«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنَا أَبِی سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ و صَلِّ عَلَی جَمیعِ أنبِیائکَ و رُسُلِکَ وَ مَلَائِکَتِکَ».

«وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

با برکت‌ترین مولود در بین شیعه

امروز شهادت مولای عالم، امام العالمین، حضرت امام محمّد بن علی که از القاب شریفه‌ی ایشان «تقی» و «جواد» است. روایت شیخ مفید رضوان الله علیه بسیار عجیب است. مفید در نقل احادیث بسیار دقیق است؛ یعنی از دقیق‌ترین محدّثین روزگار است و به علاوه این‌که مجتهد بوده، مرد بزرگی بوده، با همه‌ی دقّتی که داشته، تمام احادیثی که آورده است قابل توجّه است به خاطر دقّت و تبحّر ایشان است.

در کتاب ارشاد دارد که حضرت جواد علیه السّلام تازه به دنیا آمده بود و کودکی خردسال بود که او را در کنار پدر گذاشته بودند. شخصی به نام ابو یحیی صنعانی -که در نزد ائمّه علیهم السّلام احترام داشته است و چند امام را هم زیارت کرده بود- در آن محفل حضور داشت. این جمله بسیار بزرگ است که فرمود: ای ابو یحیی این عین عبارتی است که مفید نقل کرده است- «هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِی لَمْ یُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَهً عَلَى شِیعَتِنَا مِنْهُ»،[۱] این، مولودی است که از این پربرکت‌تر برای شیعیان ما آفریده نشده است. این حدیث بسیار عجیب است. می‌گوید: ما هر چقدر در مورد این حدیث فکر کنیم و خدا ما را راهنمایی کند که چه می‌خواهد بگوید، از برکات آن إن‌شاءالله بهره ببریم.

و امّا در یک روایت از حضرت جواد علیه السّلام آمده است که بسیار عجیب و غریب است که اجازه دهید إن‌شاءالله در آخر عرضم بگویم و درس را بخوانیم که من آن حدیث را هم با زحمت پیدا کرده‌ام که در آخر عرض خود بگویم که در این مجلس نمی‌تواند شرح بشود و من خیلی ناراحت هستم که چنین امامانی داریم که چنین فرمایش‌ها و مطالب عالیه دارند ولی من چرا استفاده نمی‌کنم و دنبال آن نمی‌روم؟ -إن‌شاءالله در ادامه حدیث را توضیح خواهم داد-

شرح دعای بیست و سوم صحیفه‌ی سجّادیه

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

در دعای بیست و سوم، امام علیه السّلام به ما یاد می‌دهد از چه چیزهایی واقعاً از به) خدا پناه ببریم و این صحیفه در گذشته هم خدمت شما بیان کردم که تقریباً می‌توان گفت یگانه وسیله‌ی (رسانه‌ی) تبلیغی امام سجّاد علیه السّلام بوده است. باید ببینیم آنچه از خدا بخواهیم به ما یاد داده است. امید است آن صفاتی که نباید داشته باشیم را به ما یاد داده است و آن صفاتی که باید داشته باشیم را به ما یاد داده است. در توحید، نبوت اسرار الهی، عبودیت… واقعاً عجیب است که تمام این تعالیم عالیه در قالب دعا آمده است. چون غیر از این راه، راهی نبوده است.

از شرّ چه موجوداتی باید به خدا پناه برد؟

حالا به این‌جا آمده‌ایم که امام علیه السّلام به ما بیاموزد که ما از هر شرّی به خدا پناه ببریم؛ شرّ شیطان، شرّ سلطان عنید، شرّ مترف حفید. خدمت شما بیان کردم که مترف حفید آن آدم‌های ثروتمند بسیار مترفی که خدّام به دنبال آن‌ها راه می‌روند و بر غرور و تکبّر این شخص مدام افزوده می‌شود و تصوّر می‌کند که چه خبر است، یک نفر آب می‌آورد، دیگری آبمیوه می‌آورد، شخص دیگری دست او را می‌بوسد و…

«وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ شَدِیدٍ»،[۲] خدمت شما بیان کردم که از شرّ هر ضعیف و هر قوی. قوی که معلوم است، ضعیف هم یعنی این‌که انسان نباید دشمن را کم به حساب بیاورد. آدم هیچ وقت نباید دشمن خود را کم بشمارد حتّی اگر ضعیف هم باشد امّا بالاخره دشمنی خود را بروز می‌دهد. شعری هم برای شما خواندم (دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد).

«وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَرِیفٍ وَ وَضِیعٍ»، از شرّ هر آدم شریف و هر آدم پست و فرومایه. بالاخره شریف یک نوع صدمه می‌زند و پست هم می‌تواند به نوعی صدمه بزند. «وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَنْ نَصَبَ لِرَسُولِکَ وَ لِأَهْلِ بَیْتِهِ حَرْباً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»، می‌فرماید: خدایا، از شرّ هر کسی که نصب حرب برای پیغمبر و آل او کرده است… می‌فرماید: «نَصَبْتُ لِزِیدٍ الحَربَ و العَداوه»،[۳] یعنی «أقَمْتُهَا» یعنی اقامه‌ی دشمنی، اقامه‌ی جنگ. این‌جا «نصب» به معنای اقامه‌ی دشمنی و اقامه‌ی جنگ است. خدایا، از شرّ کسانی که برای پیغمبر و آل او اقامه‌ی جنگ کردند -مثل این دشمنان حرم هستند که خدا به حقّ حضرت جواد علیه السّلام ریشه‌ی آن‌ها را نابود کند إن‌شاءالله- که این‌ها از جن باشند یا از انس، می‌فرماید: من از شرّ این‌ها به تو پناه می‌برم.

این‌جا بقیه‌ی دعا برای هفته‌ی دیگر بماند زیرا یک نصیحت هم از مولای‌مان امام جواد علیه السّلام خواهیم داشت. یک مسئله این‌جا وجود دارد که گذاشته‌ام این را برای شما کاملاً توضیح بدهم. آقایان، عزیزان، خواهران، برادران، مخصوصاً دختران، جوانان به این عرض من خوب متوجّه بشوید که من این را به خاطر شما این مبحث المیزان را هم آورده‌ام که إن‌شاءالله خاطر شریف شما جمع بشود.

پناه بر خدا از شرّ اقامه‌کنندگان جنگ علیه پیغمبر و اهل بیت علیهم السّلام

الآن صحبت این است که خدایا، من را از شرّ کسانی که برای پیغمبر و اهل بیت او علیهم السّلام اقامه‌ی جنگ می‌کنند از شرّ این‌ها به تو پناه می‌برم که حالا این اقامه‌کنندگان جنگ، از جن باشند یا از انس. این یک مورد است که محفوظ داشته باشید. جن را گذاشته بودم که إن‌شاءالله برای شما بگویم.

