«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

خدا را شاکر هستیم که ماه رجب و سال جدید شما خوبان را جمع کرد و با بی‌لیاقتی به حقیر هم اجازه داد که در بین مشتاقان حضرت حجّت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه باشیم. همین که چند دقیقه کمتر از خواب خود بزنیم، قدری از شرمندگی ما از حضور مهدی فاطمه سلام الله علیه شاید کم کند. بالاخره این هم یک نوع ابزار محبّت است. دارایی ما همین است، ما چیزی نداریم. در محضر نهج البلاغه هستیم. دو جلسه‌ی آخر سال عرایضی داشتیم که یک تکمله‌ی خیلی کوتاهی عرض می‌کنم که فقط ثبت شود، چون آن‌جا باید تذکّری می‌دادم. بعد به خطبه‌ی ۳۷ می‌رسیم. حالا عرض می‌کنم که چرا خطبه‌ی ۳۷ را انتخاب کردیم.

حجاب و مسئله‌ی الزام دولت به شریعت

دو هفته‌ی پیش بحث ما حجاب بود که نکاتی عرض کردیم. شاید این را باید آن‌جا اضافه می‌کردم که این‌جا عرض کنم. آن هم این است که این سؤال همیشه باید مطرح باشد که زمان اهل بیت علیهم السّلام، زمان پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم، زمان امیر المؤمنین علیه السّلام حجاب چگونه بود. آن‌جا توضیح دادیم که اصلاً این سؤال سؤال غلطی است و نکاتی عرض کردیم. اتّفاقاً درس خارج از فقه یکی از اساتید مبرّز فقه هم به صورت اتّفاقی به بحث پوشش در نماز رسید. ایشان هم این را فرموده بودند که مسئله‌ی الزام دولت به شریعت و وصل کردن آن به حجاب یک حرف فرعی است. هر بخشی از شریعت که وجوب دارد، دولت باید الزام کند و ما آن‌جا نکات این‌که چرا دولت نمی‌تواند الزام به شریعت کند را عرض کردیم. عرض کردیم فرهنگسازی نکرده است، دولت‌ها برای این‌که رأی بیاورند از این بی‌حجابی سوء استفاده کردند. آن‌جایی که می‌خواهند رأی بیاورند با بی‌حجاب‌ها عکس می‌گیرند و منتشر می‌کنند. این‌ها را در رسانه‌ها ترویج می‌کنند. کسی که به صورت علنی سگ بازی می‌کند را به عنوان شخصیّت برجسته‌ی اجتماعی می‌آورند و به او تریبون زنده می‌دهند. معنی ندارد شما از کسی که کمک کرده است تا شما رأی بیاورید و برای شما رأی جمع کرده است، او را آوردید معرّفی کردید و وقت مردم را گرفتید، مهم‌ترین پیک و پربازدیدترین برنامه‌های صدا و سیما و جاهای دیگر او را آوردید، حالا بیایید بگویید که این‌ها جرم است. نمی‌توانید.

عرض کردیم قوّه‌ی قضاییه چون وظایف اصلی خود را از نظر افکار عمومی درست انجام نمی‌دهد، در مسئله‌ای که کوچک‌تر به نظر می‌‌رسد مانند حجاب نمی‌تواند عمل کند. مأمور نیروی انتظامی که مأمور اجرای حکم است و ممکن است خواهر و مادر و همسر او هم گرفتار باشند، وقتی ببیند که عاملی است باید بدون وسیله‌ی دفاعی بماند و تا چند نفر آن‌ها کشته نشوند اجازه‌ی عکس العمل ندارد، انگیزه‌ی خود را برای برخورد کردن با مشکلات فراوانی که وجود دارد از دست می‌دهد. امّا این را باید اضافه می‌کردم که در زمان اهل بیت علیهم السّلام بی‌حجابی وجود نداشته است.

بی‌حجابی در زمان خلفا امری بسیار ناپسند!

 حالا همه را گفتیم ولی این را جا انداختیم. ما در تاریخ نداریم و پیدا نکردیم پیغمبر اکرم روحی له الفداه و امیر المؤمنین علیه السّلام نسبت به این‌که حجاب را اجبار کنند، با آن توضیحاتی که دادیم که حجاب یک مسئله‌ی خاصّی در شریعت نیست، همه‌ی امور الزامی شریعت هم همین‌طور است، جامعه را الزام کرده باشند. چون بی‌حجابی در آن جامعه بسیار وقیح بود. چند نمونه خدمت شما عرض می‌کنم شما ببینید. حالا اگر زنده بودم و توفیق داشتم، همین‌قدر که سر سفره‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه هستیم، چند وقتی است که من با معاویه لعنه الله علیه حشر و نشر دارم، مطالعه‌ی زندگی او هم خیلی لازم است. خیلی از افراد را آدم می‌شناسد که عجب مقتدای… به قول  یا معاوی مقتدای من تویی، مقتدای بعضی‌ها معاویه است. هر چه آدم او را بررسی کند تا او را بشناسند تعجّب می‌کند. انگار بعضی‌ها زندگی معاویه را خوب حفظ هستند. این مسئله‌ی حجاب، ما از آن طرف که اهل بیت علیهم السّلام حجاب را حفظ کنند نداریم، چرا؟ چون‌ بی‌حجابی امر خیلی وقیحی بوده است. من چند نمونه عرض می‌کنم. حالا چون نمی‌خواهم روضه بخوانم سریع رد می‌شوم، چون خیلی از این‌ها موارد روضه است.

سال ۴۰ وقتی غارتگران سپاه معاویه به یمن حمله کردند، نوامیس مسلمین و محبّان امیر المؤمنین را بردند سر بازار بفروشند. بعد یک کاری کردند که در تاریخ به آن روز یوم العوره. عوره هم به معنای عیب و عار و ننگ است، حالا به یک جهتی هم به چیزهای دیگر می‌رود. این‌ها را سر بازار بردند برای این‌که هتک حرمت کنند، پاچه‌ی شلوار این‌ها را بالا زدند تا ساق پای این‌ها پیدا شد. این علامت بود. از محضر شما عذر می‌خواهم، ساق پای فاحشه‌ها را باز می‌کردند و نوامیس مسلمین سر بازار بردند و خریدار می‌آمد دست به پای ساق او می‌زد تا ببیند برای امور جنسی مناسب است یا نه و این روز، روز یوم العوره می‌شد. اگر یک امری بود که همه لخت بودند معنی نداشت که این حرف‌ها را بزنند. اگر همین‌طور در معرض دید بود که معنی نداشت. سال ۴۰ یوم العوره می‌شود، چون ساق پای چند تا زن مسلمان را بردند نشان دادند. خود این نشان داده است که وضع حجاب آن زمان چه بوده است. این را برای کسانی می‌گویند که دنبال این می‌گردند، حالا هیچ وقت به سیره‌ی اهل بیت علیهم السّلام کاری ندارند، این‌جا می‌گویند که زمان اهل بیت علیهم السّلام چگونه بود.

