه نمی بیند.

شارع ظرف و مظروف أخذ کرده اما طوری است که در طبیعت هم هست و در ملاکش هم بالطبع دخیل هست.

بله اگر معیار در بحث استصحاب، موضوع دلیل باشد، حرف درستی است و می گوییم ظرفیت أخذ شده است و استصحاب مشکل پیدا می کند اما اگر در استصحاب در باب موضوع، فهم عرف باشد و وحدت موضوع عند العرف باشد، به نحو ترکیب می شود. یعنی زمان را وصفی نمی بیند هر چند شارع أخذ کرده است اما عرف آن را نمی بیند.

مستشکل: گاهی اوقات عرف هم می بیند…

به نحو وصفیت نمی بیند بلکه مکان را ظرف می بیند، یعنی مقدی شده است و شارع هم ظرف و مظروف أخذ کرده استاما عرف آن را ترکیب می بیند. خلاصه اینکه معیار وحدت عرفی است، اگر عرف وصف موصوف دید یک طور می شود و اگر ظرف و مظروف دید به نحو ترکیب، طوری دیگر می شود.

بحث در باب شبهه موضوعه تمام شد و انشالله وارد شبهه مفهومیه می شویم که آیا استصحاب جاری می شود یا نه، مثل غروب

 

 برای دریافت فایل PDF تقریر این جلسه اینجا کلیک نمایید.

 


 

[۱] – وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۵

[۲] وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۳۶۵

[۳] – وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۱۱۰

[۴] فِیمَا بَیْنَ دُلُوکِ الشَّمْسِ

[۵] – سوره نساء، آیه ۲۳