آداب خواندن دعا و مناجات به صورت جمعی

یا مثلاً ما در دعای کمیل که من همیشه گفته‌ام اگر این دعای کمیل را درست بخوانیم دنیا گلستان می‌شود، یک عدّه که تقوای لسانی نداشتند در حقّ منِ رو سیاه گفتند که فلان شخص مخالف دعای کمیل است. والله من مخالف دعای کمیل نیستم، دعای کمیل روی چشم خود می‌گذارم امّا با کسانی که با دعای کمیل بازی می‌کنند مخالف هستم. دعا را سه ساعت طول می‌دهند، صدا در می‌آورند، الحان در می‌آورند! اصلاً این را می‌گویم که خلاص کنم، اگر می‌خواهند پخش کنند یا پخش نکنند احتمالاً این قسمت را در می‌آورند، مهم نیست ولی من باید بگویم و آن این است که ما در روایات در اسلام خواندن داریم، خواناندن اصلاً نداریم! یک دعا را بخوان، حالا یک جمعی هم جمع بشوند که بخوانانیم، ما اصلاً خواناندن نداریم! ماه رمضان ببینید چه کار می‌کنند؟! سه ساعت وقت مردم را می‌گیرند و هیچ کسی هم نیست چیزی بگوید! کجا بودید؟ جای شما خالی، جوشن کبیر داشتیم. جوشن کبیر روی چشم من جای دارد ولی نگفته‌اند که سه ساعت بنشینند تا تو جوشن کبیر بخوانی. در ماه رمضان دیدید؟ مردم را پای دعای جوشن کبیر می‌کشند!

جوشن کبیر، نور است، اسم‌های خدا است، ما آن را روی چشم خود می‌گذاریم امّا خود شخص باید آن را بخواند نه این‌که آن‌قدر بخواند که… صد دفعه در طول خواندن دعای جوشن کبیر چرت می‌زنند و می‌خوابند بعد که تمام می‌شود اعلام می‌کنند: برادرانی که وضو ندارند… تو باعث شدی که آن‌ها وضو ندارند! برادرانی که وضو ندارند وضو بگیرند. برادران قرآن‌ها را بیاورید، چه قرآنی بیاورند! دیگر از این احیا چه می‌فهمند؟!

خدا شاهد است بعضی از ما افراد شما را نمی‌گویم- در حقایق فکر نمی‌کنیم، فقط به اسم، دل خوش می‌کنیم. جای شما خالی، کمیل داشتیم.

(این بحث حاشیه است)

آن‌جا هم بحث از جن را بیان می‌کند، بحث از جن بود. می‌گوید: «وَ اکْفِنِی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِی»، این قسمت در دعای کمیل آمده است، این همه خوانده‌ای و تا به حال متوجّه آن نشده‌ای؟! شما برای ثوابش می‌رود، صد سال هم متوجّه نخواهد شد، یکی ثواب و یکی هم باقالی پلوی بعد از دعا که بعد به آن خواننده می‌گویند یک مقدار طول بده، وانت پلو پشت چراغ قرمز گیر کرده است! (برای منافع دنیایی دعا می‌خوانند) از این موارد هم داشته‌ایم. بحث این موارد هم بوده است، بی‌جهت نیست که من ناراحت شدم امّا آن‌ها تصوّر کردند که من با دعای کمیل مخالف هستم! من با بازی کردن مخالف هستم.

خدا روح آیت الله بهاء الدّینی را شاد کند، ایشان فرمودند: بازیگری دیگر بس است! گاهی اوقات من در طول روز چند بار این جمله را به یاد می‌آورم. کافی است، چقدر بازی می‌کنید؟! با دستگاه اهل بیت هم بازی می‌کنند، با سینه‌زنی هم بازی می‌کنند، اسم امام‌ها را نیمه، نیمه بگو، بالا و پایین بپر، دعای کمیل را طول بده، با همه چیز بازی می‌کنند! سیّد بزرگوار می‌فرمودند: بازیگری دیگر بس است.

پناه بر خدا از شرّ دشمنان

«وَ اکْفِنِی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِی»، خدایا، بالاخره می‌خواهد بگوید: از شرّ دشمنان من که از جن یا انس باشند از من حمایت کن، شرّ این‌ها را برای من کفایت کن. حالا این‌جا دعاهای امثال این را هم داریم. این‌ها چه می‌شود؟ این‌ها می‌تواند برای تعدادی از افرادی که از خدا نمی‌ترسند سوژه‌هایی بشوند که بتوانند کارهایی انجام بدهند. آقا این دعای جن است. من با جن کاری ندارم! مگر ندیدی صحیفه‌ی سجّادیه می‌گوید: «الجِنَّ و الإنس»، مگر ندیدی که در دعای کمیل می‌گوید: «وَ اکْفِنِی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِی»، بسیار خوب. این‌ها را می‌آیم که… گفتم: بله، آدم جمع کند که یک‌جا بگوید: بله، پس ما دشمنانی از بین این‌ها هم داریم. باید چه کار کنیم؟ و… الآن از این حرف‌ها فراوان شده است. الآن بنده حالا بالاخره توفیق بودن در بین مردم را مثل ایّام جوانی که «بُکْرَهً وَ عَشِیًّا»،[۴] چنان که افتاد و دانی، ما بین مردم بودیم… الآن آن توفیق را ندارم، بالاخره پیر شدیم و یک مطالبی هستند که باید آن‌ها را بنویسم و باید آن مطالب را دسته‌بندی کنم چون الآن غیر از بنده متولّی دیگری ندارد.

وجود یا عدم وجود مسئله‌ی سحر و جن

الآن تا کتاب «زکام در اسلام» مانده است، کتاب‌های علمی نوشته نمی‌شود، کتاب «زکام در اسلام»، نمی‌دانم چه و… از این قبیل و… به هر حال امّا همین مقدار که خدمت عزیزان می‌رسیم، ۸۰ درصد از مراجعین ما همین مسائل را دارند. خانه‌ی ما این‌طور شده است، طاقچه‌ی ما این‌طور شده، بقچه‌ی ما آن‌طور شده است! باید چه کار کرد؟ این‌جا باید به یک نظر معتدل به مسئله رسیدگی بشود. بگویید جن اصلاً نیست؟ یک عدّه این‌طور وانمود می‌کنند که من خیلی روشن هستم. حرف می‌زنند، معلوم می‌شود که خیلی بی‌سواد هستند. مثلاً می‌گوید: من قبول ندارم. می‌گوییم: چه چیزی را قبول نداری؟ این‌ها که می‌گویند جن و… بعضی‌ها این‌طور هستند می‌گویند: سحر شده است. می‌گوید: من قبول ندارم. تو چه چیزی را قبول نداری؟ تو را به خدا اسم ببر. بله، من هم قبول ندارم که سحر شده است. آقا بد اخلاق است، خانم هم بد اخلاق است، محاسبه النّفس نکرده است، در منزل محبوس شده است. کسی آدم بد اخلاق را دوست ندارد. خود شخص متوجّه نیست بد اخلاق است، وقتی می‌بیند محبوبیت ندارد می‌گوید: برای من کاری کرده‌اند. من هم این را قبول ندارم. این افرادی که می‌آیند و می‌گویند ما کارهایی انجام می‌دهیم قبول نداریم. مثلاً می‌گویند: بخت دختر تو را بسته‌ایم. من هم قبول ندارم ولی اصل سحر، در اصل یک چیزی بوده است. اصل این قضیه را قبول کن. مگر در قرآن نمی‌خوانیم؟ مگر در مورد ساحران فرعون نخوانده‌ای؟

اصل سحر، مقبول است. اگر کسی بگوید سحر را قبول ندارد معلوم است که سواد ندارد. جن و کسانی که می‌گویند من برای تو دعا می‌نویسم و جنّ تو را داخل شیشه انداختم و در آن را بستم و… سابقاً این کارها را انجام می‌دادند. می‌گفتند: جن را داخل شیشه انداختیم و در آن را بستیم، این را پیش خودت نگه دار و… این‌ها بازی است، امّا اصل جن وجود دارد. اصل جن چیست؟ اصل آن را از زبان ولی خدا می‌خوانیم.