از فرزندان خاندان مروان… مروان یک برادر زاده‌ای داشت که یک زنی بود. او با دوستان خود اسب سواری می‌کرد. گاهی در حین اسب سواری که با سرعت می‌رفتند، ساق پای این زن پیدا می‌شد. این قبل از سال ۶۰ است، قبل از کربلا است. این‌ برای آل مروان این‌قدر ننگ و عار شد که مروان این دختر را ترور کرد! او را در یک چاهی انداختند و کشتند تا ننگ و عار او دامن بنی مروان را نگیرد. یعنی پیدا شدن ساق پای یک دختر از بنی مروان این‌قدر وقیح است که این آدم را می‌کشند که ننگ آن دامن آن‌ها را نگیرد. شما می‌دانید بنی مروانی‌ها اهل حیا و حجاب نبودند، این عرف جامعه را نشان می‌دهد. وگرنه یک روز که برادر مروان پیش معاویه رفت تا با او بحث کند. وقتی معاویه مروان را عزل کرده بود برادر خود را پیش معاویه فرستاد که چرا مروان را عزل کردی؟ این‌ها با هم ارتباط داشتند. مروان داماد عثمان بود، دختر معاویه هم عروس عثمان بود. این‌ها با خود مشکلاتی داشتند، بده و بستان داشتند، رفت و آمد داشتند. مروان برادر خود را پیش معاویه فرستاد که چرا مروان را عزل کردی؟ اسم او عبد الرّحمن بن حکم است. معاویه گفت بنشین، حالا آمدی از برادر خود دفاع کنی! برادر تو وقتی به سفر برود، تو از دیوار بالا می‌روی و سراغ زن او می‌روی! زن او چه کسی است؟ دختر عثمان. یعنی شما اهل بند و باری نیستید، حالا آمدی از برادر خود دفاع کنی؟! آن موقع که برادر تو سفر است سراغ زن او می‌روی، حالا که من برادر تو را عزل کردم آمدی از برادر خود دفاع کنی! این آدم‌هایی که این‌طور هستند، جرثومه‌هایی که در تاریخ نظیر ندارند، به خاطر این‌که ساق پای یک زن پیدا شد او را کشتند تا بی‌آبرویی او دامن آن‌ها را نگیرد. لذا معنی ندارد که بگوییم در دوره‌ی حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام آیا الزام به حجاب بود، بلکه اهل فحشا هم حجاب داشتند.

 حالا پناه بر خدا از این‌که ما امروز اگر بخواهیم بگوییم ساق پا، باید تا خیلی چیزهای دیگر را هم بگوییم. بدون درد و خونریزی، بدون جنگ، بدون لشکر کشی، بدون غارت معاویه نوامیس ما از ما گرفته شده است و ما این درد را کجا باید ببریم. خدا لعنت کند مسئولانی را که در این زمینه کوتاهی کردند. خدا لعنت کند کسانی را که زمینه‌ی بی‌حجابی را فراهم کردند یا از بی‌حجابی سوء استفاده کردند و وسیله‌ی رأی آوردن قرار دادند. خدا آن‌ها را با معاویه محشور کند.

دیگر مانند یزید لعنه الله علیه وقتی اسرای کربلا را در مجلس بردند و زین العابدین روحی له الفداء خطبه خواند، همسر یزید وقتی از پرده بیرون آمد و آن وسط به سر خود زد، یزید مست عبای خود را برداشت و روی سر او کشید. آن‌ها وقیح بودند، اصلاً کافر بودند. اگر روزگار اجازه می‌داد که این‌ها از پرده‌‌ی نفاق بیرون بیایند، این‌ها اصلاً کفر داشتند. ولی جامعه با این‌که پسر پیغمبر را کشتند و قبح آن ریخته بود، ولی با این حال قبح حجاب نریخته بود. لذا همسر خود را پوشاند.

این‌که کسی بخواهد دنبال این بگردد که در آن زمان آیا اهل بیت علیهم السّلام الزام به حجاب کردند، باید بگوییم که در آن زمان الزام به حجاب لازم نبود. چون متخلّفی از حجاب به آن شکل نبود که ما بخواهیم مصداق پیدا کنیم. اگر هم بخواهیم مصداق پیدا کنیم باید از این جهت بگوییم. لذا نمی‌شود این دستاویز کسانی قرار بگیرد که عمّامه به سر می‌گذارند، برای این‌که بخواهند با حجاب مبارزه کنند، بگویند زمان پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام الزام به حجاب دیده نشده است. بعضی‌ها از این حرف‌ها هم می‌زنند. یک مشکلی که وجود دارد این است که هر کسی از والده‌ی خود قهر می‌کند تاریخ می‌گوید. شما دیدید الآن حقوق‌دان‌ها تاریخ می‌گویند، مهندس‌ها تاریخ می‌گویند. بیچاره تاریخ پدر و مادر ندارد، هر کسی از راه برسد می‌تواند راجع به آن صحبت کند. می‌گویند زمان پیغمبر الزام به حجاب بود یا نه؟! برعکس زمان یزید، زمان مروان هم این‌قدر این‌ها (بی‌حجابی) وقیح بوده است. از این مسئله‌ها هم زیاد است. این را به عنوان تکمله‌ی آنچه که دو هفته‌ی پیش عرض کردیم عرض کردم.

خطبه‌ی ۳۷ نهج البلاغه در بیان فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام

چرا خطبه‌ی ۳۷؟ چون در خطبه‌ی ۳۷ فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام مطرح است و ما خواستیم سال جدید را با فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام شروع کنیم. حالا در ادامه عرض می‌کنم که منصب فضیلت گویی برای امیر المؤمنین علیه السّلام منصب رسمی اهل بیت و ائمّه علیهم صلوات الله است. زهرای اطهر سلام الله علیها خود را خرج کرده است که فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام را بگوید، لذا هم گفتن فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام و هم شنیدن آن را اگر کسی مقرّاً به ما بگوید اصلاً با هیچ عبادتی شاید قابل قیاس نباشد. خطبه‌ی ۳۷ از جهاتی محلّ بحث است. یکی این‌که در این خطبه ابن ابی الحدید گیر کرده است که فکر کرده است سیّد رضی می‌گوید چطور هر جمله‌ی این‌ برای یک جا است! سید رضی هم شاید لج کرده است و هر جمله را از یک جا آورده است و به هم چسبانده است. هر جا گشتیم مصدری برای این پیدا نکردیم.

