در این متن می خوانید:
      1. تبیین حقیقت دعا
      2. آثار دعا
      3. دلایل ترغیب به دعا
      4. عفو گناه با فضل خدا و عذاب با عدل
      5. سبقت رحمت بر غضب
      6. رحمت مقتضی ذات خدا
      7. غضب مقتضی گناه گناهکاران
      8. علّت نجات حضرت یونس
      9. طلب بخشش از خدا عمق وجود
      10. آسان کردن عفو خدا بر بندگان
      11. محاسبه دقیق اعمال در قیامت
      12. توضیحی در مورد ضمیر شأن إنَّه
      13. رویگردانی حضرت یوسف از پیشنهاد همسر عزیز مصر
      14. توصیه‌ی حضرت سجّاد در نحوه‌ی دعا کردن
      15. ناشناخته بودن حکمت آفرینش زمین و آسمان و کهکشان‌ها
      16. روایت امیر المؤمنین در مورد عدل و عفو خدا
      17. غنای موهوم بشر
      18. نسبت دادن غنا به برداشت انسان در قرآن
      19. زمان طغیان انسان
      20. زمان استفاده از حرف تنبیه
      21. اشاره به یک مورد مهم با حرف تنبیه در مورد خدا
      22. تصرّع و التماس به درگاه خدا در دعا
      23. اظهار فقر در برابر خدا
      24. مثال‌هایی از بیگانه بودن با دعا
      25. اجابت شدن حاجات سهیلی با اشعار او
      26. اهمّیّت وجود همزان علم و معرفت
      27. تفاوت کتاب دعا و کتابی با موضوع دعا
      28.  معلومات بالای ابن فهد حلّی
      29. آگاهی خداوند به ضمیر بندگان
      30.  ضرورت توجّه به فقر آدمی
      31.  عظمت شخصیت آقا شیخ محمّد بهاری
      32. ناامید نشدن از دعا کردن 
      33. اسلام دین عقل
      34. شناخت دین
      35. ذکر آقا شیخ محمّد بهاری در بیدار شدن نیمه‌ی شب
      36. عبادت خدا با کمک به خلق
      37. برطرف کردن مشکلات با دعا
      38. اشاره‌ی آیه به برطرف کردن مشکلات همه‌ی مضطرّین
      39. آگاه بودن خدا به فقر انسان

FatemiNia-13941113-Sahifeh36-ThaqalainSite (1)«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ و عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللِّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

از برکات دعای دهم إن‌شاءالله تعالی اخذ می‌کنیم و همین‌طور که خود شما می‌دانید این‌ها سیری در صحیفه است، اگر إن‌شاءالله دعا بفرمایید شاید هم مثلاً باز موضوعات دیگر هم در این‌جا وجود دارد اشاره بکنیم. منتها دیگر صحیفه الحمدلله عزیزان که این‌جا می‌آیند اهل فضل هستند، بالاخره یک مواردی هم دارد که بعضی‌ها حالا آن‌ها که این‌جا نمی‌آیند، در جاهای دیگر هستند. شاید برای آن‌ها سخت باشد، من هم ملاحظه می‌کنم.

تبیین حقیقت دعا

دعای دهم «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی اللَّجَإِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى»[۱] موضوع این دعا پناه بردن به پروردگار است. حالا یک چیزی مختصر در وقت‌هایی دیگر هم خدمت شما عرض کردم، امشب بگویم توجّه بکنید. باز هم دارم می‌گویم یک فضایلی دارید، استعدادی دارید، خدا را شکر بکنید. ببینید تعارف نداریم، غالب مردم را که می‌بینیم حقیقت دعا برای آن‌ها تبیین نشده است. مثلاً دیگر همین. دعا بکنیم که فلان کار بشود، اگر نشد دیگر هیچ چیزی، خدا روی خود را از ما برگردانده است. نمی‌دانم فراوان از این حرف‌ها می‌شنوید. خدا می‌داند تا با جان خود درنیابیم که هدف از دعا چیست، ما هم مثل آن‌ها می‌شویم. ما دعا کردیم، نشد. رفتیم مشهد نشد. کربلا رفتیم نشد. از این حرف‌ها.

FatemiNia-13941113-Sahifeh36-ThaqalainSite (2)

آثار دعا

هدف اصلی از دعا ترّقی روح است، انس با حضرت پروردگار است. یک چیزی خواستن است، همه‌ی اختلاف‌ها این‌جا است که خدا می‌خواهد یک چیزی به من بدهد، خود من (العیاذ بالله) مصلحت‌اندیشی خود را از خدا بالاتر می‌دانم، می‌گویم: نه باید آن را به من می‌داد، اصلاً این را نمی‌خواهم. خیلی عجیب است که اگر از درگاه ربوبیّت، از درگاه کبرایی تو بتوانی یک چیزی بگیری، خیلی مهم است، یک چیزی بگیری. اوّلاً ترّقی روح است، ثانیاً یک چیزی گرفتن است علی الاطلاق. البتّه این منافات ندارد با این‌که ما بگوییم هدف از دعا ترّقی روح است، چیزی هم از خدا می‌خواهیم منافات ندارد. یعنی خود ایشان فرمودند، چیزی هم بخواهید. آن را هم می‌خواهیم منتها آن که می‌خواهیم یک وقت نمی‌دهند، این بنده طاقت ندارد. مأیوس می‌شود. دیر می‌دهند، عوض آن یک چیز دیگر می‌دهند، می‌گوید: نه من عوض نمی‌خواهم، همین را که می‌خواهم. خوب این نمی‌شود.

دلایل ترغیب به دعا

خدا یک چیزی را انتخاب کرده است، اعتراض می‌کنی. اصلاً از پروردگار چیزی گرفتم، خیلی مهم است. عجب حرفی است. ما قدر این را نمی‌دانیم. یعنی ما به درگاه خدا برویم، یک چیزی می‌دهد، این خیلی مهم است. این یک چیز چیست؟ یک وقت دفع بلا از شما است. از اهل بیت شما است، یک وقت است رفع درجات است، یک وقت یک گناهی کردی، اثر وضعی آن را خنثی می‌کند. یکی دو تا که نیست. بی‌جهت نیست که این‌قدر ما را ترغیب به دعا کردند. خیلی آثار دارد. خواستم امشب این‌ها را بگویم که دیگر فردا تکرار نکنم. مقصود ترّقی روح و یک گرفتن یک چیزی است. هر چیزی گرفتی غنیمت است.

