«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت علیهم صلوات الله، خاصّه وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی علیه افضل صلواه المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل ِمُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این نشست و برخواست ناقابل و گفت و شنید کم قیمت را به کَرَمِ خودش از ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد، ان شاء الله توفیقِ دیدارِ روی مبارکِ حضرت، خدمت و نوکریِ آستانِ شریفِ ایشان، شهادتِ در راهِ ایشان نصیبِ همه‌ی ما، جدّ و آبادِ ما، نسل و ذریّه‌ی ما تا قیامت بشود صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل ِمُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر خطبه ۳۴ نهج البلاغه شریف

خطبه‌ای که این هفته در محضرِآن هستیم، خطبه‌یِ ۳۴ نهج البلاغه شریف است.
اولین قسمتی که در فهم معنا به مشکل برخورد می‌کنیم، راجع به مصادر و بعضی از نکات صدور خطبه اشاره می‌کنم که مشخص شود چرا باید مباحث سندی آن را دنبال کرد، خیلی مختصر از روی متن می‌خوانم و یک ترجمه ساده می‌کنم تا ان شاء الله به مباحث خارج از متن برسیم.
خطبه اینگونه است که سید رضی رحمه الله علیه می‌فرماید:
«فی استنفار الناس إلى أهل الشام بعد فراغه من أمر الخوارج».
[۴] وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام  می‌خواستند بعد از فراغت از جنگ با خوارج مردم را به سمت شام ببرند…
یکی از مباحثِ بسیار مهم نهج البلاغه و تاریخِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام این است که حضرت از ابتدا قصد جنگیدن با معاویه لعنه الله علیه را داشتند ولی جمل پیش آمد و اولویت پیدا شد، بعد از جمل به سراغ معاویه لعنه الله علیه رفتند و حکمیت اتفاق افتاد و هفت هشت ماه درگیرِ حکمیّت شدند و درگیری هایی که پس از آن به وجود آمد و به دنبال آن ظهورِ خوارج رخ داد، که با این وجود حضرت علی صلوات الله ‌علیه به دنبال جنگ با معاویه لعنه الله علیه بودند ولی اولویت پیدا شد که با خوارج بجنگند، حضرت بعد از جنگ با خوارج مردم را به سمت جنگ با معاویه دعوت کردند که خطبه ۳۴ اولین خطبه‌ی حضرت بعد از جنگ نهروان با خوارج است.
عبارت «استنفارالناس» یعنی بسیج کردن مردم و آماده کردن نیروها بعد از فراغت از جنگ با خوارج تا حرکت را جهت مبارزه آغاز کنند.
خطبه اینگونه آمده است: «أُفٍّ لَکُمْ». اُف بر شما، وای بر شما….
ان شاء الله ما یک بحثی راجع به نقشِ حکومت‌ها و نقشِ مردم در جامعه اسلامی، حکومت اسلامی و در عقائد مسلمین داریم که هنوز آماده نشده‌ است، در آنجا یکی از سوالات مهم این است که چرا حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینقدر این مردم را سرزنش کردند؟ آیا سرزنش، توبیخِ شدیدِ مردم و گوشزد کردن اشتباهات آنها، باعث بیشتر شدن فاصله بین مردم و مسئولینِ حکومت نمی‌شود؟ آنجا باید در اینباره بحث کرد، لذا از این قسمت رد می‌شویم. آیا این توبیخ هایی که شما در نهج البلاغه زیاد می‌بینید به کارآمدی حکومت کمک می‌کند یا مردم را از حکومت دور می‌کند؟ چه شرایطی وجود دارد که هرچند مردم خطا می‌کنند، حضرت صلوات‌ الله‌ علیه، اینقدر مردم را سرزنش می‌کنند؟
«أُفٍّ لَکُمْ» اُف بر شما، وای بر شما «لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَکُمْ» دیگر از فراوانی توبیخ و عتاب شما خسته شدم «اَرَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهِ عِوَضاً» دنیا را به آخرت ترجیح می‌دهید؟! بجای آنکه به آخرتِ خودتان رسیدگی کنید، دنیا را عِوَض قرار‌داده‌اید؟

واضح است که مردم از جنگ خسته شده بودند. در شرایطی که مردم از جنگ خسته شده بودند، معاویه غارت‌های خود را شروع کرده بود. غارت‌ها شبیه همین آشوب‌ها (آشوب های آبان ۹۸) چند هدف دارد:
۱٫ ارعاب.
۲٫ ایجاد گسست بین مردم و حکومت.
احساس ناامنی به احساس ناکارآمدی حکومتی که وظیفه ایجاد امنیت را دارد، کمک می‌کند.

۳٫ ایحاد فرصت برای اشرار که هم انتقام بگیرند و هم جامعه را غارت کنند.
۴٫ ایجاد فرصت برای بروز بیشتر شکاف های اجتماعی؛ مثل این است که شما زمینه برای زلزله فراهم شود، در این صورت دیگر نمی‌توان جلوی آن را گرفت. آن‌ها در این آشوب‌ها بر روی اعتراضات مردم سوار می‌شود و مردم به زحمت می‌افتند.
معاویه این کار را با حکومت امیرالمومنین علیه السلام انجام می‌داد، مسلّماً روحیه نظامی مردم هم با دیدن این قتل و غارت‌ها آسیب می‌خورد، وقتی مردم می‌بینند در یک جبهه در حال جنگ هستند و به طور همزمان در جبهه دیگر به نوامیس مسلمین جسارت می‌شود، ممکن است بعضی افراد را خشمگین‌تر کند ولی عده‌ای زیادی را هم می‌ترساند و هم می‌گویند:
اگر این مرتبه به جنگ رفتیم، نکند شهر خودمان آسیب ببیند؟ چه اتفاقی برای همسر و فرزندانمان رخ می‌دهد؟ یک محافظه کاری ایجاد می‌شود.

حضرت فرمودند: «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهِ عِوَضاً»
حضرت دوباره یک «أَرَضِیتُمْ» دیگر را بیان نفرمودند بلکه به عبارت «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا» عطف کردند.
 «وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً» ذلت را جانشین عزت قرارداده‌اید؟ به ذلت تن‌ داده‌اید؟
 
«إِذَا دَعَوْتُکُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّکُمْ دَارَتْ أَعْیُنُکُمْ» وقتی دعوت می‌کنم که به جهاد بروید، چشمانتان دو دو میزند و می‌گردد. (چشمانتان از ترس در کاسه می‌گردد.)
ظاهر امر آن است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از فراغت از جنگ با خوارج، چرا تا این حد مردمی را که تازه از جنگ آمده‌اند، سرزنش می‌کنند؟
«کَأَنَّکُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِی غَمْرَهٍ» گویا درگرداب مرگ گرفتار شده‌اید «وَ مِنَ الذُّهُولِ فِی سَکْرَهٍ» گویا از شدت غفلت و بی‌خبری دچار مستی شده‌اید «یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حِوَارِی فَتَعْمَهُونَ» وقتی نمی‌فهمید، حالت مرگ و مستی گویا بر شما دست داده است، دیگر راه حرف زدن با من هم برای شما بسته می‌شود، دیگر احساس می‌کنید صحبت کردن با من هم فایده ندارد، جوابی هم ندارید که به من بدهید. واضح است که من می‌گویم بروید و از مسلمین و ناموس مسلمین دفاع کنید، شما هم نمی‌آیید، لذا سرگردانی شما بیشتر می‌شود.
«وَ کَأَنَّ قُلُوبَکُمْ مَأْلُوسَهٌ» گویا دل هایِ شما جن‌زده شده است به گونه ای که گویا جن بر شما مسلط شده است، انگار که عقل شما در سرِ جای خود نیست، گویا فرد دیگری بر نفسِ شما سوار شده است. «فأَنْتُمْ لَا تَعْقِلُونَ» گویا عقل ندارید «مَا أَنْتُمْ لِی بِثِقَهٍ سَجِیسَ اللَّیَالِی» عبارت «سَجِیسَ اللَّیَالِی» به معنای ظلماتِ شب‌ها است، «در شب‌های تار» کنایه از آنکه هیچ وقت نیستید؛ «مَا أَنْتُمْ لِی بِثِقَهٍ» یعنی شما مورد وثوق و اطمینان و تکیه‌گاه من نیستید.
ترجمهِ نهج البلاغه «استاد ولی» خیلی دقیق است، ایشان این قسمت را اینگونه ترجمه کرده‌اند: نه هیچگاه مورد اعتمادم بوده‌اید؛ یعنی هیچگاه مورد اعتماد من نبوده‌اید…

آقای منتظری در شرحِ نهج البلاغه اینطور معنی می‌کنند: شما هیچگاه برای من محل وثوق و اطمینان نیستید.
کدام مورد صحیح است؟
آقای منتظری می‌گوید: شما هیچگاه مورد وثوق و اطمینان من نیستید، گویا نخواهید بود، ولی از جمله چنین چیزی برداشت نمی‌شود، ترجمه استاد ولی بیشتر برداشت می‌شود، ولی این ترجمه یک اشکال فنی دیگری خارج از ترجمه پیدا می‌کند.
«مَا أَنْتُمْ لِی بِثِقَهٍ سَجِیسَ اللَّیَالِی» شما هیچ‌وقت مورد اعتماد من نبوده‌اید.
کسانی که نهج البلاغه را دیده باشند و جلسات ابتداییِ بحثِ ما را شنیده باشند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامه بلندبالایی بعد از جمل در تجلیل از کوفیان، از کوفیان دفاع می‌کنند و می‌فرمایند: «شما (کوفیان) نقطه بالایِ کوهانِ شتر هستید، من به شما افتخار می‌کنم»، پس این ترجمه و برداشت از متن با نامه یک نهج البلاغه در تجلیل از کوفیان بعد از جمل سازگار نیست، در صورتی که ترجمه «شما هیچ‌وقت مورد وثوق من نبوده‌اید» ترجمه بهتری است.
«مَا أَنْتُمْ لِی بِثِقَهٍ سَجِیسَ اللَّیَالِی» شما هیچ‌وقت مورد اعتماد من نبوده‌اید؛ حضرت علی علیه‌السلام با این بیان کوفیان را نابود کرده است!
اینجا ربطی ندارد ولی گاهی که زن و شوهر بحث‌شان می‌شود، می‌گویند: «از اولش، تو هیچ وقت و…» این جملات خطرناک است، نباید به محبت زیاد فریفته و مغرور شد، هر کجا که محبت بیشتر باشد کینه هم زودتر می‌آید، همین یک جمله (برای ایجاد کینه) کافی است و هیچ‌وقت نمی‌توان آنرا پاک کرد. وقتی فرد می‌خواهد با همسرش منفی صحبت کند، باید از کلمات «هیچ وقت، هرگز، هیچ گاه و همیشه» به شدت اجتناب کند، چون بعداً با صد مرتبه «عذرخواهی» هم از دل بیرون نمی‌رود.