می‌گوید هر چه گشتم مصدری برای این پیدا نکردم. من دو یا سه جمله‌ی آن را می‌خوانم و بعد راجع به سندیّت آن صحبت می‌کنم تا به این بهانه چند فضیلت از امیر المؤمنین هم عرض کنم. خطبه‌ی ۳۷ این‌طور شروع می‌شود. در بیشتر نسخه‌ها هم خطبه‌ی ۳۷، همین ۳۷ است. معمولاً نسخه‌ها جا به جا است ولی خطبه‌ی ۳۷، همین ۳۷ است. این‌طور نقل شده است که حضرت فرمودند: «فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِینَ فَشِلُوا»[۴] آن موقعی که همه سستی کردند من قیام کردم. «وَ تَطَلَّعْتُ حِینَ تَقَبَّعُوا» آن موقعی که فشار روی پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم زیاد بود، اوایل بعثت نبیّ اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم است، همه خود را کنار کشیدند، فامیل‌ها کنار کشیدند و مخفی کردند من قد راست کردم و سر خود را بلند کردم. یعنی آن موقعی که درد سر بود من قد بلند کردم، نه آن موقعی که قرار بود بخورند و به غنایم رسیدند. «وَ نَطَقْت‏ حِینَ تَعْتَعُوا»[۵] آن موقعی که کسی جرأت نمی‌کرد دهان باز کند من حرف زدم. مثل کجا؟ مثل ماجرای عشیره‌ی اقربین که همه مسخره کردند. امیر المؤمنین علیه السّلام سه بار از جا جَست. «وَ مَضَیْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِینَ وَقَفُوا» آن موقعی که همه مانده بودند چه کار کنند، من با نور الهی پیش می‌رفتم. «وَ کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً» من زیاد حرف نمی‌زدم. ساکت‌ترین اصحاب پیغمبر من بودم. «وَ کُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً» از همه ساکت‌تر من بودم. چون هر چه بگردید از امیر المؤمنین علیه السّلام سخنرانی و صحبت پیدا نمی‌کنید. «وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً» امّا آن‌جایی که قرار بود کسی خودی نشان دهد و سختی بکشد، من از همه رشیدتر بودم. آن‌جایی که قرار بود کسی پشت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم بایستد «وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا» من بودم که ایستاده بودم. «کَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّکُهُ الْقَوَاصِفُ» مثل کوهی که گردبادها او را درنوردیده است. «وَ لَا تُزِیلُهُ الْعَوَاصِفُ» باد و بوران نمی‌تواند کوه را تکان دهد. کوه سر جای خود است. «لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ فِیَّ مَهْمَزٌ» هر چه گشتند نتوانستند از من عیب پیدا کنند. «وَ لَا لِقَائِلٍ فِیَّ مَغْمَزٌ» هر چه تلاش کردند نتوانستند در من عیب پیدا کنند.

این جمله را بگویم که استراتژی رفتار امیر المؤمنین است، بعد راجع به خطبه صحبت کنیم. «الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ» آن بیچاره‌ترین جامعه، آن کارتن‌ خواب، آن ذلیل «عِنْدِی عَزِیزٌ» نزد من عزیز است، «حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ» تا حق را به نفع او  بگیرند. آن‌جایی که حقّ آن بیچاره‌ی غریب مطرح است، برای همه این آدم ذلیل است، غریب، بی‌فامیل و بی‌‌کس و کار است، پول ندارد وکیل بگیرد، پول ندارد رسانه‌ای کند، او برای من عزیز است. «حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ» تا بروم حق او را بگیرم. برخلاف حکومتی مانند معاویه که هیچ خطّ قرمزی ندارد، حکومت معاویه خطّ قرمز ندارد. همه را می‌شود معامله کرد. «الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ» آن ذلیل، بیچاره‌ها، پاپتی‌ها، گرفتارها، کارتن‌ خواب‌ها نزد من عزیز هستند تا حق را برای آن‌ها بگیرم. «وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ» آن کسی که قوی است نزد من هیچ چیزی نیست. «حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ» تا حق را از گلوی او بیرون بکشم، هیچ کسی برای من مهم نیست که این چه کسی است. بچّه‌ی چه کسی است، به کجا وصل است، به کدام ارگان، به کدام اداره، به کدام وزارت خانه، به کجای حکومت. هیچ کسی برای من مهم نیست. آن موقعی که می‌خواهم حق را بگیرم هیچ کسی قوی نیست. همین یک جمله را اگر سر در قوّه‌ی قضاییه بزنند و به آن عمل کنند دنیا منتظر امام زمان علیه السّلام خواهد شد. «الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ» ذلیل نزد من عزیز است تا حق را بگیرم و به او بدهم. «وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْه‏» قوی برای من ضعیف است تا حق را از حلقوم او بیرون بکشم.

اُسَید بن صفوان در بیان فضایل امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام 

خطبه‌ی ۳۷ را ابن ابی الحدید می‌گوید که این سیّد رضی هم به قول من گندش را در آورده است. هر چه می‌گردیم سند برای آن پیدا نمی‌کنیم. نکند که این جملات را از این طرف و آن طرف کنار هم گذاشته است! مصدر ندارد. اگر مصدر آن را بگردیم پیدا کنیم، در امالی شیخ صدوق و کمال الدّین شیخ صدوق مصدر این را می‌شود پیدا کرد. این کلمات را یا امیر المؤمنین فرموده است و یکی از اصحاب پیغمبر هم در رسای او، در شهادت او ۱۰ درصد این را تکرار کرده است یا ۹۰ درصد این کلمات، کلمات امیر المؤمنین علیه السّلام نیست، فضایلی است که دیگران گفتند. بعداً که اعراب گذاری کردند به اسم امیر المؤمنین علیه السّلام تمام شده است. سند قدیمی‌تر از سیّد رضی که شیخ صدوق است، بیشتر این عبارات به اُسَید بن صفوان نسبت می‌دهد. وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام شهید شد این حرف‌ها را می‌گوید. بعد هم شاید شیعی ابن ابی الحدید دسترسی به امالی شیخ صدوق نداشته است، بنابراین جملات امیر المؤمنین را پیدا نکرده است. حالا یا امیر المؤمنین علیه السّلام جملات را فرموده است، بعید هم نیست. بعداً این صحابی در رسای امیر المؤمنین ب همین‌ها را تکرار کرده است. چون این‌ها حرف‌های دقیقی است، حرف‌های امیر المؤمنین علیه السّلام است. این مرام امیر المؤمنین علیه السّلام بود. حالا چه خود او این را فرموده باشد و یا چه دیگران او را به این عبارات مدح کرده باشند. ۸۰ یا ۹۰ درصد این‌ها برای امیر المؤمنین است، لفظ نباشد، لفظ برای همین اُسید بن صفوان صحابی پیغمبر باشد که وقتی خبر شهادت امیر المؤمنین رسید این عبارات را گفت.

