در این متن می خوانید:
      1. دعای دوازدهم صیحفه: توبه‌ی بنده
      2. اقرار ظلم به خود در توبه
      3. سبک شمردن گناه
      4. حال انسان در وقت توبه در صحیفه
      5. چگونگی توبه بعد از تمام شدن مدّت عمل
      6. به تأخیر نینداختن توبه
      7. با حالت انابه و زاری به سوی خدا رفتن
      8. خالص کردن توبه:
      9. بیان حالت بنده برای توبه کردن
      10. معنی تضمین ادبی
      11. تضمینات قرآن در بین علمای سابق و اخیر
      12. تضمین لغت چیست؟
      13. بهترین حالت توبه
      14. تفاوت خشیّت و خوف در معنا
      15. حالات حُر در توبه
      16. نقل قول ابو علی سینا در قانون در مورد رعشه‌ی دست و پا
      17. عظمت ابن سینا در طب
      18. چاپ‌های قانون ابن سینا  ‌
      19. نکته‌ی طبّی در توبه
      20. حالات بنده در توبه
      21. توجّه به معنایی نه الفاظ در خواندن خدا
      22. معنی کلمه‌ی «انْتَابَهُ» 
      23. معنی طواف به دور خدا در توبه
      24. فضیلت اعتکاف مستقل
      25. معنای کلمه‌ی رغائب
      26. سبقت گرفتن عفو خدا بر غضب خدا
      27. معنای گذشت نیکو
      28. گذشت نیکوی یکی از شاگردان مرحوم آیت الله بروجرودی
      29. گذشت نیکوی امام هادی
      30. طلب ستایش و طلب حمد برای خدا
      31. طلب حمد به وسیله‌ی گذشت نیکو
      32. ظهور اسم کریم در آخرت
      33. ظهور اسم کریم در بهشت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین‏َ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدَنَا سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءُ أَبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

دعای دوازدهم صیحفه: توبه‌ی بنده

خوب عزیزان در این دعای دوازدهم که سیر داشتیم به این‌جا رسیدیم که خلاصه بنده به خدا عرض می‌کند که من پشیمان هستم، توبه می‌کنم، برمی‌گردم. آیا الآن من در این حال که هستم من را می‌بخشی یا غضب می‌کنی؟ -قریب به این مضامین- بعد بنده به خدا عرض می‌کند: «سُبْحَانَکَ»[۱] تو منزّه هستی و پاک هستی و منزّه هستی از این‌که بنده‌ی تو پشیمان بشود، باز هم او را غضب بکنی. پس «لاأَیْأَسُ مِنْکَ» من از تو ناامید نمی‌شوم، چطور؟ «وَ قَدْ فَتحْتَ لِی بَابَ التَّوْبَهِ إِلَیْکَ» گفتم واو آن، واو حالیه است. در حالی که باب توبه را به روی من باز کردی. خود تو گفتی بیا. آن وقت چطور می‌شود که قبول نکنی. این تا این‌جا بود. حالا این‌جا به مطلبی می‌رسیم که بسیار مهم است، باید برای شما عرض بکنم.

FatemiNia-13950131-Sahifeh41-ThaqalainSite (2)

اقرار ظلم به خود در توبه

می گوید: توبه می‌کنم «بَلْ أَقُولُ مَقَالَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ الظَّالِمِ لِنَفْسِهِ الْمُسْتَخِفِّ بِحُرْمَهِ رَبِّهِ» بلکه می‌گویم، گفتار بنده‌ی ذلیلی را؛ به خدا می‌گوید: با تو این‌طور حرف می‌زنم که ظلم به خود کرده است، گناه کرده است، حرمت پروردگار خود را سبک شمرده است.

سبک شمردن گناه

این خیلی مهم است که در گذشته خدمت شما گفتم، یک نفر خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمد، این آدم یک ظرف حالا خمره بوده است، چه بوده است روغن مایع داشته است و یک موشی در آن افتاده بود و مرده بود. مایع بود، جامد نبود که یک مقدار از روی آن بکنند و دور بیندازند. خلاصه آمد که من چه کار بکنم، حکم خدا است. امام (علیه السّلام) فرمودند: برو روغن خود را دور بریز. گفت: یعنی چه؟! این همه روغن؟! به خاطر یک موش همه را دور بیندازم. حضرت فرمود: تو موش را سبک نمی‌شماری، خدا را سبک می‌شماری. گاهی وقت‌ها این‌طور می‌شود. ما (نسجیر بالله) خدا را سبک می‌شماریم. بعد حالا این‌جا را دقّت داشته باشید یک مسائلی است. «الَّذِی عَظُمَتْ ذُنُوبُهُ فَجَلَّتْ» چنان بنده‌ای که گناهان او زیاد شده است؛ «وَ أَدْبَرَتْ أَیَّامُهُ فَوَلَّتْ» روزگار به او پشت کرده است و دارد می‌رود؛ «حَتَّى إِذَا رَأَى مُدَّهَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ وَ غَایَهَ الْعُمُرِ قَدِ انْتَهَتْ» دید که دیگر مجال عمل تمام شده است و غایت عمر هم رسیده است. «وَ أَیْقَنَ أَنَّهُ لَا مَحِیصَ لَهُ مِنْکَ، وَ لَا مَهْرَبَ لَهُ عَنْکَ» یقین کرده است که دیگر از عذاب تو و از کارهای تو هیچ راه فراری ندارد، دیگر نمی‌تواند هیچ کاری بکند، وقت گذشته است.

