«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

درخواست رزق برای دوران کهولت

در دعای مکارم الأخلاق حضرت سیّد السّاجدین (علیه السّلام) می‌خواهد که ما تمام اصول و ظرایف زندگی را یاد بگیریم. ملاحظه می‌‌فرمایید که چقدر مطالب ظریف، لطیف، حیاتی در آن وجود دارد. معصوم است، إن‌شاء‌الله خدا کمک کند که ما این‌ها را در نظر بگیریم. از خدا بخواهیم، یعنی بعد از این جلسه یا هر وقت که حوصله داشتیم من و شما بگوییم: پروردگارا این‌ها را در ما محقّق بگردان.

به این‌جا رسیدیم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ‏ أَوْسَعَ‏ رِزْقِکَ‏ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ»،[۱] خدایا بر پیغمبر و آل او (علیهم السّلام) درود و تحیّات و رحمت بفرست، پروردگارا، وسیع‌ترین رزق خود را بر من نازل کن وقتی که سنّ من بالا برود، بزرگ شوم.

این مهم است، انسان در جوانی قدرت دارد تلاش می‌کند، ولی در پیری نمی‌شود فعّالیّت‌هایی را انجام داد، سنّ انسان بالا می‌رود عیب است که اظهار حاجت به کسی بکند، به کسی بگوید. إن‌شاء‌ الله پیش نیاید. البتّه در دعاهای دیگر هم از اهل بیت (علیهم السّلام) روایت داریم که می‌فرماید: «وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ أَرْزَاقِنَا عِنْدَ کِبَرِ سِنِّنَا»،[۲] خدایا وسیع‌ترین روزی ما را در وقتی که به سنّ بالا رسیدیم قرار بده.

درخواست قوّت و توان از خدای متعال

«وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ وَ أَقْوَى قُوَّتِکَ فِیَّ إِذَا نَصِبْتُ»،[۳] خدایا بیشترین قوّت را به من وقتی که خسته شده‌ام، در اثر کبر سن خسته‌ شده‌ام به من مرحمت کن. یا وقتی که کبر سن هم نیست، چیزی پیش آمده که ضعیف شده‌ام، به من قوّت بده. این‌ها چیزهایی است که راجع به دنیا است.

معنای گمراه کردن خداوند

امّا راجع به معنویّات. «وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکَسَلِ عَنْ عِبَادَتِکَ»، خدایا من را گمراه نکن. خدا گمراه نمی‌کند، در گذشته خدمت شما گفته‌ام در قرآن هم داریم که «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ».[۴] خدا کسی را گمراه نمی‌کند، اضلال خدا به معنای قطع مدد است. به شما گفتم مدد قطع می‌شود، نه این‌که خدا نعوذ بالله به من الهام کند که بروم مشروب بخورم، به مجلس رقص بروم، نه، این‌طور نیست. مدد قطع می‌شود. مدد که قطع شد انسان هر کاری انجام می‌دهد.

خدا سعدی را رحمت کند، چیزی گفته که جدّاً باید بر سر در جهان نوشته شود. می‌گوید: هر سو دود آن کس زِ بَرِ خویش براند، خدا کسی را از در خانه‌ی خود براند به همه جا می‌رود، وان را که بخواند به دَرِ کس ندواند، کسی را که بخواهد نمی‌گذارد به جای دیگری برود، فقط درِ خانه‌ی خود او می‌رود. خدایا با کسل شدن در عبادت خود من را مبتلا نکن، گمراه نکن، من از عبادت تو کسل شوم، خسته شوم، دیگر رغبت نداشته باشم.

انجام عبادت در زمان مناسب

البتّه عنایت بفرمایید که این‌جا یک تبصره‌ای وجود دارد، تبصره این است که اوّلاً کسل شدن مراتب دارد. یک وقت ممکن است برای ۱۰ رکعت نماز مستحبّی کسل شده‌ای، برای دو رکعت کسل نیستی، عیبی ندارد، یعنی مطلقاً کسل نشده‌ای، آن دو رکعت را بخوان. یک وقت موردی است، همان حدیثی که از امیر المؤمنین (سلام الله علیه) برای شما خواندم: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً».[۵] یک وقت اصلاً پشت می‌کند، حالی نیست. می‌فرمایند وقتی حالی نیست فقط به واجبات اکتفا کنید، چون خطرناک است. بعضی افراد عوام می‌گویند من هر شب این را می‌خواندم باید بخوانم، فایده‌ای ندارد، خود را خسته نکن. طبیب نفوس عالمیان می‌فرماید وقتی حال نداشتید به واجبات اکتفا کنید، موردی است، برطرف می‌شود. یک وقت هم نه، گرفتار شده، حوصله‌ی بعضی چیزهای طولانی را ندارد، می‌تواند کم را انجام بدهد، همان کم را انجام بدهد.