«وَ مَا أَنْتُمْ بِرُکْنٍ یُمَالُ بِکُمْ»
هیچ وقت آن ستون تکیه‌گاهی نبوده‌اید که بشود به آن تکیه کرد و به سمت شما میل پیدا کند «وَ لَا زَوَافِرُ عِزٍّ یُفْتَقَرُ إِلَیْکُمْ» هیچ وقت جزو آن پشتیبانانی که آدمی می‌تواند بار روی دوششان قراردهد و احساس کند که فلان جا، فلانی وجود دارد و می‌تواند کمکی کند، نبوده‌اید.

این سه جمله حضرت با جملات ابتدایی امیرالمومنین صلوات الله‌ علیه درآغاز حکومت و با (سخنرانی ایشان در تجلیل از کوفیان بعد از) جمل سازگار نیست، در صورتی که به نظر می‌رسد ترجمه «استاد ولی» درست‌تر باشد، من نمی‌دانم که آیا حواسِ «آقای منتظری» به این تعارض بوده است یا اینکه حواس‌شان نبوده و اینگونه ترجمه کرده‌اند.
«مَا أَنْتُمْ إِلَّا کَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا» شما چون شتری می‌مانید که ساربان خود را فراموش کرده‌است.
عرب، تشبیهِ انسان به حیوان می‌کند و این موضوع را قبیح نمی‌داند، در حالی که شما وقتی در فضای ادبیات فارسی قرار می‌گیرید، تشبیه انسان به حیوان معمولاً قبیح است. مثال های زیادی هم اینجا وجود دارد، حتی در فضائل اهل بیت علیهم‌ السلام هم که تمثیل شده ‌است، تشبیه به حیوان صورت گرفته ‌است.
اینجا حضرت نمی‌خواهد فحش بدهد که شما مثل شتری هستید که ساربان ندارید، یعنی در فضای ادبیات عرب این قبحی که ما از این جمله برداشت می‌کنیم وجود ندارند. مراد حضرت این است که «شما مانندِ جمعی هستید که رهبر ندارید»، منظور حضرت در اینجا توبیخ کردن نیست، برای تشبیه انسان به حیوان مثال حتی در ادبیات ما هم فراوان است. چون درباره معصومین علیهم‌ السلام است نمی‌خواهم مثال برنم، ببینید چقدر ترجمه لغوی کردن قبیح می‌شود. ببینید وقتی عبارتی به شیوه «لغوی» ترجمه می‌شود، (مفهوم عبارت) قبیح می‌شود.
مثلا در موردی وقتی می‌خواهند بگویند: فلانی با سرعت رفت. می گویند: جاء فلانی الی فلان جا کالکرکس.
از تیز پروازترین پرنده ها کرکس است، کرکس در فارسی نماد «لاشخوری» است ولی در ادبیات عرب نماد «تیزپروازی» است که زود به طعمه دسترسی پیدا می‌کند. می‌خواهد بگوید: خیلی تیز رفت. اگر بگوید: «همانند لاشخور آمد» اصلاً این توهین محسوب می‌شود و منظورِ او هم اصلاً این معنا نبوده‌ است.
اینجا هم حضرت می‌خواهد بفرمایند: شما رهبر ندارید؛ و حضرت اینجا خیلی فرمایشِ مهمّی هم فرموده‌اند، جمعِ شما (کوفیان) قائد و رهبر ندارد.
عبارت
«کلکم راعٍ»[۵]عبارت «کلکم راعی» که به علت تنوین و مسائل ادبیاتی «کلکم راعٍ» شد یا «کلکم مسوول عن رعیته» یعنی همه شما چوپان هستید؟! نه! اینطور نیست، بلکه یعنی همه شما مسئول هستید.
«مَا أَنْتُمْ إِلَّا کَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا» همه شما همچون شتران بی ساربان هستید، همه شما بی‌قائد، بی‌رهبر، بی ‌تصمیم‌گیر و بی ‌فصل‌الخطاب هستید.

جمعی که فصل‌الخطاب ندارد، هر کسی بیاید و خللی ایجاد کند مردم به آن سمت می‌روند. (به شکل باد به آن سمت می وزند.)
«فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ» این گله وقتی مسئول ندارد، از هر سمتی جمع آوری‌گردد، از سمت دیگری پراکنده می‌شود، «وَ لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سُعْرُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ»، عبارت «لَعَمْرُ اللَّهِ» قسم است، «سُعْرُ» به معنای شعله است، به خدا قسم شما بد شعله و لشکری برای افروختن آتش جنگ هستید، شما لشکر و جمع خوبی نیستید.
«تُکَادُونَ وَ لَا تَکِیدُونَ» هر کسی که از والده‌ خود قهر می‌کند، شما را فریب می‌دهد! شما به طور مداوم فریب می‌خورید و فریب نمی‌دهید.
مدام در پازل دشمن بازی می‌کنید. از این پازل دشمن که خراب می‌شود بیرون می‌آیید، سفره (فریب) دیگری پهن می‌کنند، دوباره غرق می‌شوید. دشمن با رسانه‌‌ی خود شما را سرِ کار می‌گذارد (فریب می‌دهد) یک ساعت بعد با سفره و پازل دیگری دوباره شما را سرِ کار می‌گذارد، شما پیاپی کید و فریب می‌خورید.

«وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ» پیایی سرزمین شما را می‌گیرند، غارت می‌کنند و اموالِ شما را می‌برند و شما هم به خشم نمی‌آیید و به غیرتِ شما برنمی‌خورد.
«لَا یُنَامُ عَنْکُمْ» دشمن خواب نیست، از شما غافل نیست «وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَهٍ سَاهُونَ» ولی شما در خواب خوش غفلت به سر می‌برید و اصلا حواسِ شما نیست «غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ» بخدا سوگند شکست براى کسانى است که خواری و ذلت را می‌پذیرند حتمی است.
این جمله را اوایل مباحث نهج البلاغه شریف خوانده بودیم.
عکسی اخیراً پخش شده است که در آن رئیس جمهور کشور افغانستان در کنار نیروهای نظامی لندِهورِ مو زرد (ترامپ) مثل یک سرباز ایستاده ‌است که این ملعونِ کافر(ترامپ) حرف بزند.
«غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ» بخدا سوگند شکست براى کسانى است که خواری و ذلت را می‌پذیرند حتمی است.
«وَ ایْمُ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى». «حَمِسَ» به معنای شتر است. بخدا سوگند، اگر جنگ سختی رخ دهد، سروصدا زیاد شود.  «وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ» و همه احساس کنند که آخرِ کار مرگ است. «قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ» همانطور که پسرِ ابوطالب در جنگ‌ها سرها را به سرعت جدا می‌کند، شما به همان سرعت از من دور می‌شوید، چرا؟ چون قائد و رهبر فکری ندارید و پیاپی پراکنده هستید.
«وَ اللَّهِ إِنَّ امْرَأً یُمَکِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ» بخدا سوگند آن کسی که دشمن را بر جان خویش مسلط کند، یعنی اجازه بدهد که دشمنش مسلط شود (جالب است که فاعل را خود شخص در نظر گرفته‌اند، تسلّط نظامی، اقتصادی و فرهنگی) «یَعْرُقُ لَحْمَهُ وَ یَهْشِمُ عَظْمَهُ» این دشمن بیاید و گوشت بدنش را بخورد و استخوانش را بشکند، اموال و دارایی های او را ببرد، «وَ یَفْرِی جِلْدَهُ لَعَظِیمٌ عَجْزُهُ» و پوست او را جدا سازد، (دارایی‌های یک فرد پوست و گوشت و استخوان است.) این فرد خیلی عاجز است.
حضرت می‌فرمایند: چرا عجز را قبول می‌کنید؟
«ضَعِیفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَیْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ» این فرد خیلی ضعیف است.
وقتی من راجع به صدورِ خطبه صحبت می‌کنم، زمانی که نهج البلاغه می‌خوانید وقتی به این قسمت از خطبه می‌رسید به مشکل برخورد می‌کنید.

«أنْتَ فَکُنْ ذَاکَ إِنْ شِئْتَ» تو اگر می‌خواهى اینگونه باش.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با چه کسی صحبت می‌کند؟
«فَأَمَّا أَنَا فَوَاللَّهِ دُونَ أَنْ أُعْطِیَ ذَلِکَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِیَّهِ» ولی من با شمشیرِ مشرفی… شمشیر مشرفی خیلی در تیزی (شمشیرِ آبدیده) معروف است. در رجز های جنگی و در رجزهای کربلا هم «ضرب بالمشرفیه» زیاد وجود دارد،
غلامِ سیاهِ سید الشهدا علیه‌السلام جناب جون سلام الله علیه در رجزِ خود در کربلا می‌گوید: «با مشرفی با شما می‌جنگم».

«کَیْفَ یَریَ الْفجَّارُ ضَرْبَ الأَسْوَدِ             بِالْمُشْرِفِی الْقاطِعِ الْمُهَنَّدِ
بِالسَّیْفِ صَلْتاً عَنْ بَنی‌ مُحَمَّدٍ                  أَذُبُّ عَنْهُمْ بِاللِّسانِ وَالْیَدِ».[۶]
بحث کرده‌اند این شمشیر از کجاست، توضیحِ آن کار دارد، نمی‌خواهم عرض کنم.
حضرت فرمودند: اگر تو مى‌خواهى اینگونه باش امّا من به خدا سوگند با شمشیر اشرفی که در دست دارم
«تَطِیرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ» من استخوان‌های سر را با آن خُرد می‌کنم «وَ تَطِیحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدَامُ» دست و پا می‌ریزم «وَ یَفْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِکَ ما یَشاءُ»

علّتِ برخی از گنگی‌ها در نهج البلاغه

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با چه کسی صحبت می‌کنند؟ این را عرض کنم تا برسیم به قسمت آخر که خیلی مهم است.
آقای «استاد ولی» اینجا به اینگونه ترجمه کرده است: تو (ای شنونده) هرطور می‌خواهی باش.
این خطبه در کتب قدماء چند جای مختلف تکرار شده‌است؛ مثل «انساب الاشراف بلاذری» که حدود سال ۲۷۰ هجری از دنیا رفته است، سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه سال ۳۵۹ هجری بدنیا آمده است،، یعنی ۸۰ سال قبل از به دنیا آمدنِ سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه «بلاذری» در «انساب الاشراف» نوشته ‌است.