عفو گناه با فضل خدا و عذاب با عدل

«وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی اللَّجَإِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى». این را یک چند جمله‌ای برای شما بگویم، یک چیزهایی هم وجود دارد که إن‌شاءالله به آن می‌رسیم. «اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِکَ» عجب هیچ کسی از خدا طلب ندارد، همه بدهکار هستند. «اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِکَ» خدایا اگر خواستی از ما عفو بکنی، به فضل تو است. برای تفضّل است و الّا ما کاری کردیم؟ نه. ما طلبکار هستیم؟ نه. «وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِکَ» اگر خواستی ما را عذاب بکنی آن هم با عدل تو است. تو عادل هستی، از پدر و مادر مهربان‌تر هستی. تو بی‌جهت کسی را عذاب نمی‌کنی. حالا این باشد تا بگویم که چرا اوّل عفو را گفته است.

علّت تقدّم عفو بر عذاب  اوّل عفو را می‌گوید بعد عذاب را می‌گوید چرا؟ می‌فرماید: «وَ تَقدیمُ المَغفِرَهِ عَلى التِّعذیبِ للإیذانِ بِسَبقِ رَحمَتِهِ غَضَبَه»[۲] اوّل مغرفت را می‌گوید، بعد عذاب را می‌گوید، اوّل می‌گوید: اگر بخواهی ما را می‌بخشی، اگر نه که عذاب می‌کنی. تقدیم مغفرت به تعذیب برای این است که می‌فرماید علام بکند که رحمت بر غضب سبقت دارد. اوّل رحمت است. «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[۳] ای خدایی که رحمت او بر غضب او سبقت دارد. اوّل رحمت است. اصلاً غضبی در کار نیست. بعد حالا اگر نشد غضب.

سبقت رحمت بر غضب

در دعاهای دیگر در همین صحیفه داریم که «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ»[۴] تو همان خدایی هستی که رحمت تو جلوتر از غضب تو راه می‌رود. اوّل رحمت است. یک چیز دیگر هم وجود دارد این خیلی زیبا است، این را هم گوش بدهید. این سیّد علی خان (رضوان الله علیه) واقعاً عالم بوده است. می‌فرماید: یکی این است که برای این‌که رحمت بر غضب سبقت دارد، مغفرت را بر عذاب ایشان سبقت داده است.

رحمت مقتضی ذات خدا

دوم این است که «وَ لِأنَّهَا مِن‏ مُقتَضیاتِ الذِّاتِ دونَه»[۵] آفرین بر این نکته. می‌گوید: برای این‌که رحمت از مقتضیّات ذات است. اصلاً می‌خواهد رحمت بکند.

من نکردم خلق را تا سودی کنم            بلکه بهر بندگان جودی کنم.

اصلاً می‌خواهد رحمت بفرستد، می‌خواهد خوبی بکند. چرا؟ این رحمت از مقتضیّات ذات است. «دونَه» غیر از غضب.

غضب مقتضی گناه گناهکاران

  «فَإنَّهُ مِن مُقتَضیاتِ سَیِّئاتِ العُصَاه» می‌گوید: غضب از مقتضیّات گناهان گنهکاران است. غضب برای او نیست، از ناحیه‌ی ما است.

علّت نجات حضرت یونس

 چرا حضرت یونس نجات پیدا کرد؟ برای این‌که عفو را به ذات نسبت داد، گناهان را به خود نسبت داد. آن‌ها پیغمبر هستند، انبیاء معصوم هستند، این ظاهر امر را داریم می‌گوییم «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ * لَلَبِثَ فی‏ بَطْنِهِ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ‏‏»[۶] اگر این تسبیح را نمی‌گفت، نفس تسبیح‌بازی و مقدّس بازی نیست. یعنی این حقیقت را نمی‌فهمید که «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ»[۷].

طلب بخشش از خدا عمق وجود

 الآن پیش من می‌آیند می‌گویند: حاج آقا چند تا یونسیه بگوییم. اصلاً همه چیز مبتذل شده است. این چه کاری است. اوّل برو در خانه اخلاق خود را درست بکن. به مادر خود داد بزن، حالا آمده است می‌گوید: چند تا یونسیه بگویم. شما به جای من باشید چه کار می‌کنید؟ این حرف‌ها چیست. یک بار است، حرف زدن یک بار است. آدم از پدر خود می‌خواهد معذرت بخواهد، چند دفعه می‌خواهد. دیگر از سر شب تا صبح می‌رود مزاحم پدر خود می‌شود. پدر معذرت می‌خواهم من را ببخشید. یک بار است. یک بار با جان خود بگویی: «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ» ببین تو پاکیزه هستی، رحمت، خوبی‌ها از مقتضیّات ذات تو است، اگر حالا ما این‌جا افتادیم، چرا افتادیم؟ «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» من این کار را کردم.

آسان کردن عفو خدا بر بندگان

رحمت مقتضیّات ذات است ‏«فَإنَّهُ مِن مُقتَضیاتِ سَیِّئاتِ العُصَاه» امّا غضب از مقتضیّات سیّئات عصاه است. حالا در این‌جا چیزهای دیگر هم وجود دارد. خدایا تو یک چنین خدایی هستی. رحمت تو هم بر غضب تو پیشی می‌گیرد. «فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَکَ بِمَنِّکَ» این عفو خود را بر ما آسان بکن. «وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِکَ بِتَجَاوُزِکَ» تجاوز یعنی گذشت. خدایا پس عفو خود را برای ما آسان بکن و با گذشت خود، ما را از عذاب خود پناه بده. یعنی چه؟ این‌جا یک اشاره‌ای وجود دارد. می‌فرماید: این‌جا مقصود از «فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَکَ» می‌گوید: یعنی این است که مدّاقه نباشد، مناقشه نباشد، خدا مدّاقه نکند، مناقشه نکند. خدا اهل مدّاقه نیست، یک چیزهایی که خیلی رقم درشت است، خدا در برابر آن‌ها تعذیب می‌کند و الّا خیلی از چیزها را خدا نادیده می‌گیرد.

