«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیه‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

عنوان بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» است، موضوع محوری «بیان حجّت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در عصر رسول خدا» است، عصری که منافق بود، آدم عادی بود، دل‌هایی به کسانی گره خورده بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواست معرّفی کند، باید همزمان سلبی معرّفی می‌کرد، باید هم نسبت به منافقین ملاحظه می‌کرد و هم سر جای خود این‌ها را رسوا می‌کرد.

بعد از اینکه بعضی از امور را عرض کردیم، که نمونه‌های مختصری را عرض کردیم، مانند ازدواج، مانند ماجرای سدّ ابواب و… هیچ کدام از این موارد را هم کامل بیان نکردیم که حوصله‌ی جمع سر نرود، وگرنه هریک از این‌ها جزئیات زیادی دارد.

با توجّه به اینکه رو به پایان ماه هستیم و خواستیم زاویه‌ی دیگری از بحث روشن شود، عرض کردیم همزمان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان می‌فرمود، از آیات قرآن کریم هم استفاده می‌کرد. یعنی درواقع قرآن کریم پشتیبانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.

چند جلسه‌ای است که وارد این بخش از بحث شده‌ایم که توجّهی در تدبّر به قرآن کریم داشته باشیم، به این عنوان که قرآن کریم کتاب زندگی است، کتاب جاودانی است، برای همه‌ی قرون و اعصار درس است و قرآن کریم قصه‌های تاریخ مصرف گذشته ندارد، بلکه در بیشتر اوقات هر مطلبی که می‌خواهد بگوید، می‌خواهد یک مفهوم کلّی را بگوید که این بر مصادیق مختلف در زمان‌های مختلف، چه بالاتر از آن مصداق قرآنی و چه پایین‌تر از آن مصداق قرآنی، قابل حمل است. آن مفهوم را روی یک یا چند مصداق بیان می‌کند.

هر آدمی می‌تواند خودش را مخاطب آن آیه قرار بدهد و به اندازه‌ی توان خودش سیر کند.

ممکن است مثالی مثالِ امامتِ حضرت ابراهیم علیه السلام باشد که مثال عالی است، البته مَثَلِ اعلی هم داریم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، و مثال‌های خیلی پایین‌تر.

گاهی مثالی مانند اصحاب کهف دارد که این مثال در سطح مثال حضرت ابراهیم علیه السلام نیست، پایین‌تر است.

این موضوع برای این است که افراد مختلف خودشان را در قرآن کریم پیدا کنند.

یک مفهوم کلّی مانند مفهوم هجرت، مفهوم نفاق، مفهوم حسد، مفهوم کفر به معنای پوشاندنِ حقیقت، و مفاهیم مختلفی که می‌خواهد آموزش دهد، روی قصه و ماجرا و مصداقی مطرح می‌کند، اکثر قریب به اتفاق اوقات آن مفهوم کلّی قابل تعمیم است و برای همه‌ی ماست، چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی.

بعد عرض کردیم که برای آن مَثَل‌های اعلی، برای مَثَل‌های ویژه نص لازم است. مثلاً مصداق بالاتری از امامتِ حضرت ابراهیم علیه السلام. اینجا نص لازم دارد.

آیاتِ امامت حضرت ابراهیم علیه السلام را مطرح کردیم و اینکه خود کتاب خدا توسعه داده است و این فقط برای یک نفر نیست، بعد از آن به ماجرای حضرت هارون علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام رسیدیم که من چند آیه از بین صدها آیه خواندم که خدای متعال می‌خواست نشان بدهد که حضرت موسی علیه السلام از روز اول تا روز آخر همراه حضرت هارون علیه السلام آمده است، اما با اینکه می‌دانستند خلیفه است و جانشین است و می‌دانستند خود حضرت هارون علیه السلام جزو مرسلین است، باز هم در جایی زیر بار نرفتند، حتّی تا قتل او پیش رفتند.

بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با توجّه به آن مفهومی که بیست سال مردم با پیامبر این آیاتِ موسی و هارون را شنیده بودند، فرمودند «‌أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی»، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این زمینه خیلی تلاش کرد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند که بچه به دنیا آمده است، نام او را چه بگذاریم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: چون تو هارونِ امّت هستی، فرزندانت هم باید هم‌نام فرزندان هارون باشند، منتها چون ما عرب هستیم و عبری نیستیم، بجای شبّر و شبیر و مشبّر، حسن و حسین و محسن می‌گذاریم.

وقتی می‌خواستند بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به زور ببرند که بیعت بگیرند، حضرت زیر لب خواند: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی».[۴]

مردم آن عصر هم کاملاً این موضوع را می‌فهمیدند، چون عصرِ همین آیات بود؛ برای ما نبود که خاطره باشد، برای ما اینطور نیست که صدای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در گوش ما باشد، ما قرآن کریم را بدون صدای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و بدون تعیین مصداق عینی که ببینیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایستاده‌اند و بین دو نماز آیه را تطبیق می‌کنند دیده‌ایم. از این جهت ما بیچاره هستیم، البته از جهت دیگری بر سر سفره‌ی دوازده امام بودیم، فهم ما عمیق‌تر از مردم آن زمان است. ان شاء الله خدای متعال ختم کار ما را هم با زیارت و سربازیِ امام زمان ارواحنا فداه تمام کند. از این جهت جلوتر هستیم، ولی بالاخره ندیده هستیم.

بحث هارون و موسی علیهما السلام قدری ادامه پیدا کرد، به اینجا رسید که عرض کردیم وقتی به امام سجّاد علیه السلام می‌گفتند که می‌گویند فلانی برترین است، حضرت می‌فرمودند: با حدیث منزلت چکار می‌کنند؟ که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تمام آن آیات هارون و موسی علیهما السلام را پای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آورد.

به احمد حنبل می‌گفتند برترین اصحاب پیامبر فلانی است و فلانی، او می‌گفت: پیامبر یک فضیلتی برای علی گفته است که پوست آدم جمع می‌شود.