تلاش در مسیر جلب محبّت خدا

«وَ لَا الْعَمَى عَنْ سَبِیلِکَ»،[۶] خدایا به من کمک کن که از راه تو گمراه نشوم، راه تو را گم نکنم. «وَ لَا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِکَ»، خدایا کمک کن که من به خلاف محبّت تو کاری انجام ندهم. یعنی چه؟ این‌جا می‌شود خیلی صحبت کرد، امّا سیّد بزرگوار جمع‌بندی کرده، می‌فرماید: یعنی خلاف رضای تو کاری انجام ندهم. می‌فرماید: «وَ المُرَادُ بِمُحَبَّتِهِ تَعَالَى هُنَا رِضَاهُ وَ هُوَ إِفَاضَهُ ثَوَابِهِ وَ رَحمَتِهِ».[۷] سیّد علی خان مدنی خیلی مرد بزرگی است، ایشان در لغات ادب دومی ندارد. می‌فرماید: محبّت در این‌جا به معنای رضای خدا است، یعنی خدایا من خلاف رضای تو کاری انجام ندهم.FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (1)

پرهیز از شرکت در مجالس گناه

«وَ لَا مُجَامَعَهِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ»،[۸] خدایا کمک کن من با جماعتی که از تو دور شده‌اند جمع نشوم. یک عدّه اصلاً خدا را رها کرده‌اند. می‌گویند امشب یک مجلس دوستانه‌ای داریم تشریف بیاورید، می‌روید می‌بینید اصلاً اسم خدا نمی‌آید، لهو و لعب و گناهان زیاد آن‌جا است.

من کرامت باهره‌ای از یکی از علما و اولیای بزرگ که از نزدیکان من بود مشاهده کردم. می‌گوید: شبِ مردان خدا روز جهان افروز است. این مرد بزرگ در آخر عمر در زیر زمینی زندگی می‌کرد و مشغول به ذکر بود. اصلاً بیرون زیر زمین چیزی دیده نمی‌شد، الّا این‌که کسی بیاید… منزل بزرگی هم بود، می‌آمدند و می‌رفتند، کسی به کسی توجّه نداشت. یکی از بستگان من جوان بود، حاضر شد به جایی برود که دوستان او را دعوت کرده بودند، گفت: می‌خواهم بروم ولی می‌دانم که به گناه خواهم افتاد. خدا شاهد است این مرد منزوی در یک گوشه‌ی زیر زمین که اصلاً به کسی کاری نداشت، وقتی این جوان آمد که برود او را صدا کرد، گفت: پسر جان، وقتی می‌دانی به گناه می‌افتی چرا می‌روی؟ حضرت حق می‌فرماید که من چشم آن‌ها می‌شوم، گوش آن‌ها می‌شوم همین است.

علی کلّ حال این‌جا به ما یاد می‌دهد که «وَ لَا مُجَامَعَهِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ»، خدایا کمک کن من به جمع کسانی نروم که از تو دور شده‌اند، این‌ها محبوب من را رها کرده‌اند. العیاذ بالله یک وقت حتّی دین من را مسخره می‌کنند، با آن‌ها کاری نداریم.

«وَ لَا مُفَارَقَهِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیْکَ»، پروردگارا کمک کن از کسانی که به سوی تو آمده‌اند، اطراف تو جمع شده‌اند، در بردن فرمان‌های تو جمع شده‌اند، انسان‌های خوبی هستند، متدیّن هستند، از آن‌ها هم جدا نشوم. این‌جا دو دستور وجود دارد.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (2)

وسیله‌سازی توسّط مؤمن

چند مطلب وجود دارد که عزیزان باید خیلی دقّت بفرمایند، خیلی مهم است. ببینید ما همیشه باید همه چیز را از خدا بخواهیم. در گذشته خدمت شما گفته‌ام، اگر ما به کسی مراجعه کنیم به اعتقاد این‌که اگر خدا بخواهد این را وسیله قرار می‌دهد، این عیبی ندارد. مردی در حضور امام صادق (علیه السّلام) نشسته بود، گفت: خدایا من را به خلق خود محتاج نکن. منتظر بود که حضرت او را تأیید کند، حضرت او را تأیید نکرد. فرمود: مؤمن از مؤمن بی‌نیاز نمی‌شود، این دعای تو عبث است. یعنی چه؟ محتاج که هستیم، منتها احتیاج مظاهر مختلفی دارد. من به خیّاط محتاج هستم باید بروم لباس من را بدوزد، شاید او هم یک وقت دیگر به من محتاج باشد. به نانوا محتاج هستم، احتیاج است، منتها احتیاج مظاهر مختلف دارد.

