«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۲]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[۳]

هدیه به پیشگاه امیرالمؤمنین علیه أفضلُ‌ صلواهِ‌ المُصَلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم

عرض تبریک به پیشگاه حضرت ولی عصر ارواحنا فداه بمناسبتِ اینکه در آستانه‌ی ولادت نبی مکرّم اسلام روحی له الفداه و حضرت صادق سلام الله علیه هستیم صلوات دیگری هدیه بفرمایید.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم

مقدّمه

خیلی مناسبت‌های متعدّدی هست که در کتاب شریف نهج البلاغه هم راجع به آن‌ها مطلب هست، از جمله شخصیّت عظیم الشّأن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم که امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه زیاد به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرداخته‌اند و البته ما هم چند هفته‌ای که مناسبت داشت از نهج البلاغه عرض کرده بودیم.

یک بحثی را هم که بنده زیاد در این طرف و آن طرف عرض کرده‌ام اما متأسّفانه خیلی در آن مشکل داریم و ان شاء الله صاحبِ آن تشریف بیاورند که ما هم در اینجا در همین دعای ندبه عرض می‌کنیم که «اَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَهِ (الکَلِمِ) عَلَى التَّقْوى»[۴]، ایّامی است که هفته‌ی وحدت است و عدّه‌ای هم در مقابلِ آن هفته‌ی چیزِ دیگری ساخته‌اند، فکر کردم که بد نیست راجع به این با یکدیگر گفتگو کنیم.

امیرالمؤمنین سلام الله علیه راجع به تشتت و وحدت و مبانیِ آن هم مطالبِ زیادی دارند، من دو قطعه‌ی کوتاه از عباراتِ امیرالمؤمنین علیه السلام را می‌خوانم و ان شاء الله می‌خواهم در محضر شما چند کلمه‌ای راجع به این موضوع صحبت کنم.

نکاتی در مورد نامه ۷۸ نهج البلاغه و بحث وحدت

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه‌ی هفتاد و هشتمِ نهج البلاغه، وقتی به ابوموسی أشعری نامه می‌نویسند… و این نامه خیلی مهم است و بنده همینجا عرض می‌کنم که بنا ندارم راجع به کلِّ این نامه صحبت کنم، چون فضای صدورِ این نامه خیلی مهم است، اما اگر من بخواهم راجع به فضای صدورِ این نامه عرض کنم دیگر از موضوع خارج می‌شوم، لذا فقط این دو سه جمله‌ی اصلی که به موضوعِ ما ارتباط دارد را عرض می‌کنم.

حضرت در نامه‌ی خودشان به ابوموسی أشعری در نامه‌ی هفتاد و هشتم اینطور می‌فرمایند: «وَ لَیْسَ رَجُلٌ- فَاعْلَمْ- أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَهِ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و اله و سلّم وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی»[۵] هیچ کسی از من بر جماعت و اجتماع الفتِ بر امّتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم حریص‌تر از من نیست، حریص‌ترین فرد برای الفت بینِ امّتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم من هستم، «أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ» و امید دارم خدای متعال برای این به من اجر بدهد، یعنی اگر نیّتِ کسی این باشد که میان امّت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم الفت ایجاد کند مانندِ عبادت است، «وَ کَرَمَ الْمَآبِ»… و بعد هم فرمودند من بخاطرِ این اگر روی این موضوعات پیمان ببندم به آن پایبند هستم، چون می‌خواهم بین امّتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم الفت ایجاد کنم، چون می‌خواهم در امّتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم اجتماع ایجاد کنم.

آیا امیرالمؤمنین سلام الله علیه آن زمانی که در حالِ بیانِ این عبارات هستند اختلافِ مذهبی و فکری نیست؟ امیرالمؤمنین علیه السلام این جملات را در ماجرای حکمیّت به أبوموسی أشعری می‌فرمایند که یک طرف خوارج هستند که اصلاً امیرالمؤمنین سلام الله علیه را تکفیر کردند و یک طرف هم معاویه است، معاویه و عمروعاص بعنوانِ طرفِ مذاکره ‌کننده‌ی طرفِ مقابل هستند، یک طرف هم خودِ امیرالمؤمنین علیه السلام هستند، تازه در سپاهِ خودِ حضرت هم باز تشیّع به معنای من و شما نیست، اگر هم باشد معدود است.

جای این خطبه اینجاست!

امروز اتّفاقاتی افتاده است که اگر امیرالمؤمنین سلام الله علیه جملاتی بفرمایند در این جامعه تکفیر می‌شوند، مثلاً حضرت می‌فرمایند: «إخوَاننَا بَغَوا عَلَینَا»، یعنی برادران ما علیهِ ما بغی کردند و مجبور شدیم با این‌ها بجنگیم و این‌ها را بکشیم.

امروز بحثِ برادرانِ تنی و ناتنی داریم که راجع به آن بحث خواهم کرد.

اگر همین عبارت را کسی بگوید بخشی از جامعه‌ی دینی به او فحاشی می‌کنند، و البته بگویم که ما گرفتار جهل از هر دو طرف شده‌ایم، هر افراطی و هم تفریطی!

نکاتی درباره خطبه ۱۸ نهج البلاغه و بحث عدم اختلاف ‌افکنی

یکی هم در خطبه‌ی ۱۸ نهج البلاغه‌ی شریف که این هم اگر زمانی خیلی حوصله داشتم که وارد درگیری بشوم عرض خواهم که امیرالمؤمنین علیه السلام این خطبه را در نقدِ علماء و قضات فرموده‌اند، خطبه‌ی خیلی مهمی است، تقریباً هیچ کجا بحث به خطرناکیِ اینجا نیست.

باز هم قسمتی از این خطبه را که به بحثِ ما ربط دارد را می‌خوانم، می‌خواهم عرض کنم که خطبه‌ی ۱۸ هم بحث‌های خیلی مهمی دارد.

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه‌ی ۱۸ نهج البلاغه می‌فرمایند:… اینجا راجع به قضات است، بصورتِ خاص یعنی فقیهی که در مقامِ قضاوت است، اما عباراتِ امیرالمؤمنین علیه السلام فقط معطوف به قضات نیست، حضرت می‌فرمایند: «إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِیُّهُمْ وَاحِدٌ وَ کِتَابُهُمْ وَاحِدٌ»[۶] خدای این‌ها یکی است و پیامبرِ این‌ها یکی است و قرآنِ این‌ها یکی است… اگر کسی این روزها این حرف‌ها را بزند باز هم همان اتّفاقات می‌افتد، که بگویی خدای این‌ها یکی است و پیامبرِ این‌ها یکی است و قرآنِ این‌ها هم یکی است… می‌گویند: نه! خدای ما تفاوت دارد، چون ما راجع به توحید یک چیز می‌گوییم و آن‌ها هم یک چیزِ دیگر، بله! از این جهت راست می‌گویند، پس امیرالمؤمنین علیه السلام اینجا چه می‌فرمایند؟

اینکه ما خدای متعال را چه توصیف می‌کنیم یک بحث است و اینکه هر دوی ما با یک شخص حرف می‌زنیم یک بحثِ دیگر است، ما در توحید هم با یکدیگر اختلاف داریم و فقط هم این نیست که اختلاف در توحید بینِ شیعه و سنّی باشد، بینِ فلسفی و عارف و کلامی و مکتب تفکیکی و اخباری هم اختلاف است، یعنی استدلالِ آقایان برای صدپاره کردن داخلِ شیعه را هم در بر می‌گیرد! تازه اگر داخلِ هر کدام از این‌ها هم بروی بینِ علماء اختلاف است! اصلاً کجا هست که اختلاف نیست؟ کجا هست که اختلاف نظر نیست؟