اهمیّت حدیث منزلت

در این فضا چند جمله‌ی دیگر عرض کنم که بحث تکمیل بشود و بحث را پیش ببرم.

از احمد حنبل اینطور نقل شده است… مطالبی که از احمد حنبل نقل شده است معمولاً در کتاب «السّنه» خلّال است، اصلاً خلّال حنبلی‌گری را جمع کرده است، او شاگردِ پسر احمد حنبل است.

می‌گوید از احمد راجع به حدیث منزلت پرسیدند، گفت: «اسْکُتْ عَنْ هَذَا، لَا تَسْأَلْ عَنْ ذَا الْخَبَرِ، کَمَا جَاءَ»[۵] حرف نزن، در مورد این موضوع سؤال نکن که به تو ربط ندارد.

حدیث منزلت از نظر صدور، بین مسلمین قطعی است، تواتر این حدیث، نه تواتری که امروز ما بگوییم که مردم در قرن چهار می‌گفتند قطعی است، بلکه هم آن‌ها می‌گفتند قطعی است و هم الآن اسناد این حدیث آنقدر موجود است که تقریباً هر کسی روایات متواتر را جمع کرده است، معمولاً حدیث منزلت را جزو آن‌ها آورده است. اینطور نیست که حدیث معتبر باشد، بلکه حدیث قطعی است، یعنی در ماه مبارک رمضان می‌شود قسم خورد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کلام را فرموده‌اند.

بعضی از اصحاب وقتی می‌خواستند نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویند که ویژگی‌هایی دارد که اگر همه‌ی دنیا را به یک نفر بدهی نمی‌ارزد، حدیث منزلت را ذکر کرده‌اند.

حتّی بخاری و مسلم هم این حدیث را به جهتی ذکر کرده‌اند. این حدیث همه جا نقل شده است.

بعضی هم دیوانه‌بازی درآورده‌اند، مثلاً ابن تیمیه می‌گوید حدیث منزلت فضیلت نیست و مایه‌ی آبروریزی است!

شما ببینید که یک نفر ناصبی است و حیف است که به او احمق و ابله و خزعبل‌گو بگوییم، اصلاً لفظی برای او پیدا نمی‌کنم. اینجا ابن تیمیه «ابن تیمیه‌بازی» درآورده است!

این‌ها به نفع جریان حق است، این‌ها به لطف خداست.

بعضی از وهابی‌ها می‌گویند: این عجیب است که شیخ الاسلام ابن تیمیه اینقدر گستاخ است و بیهوده بعضی از روایات را رد می‌کند.

این حرف آنقدر احمقانه است که کسی بگوید در اینکه پاریس پایتخت فرانسه باشد حرف است! شما می‌خندید و می‌گویید اصلاً حرف نزن. یعنی جایی گیر کرده است که دیگر نمی‌توانی حرف بزنی. اصلاً مایه‌ی آبروریزی است.

خدا را شکر، الحمدلله که علمای شیعه، حتّی بی‌سوادهایشان هم اینطور خزعبل نمی‌گویند. چون محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، چون ناصبی نیستند، چون بی‌دین نیستند.

لا عَذَّبَ اللهُ أُمّی اِنَّها شَرِبت                        حبَّ الوصِیّ و غَذتنیهِ باللَّبنِ

خدا مادرانشان را رحمت کند، خدا مادرانتان را رحمت کند.

اگر در خاطر شریف دوستانی که ایام فاطمیّه حضور داشتند باشد، عرض می‌کردیم که اگر برائت نباشد انسان دچار مشکل معرفتی می‌شود، حتّی اگر انسان به نسبت خوب و محبّی باشد.

حدیث منزلت خیلی عجیب است، اصلاً روشن است، آنقدر که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمایند «اما دیگر نبی نیست».

مثل اینکه بگویند بهترین منبری شیعیان کیست؟ مسلّماً کسی در پاسخ این سؤال به نبوّت نمی‌پردازد، نمی‌گویند خطیب شیعیان فلانی است و البته نبی نیست!

مثلاً آیا می‌گویند مهم‌ترین فرمانده‌ی نظامی شیعیان فلانی است و البته نبی نیست؟!

خودِ همین جمله معلوم می‌کند که حدیث منزلت چیست، «‌أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی»، خود همین جمله معلوم است.

البته جلسه‌ی قبل توضیح دادیم که معنای حدیث منزلت بالاتر از نبوّت است، البته واضح است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منسبِ نبوّت را ندارند، همانطور که رئیس جمهور وزیر نیست، وزیر مدیر‌کل نیست، رئیس جمهور رئیس سازمان اداری استخدامی نیست، این منسب را ندارد، اما فوقِ آن است.

معنای منزلت حداقل شریک در امر و شریک و وزیر و خلیفه است.

معتزله می‌گفتند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبتاً افضل است.

قاضی عبدالجبار معتزلی که سال ۴۱۵ مُرده است، کتابی به نام «المحیط بالتکلیف فی اصول الدین» دارد که آراء او را در این کتاب جمع کرده‌اند و این کتاب چاپ نشده است، نسخه‌ی خطیِ این کتاب در عربستان است که سال ۷۶۵ کتابت شده است، وقتی قاضی عبدالجبار معتزلی به حدیث منزلت می‌رسد می‌گوید: در آنجاهایی که نشان می‌دهد علی بن ابیطالب افضلِ امّت است، «هکذا خبر المنزله» مانند خبر حدیث منزلت، «لأنّها إذا لم یرد بها ما یتّصل بالإمامَه» اگر بخواهیم بگوییم حدیث غدیر خلیفه تعیین می‌کند که ما باید جمع کنیم و برویم، اگر مجبور باشیم و بخواهیم بگوییم که پیامبر نمی‌خواهد راجع به خلافت حرف بزند، باید بگوییم «و یجب أن یزید به الفضل الذی یلی هارون فیه موسی» حداقل این است که بگوییم همانطور که هارون افضلِ اصحاب حضرت موسی علیه السلام بود، افضلیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه واضح است.

حال به این موضوع برگردیم که ابن تیمیه می‌گوید حدیث منزلت فضیلت نیست!!!