در امالی شیخ صدوق این‌طور است. چاپ عربی آن برای صفحه‌ی ۳۱۲ است و این چاپی که برای انتشارات کتابچی است صفحه‌ی ۲۴۱ است. می‌گوید: «لَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ»[۶] وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام به شهادت رسید، «ارْتَجَّ الْمَوْضِعُ بِالْبُکَاءِ» شهر یکپارچه از گریه می‌لرزید. «وَ دَهِشَ النَّاسُ کَیَوْمٍ قُبِضَ فِیهِ النَّبِیُّ صلوات الله علیه و آله و سلّم» همان‌طور مانند آن روزی که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به شهادت رسید، عموم مردم -حالا سقیفه‌‌چی‌ها دنبال سقیفه رفتند- به خاطر فقدان نبیّ مکرّم اسلام زجّه می‌زدند، همان روز شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام هم مردم زجّه می‌زدند. «وَ جَاءَ رَجُلٌ بَاکٍ» یک نفر آمد شروع به گریه کردن کرد و استرجاع می‌کرد یعنی «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[۷] می‌گفت. «وَ هُوَ یَقُولُ الْیَوْمَ انْقَطَعَتْ خِلَافَهُ النُّبُوَّهِ» امروز خلافت نبیّ مکرّم اسلام منقطع شد. «حَتَّى وَقَفَ عَلَى بَابِ الْبَیْتِ الَّذِی فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السّلام» تا در خانه‌ای رسید که بدن مطهّر امیر المؤمنین علیه السّلام داخل خانه بود. «فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَبَا الْحَسَن‏» ای ابو الحسن خدا تو را رحمت کند. «کُنْتَ أَوَّلَ الْقَوْمِ إِسْلَاماً» تو اوّلین کسی هستی که اسلام آوردی. «وَ أَخْلَصَهُمْ إِیمَاناً» خالص‌ترین ایمان را داشتی. «وَ أَشَدَّهُمْ یَقِیناً» محکم‌ترین یقین، «وَ أَخْوَفَهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» از همه بیشتر در راه خدا می‌ترسیدی، «وَ أَعْظَمَهُمْ عَنَاءً وَ أَحْوَطَهُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلوات الله علیه و آله و سلّم» تا این‌که به این عبارات می‌رسد که «فَقُمْتَ بِالْأَمْرِ حِینَ فَشِلُوا» اعراب نداشته است. در نهج البلاغه دارد که «فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ»[۸] یعنی من قیام کردم. این‌جا که دارد وصف می‌کند می‌گوید: «فَقُمْتَ بِالْأَمْرِ حِینَ فَشِلُوا»[۹] آن موقعی که همه سست بودند تو قیام کردی. «وَ نَطَقْتَ حِینَ تَتَعْتَعُوا» آن موقعی که همه ساکت کردند تو سخن گفتی «نَطَقْتَ»، در نهج البلاغه «نَطَقْتُ»[۱۰] است. البتّه «نَطَقْتُ» را بعدی‌ها که اعراب گذاشتند نوشتند. بالاخره سیّد رضی این کلمات را برای امیر المؤمنین علیه السّلام پنداشته است. حالا یا سندی داشته است که این قسمت را قبلاً امیر المؤمنین علیه السّلام جایی فرموده است و آقا دارد تکرار می‌کند یا به احتمال زیاد از همین‌جا گرفته است. «وَ مَضَیْتَ بِنُورِ اللَّهِ إِذْ وَقَفُوا»[۱۱] آن‌جا «مَضَیْتُ»[۱۲] بود. «کُنْتَ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً» از همه ساکت‌تر بودی، حرف نمی‌زدی. «وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً»‌ که در امالی چیز دیگری آمده است. ولی از همه بیشتر عمل می‌کردی. «وَ أَقَلَّهُمْ کَلَاماً»[۱۳] کم حرف می‌زدی «وَ أَصْوَبَهُمْ مَنْطِقاً» ولی از همه درست‌تر سخن می‌گفتی. «وَ أَشْجَعَهُمْ قَلْباً وَ أَشَدَّهُمْ یَقِیناً» تا آخر.

این را برای چه عرض کردم. به دو جهت؛ یکی این‌که به این راحتی نمی‌شود کلماتی را به اهل بیت علیهم السّلام نسبت داد. حدیث یک کار تخصّصی است، دردسر دارد، گشت و گذار، جستجو دارد. حالا نه این‌که بگویم من چیزی بلد هستم. من جزء کسانی هستم که چیزی بلد نیستم. ولی این‌طور نیست که هر چیزی را هر جایی پیدا کردیم نسبت بدهیم. ما بارها عرض کردیم که ما به خطر اخباری‌گری مفرطی دچار هستیم که کسانی که حدیث نمی‌شناسند حدیث بخوانند. اصلاً در نهج البلاغه این به امیر المؤمنین علیه السّلام نسبت داده شده است، در جای دیگر به یک مرثیه سرا. بررسی لازم دارد که این‌ها کلمات امیر المؤمنین علیه السّلام است یا نیست و این حرف‌ها که سیّد رضی سلام الله علیه حالا جدّ هفتم او معصوم بود- برای گرم کردن مجلس خوب است، وگرنه در بحث علمی این حرف‌ها را نداریم که سیّد رضی! سیّد رضی بسیار زحمت کشیده است و نهج البلاغه‌ی او بسیار ارزشمند است، امّا این‌که هر چیزی که گفته است درست باشد ابداً این‌طور نیست.

حضرت زهرا سلام الله علیها در بستر بیماری و بیان فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام 

ما چرا این‌ها را انتخاب کردیم؟ ما به این جهت انتخاب کردیم که بهانه‌‌ای برای بیان فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام بود و یک جمله‌ای عرض کردم. گفتم ای کاش قوّه‌ی قضاییه کمتر بیانیه بخواند و این جمله را سر در خود بزند و قاضی‌‌ها همه این را حفظ کنند و سعی کنند عمل کنند که «الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْه‏».[۱۴] برای امیر المؤمنین علیه السّلام این‌که بگویند فلانی برادر معاویه است، هیچ به چشم او نمی‌آید، هیچ نمی‌لرزد وقتی بخواهد حق را از او بگیرد.

 امّا چون بهانه شد، اوّلین جلسه‌ی سال جدید است و می‌خواهم چند جمله از فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کنم، به جای این‌که از خود بگویم، چند فضیلتی که معصومین علیهم السّلام فرمودند عرض می‌کنم. عرض هم می‌کنم که ما اصلاً نمی‌توانیم فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام را بشناسیم و بیان کنیم. ما حدّاکثر بتوانیم کلمات آن‌ها را تکرار کنیم. فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام برای ما قابل فهم نیست و این منصب هم منصب امثال من نیست. منصب رسمی امام معصوم است. کسی که مدح امیر المؤمنین علیه السّلام می‌کند باید بداند که پا در کفش معصوم می‌کند. اذن دادند وگرنه هر کسی حق ندارد این حرف‌ها را بزند. یک وقت خدایی نکرده چیزهایی نسبت دهد که محکم نیست. إن‌شاءالله بعداً عرض خواهم کرد، زهرای اطهر سلام الله علیها یک خطبه‌ای دارد و بانوان مدینه از ایشان عیادتی کردند و زهرای اطهر سلام الله علیها یک سخنرانی کرده است، یک وقتی اگر روزی ما بود آن سخنرانی حضرت زهرا سلام الله علیها را می‌خوانم. دو یا سه فضیلت برای امیر المؤمنین علیه السّلام گفته است. حضرت زهرا سلام الله علیها هم در آن خطبه برای امیر المؤمنین علیه السّلام خطبه فرموده است و هم در فدکیه. در این خطبه که مردم یک جلسه است که عیادت حضرت رفتند و این‌ها را راه دادند و حضرت با این‌ها صحبت کرده است. آن‌ها گفتند «کَیْفَ أَصْبَحْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه‏»[۱۵] چه خبر؟ صبح چطور شد؟ به بیمار می‌گویند دیگر. معمولاً شب بیماری بیمار عود می‌کند و درد سراغ او می‌آید. آن‌ها هم گفتند «کَیْفَ أَصْبَحْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه» منتظر بودند حضرت از درد دست و بازو و این‌ها بگوید. فرمود: به خدا صبح کردم در حالی که از شما و شوهران شما خشمگین هستم. من برای درد خود گریه نمی‌کنم! بعد دو یا سه جمله گفت. حق این است که زهرای اطهر سلام الله علیها مدح امیر المؤمنین علیه السّلام را بگوید. فرمود: شما به علی ظلم کردید. «فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَه»[۱۶] وقتی یک مثلث سه گوش را بخواهید به زمین بگذارید پایین آن را قاعده می‌گویند، یعنی وزن روی آن است. فرمود: «فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَه» نه قاعده. هر جایی که قرار بود بار رسالت قرار بگیرد، آن‌جا علی بود که رسالت روی آن تکیه کرده بود. «فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَهِ وَ رَوَاسِی النُّبُوَّه» امیر المؤمنین علیه السّلام ریشه‌ی نبوّت است. امیر المؤمنین علیه السّلام هم به زهرای اطهر سلام الله علیها فرمود: «یَا ابْنَهَ الصَّفْوَهِ وَ بَقِیَّهَ النُّبُوَّه»[۱۷] ای دختر برگزیده و ای باقی مانده‌ی نبوّت، تا تو زنده‌ای ما امید داریم که ارتباط ما با پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قطع نشده است. امیر المؤمنین علیه السّلام مظهر زهرای اطهر سلام الله علیها می‌نشست و می‌نوشت با این عنوان که «یَا ابْنَهَ الصَّفْوَهِ وَ بَقِیَّهَ النُّبُوَّه» یعنی هنوز پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم بین ما است، بضعه الرّسول موجود است. وقتی آمدند از زهرای اطهر سلام الله علیها بپرسند که حال شما چطور است، فرمود حال من خوب نیست، چون شما به او بی‌حرمتی کردید، «فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ الرِّسَالَه»[۱۸] هر جا بار رسالت بود بار روی دوش علی بود. «وَ رَوَاسِی النُّبُوَّهِ وَ مَهْبِطُ الرُّوحِ الْأَمِینِ» اصلاً جبرئیل اگر می‌آمد به بهانه‌ی رسیدن به محضر علیّ بن ابی‌طالب علیه الصّلاه و السّلام می‌آمد. نقل کردند که این‌ها را زهرای اطهر سلام الله علیها فرموده است، کسی دیگر نمی‌تواند بگوید. «وَ مَهْبِطُ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأَمْرِ الدِّینِ» کسی که سرشار از دین است «وَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ».