محاسبه دقیق اعمال در قیامت

در این‌جا در حاشیه یادداشت کردم یکی از بزرگان، آن بزرگ بسیار بزرگ بود. از دنیا رفته بود. مادون معصوم یک لغزشی دارد. پایین‌تر از معصوم لغزش دارد. إن‌شاءالله که می‌خواهیم نداشته باشیم. بنابر این است که نداشته باشیم، امّا یک وقت داشتیم، پس ما باید دیگر چه کار بکنیم؟ معصوم که نیستیم. می‌گوید: این آدم از دنیا رفت، بعد از مردن او را دیدند. گفتند: تو را چه کار کردند؟ تو که این‌قدر خوب بودی، با تو چه کار کردند؟ گفت: «حَاسَبُونَا فَدَقَّقُوا» حساب کشیدند، خیلی هم دقّت کردند. «ثُمَّ مَنُّوا فَأعتَقُوا» سپس منّت گذاشتند، احسان کردند ما را آزاد کردند. گفتند: حالا دیگر برو. خوب حالا إن‌شاءالله به این‌جا می‌رسیم.

توضیحی در مورد ضمیر شأن إنَّه

 «فَإِنَّهُ لَا طَاقَهَ لَنَا بِعَدْلِکَ» با خدا باید درست صحبت بکنیم. پروردگارا «فَإِنَّهُ لَا طَاقَهَ»، «فَإِنَّهُ» یعنی چه؟ إنه ضمیر شأن است. ببین این به جایی برنمی‌گردد، به یاد شما باشد در قرآن هم که تلاوت می‌کنید، ضمیر شأن زیاد داریم. بعضی‌ها ضمیر شأن را نمی‌دانند چیست و اشتباهات زیاد پیش می‌آید. یک مثال برای شما می‌گویم. در سوره‌ی مبارکه‌ی حضرت یوسف (علیه السّلام) داریم که خلاصه آن پیشنهادی که به حضرت یوسف شد، «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»[۸] من به خدا پناه می‌برم. «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» حالا یک عدّه می‌گویند که  این ضمیر را به عزیز مصر برمی‌گرداند. می‌گوید: وقتی که خرید «وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی‏ مَثْواهُ»[۹] این‌که این را خرید و آورد خوب می‌دانست این چه گوهر گران‌بهایی است، فهمید. لااقل اوّلیات قضیه را فهمید. «وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ» آن کسی که از مصر این را خریده بود، چه گفت: «لاِمْرَأَتِهِ» به زن خود گفت: «أَکْرِمی‏ مَثْواهُ» جایگاه این را گرامی بدار. «عَسى‏ أَنْ یَنْفَعَنا» شاید این به ما سود برساند. «أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» یا اصلاً این را فرزند خود قرار بدهیم. او را به فرزندی قبول بکنیم.

رویگردانی حضرت یوسف از پیشنهاد همسر عزیز مصر

می‌گویند این‌جا حضرت یوسف اشاره به این می‌کند. تو که پیشنهاد از ما می‌کنی، می‌دانی همسر تو چه گفت؟ همسر تو گفت: «أَکْرِمی‏ مَثْواهُ» به یاد او افتاد. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» بعضی‌ها می‌گویند که نه حضرت یوسف بزرگتر از این است که آن‌جا خدا را باید اوّل ببیند، بعد عزیز مصر را. آن‌ها که می‌گویند: عزیز مصر را می‌گویند، می‌گویند: حالا این ناجوانمردی است، این نمک‌ناشناسی است من خیانت بکنم. حالا این‌ها می‌گویند، امّا یک عدّه می‌گویند: نه، خدا را می‌گوید. خدا وقتی جایگاه من را گرامی نگه داشته است، به من موقعیت داده است، من چرا این گناه را مرتکب بشوم. «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» حالا «إِنَّهُ رَبِّی» سر آن «إِنَّهُ رَبِّی» اوّل هم اختلاف است که حالا به عزیز مصر برگردانیم یا به خدا یا به ضمیر شأن حساب بکنیم که من الآن نمی‌خواهم وارد بشوم. «إِنَّهُ» دوم که من دیدم اشتباه می‌کنند، «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏»[۱۰] یعنی چه؟ یک کسی می‌گفت: یعنی آن خدا، نه این‌جا ضمیر به خدا برنمی‌گردد. اصلاً دیگر «إِنَّهُ» ضمیر شأن است، شأن کلام این است که ظالمین رستگار نمی‌شوند. در فارسی می‌گوییم واقعیت این است که امروز فلان شخص به این‌جا آمد من چنین به او گفتم. واقعیت این است که من فلان شخص را دوست ندارم. این که ما می‌گوییم این را در عربی ضمیر شأن می‌گیرد.

FatemiNia-13941113-Sahifeh36-ThaqalainSite (3)

توصیه‌ی حضرت سجّاد در نحوه‌ی دعا کردن

«فَإِنَّهُ لَا طَاقَهَ لَنَا بِعَدْلِکَ» واقع امر این است که ما طاقت عدل تو را نداریم. این یک واقعیت است، باید با خدا درست صحبت بکنیم. (العیاذ بالله) نمی‌شود برای خدا سینه سپر بکنی بگویی هر کاری می‌خواهی بکنی، بکن. این‌ها عرفان‌بافی است، این‌ها عرفان نیست. حضرت سیّد السّاجدین مولای ما (سلام الله علیه) به یک مردی رسید، دید نشسته است دارد عرفان می‌بافد. ما عرفان داریم ولی عرفان بافتنی نیست، عرفان یافتنی است. این را به یاد داشته باشید اگر بافتید این عرفان نمی‌شود. منکر عرفان که نیستیم، عرفان معرفه الله است. اصلاً برای این به دنیا آمدیم. امّا عرفان بافتنی نیست، یافتنی است. این داشت می‌بافت. می‌گفت: «اللهم انی اسئلک البلاء و الصبر علی البلاء» «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الصَّبْرَ»[۱۱] سینه‌ی خود را هم سپر کرده بود، ای بدبخت، بیچاره انسان، در مقابل خالق عالم، داری چه کار می‌کنی؟ خدای عالم زمین و آسمان را آفریده است، این کهکشان‌ها را آفریده است که هیچ کسی آخر نفهمیده است آخر این کهکشان‌ها به کجا می‌رسد، در نهایت چه می‌شود.