عظمت کتاب المیزان

عزیزان این تفسیر المیزان است. در قرون تفسیری اسلام که در چند قرن مسلمین برای قرآن تفسیر نوشته‌اند این تفسیر از همه‌ی آن تفاسیر بالاتر است. می‌گویم یک گوشه اسم آن را ناسخ التّفاسیر بگذارند. واقعاً ناسخ التّفاسیر است. می‌گویند مرحوم آیت الله شهید مطهّری دائماً المیزان دستش بوده است (مراجعه‌ی مداوم به المیزان داشته است) و وقتی استراحت می‌کرده بالای سر او المیزان بوده است. مرحوم دانشمند بزرگ لبنانی، شیخ محمّد جواد مغنیه که من او را زیارت کرده‌ بودم که مرد ملّا و باسواد و نویسنده‌ی بسیار قَدَری بود. من خدمت او رسیده بودم. شاید قریب ۸۰ جلد کتاب دارد. می‌گویند وقتی المیزان به لبنان رسید کتابخانه‌ی محمّد جواد مغنیه تعطیل شد. گفت دیگر نمی‌توانم چیزی را نگاه کنم. این کتاب، نعمتی در دست ما است که قدر آن را نمی‌دانیم. این بزرگوار، علّامه طباطبایی، مورد موهبت الهی و عنایات الهی بوده که این کتاب را نوشته است. این کتاب تفسیر بسیار مهمّی است، إن‌شاءالله در وقت دیگری در مورد آن صحبت می‌کنیم.

تعریفی از جن بنا بر تعریف علّامه طباطبایی در کتاب شریف المیزان

این کتاب (اشاره) جلد ۲۰، صفحه‌ی ۳۹ است. من از این‌جا برای شما می‌خواهم. علمی، خیلی شسته و رفته دور از همه‌ی اندیشه‌های افراطی و تفریطی و عوام‌بازی و بازی.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«کلامٌ فی الجِن»، علّامه طباطبایی بمعنی الکلمه علّامه بود. حضرت آیت الله جوادی (إن‌شاءالله خدا به او طول عمر بدهد) مرتّب می‌فرمایند: سیّدنا الاستاد فرموده‌اند. این شوخی نیست. این‌ها شخصیت‌هایی بودند، علّامه‌های زمان ما را این افراد پرورش داده‌اند، ای مردم، بزرگان ما را این افراد پرورش داده‌اند.

«الجن، نوعٌ مِنَ الخَلق مستورون مِن حواسِّنَا». ببینید چقدر زیبا بیان می‌کند. او عالم است! «الجن، نوعٌ مِنَ الخَلقِ» این جن، نوعی از خلق است، «مستورون (عن) مِن حواسِّنَا»، این‌ها از حواسّ ما پوشیده هستند، ما جن را نمی‌بینیم. حواسّ ما، دیدن ما، شنیدن ما، لامسه‌ی ما، شامّه‌ی ما، این‌ها حواسّ ما هستند، جن از این حواسّ ما پوشیده است. نه می‌توانیم آن را لمس کنیم، نه می‌توانیم آن را ببینیم یا بو کنیم یا صدای او را بشنویم. او از حواسّ ما مستور است. ببینید این تعبیر چقدر زیبا است!

«یُصَدّق القرآن الکریمُ بِوُجودِهِم»، قرآن، وجود این‌ها را تصدیق می‌کند. قرآن است، اجمالاً این مخلوق را تصدیق می‌کند. «و یَذْکُرُ أنَّهم بنوعِهِم مخلوقونَ قَبلَ الإنسان»، قرآن، ذکر می‌کند که این‌ها نوعاً نوع جن- قبل از انسان آفریده شده‌اند. قبل از این‌که ما به این‌جا بیاییم آن‌ها آمده بودند. «و أنَّهُم مَخلوقونَ مِنَ النَّارِ» این‌ها از آتش آفریده شده‌اند. این‌ها معانی لطیفی دارد، علمی است. چطور ما از خاک آفریده شده‌ایم؟ الآن که ما این‌جا نشسته‌ایم دیگر خاک نیستیم ولی از خاک آفریده شده‌ایم و شکّی هم در آن نیست، این‌ها جن‌ها- هم از آتش آفریده شده‌اند. از آتش آفریده شدن این‌ها هم بحث علمی است. چگونه؟ باید در جایگاه مناسب خود این موضوع، بحث بشود. «و أنَّهُم مَخلوقونَ مِنَ النَّارِ کما أنَّ الإنسانَ مخلوقٌ من التّراب»، چرا که انسان هم مخلوق از خاک است. «قالَ تعالی»، خدا چه فرموده است؟ «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ»، در سوره‌ی مبارکه‌ی حجر است.

خلقت جن از آتش سموم

«سَموم» یعنی چه؟ إن‌شاءالله برای شما می‌گویم. می‌فرماید: ما جن را قبلاً از آتش سَموم آفریده‌ایم. کتابی وجود دارد به نام «مفردات راغب»، نمی‌دانم اسم آن به سمع مبارک شما رسیده است یا خیر، این کتاب عظیم القدری است. مرحوم راغب اصفهانی، کلمات قرآن را بسیار زیبا در آن کتاب شرح کرده است که به آن «مفردات راغب» می‌گویند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات می‌گویند نار سموم خصوصیاتی دارد. ما آتشی داریم که می‌سوزاند. هر آتشی که باشد می‌سوزاند ولی آتش سموم آتشی است که یک باد داغی از آن بلند می‌شود که شخص را مسموم می‌کند و کار سم را انجام می‌دهد.

«و أنَّهُم یَعیشون و یُبعَثونَ و یموتون و یبعثون کالإنسان»، جنّیان زندگی می‌کنند و می‌میرند و بعد هم مثل ما زنده می‌شوند و مانند انسان برانگیخته می‌شوند. «قَالَ تعالی: أُولئِکَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فی‏ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»، باز هم فرموده است: «وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ»، که البتّه دنبال آن آمده است «فَزادُوهُمْ رَهَقاً»، توقّع نداشته باشید که من در این جلسه بخواهم تمام مسئله‌ی مربوط به جن را بگویم! من فقط به اندازه‌ای که این‌جا لازم است بیان می‌کنم. اگر انسان بخواهد در این زمینه صحبت کند، حرف خیلی زیاد است؛ یعنی حرف‌هایی که زائد است را باید نقل کنیم و رد کنیم… این کارها طول می‌کشد چون در مورد جن اظهار نظر کرده‌اند و کتاب نوشته‌اند برای این‌که مشتری جمع کنند. بعضی از این کتاب‌ها تلفات داده است. آن‌قدر بیمار شده‌اند، من بچّه‌ی ده، دوازده ساله را دیدم که در نمایشگاه قرآن داشت کتاب جن را می‌خرید و می‌رفت! من بسیار ناراحت شدم، گفتم: إن‌شاءالله خدا مؤلّف کتاب و چاپ‌کننده آن را هدایت کند. اگر این‌ها هدایت نشدند، روز قیامت این‌ها با هرمله محشور می‌شوند! کسی که کودک را گمراه کند یا اذیّت کند او با هرمله محشور می‌شود. چون اذیت کردن کودک کار حرمله است. کتابی نوشته‌اند که بچّه‌ی ۱۲ ساله و محتاج به بستری شدن در بیمارستان می‌شود! ای پدر و مادرها مراقب باشید، شما را به خدا هر چیزی را نخرید. به یاد می‌آورم اوّل انقلاب بود از سیاحت غرب آقای نجفی قوچانی فیلم ساخته بودند. دختر بچّه‌ی نُه ساله دیوانه می‌شد. آدم عوام اصلاً نباید کار علمی انجام بدهد. عوام هستی سر عوام بودن خود بنشین. کارهای عالمانه را به دست اهل فن بسپار. چه کسی گفته است تو فیلم درست کنی؟!