«ابن قتبیه» که برای سال حدود ۲۷۰ است نیز در کتاب «الامامه و ‌السیاسه» آورده است.

در «الغارات» ثقفی هم که سال ۲۸۳ از دنیا رفته ‌است این متن با تفاوت‌هایی آمده است.

این خطبه در «تاریخ طبری» که ۳۱۰ مرده است آمده‌ است، یعنی«طبری»  ۴۹ سال قبل از تولد سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه، مرده است.
«ثقفی» سال ۲۸۳ مُرده است، این کتاب «الغارات ثقفی» خیلی کتاب مهمی است.
آنجا چه چیزی بیان شده است؟
«سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه» خطبه‌ها را تلخیص می‌کنند، گاهی ترکیب می‌کنند و گاهی ابتدا و انتهای آن‌ها را حذف می‌کنند، بارها عرض کردیم هدفِ سیّد رضی رحمه الله تعالی علیه «ادبیات» است، ولی خیلی از اوقات دیگر معنای خطبه از بین می‌رود، دیگر نمی‌توان آن را دقیق فهمید و احتمالات زیادی به وجود می‌آید.

اصلاً یکی از کارهایی که اهل سنت انجام دادند که مردم فضایل حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نفهمند، این بود. چون از اینکه روایت می‌ترسیدند کنند، حکومت می‌زد یا سایر محدثان راوی را اذیت می‌کردند، اگر هم می‌خواستند چیزی بیان کنند ابتدا و انتهای روایت را حذف می‌کردند، یا از ترسِ آخوندهای رسمی یا از ترسِ حکومت و یا اصلاً از روی کینه روایت ها را می‌زدند.
لذا شما باید مدام بحث کنید که در اینجا منظور روایت چیست؟ چه چیزی می‌خواهد بگوید؟ باید بگویید منظور از
«من کنت مولا فهذا علی مولا» چیست؟ چون این یک جمله کجا و اینکه هزاران نفر از مردم جمع شدند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مکان بلندی را درست کردند، بر بالای بلندی ایستادند، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را کنارِ خود قرار دادند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عِمامه سیاه خود را باز کردند و بر سرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بستند، ایشان را گرفتند و از کمر بلند کردند یا در بعضی از نقل ها وجود دارد که دست حضرت علیه‌ السلام را گرفتند و بالا بردند، خطبه خواندند و سخنرانی کردند، عبارات متعدد فرمودند، یکی از آن عبارت ها هم «من کنت مولا فهذا علی مولا» بود، آن عبارت هم «قبل و بعد» داشت؛ معنای این خیلی روشن است تا اینکه شما بگویید، پیغمبر فرمودند: «من کنت مولا فهذا علی مولا».
خُب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در کجا فرمودند؟ در چه موضعی فرمودند؟ برای چه کسی، چه سوالی پیش ‌آمده بود؟ قبل و بعد از آن چه اتّفاقی رخ داد؟ چه جملاتی بیان شد؟

واضح است که اینطور موضوع نامفهوم می‌شود.

خیلی وقت‌ها این تقطیع‌ها از روی عمدِ محدثان بوده است، یا از ترس و یا روی کینه!

کسانی که با «صحیح بخاری» آشنا هستند می‌دانند که او در حذفِ ابتدا و انتهای جمله خبره است بگونه که دیگر مضمونِ روایت به خوبی فهمیده نشود، صدها مورد در «صحیح بخاری» وجود دارد، حال متنی را که در طبری هست را هم می‌خوانم تا شما ببینید.
«بلاذری» در «انساب الاشراف» از «جندب ازدی» شاگردِ مهمِ امیرالمومنین علیه السلام این خطبه را نقل می‌کند یعنی نشان می‌دهد این خطبه خیلی اصالت دارد، منتها متن این خطبه‌ها با متن «نهج البلاغه» خیلی تفاوت دارد.
این خطبه برای قرن ۲ است، «سید رضی» برای قرن ۴ است، «ابو مِخنَف» حدوداً سال ۱۵۰  از دنیا رفته است و حدوداً سال ۸۰  بدنیا آمده است.
متنی را که در «تاریخ طبری» وجود دارد را من می‌خوانم:
«قال ابو مخنف عن نمیر بن وعله الیناعی، عن ابی درداء، قال».[۷] ابومخنف می‌گوید: «نمیره بن وعله» از «ابی درداء» نقل می‌کند.
«کان علی لما فرغ من اهل النهروان حمد الله و اثنی علیه ثم قال»
وقتی امیرالمومنین صلوات الله‌ علیه از جنگ «نهروان» فارغ شد خداوند را حمد‌ و ثنا کردند؛ این اولین خطبه حضرت است، «ان الله قد احسن بکم» خداوند به شما خیلی احسان کرد «و اعز نصرکم» و شما را عزیز کرد، شما را یاری کرد، «فَتَوَجَّهُوا مِنْ فَوْرِکُمْ هَذَا إِلَى عَدُوِّکُمْ» عجله کنید به سراغ دشمن خودتان معاویه بروید. «قَالُوا» گفتند….
«انساب الاشراف» اینجا می‌گوید: «اشعث» گفت.
اینجا طبری می‌گوید: «گفتند» البته بعداً تصریح می‌کند.
«یا
أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ، نَفِدَت نِبالُنَا» تیرهایمان تمام شد، تازه از جنگ آمده‌ایمف لجستیک‌مان چند روز کار دارد، «وَ کَلِت سُیُوفُنَا» باید دوباره برویم و شمشیرها را تیز کنیم «وَ نَصَلَت أسنّه رمَاحِنَا» سرنیزها آسیب خورده شده‌ است (سر نیزه‌ها چوبی بود) باید اینها را درست کنیم و آماده شویم، «فَارجِع إلى مِصرِنَا» اجازه بدهید ما به شهر برویم (یعنی کوفه) «فَلنَستَعِدَّ بِأحسَنِ عُدَّتِنَا»  برویم آنجا آماده بشویم.
در بعضی از نقل ها وجود دارد که خانواده را ببنیم، آماده بشویم، آذوقه جمع کنیم و…
«وَ لَعَلَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ یَزِیدُ فِی عَدَدِنَا مِثْلَ مَنْ هَلَکَ مِنَّا» بالاخره چند نفر از ما در این جنگ کشته شده اند، چند نفر نیرو اضافه شود، آقا! خیلی عجله نکنید! «فَإِنَّهُ اوحی لنا عَلَى عَدُوِّنَا» در این حالت بهتر می‌توانیم با دشمن بجنگیم.
اینجا در نقل «طبری» این عبارت است:
«وَ کَانَ اَلَّذِی توَلِیَ ذلک کَلاَمَ اَلْأَشْعَث»، وقتی که عبارت «قالوا» را می‌گوید، بعد (به تصریح) می‌گوید: متولی این صبحت «اشعث» بود.
در «انساب الاشراف»  از ابتدا می‌گوید: «اشعث» گفت.

فرق این دو در چیست؟ اگر بگوید اشعث گفت (انساب الاشراف) گویا یک نفر گفت، یک پارازیت (میان سخن دیگران حرف زدن) تکی انداخت و این قدرت ندارد، در اینجا (طبری) که می‌گوید: «قالوا» یعنی متولی کلام «اشعث» بود و بقیه هم همراهی کردند! یک نفر را می‌توان ساکت کرد اما یک جمعی گفتند: آقا! ما آماده نیستیم.
«فاقبل حتی نزل النخیله» حضرت آمدند تا به «نُخیلِه» رسیدند که دو فرسخی کوفه است و دستور دادند که مردم لشکرهای خود را آماده کنند. «وَ یُوَطِّنُوا عَلى الجَهاد أنفُسهُم  وَ أن یُقِلُّوا زِیارَهَ نِسَائِهِم وَ أبنَائِهِم» حال اینکه یک شب هم کنار همسر ‌و فرزندان رفتن کافی است، تا دفعات بعدی چهار ماه دیگر فرصت دارند، «حَتّى یَسیرُوا إلى عَدُوِّهِم فَأقَامُوا فیهِ أیّاماً» حضرت فرمودند: من در «نخیله» که محل آماده سازی لشکر است ایستاده‌ام، بروید و همسر و فرزندانتان را ببنید و بیاید.
«نخیله» تقریباً ده کیلومتری شمالِ کوفه است. حضرت حدوداً چند روزی در نخیله ایستادند و دیدند که لشکریان نیامدند.
یعنی خطبه را در چه زمانی بیان فرمودند؟ وقتی که در حال برگشت از جنگ بودند و «اشعث» عده‌ای را تحریک کرد و گفتند: نیروی نظامی نداریم، اسلحه هایمان خراب است، تیرِ کمان‌هایمان کم شده است، برویم همسر و فرزندانمان را ببنیم،
«ثم تسللوا من معسکرهم فدخلوا الا رجالا من وجوه الناس قلیلا و ترک العسکر خالیا» جمعیتی نیامدند، چهار نفر انسانِ سرشناس که وفادارِ امیرالمومنین علی علیه‌السلام بودند آمدند و افراد دیگر نیامدند «
فَلَمّا رَأى ذَلِکَ دَخَلَ الکُوفَه» وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چند روز معطل شدند و دیدند که لشکریان نیامدند به کوفه برگشتند «و انکسر علیه رایه فی المسیر» در اینجا بود که حضرت دیدند نمی‌توانند لشکر را آماده کنند…

بعد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در اینجا فرمودند: «ایها الناس، استعدوا للمسیر الی عدو فی جهاده القربه الی الله» آماده شوید تا به بجنگ دشمن برویم… که این متن با متنی که در نهج البلاغه وجود دارد متفاوت است.

چرا رأی اشعث بر سپاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام غلبه کرد؟

این قسمت دیگر تقریباً اشتراکی با جملاتی که ما خواندیم ندارد، تا این قسمت پایانی که ما فعلاً نخوانده‌ایم.

این قسمت پایانی که ما نخواندیم دو قسمت است که متنِ «الغارات»، «طبری» و «انساب الاشراف» تفاوتِ فاحش دارد.

برای چه این‌ها را اینطور عرض می‌کنیم؟ برای اینکه کسی که می‌خواهد متن را از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اخذ کند باید انواع متن ها را ببیند، نمی‌شود فقط یک متن را بخواند، همه این متون را به امیرالمومنین علیه السلام نسبت داده‌اند، مخصوصاً که این خطبه برای «ابو مخنف» است و روایت «ابومخنف» در نزد شیعیان قابل اعتناء است.
قسمت پایانی چیست؟ قسمت پایانی خطبه این است که حضرت فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ» شما حقوقی بر من دارید که بر من واجب است حقوق شما را محترم بشمارم و تکالیفم را انجام بدهم و من نیز حقوقی دارم که شما باید رعایت کنید.
حضرت به چه کسی فرمودند: «تو» اگر می‌خواهی بمانی، بمان. ما می‌رویم؟
مراد از تو «اشعث بن قیس» است. حضرت علیه‌السلام فرمودند: اشعث! تو اگر می‌خواهی بمانی بمان اما ما می‌رویم، ولی بعداً حضرت نتوانستند این کار را انجام بدهند، یعنی مردم نیامدند، یعنی رأی «اشعث» به سپاه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام غلبه کرد.
چه اتفاقی افتاد که رأی «اشعث» غلبه کرد؟ مردم چه خصوصیاتی داشتند؟ قسمتی از کارِ نزدیکان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم می‌لنگید!