حضرت می‌فرمایند: خدای این‌ها یکی است، کتابِ این‌ها یکی است، دینِ این‌ها یکی است، «أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِالِاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ» آیا خدای متعال دستور به اختلاف داده است که این‌ها خدا را اطاعت می‌کنند؟ یعنی این‌ها بخاطرِ خدای متعال این کار را می‌کنند؟ آیا اختلافِ این‌ها به دستورِ خدای متعال است؟

«أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ» یا خدای متعال آن‌ها را از اختلاف افکنی نهی کرده است؟ ولی این‌ها در حالِ نافرمانی هستند؟…

بعد حضرت می‌فرمایند: «أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً» آیا خدای متعال دینِ ناقصی فرستاده است؟ «فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ» آیا خدای متعال از این علماء و قضاتی که اختلاف افکنی می‌کنند خواسته است که این‌ها دینِ خدای متعال را کامل کنند که اختلاف افکنی را وظیفه‌ی خودشان می‌دانند؟… چون به ظاهر اینجا قربه الی الله و با رگِ باد کرده است… «أَمْ کَانُوا شُرَکَاءَ لَهُ» یا این‌ها شریکِ خدای متعال شده‌اند؟ «فَلَهُمْ أَنْ یَقُولُوا وَ عَلَیْهِ أَنْ یَرْضَى» که وظیفه‌ی خودشان می‌دانند وسط بیایند و حرف بزنند «أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً تَامّاً» یا خدای متعال دینِ تام فرستاده است؟

دیگر خودِ امیرالمؤمنین سلام الله علیه هم می‌فرمایند که کسی به ما نگوید شما ولایتِ امیرالمؤمنین علیه السلام را انکار می‌کنید که ما هم سرِ جای خود حرف زده‌ایم و الآن هم چند جمله عرض خواهم کرد.

«فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صلى الله علیه و آله و سلّم عَنْ تَبْلِیغِهِ وَ أَدَائِهِ» نستجیربالله آیا خدای متعال دین را کامل فرستاده است و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کم‌کاری کرده است؟ چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هم امر به اختلاف نمی‌کردند؛ یعنی این‌ها می‌خواهند کمبودهای تبلیغاتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را جبران کنند؟

«وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ»… من هر جمله‌ی این را باز کنم صدای یک عدّه‌ای از یک جایی در می‌آید و فحش و تکفیرِ آن‌ها به آسمان می‌رود… حضرت فرمودند: یا اینکه خدای متعال در قرآن فرموده است: «مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْءٍ»[۷]، خدای متعال در قرآن از بیانِ آن چیزی که شما نیاز داشتید کم‌کاری یا تفریط نکرده‌ایم، هرچه نیاز داشته‌اید در این کتاب (قرآن شریف) هست، «وَ قَالَ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» قرآن تبیان است و بیان کننده‌ی همه‌ی چیزهاست، حدّاقل آن چیزی که در هدایت نیاز است…

بعد حضرت دستور می‌دهند که به قرآن برگردید که باطنِ آن عمیق و ظاهرِ آن أنیق است.

بحث وحدت و افراط در آن

ما در زمینه‌ی وحدت از چند جهت آسیب خورده‌ایم، یکی افراط‌گرایانی که همیشه بوده‌اند، مثلاً گفته‌اند: هر امری که اختلافی است در هیچ سطحی مطرح نکنید. مثلاً در مباحثاتِ علمی و مؤدّبانه، البته آن هم شرط دارد، ما در چند مجلس محرّم عرض کردیم که ما وظیفه نداریم مردم را هدایت کنیم، چون کارِ ما هدایت نیستف وظیفه‌ی ما تبلیغ و بیان است، ما بیان می‌کنیم و دعا می‌کنیم اگر آنچه می‌گوییم خیر از دیگران به آن برسند، اما پذیرشِ این با ما نیست، اینطور نیست که ما بایستیم تا طرف بپذیرد، اینطور نیست که طرف را بپذیرانیم!

بعضی افراط کرده‌اند و گفته‌اند که مباحث اختلافی در هیچ سطحی گفته نشود، لذا اگر کسی هر حرفی بزند، ولو اینکه مشهور باشد که از طرفدارانِ وحدت است، کافی است یک جمله بگوید تا او را رمی کنند و فحش بدهند! مثلاً حتّی در مباحثِ علمی!

بارها شده است که… یعنی تا اینطور شده است که مثلاً ما بیاییم در موردِ سقیفه صحبت کنیم عدّه‌ای می‌گویند شما در حالِ اختلاف‌ افکنی هستید.

در یکی از مساجدِ شهرک شهید محلاتی یک برادرِ پاسداری بعد از جلسه به من گفت: شما کمرِ حضرت آقا را شکستید! چرا؟ چون نباید این بحث‌ها را مطرح کنید! من گفتم: شما کمرِ آقا را شکستید که فرمایشِ ایشان را نفهمیدید و فکرِ خودت را به ایشان نسبت می‌دهی.

از اینقدر تند داریم… که من می‌دانم مثلاً فرض بفرمایید وقتی به ایّامِ فاطمیّه می‌رسد اگر ما در مجلسی باید پنج شب صحبت کنیم باید دو شب در موردِ اهمیّتِ وحدت حرف بزنیم که بحثِ علمی خلافِ وحدت نیست تا مثلاً دیگر تندرویِ اخیر که دیده‌اید جوانکی نماز خوانده بود و به یک پیش‌نمازِ اهلِ سنّت اقتدا کرده بود و بعد نوشته بود علی‌رغمِ این تندروی‌های شیعیانِ جاهلِ تندرو این عزیزانِ اهل سنّت ما را تحمّل می‌کنند! این مولوی عبدالحمید مرزبانانِ ما را نجات داده است، این‌ها ما را تحمّل می‌کنند!

این صورتِ افراطیِ مسئله است؛ دیگر نگفت همین الآن این مرزبانانِ ما با خیانتِ بعضی از اهل سنّت اسیر شدند و ما هنوز درگیر هستیم و پنج نفر از آن‌ها را آزاد کردیم و چند نفر دیگر از آن‌ها هم هنوز آنجا هستند، صدها مرتبه خیانت کردند… داعش محصول کجاست؟ کم نیستند از بین اهل سنّت کسانی که خیانت کردند و نظام هم خیلی آن‌ها را تحمّل می‌کند، بله! باید گفت که همه‌ی اهل سنّت نیستند؛ حال که اینطور نیست که همه‌ی اهل سنّت نیستند اگر چهار نفر از جاهلینِ شیعه هم کاری می‌کنند همه‌ی شیعیان نیستند؛ این چه معنی دارد که شما می‌گویید این‌ها ما را تحمّل می‌کنند؟ اگر به این معنا باشد ما هم در حالِ تحمّل کردنِ آن‌ها هستیم، معنای وحدت همین است که یکدیگر را تحمّل کنیم.

