«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه افضل صلواه المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خداوند ما را از دیدار روی مبارک حضرت ولی‌عصر اروحنا فداه و امیدِ دیدار آن بزرگوار ناامید نکند و ظهور حضرتش را در زمانِ حیات ما مقدر کند و توفیق خدمت، نوکری و شهادت درراه آن بزرگوار را نصیب همه ما کند، صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآل ِمُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

خطبه ۲۰۹ نهج البلاغه

خطبه که امروز در محضرش هستیم و راجع به آن باهم گفت‌وگو می‌کنیم؛ می‌توان آن را در «نهج البلاغه» خطبه ۲۰۷ یا ۲۰۹ و در «فیض الاسلام» خطبه ۲۰۰ و همین حوالی پیدا کرد.

موضوع این خطبه، نگاه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به‌افراط و تفریط در مسئله زُهد است.
هنوز هم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مظلوم است و هرکسی به هر شکلی که دوست دارد ایشان را معرفی می‌کند؛ به جای اینکه ایشان را آن‌گونه که هستند، بشناسیم.

بنده فقط یک جمله عرض می‌کنم. من زمانی نمی‌فهمیدم چطور امکان داشت عده ای از دوستانِ حضرت  امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه، حضرت را تکذیب یا نقد می‌کردند ولی بعدها متوجّه شدم اگر امروز هم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بود، همین دوستان باز ایشان را نقد یا تکذیب می‌کردند. ما بعضاً آنچه در ذهن مان وجود دارد را دوست داریم، نه آن چیزی که در واقعیت وجود دارد و اجازه نمی‌دهیم کسی خلاف ذهن ما صحبت کند.

از جانب خود و دیگران به خدا پناه می‌برم از اینکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را خرج کاری کنم، بعضی از افراد این کار را انجام می‌دهند. باقیمانده مبحث بماند برای زمان دیگری که به‌طور مبسوط بحث شود.

نیمه اوّل خطبه ۲۰۹ نهج البلاغه یا خطبه ۲۰۷ با شمار گذاری «مرحوم سید عبدالزهراء حسینی خطیب» یا در همین حوالی را ترجمه می‌کنم و بعد توضیحاتی عرض می‌کنم و اگر فرصت بود، راجع به نیمه دو آن‌هم بحث خواهم کرد.

«مِنْ کلاَمٍ لَهُ علیه السلام  بِالْبَصْرَهِ» در بصره «وَ قَدْ دَخَلَ عَلَی اَلْعَلاَءِ بْنِ زِیادٍ اَلْحَارِثِی ـ وَ هُوَ مِنْ أَصْحَابِهِ ـ یعُودُهُ».[۴] حضرت برای عیادت بر علاء بن زیاد حارثی که از اصحاب ایشان بود، وارد شدند.

قاعدتاً پس از جنگ جمل (که در بصره رخ داد) این صحبت انجام‌شده است.

 «فَلَمَّا رَأَی سَعَهَ دَارِهِ» وقتی خانه مُجلّل و وسیع او را دید، «قَالَ مَا کنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَهِ هَذِهِ اَلدَّارِ فِی اَلدُّنْیا» با این خانه وسیع در دنیا چه می‌کنی؟!

علاء بن زیاد مسئولیتی در حکومت حضرت ندارد.

«أَمَا أَنْتَ إِلَیهَا فِی اَلْآخِرَهِ کنْتَ أَحْوَجَ» درحالی‌که در آخرت به آن نیازمندتری.

مثلاً برای خرید این خانه چقدر هزینه کردی؟ به پول امروز، چند یک میلیارد هزینه کردی؟ حضرت فرمود: برای روز قیامت، خیلی به این پول نیاز داری.

 «وَ بَلَی إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا اَلْآخِرَهَ» آری! اگر بخواهی می‌توانی با همین خانه به آخرت برسی «تَقْرِی فی‌ها اَلضَّیفَ» در این خانه مهمانان را پذیرایی کنی «وَ تَصِلُ مِنْهَا اَلرَّحِمَ» به خویشاوندان با نیکوکاری بپیوندی.
مثلاً خویشاوندان مکانی برای دورهم جمع شدن ندارند، سالی یکی ـ دو بار اینجا جمع شوند. جلسات ماهانه برگزار کن که دورهم جمع شوند و چند جمله از معارف اهل بیت علیهم السلام بشنوند و با غذایِ ساده از آنان پذیرایی کن.

 «وَ تُطْلِعُ مِنْهَا اَلْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا» و حقوقی که بر گردن توست، ادعا کنی.

عبارت «تُطْلِعُ» در این جمله به معنای «تخرج» خارج کردن است. اگر فرصت بود، عبارت را توضیح می‌دهم.

 «فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا اَلْآخِرَهَ» پس آنگاه تو با همین خانه به آخرت نیز می‌توانی برسی.

یعنی خانه را برای آخرت هزینه کردی و این ارزش دارد. خانه را به مجلس تبدیل کردی.

تقریباً سال ۸۱ در منزل ما هفته ای دو روز مجلسی برقرار می شد و چند سالی بود که این مجلس برپا بود. اگر بنا بر اسباب کشی بود، هنوز اسباب را کامل منتقل نکرده بودیم، اتاقی را تمیز و فرشینه می‌کردیم که جلسه هفتگی تعطیل نشود. وسط اسباب‌کشی هم جلسه داشتیم. منزل ما که از آن محلّه دور شد، جلسه هفتگی در منزل یکی از رفقا برگزار شد، باوجود اینکه او از آن منزل رفت لیکن آن خانه را حفظ کرد و الآن هم در آن منزل شنبه‌ها مجلس قرآن، دوشنبه‌ها هیئت، سه‌شنبه و پنج‌شنبه‌ها همان مبحثی است که در زمان ما بود و چهارشنبه‌ها هیئت دیگری برگزار می‌شود؛ یعنی آن منزل کوچک به دارالذکر تبدیل‌شده است.

خداوند به بعضی از افراد دویست میلیون می‌دهد، دارالذکر تأسیس می‌کنند ولی بعضی‌ها هزار میلیارد دارند لیکن لیاقت ندارند یک اَرزن (مقدار کمی) خرج کنند.

وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به گونه ای صحبت کردند که یعنی نیازی به فروش خانه نیست، علاء گفت: «فَقَالَ لَهُ اَلْعَلاَءُ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَشْکو إِلَیک أَخِی عَاصِمَ بْنَ زِیادٍ» از برادرم عاصم بن زیاد به شما شکایت می‌کنم. 

حضرت فرمودند: «وَ مَا لَهُ» چه‌کار می‌کند؟

 «قَالَ لَبِسَ اَلْعَبَاءَ وَ تَخَلَّی مِنَ اَلدُّنْیا» عبایی پشمینه و خشن پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.

 «قَالَ عَلَی بِهِ» حضرت فرمود: او را بیاورید. «فَلَمَّا جَاءَ قَالَ یا عُدَی نَفْسِهِ» وقتی آمد به او فرمود: ای دشمن نفس خویش!

حالا اینکه چرا حضرت عبارت را مُصَغّر بیان فرمودند؟ دو معنا دارد:

 ۱. برای تعظیم: ای که خیلی دشمن نفس خویش هستی.

  1. برای تحقیر: ای دشمنک نفس خویش! (خود را چه فرض کردی؟)

«لَقَدِ اِسْتَهَامَ بِک اَلْخَبِیثُ» شیطان سرگردانت کرده. عبارت «اِسْتَهَامَ» از هامَ ـ یَهیمُ به معنای حیران کردن و گیج کردن است. همه شارحان هم خبیث را شیطان معنا کردند.

 «أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَک وَ وَلْدَک» آیا دلت به حال زن و فرزندانت نمی‌سوزد؟

قبل از آنکه بحث را ادامه بدهم، چند عرض کنم.

«علاء بن زیاد حارثی» کیست؟

یکی از کارهای که در جلسات نهج البلاغه کردیم این بود که ما مباحثی را در اینجا بیان نکردیم چون درجای دیگری گفته بودیم. شاید نظرمان عوض شد و بعضی از مباحث را برای جمع‌بندی در اینجا تکرار کنیم. چند بحث مهم ریشه‌ای ـ مبنای در ذیل مباحث حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه وجود دارد. امّا قبل از این‌ها مسئله این است که ما با حدیث آشنا باشیم لذا اگر شما دقت کرده باشید ما معمولاً هم در جلسات اخیر و هم در این جلسه، نقدی به متن نهج البلاغه وارد کردیم.

این‌طور نیست که هر کس از والده خود قهر کند ـ گرچه خود بنده هم جزو قهر کرده‌ها محسوب می‌شوم نه اینکه بگویم من کسی هستم، من هیچ‌کس هستم ـ متن را به دست بگیرد و بخواند و خیال کند در حال تحلیل آن است. متأسفانه دین خیلی سخنگو دارد. وقتی نوبت منبر به امثال من برسد، همین اتفاقی رخ می‌دهد که اتفاق افتاده است! اینکه ما متنی را برداریم و بگوییم: در نهج البلاغه آمده… این حرف‌ها برای مغالطه خوب است، باید دقّت و بررسی شود که آیا این کلمات، کلمات حضرت است یا نه.

شارحین گفته‌اند: «علاء بن زیاد حارثی» کیست؟ هر چه جست‌وجو کردیم فردی از یاران حضرت بدین نام پیدا نکردیم. او کیست که از رفقای حضرت است و حضرت به عیادت او رفته است و برادر او هم عاصم بن زیاد است؟ نمی‌شناسیم. «سید رضی» این را از کجا آورده است؟! «ابن ابی الحدید» با آن سعه اطلاعاتِ تاریخی خود گفته است: او کیست؟! نمی‌شناسم.

از طرفی فردی بنام «علاء بن زیاد حارثی» داریم که نه‌تنها جزو اصحابِ حضرت نیست بلکه جزو دشمنانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است. در کتاب شریف «الغارات ثقفی» از علاء بن زیاد حارثی جزو دشمنانِ برجسته حضرت نام‌برده است.

در اینجا چون نام پدر او زیاد است و از حارثی‌ها است، سید رضی اشتباه کرده است. «علاء بن زیاد» از اصحاب نیست بلکه از دشمنان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است. فردی که امیرالمؤمنین علیه اسلام به عیادت او رفتند؛ «ربیع بن زیاد حارثی» است.

قبلاً عرض کردیم که «سید رضی» متن را تلخیص می‌کند. در بین شیعیان، نیمه دو خطبه البته مفصل‌تر از این، در کتاب کافی وجود دارد. در بین اهل سنت در کتاب «قوت القلوب» ابوطالب محمد بن علی مکی که صوفی است، آمده است. در «العقد الفرید» آمده است. صاحب کتاب «العقد الفرید» یعنی «ابن عبدرَبه» تقریباً ۸۰ سال قبل از وفات سید رضی از دنیا رفته است. درجاهای دیگری هم آمده است که همه گفته‌اند: آن فرد «ربیع بن زیاد حارثی» است.

حالا چه اهمیتی دارد که ربیع بن زیاد حارثی باشد یا علاء بن زیاد حارثی؟

در اینجا شما این شخص را نمی‌شناسید، همین عبارت می‌تواند راجع به مالک اشتر یا فرد دیگری بیاید و وقتی متنی به فردی نسبت داده می‌شود، باید در مورد صحّت و منبع آن تحقیق کرد. ابداً سید رضی رحمه الله علیه و سلام الله علیه و علماء ما این‌گونه نبودند که متنی را بی‌جهت تقدیس کنند.


بعدها چون منبعی برای این عبارت از نهج البلاغه پیدا نکردند، گفتند: سید بن طاووس این‌گونه نقل کرده است. با اینکه خود «سید بن طاووس» این مطلب را رد می‌کند لیکن فردی به او استناد می‌کند و می‌گوید: سید بن طاووس از اَجِلّاء است و چون در کتاب خود این مطلب را آورده است، می‌گویم: خود ایشان در همان کتاب این مطلب را رد کرده است. می‌گوید: بله! نظر ایشان بر رد این مطلب است ولی چون ایشان از اَجِلّاء است ما قبول می‌کنیم. یا اینکه می‌گویند: شیخ صدوق آورده است. اصلاً توجه نمی‌کنند چرا مطلب بیان‌شده است.

 

صحت یا عدم صحت روایات در منابع

چقدر از دروغ‌هایی که در منابع اهل سنت به اهل بیت علیهم السلام نسبت داده‌شده است، با بی‌توجهی نسل‌های بعد به تفکرِ نویسندگان قبلی، وارد فرهنگ ما شده است.

یکی از مهم‌ترین جاهایی که در آثار شیعه به فراوانی دروغ آمده است؛ آثار شیخ صدوق و مرحوم «ابن شهرآشوب» است. هردوی این علماء از اَجِلّاء عظیم‌الشأن شیعه هستند و اشکالی هم بر آن‌ها وارد نیست. چون ما توجّه نداریم که علّت تألیف کتاب چیست، می‌گوییم: «شیخ صدوق» به دعای امام معصوم به دنیا آمده است. آقا علت نگارش این کتاب چه بود؟

گاهی برای نقد «ابن تیمیه» پدرجد وهابیّت، یک سنّی که او را نقد کرده است، معرفی و عَلَم می‌کنند که با او با «ابن تیمیه» مقابله کنند. همه این را متوجّه می‌شوند که قرار نیست من این فرد سنّی را قبول داشته باشم بلکه می‌خواهم بگویم: اهل سنت هم وهابیّت را رد کردند و دویست سال بعد هم بگویند: یکی از علماء شیعه این را گفته است. آقا! این عالم شیعه در اینجا به کلام فردی احتجاج (دلیل و حجّت آوردن) کرده است تا بگوید: گروه‌های دیگری هم ابن تیمیه را رد کردند، نه اینکه این فرد را قبول دارد.