شناخت نوع زندگی جن

این‌ها زندگی می‌کنند منتها این‌که چگونه زندگی می‌کنند؟ مبل دارند؟ یخچال دارند؟ این‌ها به ما مربوط نیست. آن چیزی که از قرآن مجید و روایات صحیح اجمالاً فهمیده می‌شود و بیشتر از این هم ما اصلاً نباید جلو برویم، بیش از این لازم نیست. همین‌قدر بدانیم که این‌ها هستند، (مخلوق خدا) هستند. سیّد بسیار زیبا فرموده‌اند: «مستورون (عن) مِن حواسِّنَا»، حواسّ مستور هستند.

«و أنَّ فیهم ذُکوراً و إنَاثاً»، این‌ها مذکّر و مؤنّث دارند، مرد و زن دارند، «یَتَکاثَرونَ بالتَّوالُدِ و التَّنَاسُلِ»، عین ما انسان‌ها با توالد و تناسل زیاد می‌شوند، «قال تعالى: وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ»، جالب این‌جا است که خدا مذکّرهای آن‌ها را «رِجال» نامیده است! این نکته‌ای است. مثلاً به مذکّر اسب، مرد نمی‌گویند به آن اسب نَر می‌گویند یا مثلاً می‌گویند شتر نر امّا مذکّر إنس بالاخره نزد خدا رتبه‌ای دارد، بالاخره این‌ها چیزی دارند که خدا مذکّر جن را «رَجُل» یعنی مردان نامیده است.

«وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ»، این هم برای شما مختصر تفسیر می‌کنم. بعضی‌ها معتقد بودند که بعضی‌ها می‌گویند، من هم نمی‌گویم، بعداً نگویید فلان شخص گفت- آدم‌های عقب افتاده دارند. مثل آدم‌ها که عقب افتاده دارند و چیزی متوجّه نمی‌شوند، راه می‌روند و اذیّت می‌کنند، شوت می‌کند، شیشه می‌شکند، هیچ چیزی را متوجّه نمی‌شود، می‌گویند در بین اجنّه هم عقب افتاده وجود دارد. مثل این‌که در زمان جاهلیت وادی‌هایی بوده است که معتقد بودند در این وادی‌ها جن زیاد است و آن جن‌های عقب افتاده مردم را اذیّت می‌کنند. وقتی مردم به آن‌جا می‌رسیدند می‌گفتند: «أَعُوذُ بِعَزِیزِ هَذَا الْوَادِی مِنْ شَرِّ سُفَهَاءِ قَوْمِهِ» (در بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۰، ص ۱۲۱) آن‌ها می‌گفتند ما از سفیهان این وادی به عقلای این وادی پناه می‌بریم.

«وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ»،[۵] مردانی بودند از انسان، «یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ»، به مردانی از جن پناه می‌بردند، «فَزادُوهُمْ رَهَقاً»،[۶] البتّه تفسیرمی‌گویند همین کار باعث ترس بیشتر می‌شد و… که این‌جا خیلی حرف‌ها وجود دارد که نمی‌خواهم بگویم.

توانایی جنّیان در انجام کارهای سخت و سریع

«و أنَّ لَهم شُعوراً و إرادهً و أنَّهُم یَقْدرونَ عَلَى حرکاتٍ سَریعهٍ و أعمالٌ شاقَّه کما فی قَصَصِ سلیمان علیه السّلام و تسخیر الجنِّ له و قِصَّهِ مَلَکَهِ سَبإ»، این‌ها تمام واقعیات قرآنی است. آنچه را می‌دانیم که درست، آنچه می‌دانیم و نمی‌دانیم را باید روی چشم بگذاریم و بپذیریم تا روزی خدا آن را برای ما بفهماند. نستجیر بالله، قرآن کلام الله است، بازی نیست. می‌فرماید: این‌ها (جنّیان) شعور دارند و اراده دارند و بر حرکات سریعه قادر هستند؛ یعنی مثلاً فرض کنید از این‌جا تا تبریز برای ما چقدر راه است؟ جنّیان در طرفه العینی به تبریز می‌رسند. به کارهای سریع بسیار و اعمال شاقّه قادر هستند. من نظر نمی‌دهم فقط نقل قول می‌کنم، ولی الآن می‌بینیم که بناهای عجیب و غریبی وجود دارند که با هیچ عقلی نمی‌توان پذیرفت که این بنا ساخته‌ی بشر باشد. شما بناهای بعلبک را ببینید. سقف سالن یک تکه سنگ مرمر است که الآن جرثقیلی که آن را بلند کند اختراع نشده است تا چه رسد به آدم! خیلی فرض‌ها می‌کنند که خاک جمع کردند و بیچاره‌ها را کشاندند و… من این‌ها را باور نکردم، اصلاً مسکوت گذاشته‌ام ولی بعضی‌ها معتقد هستند که این نمی‌تواند کار آدم باشد. شما در سوره‌ی انبیاء می‌خوانید، در سوره‌ی ص می‌خوانید، سوره‌ی ص هم مثل سوره‌ی انبیاء است، در سوره‌ی ص می‌خوانید: «وَ الشَّیاطینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»،[۷] حضرت سلیمان علیه السّلام از این‌ها استفاده می‌کرده است. ایشان بنّا و غوّاص‌های زیادی داشتند، «وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ»،[۸] اصلاً تعدادی از این‌ها را به زنجیر کشیده بود و حبس کرده بود. حالا چطور می‌شود؟ بخوانید: «وَ الشَّیاطینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ»، باز در سوره‌ی سبأ آمده است، جنّیان می‌آمدند، «یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحاریبَ وَ تَماثیلَ»،[۹] برای حضرت سلیمان علیه السّلام کارهای عجیبی انجام می‌دادند.

جنّیان بر حرکات سریعه و اعمال شاقّه قادر هستند، «کما فی قَصَصِ سلیمان علیه السّلام»،[۱۰] چون در قصّه‌ی حضرت سلیمان علیه السّلام آمده است، «و تسخیر الجنِّ له»، حضرت پروردگار ایشان را بر جنّیان مسخّر کرده بود، «و قِصَّهِ مَلَکَهِ سَبإ»، (جا به جایی) تخت ملکه‌ی سبا واقعاً کار آسانی نبود که «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ»،[۱۱] قبل از این‌که حضرت سلیمان از جای خود بلند شود… ظاهراً در یک روایت این‌طور گفته است و بعضی از تفاسیر دیگر به شکل دیگری گفته‌اند. یک تفسیر این است که قبل از این‌که تو بخواهی از جای خود بلند شوی… مگر چقدر طول می‌کشد انسان از جای خود بلند شود؟ کاری ندارد، آدم سالم بلند می‌شود. من قبل از آن تخت را برای تو می‌آورم. راه بسیار دوری بوده و تخت بسیار سنگین و بزرگ و مرصّع به جواهرات و طلا بوده است.