اگر همه‌ی ما مثلِ یکدیگر بودیم و یک طور فکر می‌کردیم و برادریِ حقیقی برقرار بود که اصلاً جای وحدت نیست! به دو برادر که برای یکدیگر می‌میرند که نمی‌گویند با یکدیگر وحدت داشته باشید! اصلاً نمی‌توانی آن‌ها را از یکدیگر جدا کنید.

بله! در بینِ شیعیان افراطیِ تندرو هست، اما در اهل سنّت هم هست، بیشتر هست که کمتر نیست، اگر آنجا نباید به همه نسبت بدهیم که درست است پس این طرف هم نباید به همه نسبت بدهیم.

یک جریانِ افراطی هست که می‌گوید هیچ مسئله‌ی اختلافی را مطرح نکن، حتّی در سطحِ علمی، حتّی در جلسه‌ای که شما قصدِ تبیینِ مطلب داری، بلافاصله هم فحش می‌دهند، این جریانِ افراطی هم مانندِ آن طرفِ اهلِ سنّت‌شان فحّاش هستند، مثلاً بلافاصله می‌گویند شما انگلیسی هستید، مثلاً شاید برای خودِ من صد پیغام آمده بود که تو آخوندِ انگلیسی هستی، می‌خواستم بگویم خودِ ما جزوِ تأسیس‌کنندگانِ انگلیسی هستیم! حال به من می‌گویید؟

برای همین متنی از آقای منتظری آورده‌ام و قصدِ نقدِ آن را دارم، چون این بنده‌ی خدا می‌گفت من خودم ولایت فقیه را درست کردم، بعد الآن به من «ضد ولایت فقیه» می‌گویید! البته بگویم که همان زمان وقتی به مرحوم آقای بهاءالدّینی رحمه الله علیه گفتند که ایشان «ولایت فقیه» نوشته‌اند فرموده بود که آیا خودِ او فهمیده است؟ نمی‌خواهم از آقای منتظری دفاع کنم و اتّفاقاً قصدِ نقدِ متنِ او را دارم اما خلاصه به ما هم «انگلیسی» گفتند!

این افراط است، مگر چه گفته‌ام؟ چرا فحش می‌دهی؟ از آن طرف یک افراط وجود دارد که اصلاً اگر شما نفس بکشید و بخواهید راجع به مسائلِ اختلافی بحث کنید شروع به فحاشی می‌کنند، متأسّفانه جریانِ تندرویی هست که فکرشان… ما صد بار هم پاسخ دادیم که اصلاً دین بدونِ ولایت و برائت دین نیست، اگر ما سرِ جای خود بحث کنیم می‌گوییم ما جز کسانی که ولایتِ امیرالمؤمنین علیه السلام را پذیرفتند مسلمانِ حقیقی نمی‌دانیم، ممکن است اشتباه کنیم اما هر انسانی ممکن است اشتباه کند، ولی بالاخره به آن چیزی که رسیدیم و برهان داریم و دلیل داریم این است که عرض می‌کنم، اعتقادِ ما این است کسی که به ولایتِ امیرالمؤمنین شک داشته باشد حقیقتاً به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هم ایمان نیاورده است، اما این بدین معنا نیست که یقه‌کشی کنیم.

عرض کردیم که اگر بخواهید بگویید اختلاف نباید باشد که اصلاً شما بینِ دو برادر هم نمی‌توانید عدم اختلاف پیدا کنید، اگر بینِ دو عالم که در یک خیابان در قم هم زندگی می‌کنند ببینید متوجه می‌شوید که فهم‌شان از توحید با یکدیگر تفاوت دارد، فهم‌شان از نبوّت تفاوت دارد، فهم‌شان از امامت تفاوت دارد، در اوصافِ اهل بیت علیهم السلام و معصومین، در معنای عصمت، در معنای علمِ امام و… در همه‌ی این‌ها با یکدیگر تفاوت دارند، آنجا چکار می‌کنید؟ چرا تسامح می‌کنید؟

وحدت به چه معناست و برای کجاست؟

یک جریانِ افراطی است که می‌گوید نباید هیچ بحثِ اختلافی کنید، نامِ این را هم وحدت می‌گذارد که این وحدت نیست، کسی نخواسته است بگوید معنای وحدت این است که همه درست می‌گویند، وحدت برای مقامِ عمل است نه مقامِ تئوری و اعتقاد، مگر می‌شود همه درست بگویند؟

حداکثر یک جریان راست و درست می‌گوید! ممکن است همه اشتباه کنند، حداکثر یک جریان درست می‌گوید! نمی‌شود همه در مقامِ فکر درست بگویند، این اصلاً معنا ندارد، اصلاً چطور ممکن است که همه درست بگویند؟ مثلِ این است که بگوییم بینِ ریاضیدان‌ها وحدت قائل بشوید، مثلاً فرض بفرمایید بعضی می‌گویند فلان تابع در فلان نقطه پیوسته است و بعضی دیگر می‌گویند وصل نیست، یعنی اگر نمودارِ آن را ببینید آیا وصل است یا نیست؟ چون نمی‌توانند نمودارِ آن تابع را براحتی ترسیم کنند؛ نمی‌شود که هر دو درست بگویند! بالاخره این نمودار در یک نقطه یا وصل است یا نیست؛ وحدت برای مقامِ عمل است، یعنی حال بینِ این گروهی که می‌گوید پیوسته است و گروهی که می‌گوید پیوسته نیست دعوا نباشد، نه اینکه هر دو در تئوری درست می‌گویند، اصلاً نمی‌شود هر دو درست بگویند؛ وحدت برای مقامِ عمل است نه برای زمانی که شما می‌خواهید بحثِ تئوریکِ اعتقادی کنید، آنجا حقیقت حداکثر یک چیز است و حداکثر یک گروه درست می‌گویند، آنجا باید بحث کرد.

از آن طرف یک جریانِ افراطیِ تندرویی هست که سعی می‌کند با فحاشی جلوی هر تلاشی برای توافقِ عملی را بگیرد، این را هم متوجه نمی‌شویم که از کجای دین یافته‌اند!

ما قبلاً عرض کرده‌ایم و چون بحثِ آن طولانی است و اگر من بخواهم واردِ این بحث بشوم حوصله می‌خواهد و حدود ده جلسه بحث دارد، مثلاً فرض بفرمایید وقتی به مسائلِ اختلافی می‌رسیم آیا ما با اهل سنّت برادر هستیم یا نه؟

ما این را مفصّل توضیح دادیم که ما برادریِ حقیقیِ ایمانی نداریم، چون از جهتِ ایمانی با یکدیگر متفاوت هستیم و دو اندیشه داریم، اما برادری به معنای اینکه با یکدیگر مانندِ برادر رفتار کنیم، با دلسوزی به یکدیگر کمک کنیم، برای هدایتِ یکدیگر دعا کنیم، از یکدیگر انتقام نگیریم، وقتی یک مستضعف می‌بینیم برای او دعا کنیم، و برادری به این معنا داریم، نه اینکه من بگویم داریم، علامه امینی که انتهای ولایتی‌های عالَم است می‌گوید داریم، آیت الله وحید که بعضی عبارات از ایشان منتشر می‌شود و ما هم با عقلِ ناقصِ خودمان حاشیه‌هایی به آن‌ها زده‌ایم، ایشان هم در تقریراتی که از ایشان منتشر شده است می‌فرمایند که این معنای برادری را داریم و تا دیگران هم این موضوع را قبول دارند.