ناشناخته بودن حکمت آفرینش زمین و آسمان و کهکشان‌ها

 اگر هم بفهمند حکمت آن را نمی‌دانند. حکمت این کهکشان‌ها چیست، هیچ کسی نمی‌داند. حکمت این قعر دریاها، این حیوانات. بشر از این‌ها گزارش می‌دهد، کسی حکمت آن را نمی‌داند، فلسفه‌ی آن را نمی‌داند. خوب انسان در مقابل این خدا بیاستد، بگوید که من از تو بلا می‌خواهم. «اللهم انی اسئلک البلاء و الصبر علی البلاء» «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الصَّبْرَ» خدایا من بلا می‌خواهم، صبر هم می‌خواهم، صبر بر بلا هم می‌خواهم. حضرت سجّاد رسید، فرمود: این چه می‌گوید. این‌طور نگو. بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْعَافِیَهَ وَ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَهِ»[۱۲] خدایا من از تو عافیت می‌خواهم و شکر بر عافیت هم می‌خواهم. مگر بیکار هستی که بلا می‌خواهم؟ ما طاقت نداریم، تعارف نیست.

روایت امیر المؤمنین در مورد عدل و عفو خدا

«فَإِنَّهُ لَا طَاقَهَ لَنَا بِعَدْلِکَ» می‌فرماید: شأن مطلب این است که ما طاقت عدل تو را نداریم. «وَ لَا نَجَاهَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِکَ» از این طرف هیچ کسی بدون عفو تو نجات پیدا نمی‌کند. سیّد علی خان (رضوان الله علیه) این‌جا از امیر المؤمنین هم شاهد آورده است. امیر المؤمنین (سلام الله علیه) یک دعای عجیب و غریبی دارد که در نهج البلاغه آمده است، یک وقت إن‌شاءالله آن را برای شما می‌خوانم که آخر آن این است که «اللَّهُمَّ احْمِلْنِی عَلَى عَفْوِکَ وَ لَا تَحْمِلْنِی عَلَى عَدْلِکِ‏»[۱۳] خدایا من را به عفو خود حمل بکند و بر عدل خود حمل نکن. بعد به خدا عرض می‌کند: «یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَاءِ» ای غنی اغنیاء. یعنی غنی‌ترین غنی.

غنای موهوم بشر

 چون اغنیاء چه هستند؟ غنای حقیقی برای خدا است. غنای بشر موهوم است. بله حرفی نیست، می‌دانیم کسی پول داشته باشید، بد نیست و خیلی کارها می‌تواند بکند ولی خوب در آخر موهوم است. درست دقّت بکند، خدا إن‌شاءالله همه را حفظ بکند. همین یک صندوق پر از دلار خدا نکند اگر یک بیماری برسد که گاهی وقت‌ها می‌رسد با این‌که پزشکی این همه پیشرفت کرده است، باز هم یک مواردی وجود دارد که جدّاً تشخیص داده نمی‌شود. من الآن موردهایی از دوستان و فامیل‌های خود دارم چندین سال است افتادند، خیلی می‌آیند می‌روند، خوب علم طبّ هم پیشرفت کرده است، شکّی نیست که پیشرفت دارد ولی رسماً می‌گوییم نمی‌دانیم چیست. ما نمی‌دانیم منشأ این بیماری چیست. خوب اگر این غنا، غنای حقیقی بود، اصلاً بیماری‌هایی که اطبّای حاذق تشخیص نمی‌دهند، جلوی آن را می‌گرفت. پس اصلاً غنای بشر موهوم است. بله منکر نیستیم با این‌که پول داشته باشد چه کار می‌کند، چه کارهایی می‌تواند بکند. بله ماشین می‌خرد، چه می‌کند، خانه می‌خرد، آپارتمان می‌خرد، اجاره می‌دهد، همه را می‌دانیم امّا کل اگر دقّت بکنید موهوم است. حالا آن تمام می‌شود و می‌رود. دزد می‌برد، آتش می‌گیرد. غنایی که آتش بگیرد، سودی ندارد.

نسبت دادن غنا به برداشت انسان در قرآن

 برای همین هم در گذشته خدمت شما عرض کردم یکی از ظرایف قرآن این است که خدا غنا را همیشه به انسان نسبت نمی‌دهد، به برداشت انسان نسبت می‌دهد. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى»[۱۴] چقدر قرآن زیبا صحبت می‌کند. بله پول داشته باشد، طغیان می‌کند. مقام داشته باشد، تقوا نداشته باشد طغیان می‌کند، این‌ها را می‌گوید، همه‌ی این‌ها وجود دارد، ظرافت قرآن در همین است. نمی‌گوید نه قدرت پول هیچ تأثیر ندارد، نه چرا تأثیر دارد. قدرت هم تأثیر دارد، پول هم تأثیر دارد. چرا ندارد؟ بالاخره هیچ شکّی نیست که تأثیر دارند. بالاخره آدم که پول داشته باشد دست او بازتر است، قدرت داشته باشد دست او بازتر است. شکّی نیست امّا آخر کار را دقّت بکنید «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى» بله جنس انسان، این انسان طغیان می‌کند.