FatemiNia-13950131-Sahifeh41-ThaqalainSite (3)

حال انسان در وقت توبه در صحیفه

این‌جا که این‌طور شده است «تَلَقَّاکَ بِالْإِنَابَهِ» این‌جا آمده است رو به تو آورده است که توبه بکند، این‌جا یک صحبتی داریم خوب دقّت بفرمایید. اوّلاً در درس‌های گذشته خدمت شما گفتیم که این‌ها ببینید واقعاً برای ما است که ما این‌ها را یاد بگیریم.حالا یک بخشی هم خواندیم که این‌ها معصوم هستند، حتّی ترک اولی هم نمی‌کنند، این‌قدر این‌ها عظمت می‌بینند که حتّی خوردن و خوابیدن را هم مثلاً گناه فرض می‌کنند؛ این‌ها را هم گفتیم که البتّه گفتیم بخش تجلّیات در همین‌جا است، منتها مطرح کردن آن بحث تجلیّات جرأت می‌خواهد، شما اهل فضل هستید، امّا بالاخره باید آن دم بکشد، هنوز دم نکشیده است، شما آن را از من طلب دارید. امّا یک مطلب مهمّی که در صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیّه عنایت بفرمایید، من این را خواهش می‌کنم دفعه‌ی قبل هم به شما گفتم الحمدلله با این فضیلتی که دارید این را عنایت بفرمایید که اصلاً این‌ها بیان حال ما است. یعنی اگر گناه تو زیاد شد، باید حال تو این باشد و اگر آمدی دیدی وقت گذشته است، چه باید بکنی؟ مدّت تمام شده است، چه باید بکنید؟ تمام این‌ها بیان حال ما است. عیناً مثل این است که می‌گوید: اگر گناه کردی، برو اقرار بکن، مانند یک بنده‌ی ذلیل ظالم به خود، حرف بزن. بعد هم دیدی دارد مدّت تو تمام می‌شود، چه بکن، همه این‌ها است، این یک.

FatemiNia-13950131-Sahifeh41-ThaqalainSite (1)

چگونگی توبه بعد از تمام شدن مدّت عمل

دوم این است که این‌جا الآن در وادی نظر این‌ها را که ما می‌خوانیم، دیگر ایام آن‌ها دارد تمام می‌شود، رفته است، مدّت عمل تمام شده است، خوب این‌جا دو سؤال در وادی نظر پیش می‌آید. یکی این‌که آیا پس این دعا مخصوص من و امثال من می‌شود؟ بله من و امثال من حالا یک مقدار بالا و پایین. من در این سن. جوان دیگر نمی‌تواند این را بخواند. خوب این یک سؤال، این یک نکته. نکته‌ی بعد این است که خوب حالا این‌جا می‌فرماید که مدّت عمل تمام شده است، این آمده است توبه بکند، پس چگونه توبه می‌کند؟ می‌مگوید: «حَتَّى إِذَا رَأَى مُدَّهَ الْعَمَلِ قَدِ انْقَضَتْ»[۲] مدّت عمل تمام شده است. پس چطور توبه می‌کند، چطور وقت پیدا می‌کند این حرف‌ها را می‌زند، جواب آن چیست؟ اوّل جواب سؤال اوّل را بدهم، بعد دوم. اوّلاً که گفتیم این تعابیر به یک پیرمردی می‌آید که روزگار او گذشته است مثل من و امثال من. حالا بالاخره پیری هم مراتب دارد، خدا رحمت بکند حاج آقا حسین فاطمی می‌فرمودند: آرزو بر جوانان عیب نیست، نزدیک به صد سال داشت. می‌گوییم: باشد، من و امثال من بخوانند. جوان چه کار بکند؟ جوان که این‌طور نیست. ماشاءالله ۲۰ سال دارد، ۲۵ سال دارد، ۳۰ سال دارد خیلی هم مدّت دارد، پس او چرا؟ گفتم که این‌ها برای ما است و اصلاً مجسّم کردن سرنوشت ما است. پیر که هیچ، باید بگوید؛

به تأخیر نینداختن توبه

 امّا می‌خواهد به جوان هم بگوید که یعنی تو هم بدان و آگاه باش که سرگرم جوانی نشوی، توبه را به تأخیر نیندازی. اگر به تأخیر بیندازی تو هم به همین سرنوشت دچار می‌شوی؛ این جواب این. امّا جواب بعدی که آقا اگر مدّت تمام شده است، پس چگونه توبه می‌کند؟ این‌جا سیّد علی خان مدنی (رضوان الله علیه) یک توضیحی زیبایی دارد که برای شما می‌گویم. می‌گوید: «وَ قُولُهُ: انقَضَت وَ انَتهَت»[۳] این‌که مدام می‌گوید: منتقضی شده است و تمام شده است، می‌فرماید: «مِن بَابِ التَّعبیر بِالفِعلِ عَن مُشَارَفَتِهِ» ببینید یک وقت تمام نشده است، یک نفر هنوز نمرده است، هنوز زنده است ولی می‌گویند: مثل این‌که آخر عمر فلان شخص هم است. مشرف به موت است، مشرف به رفتن از این دنیا است. می‌فرماید: این‌ها به معنای مشارفت آمده شده است، نه این‌که الآن، یعنی السّاعه آخر دقیقه‌ی عمر او رسیده است، نه این نیست، این باشد که نمی‌تواند توبه بکند. می‌گوید: یعنی دیگر دارد تمام می‌شود. می‌خواهد بگوید خلاصه این مشارفت است. حالا باز هم این‌جا مطلب داریم که إن‌شاءالله خدمت شما می‌گویم.

با حالت انابه و زاری به سوی خدا رفتن

حالا من پیر آمدم دیدم که خوب خیلی پیر شدم، چه کار بکنم؟ آن جوان هم می‌گوید: ممکن است من به این سرنوشت دچار بشوم، این‌ها تمام بیان حالات ما است، حالا که این‌طور شد، من عمر خود را این‌طور گذراندم، بعداً پشیمان شدم، الآن می‌بینم فرصت کم است، فقط دیگر می‌توانم یک کاری بکنم که توبه بکنم و مشرف هستم و هیچ فرارگاهی نیست. چه کار می‌کند؟ «تَلَقَّاکَ بِالْإِنَابَهِ»[۴] پروردگارا این‌جا می‌آید با انابه و توبه به تو روی می‌کند. «وَ أَخْلَصَ لَکَ التَّوْبَهَ» و توبه را برای تو خالص می‌کند.