وای از آن روزی که در پرونده‌ی حزب الهی‌ها هم مشکلاتی باشد، می‌گویند چهارده هزار نفر در انتخابات شرکت کرده اند، چهاده هزار نفر لبه‌ی پرتگاه بدبختی ایستاده‌اند که به جهنّم شیرجه بزنند! افراد کمی نجات پیدا می‌کنند، کسانی که به این افراد (کاندیدای انتخابات) تبریک می‌گویند، بیچاره هستند.

سرِ جای خود بحث کرده‌ایم که اگر کسی بخواهد به جامعه اسلامی خدمت کند، ان شاء الله مأجور است، ولی هم تجربه نشان داده است و هم تاریخ می‌گوید و هم وضع موجود می‌گوید: افراد قلیلی نجات پیدا می‌کنند.
قلیلی از قاضی نجات پیدا می کنند، قاعدتاً قاضی «الا اوحدی» جهنمی است. کسی که قاضی شد، جشن ندارد، باید برای او مجلس عزا گرفت! خداوند شاهد است، باید همه  اگر آن فرد را دوست دارند باید از او مراقبت باشند.
استقبال عجیبی! یه ولعی! این «جوان گرایی» ما را به زحمت خواهد انداخت، «جوان گرایی» حرف خوبی است ولی نه اینکه تا الان بی‌ریش‌ها می‌خوردند، حالا ریش‌دارها بخوردند!
ولع برای خدمت؟! پشت گوش ما که مخملی نیست! کسانی که برای خدمت کار می‌کنند قلیل هستند، انگیزه چیست؟
همه‌ی افراد قبلی کافر، ملحد، بی دین و بی تقوا بودند ولی ما خیلی محکم و آماده‌ایم؟! نخیر! اینطور نیست، قلیل هستند بلکه کسانی که دستشان به بیت المال برسد و پایشان نلغزد.
این ایام، ایامِ پوست خربزه است، پوستِ خربزه زیرِ پای هر کسی را که احساس کنند اندک آبرویی دارد می‌اندازند، شیاطین او را به سمت انتخابات فشار می‌دهند!
منظور من از «انتخابات» رأی دادنِ مردم نیست، منظور من افرادی هستند که می‌خواهند «نامزد انتخابات» بشوند، خیلی خطرناک است. باید به حال نامزدها گریه کرد. ان شاءالله خداوند هر کسی از هر قومی که هست و رأی می‌آورد جهنمی نکند و هم به واسطه اینکه این افراد جهنّمی نمی‌شوند و خدمتی می‌کنند ان شاء الله به کشور خدمت کنند که ان شاءالله برای کشور هم اتفاقات خوبی رخ دهد.
مجلس بالقوه محل همه‌ی رذیلت‌ها است و این روزها خیلی از اوقات بالفعل محل همه رذیلت‌ها است.
اگر شما ببنید پلاسکو آتش گرفته است و یک نفر را از هلی‌کوپتر به سمتِ پایین (به سمت آتش) پرت می‌کنند، برای این فرد دیگر کف می‌زنید؟ نه بلکه آیه الکرسی می‌خوانند و متوسّل می‌شوند، الان این فرد که در حال افتادن درون آتش است، چه چیزی از میان آتش درمی‌آید؟ چند نفر سالم بیرون می‌آیند؟ یک چاهِ ویل است!
حالا چون جوانِ ریش‌داری هستم، یا علی؟! نه آقا! تنها فردی که مطمئن است محکم است و دستِ او کج نمی‌شود و تحت تربیت عالم ربانی باشد می‌تواند برود، قطعاً اگر فرد دیگری برود در این واویلا غرق می‌شود.
این جمعیّتِ زیاد! آیا ما چهاده هزار نفر نخبه داریم؟ چهارده هزار نفر خیلی عدد عجیبی است! خیلی خطرناک است. این افراد می‌خواهند مملکت را نجات دهند؟! خدا کند! البته افراد استثنائی هستند که می‌خواهند مملکت را نجات دهند، بی‌انصافی است آدمی نگوید، ولی بیشتر اوقات فرصت برای مطرح شدن است، ان شاء الله خداوند به ما کمک کند که ما به کسانی که به آن‌ها مطمئن نیستیم کمک نکنیم تا هم او و هم خودمان را جهنمی نکنیم.

«مُسَیّب بن نجبه فزاری» عبرتی برای همه‌ی تاریخ؛ هیچ کسی گارانتی ندارد

اینجا را ببینید: یکی از کسانی که جزو یارانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و من خیلی فکر کردم چه چیزی سبب زمین‌خوردن این فرد شد، کسی که جزوِ شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و احتمال داده‌اند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هم دیده‌ باشد، یعنی از نظرِآقایان اهل سنّت «صحابی» محسوب می‌شود، جزو معدود افرادی است که با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام همراه بوده است، جزو کسانی است که زمان عثمان کتک خورد و عثمان را از منکر نهی کرد و وقتی در جمل آمد و به لشکر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیوست حضرت به او «خوش آمد» گفتند، از فرماندهان لشکر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، او و دوستِ او در فعالیت‌های نظامی هنرمند بودند، هر دو قدرالقدرت بودند، گاهی به یک گردان غلبه می‌کرد، این فرد در دوره‌ای که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام اینطور از دست مردم عاصی شده‌ بودند، کاری کرد که مردم از حکومت ها فاصله بگیرند.

این‌ها باعث می‌شود که مردم از حکومت فاصله می‌گیرند، دیگر مردم احساس دلسوزی را از دست می‌دهند و می‌گویند: به ما چه ربطی دارد؟!
این فردی که به این اندازه به امیرالمومنین علیه السلام چسبیده بود و بعداً یک اعتراضی هم به امام حسن مجتبی علیه السلام کرد که چرا شما با وجود چهل هزار یار چه کار کردید و چرا آتش بس امضاء کردید؟
اسمِ او جزوِ سر لیست کسانی است که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام را دعوت کردند ولی به کربلا نرفت! در بین «توابین» هم تکه‌پاره شد و کشته شد.
کسانی که درتوابین کشته شدند یعنی دیگر نمی‌خواستند از خجالت زنده بمانند، در همین «توابین» کسانی بودند که فرار کردند ولی این فرد ایستاد و کشته شد.
در بعضی از نقل‌ها هست که او اولین خونخواه حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در کوفه است. چه چیزی سبب شد که این فرد زمین بخورد؟

این زمین خوردن، فقط زمین خوردن خود یک فرد نیست، لشکر امام را از هم متفرق ساخت، انگیزه‌ی نیروها را از بین برد، در چند جای مختلف از جمله کتاب «تاریخ طبری» آمده است.
سال ۳۹ هجری اوج ضعف حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، معاویه لعنه الله علیه به طور مداوم لشکرهای کوچک کوچک برای غارت می‌فرستاد، آنجایی که حضرت فرمود:
«تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ» مدام اطرافِ شما را می‌گیرند و سرزمینِ شما کوچک می‌شود، مدام در حالِ آسیب زدن هستند و پرچم معاویه را می‌زنند، هر چند اینکه شما چند روز دیگر بروید و آنجا را پس بگیرید، هیمنه لشکر و سپاه شکسته می‌شود.
«وَجَّهَ مُعاوِیَهُ [فی سنه ۳۹ هجری] أیضا عَبدَ اللّهِ بنَ مَسعَدَهَ الفَزارِیَّ فی ألفٍ وسَبعِمِئَهِ رَجُلٍ إلی تَیماءَ وأمَرَهُ أن یُصَدِّقَ مَن مَرَّ بِهِ مِن أهلِ البَوادی، وأن یَقتُلَ مَنِ امتَنَعَ مِن عَطائِهِ صَدَقَهَ مالِهِ ».[۸]
معاویه لعنه الله علیه «عبدالله بن مسعده فزاری» را به همراه ۱۷۰۰ نفر فرستاد، لشکر های معاویه کوچک و پارتیزانی بود، معاویه گفت: برو و مالیات بگیر و چون لشکر هستید مردم می‌ترسیدند، وقتی به آنجا رسیدی بگو مالیات بدهید، مسلّماً مالیات را به نام حکومت می‌گیرند، برو مالیات‌ها را جمع کن، هر کسی را هم که امتناع کرد بکش!
یعنی هم پول را جمع کردید و هم حکومت حضرت را شکست داده‌اید. مثل اینکه ما برویم و از یکی از استان‌های یکی از کشورهای همسایه مالیات جمع کنیم. عملاً تمامیت ارضی حکومت حضرت را از بین بردند.