آقا دین داری فقط برای دنیا نیست. بعضی از آداب دینداری برای دنیا است. بعضی از اهل معنا را وقتی در مکاشفه یا در خواب درک کردند که حالا من اسم نمی‌‌برم، از این‌ها شنیده شده بود که إن‌شاءالله ما یک روزی… به همین نیّت دارم این را عرض می‌کنم. خیلی عاشق نهج البلاغه بود. همیشه می‌گفت إن‌شاءالله ما یک روزی در بهشت محضر امیر المؤمنین علیه السّلام باشیم و او ما را مخاطب قرار دهد و صحبت کند. کلمات امیر المؤمنین علیه السّلام فقط برای دنیا نیست. دارد حقیقت عالم را بیان می‌کند. لذا خود علم از الذّ نعمات الهی است، لذیذترین نعمات الهی است. همیشه می‌گفت إن‌شاءالله این کلمات را از امیر المؤمنین علیه السّلام بشنویم و بعد هم چند نفر وقتی در مکاشفه او را دیدند گفتند کجایید؟ گفت محضر امیر المؤمنین علیه السّلام هستیم و ایشان نهج البلاغه بیان می‌کنند. این نهج البلاغه که عنوان آن برای سیّد رضی است، ولی کلمات کلمات امیر المؤمنین علیه السّلام است و إن‌شاءالله باشیم. در آن «حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً»[۱۹] (همه موسم تفرّج به چمن روند و صحرا) ما امروز این‌جا جمع شدیم بگوییم که بالاخره اگر جایی بود که خانه‌ی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف بود ما گدای سر آن کو بودیم، حتماً آن‌جا می‌آمدیم. إن‌شاءالله حضرت حجّت نظری کنند و ما کلمات امیر المؤمنین علیه السّلام را در بهشت بشنویم. آن‌جا ملائکه‌ای را داریم که محو جمال اهل بیت علیهم السّلام هستند. این‌ها از خود فارغ هستند، متوجّه نیستند. این جملاتی از زهرای اطهر سلام الله علیها بود.

جایگاه والا و ویژه‌ی حضرت علی علیه الصّلاه و السّلام در میان اهل بیت علیهم السّلام

وقتی امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام  به شهادت رسید، امام مجتبی صلوات الله علیه در سخنرانی خود -که شیعه و سنّی نقل کردند- فرمود: دیشب کسی را از دست دادید که «مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ»[۲۰] هیچ کسی از اوّلون، یعنی از صدر خلقت تا به حال کسی از او سبقت و پیشی نگرفته است. «وَ لَا یُدْرِکُهُ الْآخِرُون‏» دیگران هم هرگز او را درک نخواهند کرد. شما اگر بگردید می‌بینید یکی از دلایل قربت ائمّه‌ی پایانی ما علیهم السّلام این است که امامی بعد از آن‌ها نبود که آن‌ها را به ما وصف کند. هر امامی امامان قبلی را وصف کرده است، ولی آنی که همه مشترک هستند وصف امیر المؤمنین علیه السّلام است.

سیّد الشّهداء روحی له الفداء یک عنایت عجیبی به بیان فضایل پدر خود داشت. من دو مورد آن را عرض می‌کنم شما ببینید. می‌دانید در عرب اگر کسی را به اسم مادر شخص صدا کنند معمولاً این توهین است. از جهات مختلف که بعضی از آن‌ها را نمی‌توانم بیان کنم، جز این‌که بگویند عیسی بن مریم، که این بیان فضیلت است. کسی که بگوید حسین بن فاطمه، این فضیلت است، در صورتی که می‌تواند این را با نیّت توهین بیان کند. با این‌که اهل بیت علیهم السّلام نسبت به مادر خود، مثلاً سیّد الشّهداء صلوات الله علیه نسبت به مادر خود بسیار اهمیّت قائل بود، همین‌طور وجود حضرت زهرا سلام الله علیها فخر است، برای پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم فخر است چه برسد به سیّد الشّهداء علیه السّلام، امّا اگر سیّد الشّهداء متوجّه می‌شدند که کسی در جامعه به مادر ایشان احترام می‌گذارد تا از این طریق نخواهد به امیر المؤمنین علیه السّلام احترام بگذارد، اعتراض می‌کردند. این دو مورد را ببینید. این را می‌خواهم از روی متن بخوانم.

