مرحله سوم: انقسام وجود به ذهنی و خارجی

تعریف وجود ذهنی

در بین حکما معروف است که ماهیاتی که در خارج وجود دارند ومنشأِ آثار خارجی اند، وجودِ دیگری نیز در ذهن دارند که در آن وجود، آن آثار خارجی را ندارند، این نحو از وجود ماهیات، همان چیزی است که آن را وجود ذهنی می نامیم که این وجود، همان علمِ ما به ماهیات اشیاء است.

بنابراین حکما مدعی اند که هنگام علم پیدا کردن به چیزی اولاً: شیئی در ذهن ما موجود می شود و ثانیاً: آن چیزی که در ذهن موجود می شود، خودِ ماهیت خارجی است (البته با وجود ذهنی).

 اقوال دیگر

اما در برابر این قول، دو نظر دیگر وجود دارد:

۱ – قولِ فخر رازی: علم ، اضافه و نسبتی است بین وجود عالم و شیء خارجی و انگل چیزی در ذهن پدید نمی آید.

۲ – هنگام حصولِ علم ، چیزی در ذهن به وجود می آید اما آن چیز، ماهیتِ آن شیء خارجی نیست، بلکه شبحِ آن است که نوعی مشابهت با آن دارد و از آن حکایت می کند.

به عبارت دیگر قائلین به نظریه اول می گویند هنگام علم، نه تنها ماهیتِ خارجی  در ذهن نمی آید، بلکه هیچ چیز دیگری هم در ذهن ایجاد نمی شود؛ یعنی علم تنها یک رابطه و اضافه  بین انسان و شیء خارجی است. پس همانطور که جلوسِ شخصِ نشسته بر روی صندلی، هیچ تغییری در او به وجود نمی آورد، علم نیز تنها یک نوع رابطه بین انسان  وخارج ایجاد می کند و به انسان چیزی اضافه نمی کند.

اما قائلین به نظریه دوم می گویند: ماهیتِ موجود در ذهن  با ماهیتِ خارجی متفاوت است  و هنگامِ علم، تنها یک شبحی از خارج در ذهن به وجود می آید که آن شبح، حکایت از خارج می کند. البته برخی از قائلین به شبح می گویند شبحِ موجود در ذهن، حتی از خارج نیز حکایت نمی کند!