انسان باید این موضوع را بداند و در مباحثات هم بگوید که متأسفانه شما علمایی دارید که دزد و دروغگو و سارق و خائن هستند و دل ما برای شما می‌سوزد، آن‌ها به شما دروغ گفته‌اند.

همانطور که خداوند عظیم الشأن جلّ و أعلی در آیه ۷۹ سوره مبارکه بقره فرموده است که در بین یهود… یهودی‌ها علمایی داشتند که دروغگو بودند…

زمانی ما خیلی تأکید می‌کردیم که نباید روی منبر تاریخ‌سازی کرد، برای این بود که موضوع فقط آن یک جمله نیست، این اعتماد مردم است که بهم می‌ریزد. اگر انسان یک حرف بی‌مبنا بزند و طرف روبرو ببیند حرف او بی‌پایه و اساس است، دیگر فقط به یک حرف بی‌اساس او شک نمی‌کند، بلکه به تمام سازمان و ساختار شک می‌کند.

زمانی مردم سواد نداشتند، کمااینکه الآن مردم علم الحدیث ندارند، هنوز هم مردم مبانی را نمی‌دانند و این موضوع باعث می‌شود که امکان فریب خوردن داشته باشند.

خدای متعال در آیه ۷۹ سوره مبارکه بقره می‌فرماید «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ»،[۶] آخوندهای یهودی می‌نوشتند و «ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» می‌گفتند این در تورات آمده است! «لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا» که خیلی ارزان بفروشند.

اینجا منظور از «ارزان فروشی» این نیست که کم می‌گرفتند، شاید زیاد هم می‌گرفتند، اما اگر کسی به نام خدا بفروشد، حتّی اگر همه‌ی دنیا را هم بگیرد قلیل است.

«فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ» وای بر کسانی که آن چیزهایی را که نوشتند، گفتند تورات است، «وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» خاک بر سرشان با آن درآمدشان!

مشورت خواستنِ خلیفه دوم از کعب الأحبار یهودی!

زمان خلیفه دوم هم اینطور بود، پرسید: ای کعب الأحبار! به نظر تو آیا علی به درد حکومت می‌خورد یا نه؟ نظر خودت و آنچه در کتب شما هست را به من بگو.

کعب الأحبار گفت: از نظر خودم که علی به درد حکومت نمی‌خورد، چون اجتهاد به رأی نمی‌کند و فقط تابع نص پیامبر است، و این عمل انسان را محدود می‌کند. یعنی جرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبعیّت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است!

اما در کتب ما: او هرگز خلیفه نخواهد شد!

عمر گفت: چرا؟

کعب الأحبار گفت: چون او خون ریخته است! داوود خیلی دوست داشت بیت المقدس را بسازد، گفت: خدایا! اجازه بده تا من مسجدی بسازم، اما خدا اجازه نداد و گفت چون تو خون ریخته‌ای! داوود گفت: من به دستور تو خون ریخته‌ام، خدا گفت: بهرحال خون ریخته‌ای! برای همین پسرت سلیمان مسجد را می‌سازد. من هم با همین منطق تورات می‌فهمم که علی بن ابیطالب به حکومت نمی‌رسد، چون علی بن ابیطالب خون ریخته است!!!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خون چه کسانی را ریخته بود؟ به دستور چه کسی این کار را کرده بود؟

از دروغ کعب الأحبار همین بس که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حکومت رسید!

زاویه‌ی دیگری از حدیث منزلت

در یاد دارید که جلسه‌ی قبل روایتی از کافی شریف خواندیم،[۷] اهل سنّت هم شبیه آن روایت را دارند که الآن آن روایت را خواهم خواند. در آن روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! اگر من بخواهم راجع به تو حرف بزنم کار سختی است، اگر بخواهم حقیقت تو را بگویم مردم گنجایش پذیرش صحیح را ندارند. درواقع یعنی لفظی برای آن چیزی که درک می‌کنم وجود ندارد، تو بزرگتر از لفظ هستی، نمی‌شود دریا را در کوزه ریخت، نمی‌شود حقیقت تو را در قابل الفاظ آورد. بلکه در قالب اوهام هم نمی‌شود آورد.

غایهُ المدحُ فی عُلاکَ ابتداءُ           لیتَ شَعری ما یَصنَعُ الشُّعَراءُ

انتهای حرفی که همه زده‌اند، حتّی ابتدای کار تو هم نیست، بیچاره شاعر باید چکار کند؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «وَ لَوْ لاَ أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ اَلنَّصَارَى فِی عِیسَى اِبْنِ مَرْیَمَ»، اگر اقوامی از امّت من راجع به تو چیزهایی نمی‌گفتند، یعنی آن چیزهایی که نصاری راجع به عیسی بن مریم می‌گفتند… یعنی اگر من بخواهم چیزی راجع به تو بگویم، به اشتباه تو را تا الوهیت بالا می‌برند، من نمی‌توانم حاقِ حقیقتِ تو را بگویم که مردم متوجّه شوند. «لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلاً» اگر می‌توانستم می‌گفتم «لاَ تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ أَخَذُوا اَلتُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ اَلْبَرَکَهَ» به هر جایی که می‌رفتی می‌دیدی که همه خاک را از کف پای تو برمی‌داشتند، یا وقتی وضو می‌گرفتی اجازه نمی‌دادند آب وضوی تو به زمین بریزد، آن را برای شفای بیماری‌هایشان برمی‌داشتند، «وَلَکِن حَسبُکَ»… آن را نمی‌توانم بگویم ولی می‌توانم همینقدر بگویم که «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنّه لانَبیَّ بَعدی»!

حال ابن تیمیه‌ی ابله می‌گوید که این حدیث فضیلت نیست!

شعرای شیعه و استفاده از حدیث منزلت

شعرای شیعه می‌گویند کسی که به حکومت می‌رسد باید پول خرج کند تا از او تعریف کنند… مثلاً الآن اینطور است که خبرگزاری‌های برای او لقب بتراشند، ممکن است افراد معدود قلیلی فضائلی داشته باشند، اما تمام حیثیت بیشتر اصحاب قدرت خودِ آن قدرت است.