خالص کردن توبه:

خالص کردن توبه چیست؟ این‌جا نکته‌ی بسیار مهمّی وجود دارد، برای شما بگویم که چرا می‌گوید: «وَ أَخْلَصَ لَکَ التَّوْبَهَ»؛ علمای اخلاق بحث کردند که توبه، من از یک گناهی توبه می‌کنم، می‌گویم: ممکن است اگر من توبه نکنم، این مقامی که الآن در فلان جا دارم، میزی که دارم گرفته بشود یا پول من کم بشود. یک وقت مثلاً یک چیزی بشود. توبه می‌کنم که دیگر این‌ها نباشد. این توبه‌ی خالص نیست. اگر توبه می‌کنی که میز تو را نگیرند -تعارف نداریم بحث علمی است- این توبه‌ی خالص نیست. توبه می‌کنم که یک وقت مثلاً زندگی من زیر و رو نشود. این خانم دیگر از من بدش نیاید که من را ترک بکند و به خانه‌ی پدر خود برود. این‌ها توبه نیست. می‌فرماید: توبه وقتی توبه می‌شود که فقط برای راضی کردن پروردگار با قطع نظر از همه‌ی این‌ها باشد. فقط جنبه‌ی راضی کردن خدا را داشته باشد. اگر توبه می‌کنم که دیگر این کارها نشود، این توبه‌ی خالص نیست، توبه برای خدا، فقط برای راضی کردن خدا. به چیزی ربط بدهی، توبه‌ی خالص نمی‌شود.

بیان حالت بنده برای توبه کردن

بعد این آدم آمده است توبه بکند، چه می‌گوید؟ چطور، ببین چقدر پشیمان است، این الآن مصوّر کردن حال یک بنده‌ای است که واقعاً پشیمان شده است، زیر و رو شده است. مثل حر شده است. نه این‌که حالا رفتیم مسجد فلان شخص می‌گفت که ماه رجب استغفرالله بگویید، نه این نیست. اصلاً زیر و رو می‌شود. «فَقَامَ إِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ» بلند شده است به سوی تو آمده است با یک قلب پاک که اصلاً از همه چیز پاک است. توبه می‌کنم پول من زیاد بشود، توبه می‌کنم فلان… اصلاً این حرف‌ها نیست، اصلاً غیر تو را نمی‌بیند. «فَقَامَ إِلَیْکَ بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ»

معنی تضمین ادبی

این‌جا نکته‌ی ادبی است، برای شما بگویم. چون الحمدلله اهل فضل وارد این مجلس می‌شوند. عزیزان در این‌جا می‌فرمایند: تضمین است. تضمین یعنی چه؟ ما یک تضمین شعری داریم، یک کسی یک غزل حافظ را تضمین می‌کند، از سعدی یک چیزی را تضمین می‌کند، این را نمی‌خواهیم بگوییم. بحث تضمین لغوی است. البتّه -گفتم شما اهل فضل هستید- چون بحث علمی است، تعارف نکنیم بهتر است؛ بعضی از مدّعیان فضل اصلاً تضمین لغوی را نمی‌دانند. برای همین هم خیلی جاها دچار مشکل می‌شوند. تضمین بسیار در لغت مهم است. الآن در قرآن تضمین زیاد داریم.

تضمینات قرآن در بین علمای سابق و اخیر

 ابن جنّی یکی از بزرگان علما بوده است، طفلک جنّی نبوده است، این را به شما بگویم پدر او رومی بوده است، اسم پدر او کنّی بوده است، عرب‌ها به او جنّی گفتند او هم ابن جنّی شده است که سیّد رضی (رضوان الله علیه) در کتاب‌های خود از او به عنوان شیخنا ابن جنّی یاد می‌کند. شوخی نیست، سیّد رضی بی‌جهت از کسی تعریف نمی‌کند. این مرد بزرگی بوده است. کتابی به نام خصایص دارد که اصلاً زمانه نظیر آن را نیاورده است. در آن خصایص می‌گوید: -شاید قریب به این مضامین- تضمینات قرآن جمع بشود، یک مجلّد ضخیمی می‌شود. در معاصرین مرحوم علّامه‌ی طباطبایی (رضوان الله علیه) در تضمینات قرآن ید طولا داشته است و خوب کار کرده است. در قدیمی‌ها ابو حیّان نحوی هم در تضمینات خوب کار کرده است.

تضمین لغت چیست؟

 اصلاً تضمین لغت چیست؟ تضمین این است که شما یک لغتی را که متعدّی به یک حرفی می‌شود، آن حرف را نیاورید، یک چیز دیگر بیاورید. مثلاً فرضاً ما می‌خواهیم آب بخوریم، «عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ»[۵] در قرآن خواندیم، در سوره‌ی مبارکه‌ی دهر است. طلبه که اوّل به مدرسه می‌آید، تضمین را نمی‌داند، به او می‌گویند: یعنی منها. او هم می‌گوید: چشم. در حالی که این‌طور نیست، تضمین است. باید مِن می‌آورده است، نیاورده است، ب آورده است، گفتم قاعده‌ی تضمین این است که آن حرفی را که می‌خواهی با آن تعدیّه بکنی، یک چیز دیگر بیاوری. یا این‌که اصلاً محتاج به حرف نیست، حرف بیاوری. «عَیْناً یَشْرَبُ بِها» یعنی چه؟ معنای تلذّد به این تضمین شده است. یعنی «یشرب یتلذذ بها» می‌خورد و با آن ملتذّ می‌شود به این تضمین می‌گویند.

حضرت صدّیقه‌ی کبری (ارواحنا له الفداء) وقتی وارد حضور پدر خود می‌شد، از من شنیدید که در صحاح ستّه‌ی برادران اهل تسنّن آمده است که می‌گوید: هر وقت حضرت زهرا وارد می‌شود، پیغمبر اکرم «قَامَ إِلَیْهَا» نمی‌گوید: «قام لها» اگر کسی برای کسی بلند بشود، به خاطر او می‌گویند: «قام له» امّا «قَامَ إِلَیْهَا» معنای استقبال به آن تضمین شده است. یعنی بلند می‌شود، دختر خود را دو قدم هم استقبال می‌کرد. به این تضمین می‌گویند.