امام (علیه السّلام) به او یاد داد، فرمود: این دعا مطلوب نیست و درست نیست، شما دعای دیگری بکنید.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (3)

دوری از انسان‌های شرور

دعای کامل‌تری به او یاد داد، فرمود: «اللَّهُمَّ لَا تُحْوِجْنِی إِلَى شِرَارِ خَلْقِکَ»[۹] خدایا من را به شرار خلق خود محتاج نکن، من را به انسان‌های شر محتاج نکن. ما یک بحثی در جامعه شناسی و روان شناسی به نام نو کیسه بودن داریم، این بحث را جدّی بگیرید. افرادی هستند که چیزی نداشتند، یک مرتبه اتّفاقی می‌افتد خیلی ثروتمند می‌شوند، از این افراد چیزی نگیرید، این را جدّی بگیرید. اصلاً یک بحث است.

یک روایت داریم که امام معصوم (علیه السّلام) می‌فرماید که اگر -امام معصوم می‌گوید- دست خود را تا آرنج در دهان اژدها ببرم، برای من بهتر از این است که از انسان نو یافته یا نو کیسه چیزی بخواهم. انسان را رسوا می‌کنند، برای این‌که این پول معشوق آن‌ها بوده، عمری دنبال آن دویده است، حالا بخشی از این معشوق را به تو داده، شب نمی‌تواند بخوابد. بنده افرادی دیده‌ام درِ خانه می‌آیند فریاد می‌زنند، طرف مقابل می‌گوید: آقا، آهسته بگو، می‌گوید: آهسته یعنی چه؟ پول خود را می‌خواهم. خلاصه فرمود: «اللَّهُمَّ لَا تُحْوِجْنِی إِلَى شِرَارِ خَلْقِکَ»، خدایا من را به شرار خلق خود محتاج نکن.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (4)

یاری خداوند در تمام کارها

ما این‌جا خیلی چیزها داریم، باید همین مبنای توکّل را در نظر داشته باشید. اوّلاً عبارت‌ها را بشنویم: «اللّهُمَّ وَ اجْعَلْنی أصُولُ بِک عِنْدَ الضَّرُورهِ»،[۱۰] این دیگر به پیری و جوانی مربوط نیست، مطلق است. یک وقت ضرورت دارد انسان با کسی در بیفتد، بالاخره دشمن است، می‌خواهد دفع کند، ضرورت است. می‌گوید: خدایا من را به گونه‌ای قرار بده من به یاری تو اگر ضرورتی پیش آمد به کسی حمله کنم، صولت نشان بدهم. این‌جا «بِکَ» باء برای استعانت است، یعنی به کمک تو.

سیّد بن طاووس (رضوان الله علیه) خیلی بزرگ بوده، این‌‌ها افرادی هستند که آنی این محبوب را فراموش نمی‌کنند، اصلاً شما کتاب‌های ایشان را ببینید کتاب انسان‌سازی است. می‌فرماید: «کَتَبتُ بِالله»، من در فلان کتاب خود به یاری خدا نوشتم. ما باشیم «أَنَا رَجُل» می‌کنیم و می‌گوییم کتاب من را نخوانده‌ای؟ پنج مرتبه چاپ شده، پس توفیق نداشته‌ای! او می‌خواهد یک چیزی بنویسد با معنویّت بسیار بالا می‌نویسد: «کَتَبتُ بِالله». «اللّهُمَّ وَ اجْعَلْنی أصُولُ بِک عِنْدَ الضَّرُورهِ»، کمک کن، طوری قرار بده که اگر صولتی، حمله‌ای در مقابل دشمن لازم شد من به کمک تو حمله کنم.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (5)

تضرّع در برابر خداوند

«وَ أسألک عِنْدَ الحاجَه وَ أتضَرَّعُ إلَیْکَ عِنْدَ المَسْکَنَهِ»،[۱۱] خدایا کمک کن من در نیازها فقط از تو بخواهم و در بیچارگی فقط در مقابل تو تضرّع کنم. اگر خدا را در نظر داشته باشیم پیش کسی برویم ایرادی ندارد، به خدا توکّل کنیم و او را وسیله قرار بدهیم. امّا اگر خدا را فراموش کنیم به کلّی سراغ آن‌ها برویم، بگوییم آقا قربان تو بروم، این درست نیست. می‌خواهد این را بگوید که خدا را به کلّی فراموش کنیم، فکر کنیم این شخص که در فلان اداره رئیس است «فَعَّال مَا یَشاء» است، نه، این‌طور نیست. یک وقت دیدی که هیچ کاری برای تو انجام نداد. خدایا به من توفیق بده احتیاج داشته باشم فقط پیش تو بیایم. خدمت شما گفتم پیش کسی می‌روید با توکّل بروید عیبی ندارد.

«وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ عِنْدَ الْمَسْکَنَهِ». این‌جا تأکید است، می‌گوید تمام این‌هایی که می‌گویی انجام ندهم، پیش کسی نروم، یعنی خدا را فراموش کنم… اگر فراموش نکنی عیبی ندارد.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (6)

داستانی درباره‌ی علاّمه طباطبایی (رضوان الله علیه)

«وَ لَا تَفْتِنِّی بِالاسْتِعَانَهِ بِغَیْرِکَ». بزرگان ما پیش بزرگان دیگر می‌رفتند که راهنمایی بخواهند، چیزی بخواهند، این ایرادی ندارد. علّامه طباطبایی بزرگوار (رضوان الله علیه) – این‌ها از دست ما رفتند- یک وقت پیش سیّد العلماء الرّبانیّین، آقای قاضی رفته بودند. آقای قاضی که می‌شنوید، یک کلمه قاضی می‌گوییم ولی این‌ها یک دنیا بودند، دریا بودند، عوالمی در وجود آن‌ها بود. آقای طباطبایی املاکی در تبریز داشته، زمین زراعی، از آن‌ها چیزی می‌گرفت و زندگی می‌کرد. در آخر آن‌ها را هم نداشت، در آخر فقط حقّ طبعی برای المیزان دریافت می‌کرده و زندگی می‌کرده، زندگی خیلی مختصری داشتند. ما خدمت ایشان می‌رفتیم، چیزی نداشتند، خیلی ساده بودند. آن‌ها خانواده‌ی بزرگی هم بودند، خرجی نرسیده بود. آن زمان مثل الآن نبود که حواله کنند، اگر کسی می‌خواست به زیارت بیاید می‌دادند و می‌گفتند این را به فلانی بده. خرجی نرسیده بود، از این طرف هم آن‌ها منیع الطّبع بودند. ایشان در این وادی مکاشفه‌هایی دارد که الآن نمی‌توانم به شما بگویم، در گذشته بعضی از آن‌ها را گفته‌ام. خرجی نرسید، گفت پیش آقای قاضی بروم.

می‌گوید رفتم دیدم آقای قاضی نشسته، هوای نجف هم خیلی گرم بود، باد بزن در دست داشت خود را باد می‌زد. یک بچّه‌ای آمد و گفت: مادر من گفته نان نداریم، گفت: بگو پول نیست. خیلی راحت گفت. دیگری آمد و گفت: مادر من می‌گوید چراغ ما خاموش شده، گفت: بگو پول نیست. خیلی راحت می‌گفت. من گفتم اگر به این راحتی است بروم، او به راحتی می‌گوید پول نیست من هم به خودم بگویم پول نیست، بروم. بعد از آن مکاشفه‌ای به ایشان دست داده بود، کسی که به کشف ایشان آمده بود…

من این‌ها را «بِفَضلِ الله» یقین نکنم به شما نمی‌گویم. پروردگارا تو می‌دانی در این مملکت کسانی هستند که شب و روز با معارف تو بازی می‌کنند، اصلاً اسم کشف می‌آید این‌ها ناراحت می‌شوند، نمی‌دانند. می‌گویند کشف چیست؟ اسلام هر چه هست ظاهر است. نه، تو نمی‌فهمی. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»،[۱۲] مردم دشمن چیزی هستند که نمی‌دانند. این حرف‌ها چیست که می‌گویید؟

من جوان بودم، یک آقایی به من زنگ زد، خیلی وقت پیش بود، اگر مرده خدا او را رحمت کند، اگر زنده است باز هم خدا او را رحمت کند. می‌گفت: این‌قدر از میرزا جواد آقای ملکی روی منبر صحبت نکن. گفتم: چَشم، بعد از این از تو صحبت می‌کنم! این چیزها وجود دارد، وقتی نمی‌دانند بهتر است ساکت شوند. من این‌ها را که عرض می‌کنم اگر عین الیقین نبود به شما نمی‌گفتم، من هم نمی‌خواهم به راحتی به جهنّم بروم.