توانایی انسان در برابر توانایی اجنّه

انسان همیشه موجود عجیبی است اگر قدر خود را بداند: «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»،[۱۲] این انسان بود، جن نبود. پیشنهاد نفر (قبل) او عفریتی از جن بود. کسی که از انسان‌ها بود و گفت: «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»، علمی از کتاب، نمی‌گوید علم کتاب، می‌گوید: یک چیزی از کتاب داشت. مثلاً شخصی در حال خوردن نان است و می‌گوید: از نانی که داری به من بده نه این‌که همه‌ی نان را به من بده، تکه‌ای از آن را به من بده. «از» دارد.

«قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»، آن کسی علمی از کتاب نزدش بود گفت: «أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ‏»، یک مژه بزنی، مژه‌ی دیگر نزده من آن را می‌آورم. قرآن بسیار زیبا است، اگر ما بودیم خراب می‌کردیم، می‌گفتیم: «فجاءَ بالعرش» پس این گفت و رفت تخت را آورد و… این قرآن نمی‌شد، خراب می‌شد. امّا دیگر نمی‌گوید: رفتند، آوردند و… «فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ»، سلیمان دید که تخت این‌جا است. اختصارات قرآنی بر زیبایی می‌افزایند. بعضی وقت‌ها اختصار، کلام را زیبا می‌کند. این‌ها اختصارات قرآنی است. «فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ»، «قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی‏ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی‏ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ»،[۱۳] خدایا، تو را شکر، توفیق بود عجب نعمتی، از این راه دور، تخت او حاضر شد…

این مواردی که گفتیم هیچ کدام نمی‌تواند اسباب بازی بشود. مردان و زنان اجنّه چگونه هستند؟ بیشتر از این جلو نرو. این‌که قرآن به تو می‌فهماند این است که یک مخلوق به این نام وجود دارد، از حواسّ ما هم مستور است، زن دارند، مرد دارند، توالد دارند، تناسل دارند امّا… بگذارید تا آخر برسم و بگویم.

جن‌های صالح و غیر صالح

«و أنَّهم مُکَلَّفون کالإنسان»،[۱۴] این‌ها مانند انسان مکلّف هستند، «مِنْهم مؤمنون و مِنْهُم کُفَّار»، بعضی از آن‌ها مؤمن هستند و بعضی از آن‌ها کافر هستند. من از آن کسانی نیستم که مطلبی را از خودم بگویم، اصرار نکنید! در این‌جا حرف‌های زیادی وجود دارد، ما لازم نیست آن‌قدر حرف بزنیم. «و مِنْهُم صالحون و آخرون طَالحون»، یک عدّه هم غیر صالح هستند. من دیدم یک کسی چیزی می‌گوید، بقیه هم همه همین‌طور می‌گویند. الآن معروف است که می‌گویند در بین جنّیان هیچ کسی منکر غدیر نیست چون همه آن‌جا بودند. این حرف عوامانه است. خیر، نسل پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هم بوده‌اند امّا چرا بعضی از آن‌ها کافر شده‌اند؟ من را وادار نکنید یک مسائلی را بگویم! خود جنّیان می‌گویند: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ»،[۱۵] تعدادی از ما صالح هستیم و تعدادی از ما صالح نیستیم. «قال تعالى: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»،[۱۶] این‌ها (جنّیان) با ما در این سنگر عباد شریک هستند. چه کار دارند که با تو بیایند و اسباب تو را به هم بریزند.

ایمان آوردن گروهی از جنّیان به پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم

«و قال تعالى»، از قول این‌ها گفت: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً»، خود این‌ها گفتند: ما قرآن عجیبی شنیدیم، «یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ»، دیدیم به سوی رستگاری و ترقّی و کمال دعوت می‌کند ما هم ایمان آوردیم. غیر از این باشد؟ باز «وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ»، یک عدّه مسلم، یک عدّه غیر مسلم هستند. همین‌ها… مثل این‌که در یمن یا در اطراف یمن جریانی بوده است که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آن‌جا قرآن می‌خواند که خدا یک فوج جن به آن‌جا فرستاد. «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ»،[۱۷] گروهی از جن را به آن‌جا فرستادیم. می‌فرماید: «فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا»، پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم داشت قرآن می‌خواند، وقتی آن‌ها حاضر شدند به همدیگر گفتند: ساکت شوید. خیلی جالب است! «فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا». وقتی قرآن می‌خوانده می‌شود باید انسان ساکت بشود. گاهی وقت‌ها تلویزیون قرآن می‌خواند، من دیدم مهمان‌ها قصّه می‌گویند. می‌گویم: این را خاموش کنید، گناه دارد، یا این‌که گوش بدهید. آن‌جا قرآن می‌خواند و این هم همین‌طور صحبت می‌کند. این بد است.

گفتند: «یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ»، رفتند و در بین جنّیان مبلّغ شدند. ای جنّیان قوم ما، بیایید این دین را قبول کنید، دین حضرت موسی علیه السّلام را قبول دارد، تورات را قبول می‌کند، تمام کتب منزله را قبول می‌کند. خودش هم به راه راست هدایت می‌کند. شما هم بیایید ایمان بیاورید. حالا این را هم تا این‌جا می‌فرماید.

من خلاصه‌بندی‌هایی که علّامه طباطبایی کرده‌اند را برای شما آورده‌ام. این سیّد زحمت کشیده است. می‌فرماید: «و یَظْهَرُ مِن کلامه تعالى»،[۱۸] از سخن پروردگار ظاهر می‌شود که «أنَّ إبلیسَ مِن الجِن»، ابلیس از جن است، یعنی همان شیطان معروف. «و أنَّ لَه ذُریَّهَ و قبیلاً»، این ذرّیه‌ و گروه و دسته‌ای دارد.

من بارها توضیح داده‌ام امّا مراجعاتی که به من می‌شود می‌بینم برای بعضی از افراد مشخّص نشده است. شیطان که می‌گویید، همان شیطان اصلی که حضرت آدم و حضرت حوّاد علیهما السّلام را اذیّت کرده است همین شیطانی که همه می‌شناسیم، و شیاطین زیادی که از نسل او یا در دسته‌ی او هستند این بغرنج نیست. در قرآن به انسان غیر صالح شیطان انسی می‌گوید و به جنّ غیر صالح شیطان جنّی گفته می‌شود، «شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»،[۱۹] چرا در قرآن داریم؟ بغرنج نیست، جنسیت شیطان از جن است. شیطان شما را فریب می‌دهد یا از همدستان شیاطین، شیاطین از جن هستند. شیاطین جنّی از جن هستند و شیاطین انسی هم از جن هستند.