بهترین حالت توبه

این‌جا هم می‌فرماید: «فَقَامَ إِلَیْکَ»[۶] می‌فرماید این‌جا «فَقَامَ إِلَیْکَ» سیّد می‌فرماید: این‌جا «فَقَامَ إِلَیْکَ» تضمین است. یعنی «قام مقبلاً الیک ۱۷:۰۱» بلند می‌شود در حالی که دارد به سوی تو می‌آید. اصلاً توجّه او به تو است و هیچ چیزی غیر تو را نمی‌بیند. «بِقَلْبٍ طَاهِرٍ نَقِیٍّ» یک قلب پاکیزه. دیگر بنا است گناهان را انجام ندهد، البتّه اگر کسی این حالات را پیدا نکند نقص نیست، این بالاترین حالت است، الآن به آن‌جا می‌رسیم توضیح می‌دهم. «ثُمَّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیٍّ» آدم‌هایی که گریه می‌کنند، صدای آن‌ها عوض می‌شود، حائل یعنی تحوّل یافته. دیدید بعضی‌ها گریه می‌کنند در گرفتاری‌ها، صدا آهسته می‌شود، صدا پیچ می‌خورد، حتّی گاهی وقت‌ها یک کسانی با من درد و دل می‌کردند، اصلاً متوجّه نمی‌شوند، چه می‌گویند. صبر کردم گریه‌ی او تمام بشود، بعد بگویم. گریه‌ی او نمی‌گذارد چیزی بگوید. آدم نمی‌فهمد. این هم این‌جا «ثُمَّ دَعَاکَ بِصَوْتٍ حَائِلٍ خَفِیٍّ» و یک صدای تحوّل یافته‌ی آهسته که نزدیک است شنیده نشود. «قَدْ تَطَأْطَأَ لَکَ فَانْحَنَى» اصلاً سر خود را از خجالت پایین آورده است، منحنی مانده است. «وَ نَکَّسَ رَأْسَهُ فَانْثَنَى» که این هم به آن معنا است که سر خود را پایین آورده است و منحنی مانده است. «قَدْ أَرْعَشَتْ خَشْیَتُهُ رِجْلَیْهِ» خشیّت او پاهای او را متزلزل ساخته است، پاهای او دارد می‌لرزد. «وَ غَرَّقَتْ دُمُوعُهُ خَدَّیْهِ» این دو تا گونه‌های او را اشک‌های او غرق کرده است.

تفاوت خشیّت و خوف در معنا

اوّلاً چرا خشیّت گفته است؟ خوف نگفته است؟ خوف و خشیّت یک فرقی دارد. خوف از عذاب است، خوف از عقاب است. «وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب‏ِ»[۷] خشیّت هم خوف است امّا به علاوه‌ی درک مقام عظمت و درک هیبت. «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[۸] خشیّت را به علما داده است. به جز این نیست که دانشمندان از خدا می‌ترسند، خشیّت دارند. می‌گوید: اصلاً جهنّم از یاد او نمی‌رود، می‌گوید: وقتی پروردگار با این عظمت بالای سر من است، من چطور معصیت کردم؟! هیبت او را گرفته است.

حالات حُر در توبه

این‌جا سیّد علی خان یک مطلبی می‌گوید، من می‌خواهم مطلب ایشان را نقل بکنم. می‌فرماید: انسان ناراحت بشود، دست او می‌لرزد. این‌ها قصه نیست. شما در حالات حر می‌خوانید مقاتل معتبر را بروید نگاه بکنید. می‌گوید: یک آدمی بود که دو نفر، سه نفر اگر آدم شجاع قهرمان می‌گفتند، یکی حر را می‌گفتند. امّا تمام بدن او می‌لرزید. شوخی نیست. توبه این است که آن دوست حر می‌گوید: به او گفتم: چرا می‌لرزی؟! گفت: نه فکر کنی ترس و وحشت است، نه فکر کنی این‌ها است. خوب پس چرا می‌لرزی؟ گفت: ارنی نفسی «أُخَیِّرُ نَفْسِی بَیْنَ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ»[۹] ماندم بین این دو. این‌ها معتبر است، نوشته شده است، نقل شده است، زحمت کشیدند. این‌ها یعنی این حرف‌ها را عینیّت می‌دهد که بله کار بالا بگیرد، انسان می‌لرزد.

نقل قول ابو علی سینا در قانون در مورد رعشه‌ی دست و پا

حالا سیّد این‌جا نقل می‌کند، می‌گوید: انسان ناراحت بشود، دست او می‌لرزد. خیلی مانده است که نوبت به پا برسد و پای انسان بلرزد. چون دیدید یک نفر ناراحت می‌شود، دست او می‌لرزد، پاهای او نمی‌لرزد. خیلی کار دارد تا پا بلرزد. این‌جا ایشان می‌فرماید: «یَدُلُّ عَلى ذَلِکَ قَولُ الشِّیخِ الرَّئِیس فِی القَانُون»[۱۰] می‌گوید: بر این حرف قول شیخ الرّئیس در قانون دلالت می‌کند که شیخ در قانون در مورد رعشه‌ی دست و پا یک حرفی زده است. واقعاً شیخ مرد بزرگی بوده است. قانون واقعاً کتاب بزرگی است. چه بزرگانی داشتیم هزار سال پیش این کتاب را نوشته است.

عظمت ابن سینا در طب

 خدا مرحوم دکتر محمود نجم آبادی رحمه الله علیه که تاریخ طب در ایران را نوشته است، پیرمردی دانا بود و خود ایشان به من گفت، گفت: معالجه‌ی دستگاه گوارش که در قانون است، امروز پذیرفته شده است. این حرف مهمّی است. امروز این تازگی دارد و پزشک دیگری که خدا او را هم رحمت بکند، او هم بسیار مقام بالایی داشت، او هم به خود من گفت، گفت: مادامی که دستورهای شیخ ابو علی سینا را در مسئله‌ی آسم رعایت می‌کردند، آسم مطلقا تلفات نداده بود. از وقتی دستورهای او را در آسم کنار گذاشتند، آسم تلفات داد. این‌ها آدم‌هایی بودند نوابغ بودند، آیات خدا بودند، خیلی بزرگ بودند. «یَدُلُّ عَلى ذَلِکَ قَولُ الشِّیخِ الرَّئِیس فِی القَانُون» این‌که سیّد می‌فرماید که دست در گرفتاری‌ها می‌لرزد و خیلی نوبت به پا نمی‌رسد، می‌گوید: شیخ فرموده است: «قَد تَکُونُ الرَّعَشَهُ فِی الیَدَینِ دُونَ الرِّجلِین» حالا این هم یک نکته‌ای است که خواسته است بیاورد. چون سیّد علی خان علّامه‌ای بوده است، بنا است که مطلب را واقعاً، یعنی از تمام ابعاد خیلی بررسی بکند. «قَد تَکُونُ الرَّعَشَهُ فِی الیَدَینِ دُونَ الرِّجلِین».