FatemiNia-13941113-Sahifeh36-ThaqalainSite (4)

زمان طغیان انسان

 چه زمانی؟ «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» وقتی که فکر بکند که بی‌نیاز شده است. این را دقّت داشته باشید نمی‌گوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى» «اذا استغنی» انسان طغیان می‌کند وقتی بی‌نیاز شود، چون می‌داند انسان بی‌نیاز نمی‌شود. «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» فکر بکند که بی‌نیاز شده است. این «رَآهُ» از افعال قلوب است. کسی که سوار کشتی باشد، دو، سه ماه، پنج ماه در کشتی باشد، فکر می‌کند که آفتاب از داخل دریا درآمد و غروب هم که می‌شود فکر می‌کند، آفتاب به داخل دریا رفت. این فکر می‌کند، مسافرهای سابق، پیرمردها بودند می‌گفتند: شش ما بودیم، آفتاب از داخل دریا بیرون می‌آمد، شب هم داخل دریا می‌رفت. فکر می‌کردند. این چشم است دیگر اشتباه می‌کند. از افعال قلوب همین است که اشتباه می‌کنند. می‌گوید: خود را بی‌نیاز ببیند. این‌ها از افعال قلوب هستند. «یَا غَنِیَّ الْأَغْنِیَاءِ» ای غنی‌ترین غنی‌ها. غنی اغنیاء. این‌که غنای حقیقی برای او است.

زمان استفاده از حرف تنبیه

 «هَا، نَحْنُ عِبَادُکَ» این‌جا یک صحبتی وجود دارد دقّت بفرمایید. «هَا» حرف تنبیه است. حرف تنبیه همیشه وقتی استعمال می‌شود که ما می‌خواهیم به این مخاطب آگاهی بدهیم. می‌گوییم هان پدر خود را احترام بکن. هان این‌جا مادر تو است. (هان ای دل عبرت بین) که خاقانی گفته است. هان برای تنبیه است.

اشاره به یک مورد مهم با حرف تنبیه در مورد خدا

«هَا، نَحْنُ عِبَادُکَ» این‌جا می‌گوید: «فِإن قُلتَ: قَد قَرَّروا أنَّ مَعنَى التَّنبیه إیقَاظُ السَّامِع»[۱۵] اگر بگویی که لغویّون و نحویّون مقرّر کردند که معنای تنبیه بیدار کردن سامع است. «وَ تَنبیهُ مِن سِنَهِ الغَفلَه» بیدار کردن او از خواب غفلت است. «لِتَتَمَکَّن الجُملَهِ فِی ذِهنِهِ» برای این‌که جمله در ذهن متمکّن باشد. «وَ یَتَفَطَّنَ لِمَا یُقَال» که زیرک باشد، خوب بفهمد که چه چیز گفته می‌شود. «وَ هَذا المَعنى مُستَحیلٌ فِی خِطَابِ اللّه تَعالى» این معنا در مورد خدا محال است، خدا همه چیز را می‌داند. حالا بیاییم بگوییم هان به خدا چرا هان می‌گوییم؟ هان حرف تنبیه است، برای بیدار کردن مخاطب است، برای چه به خدا گفته می‌شود؟ «فَکَیفَ جَاءَ بِحَرفِ التَّنبِیهِ فِی خِطَابِهِ» جواب دارد. می‌گوید: «قُلتُ» گوش بدهید این‌ها عالم هستند حرف می‌زنند انسان باید استفاده بکند. این سیّد علی خان عالم است. «قُلتُ لَمَّا کَانَ التَّنبیِهُ یَستَلزِمُ اهتِمامَ المُتَکلِّمُ بِالمَقصود» می‌گوید: تنبیه مستلزم اهتمام متکلّم است، متکلّم می‌خواهد مقصود خود را خوب برساند. می‌گوید حالا این‌جا در مقابل خدا این نیست که خدا را (نعوذ بالله) بیدار بکنیم، به خدا می‌خواهیم بگوییم این برای ما خیلی مهم است. «کَانَ الغَرضُ مِنَ المَجی‏ءٌ بِحَرفِهِ فِی خِطَابِهِ سُبحَانَه إظهَارُ الإهتِمام بِالمَقصود» ما می‌خواهیم بگوییم برای ما مهم است.

FatemiNia-13941113-Sahifeh36-ThaqalainSite (5)

تصرّع و التماس به درگاه خدا در دعا

«فَهُوَ مِن قَبیلِ التَّضرّع» دقّت بکنید «وَ الإلحَاح المُطُلوبُ فِی الدُّعَاء لَا تَنبیهُ المُخَاطبُ وَ إیقَاظهُ» می‌گوید: این‌که الآن ما می‌گوییم تأکید می‌کنیم از باب تضرّع است، التماس است که در دعا مطلوب است نه این‌که بگویی خدا (العیاذ بالله) تو نمی‌دانی. می‌گوییم: هان ای خدا ما بیچاره هستیم، بندگان تو هستیم، بر اضطرار افتادیم. ما… این یک نوع تضرّع حساب می‌شود. مثل این نیست که مخلوق بگوییم هان، به خدا هان گفتن یعنی این مطلب برای من مهم است، به تو التماس می‌کنم به داد من برس. یک کسی می‌رود به یک کسی می‌گوید: این پول امروز برای من جنبه‌ی حیاتی دارد، این را خواهش می‌کنم امروز به من قرض بده. برای من حیاتی است، دارد التماس می‌کند، نمی‌خواهد او را تنبیه بکند. متنبّه بکند.

اظهار فقر در برابر خدا

«هَا، نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ» ما بندگان تو هستیم، در مقابل چشمان تو هستیم، در برابر تو هستیم. «وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیْکَ» من فقیرترین فقیر به سوی تو هستم. «فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِکَ» خدیا با وسع تو این فقر ما را خود تو جبران بکن. تو قوی هستی، ما چیزی نداریم. «وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِکَ» ما ضعیف هستیم، امید ما را به منع خود قطع نکن. هزاری هم بیاییم بگویم دعا برای ترّقی روح است، باز هم می‌گویم نداد. ضعیف هستیم. شیطان هم بیکار نیست. این‌ها را به ما یاد می‌دهد. «وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِکَ».

 خوب اگر خدایی ناکرده تو ندهی ما چه کار بکنی؟ این‌ها را گوش بدهید تمام این‌ها التماس است، تمام این‌ها تضرّع است. (العیاذ بالله) این‌ها محاکمه کردن خدا نیست، التماس است، تضرّع است. می‌گوید: «فَإِلَى مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ» اگر تو محروم کردی پس ما کجا برویم؟! «وَ إِلَى أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ» از در خانه‌ی تو به کجا برویم؟!

