«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‌‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

متکّی کردن افعال شیعیان به چهار رکن جامعه‌ی شیعی توسّط اهل بیت

عرض کردیم جامعه‌ی شیعه برای این‌که سازمان‌دهی بشود، با مبانی اعتقادی خود تنظیم می‌شود. تا مبانی اعتقادی نباشد، اصلاً نوبت به فکر و عمل نمی‌رسد و جلوتر عرض می‌کنیم که اهل بیت برای این‌که ما را بسازند، گناه نکردن ما را هم به همین چهار عنصر و امثال آن نسبت دادند. چهار عنصر یعنی ولایت، برائت، تقیّه، انتظار. یک مثال بزنم بعد یک مختصری آنچه گذشت بگویم که بحث امروز کاملاً یکی از نتایج سه چهار جلسه‌ی گذشته است -که تحمّل کردید- (آن جلسه) یک مقدار اعتقادی بود، امروز یک مقدار قصّه در آن وجود دارد.

به امام رضا علیه الصّلاه و السّلام گفتند: آقا شما از محضر شما عذر می‌خواهم- آبجو میل می‌فرمایید؟ بلد نبودند، خوب احکام را بروند بپرسند، حضرت می‌توانستند بفرمایند بله یا نه حرام است. این را نفرمود، عرض کردیم می‌خواهند افعال ما را مبتنی به ولایت، به برائت، به تقیّه، به انتظار رقم بزنند. حضرت فرمود: ما نمی‌خوریم -کافی بود حضرت بفرماید: حرام است- چون سر مطهّر سیّد الشّهداء صلوات الله علیه را برای یزید بردند، برای آن ملعون جامی از این کوفتی (آب جو) آوردند، بخشی از آن را خورد و بخشی از آن را هم برای هتک حرمت… لذا ما نمی‌خوریم. آقا می‌توانست بگوید: حرام است. یعنی اگر از این به بعد یک وقتی با یک مسکری مواجه شدید، به جای این‌که بفرماید حرام است، می‌فرماید: یزیدی نباش، به سر مطهّر سیّد الشّهداء علیه السّلام هتک حرمت نکن. بقیه هم همین‌طور است. حالا یک وقت دیگر عرض می‌کنیم. انصافاً قدرت بیشتری دارد. یک وقت بگویند: این حرام است، یک وقت بگویند: چون یزید، در آن لحظه‌ای که دختران سیّد الشّهداء علیه السّلام ایستاده بودند، در مقابل دیدگان آن‌ها این هتک حرمت را کرد، ما نمی‌خوریم. قبول بکنید که اثرگذاری این خیلی بیشتر است، وای به حال عزادار سیّد الشّهداء علیه السّلام معاذالله نستجیر بالله لب او معاذ الله به بعضی از چیزها آلوده بشود. خیلی بیچارگی است.

می‌خواهم بگویم این مبانی هم اعتقاد است، هم منجر به عمل می‌شود. اتّفاقاً قدرت آن برای این‌که ما را نگه بدارد، بیشتر است. این‌که بگویند: به نامحرم نگاه نکن تا این‌که بگویند: ناموس حضرت زهرا سلام الله علیها را نگاه نکن. قبول دارید خیی متفاوت است. این‌طور خواستند، یعنی خواستند ما از سر اعتقاد… آن وقت اجر آن هم خیلی متفاوت است، چون طرف نیّت دارد، می‌خواهد حفظ حرمت بکند. آن‌جایی که حرام است، بغض و حبّ او کمک می‌کند منتهی بشود انجام ندهد و اگر یک کار خیری را هم بخواهد انجام بدهد، با شوق و نیّت خیر انجام بدهد. می‌خواهند دست ما را بگیرند.

قرب ریشه‌ی ولایت

 عرض کردیم ولایت یعنی این‌که می‌گوییم: «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی» با همه‌ی وجود می‌گوییم؟ من یک نفر را دوست ندارم، امیر المؤمنین علیه السّلام او را دوست دارد، «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی» باید به او ابراز محبّت بکنم، خاکسار باشم. عرض کردیم ریشه‌ی این ولایت کجا است؟ -این بحث روز اوّل است- ریشه‌ی آن از قرب است. گفتیم امام  فانی فی لله می‌شود، لذا هر چه از خود بروز می‌دهد فقط خدا است، همان‌طور که امام اسم اعظم خدا است، شیعه می‌تواند به جایی برسد که اسم اعظم امام بشود. همان‌طور که علی سلام الله علیه بهترین اسم خدا است، سلمان از لفظ علی بیشتر برای حقیقت امیر المؤمنین علیه السّلام نشان است. هر چه در امیر المؤمنین علیه السّلام فانی‌تر باشد، بیشتر اوصاف امیر المؤمنین علیه السّلام را بروز می‌دهد. مقصد ما فنای در اهل بیت است که باقی به اهل بیت بشویم.

ریشه‌ی این همه حرمت برای شیعه هم همین است که حرمت مؤمن بالاتر است یا کعبه؟ کعبه چیست؟! حرمت مؤمن از همه‌ی عالم وجود بالاتر است. چون حرمت مؤمن، حرمت امیر المؤمنین علیه السّلام است. چون اگر مؤمن، مؤمن است، مقصد او این است که از خود چیزی نداشته باشد. ظلم به مؤمن، ظلم به شیعه، ظلم به امیر المؤمنین علیه السّلام است. این تحلیل است، روایت هم دارد. معاذالله سیلی زدن به مؤمن، به محبّ، به عزاداری سیّد الشّهداء علیه السّلام معاذالله سیلی زدن به خود سیّد الشّهداء علیه السّلام است.

من خواب تعریف نمی‌کنم، این روایت است که می‌گوید: محضر امیر المؤمنین علیه السّلام را خواب دیدم -حالا چون مطابق با تحلیل است یعنی واضح است، نتیجه‌ی اعتقاد است- حضرت فرمود: دیگر به ما سیلی نزن. اگر من این را بفهمم، دیگر نسبت به عزادار سیّد الشّهداء علیه السّلام خیلی مراقبت می‌کنم. گاهی آدم می‌شنود عزیزانی که زحمت می‌کشند به آن‌ها فشار می‌آید -خیلی کار سختی هم است، الحمدلله من یک مقدار این را چشیدم- خسته می‌شوند، عصبانی می‌شوند، دقّت ندارند که انبیای دوست داشتند در این دنیا بیایند و جلوی در چایی بدهند. اصلاً چطور است که به کسی مثل من در این دستگاه نقش داده است؟! اگر دقّت نداشته باشم ممکن است خستگی بروز بکند، با همدیگر درگیر هم بشویم. اگر بفهمم این چه گنجی است، اصلاً هر چقدر هم در این مجالس بر من سخت بشود، این‌‌جا جایی است که باید سپر انداخت. این‌جا جای شاخ و شانه کشیدن نیست.