«ثُمَّ یَأتِیَ مَکَّهَ وَالمَدینَهَ وَالحِجازَ ، یَفعَلَ ذلِکَ» سپس به مکه و مدینه و حجاز بروید و همین کارها را انجام بدهید «وَاجتَمَعَ إلَیهِ بَشَرٌ کَثیرٌ مِن قَومِه» وقتی دیدند فقط کشتار نیست و لشکر پول هم بدست می‌آورد، جمع زیادی هم به لشکر «عبدالله بن مسعده» پیوستند. به ۱۷۰۰ نفر لشکر، عده‌ای هم اضافه شدند، «فَلَمّا بَلَغَ ذلِکَ عَلِیّا» وقتی خبر به امیرالمومنین علیه‌ السلام رسید… باید کار را به یک فرد خبره که از کسانی که شیعه ایشان هستند بسپاردند، کار خطرناکی است… (بلاتشبیه شما فرض کنید حضرت بخواهد قاسم سلیمانی خود را بفرستد)، کسی که در جنگ «جمل» و «صفین» همراه حضرت بود و خیلی هم سلحشوری کرده‌ بود، «وَجَّهَ المُسَیِّبَ بنَ نَجَبَهَ الفزارِیّ»َ «عبدالله بن مسعده فزاری» و «مسیب بن نجبه فزاری» هر دو از یک تیره بودند. «مسیب بن نجبه فزاری» بعداً از سران توابین است.
«فَسارَ حَتّی لَحِقَ ابنَ مَسعَدَهَ بِتَیماء» (مسیب) لشکر خود را از طرف حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برد و به تیماء رساند «فَاقتَتَلوا ذلِکَ الیَومَ حَتّی زالَتِ الشَّمسُ قِتالاً شَدیدا» عرب عادت داشت وقتی صبح شروع به جنگ می‌کرد، مغرب جنگ را تمام می‌کردند ولی جنگ ادامه پیدا کرد تا شب شد «وحَمَلَ المُسَیِّبُ عَلَی ابنِ مَسعَدَهَ فَضَرَبَهُ ثَلاثَ ضَرَباتٍ» «مسیب» و لشکرش پیروز شدند و لشکر «عبدالله بن مسعده» را عقب راندند.
فرمانده با فرمانده می‌جنگند. «مسیب» به «عبدالله بن مسعده» رسید و سه ضربه بر او زد. اما چطور ضربه زد؟ با هیچ کدام از ضربات قصد کشتن او را نداشت.
«کُلِّ ذلِکَ لا یَلتَمِسُ قَتلَهُ» طوری ضربه نمی‌زد که به «عبدالله بن مسعده» ضربه جدی بخورد «ویَقولُ لَهُ : النَّجاءَ النَّجاء» (مسیب به عبدالله می گفت) خودت را نجات بده.
یعنی شب عملیات فرمانده لشکر به فرمانده جبهه مقابل بگوید: خودت را نجات بده. اینجا برای روحیه نظامی افراد  چه اتفاقی می‌افتد؟ یعنی به یک عنوان تعلل کرد که حواس‌ها را پرت کند، یعنی که من در حال جنگ با «عبدالله» هستم، ضربه می‌زد ولی نه ضربه‌ای‌ که «عبدالله» بمیرد، فرض کنید به پایش چوب می‌زد!‌
«فَدَخَلَ ابنُ مَسعَدَهَ وعامَّهُ مَن مَعَهُ الحِصنَ» عبد اللّه بن مسعده و همراهانِ او وارد دژ شدند. «وهَرَبَ الباقونَ نَحوَ الشّامِ» دیگران به سوی شام گریختند و یک جمعی ماندند «وَانتَهَبَ الأَعرابُ إبِلَ الصَّدَقَهَ الَّتی کانَت مَعَ ابنِ مَسعَدَهَ» و لشکریان «مسیب» شترهای زکاتی را که همراه «عبدالله» و لشکریانش بود، به غارت بردند.
امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرماید:
«جهاده القربه الی الله».
 فرق «عبدالله بن مسعده» با شما که لشکر امیرالمومنین علیه السلام هستند، در چیست؟ «عبدالله» به ناحق مالیات گرفته است و اموال مردم را به غارت برده است و شما آمدید که جلوی آنها را بگیرید، نه اینکه هر کسی که قدرت بیشتری دارد مالیات ها را بردارد! ریختند و شتر مالیات را که پول‌ها و طلاها روی بارِ آن بود غارت کردند.
«مسیّب»، «عبدالله» و همراهانِ او را سه روز محاصره کرد، بالاخره او از طرفِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است.
«وحَصَرَهُ ومَن کانَ مَعَهُ المُسَیِّبُ ثَلاثَهَ أیّامٍ، ثُمَّ ألقَی الحَطَبَ عَلَی البابِ، وألقَی النّیرانَ فیهِ، حَتَّی احتَرَقَ» یارهای او خسته شدند و  هیزم و آتش آوردند و درِ قلعه را به آتش کشیدند، وقتی درِ قلعه در حال سوختن بود، وقتی فرمانده‌ی معاویه هلاک شدنِ خویش را حس کرد و دید کار تمام است و اگر در بسوزد و لشکر حضرت داخل بیایند، او و همراهنش می‌میرند «فَلَمّا أحَسّوا بِالهَلاکِ أشرَفوا عَلَی المُسَیِّبِ فَقالوا : یا مُسَیِّبُ ! قَومَکَ ! فَرَقَّ لَهُم ، وکَرِهَ هَلاکَهُم» فردی را نزدِ «مسیب» فرستادند. ،مسیب فرماندهِ سپاه امیرالمومنین علیه ‌السلام است، به او گفتند: ای مسیب! هم قبیله‌های تو در حال مُردن هستند، «فَأَمَرَ بِالنّارِ فَاُطفِئَت، وقالَ لِأَصحابِهِ» مسیب دستور داد آتش را خاموش کردند!
مسیب به یاران خود گفت: مأموران مخفی برای من خبر آورده‌اند که لشکری از سوی شام به طرف شما می‌آید. لشکریان حضرت عقب نشستند. شبانه «عبد اللّه بن مَسعَده» با یارانِ فرار کرد و به شام رفت.
وقتی این اتفاق رخ می‌دهد، مردم چه می‌گویند؟ می‌گویند: ما رفتیم و در آنجا کشته دادیم…
ما این ایام خیلی از این اتفاقات داریم، یک آقایی که خداوندگارِ بی‌تدبیری است کشور را خراب کرد و عدّه‌ای کشته شدند و عدّه‌ای شرارت کردند، بعد گفت: با کسانی که آتش زدند نرم برخورد کنید! چه کسی سفت برخورد کرد؟ خودت مسئول امنیت بودی، خودت مسئوول بودی! چه اتفاقی می افتد؟ به نظرِ شما نیروهای نظامی چکار می‌کنند؟ می‌گویند: چرا باید ما درگیر شویم؟ اگر بزنیم به عنوان خائن یا خشن ما را دستگیر می‌کنند یا عکس‌مان را پخش می‌کنند، یعنی با من معامله می‌کنند، بنابراین سست می‌شوند و چیزی باقی نمی‌ماند.

چهار وظیفه‌ی حاکمیّت از نگاه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

من از «تاریخ طبری» هم بخوانم که فرقی با «نهج البلاغه» نمی‌کند، این سه – چهار جمله خیلی مهم است…

الان که موقع انتخابات است، باید این موارد را از نماینده‌ها بخواهیم.
از همین الان طرف می‌گوید: من حجاب را فلان می‌کنم، زبان فارسی را زبان رسمی جهان می‌کنم، توهینِ او اینجاست که فهمیده‌اند که ما ساده‌لوح (زود باور) هستیم و یک عده‌ای هم که دنبال این حرف‌ها راه می‌افتند و همیشه خوشحال هستند.
حضرت فرمودند:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ؛ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ»
امیرالمومنین علیه‌السلام چهار وظیفه برای حاکمیت قائل است. مجلسی را می‌خواهیم که این چهار مورد را تمهید کند.
«فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ» ۱٫ دلسوز شما باشم.
این یک قاعده است. باید تمامی قوانین، اعمال، رفتارها، عکس العمل‌ها، استراتژی‌ها و برنامه ریزی‌ها برای دلسوزی مردم باشد، باید دلِ من به حال دنیا وآخرت شما بسوزد، اولین حق شما این است که من اینگونه باشم.
یعنی باید به کسی رای دهید که دلِ او بسوزد، مردم را به خود ترجیح دهد، اگر اینطور نیست نیاید، اولین قدم دلسوزی است نه اینکه این موقعیّت را طعمه قرار دهد، اولین موضوع این است که باید دلِ من برای شما بسوزد، کسی که دلسوز است با مردم بازی نمی‌کند.
«وَتَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُم»  ۲٫ بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم.
«فیء» نوعی از بیت المال است. این یعنی چه؟ آیا یعنی فقط یارانه‌ها را صاف وپوست کنده به مردم بدهیم؟ نه آقا! یعنی دزدی نکنیم، جلوی دزدی را بگیریم، با قانونِ درست جلوی دزدیِ سازماندهی شده را بگیریم، فقط دزدی نیست، گاهی فرد قانونی را تصویب می‌کند که صدبار از دزدی بدتر است.
یک زمانی یک نفر می‌رود و از مغازه‌ی یک نفر دزدی می‌کند، یک وقتی یک نفر دلارِ *** می آورد، دیگر اصلا نمی‌شود حساب کرد چقدر پول در اینجا خراب می‌شود، اینجا ممکن است دزدی هم نکرده ‌باشد، اما آن قانونی که شما آوردید و یا آن عکس العمل چقدر اموالِ مردم را نابود کرد؟ اینطور نیست که بگوییم فقط دزدی نکنید، حیف کردنِ بیت المال هم مسئله است، یک تصمیم گرفته‌اید!… زمانِ دولت قبل به طور ناگهانی تصمیم گرفتند که کارگرهای مهاجر از کشور همسایه شرقی ما را بیرون کنند، این جرقه‌ای شد که به طور ناگهانی با عوامل بیرونی و بقیه مسائل آن قیمت مسکن چند برابر شود، شب خوابیدند و صبح  برخواستند و چیزی گفتند!
من و شما (مردم عادی) شب بخوابیم و صبح از خواب بیدار شویم اتفاق خاصی نمی‌افتد. مثلا شما می‌روید و به همسرتان می‌گویید: دیگر از امروز پنیر تبریز نمی‌خوریم، پنیر خامه‌ای بدرد نخور می‌خوریم، حالا شما اگر یک قالب، یک حلب، ده کیلو پنیر در خانه داشته باشید، بیشتر از این ضرر نمی‌خورید، آما آن کسی می‌آید به طور ناگهانی تصمیم می‌گیرد، کوچکترین تصمیم یک دولت یا یک قانون در مجلس هزاران هزار میلیارد تومان است.
برای فلان مورد مالیات بگیریم یا نگیریم یا فلان مقدار بگیریم، این کالا را گران کنیم یا نکنیم، نظارت به فلان جا بکنیم یا نکنیم، خودروسازی‌ها را رها کنیم یا نکنیم. قیمت گذاری را ما نجام بدهیم یا خودشان انجام بدهند؟
با همین مسائل کوچک، سی هزارمیلیارد، پنجاه هزارمیلیارد تومان از جیب مردم بالا و پایین می‌شود.