مرحوم ابن شهرآشوب برای مقابله با ناصبی گری، «مناقب آل ابی‌طالب» را عمدتاً از مصادر اهل سنت نوشته است که بگوید: فقط ما شیعیان، محب اهل بیت علیهم السلام نیستیم بلکه طبق این روایات، خودتان قبول دارید که این‌ها از فضائل اهل بیت علیهم السلام است پس شما هم نباید با اهل بیت علیهم السلام دشمن باشید؛ یعنی اولاً کتاب «مناقب آل ابی‌طالب» احتجاجی است و ثانیاً منقبتی است لذا باید دید که مصدر روایات از کجاست.
به «ابن شهرآشوب» مانند «شیخ طوسی»، شیخ الطائفه (بزرگ شیعیان) می‌گویند. اگر کسی می‌خواهد ببیند «ابن شهرآشوب» ازلحاظ سِعَه اطلاعاتی کیست و مقام علمی ایشان در کجا قرار دارد؛ بحث تفسیری ایشان را در کتاب تفسیر موضوعی پنج‌جلدی که آستان قدس رضوی با ترجمه فارسی از ایشان منتشر کرده است که اصلِ کتاب به زبان عربی است و اسم آن «مُتَشابهُ القرآن و مُختلفُه» است، نگاه کند و ببیند که تفسیر و ادبیات ایشان در چه سطحی قرار دارد، در آن کتاب به‌عنوان یک عالم ایشان حرفِ خودشان را می‌زنند.
در «مَعالمِ العُلَماء» که «ابن شهرآشوب» به‌عنوان یک عالم راجع به علماء سخن می‌گوید را ببیند امّا در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب» ابن شهرآشوب قصد دارد، روایات اهل سنت در مدح اهل بیت علیهم السلام را جمع‌آوری کند نه اینکه لزوماً این روایات را قبول دارد.

روایتی در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب» آمده است که روزی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌خواستند وارد خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شوند، دیدند پرده‌ای در خانه حضرت نصب است، سریع پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمدند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با دیدن ناراحتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سریعاً این پرده را درآوردند و صدقه دادند!

اصلِ این روایت برای عایشه است. ان شاء الله خدا به ما و به برادران اهل سنت فهم بدهد. برادرانِ اهلِ سنت چون می‌خواستند از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعریف کنند، از این روایت این‌طور متوجّه شدند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سریعاً از امرِ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت می‌کند!
حالا ببینید این روایت (جعلی) را چند ده هزار بار بر روی منابر خواندند، گفتند، قصه آن را درست کردند و کارتون این ماجرا را هم شبکه پویا پخش کرده است. فقط منبر رفتن که نیست بلکه درست کردن کارتون، خود یک منبر گسترده برای بچه‌ها است. «ابن شهرآشوب» هم آورده است. حالا چه کسی جرئت دارد…ابن شهرآشوب رحمه الله علیه خیلی بزرگوار است. شبیه آن را از شیخ صدوق داریم.

مثلاً دعوای بین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه رخ داد، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای اینکه چیزی نگویند، سریعاً منزل را ترک کردند!
ممکن است این روایت‌ها را در تلویزیون هم به‌عنوان سیره حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در هنگام خشم با همسر مطرح کنند! مظلوم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه که این‌قدر سیره آن حضرت دم‌دستی شده است. آقا! عصبانی شدید، سریعاً محل را ترک کنید. چرا؟! اِتبعاً لسیرَه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه! حضرت بیرون رفتند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خانه آمدند و فرمودند: علی کجاست؟ حضرت فرمودند:
کدورتی پیش آمد، دیدیم قبیح است من به خانه شما بیایم لذا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از خانه بیرون رفتند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دنبال ایشان رفتند و دیدند ردای ایشان کنار رفته است و کمرشان خاکی است (اینکه لباس عرب کنار رود و کمرش مشخص شود، یعنی حضرت در خاک غلتیدند…!). پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «قُمْ یا أَبَا تُرَابٍ».[۵] و چون عبارت «تُرَابٍ» در آن آمده است «وَیقُولُ الْکافِرُ یا لَیتَنِی کنْتُ تُرَابًا».[۶] ای‌کاش من تراب (خاک) بودم تا ابو تراب دست مرا می‌گرفت! و در بحث فضائل می‌روند. من نمی‌خواهم بگویم فضیلت «ابو تراب» بر باد است، افرادی از شیعیان وجود دارند که این را فضیلت می‌دانند.
این روایت چون فضیلت ابو تراب و سیره اهل بیت علیهم السلام را دارد که در هنگام عصبانیت از خانه بیرون برویم، به دست ما رسیده است و شما هم آن را شنیدید.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها النگو دستِ حسنین علیهما السلام کرد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دیدند و ناراحت شدند و…کسی که این روایت را نقل کرده است، قصد داشته بگوید: به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فحش ندهید (چون بعضی از آن‌ها به حضرت فحش می‌دادند) و اینکه خود شما منقَبَت نقل کردید. متوجّه نشده که کارکرد این روایت برای مقابله با فحش خوب است نه برای اخذ عقیده؛ این دو خیلی باهم فاصله‌دارند، این برای اعتقاد نیست. بعد کم‌کم تبدیل به سیره شده است و به‌طور مداوم تکرار شده است و دیگر توجّه نمی‌کنند این روایت چرا بدین شکل در اهل سنت ذکرشده است؟ چون نیاز بود که بگویند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مال دوست است چون حضرت در ماجرای فدک، پدرجد این‌ها را سوزانده است لذا باید بگویند: مال دوست است و این هم نمونه‌هایی از مال دوستی او و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم از حضرت ناراحت شده است!

ابن تیمیه می‌گوید: چطور وقتی ابوبکر فدک نمی‌دهد، بد است ولی زمانی که پیغمبر جلوی خواسته‌های مادّی فاطمه را می‌گیرد، بد نیست؟

 

جریان شناسی سیره اهل بیت علیهم السلام

اگر تحلیل سیره اهل بیت علیهم السلام و جریان شناسی این‌قدر آسان بود که وضع این‌گونه نمی‌شد لذا وقتی شما می‌خواهید متنی را نسبت دهید، باید خیلی دقّت کنید. در نهج البلاغه آمده است…بله! در نهج البلاغه آمده است ولی مصدر آن از کجاست. بعضی‌اوقات من عرض کردم که متن را از کجا آورده است. گاهی اوقات مثل جلسه پیش متن اشکال دارد، گاهی تعارض دارد و گاهی هم خود «سید رضی» اشتباه کرده است.
در اینجا به‌احتمال زیاد سید رضی، «ربیع بن زیاد» را با «علاء بن زیاد» اشتباه گرفته است چون مصادر شیعه و اهل سنت قبل از سید رضی این فرد را «ربیع بن زیاد» نقل کردند ولی شما مترجم‌های نهج البلاغه را ببینید، در هنگام ترجمه بدون توجّه به این مورد، ترجمه کردند و «علاء بن زیاد» نوشتند. باید دقّت کرد.
ما چون به بقیه کتب دسترسی نداریم، می‌گویم: در نهج البلاغه آمده است. بله! در نهج البلاغه این‌طور بیان‌شده است ولی در «کافی» خلاف این آمده است. «شیخ کلینی» ۷۹ سال قبل از «سید رضی» از دنیا رفته است. منتها چون حجم مطالب کتاب «کافی» زیاد است و همه مطالب آن راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نیست و پیدا کردن مباحث مربوط به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در آن سخت است؛ می‌گویند: چون در نهج البلاغه آمده است، خوب است.

گاهی با یک جمله، سیره درست می‌کنند و بعداً می‌بینند با سایر جملات متناسب نیست. مثلاً بنده خدایی برای بحث پیرامون مزایایی حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه گفته بود که که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمودند: مردم در کوفه از آب گوارا، گندم و سقف بهره‌مند هستند.
آقا! اصلاً حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نیازی به دفاع من ندارد. اگر کسی بتواند در سایه امامِ معصوم، زندگی کند، سعادت دنیا و آخرت را به او می‌دهند.

و بعد آب گوارا، گندم و سقف بالای سر را به بهترین آب و غذای کافی و خانه مناسب ترجمه کرده بود. می‌دانید با این ترجمه چند هزار دلار، سرانه را تغییر دادید؟!

این (آب گوارا و گندم و سقف) وضعیت مردم عراق است. عراق ثروت و درآمد داشت مانند بچه پولداری که اجازه زمین‌های پدرش برسد، این فرق دارد تا اینکه شما بگویید که در تمام سرزمین‌های اسلامی این اتفاق رخ داد. اینکه ضعف حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه نیست، اگر فقر به معنای ضعف حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه باشد، در زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم فقر بود. نستجیر بالله آیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ضعیف بود؟! بی‌عدالت بود؟!

سقف بالای سر را به خانه مناسب تبدیل کرده است، خُب یعنی خانه ۲۰۰ متری در خیابان ایران تهران؟! نه آقا! سقف مناسب یعنی آفتاب به سرش نمی‌خورد. اگر شما سطح توقع خود را تا این حد پایین بیاورید، خیلی از این کارها می‌توان انجام داد. نه اینکه نستجیر بالله بگوییم که حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه کم‌کار است، نه بلکه می‌خواهم بگویم: آقا! باید متوجّه باشید چه می‌گویید.
اگر همه آب خوب و غذای کافی و خانه مناسب داشتند، شب‌ها حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به درِ خانه چه کسانی می‌رفتند؟! این افراد کجا بودند؟ آدمی که نمی‌شود توهّم بزند و هر چه دوست دارد، بگوید. اگر هم نقد کنید، می‌گوید: می‌خواهید حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را نقد کنید! نه آقا! زمانِ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این‌قدر گرسنگی کشیدند، در «سوره مبارکه انسان» می‌خوانیم که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه برای یک یا سه شب یک قرص نان نداشتند، آیا نستجیر بالله پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ناکارآمد بود؟! آخر این چه حرفی است؟! از کجا شروع کردند و به کجا رسیدند؟ بعد هم می‌گویند: نهج البلاغه…آقا! اولاً عبارت را باید دقیق ترجمه کنید و ثانیاً باقی مطالب را هم ببینید. همه را باهم ببینید وگرنه نسبتی که به حضرت می‌دهید، خود ایشان باور نخواهند کرد و بعد دیگر نمی‌توان آن را تحلیل کرد.

اینجا «علاء» نیست بلکه «ربیع» است و مرحوم سید رضی رحمه الله علیه اشتباه کرده است.

یکی از شارحان گفته است شاید نام او «ربیع» و لقبش «علاء» است! آقا نیازی نیست ما از این توجیهات عجیب‌وغریب کنیم. سید از کجا آورده است درحالی‌که همه مصادر نام فرد را «ربیع» نقل کردند؟! اشتباه کرده است. اگر من روزی مثل «نهج البلاغه» نوشتم و فقط به همین اندازه که سید رضی اشتباه کرده است، اشتباه کردم؛ آن‌وقت پشتک وارو می‌زنم! خُب آقا اشتباه کرده است.

 

عمل کردن به احادیث

من قبلاً عرض کردم که نمی‌توان همین‌طوری حدیث را دستِ هرکسی داد. حدیث خوانی کار خوبی نیست. شما باید شرح علماء از احادیث را ببینید. چهل حدیث فلان عالم بزرگوار را مطالعه کنید که چه درک و بینشی داشتند.
این یک نقدِ صریح به بیت رهبری است. یکی از بهترین جاهایی که شرح حدیث صورت می‌گیرد و نوآوری هم دارد…ابتدای جلسات درس خارج حضرت آقا که سه روز در هفته است، ایشان یک حدیث می‌خوانند و نکاتی می‌فرمایند که چند سال اخیر آن‌هم نقدِ مدیریتِ حکومت است. بسیار حرف‌های تازه و نویی هم بیان می‌فرمایند. اگر کسی ببیند، از این‌قدر منتقد بودن خود ایشان تعجب می‌کند.

 همه بیانات ایشان به‌طور کامل در هرجایی که صحبت کنند، در سایت ایشان وجود دارد به‌جز درس ایشان که نیست و نمی‌دانم چرا نیست و تحلیلی دارم که نمی‌گوییم چون خیلی تند است. حالا قسمت اوّل درس ایشان که روایت است و درس نیست و دو صفحه است؛ چرا نیست؟! اخیراً یک نسیم سحر چاپ شده است که روایت‌های سال ۸۳ را با ۱۴ سال تأخیر چاپ کردند. نوبر است!

وقتی هم می‌گویم: من می‌خواهم در مسئله حکومت اهل بیت علیهم السلام کار کنم و ایشان از معدود مراجعی هستند که تاریخ کارکردند و سیره اهل بیت علیهم السلام را می‌شناسد و خود ایشان هم حکومت‌داری می‌کنند (فرق دارد که من کنار آب بنشینم و شنای قورباغه شما را ببینم با اینکه خودم شنا کنم.) ایشان در وسط همه این درگیری‌ها حضور دارند غیرازاینکه ادبیات قوی دارند و فقیه و تاریخ‌شناس هستند؛ خود ایشان رهبر هستند و نقد سیاسی می‌کنند که ما مبانی را بفهمیم. آقا! به ما بدهید. این‌که چیز خاصی نیست. می‌ترسید در ترجمه اشتباه کرده باشند؟! من نمی‌دانم از چه چیزی می‌ترسید؟ خُب از روی این بیانات می‌توان کلی محتوا تولید کرد و می‌توان کلی ایده داد. زمانی هم که به نزدیکان می‌گوییم، می‌گویند: دسترسی نیست. من نمی‌دانم چه کسی دسترسی دارد.[۷]

یکی از بدبختی‌ها این است به جای اینکه ما فرمایشات ایشان مانند گام دوم را تبدیل به گفتمان کنیم، به‌طور مداوم بازخوانی (در نماز جمعه‌ها) می‌شود. آقا! مردم روخوانی یاد گرفتند اینکه پی‌درپی از روی متن بخوانید، فایده ندارد. باید آن را تبدیل به گفتمان کنید؛ یعنی جمله به جمله آن را تحلیل کنید که از کجا و برای چه فرمودند و هدف ایشان چیست و چرا در این چند صفحه، حتی یک جمله با مسئولین صحبت نکردند؟

حالا رئیس‌جمهور لبیک گفته است. اصلاً شما مورد خطاب نیستید. اصلاً سالبه انتفاء موضوع هستید. کسی به شما امیدی ندارد، لبیک چیست؟! شما کار خود را انجام بده. شما با ذکر صلوات، آزادباشید. اصلاً شما مورد خطاب نیستید. فرمودند: «جوانان!» شما به مسیر خود ادامه بدهید و خدا کند مسیر خود را ادامه دهند وگرنه این را هم خراب می‌کنند چون می‌خواهند با کتک این بیانیه گام دو انقلاب را به سمت خود ببرند. اصلاً شما مورد خطاب نیستید. کسی با شما نبود که خوابتان به هم خورد، ادامه بدهید.