چاپ‌های قانون ابن سینا  ‌

 قانون چهار جلد است. دعا بکنید یکی از نازنین‌های روزگار و دانشمندان عزیز او الآن دست گرفته است که این را چاپ بکند. چون می‌خواهد در خارج از کشور و در دنیا جشن هزارمین سال تألیف قانون را بگیرند. چون قانون فقط دو بار چاپ شده است، یک بار یک چاپ سنگی در زما قاجار در یک جلد بزرگ شده است که آن بسیار عزیز الوجود است من یک بار آن را دیدم. فقط آن را زیارت کردم، مالک آن نشدم. یک چهار جلدی هم در مصر چاپ شده است که خوب آن در اختیار ما است. خلاصه بسیار کتاب مهمّی است. إن‌شاءالله با حواشی و تصحیح چاپ بشود، هم آن چاپ قاجار بسیار غلط دارد، چهار جلدی مصر هم گمان می‌کنم خیلی غلط داشته باشد. خلاصه این باید تصحیح بشود، إن‌شاءالله بیرون بیاید آبروی ما است.

نکته‌ی طبّی در توبه

 «قَد تَکُونُ الرَّعَشَهُ فِی الیَدَینِ دُونَ الرِّجلِین» می‌فرماید: ای پسر رعشه در دو تا دست پیدا می‌شود، نه پا پیدا نمی‌شود. «لِأَنَّ الرُّوحَ المُحَرِّکَ فِی أسَافِلِ البَدَن أقوىَ وَ أشَدّ، لِحَاجَهِ تِلکَ الأعَضاء إلى مِثلِهِ» می‌گوید: آن نیروی محرّکه در پایین بدن و در پاها بیشتر از بالا است. زیرا این پاها، این قسمت‌های پایین به نیروی بیشتر محتاج هستند، شما ببینید شما چیزی را که در بدن خود بگذارید و با پا حمل بکنید هیچ وقت آن را با دست خود نمی‌توانی… اگر هم بدهد ناراحت می‌شوی، این پایین است که این نیرو را دارد. خیلی زیبا گفته است: «لِأَنَّ الرُّوحَ المُحَرِّکَ فِی أسَافِلِ البَدَن أقوىَ وَ أشَدّ، لِحَاجَهِ تِلکَ الأعَضاء إلى مِثلِهِ فَلَا تَنفَعِلَ عَن الأسبَابِ الَّتی لَیستَ بِقَوِیَّهٍ جِدّاً انفِعالاً شَدیداً … وَ الیَدِ لَیسَت کَذلِک» خلاصه می‌گوید: دست این‌طور نیست. آن است که بیشتر محتاج به انرژی است، پاها و این ها. پس بنابراین چه می‌شود که یک وقت نوبت پا می‌رسد که خیلی شخص باید گرفتار باشد تا پاهای او هم بلرزد چنین که می‌شود؟ در بعضی از گرفتاری‌ها پاهای شخص هم… حالا البتّه سیّد این را آورده است، این برای امام معصوم چیزی نیست. می‌فرماید: می‌گوید معصوم این جمله را که می‌گوید –سیّد علی خان می‌گوید، می‌گوید: «فَانظُر أیَّها المُتَأمِّل إلى مُلَاحِظَتِهِ (علیه السّلام) فِی هَذِهِ العِبَارَه لِهِذهِ النُّکتَهِ الدَّقَیقهَ»[۱۱] می‌گوید: کسانی که طب بخوانند این نکته‌ها را می‌دانند. این چون همه چیز می‌دانسته است، معصوم بوده است. حتّی به این هم اشاره کرده است، به یک نکته‌ی طبّی هم اشاره کرده است.

حالات بنده در توبه

حالا این بنده آمده است، البتّه این‌قدر به گناه خود متوجّه شده است، ناراحت شده است که صدای او متحوّل شده است، صدای او خیلی آهسته شده است، نزدیک است که شنیده نشود، سر خود را پایین انداخته است. خم شده است، پاهای بنده از خشیّت خدا می‌لرزد و دو تا گونه‌های او را اشک‌های او غرق ساخته است. حالا چه می‌گوید؟ این‌ها بسیار جالب است، این‌ها را گوش بدهید. «یَدْعُوکَ: بِیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»[۱۲] تو را با جمله‌ی یا ارحم الرّاحمین صدا می‌کند.

توجّه به معنایی نه الفاظ در خواندن خدا

این را کوچک نشماریم. الفاظ را کوچک نشماریم. دیگر ماه رجب است. به شما می‌گویم که بروید به بقیه بگویید، به قول آقای بهاءالدّینی بازی دیگر کافی است، چقدر بازی کردیم. چقدر با الفاظ بازی کردیم. عوام بازی دیگر کافی است. بگو یا الرّحم الرّاحمین کار تو درست می‌شود. یک ذکری را ۱۴ هزار مرتبه در یک جلسه‌ای می‌گفتند برای یک حاجتی. یک صاحب دلی رفت پیش آقای بهاءالدّینی گفت: آقا ۱۴ هزار مرتبه می‌گویند. فرمودند: یک مرتبه کافی است. چه خبر است ۱۴ هزار مرتبه. یک شوخی می‌کردم می‌گفتم: یک نفر شرح بر زاد المعاد نوشته است چهارصد جلد شده است. گفتند: چطور؟ گفت: مثلاً آن‌جا که گفته است ۴۰ بار یس را بخوانید، واقعاً ۴۰ تا یس نوشته است. گفته است: هزار تا َ: «إِنَّا أَنْزَلْناه‏ُ» خوانید، هزار تا «إِنَّا أَنْزَلْناه‏ُ» نوشته است. به هر حال درست بگوییم، یک بار کافی است. «یَدْعُوکَ: بِیَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» می‌گوید: یا ارحمن الرّاحمین. بعد دو تا جمله دارد، دوست دارم این‌ها را خیلی دقّت بفرمایید. بعضی از شرح‌ها این‌ها را خراب کرده است، سیّد علی خان حق را ادا کرده است، حیف است که گوش ندهید. اوّل می‌گوید: یا ارحم الرّاحمین. بعد می‌گوید: «وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ» ای مهربان‌ترین کسی که رحمت‌خواهان به او اصرار می‌کنند.