گلایه‌ی خدا از بندگان خود

این‌جا یک نکته‌ی قرآنی وجود دارد که دوست دارم به آن خوب دقّت بفرمایید که بعداً از دست شما می‌رود. من نمی‌خواهم بگویم، در قرآن آمده است که بعضی‌ها نحو و صرف را به درستی نخوانده‌اند. متأسّفانه صحبت هم می‌کنند و متأسّفانه پخش هم می‌شود. چه می‌شود گفت؟ هیچ! می‌فرماید: «قال تعالى»، خدا گله‌ای کرده است. این افرادی که وسواسی هستند، دختران و پسران وسواسی، خصوصاً دختران و خانم‌ها بیشتر هستند. صد مرتبه دست خود را آب می‌کشد، آن‌قدر زیر دوش آب می‌ماند که آب گرم خانه یخ می‌کند، خدا از آن‌ها گله‌مند است یا از معصیت‌کارانی که به طرف شیطان می‌روند گله‌مند است، فرق ندارد. مؤمن و مقدّسه از طریق وسواس گرفتار شیطان هستند و غیر مقدّس‌ها هم هر کاری می‌کنند، هر کدام به نوعی گرفتار هستند.

خدا گله کرده است: «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی»،[۲۰] خدا می‌گوید: شیطان وسواسی، صد مرتبه دست خود را می‌شویی، من می‌گویم نکن، ای گناهکار، آیا من را رها می‌کنید و شیطان و ذرّیه‌ی او را دوست و ولی قرار می‌دهید؟ من را رها می‌کنید از آن‌ها فرمان می‌برید «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی»، این‌ها را ولی اخذ می‌کنید؟ «وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ»، در حالی که آن‌ها دشمن شما هستند. این آیه در سوره‌ی کهف آمده است. در آخر هم می‌فرماید: «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا»، ظالمین چه بد چیزی را در چیزی جایگزین کردند. ما چیزی را جایگزین می‌کنیم که آن چیز بهتر باشد امّا این‌ها چه کردند؟ خدا را گذاشتند و شیطان را جایگزین او کردند؛ یعنی با خدا بدل کردند. به این نکته دقّت کردید؟ «بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا».

این‌جا یک نکته‌ی قرآنی وجود دارد که به آن خوب دقّت کنید. در سوره‌ی کهف می‌فرماید: ما به ملائکه گفتیم بیایید بر آدم سجده کنید، همه‌ی ملائکه آمدند همه‌ی شما می‌دانید- «إِلاَّ إِبْلیسَ»، به غیر از ابلیس. صحبت در حال پایان است و إن‌شاءالله حدیث امام جواد علیه السّلام را هم برای شما می‌خوانم. می‌گوید: «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ». گاهی یک «فـ» یا «بـ» حتّی با اعتقادات ما هم کار دارد!

مثلاً شما در قرآن می‌خوانید: «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ * فَعَّالٌ لِما یُریدُ»،[۲۱] شما وقتی می‌گویید «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ»، مجید را با رفع می‌خوانید که صفت خدا می‌شود. خدا صاحب عرش است در حالی که مجید است و مجد هم دارد امّا اگر همان‌جا آن را با کسره بخوانید دیگر صفت خدا نمی‌شود مثلاً بگویید «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدِ»، خدایی است که صاحب یک عرش مجید است. پس اگر این آیه را با کسره بخوانید، «مجید» صفت عرش می‌شود. امّا نه، صفت خدا است، خدا صاحب عرش و مجید است؛ یعنی یک فتحه یا کسره غوغا می‌کند!

چرا شیطان سجده نکرد؟ همه سجده کردند «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» این شیطان- از جن بود «فَفَسَقَ» پس حالا مثلاً بگوییم از امر خدا خارج شد یا عصیان کرد. این «فـ» چیست؟ ما چند نوع «فـ» داریم، یک «فـ» نتیجه داریم. می‌گویم: «أکَلْتُ فَشبَعْتُ» خوردم پس سیر شدم، این کاربرد «فـ» در نتیجه است، به این «فـ» نتیجه می‌گویند. یک «فـ» تفصیل داریم که یعنی من به یک داستان اشاره می‌کنم بعد می‌خواهم آن را مفصّل بگویم. شاید در سوره‌ی هود علیه السّلام بخوانید، در مورد طوفان نوح علیه السّلام… البتّه شرح مفصّل این طوفان در سوره‌ی هود، در جاهای دیگر آمده است. آن‌جا می‌گوید: «وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی‏ مِنْ أَهْلی‏ وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ»،[۲۲] خدا را صدا کرد، پس گفت. «وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ»، نوح ربّش را صدا کرد، ندا کرد: «فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی‏ مِنْ أَهْلی‏»، این «فـ» چیست؟ نمی‌تواند «فـ» نتیجه باشد. نوح پروردگارش را صدا کرد پس گفت: پروردگارا، فرزند من از اهل من است، «وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ»، تو گفته بودی اهل تو را نجات می‌دهم، وعده‌ی تو حقّ است «وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ * قَالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ»،[۲۳] ای وای، من گفتم: اهل تو را نجات می‌دهم ولی او از اهل تو نیست، از اهل تو بیرون رفته است.

می‌خواهم این نکته را بگویم: «وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ»، این یعنی چه؟ آیا «فـ» نتیجه است؟ خیر، «فـ» تفصیل است. می‌گوید: اوّل نوح، پروردگار خود را صدا کرد، حالا می‌خواهد مفصّل‌تر بگوید. صدا کرد چه شد؟ پس گفت: خدایا، فرزند من را نجات بده، تو گفته بودی اهل تو را نجات می‌دهم، فرزند من از اهل من است این‌جا خدا سالبه به انتفاع موضوع کرد: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»،[۲۴] حالا این‌جا «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»،[۲۵] یعنی شیطان که سجده نکرد، «کانَ مِنَ الْجِنِّ»، چون از جن بود فسق کرد. اگر این را «فـ» نتیجه بگیریم «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، اگر «فـ» نتیجه در نظر بگیریم این‌طور ترجمه می‌شود: چون جن بود فسق کرد و سجده نکرد. اگر «فـ» تفصیل در نظر بگیرید هم که گرفته‌اید! (نظر شما این است) اگر «فـ» نتیجه بگیرید چه می‌شود؟ چون می‌گوید ملائکه سجده کردند، «فَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ»،[۲۶] ملائکه سجده می‌کنند؟ ملائکه سجده می‌کنند، حتّی یک قول می‌گوید: ملائکه نمی‌توانند گناه کنند. که اگر به یاد داشته باشید در درس‌های گذشته، سیّد علی خان مرحوم این قول را کرد. مشکل  را گفته‌اند. حالا بحث کردیم، به یاد دارید که در مورد ملائکه بحث کردیم که این‌که بگوییم ملائکه نمی‌توانند گناه کنند یک مقدار سخت است. حالا اگر در آینده مصلحت بود باز هم می‌گوییم امّا حالا به قول خودمان نمی‌گوییم نمی‌توانند، آن را نمی‌گوییم که می‌توانند یا نمی‌توانند امّا آن‌قدر است که در زبان فارسی می‌گوییم: راه دست ملائکه نیست که گناه کنند (توانایی گناه کردن را ندارند)، امّا شیطان چون ملک نبود می‌توانست، توانایی این کار را داشت. اگر «فـ» نتیجه در نظر بگیریم به این صورت می‌شود، «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، چون از جن بود، پس توانست معصیت کند، توانایی این کار را داشت. می‌توانیم «فـ» تفصیل در نظر بگیریم یا اصلاً «فـ» تفصیل در نظر نگیریم و بگوییم «کانَ مِنَ الْجِنِّ»، جن بود پس تفصیل قضیه این است که فاسق شد و دیگر سجده نکرد.