مثال‌هایی از بیگانه بودن با دعا

 یک شعری در این‌جا است، در گذشته برای شما خواندم، در حاشیه یادداشت کردم. یک اشاره بکنم این را دقّت بکنید این دعاها یا این اشعار از این قبیل که می‌گوییم به الفاظ این‌ها چشم ندوزید. برای این‌که ما همین‌طور بار آمدیم، همین را به کسی بگویی، می‌گوید: چه وقت بخوانم. صبح باشد اشکال ندارد، شب اشکال ندارد. حتّی یک وقت من یک مراجعه کننده داشتم شاید این‌طور بود باور بکن خیلی وقت پیش آمد گفت: این که شما گفتید اگر من در ایوان بخوانم خوب است؟ حالا تا این‌جا پیش رفته است در ایوان خانه… این حرف‌ها چیست می‌زنید؟ این‌ها نشان می‌دهد که هنوز با دعا بیگانه است، هنوز نمی‌داند باید چه کار بکند.

اجابت شدن حاجات سهیلی با اشعار او

یک نفر به نام سهیلی بوده است، این نابنیا بوده است و خلاصه عجیب است ک خدای متعال به بعضی از این نابیناها قدرت‌های فوق العاده می‌دهد که در میان آن‌ها آدم‌هایی وجود دارد که خیلی موفّق بودند، اثرگذار هم بودند. این سهیلی سیره‌ی ابن هشام را شرح کرده است. دو جلد بزرگ است. ایشان یک شعری دارد. این را گوش بدهید مهم است. می‌گوید: و الله من با این شعرها -گفتن والله هم شوخی نیست. آدم این را دروغ بگوید اصلاً باطن انسان مسخ می‌شود- والله من خدا را با این‌ها نخواندم، مگر این‌که به من داده است. این را داشته باشید، یک.

اهمّیّت وجود همزان علم و معرفت

 دو این است که یکی از کبار علمای ما که بین علم و معرفت را جمع کرده بود. یعنی چه علم و معرفت را با هم جمع کرده بود؟ اگر بین علم و معرفت را جمع نکند، هیچ چیزی نمی‌شود و به هیچ چیزی نمی‌رسد. یکی از علمای بزرگ ما که جامع بین علم و معرفت بود ابن فهد حلّی بوده است. ابن فهد از بزرگان بوده است، الآن نمی‌خواهم وارد بحث بشوم. خیلی بزرگ بوده است.

FatemiNia-13941113-Sahifeh36-ThaqalainSite (6)

تفاوت کتاب دعا و کتابی با موضوع دعا

 ایشان کتابی دارد به نام عدّه الدّاعی. این کتاب، کتاب دعا نیست، موضوع دعا است. یک وقت کتاب دعا داریم، می‌گوید: این را بخوان، شب‌ها این را بخوان، روزها این را بخوان، یک وقت است نه موضوع دعا است. اصلاً دعا یعنی چه. عده الدّاعی در موضوع دعا است. یک وقت است من طلبه‌ی نادان مثلاً چیزی از من دلبری بکند، این مهم نیست. امّا از ابن فهد حلّی چیزی دلبری بکند که خود او علومی داشته است که آن را با خود برد، چون اهلی پیدا نکرد، اهلیّت نبوده است.

 معلومات بالای ابن فهد حلّی

من نمی‌دانم الله اعلم بعضی‌ها می‌گویند آن جنگ مشعشعیان که خیلی خانمان سوز بوده است، نمی‌دانم حالا، وارد آن بحث‌ها نمی‌شوم. می‌گویند که از کسانی که آتش آن جنگ را افروختند مثلاً بعضی‌ها می‌خواستند از علوم او بدزدند حالا موفّق نشدند، به هر حال خیلی حرف‌ها این‌جا وجود دارد که نمی‌خواهم بگویم. مرد بزرگی بوده است. این اشعار سهیلی از او دلبری کرده است. خیلی مهم است که یک آدمی کوه معرفت، کوه عرفان این از او دلبری بکند. من این را در جوانی حفظ بودم محلّ شاهد در این‌جا نوشتم. در اوّل می‌گوید:

آگاهی خداوند به ضمیر بندگان

«یَا مَن یَرى مَا فِی الضِّمیرِ وَ یَسمَعُ»[۱۶] ای خدایی که ضمیر بندگان را می‌بینی. ناله‌ی آن‌ها را می‌شنوی، «یَا مَن إلیهِ المُشتَکى وَ المَفَزعُ» تا می‌آید به این‌جا می‌رسد. می‌گوید: دو تا بیت القصید. حالا بیت القصید یک دانه می‌شود، من می‌گویم این‌جا دو تا است. یکی از آن‌ها این است که این‌جا الآن چه خواندیم؟ «وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیْکَ»[۱۷] به ما یاد می‌دهد. فقر خود را بدانیم.

 ضرورت توجّه به فقر آدمی

یکی این است که آن‌جا می‌گوید: خدایا من هیچ وسیله‌ای ندارم از تو چیزی بگیرم. چه دارم؟ می‌گوید: «مَا لِی سِوى فَقری إلیکَ وَسیلهٌ»[۱۸] من جز فقر خود وسیله‌ای ندارم. همین که متوجّه شدم فقیر هستم «بِالافتِقَارِ إلیکَ فَقری أدفَعُ» همین که می‌فهم به سوی تو فقیر هستم، فقر من دفع می‌شود. من چیزی نیستم، چیزی ندارم. این یک. دوم خیلی مهم است. «مَا لِی سِوى قَرعی لِبَابِکَ حِیلهٌ».

 عظمت شخصیت آقا شیخ محمّد بهاری

آقا شیخ محمّد بهاری (رضوان الله علیه) کسی بوده است که من خبرهای دسته‌ی اوّل از او دارم به اذن الله. چون خدا مرحمت کرد من آیت الله آقا شیخ محمّد حسین بهاری را زیارت کردم. شیخ محمّد حسین بهاری. ایشان معلومات دسته‌ی اوّل از شیخ محمّد بهاری و آقا میرزا جواد آقای ملکی داشت که این‌ها را من بعضی وقت‌ها گفتم. این‌قدر بدانید و آگاه باشید در متأخّرین نظیر شیخ محمّد بهاری نیامده است. یعنی بزرگی روح او، عظمت روح او را کسی دریابد، نمی‌دانم چه می‌شود. خیلی بزرگ است.