این برادری به معنای اینکه ایمانِ ما به یکجا برمی‌گردد و دقیقاً یک معنا از توحید و نبوّت و امامت می‌گوییم نیست، که عرض کردیم اگر بود که اصلاً حرفی نبود، اگر بود که اصلاً وحدت معنی نداشت، اتفاقاً نشانه‌ی آن این است که ما در هیچ سطحی وحدت نداریم.

شما در جامعه ببینید، بینِ نهادهای نظامی که همه شیعه هستند، بینِ جمنایی‌ها که همه برای یک جریانِ سیاسیِ حزب اللهیِ اصولگرا هستند باز هم وحدت نیست، معلوم است که مرضِ من و امثالِ من جایِ دیگری است.

شیعه و سنّیِ ما را می‌گویید که خدا و رسول و امامِ ما تفاوت دارد، آنجا چطور؟!

همه جا اختلاف افکنی ما را بیچاره کرده است، این اختلاف افکنی به این معنا نیست که ما اصلِ اختلاف را نفی کنیم که خیلی از این آسیب می‌بینیم، نمی‌شود اصلِ اختلاف را نفی کرد، و اتفاقاً اگر کسی بخواهد اصلِ اختلاف را نفی کند خیلی ظلم کرده است، به امیرالمؤمنین علیه السلام هم ظلم کرده است، به حقیقت هم ظلم کرده است، می‌خواهد بگوید آفتاب را در میانِ روز نبینید.

اختلاف افکنی و تقابل

اما وقتی شما تقابل می‌بینید، اینجا مشخص است که دیگر خدا وسط نیست، دیدید که امیرالمؤمنین سلام الله علیه فرمودند که آیا خدای متعال دستور داده است که شما اطاعت می‌کنید؟ یا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و خدای متعال نهی کردند و شما در حالِ نافرمانی هستید؟

اصلاً واضح است اینکه در هفته‌ی وحدت هفته‌ی برائت گرفته بشود تقابل وجود دارد، تقابل با یک فکر است، وگرنه شما در خانه‌ی خود هر کاری دوست داری انجام بده، کسی با شما کاری ندارد، اما اینکه در یک مناسبت مناسبتِ مقابلِ آن را می‌سازی مشخّص است که به دنبالِ برائت هم نیستی، یا اصلاً برائت از چه کسی؟

یک فرمایشی از یک بزرگِ عظیم‌الشّأنی مطرح شده است که ما واقعاً هنوز متوجّه نشده‌ایم! اگر منظورِ ایشان یک جریانِ حقیرِ کوچک است که حرفی نیست، اما تعجب است… مثلِ این است که مثلاً من الآن اینجا بیایم و نستجیربالله فحاشی کنم و منظورِ من یک انسانِ لاابالیِ بیرون باشد و شما تصوّر کنید که در حالِ فحاشی به شما هستم، اینطور حرف زدن خلافِ حکمت است.

مثلاً فرمودند: بینِ امیرالمؤمنین علیه السلام و ابوبکر وحدت نیست؛ چه کسی تا الآن وحدت را اینطور معنا کرده است؟ شما چه کسی را نقد می‌کنید؟

مثلاً شما آن جوانی را نقد می‌کنید که اصلاً داخلِ بحثِ علمی محسوب نمی‌شود؟… وقتی شما در ایّام نزدیک به هفته‌ی وحدت این حرف را می‌زنید متبادر به ذهنِ مخاطب این است که شما راجع به ولی فقیه صحبت می‌کنید، راجع به امام صحبت می‌کنید، راجع به آقای سیستانی صحبت می‌کنید، آیا اینطور نیست؟ که چه زمانی این بزرگواران این حرف را زده‌اند؟ و واقعیت این است که اگر این حرف را یک بزرگِ عظیم الشّأن و کسی که بنده از لحاظِ علمی به اندازه‌ی کفشِ ایشان هم نمی‌شوم… اگر این حرف را یک بچّه‌ای مانندِ من زده بود اصلاً حرفی نبود و می‌گفتیم که حرف‌ها جاهلانه زیاد گفته می‌شود، اما وقتی یک بزرگی این حرف را می‌زند دیگر نمی‌شود گفت یک حرفِ جاهلانه است، لابُد چیزی در ذهنِ ایشان هست، چه کسی گفته است وحدتِ اسلامی یعنی ما می‌خواهیم بینِ امیرالمؤمنین علیه السلام و عمر و ابوبکر وحدت ایجاد کنیم؟ اصلاً کجا هستند که ما بخواهیم بینِ آن‌ها وحدت ایجاد کنیم؟ اصلاً این چه معنایی از وحدت است؟ آیا این همان چماق بدست گرفتن و کوبیدنِ فکرِ مخالف نیست؟ ما نفهمیدیم این حرف یعنی چه، بنظرِ ما این حرف یک اشتباهِ فاحش است.

اگر بگویند منظورِ ما این است که یک بچّه‌ای پیدا شده است و خواسته است بگوید… مثلاً مثلِ نادرشاه افشار که اصلاً می‌خواست تشیع و تسنن را از بین ببرد و می‌گفت باید به زور یکی بشوید؛ آیا منظورِ شما اوست؟ ولی وقتی شما در هفته‌ی وحدت این حرف را می‌زنید فحشِ شما به امام می‌خورد، می‌گویید این‌هایی که ترسو هستند اینطور می‌گویند، می‌گویید کسانی که عالِم نیستند اینطور می‌گویند؛ چرا در این ایّام می‌فرمایید؟ آیا منظورِ شما امام است؟ آیا منظورِ شما آقای سیستانی است؟ آیا منظور شما آقای سبحانی است؟

بعد هم ما همین حرف را در جایی زدیم و شاید آنجا من کلامِ خود را رعایت نکرده بودم، یعنی چون نمی‌دانستم در حالِ ضبط شدن است عادی صحبت کرده بودم، وقتی انسان در موردِ بزرگان حرف می‌زند ممکن است در بیان مثلاً بجای آیت الله فلانی بگوید آقای فلانی، آقایی ناراحت شد و ما را صدا کرد و ما هم همانجا مجددا عرض کردیم که خدا می‌داند قصدِ ما بی‌ادبی نیست اما الآن دقیقاً این فحش را به چه کسی داده‌اید؟ گفت: به شما ربطی ندارد! این بزرگ خیلی بزرگِ مشهوری است، گفتم: وقتی می‌گویید به شما ربطی ندارد این حرف منتشر شده است، عمومی شده است، صدها هزار مرتبه در جامعه پخش شده است، با «به تو چه» که نمی‌شود کار را حل کرد، گفت: آیا شما می‌خواهید اختلاف بین بزرگان را حل کنید؟ گفتم: من می‌خواهم بفهمم! «به شما ربطی ندارد» چه حرفی است؟ اگر پاسخی هست بفرمایید، بگویید چه کسی گفته است؟ کدام ابله از این کسانی که طرفدارِ وحدتِ اسلامی است گفته است که وحدت اسلامی یعنی بگوییم امیرالمؤمنین علیه السلام و مقابلینِ ایشان یک جریان هستند؟ که شما الآن در حالِ نقدِ او هستید، این فحش را به چه کسی داده‌اید؟ آیا با ما بودید؟ با چه کسی بودید؟ با مرجعِ ما بودید؟ با ولی فقیهِ ما بودید؟

نستجیربالله آیا ولی فقیهِ ما اینقدر ابله است که بگویند ما می‌خواهیم بینِ این دو نفر وحدت ایجاد کنیم؟ چرا فحش را به جایی می‌دهید که جریانِ وحدت اسلامی را اینقدر سخیف نشان دهید؟

عرض کردم همانطور که این طرف جریانِ افراطی هست آن طرف هم جریانِ افراطی هست و فحاش هستند، آیا منظورِ شما آن‌ها هستند؟

خدا می‌داند که من چند نفر از بزرگان را پرسیدم و گفتم که منظور دقیقاً چه کسی است؟ بهترین جوابِ او همین بود که عرض کردم «به تو چه؟»، پس لابُد حرف دقیق گفته نشده است یا ما هنوز نمی‌فهمیم.