علت آموزش‌های ادعیه در پناه بردن از شر جن

این‌قدر  (بس باشد) است بگذارید این را برای شما بگویم. این‌ها را برای شما آورده‌ام که این را بگویم که جن در قرآن آمده است، در دعاهای ما آمده است نه به معنای جنّی که فال‌بین می‌بیند و شیّاد می‌گوید، آن‌ها نیستند. جن، مخلوقاتی هستند که از ما مستور هستند که مذکّر دارند، مؤنّث دارند و… مستور هستند، این‌طور نیستند که بیایند و من را اذیّت کنند و به ما آسیب برسانند و ما مریض بشویم و… این‌طور نیست. یک استثناء دارد که مجبور هستم آن را بگویم. پس این دعاها که می‌گویند «وَ اکْفِنِی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِی»،[۲۷] را به چه منظور یاد می‌دهند؟ یا این‌جا در همین دعای ما؟ این دعاها) عمدتاً به ما می‌آموزند که از شرّ اغوا و اضلال این‌ها در امان باشیم نه این‌که مثلاً من را بگیرند و بزنند و کبود کنند! عمدتاً این پناه بردن‌ها از اغوای این شیاطین است و الّا شیطان نمی‌تواند هیچ آسیبی به تو برساند، جن نمی‌تواند هیچ ضرری به تو برساند، جن نمی‌تواند بیاید فرزند انسان را بردارد و ببرد، پول‌های ما را ببرد و… هیچ‌گاه چنین سؤالی نشده است. این‌که در دعاهای ائمّه علیهم السّلام) به ما می‌آموزند که ما را از شرّ جنّیان ما را کفایت کن، عمدتاً شرّ اغوایی و اضلالی این‌ها است که ما را اغوا نکنند.

البتّه تفسیر دیگری هم بیان می‌کنم که شما را به خدا این را  (در موبایل) نبرید. این‌ها هم پخش نمی‌کنند! مطلبی که می‌گویم را در موبایل‌ها نبرید و آن را دست‌آویز نکنید. یک تفسیر است، فقط یک تفسیر است و آن این است ممکن است ارباب ریاضاتی که گاهی با این‌ها (جنّیان) سر به سر می‌گذارند ممکن است صدمه ببینند، بیشتر از این دیگر نمی‌گویم ارباب ریاضات که با این‌ها سر به سر می‌گذارند ممکن است عکس العمل نشان بدهند ولی به هر حال به طور معمول چه کار دارند؟

انتقاد به طرح مطالب سخیف در منابر

بحث ما تمام شد حالا حدیث مولای‌مان امام جواد علیه السّلام را نقل می‌کنم. شرح این حدیث را از من نخواهید إن‌شاءالله اگر زنده بودم در یک وقت که با درس‌های ما تناسب بداشته باشد یا مستقلّاً به عنوان یک بحث برای شما توضیح می‌دهم. این حدیث بسیار سنگین است، فقط الآن ترجمه‌ی آن را گوش بدهید. گفتم این دین، دین ربوبیت است، دین تدبّر است، دین عقل است امّا با مقدّس‌بازی و ظواهر، این عمر تمام شد و رفت!

جسارت نکنم که این عرض را مطرح می‌کنم. یک وقت من جسارت کردم و گفتم: در این تهران صد سال منبر رفته شده است. من که در بدو این صد سال نبوده‌ام امّا شنیده‌ام. صحبت‌های خوبی هم بیان شده است ولی صد سال در همین منابر تهران گفتند: یزید گفته است چه کنم که توبه کنم؟ امام سجّاد علیه السّلام گفته است نماز غفیله بخوان. این گفته شده و هیچ کسی هم اعتراض نکرده است. منِ رو سیاه آمدم عرض کردم: این دینِ کوبیدن است، دین مقدّس‌بازی است… نعوذ بالله طرفداران دین نباید این‌قدر نفهم باشند نستجیر بالله. این دین، دین عقل است؛ یعنی آدم هر کاری انجام دهد با غفیله درست می‌شود. امام حسین علیه السّلام را که به قتل برسانید با غفیله درست می‌شود! هنوز من فکر می‌کردم این حرف قطع شده است پیچ تلویزیون را هم که باز می‌کنم می‌بینم همین است!!! ای وای! هنوز هم وجود دارد. (وقتی در جامعه‌ی امروز دقّت می‌کنیم می‌بینیم متأسفانه این اعتقاد تغییر نکرده است و وجود دارد) اگر کشتن امام حسین علیه السّلام با غفیله درست می‌شد اصلاً امام چرا قیام می‌کردند؟! محرّم نزدیک است، إن‌شاءالله همه‌ی ما از عزاداران خوب آقا باشیم، با عافیت. امام حسین علیه السّلام یک اعلامیه می‌داد، کاری نداشت و می‌گفت: هر کاری می‌خواهید انجام دهید، شب قبل از خوابیدن یک نماز غفیله بخوانید و بخوابید! پس چرا قیام کرد، چرا کشته شد؟ چرا عزیزان و اصحاب او کشته شدند؟ این حرف‌ها یعنی چه؟!! من حسرت می‌برم که این حرف‌های سخیف در منابر گفته می‌شود.

شرط سنّی در اعطای حکم الهی

مولای ما حضرت جواد علیه السّلام جان من به قربان او، -این حدیث را به زحمت پیدا کرده‌ام- می‌فرماید: «الْقَصْدُ إِلَى اللَّهِ بِالْقُلُوبِ»،[۲۸] امام است، ۲۵ سال در دنیا بوده است. برای ما ناراحت‌کننده است که چرا او را در جوانی شهید کرده‌اند. بله، ما اشک می‌ریزیم، گریه می‌کنیم، برای ما ناراحت‌کننده است ولی از لحاظ اعتقادی برای امام تفاوت ندارد که ده سال داشته باشد یا ۸۰ سال داشته باشد، امام، امام است. در قرآن در مورد حضرت یحیی علیه السّلام می‌خوانیم: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»،[۲۹] او کودک بود که ما به او حکم دادیم. نمی‌خواهم مقام اهل بیت علیهم السّلام را با مقام‌های دیگر قیاس کنم ولی از لحاظ امکان می‌گویم. می‌گوید: امکان.

اصلاً ما در روایات داریم که هنگامی که امام زمان علیه السّلام ظهور کند، اگر او در غرب باشد شیعیان او را می‌بینند، در غرب باشد در شرق می‌بینند و بالعکس. آن زمان می‌گفتند: چطور می‌شود آدمی که در غرب است را در شرق ببینند؟ بعضی از اساتید ما می‌گفتند: «الحَذَر ثمَّ الحَذَر» ما نمی‌گوییم امام زمان علیه السّلام به تلویزیون می‌رود ولی تلویزیون امکان این عمل را ثابت کرد که ممکن است یک نفر در غرب باشد و دیگری در شرق باشد و او را ببیند. این‌ها از پروردگار الهام می‌گرفتند، نمی‌خواهم به کسی قیاس کنم ولی از نظر دیگران هم بخواهیم مثال بیاوریم، شیخ اشراق، سهروردی که خاک پای امام جواد علیه السّلام هم نمی‌تواند بشود امّا از نظر امکان در کودکی کتاب نوشته است. بعضی از مؤلّفات او در کودکی او است. حالا شده است. خدا به امام جواد علیه السّلام الهام می‌کرده است که صدها شیخ اشراق خاک پای او نمی‌شوند. این مثال را به عنوان مثال امکان بیان کردم.