معنی کلمه‌ی «انْتَابَهُ» 

 می‌دانید «انْتَابَهُ» یعنی چه؟ یکی بیاید به نفع یک نفر بیاستد، اصرار بکند می‌گویند: «انْتَابَهُ» آقا خواهش می‌کنم. می‌گوید: استدعا می‌کنم. مدام می‌گوید، می‌گوید. می‌گویند: این آدم را «انْتَابَهُ» یک چیزی هم است که آن هم بسیار مهم است. یک وقت دیدید که بعضی از باب نیاز از چند طرف آن شخص می‌آید. مثلاً از چپ او می‌آید، آقا خواهش می‌کنم. می‌رود از آن طرف او می‌آید. از روبرو می‌آید تقریباً طواف می‌کند، این حالت بشر است. می‌گوید: «وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ» ای مهربان‌ترین کسی که رحمت‌خواهان به او اصرار می‌ورزند؛

معنی طواف به دور خدا در توبه

 «وَ یَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ» ای مهربان‌ترین کسی که استغفارکنندگان دور او طواف می‌کنند. به دور او می‌چرخند. مگر خدا دور دارد؟ نه. حضرت صادق (سلام الله علیه) فرمود: «الْمُقْتَصدُ … یَحُومُ حَوْمَ رَبِّهِ»[۱۳] مقتصد میانه‌رو –حالا معنی دارد- به دور رب خود می‌چرخد. در گذشته شاید خدمت شما عرض کرده باشم که خدا جسم نیست (نعوذبالله) ما دور او بچرخیم یا در مکان مشخّصی نیست که ما دور او بچرخیم؛ امّا علّامه‌ی بزرگوار ابن میثم بحرانی (رضوان الله علیه) که ایشان از کبار علمای ما است، در شرح خود بر نهج البلاغه فرموده است که –قریب به این مضامین شاید باشد- شما نمی‌توانید دور خدا بچرخید، چون خدا (نعوذبالله) جسم که نیست، یک مکان مشخّصی ندارد. کعبه را گذاشتند برای این‌که ما دور کعبه بچرخیم مثل این‌که به دور خدا می‌چرخیم.

فضیلت اعتکاف مستقل

اعتکاف هم همین است. حالا به ما فرمودند که شب جمعه به این‌جا بیایید راجع به اعتکاف حرف بزنم، من هم گفتم: چشم. اعتکاف هم خیلی چیز خوبی است ولی خوب است که واقعاً با بصیرت و با قلب شروع بشود، از قلب منشأ پیدا بکند والّا حالا زید بن ارقم به اعتکاف رفته است، من هم بیایم. نه، واقعاً خود تو مستقلاً برو. او گفته است: بسیار ثواب ندارد، نه نشد. باز عوام بازی شد و درجا زدن. اعتکاف یعنی من می‌خواهم همیشه پیش خدا بمانم. حالا الآن نمی‌توانم بگویم، اگر زنده بودم شب جمعه بیایید حالا آن کسانی که اعتکاف هستند در جاهای دیگر باید بمانند.

یک سؤال نوشتند که در مسجد اعظم حتماً باید باشد یا در مساجد دیگر هم می‌شود؟ نمی‌دانم، ببخشید چون خیلی مد شده است، مسجد اعظم دیگر پیدا نمی‌کنید. مد یعنی نه آن معنا، یعنی ماشاءالله خیلی طالب دارد. من ناراحت هستم که فلسفه‌ی آن گفته نمی‌شود. این همه جوان، این همه مشتاق یک فلسفه‌ای گفته بشود. این‌که نمی‌شود.

معنای کلمه‌ی رغائب

 مدام می‌گویند: شب رغائب. من کودک بودم تا حالا که پیر شدم، یک نفر ندیدم که این رغائب را توضیح بدهد، این‌که می‌گویند لیله الرّغائب یعنی چه؟ من فقط حلوای آن را دیدم که بعضی‌ها فقط حلوا می‌پختند. حالا که گذشته است ولی برای رغائب‌های بعدی شما، گفتند: که رغائب جمع رغیبه است. رغیبه در این‌جا به معنای از آن‌جاهایی است که فعیل به معنای مفعول می‌آید. یعنی مرغوب فیه، یعنی چیزهای مرغوب. آن شب شاید پروردگار یک چیزهای خاصّی به بندگان خود می‌دهد، به دوستان گفتم، بگویید: خدایا از آن چیزهای خاص به ما هم بده. إن‌شاءالله شما برای رغائب‌های دیگر خود، شما جوان هستید می‌بینید.