چه کسی شایسته‌ی یک مقام است؟ آن کسی که پیش از قدرت، بالاتر از آن مقام باشد.

مثلاً اگر بخواهم مثالی بزنم که از معاصرین نباشد، آیت الله بروجردی سلام الله علیه اینطور بودند. ایشان در بروجرد بودند و حتّی در نجف هم نبودند! به ایشان التماس کردند که به قم بیا و رئیس ما باش. ایشان بزرگتر از مرجعیت بود.

حال تصوّر کنید که به کسی مانند من پُست و مقامی بدهند، چون آن مقام به تن من زار می‌زند، می‌گویند چند نفر بیایند و تعریف و تمجید کنند. چون من ضعیف و کوچک هستم.

تمام کسانی که در صدر اسلام به قدرت رسیدند، اگر به قدرت نرسیده بودند، چه کسی آن‌ها را می‌شناخت؟

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به قدرت رسید، کسی از اصحاب آمد و عرض کرد: «وَاللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ زَیَّنْتَ الْخِلَافَهَ»[۸] بخدا قسم که تو خلافت را زینت کردی! «وَمَا زَانَتْکَ» ولی وقتی تو خلیفه شدی چیزی به تو اضافه نشد!

تو چاه حفر کنی یا خلیفه باشی، خودت هستی، آن‌ها از تو اعتبار می‌گیرند.

لذا شاعر شیعه می‌گوید: «وَ أنتَ مَن خَلَّدَ القُرانَ سِیرَتَهُ» تو آن کسی نیستی که عدّه‌ای بخاطر پول برای تو نوشته باشند، تو آن کسی هستی که قرآن سیره‌ی تو را جاودانه کرده است!

جلسه‌ی قبل آیات هارونیّه را خواندیم، جلسه‌ی قبل از آن آیات ابراهیمیّه را خواندیم و عرض کردیم که مَثَلِ اعلای این‌ها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. عرض کردیم که یک مفهوم کلّی قابل تطبیق به مصادیق است.

«وَ أنتَ مَن خَلَّدَ القُرانَ سِیرَتَهُ» تو آن کسی هستی که قرآن سیره‌ی تو را جاودانه کرده است! هر جای قرآن را که می‌بینی، مثالِ عالی و اعلای آن تو هستی! «فِی الحِلمِ وَ العِلمِ وَ الإیثَارِ وَ الکَرَمِ».

«وَهَا هُوَ العَرشُ یَزهَوا» عرش روشن و زینت‌شده شده است، «بَعدَ مَا نَقَشَت» از وقتی که روی آن نوشته شده، «بِهِ حُرُوفُکَ یَا کَرَّارُ بِالقَلَمِ»، از وقتی که در عرض «علی ولی الله» نوشته شده است عرش شده است.

«بِفَتحِ مَکَّهَ لَمَّا جِئتَ سَاحَتَهَا» روز فتح مکّه وقتی به میدان بُت‌شکنی رفتی، «جَعَلتَهَا صَنَماً یَهوِی عَلَی صَنَمِ» بُت بود که روی بُت می‌انداختی.

خلاصه اینکه می‌گوید ما هرچه قرآن را می‌بینیم، مدام تو را می‌بینیم، بلکه تو مَثَلِ اعلی هستی.

من به چند جهت خیلی از «ابن هانی آندلسی» لذّت می‌برم، او اسپانیایی است، سال ۳۲۸ به دنیا آمده است و سال ۳۶۲ از دنیا رفته است، پایان‌نامه‌های دکتری زیادی راجع به او نوشته‌اند، او خیلی شاعر است، مقالات زیادی راجع به او نوشته‌اند.

این شخص که سی و چهار سال عمر کرده است، هزار و صد سال قبل حرف‌هایی زده است که روی منبرها نقل می‌شود. دیوان او آنقدر دیوان است که انتشارات «دارالغرب» که از نشرهای خیلی مهم عرب است و شیعه هم نیست، دیوان او را چاپ کرده است. اصلاً دیوان او را غیرشیعیان چاپ کرده‌اند!

بعد ما می‌گوییم گفتمان‌سازی کنیم، گفتمان‌سازی یعنی اینکه دیوان سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه قبل از شیعیان، در مصر چاپ شده است! «أمالی» سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه قبل از شیعیان، در مصر چاپ شده است! دیوان «ابن هانی أندلسی» قبل از شیعیان، در مغرب چاپ شده است.

اولاً خیلی از اوقات ما بی‌اعتناء هستیم، ثانیاً موطنِ آندلسِ قدیم، یعنی حوالی قرن سه و چهار، موطنِ نواصب است.

آن کسانی که اهل مغرب هستند، کسانی که اهل کشور مراکش هستند، مانند «آل غماری» که علمای برجسته، محدّث هستند، صوفی هستند، محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم هستند، با وهابیت هم بد هستند. اگر این‌‌ها ببینند کسی نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کمی جسارت یا کم‌اعتنایی کرده است، اگر اهل آندلس باشد، می‌گویند اهل آندلس نواصب هستند!

چون از مرکزیت اسلام دور است، بنی امیّه و سلاطین اسلام را به آنجا برده‌اند، این‌ها که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ندیده‌اند.

چطور «ابن هانی» که برای اندلس است شیعه است؟

اخباری نشان می‌دهد که امام صادق صلوات الله علیه دو آخوند را در قالب بازرگان به آندلس می‌فرستند که در آنجا تبلیغ تشیّع کنند، و رگه‌ای از علمای شیعه در آنجا رشد می‌کنند!

امروز فقط از کلمه‌ی «جهاد تبیین» استفاده می‌شود، وگرنه خبری از عمل به این مهم نیست، جهاد تبیین یعنی به موطن بروی. حضرت زینب کبری سلام الله علیها به کاخ یزید ملعون بروند، امام صادق علیه السلام هم کسانی را به موطن آن‌ها می‌فرستند.

