اشعث فرمانده‌ی میمنه شد و جنگ صورت گرفت، اتفاقاً همان میمَنه‌ی سپاه حضرت آسیب خورد و حضرت مجبور شدند که مالک اشتر را به میمینه بفرستد، و خودِ حضرت در قلبِ سپاه قرار بگیرند. کسی که دنبالِ منافع باشد، نمی‌تواند جهادِ فی سبیل الله انجام دهد، مانندِ اسکوربوردِ بورس می‌خواهد مدام ببیند که الان ما چقدر غنیمت داریم و … اینکه نمی‌تواند جهاد کند، جنگِ جدّیِ سختی درگرفت، سه شبانه‌روز جنگِ کلّی صورت گرفت، دویست هزار نفر در یک منطقه با یکدیگر جنگیدند، هفتاد و پنج هزار نفر کشته شدند، بسیار خسته شدند، اینجا بود که اشعث آن سخنرانیِ معروف را انجام داد، و قرار شد حکمیّت اتفاق بیفتد.

 

حالا که قرار است حکمیّت اتفاق بیفتد،  باید نامه‌ای بنویسی و قرارِ مذاکرات بگذاری، چون جنگ هزینه دارد، باید کوفی‌ها به کوفه برگردند و شامی‌ها هم به شام. باید این دو لشکر از هم جدا می‌شدند. اینجاها چند اتفاقِ خیلی مظلومانه برای امیرالمؤمنین علیه السلام افتاد، نامه را نوشتند، عمروعاص از طرفِ معاویه آمد، از طرفِ امیرالمؤمنین علیه السلام هم ابوموسی اشعری رفتحالا دو طرف به خیمه‌ی مذاکرات در «دومه الجندل» آمدند تا با یکدیگر بحث کنند، باید چیزی می‌نوشتند که فعلاً آتش‌بس باشد، نوشتند: «این آتش‌بسی میانِ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و معاویه بن ابی سفیان» عمروعاص گفت اگر ما امیرالمؤمنین بودنِ علی بن ابیطالب را قبول داشتیم که جنگ نمی‌کردیم، این کلمه را پاک کنیم. به نظرِ بنده یکی از تلخ‌ترین حادثه‌هایِ تاریخ اینجاست، امیرالمؤمنین علیه السلام یک صبح تا شب مقاومت کردند. امیرالمؤمنین علیه السلام کیست؟ کسی که خدای متعال بر سرِ عالم منّت نهاده، بلکه بر سرِ انبیاء نهاده است که او پا به عرصه‌ی این دنیا گذاشته است، نه تنها منّت سرِ ما، بر سرِ اوصیاء الهی منّت نهاده است…

 

حضرت فرمودند: من این عنوان را پاک نمی‌کنم، آن‌ها هم گفتند: باید پاک کنی، بعضی‌ها آنقدر بی‌غیرتی نشان دادند، که حالا فعلاً آتش‌بس است، در آتش‌بس که حکمیّت نیست، حالا بینِ این کسی که حاکمیّتِ جهانِ اسلام در دستِ اوست و معاویه‌ای که فقط یک استان در اختیار دارد، فکر کنید بینِ ایران و خوزستان بحث شود، دیگر نمی‌گویند که ما این رئیس جمهور را قبول نداریم، او الان رئیس جمهورِ یک کشور است و فقط در حالِ امضاء کردنِ یک آتش‌بس با شماست، این خیلی طبیعی بود که حضرت نخواهند واژه‌ی امیرالمؤمنین را حذف کنند، اصلاً حضرت به این چیزها نیاز نداشتند، امیرالمؤمنین علیه السلام که بخواهد امیرِ بر مثلِ من باشد که افتخاری ندارد، این مظلومیّت باید ثبت می‌شد. حضرت مقاومت کردند، آن‌ها قبول نکردند، خواص نیامدند پا میان بگذارند که این فقط یک آتش‌بس است، فعلاً که قصدِ تعیین کردنِ حاکم را نداریم، حالا همینطوری بنویسید، نمی‌دانم چه شده بود، شاید لال شده بودند، یک صبح تا غروب طول کشید، حضرت مقاومت کردند. اشعث آمد و حرفِ زشتی زد، گفت پاک کنید، نستجیربالله برای حکومت حرص می‌زنی، حضرت کوتاه آمدند و فرمودند که پاک کنید. حضرت وظیفه دارند که از عنوانِ حقوقیِ خودشان دفاع کنند، مثل اینکه من وظیفه دارم حُرمتِ لباس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را حفظ کنم، این که شخصی نیست، فعلاً آتش بس نوشته شد. همان موقع عده‌ای گفتند: آقا! برویم و با معاویه بجنگیم، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که حالا چیزی نوشته‌ایم، یکی از دلایلی که خوارج امیرالمؤمنین علیه السلام را تکفیر می‌کردند این بود که می‌گفتند: قبل از اینکه ابوموسی فریب بخورد، ما به تو گفتیم که بیا برویم با معاویه بجنگیم، تو گفتی که فعلاً حکمیّت را قبول کرده است، اصلاً تو زیرِ قولت می‌زدی.