این است که باید حرمتِ مرجعیّت حفظ شود و بر منکرِ آن لعنت، ولی بر قائلِ اینکه مرجع معصوم است هم لعنت! چه کسی گفته است که مرجع معصوم است؟ حال شما بفرمایید که ما چطور باید مؤدبانه بپرسیم که این فرمایشِ شما یعنی چه؟ فرمایشِ شما و امثالِ شما کمک کرد که این دعوا راه بیفتد.

ملاک معلوم است، در مباحث علمی، در مباحث اعتقادی، بدونِ بی‌ادبی… قبلاً معمولاً بزرگانِ ما اینطور بودند و بدون بی‌ادبی بحث می‌کردند و دفاع می‌کردند، و البته اگر کسی بدون بی‌ادبی بحث کند و از حقّانیّتِ امیرالمؤمنین علیه السلام دفاع کند، اگر یک عالِم سنّی هم بدونِ بی‌ادبی… البته اگر… آن طرف هم بی‌ادبی زیاد است، من هم می‌گویم اگر، اگر یک عالِمِ سنّی هم بدونِ بی‌ادبی از مبانیِ خود دفاع کرد و سعی کرد حقّانیّتِ خود را اثبات کند به صِرفِ اینکه او بیان کرده است من نباید یقه‌ی خود را پاره کنم.

اگر بحثِ علمی است که حق داریم مباحثِ اختلافی را مطرح کنیم نمی‌شود بگوییم طرفِ مقابل حق ندارد از خود دفاع کند، اگر ما مؤدّبانه مطرح کردیم طرف مقابل هم حق دارد از خود دفاع کند و بعد بحث کنیم و ببینیم که چه کسی درست می‌گوید.

مثلاً یک برادرِ فوتبالیست یک شعری خواند و سر و صدا شد، بعد چند نفر آمدند در مجلس شورای اسلامی در مقابلِ او حرف زدند، بعضی‌ها گفتند چرا این‌ها… شما می‌گویید و آن‌ها هم می‌گویند، مجسّمه که نیستند، انسان هستند.

اگر بحثِ علمی است و می‌شود مباحثِ اختلافی را مطرح کرد طرفِ مقابل هم می‌تواند مؤدّبانه از خود دفاع کند، طرفِ مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام را امامِ اولِ خود نمی‌داند، برای امیرالمؤمنین علیه السلام عصمت قائل نیست و می‌تواند مؤدّبانه بیان کند.

اگر بحثِ اجتماعی است، یعنی چه؟ یعنی آیا می‌خواهید در جامعه اختلاف ایجاد کنید؟ این هیچ قائلی ندارد، تمامِ کسانی که سردمدارانِ مسائلِ اختلافی هستند در مقام تئوری می‌گویند باید جامعه را بدون تنازع و اختلاف اداره کرد، در عمل اینگونه نیستند.

امروز با اینکه با اشاره بود و زیاده‌روی کردم دیگر نمی‌توانم مجدداً مثال بزنم، که مثلاً می‌گویند بحثِ علمی، اما در بحثِ علمی یک فحش به اهل سنّت می‌دهد و طرف مقابل هم باید حرف نزند! مسلّماً نمی‌شود، وقتی شما به عالِمِ او فحش می‌دهی طبیعتاً او هم واکنش نشان می‌دهد، مگر اینکه بترسد و الآن حرف نزند و بعد هم یکی از شما را تنها گیر بیاورد و تلافی کند!

آن‌هایی که مرحوم آقای بهجت را می‌شناسند می‌دانند که ایشان در ولایت و برائت کم‌نظیر بودند، ولی وقتی به این ایّام می‌رسیدند خیلی احتیاط می‌کردند، می‌فرمودند: ناگهان خون ریخته می‌شود؛ چون حدود هزار و سیصد و چند سال ما در ضعف بودیم و مدام ما را کشته‌اند، شیعه را شخم زده‌اند، حال چند صباحی هم قدرت به دستِ ماست و ممکن است طرف نتواند حرف بزند؛ مثلاً طرف می‌گفت: من برای خانه‌ی‌مان یک کارگر سنّی و مدام به بعضی‌ها فحش می‌دهم، چون حقوقِ آن بیچاره هم دستِ من است ساکت است… این هنر نیست، چون اگر واقعاً به دینِ خود معتتقد باشد و جایی فرصت بدست بیاورد عکس‌العمل نشان خواهد داد.

همه در مسائلِ اجتماعی دعوا نکردن و تنازع نکردن و مؤدّبانه صحبت کردن را می‌گویند و همه مدّعی هستند ولی بعضی از بزرگان تا کوچکانِ این جریان این کار را نمی‌کنند؛ ریشه‌ی آن کجاست؟ ریشه‌ی آن اینجاست که کار باید به دستِ بزرگان باشد و با ریش‌سفیدی مسئله را حل کنند اما گاهی اوقات بزرگان حرف‌های بچّه‌ها را می‌زنند! آنجا دیگر نمی‌دانیم باید چکار کنیم، دیگر نمی‌شود اختلاف را جمع کرد، وقتی بزرگان فحاشی کنند…

مثلاً عروس و داماد دعوا می‌کنند، اگر پدرِ عروس و پدرِ داماد پدری کنند آتش بیارِ معرکه نمی‌شوند و به دنبالِ احقاقِ حق نیستند و واسطه می‌شوند، اما اگر مثلاً پدرِ عروس یک سیلی به داماد بزند دیگر نمی‌تواند بعنوان ریش‌سفید مشکل را حل کند، آن چیزی که مهم‌ترین دلیل است که ما امروز فریاد بزنیم و «اَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَهِ (الکَلِمِ)عَلَى التَّقْوى» بگوییم و «أیْنَ بَقیّه الله» بگوییم و برای فرج حضرت دعا کنیم این است که خیلی آن کسانی که باید بیایند در این میان و اختلافات را کم کنند منشأ اختلاف افکنی هستند و خودشان آتش بیارِ معرکه شده‌اند.

وقتی ما می‌بینیم در میانِ بزرگان‌مان اسمِ یک عالِمِ برجسته برده می‌شود… زمانی ما «سیّد مرتضی» داشتیم که به یک سابعی… اصلاً مسلمان نیست… کافر است… استاد ادبیات است و می‌میرد «سیّد رضی رحمه الله علیه» در مدحِ او شعر می‌گوید، اما اینجا نامِ یک عالِمی در جلسه‌ی بزرگان برده می‌شود و چیزی می‌گویند و فیلمِ او بیرون می‌آید! بعد شما توقّع دارید که وقتی نامِ شما می‌آید طرفدارانِ آن شخص به شما بی‌احترامی نکنند؟! تازه این بینِ شیعیان است!