ما در جلسه‌ی گذشته و این جلسه راجع به هارون و موسی و… صحبت کردیم، حال ببینید ابن هانی اندلسی چطور شعر گفته است، انگار که در حوزه‌ی علمیه‌ی قم درس خوانده است!

لَکِنَّکُم کُنتُم کَأهلِ العِجلِ لَم             یُحفَظ لِمُوسَى فِیهِمُ هَارُونُ

منتها شما (مخالفین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و غیرشیعیان) مانند طرفداران گوساله سامری هستید، که به احترام حضرت موسی علیه السلام هم که شده است حرمتِ هارون علیه السلام را حفظ نکردید!

لَو تَسألُونَ القَبرَ یَومَ فَرِحتُمُ            لَأجَابَ أنَّ مُحَمّداً مَحزُونُ

آن روزی که با خوشحالی به درِ خانه‌ی او رفتید و او را به زور به مسجد بردید، بجای این کار می‌رفتید و از قبرِ پیامبر سؤال می‌کردید، می‌دیدید که آن روز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم محزون بودند و شما شاد بودید.

مَاذَا یُرِیدُ مِنَ الکِتَابِ نَوَاصِبٌ          وَلَهُ ظُهُورٌ دُونَهَا وَبُطُونُ

نواصب از جان کتاب خدا چه می‌خواهند؟ ظاهر و باطن و مفاهیم قرآن کریم روشن است.

هِیَ بُغیُهٌ أضلَلتُمُوهَا فَارجِعُوا          فِی آلِ یَاسِینٍ ثَوَت یَاسِینُ

این کتاب امید دل همه بود، شما گمراه شدید و مفاهیم قرآن را در بیان، گمراه کردید، به آل یاسین برگردید.

رُدُّوا عَلَیهِم حُکمَهُم فَعَلَیهِمُ             نَزَلَ الکِتَاب وَبَیّنَ التّبیِینُ

حکم آیات را به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برگردانید، هم قرآن کریم به این‌ها نازل شده است، خودشان هم تبیین کرده‌اند.

سپس رو به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌کند و می‌گوید: این‌ها را رها کن…

النُّورُ أنتَ وَ کُلُّ نُورٍِ ظُلمَهٌ              والفَوقُ أنتَ وَ کُلُّ فَوقٍ دُونُ

نور تویی و همه‌ی نورهای عالم در برابر تو تاریکی است! بالا تویی و همه‌ی بالایی‌ها در برابرِ تو، پایین هستند.

معلوم می‌شود که وقتی امام صادق علیه السلام این دو تاجرنما را به آندلس فرستاده‌اند که تبلیغ کنند، تبلیغ را در چه سطحی انجام داده‌اند. چه مفاهیمی را مطرح کرده‌اند که شاعرِ آندلسیِ اسپانیایی آن زمان مانند حوزه‌های علمیه‌ی قم در قرن پانزدهم فهمیده است!

«مرزبانی» که از مورخان مشهور ادبیات است، می‌گوید: منصور نَمِری که سال ۱۹۰ از دنیا رفته است، وقتی می‌خواست هارون الرشید را مدح کند، مدام از «هارون» استفاده می‌کرد، در نهایت رفتند و به هارون الرشید گفتند که این شخص که مدام از تو پول می‌گیرد، اصلاً تو را نمی‌گوید! منظور او امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!

یعنی چون مردم قرآن کریم را خوانده بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند قرآن کریم یک هارون دارد، حقیقت هارون هم یک مَثَلِ اعلی دارد، که او علی بن ابیطالب [صلوات الله علیه] است.

این مسیر که آیه را بخوانی و بعداً به حقایق آن پی ببری، لازم ندارد که حتماً امام فرموده باشد، در سطوح عالی اینطور است که حتماً باید امام بفرماید.

امام هادی علیه السلام از هارونِ امّت می‌فرماید

جلسه‌ی قبل عرض کردیم که وقتی شما فضای موسی و هارونِ قرآن کریم را سیر کنید و ببینید، که درواقع یک مفهومی است که یک نفر وزیر است و چه جایگاهی دارد، علم مردم به شخصیت او، یقین مردم نسبت به اینکه او خلیفه است، کافی نیست که از او تبعیّت کنند، چون انسان شهوت و نَفس دارد. بعد عرض کردیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مورد شتر جمل که کشته شده بود فرمودند که آن شتر را آتش بزنید، چون اگر این کار را نکنید بعداً او را می‌پرستند، این گوساله‌ی سامریِ امّت است. وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چنین مثالی می‌زنند، پس سامریِ امّت کیست؟

وقتی به اینجا رسیدیم عرض کردم که امام هادی علیه السلام یک مثال دیگر هم زده‌اند، اگر امام هادی سلام الله علیه هم مثال نمی‌زدند به ذهن ما هم می‌رسید، چون یک ملاک است، وحدت مفهوم و تعدد مصداق.

امام هادی علیه السلام برای این تشبیه یک مثال دیگر زده‌اند. محنت‌های تو شبیه محنت‌های انبیاء علیهم السلام است، تو شبیه عیسی علیه السلام هستی، تو شبیه ابراهیم علیه السلام هستی.

حال می‌فرماید: «ثُمَّ مِحْنَتُکَ یَوْمَ صِفِّینَ»،[۹] مصیبت و سختی‌های تو روز صفین، «وَ قَدْ رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ حِیلَهً وَ مَکْرا» آن زمان یک گوساله را بعنوان اله و موسی آوردند، زمانی هم قرآن به نیزه کردند. آن زمانی که قرآن‌ها را برای حیله و مکر بلند کردند، «فَأَعْرَضَ الشَّکُّ» عدّه‌ای شک کردند، «وَ عُزِفَ الْحَقُّ» حق به یک گوشه‌ای عزلت‌نشین شد، «وَ اتُّبِعَ الظَّنُّ» از گمان‌هایشان پیروی کردند، «أَشْبَهَتْ مِحْنَهَ هَارُونَ» تو شبیه هارون شد، «إِذْ أَمَّرَهُ مُوسَى عَلَى قَوْمِهِ» امیر قوم بود، موسی علیه السلام هم که پیغمبر اصلی قوم بود او را منصوب کرده بود، «فَتَفَرَّقُوا عَنْهُ» اما جدا شدند.