سبقت گرفتن عفو خدا بر غضب خدا

علی کل حال این‌جا مدام می‌گوید: خدایا من را ببخش. مثل کسی که از چپ می‌آید، از راست می‌آید، مدا م می‌رود طواف می‌کند. «وَ یَا أَرْحَمَ مَنِ انْتَابَهُ الْمُسْتَرْحِمُونَ وَ یَا أَعْطَفَ مَنْ أَطَافَ بِهِ الْمُسْتَغْفِرُونَ وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثرُ مِنْ نَقِمَتِهِ»[۱۴] ای خدایی که عفوّ او از عذاب او بیشتر است. عفو خدا بیشتر است. یک نفر در زمان حضرت سجّاد علیه السّلام) گفته بود: من تعجّب می‌کنم این‌ها که نجات پیدا می‌کنند، بهشت می‌روند، چطور می‌روند؟ آمدند به سیّد السّاجدین (علیه السّلام) عرض کردند، حضرت فرمود: دیگر اصلاً دید حرف بسیار کم اهمّیّت است، متعرّض نشد، فرمود: «أَنَا أَقُولُ»[۱۵] من این‌طور می‌گویم. او گفته بود: تعجّب از کسی نیست که جهنّم می‌رود، تعجّب از کسی است که چرا بهشت می‌رود؟ حضرت فرمود: «أَنَا أَقُولُ لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَا کَیْفَ نَجَا» تعجّب از آن‌ها نیست که بهشت رفتند، نجات پیدا کردند «وَ أَمَّا الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ» تعجّب از کسی است که چطور جهنّم رفت! جهنّم رفتن مشکل است، به این آسانی نیست. امّا با این همه رحمت، با این همه بهانه‌ها، چطور انسان به جهنّم می‌رود. ببین چه کار می‌کند که به جهنّم می‌رود. واقعاً تعجّب آور است. «وَ یَا مَنْ عَفْوُهُ أَکْثرُ مِنْ نَقِمَتِهِ وَ یَا مَنْ رِضَاهُ أَوْفَرُ مِنْ سَخَطِهِ» ای خدایی که رضای او فراوان‌تر از غضب او است.

معنای گذشت نیکو

 «وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَى خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ» یک بحثی ما داریم در گذشت که در قرآن هم اشاره شده است که گذشت نیکو بکنید. گذشت زیبا. حسن تجاوز. یعنی گذشت نیکو. ببینیم چیست ما هم از خدا یاد بگیریم. یک وقت ما از کسی می‌گذریم، گذشت می‌کنیم. امّا چطور؟ می‌گوید: درست است که تو ما را به خاک سیاه نشاندی، ضربه‌ای هم زدی که هیچ وقت جبران نمی‌شود، امّا حالا بیا شام خود را بخور. این زهر مار بخورد. این عفو نشد. منّت بگذاری، به رخ او بکشی. من بعضی‌ها را دیدم که عرض می‌کنم. می‌گوید: ضربه‌ای که تو زدی، جبران نمی‌شود، حالا کشتی اصلاً تو، امّا حالا دیگر چه کار بکنیم بیا شام خود را بخور. نه، این گذشت زیبا نیست. گذشت زیبا این است که بگوید: آقا دیگر رها بکن، حرف نزن، بیا شام بخوریم. خوب چطور هستی، احوال تو چطور است؟ صحبت را عوض بکن.

گذشت نیکوی یکی از شاگردان مرحوم آیت الله بروجرودی

 گفتم یک عدّه از دوستان هم حتماً شنیدید که یک عالمی (رضوان الله علیه) از دنیا رفته است، حالا شاید راضی نباشد من بگویم، حتّی شاید روح او راضی نباشد. بعضی از شما که این‌جا نشستید این را از من شنیدید آن کسانی که نشنیدند بشنوند. ایشان یک مؤسّسه‌ای داشت. در آن مؤسّسه به یک نفر خیلی خدمت کرده بود و این آدم بی‌خبر از او هفت سال کار را ترک کرده بود و رفته بود. جایی بوده است که اگر یک دقیقه هم کار ترک می‌شد، کار خراب می‌شد. خلاصه بعد از هفت سال این آدم متنبّه می‌شود، بیاید از او عذرخواهی بکند، این عالم –خدا او را رحمت بکند، من هم بسیار او را زیارت کرده بودم، شیخ بزرگوار، شاگرد آقای بروجردی هم بوده است- بعضی‌ها واقعاً در این مکتب ساخته شدند. بعضی‌ها بازی کردند، بعضی‌ها ساخته شدند، وارسته شدند. شنیده بود که این دارد به مؤسّسه می‌آید، فکر کرده بود که خوب این می‌خواهد بیاید معذرت‌خواهی بکند امّا در مقابل همه، ببین چه آدمی بوده است، با آن مقام خود، عظمت خود، پیرمردی خود با همین لباس روحانی خود رفته بود سر کوچه ایستاده بودکه این که بیاید مقابل مردم معذرت‌خواهی نکند. ببین چقدر انسانیّت می‌خواهد. آدم که این‌قدر خدمت کرده است. طرف گفته بود: آقا سلام علیکم. گفته بود: سلام جانم. تکیه کلام ایشان هم سلام جانم بود، بیا برویم. آقا من آخر… امروز چقدر هوا گرم است، تا آمد بگوید، این پارچه را از کجا خریدی، خیلی زیبا است؟ باز تا آمد بگوید، این ماشین‌ها تازه آمدند، مثل این‌که زیاد در تهران نیستند، بالاخره نگذاشت این عذر خواهی بکند. ادم کریم حتّی عذرخواهی را نمی‌تواند تحمّل بکند. می‌گوید: نمی‌خواهد حرف بزنی. امّا انسان لئیم، برو مقابل لئیم عذرخواهی بکن، بسیار عذرخواهی می‌کنم و او هم لذّت می‌برد. عذرخواهی می‌کنی، چه فایده دارد، حالا که کار از کار گذشته است، تو من را کشتی عذرخواهی می‌کنی؟ إن‌شاءالله بمیری، به زمین گرم بخوری، عذرخواهی هم می‌کند، حالا صبر بکن، به تو می‌گویم ولی کریم اصلاً مجال نمی‌دهد طرف عذرخواهی بکند، این‌ها را باید از اهل بیت یاد بگیریم.