روح امامت امام

 قسمت سومحالا این‌ها را دارم می‌گویم که به بحث برسیم- که روز گذشته بود عرض کردیم حالا آن ولی‌ای که قرب مطلق به خدا پیدا کرده است، هر چه دارد خدایی است و از خود هیچ چیزی ندارد، لذا طاهر مطهّر است، پاک است. هیچ رشحه‌ای از رشحات، نفحه‌ای از نفحات، لایه‌ای از لایه‌های شرک ندارد. لذا ریا برای حضرت سودی ندارد. چون نجاست به سیّد الشّهداء علیه السّلام ارتباطی ندارد، او پاک محض است. چطور امامت می‌کند؟ عرض کردیم امامت حضرت حافظ شریعت و دیگر ویژگی‌ها است ولی روح امامت او چیست؟ ولایت تکوینی او است که «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[۴] است که توضیح دادیم. «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» یعنی چه؟ یعنی این‌کهاین را روز گذشته تصریح کردیم- در ما نگاه می‌کند، اگر استعدادی پیدا بکند، حتّی اگر آن استعداد کوچک باشد، آن را پرورش می‌دهد نیازی نیست وقتی ما می‌آییم سطح بالایی داشته باشیم. اگر از سر صدق بیاییم، خود او ما را بزرگ می‌کند. ما که هستیم که بخواهیم بزرگ بشویم، در این (ما گفتن) شرک است، ما کجا بود، من چه کسی است. از همین راه هم هدایت می‌کند. این سه مرحله را داشته باشید.

عزاداری برای سیّد الشّهداء صلوات الله علیه این‌قدر روایت دارد که بسیار حیرت انگیز است. امّا یک جاهایی از آن منصوص نیست. مثلاً این‌که شما واحد یک دست، دو دست بزنید یا فقط دو دست بزنید، یا فقط  یک دست بزنید، تند یا کند بزنید، این‌ها روایت ندارد. همین که دارید عزاداری می‌کنید، دارید ثواب می‌برید. این‌ها عرفی است. ممکن است ۱۵ سال پیش حالا آن قسمت‌هایی را که خدایی ناکرده ممکن است حرام باشد کار نداریم- یک نوع سینه می‌زدند، الآن یک نوع، به شرطی که إن‌‌شاءالله جزء حرام‌ها نباشد، غنا نباشد، بیست سال بعد هم ممکن است مدل سینه زدن عوض بشود. این‌ها عرفی است. روی این عرفی‌ها نباید زیاد پافشاری کرد. حداقل این است که باید مراقب آن اصلی‌ها باشد.

بکاء، اصل عزاداری برای سیّد الشّهداء علیه السّلام

اصل چیست؟ اصل بکاء است، آه کشیدن است؛ «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ»[۵] صیحه زدن است، امام صادق علیه السّلام در سجده‌ی بعد از نماز خود… لطمه زدن است. هیچ کدام این‌ها مثل بکاء نیست، چون بکاء قلبی است. یعنی آدم می‌تواند متوجّه نباشد و سینه بزند. نمی‌خواهم بگویم بی‌ارزش است ولی آدم متوجّه نباشد نمی‌تواند گریه بکند. گریه کردن عمل قلبی است، این اصل است. ولایت امیر المؤمنین و امام حسین علیهم السّلام اصل است ولی بعضی چیزها اصل نیست. مثلاً این که ما در این ده شب هر شب چه مناسبتی بگیریم این عرف است. تقریباً صد سال پیش در تهران یک عرفی درست شده است، این‌طور عزاداری بکنیم اشکالی هم ندارد، خوب است. در عراق بعضی از اقوام مثلاً تاسوعای خود را برای حضرت علی اصغر می‌خوانند، هفتم حضرت عبّاس می‌خوانند، عرف است. هیچ اشکالی هم ندارد، از این جهت هم که مثلاً انسجام ایجاد می‌کند خوب است. از این جهت که اقلاً ده شهید و ده موضوع در ذهن همه با همه‌ی سطح معرفت بالا و پایین- فهمیده می‌شود، خوب است.

 امّا یک اشکالاتی هم در آن وجود دارد. یعنی نباید بیش از حد روی آن پافشاری کرد. مثل چه؟ مثل این‌که سیّد الشّهداء علیه السّلام تا عاشورا این مقدّمه‌ی بحث من است که بگویم چرا این بحث را انتخاب کردم- امام است و بعد از آن سیّد السّاجدین علیه السّلام امام است. درست است دوازدهم و بیست و پنجم برای سیّد السّاجدین علیه السّلام مراسم می‌گیرند ولی دهه‌ی اوّل یک عدّه جلسه می‌آیند که دیگر در طول سال نمی‌آیند. بی‌تعارف ما در مورد زین العابدین علیه السّلام  کم کار هستیم. نه خود ما ایشان را می‌شناسیم، نه مردم را نسبت به شناخت او آگاه کردیم. به خود حضرت زهرا سلام الله علیه قسم اگر کسی امام زین العابدین صلوات الله علیه را بشناسد، اسم کریم بشنود به یاد کسی دیگر نمی‌افتد. یک وقتی که وقت بود می‌آیم روایات آن را بیان می‌کنم که ببینید شما اذعان می‌کنید یا نه. هم داماد امام حسن علیه السّلام است، هم پسر امام حسین علیهم السّلام است. مثلاً در مورد امام سجّاد علیه السّلام کم کار هستیم.

 سه پسر امام حسن علیه السّلام در کربلا شهید شده است، ما همیشه یکی را رها می‌کنیم. آن عرف خوب است ولی اشکال ندارد حالا مثلاً یک وقتی برای آن یکی هم یک چیزی بگوییم. مثلاً از فرزندان امیر المؤمنین علیه السّلام برای قمر بنی هاشم و سیّد الشّهداء علیهم السّلام عزاداری می‌کنیم، در مورد بقیه چیزی نمی‌گوییم، خوب این‌ها هم پسران امیر المؤمنین علیه السّلام بودند و همین‌طور موارد دیگر.

دست کسی به کوچکترین شهدای کربلا هم نمی‌رسد وای به حال فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها؛ از جهت تاریخی حداقل یکی از آن‌ها در کربلا فرزند حضرت زینب است، چه بسا هر دو فرزندان ایشان باشند. این را از جهت تاریخی عرض می‌کنم امّا تاریخ گزارشی برای کیفیت جهاد این‌ها نگفته است، رجزی نقل نکرده است. مثلاً برای آن پسر بزرگ که از امام حسن علیه السّلام شهید شده است، رجز نقل شده است ولی برای فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها رجزی نقل نشده است. رجز نقل نشده است یعنی این‌ها عظیم الشّأن نیستند؟ نه، ما در مورد بعضی از امامان پایانی هم اطّلاعات کمی داریم. بالاخره دشمن دارد ثبت می‌کند، یک چیزهایی را ثبت نکرده است. پافشاری روی بعضی از روضه‌ها کمک می‌کند ما به سمت غیر واقعی حرف زدن برویم.