خدای متعال می‌فرماید این آیات را بخوان که بعداً نگویی که مگر می‌شود اصحاب پیامبر فلان کار را کرده باشند؟ بله! همانطور که می‌شد اصحاب بقیه‌ی انبیاء این کارها را کنند، می‌شود اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم این کارها را کنند.

«فَتَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ هَارُونُ یُنَادِی بِهِمْ وَ یَقُولُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی» این فتنه است و فریب خورده‌اید، ربّ شما خداست، «قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى» گفتند ما دور این می‌چرخیم تا زمانی که موسی برگردد.

«وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ» وقتی قرآن‌ها را به نیزه کردند، شما فرمودید «یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهَا وَ خُدِعْتُمْ» ای قوم! این فتنه است و شما را فریب داده‌اند، «فَعَصَوْکَ وَ خَالَفُوا عَلَیْکَ» نافرمانی و مخالفت کردند، «وَ اسْتَدْعَوْا نَصْبَ الْحَکَمَیْنِ» گفتند باید حَکَمین بیایند، «فَأَبَیْتَ عَلَیْهِمْ» در ابتدا نپذیرفتی، «وَ تَبَرَّأْتَ إِلَى اللَّهِ مِنْ فِعْلِهِمْ وَ فَوَّضْتَهُ إِلَیْهِمْ» کارَت را به خدا سپردی.

«فَلَمَّا أَسْفَرَ الْحَقُّ وَ سَفِهَ الْمُنْکَرُ» وقتی حق آشکار شد و آبروی منکر رفت، «وَ اعْتَرَفُوا بِالزَّلَلِ وَ الْجَوْرِ عَنِ الْقَصْدِ» خودشان هم اعتراف کردند که غلط کرده‌اند، «اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِهِ» دچار اختلاف شدند، «وَ أَلْزَمُوکَ عَلَى سَفَهٍ التَّحْکِیمَ» تو را به آن تحکیمِ سفیهانه ملزم کردند، «الَّذِی أَبَیْتَهُ وَ أَحَبُّوهُ» تو نمی‌پذیرفتی و این‌ها می‌خواستند، «وَ حَظَرْتَهُ وَ أَبَاحُوا ذَنْبَهُمُ الَّذِی اقْتَرَفُوهُ» مدام تو تحذیر می‌کردی و آن‌ها… همان مسیر است.

این مسیر ادامه هم دارد، زمانی خلافت یزید را به سامری تبدیل کردند و مقابل امام حسین علیه السلام ایستادند، همه آمدند و امام حسین علیه السلام را نعوذبالله نهی از منکر کردند!

زمان غیبت امام زمان ارواحنا فداه، شَلمَغانی سامری امّت شد.

یعنی تقدّسِ ظاهریِ دروغین را مقابل امام قرار دادند. این موضوع تکرار می‌شود. قرآن کریم حقایق را می‌گوید و این حقایق برای همیشه درس است.

روضه و توسّل به امام حسن عسکری سلام الله علیه

امشب توسّل به ذیل عنایت حضرت امام عسکری صلوات الله علیه است.

امام می‌فرمود: اگر ائمه‌ی ما با سلاطین جور کار نداشتند، به ضرر حکومت‌ها بود که بخواهند با ائمه علیهم السلام مخالفت کنند، به نفعشان بود که بگویند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با ما هستند… چون ظاهراً کار نداشتند، بیشتر ائمه علیهم السلام اهل قیام ظاهری نبودند، چون جنس جهادشان فرهنگی بود، بغیر از امام حسین علیه السلام و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، آن هم در در مقطع مختصری.

وجود ائمه‌ی ما علیهم صلوات الله، هدمِ سلاطینِ جور بود، بویژه امام حسن عسکری صلوات الله علیه که شیعه را در فاز ابراز اجتماعی بردند. فقط هم آن یک روایت نیست، حضرت کارهای دیگری هم کردند. اینکه فرمودند فلان چیزها علامات شیعه است.

مثلاً شب شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اکثر جمعیت مشکی پوشیده بودند، یعنی علامت عزاداری داشتند. این موضوع برای ما چیز عجیبی نیست.

در جامعه‌ای که شیعه بودن، خطر جانی دارد، جاسوس حکومت زیاد است، اصلاً آدم گذاشته بودند که این‌ها را پیدا کنند و به خط و خطوط پی ببرند. شبکه‌ی اجتماعی شیعه شکل گرفته بود، باید جامعه شیعه را با وجوهات و خمس و انفاق اداره می‌کردند. حکومت به دنبال این بود که شبکه‌ی شیعی لو برود. این‌هایی که به سامرا می‌آمدند تا بعد از مدّتی بنحوی امام را ببینند، زن و بچه نداشتند، زنانی را در قابل اینکه مثلاً عقد موقت کنند… زمان امام هادی علیه السلام داریم که حضرت فرموده‌اند با این زن ازدواج موقت هم نکن، چون او نفوذی استخبارات متوکّل است. اوضاع خیلی سخت بود.

در این شرایط همه به دنبال این بودند که بدانند تشکّلِ شیعی چطور می‌شود، حضرت هادی و حضرت عسکری سلام الله علیهما برای جاهایی مانند قم و نیشابور که امکان وجود داشت، خیلی کار کردند.

اولاً من به شما عرض کنم، شما کاشانی را نگاه نکنید، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم هدایت ما و عاقبت به خیری ما با ارتباط با علمای ربّانی گره خورده است.

دشمن برای زدن دین ناچار است که عالم ربّانی را بزند.