اگر شما نمی‌دانید که من راجع به چه چیزی صحبت می‌کنم کافیست که یک سری به مجالسِ بعضی از اهل علم در مشهد و قم بزنید، این یک واقعیّت است، یعنی دلِ من می‌سوزد بی‌انصافی کنم و بگویم این جریاناتی که در جامعه افتاده است برای عوام است، نخیر! این اختلافاتی که شما در جامعه می‌بینید برای این است که این‌ها طرفدارانِ فکرِ یک بزرگی هستند که آن بزرگ این کار را می‌کند، اختلافات در سطحِ بزرگان است که به جامعه پمپاژ می‌شود، نه اینکه جامعه به بزرگان پمپاژ کنند و آن‌ها جرأت نکنند حرف بزنند.

مهم‌ترین دلیلِ اینکه ما جمعه صبح‌ها بیاییم و دعای ندبه بخوانیم همین است که ان شاء الله امام زمان سلام الله علیه بیایند، خواهید دید که آن زمان یک عدّه ایشان را تکفیر می‌کنند، یک عدّه به ایشان نعوذبالله فحاشی می‌کنند، حضرت یک عدّه را از راه برمی‌دارند و بقیّه متوجّه می‌شوند که همه باید به دامانِ یک شخص بروند و همه به یک جا متمسّک و متوسّل بشوند.

آن چیزی که امروز در جامعه‌ی ما ایجادِ اختلاف کرده است برای اختلافِ بزرگان است نه اختلافِ کوچک‌ها، دعوای کوچک‌ها اینقدر عمیق نمی‌شود که رسانه‌ای شود که رشد کند که تکثیر شود.

ما باید در این میان چه کنیم؟ یا باید در انتخابِ آن بزرگی که مرجعِ فکریِ ماست و ان شاء الله ما به آن قائل هستیم دقّت کنیم، یا خودمان برویم و تحقیق کنیم.

عباراتِ امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی گویاست، واقعاً دین به ما دستورِ این اختلاف را داده است؟

اگر در خاطر داشته باشید زمانی من عرض کردم که ما قائل به مرزبندیِ خیلی پُررنگ در داخلِ خودمان هستیم، اگر مرزبندی نکنیم از تشیّع خارج می‌شویم، من باید بدانم در فکر و اعتقاد چه چیزهایی را قبول دارم و چه چیزهایی را قبول ندارم، چه کسانی در دایره‌ی اعتقاداتِ من هستند یا نیستند، اما در مقامِ بروز چطور؟ در مقامِ بیان چطور؟ ایجادِ اختلاف چطور؟… اینجا خیلی حرف‌های دیگر هم دارم که نمی‌توانم بیان کنم.

می‌خواستم عرض کنم اگر این اختلاف حقیقی بود در سرِ جای خود بود، این اختلاف بر مسائلِ شیعه و سنّی نیست، شما می‌بینید ناگهان دو گروهِ شیعی که روزه هم گرفته‌اند در مسئله‌ی رؤیتِ هلال دفترِ این آقا به آن‌ها فحش می‌دهد و دفترِ آن آقا هم به این‌ها! این که دیگر شیعه و سنّی نیست که شما بگویید عمر است و امیرالمؤمنین علیه السلام! اینجا دیگر امامِ هر دو گروه امیرالمؤمنین علیه السلام است!

اختلاف افکنی، تنازع، دعوای بیهوده در همه جا هست، شما کمتر مجموعه‌ای پیدا می‌کنید که…

عدّه‌ای می‌خواستند در کربلا موکبی را بکوبند و بزرگ‌تر بسازند، به آن‌ها گفتم این کار را نکنید، معمولاً وقتی موکب بزرگ باشد برای ریاستِ آن اختلاف پیش می‌آید و از هم می‌پاشد! همینکه چادر بزنید و به مردم خدمات بدهید بهتر از این است که چند طبقه بسازید و بخاطرِ آن با یکدیگر به نزاع برسید!… هنوز قرار بود برای سالِ آینده بسازند، برای همان چادرها دعوا شد! بجای اینکه زائرها یقه‌کشی کنند خدمه یقه‌کشی کردند تا معلوم شود که کار به دستانِ چه کسی است!

خدا امام را رحمت کند که می‌فرمودند وقتی مباحثِ اختلافی می‌کنید ما را فریب ندهید! یعنی وقتی در سطحِ عمل اختلاف‌افکنی می‌شود دیگر بحثِ نَفْس و شیطان است، دیگر قربه الی الله نیست.

تئوری ولایت فقیه می‌توانست بصورتِ مُسَکّن قدری از این اختلافات را کم کند تا ان شاء الله امام زمان ارواحنا فداه بیایند، در این زمینه خیلی هم تلاش کرده است، اما توانِ آن نرسید، چون در مقابلِ آن گروه‌ها و افرادی ایستاده‌اند که زورِ زیادی دارند، کمااینکه اگر زمانی فرصت کردم راجع به این صحبت خواهم کرد که همان زمانی هم که ماجرای تحریمِ تنباکو پیش آمد چقدر داستان شد، تئوری ولایت فقیه نتوانست، می‌توانست مُسَکّن باشد، یعنی راهِ خوبی بود ولی نتوانست، متأسفانه زورِ آن نرسید… ان شاء الله امام زمان سلام الله علیه تشریف بیاورند که… دیگر در آن زمان نفاق نداریم که مثلاً کسی را تحمّل کنند، وقتی شما زندگیِ ائمه علیهم السلام را نگاه می‌کنید می‌بینید که گاهی ائمه علیهم السلام بخاطرِ بعضی‌ها خار در چشم دارند که آن‌ها حتّی به ظاهر خودی هستند ولی ائمه علیهم السلام تحمّل می‌کنند، ان شاء الله وقتی امام زمان ارواحنا فداه بیایند دیگر تحمّل نداریم.

من این را به این جهت عرض کردم که اگر امروز هم بخواهیم برگردیم و تا زمانی که امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند اختلافات را بصورتِ مُسَکّنی حل کنیم راهِ آن همان است که ولایت فقیه باشد، یعنی یک نفر در جامعه تصمیم بگیرد، یعنی محورِ وحدت او باشد، ما به این معتقد هستیم، اما این موضوع نتوانسته است همه‌ی شیعیان را به دورِ خود جمع کند و برای همین هم اینقدر اختلاف داریم، اینکه نتوانسته است به این معنا نیست که ضعفِ ولی فقیه باشد برای این است که نمی‌پذیرند.

گاهی دیده می‌شود که استادی مرجع شده است و شاگردِ او و شاگردِ شاگردِ او هم می‌گویند ما مرجع هستیم! خودِ این بیچارگی است. ان شاء الله باید صبر کرد تا امام زمان سلام الله علیه بیایند.