از وظایف دولت و حاکمیت این است که دزدی نکند، کم پیش میاید بگویند: «رئیس جمهور» از دیوارِ خانه‌ی مردم بالا رفت، نیازی نیست این کار را انجام دهد، ای کاش از دیوار مردم بالا می‌رفتند! مگر در روز از دیوارِ چند خانه می‌توانند بالا بروند؟ یک قانون تصویب می‌کنند انگار که از دیوار همه‌ی خانه‌ها بالا رفته است.
لذا افرادی که الان به مجلس می‌روند، فریب نخورند که دولتِ فعلی را که دولتِ ساقط شده است و دیگر فرصتِ آن هم تمام شده است پیاپی بزنند، الحمدالله علاقه ما هم به دولت فعلی مشخص است.
الان صدا و سیما می‌گوید: بیا و فلان شبهه‌ی رئیس دولت را پاسخ بده، گفتم: چرا الان بیایم؟ الان که دو ماه به انتخابات مانده است؟ می‌خواهید به مُرده‌ی او را لگد بزنید؟ الان که کاری ندارد هر نامزدی بیاید و فحشی به دولتِ فعلی بدهد، الحمدالله قسمتی هم نیست که گل کاری (خراب کاری) نکرده باشند، به همه جای این دولت می‌توان ایراد وارد کرد اما این چه هنری است؟! اگر دقت کنید هشت سال یکبار این اتفاق رخ می‌دهد.
فردی نامزد درستی است که بگویید چه برنامه‌ای برای اصلاح دارم، فحش دادن به این دولت که کاری ندارد!
الآن گروه‌ها و حزب‌های که با خود این دولت بودند برای اینکه آبرویی پیدا کنند به دولت فحش می‌دهند! لذا نامزدی که اسم خود را «حزب اللهی» می‌گذارد و مدام به این دولت فحش می‌دهد، این فرد هم قاعدتاً فرصت طلب است، اول باید دید برنامه‌‌ی او چیست؟ برنامه‌ی او برای اینکه مجلس را ارتقاء بدهی چیست؟ پیاپی فحش دادن چه فایده‌ای دارد؟ مردم با پوست و گوشتِ خود فحش‌های نسبت به دولت را چشیده‌اند، هر مرتبه که دیدند قیمت‌ها تکان خورده‌ است یک مرتبه ابتدا و انتهای این دولت را شسته‌اند، کاری ندارد که شما هم دوباره فحش بدهید، این که هنر نیست، شما برای اینکه این دزدی‌ها تکرار نشود می‌خواهید چکار کنید؟
از مجلس چه توقعی داشته باشیم؟ وظیفه مجلس تصویب قوانین و نظارت برحسن اجرای قوانین است، اصلاً وظیفه نظارت از مجلس از بین رفته است، مجلس باید قوانین را تصویب کند و بعد نظارت کند، در هر دوی اینها لنگ می‌زند (اشکال دارد)، بنزین را می‌بینید، مجلس خیلی شیک و مجلسی از کنار فحش رد شد، مجلس گفته ‌است: بنزین را باید به نود درصد قیمت خلیج فارس برسانید، نگفته است چگونه؟ چند ساله؟ دولت هم شب می‌خوابد و صبح بیدار می‌شود و رئیس دولت هم مثل ما ناگهانی جا می‌خورد، در حالی که اگر قانون در مجلس بود، می‌توانست تصویب کند سالانه حداکثر بیست درصد، سالانه حداکثر بیست تا بیست و هفت درصد، هر چیزی که قانون است، قانون کیلویی و کلّی است!

قانون را اینطور تصویب می‌کنند: «باید در مدت پنج سال قیمتِ فلان چیز را به این قیمت تغییر دهید»، دولت هم چهار سال هیج کاری نمی‌کند و به طور ناگهان تغییر می‌دهد و همه جای شما ناگهانی تکان می‌خورد! این کارِ مجلس است! مجلس قانونی را درست تصویب نکرده‌ است، بیخود کرده‌ است، قانونِ مبهم به درد آن مجری می‌خورد که می‌خواهد از زیر کار فرار کند، و بعد مجلس نظارت هم نمی‌کند که این قانون در حال اجراء شدن هست یا اجراء نمی‌شود؟! درست نظارت نمی‌کند که آیا پول را به شصت میلیون نفر دادند یا ندادند؟ به بیست میلیون دادند یا به چهل میلیون نفر؟! باید مجلس به اینجا بیاید، مجلس ناظر است!
به فردی باید رأی داد که مقابلِ خوردنِ بیت المال را بگیرد، خوردن بیت المال فقط این نیست که دزدی نکند، بلکه باید رانت ایجاد نکند!
ما مدرسه‌ای داشتیم، در آنجا می‌خواستیم نمازخانه‌ای با سقفِ سبک بسازیم. می‌دانید که برای سقف سبک مشکلی ندارد، شهرداری واقعاً ما را به زحمت انداخت، روزهایی که من می‌رفتیم به شهرداری آن منطقه در خیابان شریعتی، (برای شهرداری الان هم نبود، یعنی انصاف نیست که آدم چماق را بر فقط بر سر بعضی از مختلفان بزند، یعنی چماقِ او  هوشمند باشد، باید چماق را بر سر متخلف زد)، ما که می‌رفتیم حساب پس بدهیم که چرا نمازخانه با سقف سبک درست کرده‌ایم… اصلاً خانه‌ی کسی نبود، یک طبقه هم بود، حیاط مدرسه هم بود، جایی برای نماز خواندن نداشتیم، وقتی بالا می‌رفتم که ما را توبیخ کنند یا جریمه کنند یا آنجا را خراب کنند، من از پنجره به بیرون نگاه می‌کردم، دیدم که درختان باغ روبرو را قطع کرده‌اند، یک برج دوقلو مرتفع ساخته‌اند که من هرچه از پنچره بالا را نگاه کردم، نوک برج را ندیدم!
گفتم: آیا این برج مرتفع که مقابل چشمان شماست مجوز دارد؟ مسلّماً رانت است دیگر!
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: وظیفه من این است که اولاً خیرخواه شما باشم. دوماً
«وَتَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُم» مسائل مالی را بین شما عادلانه تقسیم کنم، یعنی قانون غیرِ عادلانه‌ هم وضع نکنم.
اگر مجلس قانون تا این حد سست و قابل اشکال تصویب نکرده‌ بود این ماجرای بنزین که الان صد در صد غیرِعادلانه است… پنجاه درصد مردم اصلاً ماشین ندارند و چون ماشین ندارند، شصت لیتر بنزین را هم نمی‌گیرند، یعنی با این قانون می‌گویند: غلط کرده‌اید که ماشین ندارید! و فردی که ده ماشین دارد ده تا شصت لیتر می‌گیرد! قانون وجود ندارد، قانون مبهم گذاشته است و آن هم (مجری) هر کاری دوست داشته باشد انجام می‌دهد.
 
«وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا» ۳. شما را آموزش دهم تا بى سواد و نادان نباشید.
 نه اینکه از جهل شما استفاده کنم، وظیفه‌ی حاکم اسلامی این است که سطح دانش مردم را بالا ببرد، نه با پرورش سلبریتی‌ها و اَمثال این‌ها، نه اینکه با فضای رسانه‌ای به تحمیق مردم کمک کند، این فرق نمی‌کند که این جبهه یا حزب یک بازیگر را بیاورند یا آن یکی حزب و جبهه خواننده را بیاورند، ما دیدیم در انتخابات ریاست جمهوری دو طرف از این روش غلط استفاده کردند، حال اینکه چه کسی پوست خربزه زیر پای این افراد می‌گذارد خدا می‌داند!

امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرماید: وظیفه من این است که:
۱٫ دلسوزی.
۲٫ عدالت اقتصادی.
۳٫ از بین بردن جهل مردم.
من وظیفه دارم شما را به سمت بهشت ببرم، حاکم اسلامی باید سطح دانش و عقاید مردم را بالا ببرد، این وظیفه اوست.
«وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا» ۴٫ شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگى را بدانید.
علم و عمل، یعنی قوانین را به گونه‌ای طراحی کنیم که شما علماً و عملاً رشد کنید، جامعه مؤدّب‌تر بشود.
انسانِ مؤدّب کیست؟ کسی که از روی عقل می‌فهمد باید عملی را انجام دهد. باید رشد عملی و علمی کنید، این وظیفه‌ی من است.

نکاتی در مورد انتخابات

به چه کسی رأی بدهیم؟ به کسی که این چهار اصل را رعایت کند. شما ببینید در شعار چه کسی این چهار اصل قرار دارد؟ تازه گفتنِ شعار هم کاری ندارد.

چیزی که جگر من را خیلی می‌سوزاند این مطلب است که ما از تجربه‌ی تاریخی خودمان استفاده نمی‌کنیم. الان دولت فعلی مثل مرده‌ای است که پیاپی لگد می‌خورد، احتمالِ پیروزی طرفِ مقابل هم کم نیست اما این موضوع چیزی را برطرف نمی‌کند، چون اگرحواسِ خود را جمع نکنیم هشت سالِ بعد از حزب و جبهه مقابل لگد به این حزب می‌زنند یعنی همه این اتفاقات سَلبی است، یعنی کسی کار نمی‌کند، فقط دیگری به قدری بد عمل می‌کند که مردم می‌گویند «خاک برسر این فرد»، بخاطرِ اینکه از فلانی بدمان آمده است به دیگری رأی می‌دهیم، هشت سال بعد برعکس می‌شود.

باید خیلی دقّت کرد، فقط یک حکومت در دنیا وجود دارد که عَلَمِ تشیع دارد و حواسِ ما نیست در کجای جهان قرار داریم، دنیا در حال نگاه کردن به ماست و می‌گوید کارآمدیِ حکومتِ علی ابن ابی‌طالب علیه‌ السلام که شما می‌گویید کجا است؟ ما اگر کارآمد نباشیم… حال شما مدام در دنیا تبلیغات کنید چه فایده ای دارد؟ که الحمدلله تبلیغات هم خیلی نداریم!
عدالت اجتماعیِ شما باید بتواند با عدالت اجتماعی دنیا رقابت کند تا مشخص شود حکومت به سبک حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه ویژگی دارد، حکومت به سبکِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پختگی می‌خواهد، خُبرَویّتی می‌خواهد.
به نظر ما از لفظ «جوان گرایی» سوء استفاده می‌شود، اتفاقاً مجلس خیلی جوان نیاز ندارد، انسانِ خُبره‌ی پخته‌ی فعّال می‌خواهد، مسلّماً کسی که حال ندارد… امروز حاج آقا سردشان بود به مجلس نرفتند، فردا هم حاج آقا قلبشان درد می‌گیرد و مجلس نمی‌روند؛ مسلّماً نباید اینگونه نباشد اما باید انسانِ پخته‌ای باشد… در مجلس کار اجرایی نیست که بگویید حتماً نیروی جوان باشد، انسانِ پخته (با تجربه) نیازمند است، البته ممکن است یک جوانی هم پخته باشد ولی از جمله‌ی رهبری این یک عبارت شعار نشود که هر کسی محاسنِ سیاه دارد خوب است. کجا امتحان پس‌داده است؟ باید «امتحان پس داده» باشد، خیلی فرصتِ مهمی است، می‌تواند بسوزد، کما اینکه پیاپی سوخته ‌است.