یکی از کارگرهای حذیفه بن یمان که از اصحاب برجسته‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام و پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم است، می‌گوید: «کانَ حسین بن علی أخذَ بِذِراعی فی أیّامِ الموسم‏»[۲۱] دست و بازوی من را گرفته بود، «وَ رَجُلٌ خَلفنا» یکی هم پشت سر ما بود. «یقول: اللّهُمَّ إغفِر لَه وَ لِأمِّهِ‏» گفت خدایا رحمت و مغفرت خود را شامل این آقا یعنی امام حسین علیه السّلام و مادر او بگردان. دارد دعا می‌کند. الآن هر کسی به من بگوید خدا مادر تو را رحمت کند من نسبت به او احساس دین می‌کنم. «اللّهُمَّ إغفِر لَه وَ لِأمّهِ فَأطالَ ذلک‏» این را مدام تکرار می‌کرد. در ایّام حج بود و داشتیم مناسک را انجام می‌دادیم و این شخص هم پشت سر ما بود و مدام امام حسین علیه السّلام و مادر ایشان را دعا می‌کرد. «فَتَرَکَ [الحُسین‏] ذِراعی وَ أقبَلَ عَلیه‏» دست خود را از دست من کشید و حضرت به سمت این مرد برگشت. «فَقالَ: قَد آذَیتَنا مُنذُ الیَوم‏» تو من را دعا نکردی، من را اذیّت کردی. «تَستَغفِرَ لی وَ لِأُمّی وَ تَترَکَ أبی‏» برای من و مادر من دعا می‌کنی، پدر من را رها می‌کنی. «وَ أبی خَیرٌ مِنّی وَ مِن أمّی» پدر من از مادر من برتر بود! اهل بیت علیهم السّلام نسبت به امیر المؤمنین علیه السّلام یک غیرت عجیبی داشتند. هزینه می‌دادند برای این‌که فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام را بیان کنند. حتّی إن‌شاءالله این بد برداشت نشود. اشبه النّاس به رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلّم می‌گویند، هم برای حضرت باقر علیه السّلام گفتند، هم برای امام حسن علیه السّلام گفتند، هم برای امام حسین علیه السّلام گفتند، هم برای حضرت زهرا سلام الله علیها گفتند، هم برای وجود مبارک امام زمان روحی له الفداه گفتند. چون شأن پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم تا حدّی شناخته شده بود. ولی اگر می‌خواستند کسی از اهل بیت علیهم السّلام را بگویند شبیه امیر المؤمنین علیه السّلام است، در خصال شیخ صدوق است که تا به امام صادق گفتند که «هذا» این آقا شبیه امیر المؤمنین علیه السّلام است، فرمود: «کلّا کلّا» هرگز این‌طور نیست. کسی نمی‌تواند مانند امیر المؤمنین علیه السّلام باشد، احدی از ما نمی‌تواند مانند امیر المؤمنین باشد، یعنی انکار می‌کردند.

وجوب برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السّلام

 ابوسعید خدری از اصحاب پیغمبر می‌گوید نشسته بودیم. عبدالله پسر عمر و عاص هم نشسته بود، چون اهل علم بود. «فَمَرَّ بنِا حُسین بن على»[۲۲] حسین بن علی آمد عبور کند. «فَسَلَّم» سلام کرد. «فَرَدَّ القَومَ السَّلام» قوم هم جواب دادند و عرض ادب کردند. «فَسَکَتَ عَبدُ اللَّه حتّى فَرَغوا» عبدالله پسر عمر و عاص صبر کرد تا صدا در صدا گم نشود. ساکت شدند «رَفَعَ صَوته» صدای خود را بلند کرد «وَ قالَ وَ عَلیکَ السَّلام وَ رَحمهُ اللَّه وَ بَرکاتُه» خواست مردم عرض ادب او را بشنوند، یعنی صدای او در صدا گم نشود. «ثُمَّ أقبَلَ عَلَى القَوم» بعد به ما رو کرد گفت: «ألا أُخبِرُکُم بِاحَبَّ أهلَ الأرضِ إلى أهلِ السَّماء» به شما بگویم محبوب‌ترین اهل زمین بر اهل آسمان چه کسی است؟ گفتند بگو. عرض کردم پسر عمر و عاص مثلاً آدم باسوادی محسوب می‌شود. حالا داستان دارد، این آدم یک پدر سوخته‌ی جنجالی است. خیلی  وارد دین کرده است و چه کرده است. به او گفتند تو جلوی صفیّن و جلوی امیر المؤمنین علیه السّلام رفته بودی، با این‌که شنیده بودی عمّار کشته شد؟! در یک نقل گفت چون پیغمبر فرمود… می‌خواهم بگویم آدم‌هایی که از علم دینی خود را خرج می‌کنند تا به دین ضربه بزنند. گفت پیغمبر فرمود اطاعت پدر واجب است، من دستور پدر خود را اطاعت کرد. از این آدم‌ها است. گفت: «ألا أُخبِرُکُم بِاحَبَّ أهلَ الأرضِ إلى أهلِ السَّماء» بگویم که محبوب‌ترین اهل زمین نزد به اهل آسمان چه کسی است؟ گفتند بگو. گفت: «هُوَ هذا الماشى» همین آقایی که داشت می‌رفت، یعنی سیّد الشّهداء. «ما کَلِّمَنى کَلِمَهً مُنذُ لَیالی صِفّین» حضرت از صفّین تا حالا با من صحبت نکرده است.

آقا شما در اهل بیت علیهم السّلام بگردید از خود اهل بیت، یاران اهل بیت، کسی که از دشمنان اهل بیت برائت نداشته باشد دروغ می‌گوید که محبّت دارد. پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُک‏»[۲۳] و بعد هم فرمودند دروغ می‌گوید کسی که ما را دوست دارد ولی با دشمنان ما هم مشکل ندارد. امکان ندارد.

گفت من در جمع سلام کردم، بلکه این آقا جواب سلام من را بدهد. از شب‌‌های صفّین که جنگیدیم -همراه با عمر و عاص مقابل حضرت بودند دیگر- تا به حال جواب من را نمی‌دهد و با من حرف نمی‌زند. «وَ لأن یَرضى عَنّی أحَبَّ إلىَّ مَن أن یَکونَ لی حُمرُ النِعَم»[۲۴] اگر این از من راضی شود، اگر قهر خود را با من تمام کند، حاضر هستم تمام دنیا را بدهم تا این آقا یک جواب سلام به من بدهد. سیّد الشّهداء با من قهر است.

خشم و انتقام‌گیری حضرت جواد علیه السّلام نسبت به قاتلان حضرت زهرا سلام الله علیها

حالا چون من نمی‌خواهم روضه بخوانم، شما شنیدید که حضرت رضا سلام الله علیه پایه گذار فاطمیّه است. حضرت جواد علیه السّلام چهار ساله بود، مقابل حضرت رضا علیه السّلام روی زمین قرار گرفت. یک علامت‌هایی کشید، بلند بلند نفس می‌کشید. حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: چه شده پسرم؟ چرا این‌قدر خشمگینی؟ فرمود: به خدا آن دو نفر را از قبر بیرون می‌کشم.

این مسئله‌ی انتقام گیری یک روایت و دو روایت ندارد. در همان روایت ریّان بن شبیب است. حضرت رضا علیه السّلام فرمود: ملائکه پایین آمدند تا حسین بن علی را یاری کنند، نخواست. او فرمود ما به عهد خود وفا خواهیم کرد. این‌ها ایستادند تا روزی که پسر او قیام کند و پشت سر او حرکت کنند. خدا رحمت کند مرحوم غروی اصفهانی را که در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها می‌گوید: «لکنَّ کَسَرَ الضِّلعُ لَیسَ یَنجَبِر»[۲۵] می‌گوید درد آن سینه آرام نخواهد شد «إلّا بِصَمصامِ (بِضَرغامِ) عزیزٍ مقتدر» تا آن لحظه‌ای که شمشیر آن مقتدر بیاید. خلاصه حضرت رضا علیه السّلام به آقازاده‌ی خود حضرت جواد علیه السّلام فرمودند: برای چه این‌قدر خشمگینی؟ فرمود: به خدا آن دو نفر را از قبر بیرون می‌کشم، آن‌ها را آتش می‌زنم. آن جملاتی که شنیدید که حضرت رضا فرمودند: «أنتَ لَها» حالا تو شایسته‌ی امامت شدی.