این بدین معنا نیست که مرجعیّت بی‌احترام باشد ولی دست زیاد شده است، شخصی می‌گفت: مسئولانِ دفترِ برخی از آقایان از مقلّدانشان بیشتر هستند، در جامعه مشخّص است که عملاً مرجع چه کسی هست، من دوستانِ ناشری دارم که اگر از آن‌ها بپرسید به شما می‌گویند، می‌گویند رساله‌ی فلان شخص را در سال فلان اندازه می‌فروشیم و از رساله‌ی فلان شخص هم دو عدد گذاشته‌ایم و آن را هم امانت گرفته‌ایم و چند سال است و فروش نمی‌رود! همین منشأ اختلاف است، اما هر دوی این بزرگواران در جامعه بعنوانِ مرجع صحبت می‌کنند، در جامعه‌ی ما شاید دو نفر یا سه نفر مرجع (البته نه به معنای علمی، به این معنا که مردم به او رجوع کنند) یا چهار نفر و پنج نفر شخصیّت باشند که واقعاً مقلّد دارند و واقعاً مُقَلَّد هستند، یعنی مثلاً حداقل یک میلیون نفر از ایشان تبعیّت می‌کنند، اما برای باقی اینطور نیست، خودِ این منشأ اختلاف است.

وقتی بجای پنج نفر هفتاد نفر می‌شوند و با آن عنوان در جامعه صحبت می‌کنند مدام اختلاف ایجاد می‌شود، این موضوع خیلی تلخ است، من شوخی می‌کنم که کلامِ من خیلی تلخ نشود، ان شاء الله صاحبِ آن تشریف بیاورند و مسلمین زیرِ یک پرچم سینه بزنند.

مسئله‌ی یمن

ما سیره‌ی امام حسن سلام الله علیه را برای یکدیگر تعریف می‌کنیم که حضرت به سگ غذا دادند، بعد وقتی می‌گوییم عدّه‌ای انسان، اصلاً مسلمان هم نیستند، یک عدّه انسان از گرسنگی برگ می‌خورند، می‌گوید: چرا می‌گویید برادرانِ یمن!… اصلاً برادرانِ یمن نمی‌گوییم، نستجیربالله حیواناتِ یمن! غذا بدهید.

شما چطور سیره‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن علیه السلام را قبول دارید که وقتی به اینجا می‌رسد اینقدر خشن می‌شوید، نمی‌شود انسان سیره‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام را قبول داشته باشد و یزیدی عمل کند.

در کربلا هم آن ملعون‌ها اهل بیت علیهم السلام را از جهتِ دینی قبول نداشتند اما باز هم بی‌انصافی کردند، غلط می‌کردند و غلط می‌گفتند که اهل بیت علیهم السلام را قبول نداشتند اما بالاخره قبول نداشتند، اگر قبول هم نداشتند انسان باید منصف باشد، انسان باید با دشمنِ خود هم منصف باشد وای بحالِ دوستِ خود.

این‌هایی که در یمن هستند اگر انسان نیستند و حیوان هم هستند وقتی انسان یقین دارد که گرسنه هستند نباید ساکت باشد، اگر پول هم نمی‌دهد حداقل محکوم کند که حداقل من راضی به گرسنگیِ یک حیوان نیستم، انسان باید چقدر… ما نباید فقط بگوییم که یزیدی‌ها بی‌انصافی کردند، این روش روشِ یزیدی است.

نیاز هم نیست شما بگویید برادرانِ یمن، برادرانِ ایمانی هستند، من اصلاً با این‌ها کاری ندارم، آیا این‌ها گرسنه هستند یا نه؟ وقتی انسان ببیند هر کجای دنیا و حتّی بت‌پرست‌ها از گرسنگی برگ می‌خورند… شما اصلاً نمی‌توانید تصاویرِ بدونِ زخمِ آن‌ها را نگاه کنید، آن‌هایی که زخمی ندارند، بچّه‌ها را… چون وقتی انسان نگاه می‌کند نمی‌تواند ادامه بدهد.

اگر شما در شبکه‌ی اجتماعی اینستاگرام تصاویرِ این بچّه‌هایی که سوء هاضمه و سوء تغذیه دارند را منتشر کنید کاوری می‌کند و می‌نویسد که شاید دیدنِ این تصویر برای شما آزار دهنده باشد! یعنی زخم نخورده است، سرِ او را جدا نکرده‌اند، دستِ او را جدا نکرده‌اند که صحنه‌ی دلخراش باشد، همینکه کسی چهره‌ی یک بچّه‌ی یمنی را در اینستاگرام بگذارد، آن اینستاگرامِ فلان فلان شده هم می‌فهمد که دیدنِ این تصویر دلخراش است و اگر دیده باشید یک کاوری روی آن می‌گذارد.

اصلاً نیازی نیست بگویید برادرانِ یمن! چطور می‌شود که انسان دو ماه برای امام حسین علیه السلام عزاداری کند و بعد رفتارِ او یزیدی باشد؟ این کار از اخلاقِ امام حسین علیه السلام بر نمی‌آید.

این‌ها گرسنه هستند، اصلاً نمی‌خواهد پول بدهی، در این حد که یک عدّه‌ای در یک جایی گرسنه هستند و شما هم یک پستی منتشر کنید که این‌ها گرسنه هستند و به آن‌ها کمک کنید! پول هم نمی‌خواهد بدهید، چطور نی می‌کنید؟

می‌گویی که آنجا زیرِ آتش هستند و بچّه‌ها یتیم شده‌اند، می‌گوید: به درک! آیا این رفتارِ امام حسینی است؟

اینکه من عرض می‌کنم اختلاف افکنی در مقامِ عمل هیچ وجهی ندارد، هیچ کس قائل به طرفداریِ اختلاف افکنی نیست، همه اختلاف افکنی را نفی می‌کنند اما در عمل اینطور نیست.

همیشه از افکارِ منافق این است که شعار را در اسلام تغییر دهد، شما می‌گویید هفته‌ی وحدت و او شعار را تغییر می‌دهد، شما می‌گویید کمک به گرسنگان و او می‌گوید داخلی‌ها چطور؟ خُب شما به داخلی‌ها هم کمک کن، مگر اینطور است که ما بگوییم اینجا باید گرسنه باشند؟ ولی آیا واقعاً ما در کشورمان کسانی را داریم که از گرسنگی برگ بخورند؟ اگر داریم حتماً بروید و آن‌ها را هم کمک کنید، اما آیا واقعاً داریم؟

بعد اینکه اصلاً شما کمک نکن! شخصی هست که به بیابان می‌رود و به سگ‌ها غذا می‌دهد، الآن همچنین شخصی را داریم، الآن زمستان است و در بیابان غذا نیست و او می‌رود به سگ و گرگ و… غذا می‌دهد، من الآن این کار را انجام نمی‌دهم اما نمی‌گویم کارِ بدی انجام می‌دهد، ان شاء الله که نیّتِ خیر کند و ثواب هم ببرد، این سیره‌ی امام حسن سلام الله علیه است، دیگر آن شخص را که نفی نمی‌کنم.

خوش انصاف! وقتی اینجا کسی به سگ غذا می‌دهد می‌گویید عجب کاری می‌کند، چرا صفحه‌ی طرف پر بازدید است؟ چون در بیابان‌ها به سگ‌ها غذا می‌دهد، اصلاً از این طریق کسبِ شهرت کرده است.