واقعیت این است که من پرچم سیّد الشّهداء علیه السّلام و خیمه‌ی ایشان را اجلّ از این می‌دانم که ما با این همه واقع، دارم عرض می‌کنم هم عظیم الشّأن هستند، باب الحوائج هستند، در این‌ها شک نیست امّا می‌خواهیم بگوییم چطور شهید شد، هیچ چیزی نداریم. اصلاً شاید این بزرگواران در کنار در خیمه… چون پنجاه نفر از شهدای کربلا جلوی خیمه‌ها بودند و از بانوان حفاظت می‌کردند، تیر خوردند. شاید به این جهت رجز ندارند، نمی‌دانیم، نقل نشده است.

از آن طرف نسبت به اصحاب سیّد الشّهداء علیه السّلام کم توجّه هستیم. معاذالله این به معنای این‌که فرزندان حضرت زینب روحی لهم الفداء هم مادرشان، هم خود فرزندان کم ارزش هستند، نیست. امّا من نگاه می‌کردم، می‌دیدم امام صادق علیه السّلام دو بار مثلاً برای حر روضه خوانده است. می‌خواهم بگویم نسبت به اصحاب (کم توجّه هستیم) چون اصحاب پایین‌تر از اهل بیت هستند، حتّی پایین‌تر از خویشاوندان هستند، ارتباط ما با این‌ها راحت‌تر شکل می‌گیرد. ارتباط ما با زهیر راحت‌تر از ارتباط با حبیب شکل می‌گیرد. حبیب دوست شصت ساله است، زهیر دوست ۱۷ روزه است. در عظمت شأن ما یک جایی بحث کردیم که معلّم حضرت آدم است، استدلال کردیم- زهیر حرفی ندارم ولی این‌ها چون گرفتاری‌های ما را داشتند و بعد جذب سیّد الشّهداء علیه السّلام شدند، ما راحت‌تر می‌توانیم با این‌ها ارتباط بگیریم. ما اثر ولایت اهل بیت را هم در این‌ها بیشتر می‌چشیم که امام چطور قلب زهیر را نگاه کرده است، قلّاب انداخته است گرفته است و او را بلند کرده است. لذا در مورد اصحاب برای ما خیلی مهم است که روی این‌ها کار بکنیم. اصحابی که امام صادق علیه السّلام می‌فرماید: «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی» امام هادی علیه السّلام نسبت به حر…

عظمت اصحاب امام حسین علیه السّلام در کلام امام هادی علیه السّلام

ما دو تا زیارت ناحیه داریم؛ چرا ناحیه می‌گویند؟ برای این‌که سه امام پایانی که یکی غایب است عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و دو تا که عسکری بودند و مردم نمی‌توانستند به این دو بزرگوار دسترسی داشته باشند، می‌خواستند حرف بزنند، باید تقیّه‌ای حرف می‌زدند. می‌گفتند: این را چه کسی گفته است؟ می‌گفتند: از آن‌جا آمده است، از آن جای مقدّس، از آن ناحیه‌ی مقدّسه. مبهم صحبت می‌کردند. حضرت آقا فرمودند، از بالا رسیده است. همین الآن هم می‌گویند که خبر از بالا آمده است. معنای ناحیه‌ی مقدّسه به زبان فارسی، از همان بالا آمده است می‌شود. ما دو زیارت داریم؛ یکی منصوب به حضرت ولیعصر ارواحنا فداه است، سند آن معتبر نیست ولی یک چیزی من به شما یادگاری می‌گویم که این را معتبر می‌کند. سیّد مرتضی علم الهدی امامزاده است، مرجع تقلید علی الطلاق شیعه است، ۴۳۶ از دنیا رفته است، روز عاشورا داخل حرم سیّد الشّهداء علیه السّلام این را می‌خوانده است. خیلی بعید است این انتصاب به معصوم نداشته باشد، سیّد مرتضی به جای زیارت عاشورا یک زیارت بی‌سند را بخواند. هم پدر و هم مادر سیّد مرتضی به چند واسطه به معصوم می‌رسند. یعنی هم امامزاده است، هم مرجع تقلید است. این همان است که بین مردم چند سال است معروف شده است، خیلی روضه‌های سنگینی در آن وجود دارد، روز عاشورا می‌خوانند.

یک زیارت ناحیه‌ی دیگری داریم، این از امام هادی علیه السّلام است راجع به اصحاب اهل بیت است. امام هادی علیه السّلام که زیارت غدیریّه دارد، امام هادی علیه السّلام که زیارت جامعه دارد، امام هادی علیه السّلام که زیارت مطلقه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام دارد، امام هادی علیه السّلام زیارت اصحاب را هم دارد. بعد از «السَّلَامُ عَلَى حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ»[۶] دارد «السَّلَامُ عَلَى الْحُرِّ بْنِ یَزِیدَ»  «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی» یعنی هر چه او می‌فرماید و ده‌ها دلیل دیگر.

دو منّت حر بر گردن شیعیان

از طرفی جناب حر دو منّت بر سر ما دارد. حبیب بن مظاهر سلام الله علیه از این جهت که سیّد الشّهداء علیه السّلام را یاری کرده است، به ما منّت دارد ولی حر دو تا منّت اختصاصی دارد. حق گردن ما دارد. اگر شما قصّه‌ی حر را نشنیده بودید، هیچ وقت فکر می‌کردید کسی یک چنین کار عجیب وقیحی انجام بدهد، سیّد الشّهداء صلوات الله علیه او را بپذیرد؟ یک جلوه‌ای را از سیّد الشّهداء علیه السّلام نشان داده است. ما اصلاً فکر می‌کردیم کسی در آن سطح خدایی ناکرده گرفتار بشود، فکر می‌کند اگر خدا را صدا بزند، خدا جواب او را می‌دهد. حر هم در فهم ما از حضرت حق، هم در فهم ما از سیّد الشّهداء علیه السّلام یک پرده‌ای از روی شخصیت سیّد الشّهداء برداشته است. آدم فکر می‌کند، باور نمی‌کند که کرم حضرت این‌طور باشد. ما در دعای رجبیّه خواندیم: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ، وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلَّا لَکَ» بیچاره است آن کسی که به غیر خدا رو بکند، برود در خانه‌ی کسی دیگر را بزند. بعد می‌گوییم: «عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ‏» این عادت تو هم است، نه یک بار. عادت تو این است که به سمت گنهکاران رو بکنی. اگر قصّه‌ی حر را کلاً نشنیده بودیم، اصلاً به ذهن ما خطور می‌کرد در این سطح… آن‌جایی که امام رضا علیه السّلام فرمود: گوشه‌ی چشم شما برای عزای سیّد الشّهداء علیه السّلام تر بشود، صغیره و کبیره‌ی تو را می‌بخشند. کبیره یعنی چقدر کبیره؟ اگر این ماجرا را نشنیده بودیم، به ذهن شما خطور می‌کرد که ممکن است این‌قدر کبیره را هم ببخشند.