گذشت نیکوی امام هادی

یک نفر آدم نانجیب خبیث پلید سعایت کرد به دربار خلافت که حضرت امام هادی (علیه الصّلاه والسّلام) که شهادت ایشان در همین ماه بوده است که او را از مدینه تبعید بکنند و به سامرا ببرند. وقتی حضرت روی اسب نشست –ببینید ما چه ائمّه‌ای داریم، آن وقت از این‌جا بالاتر برویم چه خدایی داریم که این‌ها را ساخته است- این آمد –این معجزه است، من نمی‌دانم اگر ما این‌طور هم نباشیم، لااقل یک عطری از این‌ها بگیریم- حضرت روی اسب نشسته است که دیگر حالا می‌خواهند بروند، می‌خواهند به بغداد و سامرا بروند و حضرت را از مدینه‌ی جدّش جدا بشود. این خبیث آمد گفت: می‌دانی –به حضرت هادی- همه‌ی این کارها را من کردم، من باعث شدم داری می‌روی. اگر لب از لب برداری می‌روم باغ و بوستان دوستان تو را به آتش می‌کشم. چاه‌های آن‌ها را کور می‌کنم، چشمه‌های آن‌ها را کور می‌کنم. این چیزها را به کسی نگویی. می‌گوید: حضرت فرمود: به کسی نمی‌گویم، به بالاترین شخص گفتم. گفت: به چه کسی گفتی؟ می‌گوید: به خدا گفتم. امام هادی که گفت: به خدا گفتم. این شروع به لرزیدن کرد. شوخی نیست. دیگر اگر حالا بیاید برود به دربار خلافت بگوید همه را من دروغ گفته بودم، یک حرفی امّا نه آب از آب تکان نمی‌خورد. همین شروع به لرزیدن کرد. گفت: من را عفو بکن. حضرت هادی فرمود: تو را عفو کردم. دارد شخص را به مردن می‌دهد ولی باز هم می‌گوید تو را عفو کردم. ما حاضر نیستیم در منزل از سر یک تقصیری بگذریم.

طلب ستایش و طلب حمد برای خدا

 «وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَى خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ» اوّلا «تَحَمَّدَ» این‌جا چیست؟ باب تفعّل است امّا می‌فرماید: در این‌جا به معنای استحمد آمده است. یعنی طلب حمد، طلب ستایش. خدا یک کاری می‌کند که بندگان بی‌اختیار الحمدلله می‌گویند، از این ستایش می‌گیرد، حمد می‌گیرد. آن هم نه این‌که خدا دوست دارد، نه این‌ها که حمد می‌کنند، خود ان‌ها ترّقی می‌کنند، برای این از این‌ها حمد می‌خواهد. «وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ»[۱۶] حمد خواسته است. «وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَى خَلْقِهِ» ای خدایی که از خلق خود حمد خواسته است،

طلب حمد به وسیله‌ی گذشت نیکو

به چه وسیله‌ای؟ «بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ» که با گذشت نیکو، پروردگار طلب حمد از خلق خود کرده است. چه خدایی داریم نیکو از ما می‌گذرد. سابق دیدم در یک کتابی برای یک اهل دلی بود، نوشته بود که ظهور اسم کریم در دو جهان است؛ اسم مبارک کریم هم در دنیا ظاهر می‌شود، بله کاملاً. برای همه‌ی ما ظاهر شده است اگر قدر بدانیم. در آخرت هم ظاهر می‌شود.

ظهور اسم کریم در آخرت

 منتها ظهور آن در آخرت یک چیز عجیبی است. آن صاحب دل می‌گوید: خیلی عجیب است که یکی از ظهورات اسم کریم در قیامت این است که بنده تا محشر است «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ‏»[۱۷] به او نشان می‌دهند. باید بداند. «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۱۸]امّا حالا که او را عفو کردند، او را عفو کردند و به او می‌گویند: بیا برو بهشت. خوب اگر در بهشت به یاد این گناهان خود بیفتد، آن هم چه یادی، چون در آخرت کشف غطاء می‌شود، می‌گوید: «فَرَأَى کَبِیرَ عِصْیَانِهِ کَبِیراً وَ جَلِیلَ مُخَالَفَتِهِ جَلِیلًا»[۱۹] «فرأی جلیل عصیانه جلیلا» آن‌جا گناه بزرگ را واقعاً بزرگ می‌بیند. این‌جا می‌گوید: مگر من چه کار کردم. مردم یک کارهایی می‌کنند که برای من نماز شب است. ولی آن‌جا می‌بینی که کار بسیار بزرگ است، «فَرَأَى کَبِیرَ عِصْیَانِهِ کَبِیراً وَ جَلِیلَ مُخَالَفَتِهِ جَلِیلًا»[۲۰] «فرأی جلیل عصیانه جلیلا» اصلاً گناه بزرگ را واقعاً بزرگ می‌بیند، چون عالم، عالم کشف غطاءاست، پرده کنار رفته است.

ظهور اسم کریم در بهشت

 حالا آن‌جا به بهشت رفت، با این چشم تیز و با این کشف غطاء به یاد گناهان خود بیفتد، چه می‌شود؟ می‌گوید: تمام بهشت زهر تن او می‌شود، اسم کریم ظهور می‌کند، می‌فرماید گناهان اهل بهشت از یاد آن‌ها می‌رود. تا این نعمت‌ها را نوش جان بکنند، ببینید ما چه خدایی داریم. حسن تجاوز، گذشت نیکو این است. «وَ یَا مَنْ تَحَمَّدَ إِلَى خَلْقِهِ بِحُسْنِ التَّجَاوُزِ»؛ تا این‌جا بماند تا بعد إن‌شاءالله.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۶۴٫

[۲]– همان، ص ۶۶٫

[۳] ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۴۸۸٫

[۴]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۶۶٫

[۵]– سوره‌ی انسان، آیه ۶٫

[۶]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۶۶٫

[۷]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۱٫

[۸]– سوره‌ی فاطر، آیه ۲۸٫

[۹]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج ‏۲، ص ۹۹٫

[۱۰]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۴۹۳٫

[۱۱]– ریاض السّالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۲، ص ۴۹۳٫

[۱۲]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۶۶٫

[۱۳]– بحار الأنوار، ج ‏۲۳، ص ۲۱۴٫

[۱۴]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۶۶٫

[۱۵]– بحار الأنوار، ج ‏۷۵، ص ۱۵۳٫

[۱۶]– سوره‌ی اسراء، آیه ۱۱۱٫

[۱۷]– سوره‌ی زلزله، آیه ۷٫

[۱۸]– همان، آیه ۸٫

[۱۹]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۱۴۰٫

[۲۰]– صحیفه‌ی سجّادیّه، ص ۱۴۰٫