بعد از آن جلسه بود که یک بزرگی به کشف ایشان آمد، گفت: چه خبر است؟ خرجی روز پنجشنبه ساعت ۸ صبح می‌رسد. گفت: تو که هستی؟ گفت: فلانی هستم، خداحافظ. ایشان به تبریز آمده بود، دیده بود قبر آن شخص در تبریز است و ۴۰۰ سال از فوت او می‌گذرد.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (7)

بقا، هدف از آفرینش انسان

ای انسانی که خود را به راحتی می‌فروشی، فکر می‌کنی که مُردی تمام شده، نه، انسان «فَاتَ مَاتَ» نیست، «خُلِقتُ لِلبَقَاء»،[۱۳] خدا شما را برای بقا آفریده‌ است. «لَا لِلْفَنَاءِ»،[۱۴] برای فنا که نیافریده‌اند، اصلاً آفریده‌اند تو بمانی. چطور بمانی؟ به تو اختیار داده‌اند، خود تو می‌دانی. اگر خود را راحت بفروشی آن طرف تیره و تاریک می‌شود. کمی این‌جا حواس خود را جمع کنی، غضب نکنی، غیبت نکنی، انسان خوبی باشی، آن طرف خوب است.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (8)

نقل خاطره

بنده‌ی روسیاه گاهی وقت‌ها در محضر علّامه طباطبایی فضولی می‌کردم، تردید داشتم که خدایا این کار را انجام دهم یا نه، بعد می‌دیدم الحمدلله عیب نبود. یک وقت به یاد دارم اواخر عمر شریف ایشان بود دست ایشان خیلی می‌لرزید. یک کتاب عجیبی به دست من افتاده بود که از نظر صنعتی خیلی عجیب بود. گفتم او فیلسوف عالم است، کشف و شهود دارد، من هم چیزی ندارم، بگویم. گفتم: آقا، یک کتابی به دست من آمده، این‌طور است. خیلی کتاب عجیبی بود، بخواهم بگویم چطور بود طول می‌کشد. فرمودند که بیاور ببینم، بی‌میل نیستم. اولیاء الله ذوق هم دارند، یک عدّه فکر می‌کنند انسان که اولیاء الله شد باید از همه چیز بدش بیاید، باید بدترین عطرها را بزند.

خدا شاهد است بعضی از مؤمنین عطرهایی می‌زنند که انسان از زندگی سیر می‌شود! این را نزن یا یک چیز خوب بزن. یا مثلاً چیزی را دوست نداشته باشد، از طیّبات زندگی بدش بیاید. نه، این‌ها نیست، مؤمن بصیرت دارد، همه چیز دارد، همه چیز را می‌فهمد.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (9)

تأثیر صدا و آواز بر انسان

من به شما گفتم، مرحوم نراقی می‌نویسد که ساز و آواز عجیبی در جایی پخش می‌شد، نغمه‌های عجیبی بود. نمی‌خواهم وارد این بحث شوم، این‌قدر بحث داریم که نوبت این بحث نمی‌شود. دو نفر از آن‌جا عبور می‌کردند، یکی قاضی بود یکی عادل بود. قاضی گوش خود را گرفت و سریع دوید، از آن محیط دور شد. ولی عادل خیلی آرام عبور کرد. به هم رسیدند گفت: چرا دویدی؟ گفت: مگر ندیدی چه نغمه‌هایی بود؟ ترسیدم فریب بخورم. در نغمه‌های موسیقی چیزهای عجیبی وجود دارد. از مسلّمات است، می‌دانید که فارابی در مجلس سیف الدّوله یک نغمه‌ای احداث کرد همه گریه کردند، بعد یکی دیگر احداث کرد همه خندیدند، یک نغمه‌ی دیگر ظاهر کرد همه خوابیدند، او هم بلند شد و رفت. بیدار شدند و دیدند فارابی نیست. این مجلس سیف الدّوله معروف است.

منتها به مقدّس‌نماها بگویید می‌گویند فلان کس در مورد نغمه صحبت کرد، استکان خود را از او جدا می‌گذارم! برادر آقای طباطبایی، آقای الهی کتابی نوشته بود، از ترس مقدّس‌نماها آن را از بین برد، دفن کرد، ترسید. ای کاش این کتاب مانده بود، اگر به شما بگویم خیلی تعجّب می‌کنید، کتابی به نام رابطه‌ی صوت و روان بود. آقای الهی نوشته بود، آقای الهی با پیامبران گذشته جلسه داشت، علّامه طباطبایی فرمودند: دیدم برادر من با انبیای گذشته جلسه دارد. از این آهنگ‌های لاله‌زاری نبوده که:

آی می‌خوام بگم دوست دارم روم نمی‌شه!

چیزهای علمی بوده که رابطه‌ی صوت و روان را بیان می‌کرده، منتها از ترس مقدّس‌نماها کتاب را از بین برد. خیلی باعث تعجّب است.