منتها چون لباس عالم ربّانی با کسی مانند من که سرباز صفر هم نیستم یکی است، همه یکطور نیستند، حتّی ممکن است ما در بالاترین سطوح هم نفوذی داشته باشیم. وقتی بنا به آیه صریح سوره مبارک تحریم در خانه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفوذی دارد، ممکن است ما حتّی مرجع قلّابی هم داشته باشیم. همانطور که داشته‌ایم، رساله‌ی شلمغانی در خانه‌ی همه‌ی شیعیان بود، او لعن شده است و همه رساله‌های او را از خانه بیرون انداختند. این شخص در این حد طرفدار داشته است. لذا انسان باید حواس خود را جمع کند، جای حساسی است.

اگر دل مردم را از ارتباط با عالم ربّانی ناامید کنند، در دوره‌ی غیبت دیگر نمی‌توانند ما را به جای دیگری حواله بدهند، در این زمینه روایات فراوان است.

به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم یکی از آن جاهایی که خطرناک است این است که شما بخاطر بدی کاشانی‌ها یا بعضی از آخوندهایی که قدرت پیدا کرده‌اند، تلاش می‌کنند تا شما را از ارتباط با عالم ربّانی ناامید کنند، در اینصورت به هر طرفی که بروی گمراهی است.

در دوره‌ی غیبت به عالم ربّانی ارجاع داده‌اند.

زمانی منبر مفصلی با این موضوع عرض کردم که چرا ائمه‌ی ما علیهم السلام کتاب ننوشته‌اند، آنجا عرض کردم که ارتباط علمیِ شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، ارتباط با عالِمِ ربّانیِ ثقه‌ی باتقواست. غیر از این نیست، باید جستجو کرد و پیدا کرد. مسلّماً این عزیزان که امام زمان ارواحنا فداه نیستند، این‌ها هم انسان‌های عادی هستند که رشد کرده‌اند، چه بسا عیب و ایراد هم دارند. زمانی عیب و ایرادشان بد است که خدای نکرده دزد باشد، یا اینکه خدای نکرده منبر خود را وسیله‌ی خوردنِ شخصِ خودش قرار داده باشد، یا خدای نکرده برای رسیدن به دنیا بر گرده‌ی مردم سوار شود، یا با مناسبات قدرت زد و بند کند، یا بخواهد از این نمد کلاهی برای خودش فراهم کند، در اینجا باید از دست او فرار کرد.

کار سخت است، دوره‌ی غیبت دوره‌ی حیرت است، ما مسیر بهتری را نمی‌شناسیم، بنده تقلید از مرجع تقلید را خوردنِ گوشت مردار در بیابان از اضطرار می‌دانم، علما هم در ابتدای رساله‌شان این جمله را می‌نوشتند، ولی این تنها راهی است که حجّت داریم. مسلّم است که هیچ کسی امام زمان ارواحنا فداه نمی‌شود، فعلاً این مسیر است.

از حضرت عسکری صلوات الله علیه و ائمه‌ی دیگر ما نقل است. زمان امام معصوم فضل بن شاذان در نیشابور مرجعیت داشت، حضرت می‌فرمودند که من به مردم نیشابور غبطه می‌خورم که فضل آنجاست و نزد من نیست.

مردم از امام رضا علیه السلام می‌پرسیدند که دینمان را از چه کسی یاد بگیریم؟ حضرت می‌فرمودند: از یونس بن عبدالرحمن.

اگر عالم ربّانی را بزنند همه چیز ما را زده‌اند، وای بحال اینکه روزی مداح و منبری و هیئتی بخواهند علمدار دین بشوند، مداح و منبری و هیئتی باید حداکثر نوکر دین باشند، هیچکدام از ما شاخص نیستیم. دلسوزتر از آن کسی که عمر خود را پای دین گذاشته است نیستیم.

البته واضح است که در هر عرصه‌ی جنس قلابی هم هست، پیاز قلابی ندارد، اما نبوّت قلابی دارد، مرجعیت قلابی دارد، چون ارزش دارد. بدلِ طلا را می‌سازند نه پلاستیک را.

هر کسی به ربّانی جسارت کند در دنیا بیچاره می‌شود، این امر تجربه‌شده است. بروید زندگینامه‌ی شیخ ابراهیم زنجانی که مجتهد بود و دادستان قتل شیخ فضل الله نوری شد را بخوانید، هم خاطرات او چاپ شده است و هم آثار او، الآن هم در کشور ما عدّه‌ای طرفدار دارد. خاطرات او را ببینید، بعد ببینید انسان به آن بااستعدادی در عقاید به کجا کشیده شده است. تجربه این را نشان داده است که اگر کسی به عالم ربّانی جسارت کند در دنیا ذلیل می‌شود.

ما زمانی پیراهن سیاه به تن کردیم و یک انگشتر به دست راست داشتیم و محاسنی داشتیم و گریه‌ای هم کردیم… این‌ها ابتدای خطر است، تازه ابلیس می‌گوید به قربان سر تو بروم که خیال کرده‌ای که کسی شده‌ای!

کتاب چهل حدیث مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را بخوانید، مخصوصاً آن روایاتی که راجع به عُجب است. پناه بر خدا. گاهی شیطان ما را با هیئت رفتن در مقابل دین قرار می‌دهد. خودمان حکم صادر می‌کنیم و…

راوی می‌گوید پول‌هایم را زیر بالش خود پنهان کردم، همانقدر که بدهی داشتم را در خانه داشتم ولی گفتم اگر این را بدهم دیگر چیزی ندارم، پس نزد امام عسکری علیه السلام می‌روم و می‌گویم چیزی ندارم.

نزد امام حسن عسکری علیه السلام رفت و عرض کرد: من بدهکارم. حضرت فرمودند: آن فلان مقدار که در خانه‌ی خودت پنهان کردی چیست؟

این شخص دید که ضایع شده است، وقتی خواست برود حضرت فرمودند: صبر کن! این هم آن پولی که می‌خواستی، بگیر. آن جمله را هم برای ضایع کردن تو نگفتم که به تو پول ندهم، بلکه خواستم بگویم حیف است که تو دروغ بگویی. تو حیف هستی.

خدایا! امام حسن عسکری علیه السلام را شفیع ما برای تربیت ما محضر امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.