بیانیه گام دو انقلاب باید به گفتمان تبدیل شود. چرا این حرف‌ها زده‌شده است؟ مصدر آن‌ها از کجاست؟ مبانی آن در حکومت اهل بیت علیهم السلام چیست؟ نه اینکه مستمراً از روی بیانیه بخوانیم. حالا به‌طور مداوم فقط آن را می‌خوانند. فردی ۵۴ دقیقه صوت آن را خوانده است. آقا! مگر مردم گریگوری بی‌سواد نابینا هستند؟! خوب است یک نفر از روی متن آن بخواند. متن را به مردم بدهید، آن‌ها می‌خوانند. اگر مشکل فقط خواندن آن بود، مگر چقدر هزینه داشت که این بیانیه را چاپ کنید و درِ همه خانه‌ها بفرستید؟! هشتاد میلیون نفر، بیست‌وپنج میلیون خانوار است. در بودجه کشوری، پولی نیست. مشکل این نیست بلکه شما باید این بیانیه را به سمتی ببرید که مردم دقیقاً متوجّه بیانات ایشان شوند. متأسفانه در این زمینه بیت رهبری خوب عمل نمی‌کند یا اینکه کم و شُل عمل می‌کند.

این هم قابل توجّه آقایانی که می‌گویند: شما فقط بعضی جاها را نقد می‌کنید.

دسترسی نمی‌دهید. دسترسی بدهید و بگذارید روی بیانات کار شود. از چه چیزی می‌ترسید؟

شکایت ربیع از برادرش نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به «ربیع بن زیاد» که از رفقای حضرت است، نگاه کرد. او در جنگی از قسمت پیشانی، نزدیکِ چشم آسیب‌دیده بود و این زخم چرک کرده بود (مثل‌اینکه خدای‌نکرده بیماری فرد گسترش یابد و او را پی‌درپی عمل کنند) این هرسال سردرد داشت.

حضرت فرمود: چقدر سرت درد می‌کند؟ ربیع بن زیاد گفت: آقا! به‌قدری درد می‌کند که حاضرم چشم خود را بدهم. این سردرد من را بیچاره کرده است. حضرت فرمود: چشمت برای تو چقدر ارزش دارد؟ او پولدار هم بود. گفت: اگر دنیا برای من باشد، حاضرم تمام آن را بدهم ولی چشمم را از دست ندهم ولی حاضرم این چشم را بدهم تا خدا این سردرد را از من بگیرد؛ سلامتی این ‌قدر مهم است.

«ربیع بن زیاد» مسئولیت خاصی ندارد و از اصحاب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و کارگزاران عمر است. بخش‌های از خراسان را هم آزادکرده است ولی از محبان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است. او حاکمیتی ندارد.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به او فرمودند: خانه تو خیلی وسیع است؛ یعنی حتی اگر مسئولیتی هم نداری، همین‌که در جامعه اسلامی زندگی می‌کنی؛ چرا خانه وسیعی داری؟ عیبی ندارد خانه تو وسیع باشد.

نمی‌توان گفت: ساختن خانه بالای ۲۵۰ متر حرام است. نخیر!

حضرت فرمودند: چرا؟ با این خانه وسیع چه می‌کنی؟ سه نفر آدم، سه هزار متر خانه را می‌خواهید چه کنید؟ چه لزومی دارد؟ درحالی‌که در آخرت به آن نیازمندتری؟!

حضرت فرمود: «تَقْرِی فی‌ها اَلضَّیفَ» در این خانه وسیع، ماهی دو بار عروسی بیچاره‌ها را برگزار کن، مهمانی بگیر، مجلسِ اهل بیت علیهم السلام را در آن برگزار کن. با همین خانه وسیع می‌توانی برای آخرت خود، کارکنی به شرطی که حقوق آن را هم پرداخت کنی.

بعضی از آقایان فرمودند: اگر خانه وسیع خریدید که بیش از شأن شماست، باید خمس آن را پرداخت کنید. اگر از مرجع خود بپرسید، امروز خیلی از خریدهای ما خمس دارد. مثلاً فرد شیء زینتی برای ویترین به مبلغ دو میلیون تومان خریداری می‌کند درحالی‌که حقوق شخص دو میلیون و پانصد هزار تومان است! خُب شما به‌اندازه یک ماه حقوق خود، یک شیء زینتی خریدید! بنده هم به آثار هنر اسلامی علاقه دارم. این خمس دارد.
بنده خدا پدر ِ فرد بازنشسته است و درآمدی هم ندارد درحالی‌که چند یک میلیون پول تلفن همراه اوست. خود فرد هم که کار نمی‌کند. خمس آن را باید بدهی. این شأن شما نبود. از همان تلفن‌های ساده باید استفاده می‌کردید. وقتی ندارید، چرا خریدید؟! اینکه ما می‌گوییم: کسانی که دارند به کسانی که ندارند، کمک کنند…کسی هم که ندارد، نمی‌تواند بی‌خودی خرج کند. چرا این را خریدی؟ باید خمس آن را هم پرداخت کنی.

یکی از چند احتمالی که مفسرین این متن دادند این است که خانه به وسعت، دون شأن تو است. اگر ۴ نفر هستید، چهارصد متر…چرا سه هزار متر خانه خریدی؟ خمس آن را هم باید بدهی. عرض کردم مسئول هم نیست و آدم عادی است.

حضرت نفرمودند: تا ۱۳۳ متر شرعی است. نه آقا! دین این‌قدر بسته نیست بلکه حضرت فرمودند: با همین خانه هم می‌توانی به بهشت بروی. با همین خانه وسیع به آخرت نیز می‌توانی برسی. وقتی حضرت مثال زدند، روی ربیع باز شد و گفت: آقا! من از برادرم عاصم شکایت دارم. در نقل وجود دارد وقتی عاصم را به محضر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آوردند، به حضرت خبر دادند که زن و فرزندان خود را رها کرده و در غار در حالتی که فقط یک عبایی پشمینهِ زبر (تا بدنش را اذیت کند) به خود پیچیده است، نشسته است و ذکر می‌گوید و زن و فرزندان او دل‌تنگ و گرفتار هستند.

اسلام این‌گونه نیست بلکه می‌گوید: شما نمی‌توانید سفر طولانی بروید و زن و فرزند خویش را رها کنید. درحالی‌که در یک‌خانه زندگی می‌کنید، نمی‌توانید هر شب در یک اتاق جدا بخوابید. حالا منظورش خیلی چیزهای خاصی هم نیست ولی همین‌جوری نمی‌توانید ترک فراش کنید. بعضاً در علماء بعد از ۸۰ سالگی مرسوم است که یک اتاق جدا دارند. زن و شوهر نباید اتاق جداگانه برای استراحت داشته باشند. جزو توبیخات زن ناشزه این است که مرد به زن خود پشت کند و بخوابد.

گفتند: این فرد زن و فرزندان خود را به اسم زُهد رها کرده است چون شنیده بودند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با آن درآمد کلان، لباس پاره می‌پوشد. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه معروف است. می‌گفتند: او را ببینید که حاکم شده و لباس چهار درهمی (ارزان) می‌پوشد. حضرت لباس خریدند. آستین پیراهن از دست مبارک حضرت بیرون زد تا خیاط آمد اضافه آن را بدوزد، حضرت با خنجر خود ضربه آرامی زدند و مثلاً پانزده سانت سرِ آستین افتاد. خُب این آستین این لباس ریش ریش می‌شود. گفت: آقا! بدهید پس دوزی کنم.

حضرت فرمودند: «اَلْوَقْتُ أَضْیقُ» وقت ندارم. وقت تنگ‌تر از این حرف‌ها است.

این افراد چون این حرف‌ها را شنیده بودند و محب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم بودند…
شما خودتان را جای آن افراد (امثال عاصم) بگذارید البته اگر ما بودیم در آن حد نبودیم مثلاً الآن ما هرچقدر هم ولایت مدار باشیم، در شعارها ممکن است تبعیت کنیم لیکن در خوردن و پوشیدن کاری به رهبری نداریم و هوس پیروی هم نمی‌کنیم.

این افراد چون شنیده بودند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و روحی له فداه پشمینه می‌پوشد، می‌گفتند: من هم پشمینه می‌پوشم. چون در خیال خود می‌خواست از امام هم جلو بزند و زن و فرزندان را هم رها کرد. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در اوج حکومت هم زن و فرزندان را رها نکردند. شما ازدواج کردید و یکسری وظایف دارید و نفقه واجب بر عهده‌دارید. همسر تو مانند یک طلبکار حق دارد، دست در جیبت کند و پول بردارد. وظیفه‌دارید.

حضرت، عاصم را صدا زدند و فرمودند: «یا عُدَی نَفْسِهِ» آیا به زن و فرزندان خود رحم نمی‌کنی؟ «أَ تَرَی اَللَّهَ أَحَلَّ لَک اَلطَّیبَاتِ وَ هُوَ یکرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا» تو می‌پنداری که خداوند نعمت‌های پاکیزه‌اش (طیبات) را حلال کرده، امّا دوست ندارد تو از آن‌ها استفاده کنی؟ «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَی اَللَّهِ مِنْ ذَلِک» تو در برابر خداوند کوچک‌تر از آنی که خیال کنی برای تو یک حکم خاص قرار داده است. (اگر شیعه امام نبود، خیلی به او برمی‌خورد.) خداوند طیبات را برای استفاده قرار داده است، گمان کردی که چه کسی هستی که خداوند برای تو حکم خاص بدهد که این‌گونه همه‌چیز را بر خود حرام کردی.

«قَالَ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ هَذَا أَنْتَ فِی خُشُونَهِ مَلْبَسِک وَ جُشُوبَهِ مَأْکلِک» عاصم گفت: ای امیرمومنان! شما با این لباس خشن و آن غذای ناگوار این‌گونه صحبت می‌کنید؟!

حضرت فرمود: «وَیحَک إِنِّی لَسْتُ کأَنْتَ» وای بر تو! من همانند تو نیستم.

سیره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در زمان حکومت

باید به رئیس‌جمهور گفت: اینجا با شماست، آن بیانیه آقا خطاب به جوانان بود.

 «إِنَّ اَللَّهَ فَرَضَ عَلَی أَئِمَّهِ العَدلِ» خدا بر ائمه (پیشوایان) عدل واجب کرده است.

صفت اصلی حاکم عدل است. «ائمه الصلواه» نه؛ «ائمه الخیر» نه؛ «ائمه العباده» نه؛ «ائمه الصوم» نه؛ بلکه «أَئِمَّهِ العَدلِ». حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه قاضی نیست و حکومت ایشان، قاضی دارد و در اینجا حاکم است. حاکم باید عادل باشد.

«أَنْ یقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ اَلنَّاسِ» که خود را با مردم ناتوان (ضعفاء جامعه) همسو کنند، «کیلاَ یتَبَیغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ» تا فقر و نداری، فقیر را به طغیان نکشاند.

اگر فقیر احساس کند بالادستی هم فقر را می‌چشند؛ او هم تحمل می‌کند. در شعب ابیطالب رحمه الله علیه هم باشد، تحمل می‌کند امّا اگر احساس کند که من هیچ‌چیز نباید بخورم درحالی‌که مسئله دیگران چیزی است که تابحال به گوش من نخورده است؛ تحمل فقر برای او خیلی سخت خواهد شد.

من از کافی شریف که این خطبه در آن آمده است، چند روایت می‌خوانم تا معلوم شود این بحث چیست. صد و ششمین بابِ کتاب الحجه؛ بابِ «بَابُ سِیرَهِ اَلْإِمَامِ فِی نَفْسِهِ وَ فِی اَلمَطْعَمِ وَ اَلْمَلْبَسِ إِذَا وَلِی اَلْأَمْرَ» است. سیره امام درباره خودش، در مورد خوردن و پوشیدن در زمان حاکمیت است.

روش زندگی امام هم زمانی که حاکم است با زمانی که نیست، فرق دارد. هیچ‌یک از ائمه ما علیهم السلام مانند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه زندگی نکردند.

روایت سه این باب، همان قسمت دو خطبه نهج البلاغه است که عرض کردیم که البته در آنجا مفصل‌تر هم آمده است.
در روایتی که خیلی اهل رجال بدان علّت که روایات «ابن ابی عمیر» را قبول دارند، آن را صحیحه می‌دانند این‌گونه است که «مُعَلّی بن خُنَیِس» نزد امام صادق علیه السلام رفت و گفت: آقاجان!
«ذَکرْتُ آلَ فُلاَنٍ وَ مَا هُمْ فِیهِ مِنَ اَلنَّعِیمِ».[۸] آل فلان (بنی امیه و بنی عباس) و نعمت‌هایی که (بر اثر ثروت حکومت) دارند را به یاد آوردم.
بیت‌المال خیلی زیاد است. مثلاً فرض کنید بودجه کشور ما ۵۰۰ هزار میلیارد تومان است.