خدای متعال هم بی نیازتر از آن است که چون حکومتِ ما اسلامی و شیعی است پارتی‌بازی کند، ما هستیم که در حال عمل کردن هستیم و باید حساب پس بدهیم، باید مطالبه‌گری کرد.
اگر «مسیب بن نجبه» راه فرار را به «عبدالله بن مسعده» آموزش می‌دهد برای این است که سپاهیان او هم شترِ مالیات حرامِ مردم را غارت کردند!
 اینکه به فرض ما «حق» هستیم وآنها بر «باطل»، خود را در کجا بروز می‌دهد؟ در جایی که ما پاک دست‌تر هستیم، آنجایی که پرکارتریم، جایی که فقط در ایام انتخابات با مردم نیستیم.

این ایام باقی مانده تا انتخابات هر فردی که از والده خود قهر کرده است یک جلسه پرسش و پاسخ خصوصی برگزار کرده‌ است و ما را هم دعوت کرده است! من فردا به طور همزمان در دو جای مختلف دعوت هستم! از صبح چند جایی دعوت هستم ولی نمی‌روم، اما شب حدودِ ساعتِ هفت و هفت و نیم دو جای مختلف دعوت هستم! یکی می‌خواهد پرسش و پاسخ خصوصی جواب بدهد، یکی هم می‌خواهد…. خب تا حالا کجا بودید؟   
تقصیرخودمان است! اگر انتخاب از سرِ عقل و آگاهی و وظیفه باشد این اتّفاقات نمی‌افتد، به ابلهی اَمثال من طمع نمی‌کنند، به شما جسارت نمی‌کنم، به ما طمع می‌کنند، شبکه‌ای که اجازه نمی‌داد راجع به بعضی موضوعات صحبت شود، حال تیم به راه انداخته است که ضبط کنیم و نقد کنیم و روشنگری کنیم، حاج آقا! این مباحث را روشنگری کنید، گفتم: الان به یادِ شما افتاده است؟

شما به دنبال روشنگری نیستید، شما می‌خواهید چماق کنید و حریفِ خودتان را بزنید و این را متوجّه نمی‌شوید که نمی‌شود از بیت المال جناح‌بازی درآورد، هرچند به ظاهر شما حق باشید و او باطل باشد. از بیت المال، از امکانات دولتی، نظامی و رسانه‌ای به نفع یک جریان نمی‌توان استفاده کرد، همین خرابکاری‌ها را کردید که پیاپی زمین خوردید، اگر بفهمند، نمی‌فهمند!
آنچه وظیفه‌ی ما است این است که به مردم بگویم شما در تمام پانصد هزار میلیارد تومان، هفتصد هزار میلیارد تومان، هزار و دویست میلیارد تومان بودجه‌ی دولتی که مجلس تصویب می‌کند ـ شمایی که رأی دادید ـ شریک هستید، آقایی که رأی نمی‌دهید، مثل کسانی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را تنها گذاشتند کنار نشسته‌ای، آقایی که درست رأی نمی‌دهید…
من نمی‌گویم به چه کسی (رأی دهید)، من اصلاً در مصداق ورود نمی‌کنم، هر کسی نزد خداوند حجّت دارد…
به خدا سوگند از اول زندگی‌مان اتّفاق نیافتاده است که ما وخانواده‌ی‌مان به یک لیست رأی بدهیم، او برای خود تحقیق می‌کند، گاهی هم مشورت می‌گیریم، ممکن است یک نفرـ دو نفرـ سه نفر در لیست‌های‌مان فرق ‌کنند، هیچ مشکلی هم با هم نداریم!
(برای رأی خود) باید حجّت داشته باشید همانطور که ممکن است مرجع تقلید ایشان با ایشان فرق کند، همه نباید یکسان عمل کنند، از روی دست یکدیگر که نگاه نمی‌کنند، هر کسی باید برای خودش عندالله حجت داشته باشد.
مرجع تقلید من آیت الله ‌العظمی فلان است، برای ایشان فرد دیگری است، در انتخابات هم همینطور است باید حجّت داشته باشیم، وگرنه هزار میلیارد تومان پول را  دست کسانی می‌دهید که خرابکاری کنند، در این شرایط باید خودمان را هم نفرین کنیم، نباید فقط آنها را نفرین کنیم.
الان ایام روشنگری است، آقا! دقت کنید، به هر کسی که حجّت دارید رأی دهید، خودتان می‌دانید، ممکن است من در جزئیات اشتباه کنم، اما این مسلّم است که ما وظیفه داریم، این مسلّم است که شأن جامعه‌ای که در جهان به نام حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام شناخته می‌شود این نیست. ان شاء الله خدای متعال ما را نجات دهد.
ضمناً فکر نکنیم که قرار است یک مجلسی بیاید که جای امام زمان ارواحنا فداه را پُر کند، روزی که راجع به خطبه شانزدهم نهج البلاغه صحبت می‌کردیم عرض کردم ما باید وظیفه‌ی خودمان را انجام بدهیم ولی به صورت کلّی تا آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف نیاورند مشکلات حل نمی‌شوند.

علّتِ اینکه ان شاء الله می‌خواهند یک هفته در میان می‌خواهند دعای ندبه بخوانند (دعای ندبه فقط برای صبح جمعه‌ها نیست) این است که راه ارتباطی با امام زمان سلام الله علیه است.
باید وظیفه‌ی خودمان را انجام بدهیم ولی باید در نهایت به امام زمان ارواحنا فداه پناه ببریم، در نهایت که حجّت دارید که به چه کسانی رأی دهید مثل هندوانه‌ی در بسته می‌ماند، مثل ازدواج است، شما در ازدواج که تاس نمی‌اندازید که یک نفر را انتخاب کنید، مسلّماً می‌روید و می‌گردید، از چهار نفر، چهل نفر می‌پرسید و بررسی می‌کنید ولی در نهایت هم ممکن است انتخابِ انسان دقیق نباشد، اینجا هم همین است، وظیفه داریم که وظایفِ خود را انجام بدهیم ولی مشخص نیست چه چیزی از آب در بیاید، اشتباه برداشت نشود.
چون شما قاعدتاً از یک طیفِ فکری هستید من اینگونه عرض می کنم: فرصت‌طلبان از خشمِ شما نسبت به بدی‌های دولت فعلی سوء‌ استفاده نکنند، که در این صورت یک نفر بدتر از فردی که الان وجود دارد می‌آید که فقط دیگر ریش خود را صبح به صبح رنگ نمی‌کند، ولی همان کارها را می‌کند. باید حواسِ خود را خیلی جمع کنیم، فقط رنگ ریش که ملاک نیست، باید به کسی رأی داد که خُبرگی و کارنامه قابل قبولی داشته باشد.
در بعضی از این افراد علامت عقلانیت نیست، دوره افتاده‌اند و هرچه سخنران و مداح است دعوت کرده‌اند که برای انتخابات بیایید! مگر شما می‌خواهید در مجلس هیأت بگیرید که سخنران و مداح دعوت می‌کنید؟ آنجا باید کارِ کارشناسی انجام دهید، مجلس سخنران و مداح نمی‌خواهد، یک نفر را بیاورید صبح به صبح برایتان روضه بخواند، اتفاقاً خوب هم هست، صبح به صبح  قبل از ساعت کاری، با زیارت عاشورا شروع کنید.
این نشان می‌دهد؛ می‌خواهند هر کسی اندکی وجهه‌ای دارد را بیاورند، این یک طعمه است، اگر شما دلسوز بودید تا این حد آخوند و مداح دعوت نمی‌کردید، معلوم است این فرصتِ رانتِ عظیمِ مجلس، خیلی حلوای شیرین و چرب و نرمی است که آدم‌ها از عاقبتِ خودشان نمی‌ترسند. پناه بر خدا.
ببخشید سرتان را درد آوردم.

توسّل به حضرت معصومه سلام الله علیها

این ایام منسوب است به رحلت حضرت معصومه سلام الله علیها، حتی اگر تاریخِ رحلتِ آن بزگوار روشن نباشد توسّل به ایشان که خیلی وجه دارد.
این موضوع خیلی مهم است، کسی که حرمِ او و حوزه‌ی اطرافِ حرمِ او از حوزه‌ی اطرافِ حرم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیشی گرفت! خیلی عجیب است!

حضرت معصومه سلام الله علیها بالاتر از این هستند که من بگویم «مستجاب الدعوه» هستند، واقعاً خجالت می‌کشم راجع به ایشان بگویم «مستجاب الدعوه و امامزاده واجب التعظیم»؛ برای نوکران ایشان باید اینگونه گفت.