تا کسی برائت نداشته باشد، شایستگی ندارد. یکی از چیزهایی که شورای نگهبان برای تشخیص صلاحیّت کسی که می‌خواهد در جامعه‌ی اسلامی پست بگیرد باید توجّه کند این  است که شخص باید نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السّلام، چه آن سر دسته‌ی دشمنان، چه این شوت مو زرد  که از ناب نوکرای کوچک آن‌ها هستند بیزار باشد، برائت داشته باشد، وگرنه شایسته نیست، دروغ می‌گوید. حضرت وقتی دید پسر او نسبت به قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها این‌قدر خشم دارد فرمود: «أنتَ لها» راوی نوشته است «أی بالامامه» حالا تو شایسته‌ی امامت هستی. یعنی نستجیر بالله اگر تو هم که امام جواد علیه السّلام هستی برائت از دشمنان مادر خود نداشته باشی لایق امامت نیستی!

پاسخ امام حسین علیه السّلام به عبدالله بن عمر و عاص

 خلاصه این عبدالله عمر و عاص می‌گوید که این آقا از روز صفّین تا به حال جواب من را نداده است و من را آدم حساب نمی‌کند. اگر از من راضی شود حاضر هستم دنیا را بدهم. «فقال أبو سعید ألا تَعتَذِرُ إلَیه؟»[۲۶] برو یک غلط کردم بگو. به پسر عمر و عاص گفت. گفت باشد، برویم. «فَتَواعِداً أن یَغدوا إلَیه» قرار گذاشتند محضر سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام بروند. «فَاستأذَنَ أبو سعید» ابوسعید خدری از اصحاب پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم بود، با امیر المؤمنین علیه السّلام هم خوب بود. اجازه گرفت که آقا این (پسر عمر و عاص) آمده از شما عذر خواهی کند. حضرت اجازه داد. ابوسعید گفت: «یا ابنَ رسولَ اللَّه إنَّکَ لَمّا مَررتَ بِنا أمس» دیروز که شما تشریف آوردید، این بلند سلام کرد و خواست عرض ادب کند. می‌خواست عذر خواهی کند، از او بگذرید. «فَقالَ حُسینٌ علیه السّلام» سیّد الشّهداء به عبدالله عمر و عاص فرمود: «أعلِمتَ یا عَبدَ اللَّه» خبر داری «أنّى أحَبُّ أهلَ الأرضَ إلى أهلِ السَّماء؟» تو خبر داری که من محبوب‌ترین زمینیان نزد اهل آسمان هستم؟ گفت «اى وَ رَبِّ الکَعبه» بله که قبول دارم. خود من هم دیروز گفتم. فکر کرد که الآن حضرت از او راضی می‌شود. «قال فَما حَمَلَکَ عَلى أن قاتَلتَنى وَ أبى یَومَ صِفِّین» چرا روز صفّین با پدر من جنگیدی؟ ما فراموش نمی‌کنیم!

 این‌جا جا داشت بعضی از این سیاستمدارهای ما که هیچ خطّ قرمزی ندارند، همه را مصرف داخلی و مصرف خارجی می‌گویند، می‌گویند دیگر گذشت! نه علی زنده است، نه صفّینی، چرا شقاق درست کنیم؟!  جمع کنید، رها کنید، خاموش کنید، فتنه گری نکنید، تنش زدایی نکنید.

فرمود چرا با پدر من جنگیدی؟ «فَوَ اللَّهِ لأبى کانَ خَیراً مِنّى» اگر تو فکر می‌کنی که من نزد آسمان‌ها محبوب‌ترین فرد روی زمین هستم، خود من دارم بیان می‌کنم «فَوَ اللَّهِ لأبى کانَ خَیراً مِنّى» به خدا پدر من از من بهتر است. تو اگر در جمع می‌گویی این آدم نزد آسمان‌ها و زمین محبوب است، خود من دارم اقرار می‌کنم «فَوَ اللَّهِ لأبى کانَ خَیراً مِنّى». اهل بیت علیهم السّلام اجازه نمی‌دادند حتّی کسی آن‌ها را تکریم کند. بر خلاف عبدالله بن عبّاس‌ها که اگر آن‌ها را تکریم می‌کردند می‌پسندیدند و پیش خود می‌گفتند که من استعدادی دارم که خلیفه من را تحویل می‌گیرد، اهل بیت علیهم السّلام اگر می‌دیدند که کسی آن‌ها را تحویل می‌گیرد، نگاه می‌کردند ببینند که آیا امیر المؤمنین علیه السّلام را بیشتر تحویل می‌گیرند یا نه! وگرنه می‌گفتند آن تحویل گرفتن هیچ فایده‌ای ندارد.

خطبه‌ی غدیریّه‌ی امام هادی علیه السّلام در مدح حضرت علی علیه السّلام

از شهادت حضرت هادی سلام الله علیه گذشتیم که امام هادی علیه السّلام خیلی به ما منّت گذاشته است. من یک روایت از امام هادی علیه السّلام عرض کنم و وارد روضه شوم. امام هادی علیه السّلام آن معارفی را که امام صادق علیه الصّلاه و السّلام به علمای شیعه فرموده بود…، اهل علم با هم جلسات سرّی دارند، یک چیزهایی پیدا می‌کنند. به همه که نمی‌گویند دیشب چه چیزی پیدا کردند و به چه نکته‌ای رسیدند، این را به اهل آن می‌گویند. یکی از جهاتی که اسم مبارک امام هادی علیه السّلام، هادی است این است که هدایت عمومی کردند. آن معارفی که نزد بزرگان علمای شیعه بوده است در قالب چند زیارت به دست عموم شیعه داده است. شما اگر زیارت غدیریّه‌ی امام هادی علیه السّلام و زیارت جامعه را و زیارت ناحیه‌ای که حضرت برای اصحاب سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام فرموده است و یکی دو تا زیارت دیگری که حضرت هادی علیه السّلام فرموده است نگاه کنید شما معرفتی از معارف امام شناسی را پیدا نمی‌کنید الّا این‌که آن‌جا ریشه دارد. همه را یک جا جمع کرده است. حضرت حرف جدیدی نزده است. روایت خوانی کار هر کسی نیست. همین الآن هم ما در جلسه گفتیم که عبارت خطبه‌ی ۳۷ معلوم نیست که برای امیر المؤمنین علیه السّلام است یا برای یک مرثیه سرا است. ولی وقتی شما زیارت می‌خوانید، آن حالت زیارت، آن حال بکاء در عمق جان شما اثر می‌گذارد و این معرفت در دل شما نفوذ می‌کند. امام هادی علیه السّلام از کرم خود آن معارف را به ما رسانده است. از جمله این‌که زیارت غدیریّه‌ی امام هادی علیه السّلام کلّاً مدّاحی امیر المؤمنین علیه السّلام است و حضرت کنار مضجع امیر المؤمنین علیه السّلام این عبارات را فرموده است.

مثلاً فرموده است: «أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ الْمَعْنِیُ‏ بِقَوْلِ الْعَزِیزِ الرَّحِیم‏»[۲۷] شهادت می‌دهم که تو معنای قول خدای عزیز و رحیم هستی که «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ» روح صراط مستقیم تو هستی. از امیر المؤمنین ۱۵۰ فضیلت بیان کرده است. امام هادی علیه السّلام چند بار به امیر المؤمنین علیه السّلام می‌گوید «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی‏».