«فَقُلْتُ لَوْ کانَ هَذَا إِلَیکمْ لَعِشْنَا مَعَکمْ» و با خود گفتم: اگر این نعمت برای شما بود، ما هم با شما در عیش و خوشی بودیم.

آقا! ان شاء الله حکومت شما! به ما هم از این خانه‌های متری سه ـ چهار هزار تومان که هزار متر آن سه میلیون می‌شود ولی ۵۰ میلیارد ارزش دارد، برسد. دیگر نوبت ماست.

حضرت فرمودند: «هَیهَاتَ یا مُعَلَّی أَمَا وَ اَللَّهِ أَنْ لَوْ کانَ ذَاک» دور است ای معلی! اگر این‌چنین می‌شد که ما حکم‌فرما بودیم «إِلاَّ سِیاسَهَ اَللَّیلِ وَ سِیاحَهَ اَلنَّهَارِ» باید تدبیر (کارهای ستادی و دفتری) در شب صورت گیرد و روز هم بین مردم باشیم. اصلاً خواب تعطیل می‌شود.

الآن مسئول ما می‌خواست وزیر بیاورد، می‌گفت: دیگر باید ۷ ـ ۸ ساعت کار کرد! پناه‌برخدا!

ان شاء الله خداوند این تخته‌پاره‌ها که هر مدیری می‌رود، مدیر بعدی ویترین خود را تغییر می‌دهند؛ آتش بزند و به مدل‌های مختلف آن را خرج کند.

«وَ لُبْسَ اَلْخَشِنِ وَ أَکلَ اَلْجَشِبِ فَزُوِی ذَلِک عَنَّا» برای ما جز لباس خشن و خوراک ناگوار چیزی نبود.
دیگر هر چه داری، الآن داری. الآن نهایت راحتی تو است که حکومت در دستانت نیست. قرار نیست پولی به ما برسد.

فردی آمد و به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آقاجان! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه لباس خشن می‌پوشید، شما این‌طور نیستید؟! ایشان لباس چهار درهمی (ارزان) می‌پوشید ولکن لباس‌های شما ارزش دارد.

البته ۴ درهم اصل نیست که حاکم ۴ درهمی بپوشد بلکه یعنی باید به‌اندازه ضعفاء جامعه بپوشد.

حضرت فرمود: حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه درزمانی زندگی می‌کرد که فقر زیاد بود و ایشان هم حاکم جامعه بود. حضرت دو قید زد: هم حاکم شده بودند و هم فقر زیاد بود؛ یعنی گاهی ممکن است فرد حاکم شود ولی فقر این‌قدر زیاد نباشد.

این عبارت را می‌خواستم بگویم که کم‌کم وارد روضه شوم.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه لباسِ عرفِ ضعفاء زمان خودشان را می‌پوشیدند «فَخَیرُ لِبَاسِ کلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ».[۹] اگر امروز منِ امام صادق علیه السلام لباس پاره بپوشم، خود این سبب تعجب می‌شود. این خوب نیست. اسلام یکسره و یک‌طرفه نیست.

از کلمه «اعتدال» بدم می‌آید و با خودم عهد کردم ۷ ـ ۸ سال از کلمه «اعتدال» استفاده نکنم. خلاصه اسلام یک‌طرفه نیست.

حضرت فرمود: اینکه من در این شرایط جامعه، لباس پاره بپوشم سبب تنفّر طبع می‌شود. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه همانند ضعفاء زمان خویش لباس می‌پوشیدند منتها چون حاکم جامعه بودند و شخصاً هم فردی پولدار بود، مردم تعجب می‌کردند. «فَخَیرُ لِبَاسِ کلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ» پس بهترین لباس هرزمانی، لباسِ اهل آن زمان است.

عُرف چه می‌پوشد؟ مشخص است که ممکن است عُرف حرام بپوشد مثلاً به‌قدری شلوار تنگ است که نزدیک است بخشی از ماهیچه‌ها از منافذ پارچه بیرون بزند! لباس به این تنگی اشکال دارد. لباس باید پوشش و ساتر باشد. هم ساترِ اصل و هم ساترِ حجم باشد.

«فَخَیرُ لِبَاسِ کلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ غَیرَ أَنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ لَبِسَ لِبَاسَ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه» پس بهترین لباس هر زمانی، لباس اهل آن زمان است جز اینکه آن‌گاه که قائم ما هنگامی‌که قیام کند، لباس حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را می‌پوشد. «وَ سَارَ بِسِیرَتِه» و به روش ایشان عمل می‌کند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در زمان فقر آن‌گونه لباس می‌پوشیدند و امام صادق علیه السلام هم می‌فرمایند: در زمان من، در آن حد فقر وجود ندارد. چرا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف بیاورند، همانند حضرت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه لباس می‌پوشند؟
چون حاکمیت و حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بر همه دنیا نبود ولی امام زمان سلام الله علیه تشریف بیاورند، حاکم کل دنیا هستند. شما کسانی که در آفریقا سوءتغذیه دارند را نگاه کنید، آقا؛ امامِ همه عالم است لذا وقتی می‌خواهند همانند ضعفاء عالم زندگی کنند به سیره زمان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه عمل می‌کنند (و همانند ایشان لباس می‌پوشند.)

خدایا ما را از اینکه در رکاب آن بزرگوار خدمت و نوکری کنیم و کشته شویم؛ ناامید مگردان.

 

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها

اگر بخواهیم مجلس خود را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هدیه کنیم، بسان شبِ هفت آن بزرگوار است.
یک هفته است که خانه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از نورِ وجود فاطمه زهرا سلام الله علیها، تاریک شده است. این جمله را با تشبیه و استعاره عرض نکردم.

چند نفر غیر از خوبان، نور وجودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را حس کردند.

از عایشه نقل‌شده است که وقتی در روز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها راه می‌رفتند، نور صورتِ مبارکِ ایشان غلبه داشت. اینکه غلبه داشت بدان معنا نیست که نور منتشر می‌کرد بلکه در وسط آفتاب هم نورِ وجود آن بزرگوار به چشم می‌آمد.

آن ملعون هم که نوشته بود، وقت وارد خانه شدیم، دیدم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر روی زمین افتاده است «فَدَفَعْتُ اَلْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَی بِوَجْهٍ أَغْشَی بَصَرِی».[۱۰] نور صورت او به چشم من خورد.
اینکه عرض می‌کنم خانه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از نورِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تاریک شد و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در شبِ دفن حضرت به آسمان نگاه کرد و فرمود: چقدر این آسمان زشت شده است.

دل‌تنگی و فراق خیلی آدم را بیچاره می‌کند. ان شاء الله خداوند نصیبتان نکند که داغ ببینید.

ابتدای داغ، هجوم غم یک نوع است ولی وقتی مدّتی می‌گذرد، کسانی که تجربه کردند می‌دانند که روز چهل بیشتر آدمی اذیّت می‌شود چون تا آن لحظه معمولاً اطرافیان برای تسلی و همدردی حضور دارند ولی بعد ازآن خلوت می‌شود و کاملاً این جای خالی حس می‌شود ولی چون از روز اوّل کسی نبود تا دوروبر اهل بیت علیهم السلام را بگیرد و از همان روز اوّل خلوت بود، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه عن‌قریب منزلِ مبارک خود را عوض کردند و از آن خانه به خانه دیگری رفتند. چرا؟! چون یادگاری‌های که در آن خانه بود، اهل بیت علیهم السلام را اذیّت می‌کرد.

در روایت وجود دارد که خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اگر هر آنچه چیزی را که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ارتباطی داشت، می‌دیدند؛ حالشان بد می‌شد. چه لباسِ سالم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و چه زمانی که فرمودند: دلم می‌خواهد آن اذانی که زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفته می‌شد، دوباره بشنوم.

به بلال گفتند: دلِ بی‌بی دوعالم برای اذان زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تنگ‌شده است. گفت: من عهد کردم که دیگر بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اذان نگویم.

در غربت اهل بیت علیهم السلام همین بس که معلوم نیست حتی همین فرد بعداً با اهل بیت علیهم السلام همراهی کرده باشد ولی خُب این اذان، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را یاد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌انداخت.

گفت: چشم! همین‌که دخترِ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مرا آدم حساب کرده است؛ اذان می‌گویم. «الله‌اکبر» که گفت، صدای گریه حضرت بلند شد. به شهادت به رسالتِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که رسید، حضرت صیحه زدند و بی‌هوش شدند. به بلال گفتند: کافی است، الآن از دنیا می‌رود.

شنیدن صدای اذان بلال چقدر به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ربط دارد؟! اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با اذان بلال یاد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌افتد؛ شما اگر می‌خواهید احوالِ الآن منزل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را ببینید، ببینید حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه با دیدن زینب کبری سلام الله علیها چقدر به یاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌افتد. با دیدن چادر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه حالی به آن‌ها دست می‌دهد…«لا اله الا الله»
من قبلاً روایتی را دیده بودم ولی تازگی‌ها با تذکر برادری به این روایت ملتفت (متوجّه) شدم. در بحارالانوار، روایتی از محبتِ عجیب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه وجود دارد.

نه هیچ‌وقت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از دردها گله (شکایت) کرد و نه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از مشکلات می‌گفت، همدیگر را رعایت می‌کردند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به منزل تشریف آوردند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه می‌کنند، نکند برای دردِ دست خود گریه می‌کنند. دویدند و حضرت را در آغوش گرفتند و سرِ مبارکش را سینه خود چسباند و فرمود: «یا سَیدَتِی مَا یبْکیک».[۱۱] چرا گریه می‌کنید؟ بلافاصله حضرت دفع شبهه کردند و فرمودند: «أَبْکی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی» برای غربت تو گریه می‌کنم. وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه دیدند که دردِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، غربت ایشان است، بلافاصله فرمودند: «إِنَّ ذَلِک لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ» چیزی نیست! تو ناراحت نباش. من غربت را تحمّل می‌کنم، گریه تو را نمی‌توانم تحمل‌کنم.

در حالات میّت این‌گونه است که می‌گویند: وقتی می‌خواهند او را روبه‌قبله کنند، دست‌هایش را کنار پاهایش قرار می‌دهند ولی در روایت است که لحظات آخرِ عمر شریف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «وَضَعَتْ یدَهَا اَلْیمْنَی تَحْتَ خَدِّهَا».[۱۲] دستِ مبارک ِخود را بروی صورت خود گذاشتند و از دنیا رفتند. شاید برای آنکه وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه روبند را کنار می‌زند…


[۱]– سوره غافر، آیه ۴۴.

[۲]– سوره طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸.

[۴] – نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۹. (مِنْ کلاَمٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلاَمُ بِالْبَصْرَهِ وَ قَدْ دَخَلَ عَلَی اَلْعَلاَءِ بْنِ زِیادٍ اَلْحَارِثِی یعُودُهُ وَ هُوَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَلَمَّا رَأَی سَعَهَ دَارِهِ قَالَ مَا کنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَهِ هَذِهِ اَلدَّارِ فِی اَلدُّنْیا أَمَا أَنْتَ إِلَیهَا فِی اَلْآخِرَهِ کنْتَ أَحْوَجَ وَ بَلَی إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا اَلْآخِرَهَ تَقْرِی فی‌ها اَلضَّیفَ وَ تَصِلُ مِنْهَا اَلرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا اَلْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا اَلْآخِرَهَ فَقَالَ لَهُ اَلْعَلاَءُ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَشْکو إِلَیک أَخِی عَاصِمَ بْنَ زِیادٍ قَالَ وَ مَا لَهُ قَالَ لَبِسَ اَلْعَبَاءَ وَ تَخَلَّی مِنَ اَلدُّنْیا قَالَ عَلَی بِهِ فَلَمَّا جَاءَ قَالَ یا عُدَی نَفْسِهِ لَقَدِ اِسْتَهَامَ بِک اَلْخَبِیثُ أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَک وَ وُلْدَک أَ تَرَی اَللَّهَ أَحَلَّ لَک اَلطَّیبَاتِ وَ هُوَ یکرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَی اَللَّهِ مِنْ ذَلِک قَالَ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ هَذَا أَنْتَ فِی خُشُونَهِ مَلْبَسِک وَ جُشُوبَهِ مَأْکلِک قَالَ وَیحَک إِنِّی لَسْتُ کأَنْتَ إِنَّ اَللَّهَ فَرَضَ عَلَی أَئِمَّهِ اَلْحَقِّ أَنْ یقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ اَلنَّاسِ کیلاَ یتَبَیغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ.)

[۵] – المناقب، جلد ۳، صفحه ۱۱۱. (اَلْبُخَارِی وَ اَلطَّبَرِی وَ اِبْنُ مَرْدَوَیهِ وَ اِبْنُ شَاهِینٍ وَ اِبْنُ اَلْبَیعِ فِی حَدِیثٍأَنَّ عَلِیاً غَضِبَ عَلَی فَاطِمَهَ عَلَیهَا السَّلاَمُ وَ خَرَجَ فَوَجَدَهُ رَسُولُ اَللَّهِ فَقَالَ قُمْ یا أَبَا تُرَابٍ قُمْ یا أَبَا تُرَابٍ)

[۶] – سوره مبارکه انعام، آیه ۴۰. (إِنَّا أَنْذَرْنَاکمْ عَذَابًا قَرِیبًا یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ وَیقُولُ الْکافِرُ یا لَیتَنِی کنْتُ تُرَابًا)

[۷] – این سخنرانی در بهمن ماه سال ۹۷ بیان شده است و شرح حدیث رهبری از مهرماه سال ۹۸ بر روی سایت http://farsi.khamenei.ir/hadis-index بارگذاری می‌شود.