می‌خواهم این را بگویم که نغمه‌های موسیقی عجیب است. قاضی دوید، گفت: چرا دویدی؟ گفت: ترسیدم فریب بخورم، دیدی چقدر این اصوات زیبا بود؟ مقدّس عادل گفت: اصلاً هم زیبا نبود، بی‌جهت دویدی. یک روز عادل را به محکمه‌ی این قاضی برای شهادت آوردند، گفت: او را برگردانید. گفت: چرا؟ من که ارادت دارم. گفت: تو یا دروغگو هستی یا سفیه هستی، عقل تو کم است. آن روز گفتی دوست ندارم یا دروغ گفته‌ای یا اگر واقعاً دوست نداشتی کمبود داری، عقل تو کم است، سفیه هستی، نادان هستی، شهادت نادان در این‌جا پذیرفته نیست، برو.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (10)

نقل خاطره

ایشان خیلی ذوق داشت. کسی که به کشف ایشان آمد… کتابی که من به ایشان داده بودم از اعاجب بود، با دست خطّ مبارک خود اسم من را آن‌جا نوشته بود. کتاب عجیبی بود، افقی می‌خواندی تاریخ می‌شد، عمودی می‌خواندی شامل پنج علم می‌شد. نمی‌دانم چطور بگویم، از عجایب بود، خدا چه انسان‌هایی آفریده است. ولیّ به کشف او آمد، گفت: ناراحت نشو. من کتاب به ایشان می‌دادم که نگاهی بیندازند، این روش در ضمیر من بود.

امّا کتاب سوم که می‌خواهم اسم ببرم خیلی متأسّف هستم که مرگ بین من و ایشان فاصله انداخت، نتوانستم به ایشان بدهم. کتابی به نام «روضَاتُ الجِنَان وَ جَنَّاتُ الجَنَان» بود. این کتاب خیلی کمیاب است، برای حافظ حسین کربلایی است. «جِنَان» یعنی باغ‌ها، «جَنَان» یعنی عقل و خرد. شما به مفاتیح «مَفاتِیحُ الجِنَان» می‌گویید، یعنی باغ‌ها، «جَنَان» یعنی عقل. اسم آن ولیّ که به کشف ایشان آمده بود در آن کتاب بود، آقا به تبریز رفت قبر او را زیارت کرد، دید ۴۰۰ سال است که مرده است. مرده‌ی ۴۰۰ سال پیش می‌آید با انسان صحبت می‌‌کند. دیگر مرگ فاصله شد و نتوانستم… حافظ حسین کربلایی اسم آن ولی را نوشته است.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (11)

دعای امام سجّاد (علیه السّلام) در طلب یاری از خدا

پس بنابراین اگر به یاد خدا باشیم بزرگان هم پیش بزرگان دیگر می‌رفتند، چه اشکالی دارد با توکّل و یاد خدا باشیم؟ «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالاسْتِعَانَهِ بِغَیْرِکَ»،[۱۵] خدایا من را گمراه نکن که تو را فراموش کنم، از غیر تو یاری بطلبم. یاد تو باشم. مثل سیّد که قلم به دست می‌گیرد، می‌گوید: «کَتَبتُ بِالله». اگر خدا نخواهد حتّی این قلم هم نمی‌نویسد، خدا بخواهد می‌نویسد. «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالاسْتِعَانَهِ بِغَیْرِکَ إِذَا اضْطُرِرْتُ»، خدایا وقتی که من مضطرّ شدم… انسان که مضطرّ می‌شود عقل او قدری کم کار می‌کند. من به شما بگویم خدا به حقّ سیّد السّاجدین (علیه السّلام) برای هیچ کس پیش نیاورد. ما یک دعا داریم خیلی عجیب است، در صحیفه نیست در جای دیگر است، از اسرار است، فقط فارسی آن را به خاطر بسپارید. می‌گوید: «وَ قَد نَزَلَ بِی مَا قَد سَلَبَنِی بَعضَ لُبِّی»، خدایا بر من نازل شده چیزی که قسمی از عقل من را گرفته است. گاهی وقت‌ها قسمی از عقل گرفته می‌شود، انسان چه کند؟ فقط بگویید خدایا از این بلاها برای ما نفرست، به این‌که از کجا است کاری نداشته باشیم، گرفتار می‌شویم.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (12)

درخواست دفع بلا قبل از ابتلای به آن

«وَ لَا تَفتِنِّی… أَی لَا تُضِلَّنِی»،[۱۶] من را گمراه نکنی که تو را فراموش کنم، از غیر تو یاری بطلبم. «إِذَا اضْطُرِرْتُ»،[۱۷] وقتی که مضطرّ شدم. وقتی انسان مضطرّ شود عقل او کم می‌شود، امّا این‌جا قبلاً از پروردگار می‌خواهد. به شما مژده بدهم، یک حدیث داریم که هر کس هنوز به بلایی گرفتار نشده از خدا بخواهد او را گرفتار نکند، او را به آن بلا گرفتار نمی‌کند. این مژده را به شما بدهم، نماز که می‌خوانید از بلاهایی که می‌ترسید بگویید خدایا ما را از آن‌ها حفظ کن. إن‌شاء‌الله خدا ما را از این بلا که مضطرّ شویم عقل ما کم کار کند حفظ کند.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (13)