FatemiNia-13941113-Sahifeh36-ThaqalainSite (7)

ناامید نشدن از دعا کردن 

ایشان مکتوباتی دارد. در آن مکتوباتی خود به یکی از شاگردان خود گفته است در هیچ حال و هیچ زمان دست از گدایی برندارید. ببین این در زدن را هیچ وقت رها نکنید. آقا این‌قدر دعا کردم چه شد؟ خدا شاهد این شیطان است، والله این شیطان است. این‌قدر دعا کردم نشد، اگر می‌خواست بدهد می‌داد. والله العظیم من الشّیطان است. به شما در گذشته گفتم تکرار نمی‌کنم این‌قدر این گدایی مهم است نصف شب است بسیار خسته هستی، هیچ کار نمی‌توانی بکنی، دانشجو هستی، رئیس اداره هستی، تاجر هستی، کاسب هستی، فردا باید بلند بشوی و سر کار بروی. الآن بلند بشوی وضو بگیری به من گفتند که وضو بگیرم خواب من می‌پرد، راست هم می‌گوید. دیگر باید مدام چرت بزنم صبح هم به اداره بروم و دیگر هیچ چیزی. آن‌جا چرت بزنم. خوب این بیمار می‌شود.

اسلام دین عقل

 دین ما دین عقل است، چه کسی گفته است تو نماز شب بخوانی؟ خوب نخوان. می‌گوید چه کار بکنم؟ اگر با دین آشنا بشویم همه چیز را به ما می‌دهد، نشویم عوام می‌شویم، عوام می‌مانیم. حالا عوام ماندیم، چه کار بکنم؟ نماز شب بخوانم؟ نمی‌توانم. می‌گویند هشت رکعت آن نماز شب است، سه رکعت آن هم شفع و وتر است ۴۰ تا مؤمن را هم باید دعا بکنی، ۷۰ تا هم العفو بگویی. حالا می‌خواهیم بگوییم که نمی‌شود تو این‌ها را امشب نگویی؟ نه نمی‌شود، می‌خواهم من هم آقا میرزا جواد آقای ملکی بشوم.

شناخت دین

 آقا میرزا جواد آقا این‌طور نشده است. اگر می‌خواست مثل کار تو را بکند به هیچ جا نمی‌رسید، او دین را شناخته بوده است. اگر دین را می‌شناسی، از جای خود حرکت نکن. حالا می‌روند می‌گویند فاطمی نیا گفت نماز شب نخوان. شما شاهد باشید نگفتم نخوان، توانستی بخوان، خیلی خوب است، توانستی بخوان، سبک هم بخوان. امّا آن جاهل مقدّس نادان که به هیچ کجا نخواهد رسید، آن نادان آن می‌گوید: یا نماز شب و ۴۰ نفر مؤمن و ۷۰ العفو یا هیچ چیزی.

ذکر آقا شیخ محمّد بهاری در بیدار شدن نیمه‌ی شب

نه، آقا شیخ محمّد بهاری می‌گوید مثل یک جنازه در رخت خواب افتاده است، حال نداری، فردا کار داری، بچّه گریه کرد بیدار شدی، باد در را زد بیدار شدی، بالاخره بیدار شدی. جزء بیدارهای نصف شب شدی، حالا او بیدار است دارد نماز شب می‌خواند، تو هم بیدار هستی یک مابه الاشتراک پیدا کردی. قدر ما به الاشتراک را نمی‌دانی. آقا فلان آقا الآن بیدار شده است. بله من در رخت خواب هستم، من کجا و او کجا. این درست است ولی یک مابه الاشتراک پیدا کردی که او هم بیدار است و تو هم بیدار هستی. قدر این مابه الاشتراک را بدان. آقا شیخ محمّد می‌فرماید از این ما به الاشتراک دو ثانیه استفاده بکن، بعد دوباره بخواب. چیست؟ یک بار بگو یا الکرم الاکرمین. این نماز شب شما است. دین فهمی این است.

عبادت خدا با کمک به خلق

 یک وقتی یک سیّد دل شکسته از بنده و از یک عالم ربّانی که اسم او را نمی‌اورم. از من چیزی می‌خواست. یک گرفتاری داشت، یک نفر هم داشت بنده را مهمان عمره می‌کرد که الحمدلله نشد از این عمره‌های ریایی که شما عازم هستید، شما عازم هستید. این‌قدر دلبری کردیم، این‌قدر ویترین ساختیم، متوجّه نشد مکّه یعنی چه. مدام شما عازم هستید. عمره است، مد شده است باید رفت. به هر حال نشد که عمره باید با شرایط آن باشد، بی‌شرایط فایده ندارد. نشد آن عالم ربّانی با من آمدیم رفتیم کارآن سیّد را انجام دادیم. یکی از آقایان محترمین گفت: پس چه شد؟ گفتیم: عمره این‌جا بود. عمره این‌جا بود این سیّد دلشکسته. گفت: نه آقا عمره را باید رفت. گفتم: تو برو، فی امان الله. برو در امان خدا که هیچ کس هیچ وقت نخواهی فهمید. بنا نیست، بعضی‌ها بفهمند. من نمی‌دانم چه کار بکنم؟

می‌گوید: دست از گدایی برمدار آقا شیخ محمّد بهاری می‌گوید. این‌جا می‌گوید: در کوبیدن را رها نکن.

FatemiNia-13941113-Sahifeh36-ThaqalainSite (8)

برطرف کردن مشکلات با دعا

می‌گوید: سهیلی این‌ها را گفته است، گفته است: والله با این‌ها هر چه خواستم شده است.

«یَا مَن یَرى مَا فِی الضِّمیرِ وَ یَسمَعُ                                                ….»[۱۹]

…                                                       یَا مَن إلیهِ المُشتَکى وَ المَفَزعُ

«مَا لِی سِوى قَرعی لِبَابِکَ حِیلهٌ» چاره‌ای ندارم جز این‌که در خانه‌ی تو را بکوبم، در بزنم.