[۸] – الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۱۰. (عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ اَلْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ قَالَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ یوْماً جُعِلْتُ فِدَاک ذَکرْتُ آلَ فُلاَنٍ وَ مَا هُمْ فِیهِ مِنَ اَلنَّعِیمِ فَقُلْتُ لَوْ کانَ هَذَا إِلَیکمْ لَعِشْنَا مَعَکمْ فَقَالَ هَیهَاتَ یا مُعَلَّی أَمَا وَ اَللَّهِ أَنْ لَوْ کانَ ذَاک مَا کانَ إِلاَّ سِیاسَهَ اَللَّیلِ وَ سِیاحَهَ اَلنَّهَارِ وَ لُبْسَ اَلْخَشِنِ وَ أَکلَ اَلْجَشِبِ فَزُوِی ذَلِک عَنَّا فَهَلْ رَأَیتَ ظُلاَمَهً قَطُّ صَیرَهَا اَللَّهُ تَعَالَی نِعْمَهً إِلاَّ هَذِهِ.)

[۹] – الکافی، جلد ۶، صفحه ۴۴۴. (أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَکنْتُ حَاضِراً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَک اَللَّهُ ذَکرْتَ أَنَّ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ کانَ یلْبَسُ اَلْخَشِنَ یلْبَسُ اَلْقَمِیصَ بِأَرْبَعَهِ دَرَاهِمَ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِک وَ نَرَی عَلَیک اَللِّبَاسَ اَلْجَیدَ قَالَ فَقَالَ لَهُ إِنَّ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ کانَ یلْبَسُ ذَلِک فِی زَمَانٍ لاَ ینْکرُ وَ لَوْ لَبِسَ مِثْلَ ذَلِک اَلْیوْمَ لَشُهِرَ بِهِ فَخَیرُ لِبَاسِ کلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِهِ غَیرَ أَنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ لَبِسَ لِبَاسَ عَلِی عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ وَ سَارَ بِسِیرَتِه.)