خود زیارت غدیریّه از آن زیاراتی است که به قول شیخ عبّاس شایسته است ما هر روز بخوانیم. سند آن صحیحه‌ی اعلایی است و نمی‌دانم چرا ما گاهی جو زده می‌شویم. یک آقایی یک خطبه‌ی وصله پینه‌ای غدیریّه درست کرده است. چون برای این جایزه‌ی کربلا گذاشتند آن را رواج دادند. این روایت از جهت سند قابل قیاس با آن نیست و از جهت معارف کلام امام هادی علیه السّلام است و در آن شرایطی که امام هادی علیه السّلام در اوج عسرت است ببینید چقدر راجع به دشمنان امیر المؤمنین صحبت می‌کند. «فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَاوَاکَ بِمَنْ نَاوَاک‏»[۲۸] خدا لعنت کند کسانی که تو را با دیگران مساوی پنداشتند یا تو را با دشمنان تو هم تراز قرار دادند. می‌دانید زدن این حرف‌ها سخت است. در دوره‌ای که امام هادی مثلاً زمان متوکّل است و حضرت کنار مضجع شریف امیر المؤمنین علیه السّلام بیان کرده است و زیارت ایشان هم تعلیمی نیست.

رحلت فاطمه بنت اسد و ناراحتی رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم

مدح امیر المؤمنین روحی له الفداه برای ولادت حضرت را خیلی بزرگان گفتند. سلام خدا به مادر امیر المؤمنین فاطمه بنت اسد که امیر المؤمنین علیه السّلام محضر پیغمبر آمد و پیغمبر دید دارد گریه می‌کند و می‌فرماید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[۲۹] پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم فرمود: علی جان برای چه گریه می‌کنی؟ فرمود: «مَاتَتْ أُمِّی‏»[۳۰] مادر من از دنیا رفته است. خبر مرگ فاطمه‌ی بنت اسد به پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم رسید و شانه‌های پیغمبر لرزید. شروع به گریه کردن کرد. فرمود: «وَ أُمِّی وَ اللَّه‏ -کانَت وَ الله أُمِّی »[۳۱] مادر من هم بود. پیغمبر زود مادر خود را از دست داده بود. فرمود من را تر و خشک می‌کرد، غذا می‌داد. آن موقع که بچّه‌های او گرسنه بودند، ابوطالب وضعی نداشت، برای من غذا کنار می‌گذاشت. بچّه‌های او لباس نداشتند برای من لباس می‌دوخت. حضرت گریه کرد و «وَ أُمِّی وَ اللَّه‏ -کانَت وَ الله أُمِّی ». بعد عبای خود را در آورد و فرمود: علی جان این عبا را دور مادر خود بپیچ. او را آماده کنید، تجهیز کنید، در غسل او دقّت کنید، ولی دفن نکنید تا خود من بیایم. إن‌شاءالله مادر امیر المؤمنین به ما نظر کند. رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم گریه کنان رفت داخل قبر خوابید. آمد نمازی با ۴۰ تکبیر خواند، همه تعجّب کردند و گفتند یا رسول الله ۴۰ تکبیر! فرمود نگاه کردم ۴۰ صف از ملائکه به بدرقه‌ی مادر امیر المؤمنین سلام الله علیها آمدند من به نیابت از هر صف یک تکبیر گفتم. با یک تجلیلی مادر امیر المؤمنین سلام الله علیها را در خاک گذاشت. خود پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم خاک ریخت. گریه کنان دست خود را در خاک کرده بود و صورت مبارک خود را نزدیک کرد و فرمود: «ابْنُکِ‏ ابْنُکِ‏» پسر تو است، پسر تو است. گفتند یا رسول الله چه می‌فرمایید؟ فرمود آمدند از او سؤال می‌کنند: «عَنْ رَبِّهَا مَن ربُّک »[۳۲] فاطمه‌ی بنت اسد جواب داد، «عَنْ رَسُولِهَا مَن نَبیُّک » تا پرسیدند من دارم به او کمک می‌کنم. تلقین نیاز ندارد، من می‌گویم «ابْنُکِ‏ ابْنُکِ‏»[۳۳].

 این مولود به دنیا آمد و عالم را روشن کرد. یک مولود هم است که من خیلی فکر کردم که چه محضر شما عرض کردم. روز اوّل سال کجا بروم. این‌که می‌بینید کلام را به چپ و راست می‌برم علامت این‌ است که می‌خواهم یک وسیله‌ای جور کنم تا در شروع سال خود در ماه رجب مورد عنایت قرار بگیریم. این طفل مورد تکریم الهی بود. داخل خانه‌ی خدا به دنیا آمد، دیوار کعبه شکافت، لبخند زد.

حضرت علی اصغر علیه السّلام؛ شهید شیرخوار کربلا

یک طفل هم است که امام هادی علیه السّلام در زیارت ناحیه به او سلام کرده است. امام هادی علیه السّلام به ما یاد داد این‌طور روضه بخوانیم. «السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ الطِّفْلِ الرَّضِیع‏»[۳۴] سلام بر آن طفل شیر خوار، «الْمَرْمِیِّ الصَّرِیع‏» سلام بر آن آقایی که تیر زدند و سرنگون شد. «الْمُتَشَحِّطِ دَماً» سلام بر آن آقایی که خون او را ریختند. «الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّمَاء» سمت خیمه‌ها آمد. هر کسی خواست به میدان برود آمد با سیّد الشّهداء وداع کرد. سیّد الشّهداء وقتی می‌خواست به میدان برود سمت خیمه‌ها آمد صدای گریه‌ها بلند بود. نوشتند: «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیل‏»[۳۵] وقتی دیدند سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام می‌خواهد به میدان برود خانم‌ها گریه کردند و صدای گریه بلند شد.

 


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۰٫

[۵]– همان، ص ۸۱٫

[۶]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۴۱٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۶٫

[۸]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۰٫

[۹]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۴۱٫

[۱۰]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۰٫

[۱۱]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۴۱٫

[۱۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۱٫

[۱۳]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۴۱٫

[۱۴]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۸۱٫

[۱۵]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۳، ص ۱۵۹٫

[۱۶]– همان، ص ۱۶۱٫

[۱۷]– همان، ج ۲۹، ص ۲۳۵٫

[۱۸]– همان، ج‏ ۴۳، ص ۱۶۱٫

[۱۹]– سوره‌ی نساء، آیه ۶۹٫

[۲۰]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۴۵۷٫

[۲۱]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ‏۲۳، ص ۶۱۶٫

[۲۲]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۵، ص ۲۹۳٫

[۲۳]– الأمالی (للصدوق)، النص، ص ۲۵٫

[۲۴]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۵، ص ۲۹۳٫

[۲۵]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ج ‏۱۱، ص ۵۸۳٫

[۲۶]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۵، ص ۲۹۴٫

[۲۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏ ۹۷، ص ۳۶۱٫

[۲۸]– همان، ص ۳۶۳٫

[۲۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۲، ص ۴۶۸٫

[۳۰]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۲، ص ۴۶۸؛ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۴۵۳٫

[۳۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۴۵۳٫

[۳۲]– همان، ص ۴۵۴٫

[۳۳]– همان، ص ۴۵۳٫

[۳۴]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۶۶٫

[۳۵]– همان، ص ۴۶٫