«مَا لِی سِوى قَرعی لِبَابِکَ حِیلهٌ                  وَ لَئِن رَدَدَّتَ»

اگر آمدی رد کردی «فَأیُّ بَابُ أقَرعُ» من دیگر کدام در را بروم بزنم. تو که این کار را نمی‌کنی.

بعد این‌جا حضرت سجّاد می‌خواهد که ما این‌جا یک قدری با خدا راز و نیاز بکنیم، بالاخره خدا که این‌طور نیست. «فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِکَ، … فَإِلَى مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ»[۲۰] اگر تو ندهی کجا برویم. «وَ إِلَى أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ» از در خانه‌ی تو کجا برویم. بعد می‌آید «سُبْحَانَکَ» تو این‌طور نیستی. تو منزّه هستی، تو پاکی، تو آقاتر از این حرف‌ها هستی که در خانه‌ی تو بیایند و آن‌ها را محروم برگردانی. این بنده است که نمی‌داند چه چیز به او دادی، چه چیز گرفت. ای دوستان هر وقت برویم چیزی می‌گیریم. بدبختی این‌جا است که تو می‌گویی من این را نمی‌خواهم. خود را از خدا بالاتر می‌دانی من چه کار بکنم. علم خود را بالاتر می‌دانی. «سُبْحَانَکَ» می‌گوید خدایا تو منزّه هستی، پاک‌تر از این حرف‌ها هستی که ما بیاییم و تو ما را محروم برگردانی. «نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ» ما مضطرّون هستیم، مضطر هستیم. «الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ» که تو اجابت این‌ها را اجابت کردی. «وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ» همان سوئی که تو گفتی از این‌ها کشف می‌کنم.

لزوم تفسیر آیه‌ی «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»

  اشاره می‌کند به «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»[۲۱] امّا متأسّفانه این «أَمَّنْ یُجیبُ» و این آیه‌ی پروردگار را خراب کردند عوام مردم. مد شده است ما منبر می‌رویم آقا پنج تا «أَمَّنْ یُجیبُ» بخوانید. چه کسی گفته است پنج تا بخوانیم؟ چرا مردم را عقب می‌رانید؟ در کجا یک چنین چیزی وجود دارد؟ یک حدیث پیدا بکنید ببینم. معنای این را به مردم بگویید. خدا شاهد است بسیاری از معنای ان غافل هستند فقط می‌گویند رفتی بگو آن آقا یک چند تا «أَمَّنْ یُجیبُ» هم بگوید. این‌ها عوام بازی است. «أَمَّنْ یُجیبُ» را بخوان ولی این آقا را که به او می‌گویی بگو، تفسیر آن را برای شما بگوید. «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ»، «أَمَّنْ» أم با من ادغام شد است. «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ» آیا چه کسی جواب مضطر را می‌دهد؟ «إِذا دَعاهُ» وقتی که او را بخواند. چه کسی جواب او را می‌دهد؟ مگر فقط خدا است؟

اشاره‌ی آیه به برطرف کردن مشکلات همه‌ی مضطرّین

یک عالم ربّانی حرف زیبایی دارد، خیلی زیبا است ایشان می‌گوید حتّی خدا نگفته است «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ المؤمن» قید مؤمن نگذاشته است کافر هم مضطر باشد به او می‌دهند. «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ» چه کسی جواب مضطر را می‌دهد وقتی که او را بخواند. «وَ یَکْشِفُ السُّوءَ» بدی را برطرف می‌کند؟ خدا. این را یقین بکن که پروردگار جواب تو را می‌دهد. حالا یک بار هم این آیه را بخوانید اشکال ندارد امّا دیگر حالا صدا به صدا بگوییم «أَمَّنْ یُجیبُ» مداح بگوید ما هم بگوییم حتّی در تلویزیون هم من می‌دیدم بعضیاز آقایان که می‌آیند حرف بزنند، مجبور هستند دیگر می‌گوید: زنگ زدند که پنج تا «أَمَّنْ یُجیبُ» بخوانید. این‌ها بازی است. این را عوض خواندن تفسیر بکنید. یک بار احتیاطاً بخوانید «سُبْحَانَکَ» تو منزّه هستی، آقاتر از این حرف‌ها هستی که ما در خانه‌ی تو بیاییم و مارا محروم برگردانی. «سُبْحَانَکَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ، وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ».

آگاه بودن خدا به فقر انسان

مجموع این‌ها را در نظر بگیرید که ما می‌آییم که یک چیزی بگیریم. خدا هم از فقر ما باخبر است. مضمون شعر سهیلی را هم به خاطر بسپارید کافی است که من چاره‌ای ندارم به جز این‌که در خانه‌ی تو را بزنم. پس در هیچ اوضاع و احوال این گدایی را ترک نکنیم.

 «وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ» 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۶۰٫

[۲]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۴۲۸٫

[۳]– بحار الأنوار، ج ‏۹۱، ص ۲۳۹٫

[۴]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۷۸٫

[۵]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۴۲۸٫

[۶]– سوره‌ی صافات، آیات ۱۴۳ و ۱۴۴٫

[۷]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۸۷٫

[۸]– سوره‌ی یوسف، آیه ۲۳٫

[۹]– همان، آیه ۲۱٫

[۱۰]– سوره‌ی انعام، آیه ۲۱٫

[۱۱]– بحار الأنوار، ج ‏۹۲، ص ۲۸۵٫

[۱۲]– الدعوات (للراوندی) / سلوه الحزین، النص، ص ۱۱۴٫

[۱۳]– نهج البلاغه، ص۳۵۰٫

[۱۴]– سوره‌ی علق، آیه ۶٫

[۱۵]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۴۳۱٫

[۱۶]– عده الدّاعی و نجاح السّاعی، ص ۳۵٫

[۱۷]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۶۰٫

[۱۸]– عده الدّاعی و نجاح السّاعی، ص ۳۵٫

[۱۹]– عده الدّاعی و نجاح السّاعی، ص ۳۵٫

[۲۰]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۶۰٫

[۲۱]– سوره‌ی نمل، آیه ۶۲٫