[۱۰] – بحار الانوار، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷. (حَدَّثَنَا أَبُو اَلْحُسَینِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَی اَلتَّلَّعُکبَرِی ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی رَضِی اَللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِک اَلْفَزَارِی اَلْکوفِی ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ سِنَانٍ اَلصَّیرَفِی ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَلِی اَلْحُوَارِ ، عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مُسْکانَ ، عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ اَلْجُعْفِی ، عَنْ جَابِرٍ اَلْجُعْفِی ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ اَلْمُسَیبِ ، قَالَ: لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَینُ بْنُ عَلِی صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیهِمَا وَ وَرَدَ نَعْیهُ إِلَی اَلْمَدِینَهِ ، وَ وَرَدَ اَلْأَخْبَارُ بِجَزِّ رَأْسِهِ وَ حَمْلِهِ إِلَی یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیهَ ، وَ قَتْلِ ثَمَانِیهَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ، وَ ثَلاَثٍ وَ خَمْسِینَ رَجُلاً مِنْ شِیعَتِهِ ، وَ قَتْلِ عَلِی اِبْنِهِ بَینَ یدَیهِ وَ هُوَ طِفْلٌ بِنُشَّابَهٍ، وَ سَبْی ذَرَارِیهِ أُقِیمَتِ اَلْمَآتِمُ عِنْدَ أَزْوَاجِ اَلنَّبِی صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فِی مَنْزِلِ أُمِّ سَلَمَهَ رَضِی اَللَّهُ عَنْهَا، وَ فِی دُورِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ ، قَالَ: فَخَرَجَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ صَارِخاً مِنْ دَارِهِ لاَطِماً وَجْهَهُ شَاقّاً جَیبَهُ یقُولُ: یا مَعْشَرَ بَنِی هَاشِمٍ وَ قُرَیشٍ وَ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ ! یسْتَحَلُّ هَذَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فِی أَهْلِهِ وَ ذُرِّیتِهِ وَ أَنْتُمْ أَحْیاءٌ تُرْزَقُونَ؟! لاَ قَرَارَ دُونَ یزِیدَ ، وَ خَرَجَ مِنَ اَلْمَدِینَهِ تَحْتَ لَیلِهِ، لاَ یرِدُ مَدِینَهً إِلاَّ صَرَخَ فی‌ها وَ اِسْتَنْفَرَ أَهْلَهَا عَلَی یزِیدَ ، وَ أَخْبَارُهُ یکتَبُ بِهَا إِلَی یزِیدَ ، فَلَمْ یمُرَّ بِمَلَإٍ مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ لَعَنَهُ وَ سَمِعَ کلاَمَهُ، وَ قَالُوا هَذَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَرَ اِبْنُ خَلِیفَهِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ هُوَ ینْکرُ فِعْلَ یزِیدَ بِأَهْلِ بَیتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ یسْتَنْفِرُ اَلنَّاسَ عَلَی یزِیدَ ، وَ إِنَّ مَنْ لَمْ یجِبْهُ لاَ دِینَ لَهُ وَ لاَ إِسْلاَمَ، وَ اِضْطَرَبَ اَلشَّامُ بِمَنْ فِیهِ، وَ وَرَدَ دِمَشْقَ وَ أَتَی بَابَ اَللَّعِینِ یزِیدَ فِی خَلْقٍ مِنَ اَلنَّاسِ یتْلُونَهُ، فَدَخَلَ آذِنُ یزِیدَ إِلَیهِ فَأَخْبَرَهُ بِوُرُودِهِ وَ یدُهُ عَلَی أُمِّ رَأْسِهِ وَ اَلنَّاسُ یهْرَعُونَ إِلَیهِ قُدَّامَهُ وَ وَرَاءَهُ، فَقَالَ یزِیدُ : فَوْرَهٌ مِنْ فَوْرَاتِ أَبِی مُحَمَّدٍ ، وَ عَنْ قَلِیلٍ یفِیقُ مِنْهَا، فَأَذِنَ لَهُ وَحْدَهُ فَدَخَلَ صَارِخاً یقُولُ: لاَ أَدْخُلُ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ! وَ قَدْ فَعَلْتَ بِأَهْلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ مَا لَوْ تَمَکنَتِ اَلتُّرْک وَ اَلرُّومُ مَا اِسْتَحَلُّوا مَا اِسْتَحْلَلْتَ، وَ لاَ فَعَلُوا مَا فَعَلْتَ، قُمْ عَنْ هَذَا اَلْبِسَاطِ حَتَّی یخْتَارَ اَلْمُسْلِمُونَ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْک، فَرَحَّبَ بِهِ یزِیدُ وَ تَطَاوَلَ لَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَیهِ وَ قَالَ لَهُ: یا أَبَا مُحَمَّدٍ ! اُسْکنْ مِنْ فَوْرَتِک، وَ اِعْقِلْ، وَ اُنْظُرْ بِعَینِک وَ اِسْمَعْ بِأُذُنِک، مَا تَقُولُ فِی أَبِیک عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ أَ کانَ هَادِیاً مَهْدِیاً خَلِیفَهَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ نَاصِرَهُ وَ مُصَاهِرَهُ بِأُخْتِک حَفْصَهَ ، وَ اَلَّذِی قَالَ: لاَ یعْبَدُ اَللَّهُ سِرّاً؟! فَقَالَ عَبْدُ اَللَّهِ : هُوَ کمَا وَصَفْتَ، فَأَی شَیءٍ تَقُولُ فِیهِ؟ قَالَ: أَبُوک قَلَّدَ أَبِی أَمْرَ اَلشَّامِ أَمْ أَبِی قَلَّدَ أَبَاک خِلاَفَهَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) ؟ فَقَالَ: أَبِی قَلَّدَ أَبَاک اَلشَّامَ . قَالَ: یا أَبَا مُحَمَّدٍ ! أَ فَتَرْضَی بِهِ وَ بِعَهْدِهِ إِلَی أَبِی أَوْ مَا تَرْضَاهُ؟ قَالَ: بَلْ أَرْضَی. قَالَ: أَ فَتَرْضَی بِأَبِیک؟ قَالَ: نَعَمْ، فَضَرَبَ یزِیدُ بِیدِهِ عَلَی یدِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَرَ وَ قَالَ لَهُ: قُمْ – یا أَبَا مُحَمَّدٍ – حَتَّی تَقْرَأَ، فَقَامَ مَعَهُ حَتَّی وَرَدَ خِزَانَهً مِنْ خَزَائِنِهِ، فَدَخَلَهَا وَ دَعَا بِصُنْدُوقٍ فَفَتَحَهُ وَ اِسْتَخْرَجَ مِنْهُ تَابُوتاً مُقَفَّلاً مَخْتُوماً فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ طُومَاراً لَطِیفاً فِی خِرْقَهِ حَرِیرٍ سَوْدَاءَ، فَأَخَذَ اَلطُّومَارَ بِیدِهِ وَ نَشَرَهُ، ثُمَّ قَالَ: یا أَبَا مُحَمَّدٍ ! هَذَا خَطُّ أَبِیک؟ قَالَ: إِی وَ اَللَّهِ فَأَخَذَهُ مِنْ یدِهِ فَقَبَّلَهُ، فَقَالَ لَهُ: اِقْرَأْ، فَقَرَأَهُ اِبْنُ عُمَرَ ، فَإِذَا فِیهِ: بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ إِنَّ اَلَّذِی أَکرَهَنَا بِالسَّیفِ عَلَی اَلْإِقْرَارِ بِهِ فَأَقْرَرْنَا، وَ اَلصُّدُورُ وَغْرَهٌ، وَ اَلْأَنْفُسُ وَاجِفَهٌ، وَ اَلنِّیاتُ وَ اَلْبَصَائِرُ شَائِکهٌ مِمَّا کانَتْ عَلَیهِ مِنْ جَحْدِنَا مَا دَعَانَا إِلَیهِ وَ أَطَعْنَاهُ فِیهِ رَفْعاً لِسُیوفِهِ عَنَّا، وَ تَکاثُرِهِ بِالْحَی عَلَینَا مِنَ اَلْیمَنِ ، وَ تَعَاضُدِ مَنْ سَمِعَ بِهِ مِمَّنْ تَرَک دِینَهُ وَ مَا کانَ عَلَیهِ آبَاؤُهُ فِی قُرَیشٍ ، فَبِهُبَلَ أُقْسِمُ وَ اَلْأَصْنَامِ وَ اَلْأَوْثَانِ وَ اَللاَّتِ وَ اَلْعُزَّی مَا جَحَدَهَا عُمَرُ مُذْ عَبَدَهَا! وَ لاَ عَبَدَ لِلْکعْبَهِ رَبّاً! وَ لاَ صَدَّقَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ قَوْلاً، وَ لاَ أَلْقَی اَلسَّلاَمَ إِلاَّ لِلْحِیلَهِ عَلَیهِ وَ إِیقَاعِ اَلْبَطْشِ بِهِ، فَإِنَّهُ قَدْ أَتَانَا بِسِحْرٍ عَظِیمٍ، وَ زَادَ فِی سِحْرِهِ عَلَی سِحْرِ بَنِی إِسْرَائِیلَ مَعَ مُوسَی وَ هَارُونَ وَ دَاوُدَ وَ سُلَیمَانَ وَ اِبْنِ أُمِّهِ عِیسَی ، وَ لَقَدْ أَتَانَا بِکلِّ مَا أَتَوْا بِهِ مِنَ اَلسِّحْرِ وَ زَادَ عَلَیهِمْ مَا لَوْ أَنَّهُمْ شَهِدُوهُ لَأَقَرُّوا لَهُ بِأَنَّهُ سَیدُ اَلسَّحَرَهِ، فَخُذْ یا اِبْنَ أَبِی سُفْیانَ – سُنَّهَ قَوْمِک وَ اِتِّبَاعَ مِلَّتِک وَ اَلْوَفَاءَ بِمَا کانَ عَلَیهِ سَلَفُک مِنْ جَحْدِ هَذِهِ اَلْبَنِیهِ اَلَّتِی یقُولُونَ إِنَّ لَهَا رَبّاً أَمَرَهُمْ بِإِتْیانِهَا وَ اَلسَّعْی حول‌ها وَ جَعَلَهَا لَهُمْ قِبْلَهً فَأَقَرُّوا بِالصَّلاَهِ وَ اَلْحَجِّ اَلَّذِی جَعَلُوهُ رُکناً، وَ زَعَمُوا أَنَّهُ لِلَّهِ اِخْتَلَقُوا، فَکانَ مِمَّنْ أَعَانَ مُحَمَّداً مِنْهُمْ هَذَا اَلْفَارِسِی الطمطانی [اَلطُّمْطُمَانِی]: رُوزْبِهُ ، وَ قَالُوا إِنَّهُ أُوحِی إِلَیهِ: إِنَّ أَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِی بِبَکهَ مُبٰارَکاً وَ هُدی لِلْعٰالَمِینَ ، وَ قَوْلُهُمْ: قَدْ نَریٰ تَقَلُّبَ وَجْهِک فِی اَلسَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّینَّک قِبْلَهً تَرْضٰاهٰا فَوَلِّ وَجْهَک شَطْرَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ وَ حَیثُ مٰا کنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکمْ شَطْرَهُ ، وَ جَعَلُوا صَلاَتَهُمْ لِلْحِجَارَهِ، فَمَا اَلَّذِی أَنْکرَهُ عَلَینَا لَوْ لاَ سِحْرُهُ مِنْ عِبَادَتِنَا لِلْأَصْنَامِ وَ اَلْأَوْثَانِ وَ اَللاَّتِ وَ اَلْعُزَّی وَ هِی مِنَ اَلْحِجَارَهِ وَ اَلْخَشَبِ وَ اَلنُّحَاسِ وَ اَلْفِضَّهِ وَ اَلذَّهَبِ، لاَ – وَ اَللاَّتِ وَ اَلْعُزَّی مَا وَجَدْنَا سَبَباً لِلْخُرُوجِ عَمَّا عِنْدَنَا وَ إِنْ سَحَرُوا وَ مَوَّهُوا، فَانْظُرْ بِعَینٍ مُبْصِرَهٍ، وَ اِسْمَعْ بِأُذُنٍ وَاعِیهٍ، وَ تَأَمَّلْ بِقَلْبِک وَ عَقْلِک مَا هُمْ فِیهِ، وَ اُشْکرِ اَللاَّتَ وَ اَلْعُزَّی وَ اِسْتِخْلاَفَ اَلسَّیدِ اَلرَّشِیدِ عَتِیقِ بْنِ عَبْدِ اَلْعُزَّی عَلَی أُمَّهِ مُحَمَّدٍ وَ تَحَکمَهُ فِی أَمْوَالِهِمْ وَ دِمَائِهِمْ وَ شَرِیعَتِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ حَلاَلِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ، وَ جِبَایاتِ اَلْحُقُوقِ اَلَّتِی زَعَمُوا أَنَّهُمْ یجْبُونَهَا لِرَبِّهِمْ لِیقِیمُوا بِهَا أَنْصَارَهُمْ وَ أَعْوَانَهُمْ، فَعَاشَ شَدِیداً رَشِیداً یخْضَعُ جَهْراً وَ یشْتَدُّ سِرّاً، وَ لاَ یجِدُ حِیلَهً غَیرَ مُعَاشَرَهِ اَلْقَوْمِ، وَ لَقَدْ وَثَبْتُ وَثْبَهً عَلَی شِهَابِ بَنِی هَاشِمٍ اَلثَّاقِبِ، وَ قَرْنِهَا اَلزَّاهِرِ، وَ عَلَمِهَا اَلنَّاصِرِ، وَ عِدَّتِهَا وَ عُدَدِهَا اَلْمُسَمَّی بِحَیدَرَهَ اَلْمُصَاهِرِ لِمُحَمَّدٍ عَلَی اَلْمَرْأَهِ اَلَّتِی جَعَلُوهَا سَیدَهَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ یسَمُّونَهَا: فَاطِمَهَ ، حَتَّی أَتَیتُ دَارَ عَلِی وَ فَاطِمَهَ وَ اِبْنَیهِمَا اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَینِ وَ اِبْنَتَیهِمَا زَینَبَ وَ أُمِّ کلْثُومٍ ، وَ اَلْأَمَهِ اَلْمَدْعُوَّهِ بِفِضَّهَ ، وَ مَعِی خَالِدُ بْنُ وَلِیدٍ وَ قُنْفُذٌ مَوْلَی أَبِی بَکرٍ وَ مَنْ صَحِبَ مِنْ خَواصِّنَا، فَقَرَعْتُ اَلْبَابَ عَلَیهِمْ قَرْعاً شَدِیداً، فَأَجَابَتْنِی اَلْأَمَهُ، فَقُلْتُ لَهَا: قُولِی لِعَلِی : دَعِ اَلْأَبَاطِیلَ وَ لاَ تَلِجْ نَفْسَک إِلَی طَمَعِ اَلْخِلاَفَهِ، فَلَیسَ اَلْأَمْرُ لَک، اَلْأَمْرُ لِمَنِ اِخْتَارَهُ اَلْمُسْلِمُونَ وَ اِجْتَمَعُوا عَلَیهِ، وَ رَبِّ اَللاَّتِ وَ اَلْعُزَّی لَوْ کانَ اَلْأَمْرُ وَ اَلرَّأْی لِأَبِی بَکرٍ لَفَشِلَ عَنِ اَلْوُصُولِ إِلَی مَا وَصَلَ إِلَیهِ مِنْ خِلاَفَهِ اِبْنِ أَبِی کبْشَهَ ، لَکنِّی أَبْدَیتُ لَهَا صَفْحَتِی، وَ أَظْهَرْتُ لَهَا بَصَرِی، وَ قُلْتُ لِلْحَیینِ – نِزَارٍ وَ قَحْطَانَ – بَعْدَ أَنْ قُلْتُ لَهُمْ لَیسَ اَلْخِلاَفَهُ إِلاَّ فِی قُرَیشٍ ، فَأَطِیعُوهُمْ مَا أَطَاعُوا اَللَّهَ، وَ إِنَّمَا قُلْتُ ذَلِک لِمَا سَبَقَ مِنِ اِبْنِ أَبِی طَالِبٍ مِنْ وُثُوبِهِ وَ اِسْتِیثَارِهِ بِالدِّمَاءِ اَلَّتِی سَفَکهَا فِی غَزَوَاتِ مُحَمَّدٍ وَ قَضَاءِ دُیونِهِ، وَ هِی – ثَمَانُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ – وَ إِنْجَازِ عِدَاتِهِ، وَ جَمْعِ اَلْقُرْآنِ ، فَقَضَاهَا عَلَی تَلِیدِهِ وَ طَارِفِهِ، وَ قَوْلِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ – لَمَّا قُلْتُ إِنَّ اَلْإِمَامَهَ فِی قُرَیشٍ قَالُوا: هُوَ اَلْأَصْلَعُ اَلْبَطِینُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ اَلَّذِی أَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) اَلْبَیعَهَ لَهُ عَلَی أَهْلِ مِلَّتِهِ، وَ سَلَّمْنَا لَهُ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ فِی أَرْبَعَهِ مَوَاطِنَ، فَإِنْ کنْتُمْ نَسِیتُمُوهَا – مَعْشَرَ قُرَیشٍ – فَمَا نَسِینَاهَا وَ لَیسَتِ اَلْبَیعَهُ وَ لاَ اَلْإِمَامَهُ وَ اَلْخِلاَفَهُ وَ اَلْوَصِیهُ إِلاَّ حَقّاً مَفْرُوضاً، وَ أَمْراً صَحِیحاً، لاَ تَبَرُّعاً وَ لاَ اِدِّعَاءً فَکذَّبْنَاهُمْ، وَ أَقَمْتُ أَرْبَعِینَ رَجُلاً شَهِدُوا عَلَی مُحَمَّدٍ أَنَّ اَلْإِمَامَهَ بِالاِخْتِیارِ. فَعِنْدَ ذَلِک قَالَ اَلْأَنْصَارُ : نَحْنُ أَحَقُّ مِنْ قُرَیشٍ ، لِأَنَّا آوَینَا وَ نَصَرْنَا وَ هَاجَرَ اَلنَّاسُ إِلَینَا، فَإِذَا کانَ دَفْعُ مَنْ کانَ اَلْأَمْرُ لَهُ فَلَیسَ هَذَا اَلْأَمْرُ لَکمْ دُونَنَا، وَ قَالَ قَوْمٌ: مِنَّا أَمِیرٌ وَ مِنْکمْ أَمِیرٌ. قُلْنَا لَهُمْ: قَدْ شَهِدُوا أَرْبَعُونَ رَجُلاً أَنَّ اَلْأَئِمَّهَ مِنْ قُرَیشٍ ، فَقَبِلَ قَوْمٌ وَ أَنْکرَ آخَرُونَ وَ تَنَازَعُوا، فَقُلْتُ – وَ اَلْجَمْعُ یسْمَعُونَ : أَلاَ أَکبَرُنَا سِنّاً وَ أَکثَرُنَا لِیناً. قَالُوا: فَمَنْ تَقُولُ؟ قُلْتُ: أَبُو بَکرٍ اَلَّذِی قَدَّمَهُ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فِی اَلصَّلاَهِ، وَ جَلَسَ مَعَهُ فِی اَلْعَرِیشِ یوْمَ بَدْرٍ یشَاوِرُهُ وَ یأْخُذُ بِرَأْیهِ، وَ کانَ صَاحِبَهُ فِی اَلْغَارِ ، وَ زَوْجَ اِبْنَتِهِ عَائِشَهَ اَلَّتِی سَمَّاهَا: أُمَّ اَلْمُؤْمِنِینَ، فَأَقْبَلَ بَنُو هَاشِمٍ یتَمَیزُونَ غَیظاً، وَ عَاضَدَهُمُ اَلزُّبَیرُ وَ سَیفُهُ مَشْهُورٌ وَ قَالَ: لاَ یبَایعُ إِلاَّ عَلِی أَوْ لاَ أَمْلِک رَقَبَهَ قَائِمَهِ سَیفِی هَذَا، فَقُلْتُ: یا زُبَیرُ ! صَرَخَتْک سَکنٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ ، أُمُّک صَفِیهُ بِنْتُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ ، فَقَالَ: ذَلِک – وَ اَللَّهِ – اَلشَّرَفُ اَلْبَاذِخُ وَ اَلْفَخْرُ اَلْفَاخِرُ، یا اِبْنَ حَنْتَمَهَ وَ یا اِبْنَ صُهَاک ! اُسْکتْ لاَ أُمَّ لَک، فَقَالَ قَوْلاً فَوَثَبَ أَرْبَعُونَ رَجُلاً مِمَّنْ حَضَرَ سَقِیفَهَ بَنِی سَاعِدَهَ عَلَی اَلزُّبَیرِ ، فَوَ اَللَّهِ مَا قَدَرْنَا عَلَی أَخْذِ سَیفِهِ مِنْ یدِهِ حَتَّی وَسَّدْنَاهُ اَلْأَرْضَ، وَ لَمْ نَرَ لَهُ عَلَینَا نَاصِراً، فَوَثَبْتُ إِلَی أَبِی بَکرٍ فَصَافَحْتُهُ وَ عَاقَدْتُهُ اَلْبَیعَهَ وَ تَلاَنِی عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ وَ سَائِرُ مَنْ حَضَرَ غَیرَ اَلزُّبَیرِ ، وَ قُلْنَا لَهُ: بَایعْ أَوْ نَقْتُلَک، ثُمَّ کفَفْتُ عَنْهُ اَلنَّاسَ، فَقُلْتُ لَهُ: أَمْهِلُوهُ، فَمَا غَضِبَ إِلاَّ نَخْوَهً لِبَنِی هَاشِمٍ ، وَ أَخَذْتُ أَبَا بَکرٍ بِیدِهِ فَأَقَمْتُهُ – وَ هُوَ یرْتَعِدُ – قَدِ اِخْتَلَطَ عَقْلُهُ، فَأَزْعَجْتُهُ إِلَی مِنْبَرِ مُحَمَّدٍ إِزْعَاجاً، فَقَالَ لِی: یا أَبَا حَفْصٍ ! أَخَافُ وَثْبَهَ عَلِی. فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ عَلِیاً عَنْک مَشْغُولٌ، وَ أَعَانَنِی عَلَی ذَلِک أَبُو عُبَیدَهَ بْنُ اَلْجَرَّاحِ کانَ یمُدُّهُ بِیدِهِ إِلَی اَلْمِنْبَرِ وَ أَنَا أُزْعِجُهُ مِنْ وَرَائِهِ کالتَّیسِ إِلَی شِفَارِ اَلْجَاذِرِ، مُتَهَوِّناً، فَقَامَ عَلَیهِ مَدْهُوشاً، فَقُلْتُ لَهُ: اُخْطُبْ! فَأُغْلِقَ عَلَیهِ وَ تَثَبَّتَ فَدَهِشَ، وَ تَلَجْلَجَ وَ غَمَّضَ، فَعَضَضْتُ عَلَی کفِّی غَیظاً، وَ قُلْتُ لَهُ: قُلْ مَا سَنَحَ لَک، فَلَمْ یأْتِ خَیراً وَ لاَ مَعْرُوفاً، فَأَرَدْتُ أَنْ أُحِطَّهُ عَنِ اَلْمِنْبَرِ وَ أَقُومَ مَقَامَهُ، فَکرِهْتُ تَکذِیبَ اَلنَّاسِ لِی بِمَا قُلْتُ فِیهِ، وَ قَدْ سَأَلَنِی اَلْجُمْهُورُ مِنْهُمْ: کیفَ قُلْتَ مِنْ فَضْلِهِ مَا قُلْتَ؟ مَا اَلَّذِی سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فِی أَبِی بَکرٍ ؟ فَقُلْتُ: لَهُمْ: قَدْ قُلْتُ: سَمِعْتُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَی لِسَانِ رَسُولِ اَللَّهِ مَا لو وددت [لَوَدِدْتُ] أَنِّی شَعْرَهٌ فِی صَدْرِهِ وَ لِی حِکایهٌ، فَقُلْتُ: قُلْ وَ إِلاَّ فَانْزِلْ، فَتَبَینَهَا وَ اَللَّهِ فِی وَجْهِی وَ عَلِمَ أَنَّهُ لَوْ نَزَلَ لَرَقِیتُ، وَ قُلْتُ مَا لاَ یهْتَدِی إِلَی قَوْلِهِ، فَقَالَ بِصَوْتٍ ضَعِیفٍ عَلِیلٍ: وَلِیتُکمْ وَ لَسْتُ بِخَیرِکمْ وَ عَلِی فِیکمْ، وَ اِعْلَمُوا أَنَّ لِی شَیطَاناً یعْتَرِینِی – وَ مَا أَرَادَ بِهِ سِوَای – فَإِذَا زَلَلْتُ فَقَوِّمُونِی لاَ أَقَعْ فِی شُعُورِکمْ وَ أَبْشَارِکمْ، وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ لِی وَ لَکمْ، وَ نَزَلَ فَأَخَذْتُ بِیدِهِ – وَ أَعْینُ اَلنَّاسِ تَرْمُقُهُ – وَ غَمَزْتُ یدَهُ غَمْزاً، ثُمَّ أَجْلَسْتُهُ وَ قَدَّمْتُ اَلنَّاسَ إِلَی بَیعَتِهِ وَ صُحْبَتِهِ لِأُرْهِبَهُ، وَ کلَّ مَنْ ینْکرُ بَیعَتَهُ وَ یقُولُ: مَا فَعَلَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ؟ فَأَقُولُ: خلع‌ها مِنْ عُنُقِهِ وَ جَعَلَهَا طَاعَهَ اَلْمُسْلِمِینَ قِلَّهَ خِلاَفٍ عَلَیهِمْ فِی اِخْتِیارِهِمْ، فَصَارَ جَلِیسَ بَیتِهِ، فَبَایعُوا وَ هُمْ کارِهُونَ، فَلَمَّا فَشَتْ بَیعَتُهُ عَلِمْنَا أَنَّ عَلِیاً یحْمِلُ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَینَ إِلَی دُورِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ یذَکرُهُمْ بَیعَتَهُ عَلَینَا فِی أَرْبَعَهِ مَوَاطِنَ، وَ یسْتَنْفِرُهُمْ فَیعِدُونَهُ اَلنُّصْرَهَ لَیلاً وَ یقْعُدُونَ عَنْهُ نَهَاراً، فَأَتَیتُ دَارَهُ مُسْتَیشِراً لِإِخْرَاجِهِ مِنْهَا، فَقَالَتِ اَلْأَمَهُ فِضَّهُ – وَ قَدْ قُلْتُ لَهَا قُولِی لِعَلِی : یخْرُجْ إِلَی بَیعَهِ أَبِی بَکرٍ فَقَدِ اِجْتَمَعَ عَلَیهِ اَلْمُسْلِمُونَ فَقَالَتْ – إِنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلاَمُ) مَشْغُولٌ، فَقُلْتُ: خَلِّی عَنْک هَذَا وَ قُولِی لَهُ یخْرُجْ وَ إِلاَّ دَخَلْنَا عَلَیهِ وَ أَخْرَجْنَاهُ کرْهاً، فَخَرَجَتْ فَاطِمَهُ فَوَقَفَتْ مِنْ وَرَاءِ اَلْبَابِ، فَقَالَتْ: أَیهَا اَلضَّالُّونَ اَلْمُکذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَی شَیءٍ تُرِیدُونَ؟ فَقُلْتُ: یا فَاطِمَهُ ! فَقَالَتْ فَاطِمَهُ : مَا تَشَاءُ یا عُمَرُ ؟! فَقُلْتُ: مَا بَالُ اِبْنِ عَمِّک قَدْ أَوْرَدَک لِلْجَوَابِ وَ جَلَسَ مِنْ وَرَاءِ اَلْحِجَابِ؟ فَقَالَتْ لِی: طُغْیانُک – یا شَقِی – أَخْرَجَنِی وَ أَلْزَمَک اَلْحُجَّهَ، وَ کلَّ ضَالٍّ غَوِی. فَقُلْتُ: دَعِی عَنْک اَلْأَبَاطِیلَ وَ أَسَاطِیرَ اَلنِّسَاءِ وَ قُولِی لِعَلِی یخْرُجْ. فَقَالَتْ: لاَ حُبَّ وَ لاَ کرَامَهَ أَ بِحِزْبِ اَلشَّیطَانِ تُخَوِّفُنِی یا عُمَرُ ؟! وَ کانَ حِزْبُ اَلشَّیطَانِ ضَعِیفاً. فَقُلْتُ: إِنْ لَمْ یخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ اَلْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَی أَهْلِ هَذَا اَلْبَیتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِیهِ، أَوْ یقَادَ عَلِی إِلَی اَلْبَیعَهِ، وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ وَ قُلْتُ لِخَالِدِ بْنِ اَلْوَلِیدِ : أَنْتَ وَ رِجَالُنَا هَلُمُّوا فِی جَمْعِ اَلْحَطَبِ، فَقُلْتُ: إِنِّی مُضْرِمُهَا. فَقَالَتْ: یا عَدُوَّ اَللَّهِ وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ ، فَضَرَبَتْ فَاطِمَهُ یدی‌ها مِنَ اَلْبَابِ تَمْنَعُنِی مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَی فَضَرَبْتُ کفَّیهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُکاءً، فَکدْتُ أَنْ أَلِینَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ اَلْبَابِ فَذَکرْتُ أَحْقَادَ عَلِی وَ وُلُوعَهُ فِی دِمَاءِ صَنَادِیدِ اَلْعَرَبِ ، وَ کیدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَکلْتُ اَلْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَهً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَی اَلْمَدِینَهِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: یا أَبَتَاهْ! یا رَسُولَ اَللَّهِ ! هَکذَا کانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک وَ اِبْنَتِک، آهِ یا فِضَّهُ ! إِلَیک فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اَللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِی مُسْتَنِدَهٌ إِلَی اَلْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ اَلْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَی بِوَجْهٍ أَغْشَی بَصَرِی، فَصَفَقْتُ صَفْقَهً عَلَی خَدَّیهَا مِنْ ظَاهِرِ اَلْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی اَلْأَرْضِ، وَ خَرَجَ عَلِی ، فَلَمَّا أَحْسَسْتُ بِهِ أَسْرَعْتُ إِلَی خَارِجِ اَلدَّارِ وَ قُلْتُ لِخَالِدٍ وَ قُنْفُذٍ وَ مَنْ مَعَهُمَا: نَجَوْتُ مِنْ أَمْرٍ عَظِیمٍ. وَ فِی رِوَایهٍ أُخْرَی: قَدْ جَنَیتُ جِنَایهً عَظِیمَهً لاَ آمَنُ عَلَی نَفْسِی. وَ هَذَا عَلِی قَدْ بَرَزَ مِنَ اَلْبَیتِ وَ مَا لِی وَ لَکمْ جَمِیعاً بِهِ طَاقَهٌ. فَخَرَجَ عَلِی وَ قَدْ ضَرَبَتْ یدَیهَا إِلَی نَاصِیتِهَا لِتَکشِفَ عَنْهَا وَ تَسْتَغِیثَ بِاللَّهِ اَلْعَظِیمِ مَا نَزَلَ بِهَا، فَأَسْبَلَ عَلِی عَلَیهَا مُلاَءَتَهَا وَ قَالَ لَهَا: یا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ ! إِنَّ اَللَّهَ بَعَثَ أَبَاک رَحْمَهً لِلْعٰالَمِینَ ، وَ اَیمُ اَللَّهِ لَئِنْ کشَفْتِ عَنْ نَاصِیتِک سَائِلَهً إِلَی رَبِّک لِیهْلِک هَذَا اَلْخَلْقَ لَأَجَابَک حَتَّی لاَ یبْقِی عَلَی اَلْأَرْضِ مِنْهُمْ بَشَراً، لِأَنَّک وَ أَبَاک أَعْظَمُ عِنْدَ اَللَّهِ مِنْ نُوحٍ (عَلَیهِ السَّلاَمُ) اَلَّذِی غَرَّقَ مِنْ أَجْلِهِ بِالطُّوفَانِ جَمِیعَ مَنْ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ وَ تَحْتَ اَلسَّمَاءِ إِلاَّ مَنْ کانَ فِی اَلسَّفِینَهِ، وَ أَهْلَک قَوْمَ هُودٍ بِتَکذِیبِهِمْ لَهُ، وَ أَهْلَک عَاداً بِرِیحٍ صَرْصَرٍ ، وَ أَنْتِ وَ أَبُوک أَعْظَمُ قَدْراً مِنْ هُودٍ ، وَ عَذَّبَ ثَمُودَ – وَ هِی اِثْنَا عَشَرَ أَلْفاً – بِعَقْرِ اَلنَّاقَهِ وَ اَلْفَصِیلِ، فَکونِی یا سَیدَهَ اَلنِّسَاءِ – رَحْمَهً عَلَی هَذَا اَلْخَلْقِ اَلْمَنْکوسِ وَ لاَ تَکونِی عَذَاباً، وَ اِشْتَدَّ بِهَا اَلْمَخَاضُ وَ دَخَلَتِ اَلْبَیتَ فَأَسْقَطَتْ سِقْطاً سَمَّاهُ عَلِی : مُحَسِّناً ، وَ جَمَعْتُ جَمْعاً کثِیراً، لاَ مُکاثَرَهً لِعَلِی وَ لَکنْ لِیشُدَّ بِهِمْ قَلْبِی وَ جِئْتُ – وَ هُوَ مُحَاصَرٌ – فَاسْتَخْرَجْتُهُ مِنْ دَارِهِ مُکرَهاً مَغْصُوباً وَ سُقْتُهُ إِلَی اَلْبَیعَهِ سَوْقاً، وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ عِلْماً یقِیناً لاَ شَک فِیهِ لَوِ اِجْتَهَدْتُ أَنَا وَ جَمِیعُ مَنْ عَلَی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً عَلَی قَهْرِهِ مَا قَهَرْنَاهُ، وَ لَکنْ لِهَنَاتٍ کانَتْ فِی نَفْسِهِ أَعْلَمُهَا وَ لاَ أَقُولُهَا، فَلَمَّا اِنْتَهَیتُ إِلَی سَقِیفَهِ بَنِی سَاعِدَهَ قَامَ أَبُو بَکرٍ وَ مَنْ بِحَضْرَتِهِ یسْتَهْزِءُونَ بِعَلِی ، فَقَالَ عَلِی : یا عُمَرُ ! أَ تُحِبُّ أَنْ أُعَجِّلَ لَک مَا أَخَّرْتُهُ سَوَاءً عَنْک؟ فَقُلْتُ: لاَ، یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ ! فَسَمِعَنِی وَ اَللَّهِ خَالِدُ بْنُ اَلْوَلِیدِ ، فَأَسْرَعَ إِلَی أَبِی بَکرٍ ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکرٍ : مَا لِی وَ لِعُمَرَ ثَلاَثاً، وَ اَلنَّاسُ یسْمَعُونَ، وَ لَمَّا دَخَلَ اَلسَّقِیفَهَ صَبَا أَبُو بَکرٍ إِلَیهِ، فَقُلْتُ لَهُ: قَدْ بَایعْتَ یا أَبَا اَلْحَسَنِ ! فَانْصَرِفْ، فَأَشْهَدُ مَا بَایعَهُ وَ لاَ مَدَّ یدَهُ إِلَیهِ، وَ کرِهْتُ أَنْ أُطَالِبَهُ بِالْبَیعَهِ فَیعَجِّلَ لِی مَا أَخَّرَهُ عَنِّی، وَ وَدَّ أَبُو بَکرٍ أَنَّهُ لَمْ یرَ عَلِیاً فِی ذَلِک اَلْمَکانِ جَزَعاً وَ خَوْفاً مِنْهُ، وَ رَجَعَ عَلِی مِنَ اَلسَّقِیفَهِ وَ سَأَلْنَا عَنْهُ، فَقَالُوا: مَضَی إِلَی قَبْرِ مُحَمَّدٍ فَجَلَسَ إِلَیهِ، فَقُمْتُ أَنَا وَ أَبُو بَکرٍ إِلَیهِ، وَ جِئْنَا نَسْعَی وَ أَبُو بَکرٍ یقُولُ: وَیلَک یا عُمَرُ ! مَا اَلَّذِی صَنَعْتَ بِفَاطِمَهَ ، هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْخُسْرَانُ اَلْمُبِینُ، فَقُلْتُ: إِنَّ أَعْظَمَ مَا عَلَیک أَنَّهُ مَا بَایعَنَا وَ لاَ أَثِقُ أَنْ تَتَثَاقَلَ اَلْمُسْلِمُونَ عَنْهُ. فَقَالَ: فَمَا تَصْنَعُ؟ فَقُلْتُ: تُظْهِرُ أَنَّهُ قَدْ بَایعَک عِنْدَ قَبْرِ مُحَمَّدٍ ، فَأَتَینَاهُ وَ قَدْ جَعَلَ اَلْقَبْرَ قِبْلَهً، مُسْنِداً کفَّهُ عَلَی تُرْبَتِهِ وَ حَوْلَهُ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ حُذَیفَهُ بْنُ اَلْیمَانِ ، فَجَلَسْنَا بِإِزَائِهِ وَ أَوْعَزْتُ إِلَی أَبِی بَکرٍ أَنْ یضَعَ یدَهُ عَلَی مِثْلِ مَا وَضَعَ عَلِی یدَهُ وَ یقَرِّبَهَا مِنْ یدِهِ، فَفَعَلَ ذَلِک وَ أَخَذْتُ بِیدِ أَبِی بَکرٍ لِأَمْسَحَهَا عَلَی یدِهِ، وَ أَقُولَ قَدْ بَایعَ، فَقَبَضَ عَلِی یدَهُ فَقُمْتُ أَنَا وَ أَبُو بَکرٍ مُوَلِّیاً، وَ أَنَا أَقُولُ: جَزَی اَللَّهُ عَلِیاً خَیراً فَإِنَّهُ لَمْ یمْنَعْک اَلْبَیعَهَ لَمَّا حَضَرْتَ قَبْرَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ)، فَوَثَبَ مِنْ دُونِ اَلْجَمَاعَهِ أَبُو ذَرٍّ جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَهَ اَلْغِفَارِی وَ هُوَ یصِیحُ وَ یقُولُ: وَ اَللَّهِ – یا عَدُوَّ اَللَّهِ – مَا بَایعَ عَلِی عَتِیقاً، وَ لَمْ یزَلْ کلَّمَا لَقِینَا قَوْماً وَ أَقْبَلْنَا عَلَی قَوْمٍ نُخْبِرُهُمْ بِبَیعَتِهِ وَ أَبُو ذَرٍّ یکذِّبُنَا، وَ اَللَّهِ مَا بَایعَنَا فِی خِلاَفَهِ أَبِی بَکرٍ وَ لاَ فِی خِلاَفَتِی وَ لاَ یبَایعُ لِمَنْ بَعْدِی وَ لاَ بَایعَ مِنْ أَصْحَابِهِ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً لاَ لِأَبِی بَکرٍ وَ لاَ لِی، فَمَنْ فَعَلَ – یا مُعَاوِیهُ – فِعْلِی وَ اِسْتَشَارَ أَحْقَادَهُ اَلسَّالِفَهَ غَیرِی؟! وَ أَمَّا أَنْتَ وَ أَبُوک أَبُو سُفْیانَ وَ أَخُوک عُتْبَهُ فَأَعْرِفُ مَا کانَ مِنْکمْ فِی تَکذِیبِ مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ کیدِهِ، وَ إِدَارَهِ اَلدَّوَائِرِ بِمَکهَ وَ طَلِبَتِهِ فِی جَبَلِ حَرَی لِقَتْلِهِ، وَ تَأَلُّفِ اَلْأَحْزَابِ وَ جَمْعِهِمْ عَلَیهِ، وَ رُکوبَ أَبِیک اَلْجَمَلَ وَ قَدْ قَادَ اَلْأَحْزَابَ، وَ قَوْلَ مُحَمَّدٍ : لَعَنَ اَللَّهُ اَلرَّاکبَ وَ اَلْقَائِدَ وَ اَلسَّائِقَ، وَ کانَ أَبُوک اَلرَّاکبَ وَ أَخُوک عُتْبَهُ اَلْقَائِدَ وَ أَنْتَ اَلسَّائِقَ، وَ لَمْ أَنْسَ أُمَّک هِنْداً وَ قَدْ بَذَلَتْ لِوَحْشِی مَا بَذَلَتْ حَتَّی تَکمَّنَ لِحَمْزَهَ اَلَّذِی دَعَوْهُ أَسَدَ اَلرَّحْمَنِ فِی أَرْضِهِ – وَ طَعَنَهُ بِالْحَرْبَهِ، فَفَلَقَ فُؤَادَهُ وَ شَقَّ عَنْهُ وَ أَخَذَ کبِدَهُ فَحَمَلَهُ إِلَی أُمِّک، فَزَعَمَ مُحَمَّدٌ بِسِحْرِهِ أَنَّهُ لَمَّا أَدْخَلَتْهُ فَاهَا لِتَأْکلَهُ صَارَ جُلْمُوداً فَلَفَظَتْهُ مِنْ فِیهَا، فَسَمَّاهَا مُحَمَّدٌ وَ أَصْحَابُهُ: آکلَهَ اَلْأَکبَادِ ، وَ قَوْلَهَا فِی شِعْرِهَا لاِعْتِدَاءِ مُحَمَّدٍ وَ مُقَاتِلِیهِ: نَحْنُ بَنَاتُ طَارِقٍنَمْشِی عَلَی اَلنَّمَارِقِ کالدُّرِّ فِی اَلْمَخَانِقِ وَ اَلْمِسْک فِی اَلْمَفَارِقِ إِنْ یقْبِلُوا نُعَانِقْأَوْ یدْبِرُوا نُفَارِقْ فِرَاقَ غَیرِ وَامِقٍ وَ نِسْوَتُهَا فِی اَلثِّیابِ اَلصُّفْرِ اَلْمَرْئِیهِ مُبْدِیاتٍ وُجُوهَهُنَّ وَ مَعَاصِمَهُنَّ وَ رُءُوسَهُنَّ یحْرِصْنَ عَلَی قِتَالِ مُحَمَّدٍ ، إِنَّکمْ لَمْ تُسَلِّمُوا طَوْعاً وَ إِنَّمَا أَسْلَمْتُمْ کرْهاً یوْمَ فَتْحِ مَکهَ فَجَعَلَکمْ طُلَقَاءَ، وَ جَعَلَ أَخِی زَیداً وَ عَقِیلاً أَخَا عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ اَلْعَبَّاسَ عَمَّهُمْ مِثْلَهُمْ، وَ کانَ مِنْ أَبِیک فِی نَفْسِهِ، فَقَالَ: وَ اَللَّهِ یا اِبْنَ أَبِی کبْشَهَ ! لَأَمْلَأَنَّهَا عَلَیک خَیلاً وَ رَجِلاً وَ أَحُولُ بَینَک وَ بَینَ هَذِهِ اَلْأَعْدَاءِ. فَقَالَ مُحَمَّدٌ : وَ یؤْذِنُ لِلنَّاسِ أَنَّهُ عَلِمَ مَا فِی نَفْسِهِ أَوْ یکفِی اَللَّهُ شَرَّک یا أَبَا سُفْیانَ ! وَ هُوَ یرِی اَلنَّاسَ أَنْ لاَ یعْلُوَهَا أَحَدٌ غَیرِی، وَ عَلِی وَ مَنْ یلِیهِ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ فَبَطَلَ سِحْرُهُ وَ خَابَ سَعْیهُ، وَ عَلاَهَا أَبُو بَکرٍ وَ عَلَوْتُهَا بَعْدَهُ وَ أَرْجُو أَنْ تَکونُوا مَعَاشِرَ بَنِی أُمَیهَ عِیدَانَ أَطْنَابِهَا، فَمِنْ ذَلِک قَدْ وَلَّیتُک وَ قَلَّدْتُک إِبَاحَهَ ملک‌ها وَ عَرَّفْتُک فی‌ها وَ خَالَفْتُ قَوْلَهُ فِیکمْ، وَ مَا أُبَالِی مِنْ تَأْلِیفِ شِعْرِهِ وَ نَثْرِهِ، أَنَّهُ قَالَ: یوحَی إِلَی مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّی فِی قَوْلِهِ: وَ اَلشَّجَرَهَ اَلْمَلْعُونَهَ فِی اَلْقُرْآنِ فَزَعَمَ أَنَّهَا أَنْتُمْ یا بَنِی أُمَیهَ ، فَبَینَ عَدَاوَتَهُ حَیثُ مَلِک کمَا لَمْ یزَلْ هَاشِمٌ وَ بَنُوهُ أَعْدَاءَ بَنِی عَبْدِ شَمْسٍ ، وَ أَنَا – مَعَ تَذْکیرِی إِیاک یا مُعَاوِیهُ ! وَ شَرْحِی لَک مَا قَدْ شَرَحْتُهُ – نَاصِحٌ لَک وَ مُشْفِقٌ عَلَیک مِنْ ضِیقِ عَطَنِک وَ حَرَجِ صَدْرِک، وَ قِلَّهِ حِلْمِک، أَنْ تُعَجِّلَ فِیمَا وَصَّیتُک بِهِ وَ مَکنْتُک مِنْهُ مِنْ شَرِیعَهِ مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) وَ أُمَّتِهِ أَنْ تُبْدِی لَهُمْ مُطَالَبَتَهُ بِطَعْنٍ أَوْ شَمَاتَهً بِمَوْتٍ أَوْ رَدّاً عَلَیهِ فِیمَا أَتَی بِهِ، أَوْ اِسْتِصْغَاراً لِمَا أَتَی بِهِ فَتَکونَ مِنَ اَلْهَالِکینَ، فَتَخْفِضَ مَا رَفَعْتُ وَ تَهْدِمَ مَا بَنَیتُ، وَ اِحْذَرْ کلَّ اَلْحَذَرِ حَیثُ دَخَلْتَ عَلَی مُحَمَّدٍ مَسْجِدَهُ وَ مِنْبَرَهُ وَ صَدِّقْ مُحَمَّداً فِی کلِّ مَا أَتَی بِهِ وَ أَوْرَدَهُ ظَاهِراً، وَ أَظْهِرِ اَلتَّحَرُّزَ وَ اَلْوَاقِعَهَ فِی رَعِیتِک، وَ أَوْسِعْهُمْ حِلْماً، وَ أَعِمَّهُمْ بِرَوَائِحِ اَلْعَطَایا، وَ عَلَیک بِإِقَامَهِ اَلْحُدُودِ فِیهِمْ وَ تَضْعِیفِ اَلْجِنَایهِ مِنْهُمْ لسببا [لِسَبَبِ] مُحَمَّدٍ مِنْ مَالِک وَ رِزْقِک وَ لاَ تُرِهِمْ أَنَّک تَدَعُ لِلَّهِ حَقّاً وَ لاَ تَنْقُضُ فَرْضاً وَ لاَ تُغَیرُ لِمُحَمَّدٍ سُنَّهً فَتُفْسِدَ عَلَینَا اَلْأُمَّهَ، بَلْ خُذْهُمْ مِنْ مَأْمَنِهِمْ، وَ اُقْتُلْهُمْ بِأَیدِیهِمْ، وَ أَبِدْهُمْ بِسُیوفِهِمْ وَ تَطَاوُلِهِمْ وَ لاَ تُنَاجِزْهُمْ، وَ لِنْ لَهُمْ وَ لاَ تَبْخَسْ عَلَیهِمْ، وَ اِفْسَحْ لَهُمْ فِی مَجْلِسِک، وَ شَرِّفْهُمْ فِی مَقْعَدِک، وَ تَوَصَّلْ إِلَی قَتْلِهِمْ بِرَئِیسِهِمْ، وَ أَظْهِرِ اَلْبِشْرَ وَ اَلْبَشَاشَهَ بَلِ اِکظِمْ غَیظَک وَ اُعْفُ عَنْهُمْ یحِبُّوک وَ یطِیعُوک، فَمَا آمَنُ عَلَینَا وَ عَلَیک ثَوْرَهَ عَلِی وَ شِبْلَیهِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَینِ ، فَإِنْ أَمْکنَک فِی عِدَّهٍ مِنَ اَلْأُمَّهِ فَبَادِرْ وَ لاَ تَقْنَعْ بِصِغَارِ اَلْأُمُورِ، وَ اِقْصِدْ بِعَظِیمِهَا وَ اِحْفَظْ وَصِیتِی إِلَیک وَ عَهْدِی وَ أَخْفِهِ وَ لاَ تُبْدِهِ، وَ اِمْتَثِلْ أَمْرِی وَ نَهْیی وَ اِنْهَضْ بِطَاعَتِی، وَ إِیاک وَ اَلْخِلاَفَ عَلَی، وَ اُسْلُک طَرِیقَ أَسْلاَفِک، وَ أطلب بِثَارِک، وَ اِقْتَصَّ آثَارَهُمْ، فَقَدْ أَخْرَجْتُ إِلَیک بِسِرِّی وَ جَهْرِی، وَ شَفَعْتُ هَذَا بِقَوْلِی: مُعَاوِی إِنَّ اَلْقَوْمَ جَلَّتْ أُمُورُهُمْبِدَعْوَهِ مَنْ عَمَّ اَلْبَرِیهَ بِالْوَتْرِی صَبَوْتُ إِلَی دَینٍ لَهُمْ فَأَرَابَنِیفَأَبْعِدْ بِدِینٍ قَدْ قَصَمْتُ بِهِ ظَهْرِی وَ إِنْ أَنْسَ لاَ أَنْسَ اَلْوَلِیدَ وَ شَیبَهَوَ عُتْبَهَ وَ اَلْعَاصَ اَلسَّرِیعَ لَدَی بَدْرٍ وَ تَحْتَ شَغَافِ اَلْقَلْبِ لَدْغٌ لِفَقْدِهِمْ أَبُو حَکمٍ أَعْنِی اَلْضَئِیلَ مِنَ اَلْفَقْرِی أُولَئِک فَاطْلُبْ – یا مُعَاوِی – ثَارَهُمْبِنَصْلِ سُیوفِ اَلْهِنْدِ وَ اَلْأَسَلِ اَلسُّمْرِی وَ صِلْ بِرِجَالِ اَلشَّامِ فِی مَعْشَرِهِمْهُمُ اَلْأُسْدُ وَ اَلْبَاقُونَ)