از طرفی ماجرای حر یک ماجرای… نسبت به اهل بیت هم داریم که «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ»[۷] عرض کردیم امام -بحث‌های ولایت را برای همین گفتیم- محضر تامّ و تمام خدا است. اگر او «عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ‏» او هم «وَ عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ» بعد یک بار هم نیست، گاهی طرف می‌خواهد انتخابات شرکت بکند، به یک فقیر کمک می‌کند، یک سلفی می‌گیرند تمام می‌شود. حالا به سراغ کار بعدی برویم. امام معصوم این‌طور است که اوّلاً سیّد الشّهداء علیه السّلام پسر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است. نه یک بار، هزار بار هم کافر حربی را اسیر بکنند و بیاید در آن خانه را بزند، غذا را از دهان امام حسن و امام حسین علیهم السّلام می‌گیرد، به کافر حربی می‌دهد. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»[۸] این یک بار نیست، یک بار که فایده ندارد. این سجیّه شده است که مکارم اخلاق است، اتّفاقی نیست.

تلاش حضرت برای جذب افراد در کربلا

آدم‌هایی را هم که حضرت در کربلا رشد داده است، یک نفر نیست. زهیر یکی است، مفصّل است. حضرت در تلاش برای جذب خیلی‌ها بودند. روز عاشورا مدام سخنرانی می‌کرد. این‌ها هم هو می‌کردند. یکی داریم اسم او یزید بن زیاد بن مهاصر کندی است. این در سپاه دشمن است، تیرانداز قهّار هم است. اصلاً خدا می‌داند آدم این را فکر بکند چقدر به حضرت امید پیدا می‌کند. می‌گوید: من ایستاده بودم، آماده‌ی نبرد بودم، دیدم مدام حسین بن علی می‌آید صحبت می‌کند، این‌ها هم جسارت می‌کنند، گاهی نستجیر بالله به صدّیقه‌ی طاهره و امیر المؤمنین علیهم السّلام و گاهی به خود ایشان ناسزا می‌گویند؛ گاهی شلوغ می‌کنند. گفتم: او که می‌داند این‌ها دست از سر او برنمی‌دارند، از آن طرف هم التماس نمی‌کند که من را رها بکنید، چقدر مدام می‌آید نصیحت می‌کند. می‌گوید: یک لحظه به ذهن من رسید، ما هر اختلافی با حسین بن علی داشت باشیم ولی می‌دانیم عزیز پیغمبر است. اگر قیامت پیغمبر به من بگوید: چون بعضی از این بیچاره‌ها قربه إلی الله آمده بودند- ایستادی به آن کسی که همه‌ی شما می‌دانستید همه‌ی وجود من است توهین کردند، چه جوابی به پیغمبر دارم؟ گفت: هیچ جوابی ندارم. من یک وقتی جوان‌تر بودم، شمردم -شاید شما بیشتر پیدا بکنید، الآن هم یادداشت خود را ندارم- ۲۳ نفر از افرادی را پیدا کردم که روز عاشورا سیّد الشّهداء ناسزا شنیده است و این‌ها را یک به یک جذب کرده است. خود من که شرمنده‌ی حضرت هستم که من نمی‌دانم حاضر هستم برای حضرت آبرو بگذارم ولی سیّد الشّهداء علیه السّلام برای این‌که ما را جذب بکند، آبرو می‌گذارد. هر بار که بیاید، زمینه برای ناسزا گفتن فراهم می‌شود، بهانه پیدا می‌شود ولی (می‌فرماید) اگر این ابوالشعثاء را من جذب بکنم، ارزش دارد.

 خدا بکند که ما بفهمیم سیّد الشّهداء علیه السّلام همان‌طور که امام حبیب است، امام عابس است، امام شمر هم است. دوست دارد او را هم برگرداند، منتها هدایت اجباری نیست، حضرت زمینه را فراهم می‌کند، یکی می‌آید، یکی نمی‌آید. امّا حضرت حاضر است آبروی خود را هم بگذارد، عمرسعد را هم جذب بکند، شمر را هم جذب بکند، ابوالشعثاء که چیزی نیست. می‌گوید: من یک لحظه گفتم: من به پیغمبر چه بگویم، به این طرف آمد. وقتی به این طرف آمد، رجز خواند: «أَنَا یَزِیدُ وَ أَبِی الْمُهَاجِر»[۹] یک مصرع آن هم این است: «یَا رَبِّ إِنِّی لِلْحُسَیْنِ نَاصِرٌ» خدایا فقط برای نصرت حسین آمدم. این دست گنهکاری که در سپاه دشمن بود، اگر آن‌جا ایستاده بود، ملعون بود، سیّد الشّهداء علیه السّلام عرض کرد: «اللَّهُمَّ سَدِّدْ رَمْیَتَهُ‏ُ» خدایا همه‌ی تیرهای او را به هدف بزن، دست ابوالشعثاء کندی یدالله شد. راوی می‌گوید: نگاه کردم دیدم تیرها را که می‌انداخت، به سینه‌ی دشمنان، به هدف اصابت می‌کرد. دست، ید الله شد.

آیا فقط این دو مورد است؟ نه گاهی باز حضرت آبرو گذاشته است. در مسیر سیّد الشّهداء علیه السّلام… یک فرقی با همه‌ی معصومین در امامت خود دارند، امام نمی‌آید رو بزند که به سمت من بیایید، مدل امام این‌طور نیست. معمولاً ائمّه‌ی ما شروع کننده‌ی کلام نبودند. این یک بحث مفصّلی است، یک وقتی شهادت امام صادق علیه السّلام باید بشود که این را بگوییم. امام صادق علیه السّلام می‌نشست، مردم بودند، حضرت شروع به صحبت کردن نمی‌کرد. باید مردم سؤال می‌کردند تا امام جواب بدهد. معمولاً امام شروع کننده نیست، باید شأن او حفظ بشود که حالا این بحث مفصّل است.

سیّد الشّهداء علیه السّلام به جهاتی این کار را نمی‌کرد. نسبت به خود ما هم همین‌طور است. من همیشه این را می‌گویم چند سال پیش روز عید غدیر بالای شهر من یک جا منبر داشتم، چراغ قرمز شد، ایستادیم. داشتند شیرینی پخش می‌کردند، ماشین طرف یک میلیارد قیمت داشت. جلوی شیشه شیرینی را گرفت، گفت: فاتحه‌ی آن را می‌خوانم. فکر کرد پدر طرف از دنیا رفته است، یعنی نفهمید عید غدیر است ولی شما دهه‌ی اوّل محرم بالای شهر، پایین شهر، در محلّه‌ی ارمنی‌ها هم چیزی تعارف بکنید، نمی‌گوید: فاتحه‌ی آن را می‌خوانم. یعنی خبر آن را به همه رسانده است. هم آن روز، هم امروز. مراقب هم نباشیم می‌آید در کوچه‌ی ما خیمه می‌زند، پرچم می‌زنند. در راه داشت می‌رفت این را شیعیان نقل کردند، شیخ صدوق، سنی‌ها نقل کردند ابن سعد در طبقات، قدیمی است، اصلاً سخت است که آدم این‌جا بخواهد حرف سست بزند- فرمود: این خیمه‌ی چه کسی است؟ گفتند: عبیدالله حر جعفی، عثمانی، خونریز، فاسق. به علی اکبر سلام الله علیه گفت: برو او را صدا بزن، دعوت بکن. پشت خیمه رفت، سلام کردند. گفت: «وَ اللَّهِ مَا أُرِیدُ أَنْ أَرَاهُ وَ لَا یَرَانِی»[۱۰] اصلاً نمی‌خواهم او را ببینم. من اصلاً از کوفه بیرون آمدم که شما را نبینم. یک بار من بیایم، جلسه‌ی شما صحبت بکنم، یکی بلند بشود به من ناسزا بگوید، هیچ کسی هم هیچ چیزی نگوید، دیگر من را دعوت بکنید نمی‌آیم. اخلاص کجا بود، به من برمی‌خورد.