امام اصلاً کودک و بزرگسال ندارد، «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»، این آیه در مورد حضرت یحیی علیه السّلام است، امام جواد علیه السّلام هم ۲۵ سال داشت که به شهادت رسید. البتّه می‌گویند مأمون مجلسی مهیّا کرد که ۳۰ هزار مسئله در آن مجلس مطرح شد و امام جوادعع به آن مسائل جواب داد. این هم تبصره دارد. از نظر ساعتی، ۳۰ هزار مسئله در یک مجلس جمع نمی‌شود. ۳۰ هزار دقیقه سؤال را طرح کنند، ۳۰ هزار دقیقه هم جواب بدهند؛ چنین چیزی امکان ندارد. این‌جا دو تأویل آمده است. گاهی اوقات این مسائل را می‌گویند و بدون قید هم مطرح می‌کنند. این کار درست نیست باید تأویلات آن را هم بگویند. یک تأوی این است که می‌گویند این جلسه یک جلسه نبوده است. بعضی از محدّثین معتقد هستند که چند روز بوده است. مأمون این جلسه را گذاشته بود، مردم لذّت می‌بردند و برای آن‌ها لذّت‌بخش بوده است لذا این جلسه‌ی امام جواد علیه السّلام چند روز ادامه پیدا کرده است. یک تأویل هم این است که می‌گویند: دانشمندان می‌توانند از جواب‌هایی که حضرت بیان می‌کرد ۳۰ هزار دفتر استخراج کنند نه این‌که از نظر زمانی ۳۰ هزار مسئله… این امکان ندارد.

حالا حدیث را بیان می‌کنم و إن‌شاءالله توضیح آن بعداً بیان خواهد شد. من روی این حدیث خیلی کار کرده‌ام. دعا کنید خدا من را هم راهنمایی کند تا با شما عزیزان هم بحث کنیم.

ارتباط سریع قلب با خدا

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«قَالَ سَیِّدِنا محمّد بن عَلیٍّ المُلَقَّبُ بالجَواد عَلَیهِ الصَّلَاهُ وَ السَّلَام الْقَصْدُ إِلَى اللَّهِ بِالْقُلُوبِ أَبْلَغُ مِنَ إتْعَابِ الجَوَارِحِ بِالأعمال»،[۳۰] آهنگ کردن به سوی خدا با قلب‌ها زودتر می‌رساند از این‌که جوارح را به زحمت بیندازید. مثلاً می‌گویم: قلب شما باید پشت تمام کارهای شما حاضر باشد. یک صفت عالیه کسب کنید. صفت عالیه با قلب کسب می‌شود با دست کسب نمی‌شود، از بازار هم نمی‌شود آن را خرید. یک جوانمردی، یک صفت عالیه، این شما، هزار رکعت نماز بخوانید، این صفت عالیه از همه‌ی این‌ها بالاتر است، زودتر به خدا می‌رسید. نمی‌خواهد آن کارها را نفی کند بلکه مقصود این است که با این وسیله زودتر به نتیجه می‌رسید.

مظلومیت امام جواد علیه السّلام

من این مصیبت را به محضر امام زمان علیه السّلام تسلیت عرض می‌کنم. من از اسباب شهادت امام جواد علیه السّلام مستحضر نیستم چون در این‌جا اختلاف وجود دارد که چگونه بوده است امّا من از این ناراحت هستم که یک امام مظلوم در جوانی اوّلاً که پدر بزرگوار ایشان، حضرت رضا علیه السّلام به زهر جفا از دنیا رفت که شکّی در این مسئله نیست. بعد مأمون با این آقا چه می‌کرد که در مظلومیت آن حضرت همین بس است که در بعضی از گفتگوها که حضرت جواد علیه السّلام با دوستان خود داشته‌اند مرگ خود را به عنوان فرج نامیده است! که فرج من فلان موقع می‌رسد.

نهضت علمی ائمّه علیهم السّلام

حضرت جواد علیه السّلام با این‌که سنّ کمی داشت امّا نهضت علمی تشکیل داد. اسم رواتی که از حضرت جواد علیه السّلام مطلب نقل کرده‌اند جمع شده است که تعداد زیادی هستند. ای مردم، دقّت داشته باشید که کار ائمّه‌ی ما نهضت علمی بود و در همین راه هم شهید شدند. امام حسین علیه السّلام هم نهضت علمی به وجود آورد و شهید شد. فردا عاشورا می‌آید دقّت داشته باشید. عاشورا، نهضت علمی بود.

به قول خود امام جواد علیه السّلام، این امام بزرگوار، فرج او رسید. یک وقت به دیدار او رفتند و دیدند چشمان نازنین او بسته شد. چه غوغایی شد! این بدن نازنین را برداشتند، بردند. خدا را به برکات این آقا قسم می‌دهیم که شرّ اشرار را بر منطقه تمام کند و در همه جا. نمی‌دانم چند ماه شد، چهار یا پنج ماه شد که با دوستان به آن‌جا رفتیم و موسی بن جعفر علیه السّلام و حضرت جواد علیه السّلام در یک حرم هستند. آن‌جا یک حالی دارد که آدم نمی‌تواند بیان کند. جواد… می‌فرماید: پربرکت‌تر از این وجود آفریده نشده است.


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]-‌ الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۳۲۱٫

[۲]-‌ الصّحیفه السّجّادیه، ص ۱۱۴٫

[۳]-‌ ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۴، ص ۲۷٫

[۴]– سوره‌ی مریم، آیات ۱۱ و ۶۲٫

[۵]-‌ المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏۲۰، ص ۳۹٫

[۶]– سوره‌ی جن، آیه ۶٫

[۷]– سوره‌ی ص، آیه ۳۷٫

[۸]– همان، آیه ۳۸٫

[۹]– سوره‌ی سبأ، آیه ۱۳٫

[۱۰]– المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏۲۰، ص ۳۹٫

[۱۱]– سوره‌ی نمل، آیه ۳۹٫

[۱۲]– همان، آیه ۴۰٫

[۱۳]– همان، آیه ۱۹٫

[۱۴]-‌ المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏۲۰، ص ۳۹٫

[۱۵]– سوره‌ی جن، آیه ۱۱٫

[۱۶]-‌ المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏۲۰، ص ۳۹٫

[۱۷]– سوره‌ی احقاف، آیه ۲۹٫

[۱۸]-‌ المیزان فى تفسیر القرآن، ج ‏۲۰، ص ۳۹٫

[۱۹]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۱۲٫

[۲۰]– سوره‌ی کهف، آیه ۵۰٫

[۲۱]– سوره‌ی بروج، آیات ۱۵ و ۱۶٫

[۲۲]– سوره‌ی هود، آیه ۴۵٫

[۲۳]– همان، آیات ۴۵ و ۴۶٫

[۲۴]– همان، آیه ۴۶٫

[۲۵]– سوره‌ی کهف، آیه ۵۰٫

[۲۶]– سوره‌ی حجر، آیه ۳۰؛ سوره‌ی ص، آیه ۷۳٫

[۲۷]-‌ المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص ۵۶۰٫

[۲۸]– سفینه البحار، ج ‏۸، ص ۵۴۰٫

[۲۹]– سوره‌ی مریم، آیه ۱۲٫

[۳۰]-‌ سفینه البحار، ج ‏۸، ص ۵۴۰٫