بعد می‌گوییم این یمنی‌ها گرسنه هستند، می‌گویند: داخلی‌ها چطور؟ یعنی آن‌ها به اندازه‌ی سگ‌های داخلی هم نیستند؟ این نشان می‌دهد که انصاف در رفتارِ شما نیست، شما می‌خواهید شعار را تغییر دهید، وگرنه غذا دادن به حیوانات خوب است اما غذا دادن به یک انسانِ گرسنه خوب نیست؟

اگر یک کوسه یا یک وال یا یک دلفین به کنارِ ساحل بیاید مردم سعی می‌کنند که آن را از گِل در بیاورند و آن را نجات بدهند، این کارِ خیلی خوبی است و ان شاء الله نیّتِ خیر کنند و ثواب ببرند، اگر نیّتِ خیر کنند ثواب هم می‌برند، یعنی اگر قربه الی الله به آن حیوان کمک کنند ثواب هم خواهند برد… چطور اینجاها خوب است و باکلاسی است و رفتارِ متمدّنانه است؟ اما اگر به یک عدّه انسان که در حالِ مردن از گرسنگی هستند کمک کنید می‌گویند داخلی‌ها چطور؟

این نشان می‌دهد که پشتِ قضیّه نَفْس است.

ان شاء الله خدای متعال امام زمان ارواحنا فداه را برساند.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند در زمانِ ما اتّفاق بیفتد، آن زمانی که در جهانِ اسلام یک پرچم بلند می‌شود و حقیقتاً همه زیرِ پرچمِ امیرالمؤمنین علیه السلام جمع بشویم و امیرالمؤمنین علیه السلام را خرجِ خودمان و دکّان و دستگاهِ خودمان نکنیم.

روضه حضرت آمنه سلام الله علیها

مادرِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی غریب هستند، بینِ ما هم غریب هستند، هزار و چهارصد سال است که عالَم مدیونِ آن مادر است، خودِ آن مادر در زمانی که پسرِ بزرگوارشان به نبوّت رسید و بعد به حکومت رسید و دنیا عزّتِ ظاهریِ آن بزرگوار را دید را درک نکردند، خیلی هم نگران بودند که دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را از بین نبرند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم مدام هم در غربت بودند، از همان ابتدا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به دنیا آمدند برای اینکه ایشان را حفظ کنند ایشان را از شهر مکّه خارج کردند و وقتی که برمی‌گردند اختلاف است که اصلاً مادرِ خود را می‌بینند تا پیشِ دایه‌ی کریمه‌ی خودشان بودند که خبرِ وفاتِ مادرشان را به ایشان می‌دهند.

امروز در ایام ولادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم، این نوزادی که برکتِ همه‌ی عالَم است، رحمتِ همه‌ی عالَم است را به دستِ آن مادرِ بزرگوار سپردند، هر زمانی که به زیارت می‌روید… من خاکِ پای شما هستم اما امیرالمؤمنین علیه السلام به ما اینطور آموزش دادند، امیرالمؤمنین علیه السلام بالای سرِ حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها عرض کردند: «السلام علیک یا رسول الله» بعد عرض کردند: «والسلام علیک من إبنَتِک» از طرفِ دخترِ شما هم به شما سلام می‌کنم…

من هر کجا به زیارت بروم این کار را می‌کنم، مثلاً می‌گویم: «السلام علیکَ یا علی بن موسی الرّضا» بعد می‌گویم: «مِن أبائِکَ وَ اُمَّهاتِک وَ اُمَّهاهِ الأئمَّه»… مادرانِ ائمه علیهم السلام خیلی زحمت کشیده‌اند، همینطور مادرِ بزرگوارِ امام صادق سلام الله علیه که در ایّام ولادتِ آن بزرگوار هستیم، آن دامنی که امام صادق علیه السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را تربیت کرده است چه دامنی بوده است!

همه‌ی عالَم یک عمر سرِ سفره‌ی این دو مادر هستند.

ان شاء الله خدای متعال ولادتِ این دو بزرگوار را برای ما مایه‌ی خیر و برکت قرار بدهد و ان شاء الله حقیقتاً از معرفت و اخلاقِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و امام صادق علیه السلام بهره‌مند بشویم.

زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به دنیا آمدند به دنبالِ این بودند که ایشان از مکّه خارج شوند تا هدایت به دستِ من و شما هم برسد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فراقِ مادر را هم تحمّل کردند اما کریمانه زندگی کردند، هر کجا هم که رفتند… اگر به خانه‌ی حلیمه رفتند هم شیر بود که میل کنند و هم اینکه حیواناتِ خانه‌ی حلیمه به برکتِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بابرکت شدند، شترها شیر دادند، هر کجا که می‌رفتند ابر قرار می‌گرفت تا سایه بشود و آفتاب به صورتِ رحمه للعالمین نتابد…

ما دو ماه است که از عزاداری بیرون آمده‌ایم… اما یا ابا عبدالله… این دل‌های ما…

یک روز هم این اتّفاق افتاد که مجبور شدند شیرخوارِ خود را زیرِ تیغِ آفتاب ببرند… «إن لَم تَرحَمونی»[۸]… اگر به من رحم نمی‌کنید «فَارحَموا هذَا الرَّضیع»


[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴

[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸

[۴] دعای ندبه

[۵] نامه ۷۸ نهج البلاغه (أجاب به أبا موسى الأشعری عن کتاب کتبه إلیه من المکان الذی أقعدوا فیه للحکومه و ذکر هذا الکتاب سعید ابن یحیى الأموی فی کتاب المغازی فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَیَّرَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ عَنْ کَثِیرٍ مِنْ حَظِّهِمْ فَمَالُوا مَعَ الدُّنْیَا وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى وَ إِنِّی نَزَلْتُ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْزِلًا مُعْجِباً اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ فَإِنِّی أُدَاوِی مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ یَعُودَ عَلَقاً وَ لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَهِ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ (صلى الله علیه وآله)وَ أُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِکَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ کَرَمَ الْمَآبِ وَ سَأَفِی بِالَّذِی وَأَیْتُ عَلَى نَفْسِی وَ إِنْ تَغَیَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِی عَلَیْهِ فَإِنَّ الشَّقِیَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِیَ مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَهِ وَ إِنِّی لَأَعْبَدُ أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ فَدَعْ مَا لَا تَعْرِفُ فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَیْکَ بِأَقَاوِیلِ السُّوءِ وَ السَّلَامُ .)

[۶] خطبه ۱۸ نهج البلاغه (تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِیَّهُ فِی حُکْمٍ مِنَ الْأَحْکَامِ فَیَحْکُمُ فِیهَا بِرَأْیِهِ‏ ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِیَّهُ بِعَیْنِهَا عَلَى غَیْرِهِ فَیَحْکُمُ فِیهَا بِخِلَافِهِ ثُمَّ یَجْتَمِعُ الْقُضَاهُ بِذَلِکَ عِنْدَ إِمَامِهِمُ الَّذِی اسْتَقْضَاهُمْ فَیُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِیعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِیُّهُمْ وَاحِدٌ وَ کِتَابُهُمْ وَاحِدٌ أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِالِاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ أَمْ کَانُوا شُرَکَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ یَقُولُوا وَ عَلَیْهِ أَنْ یَرْضَى أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صلى الله علیه و اله عَنْ تَبْلِیغِهِ وَ أَدَائِهِ وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ یَقُولُ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ قَالَ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ ذَکَرَ أَنَّ الْکِتَابَ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِیهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ وَ لَا تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ)

[۷] سوره مبارکه انعام، آیه ۳۸ (وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ ۚ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکِتَابِ مِنْ شَیْءٍ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ)

[۸] تذکره الخواص، سبط این جوزی، صفحه ٢۵٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!… فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ.)