 (امام حسین) چه نیازی دارد؟ فرمود: خود من می‌روم. لباس رسمی بر تن کرد، شاید عبای پیغمبر را روی دوش خود انداخت، جلوی خیمه‌ی عبیدالله حر جعفی رفت. می‌خواهم بگویم قصّه‌ی حر یک مورد استثنایی نیست، استثنائی بود، فایده‌ای نداشت. شما نمی‌توانستید امید پیدا بکنید. حضرت دم در خیمه‌ی عبیدالله حر جعفی رفت، سلام کرد، باز همان حرف را زد گفت: «وَ اللَّهِ مَا أُرِیدُ أَنْ أَرَاهُ وَ لَا یَرَانِی» به خدا من از کوفه بیرون آمدم که تو را نبیم. نه من تو را ببینم، نه تو من را ببینی، من را رها بکن. حضرت دوباره فرمود: السّلام علیکم. عرب هر چه رذل باشد، جلوی در خانه یا خیمه‌ی او کسی بیاید خجالت می‌کشد راه ندهد. گفت: بفرمایید. حضرت فرمود: «أَیُّهَا الرَّجُلُ إِنَّکَ مُذْنِبٌ خَاطِئٌ»[۱۱] غرق گناه هستی، پرونده‌ی تو دست من است، امام زمان تو هستم. پرونده‌ی تو دائم دست من می‌آید، من می‌دانم تو چه کاره هستی. هیچ راهی نداری برای این‌که مشکل تو حل بشود الّا این‌که با من همراه بشوی، شفاعت جد خود را برای تو تضمین بکنم. این یک حرف زشتی زد. موضوع را عوض کرد. آقا ریش‌های شما خیلی خوش رنگ است، رنگ این طبیعی همین‌طور بوده است یا رنگ کردید؟ همان کاری که حضرت برای حر کرد برای او هم کرد. فرمود: «وَ الشَّیْبُ إِلَیْنَا بَنِی هَاشِمٍ یُعَجِّلُ»[۱۲] یک بلایی سر ما آوردند محاسن ما زود سفید شده است، منتها چون می‌خواهیم جنگ برویم و در جنگ باید آثار ضعف و پیری و این‌ها نباشد، محاسن خود را خضاب کردم. مستحب است اگر محاسن سفید دارید، در جنگ خضاب کنید، دشمن نگوید پیر است، ضعیف است. نباید آثار ضعف باشد. همان کاری که با او (حر) کرد، با این (عبیدالله) هم کرد.

این که من روز اوّل به شما عرض کردم می‌خواهید وارد خیمه‌ی سیّد الشّهداء علیه السّلام بشوید، امام صادق فرمود: -قریب به این مضمون- بگویید که یا ابا عبدالله یا صاحب الزّمان «جئنا لنسعد فاطمه» یک ارتباطی با حضرت زهرا سلام الله علیها برقرار بکنید، برای این‌که امام دست شما را بگیرد. مسیر همان است، این‌طور نیست که این یک مورد استثنایی باشد. امام می‌خواهد ولایت خود را اعمال بکند، بهانه‌ی اعمال ولایت او چیست؟ حرمت به مادرشان است، بعد وارد جلسه‌ی ایشان بشویم. وقتی این حرف را زد، زمینه را برای عبیدالله حر جعفی فراهم کرد ولی عبیدالله حر جعفی باز بی‌ادبی کرد، گفت: فعلاً من قصد مردن ندارم، اگر اسب و این‌ها را بخواهید دارم. این‌جا حضرت آیه‌ی قرآن خواند: «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»[۱۳] من اصلاً از گمراه کنندگان منحرفین -مضلّ گمراهی است که دیگران را هم گمراه می‌کند- کمک نمی‌خواهم، آمده بودم دست تو را بگیرم. بیرون آمد.

پس این سیره ثابت است. هم روز عاشورا داریم، هم قبل از آن داریم. برای زهیر هم شنیدید، من هم نمی‌خواهم بگویم چون زهیر هم ظرافت زیاد دارد طول می‌کشد. حداقل شنیدید که می‌خواست غذا بخورد، ناراحت… برای او هم همان مسیر (یزید بن حر جعفی) طی شد تا به این‌جا رسیدیم.

مواجهه‌ی حر با کاروان امام حسین علیه السّلام

کاروان حر آمد. از این طرف وقتی خبر شهادت مسلم به سپاه سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام رسید، همه جز نزدیکان رفتند. بعداً این شهدای کربلا از کوفه ملحق شدند. یعنی خلوت‌ترین لحظه‌ی کاروان امام چه وقت است؟ وقتی خبر شهادت مسلم رسید. فقط نوشتند: «خَاصَهُ أحبائه» ماند، همه رفتند. چون همه رفتند، حضرت به کسانی که مسئول آب بودند -علی اکبر حضرت عبّاس علیهم السّلام- فرمود: آب بیشتر بردارید. آن‌جا هم روایت می‌گوید: «فَأَکْثِرُوا» یعنی آب از بیش از حدّ نیاز بردارید. آب را برای چه کسی برداشتند؟ برای لب تشنه‌ی شیرخوار، دختر سه ساله، بانوی باردار که در کاروان امام است. ولی سیّد الشّهداء علیه السّلام پسر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است که اگر کافر حربی هم در خانه‌ی او را بزند، لقمه را از فرزند خود می‌گیرد (و به او می‌دهد) این‌ها کسانی نیستند که به کسی نه بگویند. «مَا قَالَ لَا قَطُّ إِلَّا فِی تَشَهُّدِهِ‏»[۱۴] این‌جا جز تشهّد که لا اله الّا الله دارد به کسی نه نمی‌گویند. وقتی به سپاه حر رسیدند، ادب هم نکرد، حضرت فرمود: با ما هستی یا علیه ما؟ گفت: به خدا علیه شما. دستور هم دارم سخت بگیرم، نباید سمت آب، سمت سایه، سمت آبادی بروی. یا تو را دستگیر می‌کنم، باید بگذاری دست تو را ببندم و به سمت کوفه ببرم یا حداکثر تا حکم بعدی برسد، فرمان بعدی برسد، در بیابان آواره از این طرف به آن طرف بی‌هدف بروی. وسط این دعوا، حضرت دید این‌ها تشنه هستند. ماجرای سوره‌ی هل اتی یک بار نیست. «وَ عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ» حضرت فرمد: به همه‌ی آن‌ها آب بدهید، با دست مبارک خود به این‌ها آب داد، به اسب‌های آن‌ها هم آب بدهید، حالا اگر یک غیر ظریفی آن‌جا بود که فطانت نداشت، می‌گفت: این آب برای رقیه است. نخیر، سیّد الشّهداء علیه السّلام افتخار می‌کند، روز عاشورا رجز حضرت این است که:

          «لَا لِشَیْ‏ءٍ کَانَ مِنِّی قَبْلَ ذَا       غَیْرَ فَخْرِی بِضِیَاءِ النَّیِّرَیْنِ‏»[۱۵]   

 من گناهی ندارم به جز این‌که مفتخر هستم، افتخار می‌کنم به این دو نیر نیّر.

«فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّی وَ أَبِی       قَاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ‏»

من مفتخر به پدر و مادر خود هستم. مگر می‌شود مسیر سیّد الشّهداء علیه السّلام فرق بکند؟ «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»[۱۶] «و کافراً و ظالماً و فاسقاً» هر کسی بیاید. آب را به این‌ها داد، این‌ها باز هم کوتاه نیامدند. عرض کردم سپاه سیّد الشّهداء علیه السّلام این‌جا در خلوت‌ترین زمان خود است. به چپ بروند، به راست بروند، مدام این‌ها مانع شدند. آن ولایتی که روز گذشته عرض کردیم، امامتی که روز گذشته عرض کردیم امام «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[۱۷] را برای این گفتم. شما نمونه‌ی آن را ببینید.

تقویت جنود رحمانیّه نفس با عنایت امام

خدا درون ما هم جنود عقل قرار داده است، هم جنود جهل. در مورد این روایت فراوان داریم. هم سرباز عقل، هم سرباز جهل. هم سرباز خدا، هم سرباز شیطان. هم نفس لوّامه، هم نفس امّاره. منتها مثل من چون اهل گناه است، معاذ الله هر بار به گناه رسیده است، پای او لغزیده است و گناه انجام داده است، به مرور سربازهای خدا که در درون نفس من هستند کتک خورده و تضعیف شده هستند. وقتی دو تا سپاه مدام با هم درگیر بشوند، مدام یکی پیروز بشود، این سربازها ضعیف می‌شوند، دیگر در موارد بعدی معاذ الله اصلاً مقاومتی صورت نمی‌گیرد. گناه ایجاد بشود، منظره‌ی گناه، چشم می‌رود، فرصت گفتن حرام گفته می‌شود، شنیدن… این شخص دیگر در درون خود تعارض حس نمی‌کند. یکی از کارهایی که امامت امام، «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» می‌کند که ما به مجلس می‌آییم و به آن پناه می‌بریم. «یَا وَلِیَّ اللَّهِ»[۱۸] یا صاحب الزّمان «إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً» یکیی از آن‌ها این است که امام با ولایت تکوینی خود این جنود رحمانیّه‌ی نفس ما را تقویت می‌کند. اگر اجباری بدون اختیار من، من را به سمتی ببرند، این‌که فایده ندارد. باید من درست بشوم. چه کار می‌کند؟ جنود رحمانی من را تقویت می‌کند که بتوانند با آن‌ها مبارزه بکنند.

سیّد الشّهداء علیه السّلام وقتی دید حر دارد چموشی می‌کند، نگاه کرد ببیند چه دارد. عرض کردم به او نگاه می‌کند و بعد او را توسعه می‌دهد. چه بگویم که یک فرصتی فراهم بشود، این یک لحظه درگیر بشود به این‌که به سمت خیر بروم یا به سمت شر بروم؟ مثلاً اگر (حضرت) مشت می‌زد، حر هم مشت را می‌زد. این‌طور نبود که بخواهد حرمت نگه بدارد. می‌گفت: می‌جنگیم، شمشیر می‌کشید، حر هم شمشیر می‌کشید. حالا حر مثل من و شما نبود که خدا به او روزی کرده باشد موقعی که مادرش دارد به او شیر می‌دهد، با روضه به او شیر بدهد، با وضو شیر بدهد، از کودکی اسم امیر المؤمنین علیه السّلام را بشنود، از کودکی در مجلس‌های سیّد الشّهداء علیه السّلام بزرگ بشود، محبّت امیر المؤمنین علیه السلام را چشیده باشد.

احترام حر نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها

 امّا به ما گفتند: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»[۱۹] آدم آن چیزی را که بلد است عمل بکند، بقیه‌ی آن را خدا می‌رساند. حر یک چیز را بلد بود، آن هم این‌که فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها حبیبه‌ی رسول خدا است. این‌قدر این را می‌دانست. سیّد الشّهداء علیه السّلام دید هر چه بخواهد به او بگوید، این واکنش نشان می‌دهد و از چموشی نمی‌افتد. وقتی خواستند حرکت بکنند، حر مانع شد، فرمود: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ»[۲۰]، این عبارت ناسزا نیست، معاذ الله که سیّد الشّهداء علیه السّلام بخواهد به مادر کسی ناسزا بگوید. یعنی وقتی مادر تو، تو را درست تربیت نکرده است که مقابل بزرگتر خود چموشی می‌کنی، حقّ آن مادر این است که در عزای تو داغدار باشد. این ناسزا نیست ولی بالاخره کلامی هم که برای خیر به کسی بگویند، نیست. آن هم عرب! که اگر کسی اسم مادر او را بیاورد، بدتر از آن را به او می‌گوید. یک لحظه آمد بلافاصله جواب بدهد، دید این یک چیز بلد است، حالا درست است با بنی امیّه است، با معاویه و یزید است، شاید هیچ چیزی نمی‌داند، شاید صبح تا شب در حرام بوده است ولی یک چیز را می‌داند که اگر من الآن بخواهم جواب امام حسین را بدهم… گفت: اگر کسی غیر شما بود… یعنی همان کاری که حضرت باید می‌کرد چه بود؟ این‌که در درون این تعارض را برای حر ایجاد کرد که بگویم یا نگویم (نسبت به حضرت زهرا جسارت بکند یا نه). گاهی طرف بد دهان است، هر چه بگویید به سرعت جواب می‌دهد. آمد جواب بدهد، دید این‌جا نمی‌تواند حرف بزند. گفت: هر کسی نسبت به مادر من حرف می‌زند، بلافاصله جواب می‌دادم حر دو تا کار کرده است، این یکی از آن‌ها است- ولی راجع به مادر شما چه بگویم که حبیبه‌ی رسول خدا است، جز به خیر نباید راجع به او حرف زد.