خدای متعل می‌داند اگر ما عظمتِ حضرت معصومه سلام الله‌ علیها را به قدر اندکی می‌دانستیم همانگونه که می‌خواهیم حرم امام رضا علیه السلام برویم بلکه بالاتر به قم می‌رفتیم، وقتی دلِ بعضی از بزرگان برای حضرت فاطمه سلام الله‌ علیها تنگ می‌شود به حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها می‌روند و سلام می‌کنند، ما هر وقت می‌رویم حرم حضرت معصومه، قبل از سلام به حضرت معصومه، می‌گوییم: «السَّلاَمُ عَلَیْکِ یا فاطمهُ الزَّهرَاء»
به قدری بزرگان اولیای خدا در این زمینه مجربّات دارند… بنده اهلِ نقلِ آن‌ها نیستم که سوء‌ استفاده بشود ولی به شما عرض می‌کنم اگر از همه جا درمانده شدید، اگر از همه جا ناامید شدید، اینجا پاره تن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند… نمی‌دانیم چطور باید خدای متعال را شکر کنیم….
ان شاء الله خدای متعال مامون را لعنت کند ولی برای ما ایرانی‌ها از این خواهر و برادر بد نشد…
منابع متأخر اینطور نقل می‌کنند، در منابع قدیمی زیاد نامی از ایشان نیست جز اینکه شک نداریم حداقل دو امام معصوم (هیچ شرط اضافی بر شروط ایمان نگذاشته‌اند، خیلی حرف عجیبی است، شرط ایمان که برای همه کارها است. نماز، روزه و… اگر انسان ایمان نداشته باشد از عملِ خود اجری نمی‌برد، اگر بخواهند به شما غیر از این چیزی بدهند یک شرط می‌گذارند که یک جزای عجیب بدهند) برای اینکه زیارت ایشان وجوب به بهشت بیاورد هیچ شرطی نگذاشته‌اند! می‌دانید وجوب بهشت اینگونه نیست که پارتی بازی باشد که بگویند: آقا هر کسی بیاید اینجا زیارت کند، بهشتی می‌شود، بیچاره بهشتی می‌شود؟ ناپاک بهشتی می‌شود؟ بی‌معرفت بهشتی می‌شود؟! مسلّماً نمی‌تواند اینگونه باشد.
یعنی اگر اینجا بیایید و تحت شفاعت این بانوی مکرمه سلام الله علیها قرار بگیرید، توحید و ایمان و ولایت شما را رشد می‌دهند، لیاقت پیدا می‌کنید که با اهل بیت علیهم السلام در بهشت همنشین بشوید، تو را رشد می‌دهند، تو را سیر می‌دهند؛ لذا هر کسی به دنبال این است که چیزی بدست بیاورد حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را از دست ندهد، و به نیابت از حضرت معصومه سلام الله علیها می‌شود به حرم حضرت علی ‌ابن ‌موسی علیه السلام برویم، ایشان بالاتر از آن هستند که من بگوییم ایشان بابِ امام رضا علیه السلام هستند، اصلاً نمی‌دانم راجع به ایشان چه چیزی بگویم.
 «یا مولاتی یا فاطمهُ اشفعی لی فی الْجَنَّهِ فَانَّ لَکِ عِنْدَ اللّه شَأْنا مِنَ الشَّأن وَ المَنزِلَهَ الرَّفیعَه».
در منابع متأخر یک عبارت آمده است‌، این عبارت را می‌گوییم و متوسّل می‌شوم. شاید گریزِ من خیلی هم ربط نداشته باشد لکن دلم به آنجا رفته است.
می‌گویند آن بانوی مکرمه‌ی بزگوار، ناموسِ امام رضا علیه السلام ازدواج نکرده بودند، کم سن و سال بودند، وقتی می‌خواستند به قم وارد شوند، علماء در قم زیاد بودند، ریش سفیدها قائد مرکب ایشان شدند، به جوان‌ها گفتند: عقب بروید، می‌خواهیم ناموس امام رضا علیه السلام را بیاریم، همه عقب رفتند، خواهرِ امام رضا علیه السلام، دخترِ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، عمّه‌ی امام جواد علیه السلام با جلال، جبروت و با تکریم در کجاوه نشسته بودند، گفتند: کسی سر و صدا نکند، صدای نامحرم بلند نشود. اینجا نایستید شوخی کنید، به سمتِ دیگری بروید، می‌خواهیم ناموسِ خدا را بیاوریم، حضرت را بردند و در منزلِ یک عالِمِ سالخورده جای دادند، خیلی مدتی نگذشت، خدای متعال بر ما منّت گذاشت و قبرِ مبارکِ حضرت معصومه سلام الله علیها منارِ بلادِ ما شد.
یا امام رضا! به خلیفه خبر دادند که علی علیه‌السلام نه تنها بیعت نکرده‌ است بلکه عدّه‌ای در خانه‌ی ایشان جمع شده‌اند، عدّه‌ای را فرستاد، گفت: ببینید آنجا چه خبر است؟ یک عدّه اوباش دورِ خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جمع شدند و سروصدا کردند… هنوز اتّفاقی نیافتاده‌ بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پشتِ در آمدند فرمودند: «ما عزاداریم»… همین جمله را که فرمودند…

آن‌ها می‌فهمیدند که آنجا جایی نیست که اوباش نزدیک بیایند… «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى»[۹]
اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بخواهند اینجا بیایند با طهارت وارد می‌شوند، این‌ها گریه‌کنان برگشتند…

یک عدّه رذل‌تر فرستاد، این‌ها آمدند و فحاشی کردند، صدای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در بلند شد:
«یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللههکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ»[۱۰] ببین این‌ها با دخترِ تو چکار می‌کنند، این حرمتِ فاطمه‌ی تو‌ است… این‌ها هم گریه‌کنان برگشتند… تا خودِ آن ملعون آمد… «و بیدیه قبس من النار»[۱۱] آتش به دست…
یا رسول الله! خجالت می‌کشم و فقط یک جمله می‌گویم، همین یک جمله بس است برای اینکه آدمی یک عمر بمیرد… در نامه‌ای که به معاویه لعنه الله علیه نوشت، گفت: وقتی به خانه فاطمه نزدیک شدیم من صدای نفس‌های او را می‌شنیدم…


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]  – نهج البلاغه، خطبه۳۴٫ (و من خطبه له علیه السلام فی استنفار الناس إلى أهل الشام بعد فراغه من أمر الخوارج. أُفٍّ لَکُمْ لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَکُمْ  أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهِ عِوَضاً وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً إِذَا دَعَوْتُکُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّکُمْ دَارَتْ أَعْیُنُکُمْ کَأَنَّکُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِی غَمْرَهٍ وَ مِنَ الذُّهُولِ فِی سَکْرَهٍ یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوَارِی فَتَعْمَهُونَ فَکَأَنَّ قُلُوبَکُمْ مَأْلُوسَهٌ فَأَنْتُمْ لَا تَعْقِلُونَ مَا أَنْتُمْ لِی بِثِقَهٍ سَجِیسَ اللَّیَالِی وَ مَا أَنْتُمْ بِرُکْنٍ یُمَالُ بِکُمْ وَ لَا زَوَافِرُ عِزٍّ یُفْتَقَرُ إِلَیْکُمْ مَا أَنْتُمْ إِلَّا کَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سَعْرُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ تُکَادُونَ وَ لَا تَکِیدُونَ وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُکُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ لَا یُنَامُ عَنْکُمْ وَ أَنْتُمْ فِی غَفْلَهٍ سَاهُونَ غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ بِکُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ وَ اللَّهِ إِنَّ امْرَأً یُمَکِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ یَعْرُقُ لَحْمَهُ وَ یَهْشِمُ عَظْمَهُ وَ یَفْرِی جِلْدَهُ لَعَظِیمٌ عَجْزُهُ ضَعِیفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَیْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ أَنْتَ فَکُنْ ذَاکَ إِنْ شِئْتَ فَأَمَّا أَنَا فَوَ اللَّهِ دُونَ أَنْ أُعْطِیَ ذَلِکَ‏ « ۱۱۴» ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِیَّهِ تَطِیرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ وَ تَطِیحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدَامُ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِکَ ما یَشاءُ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تُعَلِّمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَهُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُمْ (.

[۵]   – بحارالانوار،ج۷۲، ص۳۸٫ (کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ.)

[۶]  – ابن شهر آشوب، جلد۳، صفحه ۲۵۲٫

[۷]  – تاریخ طبری، جلد ۳،ص ۳۵۵٫

 [۸]–  تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۱۳۴٫ (وَجَّهَ مُعاوِیَهُ [فی سنه ۳۹ ه ] أیضا عَبدَ اللّهِ بنَ مَسعَدَهَ الفَزارِیَّ فی ألفٍ وسَبعِمِئَهِ رَجُلٍ إلی تَیماءَ ، وأمَرَهُ أن یُصَدِّقَ مَن مَرَّ بِهِ مِن أهلِ البَوادی ، وأن یَقتُلَ مَنِ امتَنَعَ مِن عَطائِهِ صَدَقَهَ مالِهِ ، ثُمَّ یَأتِیَ مَکَّهَ وَالمَدینَهَ وَالحِجازَ ، یَفعَلَ ذلِکَ ، وَاجتَمَعَ إلَیهِ بَشَرٌ کَثیرٌ مِن قَومِهِ . فَلَمّا بَلَغَ ذلِکَ عَلِیّا وَجَّهَ المُسَیِّبَ بنَ نَجَبَهَ الفزارِیَّ ، فَسارَ حَتّی لَحِقَ ابنَ مَسعَدَهَ بِتَیماءَ فَاقتَتَلوا ذلِکَ الیَومَ حَتّی زالَتِ الشَّمسُ قِتالاً شَدیدا ، وحَمَلَ المُسَیِّبُ عَلَی ابنِ مَسعَدَهَ فَضَرَبَهُ ثَلاثَ ضَرَباتٍ ، کُلِّ ذلِکَ لا یَلتَمِسُ قَتلَهُ ویَقولُ لَهُ : النَّجاءَ النَّجاءَ! فَدَخَلَ ابنُ مَسعَدَهَ وعامَّهُ مَن مَعَهُ الحِصنَ ، وهَرَبَ الباقونَ نَحوَ الشّامِ ، وَانتَهَبَ الأَعرابُ إبِلَ الصَّدَقَهَ الَّتی کانَت مَعَ ابنِ مَسعَدَهَ ، وحَصَرَهُ ومَن کانَ مَعَهُ المُسَیِّبُ ثَلاثَهَ أیّامٍ ، ثُمَّ ألقَی الحَطَبَ عَلَی البابِ ، وألقَی النّیرانَ فیهِ ، حَتَّی احتَرَقَ . فَلَمّا أحَسّوا بِالهَلاکِ أشرَفوا عَلَی المُسَیِّبِ فَقالوا : یا مُسَیِّبُ ! قَومَکَ ! فَرَقَّ لَهُم ، وکَرِهَ هَلاکَهُم ، فَأَمَرَ بِالنّارِ فَاُطفِئَت ، وقالَ لِأَصحابِهِ : قَد جاءَتنی عُیونٌ فَأَخبَرونی أنَّ جُندا قَد أقبَلَ إلَیکُم مِنَ الشّامِ ، فَانضَمّوا فی مَکانٍ واحدٍ . فَخَرَجَ ابنُ مَسعَدَهَ فی أصحابِهِ لَیلاً حَتّی لَحِقوا بِالشّامِ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ شَبیبٍ : سِر بِنا فی طَلَبِهِم ، فَأَبی ذلِکَ عَلَیهِ ، فَقالَ لَهُ : غَشَشتَ أمیرَ المُؤمِنینَ ، وداهَنتَ فی أمرِهِم .)

[۹]  – سوره طه ، آیه ۱۲٫ (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى)

[۱۰]  – بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۹۳٫

[۱۱]  – بحارالانوار، جلد ۲۸، صفحه ۳۸۹٫ (وَ قَدْ رَوَى اَلْبَلاذُرِیُّ عَنِ اَلْمَدَائِنِیِّ عَنْ مَسْلَمَهَ بْنِ مُحَارِبٍ عَنْ سُلَیْمَانَ اَلتَّیْمِیِّ عَنِ اِبْنِ عَوْنٍ : أَنَّ أَبَا بَکْرٍ أَرْسَلَ عُمَرَ إِلَى عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُرِیدُهُ إِلَى اَلْبَیْعَهِ فَلَمْ یُبَایِعْ فَجَاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَبَسٌ فَتَلَقَّتْهُ فَاطِمَهُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ عَلَى اَلْبَابِ فَقَالَتْ یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ أَ تَرَاکَ مُحْرِقاً عَلَیَّ بَابِی قَالَ نَعَمْ وَ ذَلِکِ أَقْوَى فِیمَا جَاءَ بِهِ أَبُوکِ وَ جَاءَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَبَایَع.)