شرایط سؤال از دیگران

«وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِکَ»، خدایا به من کمک کن که تو را فراموش نکنم خاضعانه در برابر غیر تو سؤال کنم. بخواهید سؤال کنید دو شرط دارد: یکی این‌که او را وسیله‌ی خدا بدانید، یکی هم این‌که خود را خیلی تحقیر نکنید. نمی‌گویم درشت صحبت کنید، بگویید سریع کار من را انجام بده و الّا مسلمان نیستی! نه، این‌طور نیست. بگویید: آقا، اگر برای شما امکان دارد خواهشی داشتم. امّا عبارت‌های خیلی تندی نگوییم، نگوییم: آقا تو را به خدا، من دور بچّه‌های تو بگردم، به پای تو می‌افتم! خدا راضی نیست تو این حرف‌ها را به کسی بگویی، بنده‌ی خدا هستی، عزّت داری. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ»،[۱۸] معمولی، متعادل.

بگوید: یک زحمتی داشتم خدمت شما آمدم. روان‌شناس باشید، یک وقت پیش کسی می‌روید درست صحبت کنید، بگویید: آقا، یک عرضی داشتم، آمده‌ام با شما صحبت کنم. او تو را رد می‌‌کند چون فکر می‌کند او را اذیّت می‌کنی، یک ساعت می‌خواهی وقت او را بگیری. باید بلد باشیم صحبت کنیم. بگویید: من می‌خواهم یک جمله به شما بگویم. واقعاً همان یک جمله را بگو و بیرون بیا. امّا یک وقت یک مسئول است تعداد زیادی مراجعه کننده دارد، بگوید: آقا، آمده‌ام با شما صحبت کنم، یعنی آمده‌ام وقت شما را بگیرم شما را اذیّت کنم. این‌طور نگویید. بگویید: یک عرضی دارم. بعضی افراد اصلاً ارزش وقت و عمر را نمی‌دانند. شاید قریب به این مضامین باشد، در گذشته یک نفر به من گفت: من ۱۰ دقیقه عرض دارم، من هم گفتم: بیا. آمد و خدا شاهد است…

ما نباید زیاد گستاخ باشیم، من عمر دارم، نوشتن دارم، کارهای زیادی دارم. ساعت ۹ شب بود، دیدم معلوم است ۱۰ دقیقه وقت نمی‌خواهد، امّا فشارهای داخلی داشتم که گناه دارد. بعضی افراد برای من منبر هم می‌روند می‌گویند گناه دارد، من هم طیّب الله می‌گویم! خیلی افراد برای من منبر رفتند و من هم اذیّت شدم که پای منبر آن‌ها نشستم. می‌گویند گناه دارد، گویی ما کافر هستیم نمی‌دانیم گناه و ثواب چیست! می‌گوید گناه دارد، مگر نگفتید… گفتیم بیاید.

آمد، ساعت دو نیمه شب گفت یک ماشین برای من بگیرید. ملاحظه نمی‌کند که این شخص عمر دارد، این هم انسان است، ممکن است کاری داشته باشد.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (14)

اهمّیّت دادن به وقت دیگران

خدا مرحوم استاد محمود شهابی را رحمت کند، مرد خیلی بزرگی بود، در لباس شخصی بود. البتّه ایشان قبلاً لباس روحانی داشته، برای مصلحت زندگی لباس روحانی خود را درآورده بود. من به یاد دارم رهبر خِرَد که از ایشان در قدیم چاپ شده بود، روی آن می‌نوشتند: میرزا محمود مجتهد خراسانی (دامت برکاته). استاد محمود شهابی مجتهد بود. من یک روز به منزل او رفتم، صحبت‌هایی راجع به کتاب‌های دانشگاه بود. باور کنید من هیچ وقت از یاد نمی‌برم، می‌خواست چیزی به کسانی که آن‌جا بودند بگوید از یکی یکی آن‌ها می‌پرسید، می‌گفت: وقت دارید چیزی بگویم؟ می‌گفتند بفرمایید. به نفر دوم می‌گفت: تو وقت داری چیزی بگویم؟ انسان نباید مزاحم باشد.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (15)

برخی ویژگی‌های مؤمنین در خطبه‌ی متّقین

خطبه‌ی متّقین را خوانده‌اید که «أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ وَ حَوَائِجُهُمْ خَفِیفَهٌ»،[۱۹] می‌‌فرماید: نفس آن‌ها عفیف است، حاجت‌های آن‌ها هم خفیف است. نفس آن‌ها عفیف است، نمی‌توانند اصرار کنند، حاجات آن‌ها هم خفیف است. به من زنگ می‌زند، می‌گوید: الآن ساعت ۱۲ است به فلان وزیر زنگ بزن. می‌گویم: من با او صمیمیّتی ندارم، این موقع شب زنگ بزنم؟ خدا شاهد است، گفت: این موقع زنگ بزنی احساس صمیمیّت بیشتر می‌کند! از یاد برده‌ایم «أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ وَ حَوَائِجُهُمْ خَفِیفَهٌ».