البتّه باز هم از چموشی نیفتاد. هنوز ادب نکرده است. ولی اگر بخواهید خلاف دستور عمل بکنید، با تو می‌جنگم. جواب تو را نمی‌دهم (به شما بی‌احترامی نمی‌کنم) سیّد الشّهداء علیه السّلام کار خود را کرده است. این سپاه آمدند و با هم حرکت کردند تا به کربلا رسیدند، متوقّف شدند. حضرت را وادار به ایستادن کرد. گفت: باید همین جا بیاستید. کجا خیمه بزنیم؟ همان وسط که نه سایه است، نه به آب نزدیک است. حر می‌گفت: حتماً یا رشوه می‌دهند یا کوتاه می‌آید، همسر و فرزندانش با او هستند. حتماً جنگ نمی‌شود، آن‌ها هم این‌قدر ابله نیستند که بخواهند پسر پیغمبر را بکشند. بعد دید روز هفتم شد، آب را بستند. حر مدام منتظر است، یک طور یا حضرت کوتاه بیاید یا آن‌ها کوتاه بیایند. به روز نهم رسید. «یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحُسَیْنُ علیه السّلام»[۲۱] روزی که سیّد الشّهداء علیه السّلام و اصحاب ایشان محاصره شدند، روز نهم بود. در روایات ما مناسبت تاسوعا از شدّت عطش شروع شده است. شاید به همین جهت هم تهرانی‌ها برای حضرت عبّاس می‌خوانند. کم کم صدای العطش به گوش او (حر) می‌رسد.

کار بزرگ حر در اظهار شرمندگی نسبت به امام حسین علیه السّلام

چقدر درس در این موضوع است. کار دوم را انجام داد که این هنر می‌خواهد. ائمّه‌ی ما این‌طور یاد دادند. شما در مناجات شعبانیّه از ائمّهیاد گرفتید این‌طور بگویید، می‌گویید: «إِلَهِی إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی مِنْکَ (إلیک) عَمَلِی»[۲۲] خدایا اگر عمر من دارد تمام می‌شود و عملی به سمت تو نفرستادم، هیچ چیزی ندارم. «فَقَدْ جُعِلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی» همین که با این‌که شب است، در سجّاده است من هستم و خدا؛ ولی اقرار خیلی سخت است. شرم از گناه خیلی تلخ است. گاهی شرم، از آتش سوزان‌تر است. خدا نیاورد کسی مثلاً فرض کند فرزند یک خانواده‌ای را ناقص کرده باشد، بگویند: برو عذرخواهی بکن، برو اعتراف بکن، این بسیار تلخ است، خیلی سخت است. خیلی از دشمنان امیر المؤمنین علیه السّلام در پایان عمر می‌دانستند، حق با امیر المؤمنین علیه السّلام است می‌گفتند: «النَّارَ وَ لَا الْعَارَ» آتش را تحمّل می‌کنیم، این عار را، این ننگ را، این خجالت را نه. این عرق شرم سخت است، این‌قدر است که ما در مناجات شعبانیّه می‌گوییم: «فَقَدْ جُعِلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی» خدایا همین که در برابر تو اقرار کردم، این را جزء عمل من قرار بده.

روز نهم هم گذشت، اگر این شرم نبود یا اگر این تردید نبود که مگر می‌شود من را قبول بکند؟ شاید همان روز نهم می‌آمد. خود را بین بهشت و جهنّم دید، خدا بکند ما در جلسه‌ -در این ده روز- یک بار این‌طور برویم مقابل امام زمان علیه السّلام عرضه بکنیم، بگوییم: آقا در این جلسه‌ای که محلّ پرواز است، این همه آدم تغییر کردند، این همه آدم رشد کردند، خوب‌ها پرواز کردند، حبیب قبل از کربلا هم خوب بود ولی حبیب کربلا که نبود، حبیب شهید کربلا که نبود. بعدها هم این‌طور زیر و رو شدند. الآن هم این فرصت برای من و شما وجود دارد. این نیست که من قصّه‌ای تعریف بکنم، تاریخ مصرف آن گذشته باشد. هنوز هم وجود دارد.

حر با خود فکر کرد که اصلاً حسین بن علی من را قبول می‌کند؟ عرض کردم منّت بر سر ما هم گذاشت، اگر من قصّه‌ی حر را نشنیده بودم، هیچ وقت فکر نمی‌کردم در این شرایط هم امام کسی را می‌پذیرد. فقط این قسمت را از منابع متأخّر می‌گویم، هر چه گفتم برای منابع قدیمی معتبر است، این یک جمله را از منابع جدید می‌گویم که به نظر می‌رسد که درست باشد.

 حر خود را شکست، این کار دوم است. از روی شانس کسی به جایی نمی‌رسد. امیر المؤمنین علیه السّلام زبیر را در جمل صدا زد، فرمود: مگر به یاد نداری پیغمبر صلوات الله علیه گفت: علی را دوست داری یا نه؟ گفتی: بله. فرمود: یک روز با او مقابله می‌کنی، می‌جنگی با این‌که تو ظالم هستی. مثل این‌که همه چیز بر سر زبیر آوار شد. یک دفعه جا خورد، زبیر پسر عمّه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام هم است. این‌جا می‌آیی بگویی اشتباه کردم. به سمت سپاه برگشت، دید ده هزار تا آدم آوردیم، همه زبیر زبیر کنان آمدند، پشت سر این نماز می‌خواندند، برگشت دید بخواهد جلوی این‌ها سمت امیر المؤمنین علیه السّلام برود، خیلی ننگ است. عذرخواهی کردن تلخ است، سخت است. بالاخره هیچ چیزی شانسی نیست. درست است سیّد الشّهداء علیه السّلام سفره‌ای را پهن کرد، توری را پهن کرد که او را هم بکشد، نجات بدهد. کما این‌که بدتر از حر، حضرت شمر و عمر سعد را دعوت کرد. قصّه‌ی عمر سعد مفصّل است.

رفتار امام حسین علیه السّلام در برابر توبه‌ی حر

در منابع متأخّر یک جمله نوشتند، به نظر من می‌رسد که درست باشد. حر خیلی هم امید نداشت، از جمله‌ی او معلوم است که مطمئن نبود که حضرت او را قبول می‌کند. هنوز شیعه نبود. نوشتند: کفش‌های خود را به هم گره زد و به گردن خود آویخت. وقتی راه افتاد از این سپاه به آن طرف رفت، هزار تا آدم را خود او به کربلا آورده است. این‌ها دارند نگاه می‌کنند.