[۱۱] – بحارالانوار، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۸. (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیهِمُ السَّلاَمُ قَالَلَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ اَلْوَفَاهُ بَکتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یا سَیدَتِی مَا یبْکیک قَالَتْ أَبْکی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْکی فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِک لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ یؤْذِنَ بِهَا اَلشَّیخَینِ فَفَعَلَ)

[۱۲] – بحارالانوار، جلد ۷۸، صفحه ۲۴۵. (مِصْبَاحُ اَلْأَنْوَارِ ، عَنِ اِبْنِ أَبِی رَافِعٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أُمِّهِ سَلْمَی قَالَاِشْتَکتْ فَاطِمَهُ عَلَیهَا السَّلاَمُ بَعْدَ مَا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بِسِتَّهِ أَشْهُرٍ قَالَتْ فَکنْتُ أُمَرِّضُهَا فَقَالَتْ لِی ذَاتَ یوْمٍ اُسْکبِی غُسْلاً قَالَتْ فَسَکبْتُ لَهَا غُسْلاً فَقَامَتْ فَاغْتَسَلَتْ کأَحْسَنِ مَا کانَتْ تَغْتَسِلُ ثُمَّ قَالَتْ یا سَلْمَی هَلُمِّی ثِیابِی اَلْجُدُدَ فَأَتَیتُهَا بِهَا فَلَبِسَتْهَا ثُمَّ جَاءَتْ إِلَی مکان‌ها اَلَّذِی کانَتْ تُصَلِّی فِیهِ فَقَالَتْ قَرِّبِی فِرَاشِی إِلَی وَسَطِ اَلْبَیتِ فَفَعَلْتُ فَاضْطَجَعَتْ عَلَیهِ وَ وَضَعَتْ یدَهَا اَلْیمْنَی تَحْتَ خَدِّهَا وَ اِسْتَقْبَلَتِ اَلْقِبْلَهَ وَ قَالَتْ یا سَلْمَی إِنِّی مَقْبُوضَهٌ اَلْآنَ قَالَتْ وَ کانَ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ یرَی ذَلِک مِنْ صَنِیعِهَا فَلَمَّا سمع‌ها تَقُولُ إِنِّی مَقْبُوضَهٌ اَلْآنَ اِسْتَبَقَتْ عَینَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقَالَتْ یا أَبَا اَلْحَسَنِ اِصْبِرْ فَإِنَّ اَللَّهَ مَعَ اَلصَّابِرِینَ اَللَّهُ خَلِیفَتِی عَلَیک وَ ضَمَّتْ حَسَناً وَ حُسَیناً إِلَیهَا قَالَتْ سَلْمَی فَکأَنَّهَا کانَتْ نَائِمَهً قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیهَا فَأَخَذَ عَلِی فِی شَأْنِهَا وَ أَخْرَجَهَا فَدَفَنَهَا لَیلاً)