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (16)

به یاد داشتن خدا در همه‌ی امور

اگر رفتی اوّلاً بدان که این شخص وسیله‌ی خدا است، تو هم متعادل باش، نه درشت صحبت کن، نه خیلی خاضع صحبت کن. «وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِک‏»،[۲۰] خدایا به من کمک کن تو را فراموش نکنم در مقابل غیر خاضعانه سؤال کنم. «إِذَا افْتَقَرْتُ»، وقتی که فقیر شده‌ام، محتاج شده‌ام. «وَ لَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَکَ»، خدایا به من کمک کن تو را فراموش نکنم، در نزد کسی که پایین‌تر از تو است، مخلوق تو است تضرّع نکنم، «إِذَا رَهِبْتُ»، وقتی ترسیده‌ام. خدا برای شما پیش نیاورد انسان از کسی می‌ترسد، انسان را تهدید می‌کند. امّا آن‌جا هم که رفتی متین صحبت کن، بگو چنین گرفتاری وجود دارد اگر می‌توانید برای من کاری انجام دهید.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (17)

تنبیه فراموش کردن خداوند

این‌‌جا یک هشدار بزرگی دارد، این هشدار را بگویم که ترس‌آور است. این‌جا می‌گوید: کاری انجام بده که من تو را فراموش نکنم، «عِندَ الحَاجَه» از غیر تو سؤال نکنم، «عِنْدَ الْمَسْکَنَهِ»، در مقابل غیر تو تضرّع نکنم، از غیر تو یاری نگیرم. تا به این‌جا می‌رسد، اگر خدا را فراموش نکردیم، آن‌ها را وسیله‌ی خدا دانستیم، رفتیم و گفتیم، انجام شد، چه بهتر. امّا نعوذ بالله خدا را فراموش کردیم، رفتیم و این کار را انجام دادیم، چه می‌شود؟ می‌گوید تنبیه دارد. خدایا اگر من تو را فراموش کنم، وسیله بودن این‌ها را از یاد ببرم، برای آن‌ها استقلال قائل شوم. بگویم خدا آن طرف مانده، این‌ها هر کاری بخواهند انجام می‌دهند، این‌طور پیش کسی بروم چه می‌شود؟ «فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ خِذْلَانَکَ وَ مَنْعَکَ وَ إِعْرَاضَکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ». خیلی سخت است. می‌گوید: خدایا اگر من تو را فراموش کنم، برای شخص مورد مراجعه استقلال قائل شوم، مستحق هستم که تو من را وا بگذاری و خیر را از من منع کنی و از من روی بگردانی.

FatemiNia-13951014-Sahifeh65-ThaqalainSite (18)

ارحم الرّاحمین بودن خدا

در آخر می‌گوید: «یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ»، این خیلی مهم است. اسم‌های خدا در قرآن، در دعا خیلی عجیب به کار گرفته می‌شود. الآن صحبت وا گذاشتن و منع و اعراض است، چرا در آخر «یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» می‌گوید؟ می‌گوید برای این‌که می‌دانم تو مهربان‌ترین مهربانان هستی، امّا بنده اگر تو را فراموش کند واقعاً کار زشتی انجام داده است. با وجود این‌که ارحم الرّاحمین هستی باز هم او را وا می‌گذاری، احسان خود را منع می‌‌کنی.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۹۶٫

[۲]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ‏۲، ص ۶۷۹٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۶٫

[۴]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۳٫

[۵]– نهج البلاغه، ص ۵۳۰٫

[۶]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۹۶٫

[۷]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۳۶۵٫

[۸]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۹۶٫

[۹]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۲۶۳٫

[۱۰]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۹۶٫

[۱۱]– همان.

[۱۲]– نهج البلاغه، ص ۵۰۱٫

[۱۳]– بحار الأنوار، ج ۶، ص ۲۴۹٫

[۱۴]– همان، ج ۶۸، ص ۲۶۵٫

[۱۵]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۶٫

[۱۶]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ۳، ص ۴۰۲٫

[۱۷]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۶٫

[۱۸]– سوره‌‌ی منافقون، آیه ۸٫

[۱۹]– الکافی، ج ۲، ص ۱۳۲٫

[۲۰]– الصحیفه السّجّادیّه، ص ۹۶٫