(افتادگی آموز اگر طالب فیضی) سر خود را پایین انداخت، آرام آرام آمد در راه هم می‌گفت: «اَللّهُمَّ اِنّی اَرعَبتُ قُلُوب اَحِبَّائِک»، «اللَّهُمَّ إِلَیْکَ أُنِیبُ [أَنَبْتُ‏] فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلَادَ نَبِیِّکِ‏»[۲۳] خدایا من دل فرزندان امام حسین را لرزاندم. دل زینب او را لرزاندم. اصلاً اجازه می‌دهد من با او حرف بزنم؟ سر خود را هم پایین انداخته بود، آمد تا مقابل حضرت قرار گرفت. سر او پایین است. گفت: «عَلَیْکَ مِنِّی السَّلَامُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» (این قسمت در منبع یافت نشد) با ناامیدی گفت: «ِهَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ» برای من هم امید به توبه وجود دارد؟ حضرت سه تا جواب داد. فرمود: «نَعَمْ تَابَ (یتوب) اللَّهُ عَلَیْکَ» خدا از تو می‌گذرد، بعد یک جمله‌ای گفته است من را کشته است. عرب چند جا این کلمه‌ای را که می‌گویم استفاده می‌کند، یکی از آن‌ها (موارد استفاده از این کلمه) این‌جا است. مدّت‌ها است منتظر یک مهمانی را هستند، دیدید مدام می‌رود در را باز می‌کند سر کوچه را نگاه می‌کند، ببیند آمد یا نیامد. وقتی نزدیک می‌شود، وقتی می‌خواهد وارد بشود، این کلمه را در چند موقع استفاده می‌کند یکی از آن‌ها این مورد است، می‌گوید: «إنزِل» یعنی هم خوش آمدی، هم یعنی خیلی وقت است که منتظر تو هستم. تا گفت: «عَلَیْکَ مِنِّی السَّلَامُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ» برای مثل من هم در کاروان شما (جایی هست) -یا صاحب الزّمان برای مثل من هم در سربازهای شما جایی پیدا می‌شود؟- حضرت فرمود: «نَعَمْ تَابَ (یتوب) اللَّهُ عَلَیْکَ إنزل (این کلمه در منبع یافت نشد)» من از همان روز منتظر تو بودم.

در کربلا هر کسی خواسته است به میدان برود، تا ضجّه نزده است، به پای حضرت نیفتاده است، حضرت اجازه نداده است. کسی فکر بکند بچّه‌ی ۱۳ ساله را جوگیر کردند، نه این‌طور نبود تا التماس نکند، حضرت نمی‌گذارد به میدان بروند. جز دو نفر، آقازاده‌ی او علی اکبر و این حر. گفت: حالا اجازه می‌دهی من هم جان خود را فدای شما بکنم؟ حضرت فرمود: تو به سرعت برو، این‌جا بایستی صدای العطش… «یا رحمه الله الواسعه و یا باب نجاه الأمه» نمی‌خواهم شرم تو را ببینم. حر به میدان رفت، جنگید، به زمین افتاد. وقتی صد نفر، پنجاه نفر، یک طرف هستند، سی هزار نفر یک طرف، این جنگ بچّه‌های ما -خدا آن‌ها را حفظ بکند، آن‌ها که شهید شدند را خدا رحمت بکند- چه در عراق، چه در سوریه بپرسید وقتی در خط بچّه‌ها زمین می‌افتادند، گاهی چند روز بدن‌ها می‌ماند. چون هر کسی بخواهد برود بدن‌ها را بیاورد، به خطر می‌افتد. سی هزار نفر که چند هزار تیرانداز آماده یک طرف است، کسی نمی‌تواند وسط میدان برود و به سراغ آن کسی که به زمین افتاده است برود، خطر جانی جدّی نزدیک به صد درصد دارد. دیگر وقتی زمین افتاد… آن کسانی که در کربلا زمین می‌افتادند، با یک شوقی سیّد الشّهداء علیه السّلام را صدا می‌کردند، سعید بن عبدالله وقتی جلوی سیّد الشّهداء علیه السّلام در نماز ایستاد، تیرباران شد، هر تیری هم که رد می‌شد او با صورت خود کاری می‌کرد تیر عبور نکند، نماز حضرت که تمام شد، به زمین افتاده بود، عرض کرد: «عَلَیْکَ مِنِّی السَّلَامُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ وَفَیْتُ» آقا وفا کردیم؟ شما دوست ندارید در راه امام زمان علیه السّلام جان بدهید، لحظه‌ی آخر یک سلام بکنی؟ ولی حر می‌گفت: من این‌قدر بیچاره هستم، همین که من را راه داده است به من منّت گذاشته است، زمین که افتاد سلام نکرد. چشم‌ها که بسته بود، یک لحظه دید زیر سرش نرم شد، چشم را که باز کرد، دید مولای ما وسط میدان رفته است، دو تا کار دیگر هم برای حر کرده است. درست است آن روز جواب نداد ولی در دل خود جلوی هزار تا سرباز راجع به مادر او اسمی چیزی برده شد، جواب نداد؛ شاید یک کدورتی در دل حر باشد، حضرت سر او را در آغوش گرفت، فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً»[۲۴] مادر تو اسم تو را درست حر انتخاب کرده است. آن جمله را هم اگر گفتم می‌خواستم تو را برگردانم. برای هیچ شهیدی در کربلا نداریم که امام حسین بالای سر بدن او مداحی کرده باشد جز حر. این خانواده این‌طوری هستند. شکسته، بیچاره، مأموای همه است، پناهگاه است، بالای سر او این‌طور گفت: «لَنِعْمَ الْحُرُّ حُرُّ بَنِی رِیَاحٍ»[۲۵] بهترین آزادمرد این دنیا حر بنی ریاح است. چقدر امام قدردان است. «وَ نِعْمَ الْحُرُّ عِنْدَ مُخْتَلَفِ الرِّمَاحِ» حر من که این همه تیر به او اصابت کرده است. اگر کسی جایی شرمنده است یا آبروی او در خطر است، به این آقا پناه ببرد.

پایان


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– سوره‌ی سجده،آیه ۲۴ و سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳

[۵]– الأمالی (للمفید)، ص ۳۳۸٫

[۶]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ‏۲، ص ۵۷۶٫

[۷]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۸]– سوره‌ی انسان، آیه ۸٫

[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۳۰٫

[۱۰]– بحار الأنوار (ط بیروت)، ج ‏۴۴، ص ۳۷۹٫

[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۴، ص ۳۱۵٫

[۱۲]– ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص ۲۵۹٫

[۱۳]– سوره‌ی کهف، آیه ۵۱٫

[۱۴]– روضه الواعظین و بصیره المتعظین (ط – القدیمه)، ج ‏۱، ص ۲۰۰٫

[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۴۸٫

[۱۶]– سوره‌ی انسان، آیه ۸٫

[۱۷]– سوره‌‌ی انبیا، آیه ۷۳ و سوره‌ی سجده، آیه ۲۴٫

[۱۸]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۱۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۸۲٫

[۲۰]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۸۰٫

[۲۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۴، ص ۱۴۷٫

[۲۲]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۸٫

[۲۳]– الأمالی (للصدوق)، ص ۱۵۹٫

[۲۴]– اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۰۴٫

[۲۵]– الأمالی( للصدوق)، ص ۱۶۰٫