خدایا! این پدرِ عظیم الشأن را امشب راهِ ارتباط و عنایتِ آقازاده‌شان به ما قرار بده.

«یَا أَبا مُحَمَّدٍ، یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یَا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ».[۱۰]


[۱]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۰ (وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ)

[۵] السنه ، جلد ۲ ، صفحه ۳۴۷ (أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ الْمَرُّوذِیُّ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِیٍّ: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» ، أَیْشِ تَفْسِیرُهُ؟ قَالَ: «اسْکُتْ عَنْ هَذَا، لَا تَسْأَلْ عَنْ ذَا الْخَبَرِ، کَمَا جَاءَ»)

[۶] فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا ۖ فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ

[۷] الکافی ، جلد ۸ ، صفحه ۵۷ (عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّ فِیکَ شَبَهاً مِنْ عِیسَى اِبْنِ مَرْیَمَ وَ لَوْ لاَ أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ اَلنَّصَارَى فِی عِیسَى اِبْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلاً لاَ تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ اَلنَّاسِ إِلاَّ أَخَذُوا اَلتُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ اَلْبَرَکَهَ قَالَ فَغَضِبَ اَلْأَعْرَابِیَّانِ وَ اَلْمُغِیرَهُ بْنُ شُعْبَهَ وَ عِدَّهٌ مِنْ قُرَیْشٍ مَعَهُمْ فَقَالُوا مَا رَضِیَ أَنْ یَضْرِبَ لاِبْنِ عَمِّهِ مَثَلاً إِلاَّ عِیسَى اِبْنَ مَرْیَمَ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: «وَ لَمّٰا ضُرِبَ اِبْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذٰا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ `وَ قٰالُوا أَ آلِهَتُنٰا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مٰا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاّٰ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ `إِنْ هُوَ إِلاّٰ عَبْدٌ أَنْعَمْنٰا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنٰاهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ `وَ لَوْ نَشٰاءُ لَجَعَلْنٰا مِنْکُمْ »  یَعْنِی مِنْ بَنِی هَاشِمٍ : «مَلاٰئِکَهً فِی اَلْأَرْضِ یَخْلُفُونَ »  قَالَ فَغَضِبَ اَلْحَارِثُ بْنُ عَمْرٍو اَلْفِهْرِیُّ فَقَالَ «اَللّٰهُمَّ إِنْ کٰانَ هٰذٰا هُوَ اَلْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ »  أَنَّ بَنِی هَاشِمٍ یَتَوَارَثُونَ هِرَقْلاً بَعْدَ هِرَقْلٍ «فَأَمْطِرْ عَلَیْنٰا حِجٰارَهً مِنَ اَلسَّمٰاءِ أَوِ اِئْتِنٰا بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ »  فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَلَیْهِ مَقَالَهَ اَلْحَارِثِ وَ نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآیَهُ «وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ »  ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا اِبْنَ عَمْرٍو إِمَّا تُبْتَ وَ إِمَّا رَحَلْتَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ بَلْ تَجْعَلُ لِسَائِرِ قُرَیْشٍ شَیْئاً مِمَّا فِی یَدَیْکَ فَقَدْ ذَهَبَتْ بَنُو هَاشِمٍ بِمَکْرُمَهِ اَلْعَرَبِ وَ اَلْعَجَمِ فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَیْسَ ذَلِکَ إِلَیَّ ذَلِکَ إِلَى اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قَلْبِی مَا یُتَابِعُنِی عَلَى اَلتَّوْبَهِ وَ لَکِنْ أَرْحَلُ عَنْکَ فَدَعَا بِرَاحِلَتِهِ فَرَکِبَهَا فَلَمَّا صَارَ بِظَهْرِ اَلْمَدِینَهِ أَتَتْهُ جَنْدَلَهٌ فَرَضَخَتْ هَامَتَهُ ثُمَّ أَتَى اَلْوَحْیُ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ «سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ `لِلْکٰافِرینَ »  بِوَلاَیَهِ عَلِیٍّ «لَیْسَ لَهُ دٰافِعٌ  مِنَ اَللّٰهِ ذِی اَلْمَعٰارِجِ »  قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا لاَ نَقْرَؤُهَا هَکَذَا فَقَالَ هَکَذَا وَ اَللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ عَلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هَکَذَا هُوَ وَ اَللَّهِ مُثْبَتٌ فِی مُصْحَفِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِمَنْ حَوْلَهُ مِنَ اَلْمُنَافِقِینَ اِنْطَلِقُوا إِلَى صَاحِبِکُمْ فَقَدْ أَتَاهُ مَا اِسْتَفْتَحَ بِهِ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ اِسْتَفْتَحُوا وَ خٰابَ کُلُّ جَبّٰارٍ عَنِیدٍ »  .)

[۸] تاریخ الیعقوبی، جلد ۲ ، صفحه ۱۷۹ (وقامَ قَومٌ مِنَ الأَنصارِ فَتَکلَّموا، وکانَ أوَّلَ مَن تَکلَّمَ ثابِتُ بنُ قَیسِ بنِ شَمّاسٍ الأَنصارِی ـ وکانَ خَطیبَ الأَنصارِ ـ فَقالَ: وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ، لَئِن کانوا تَقَدَّموک فِی الوِلایهِ فَما تَقَدَّموک فِی الدِّینِ، ولَئِن کانوا سَبَقوک أمسِ فَقَد لَحِقتَهُمُ الیومَ، ولَقَد کانوا وکنتَ لا یخفی مَوضِعُک، ولا یجهَلُ مَکانُک، یحتاجونَ إلَیک فیما لا یعلَمونَ، ومَا احتَجتَ إلی أحَدٍ مَعَ عِلمِک. ثُمَّ قامَ خُزَیمَهُ بنُ ثابِتٍ الأَنصارِی ـ وهُوَ ذُو الشَّهادَتَینِ ـ فَقالَ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ، ما أصَبنا لِأَمرِنا هذا غَیرَک، ولا کانَ المُنقَلَبُ إلّا إلَیک، ولَئِن صَدَقنا أنفُسَنا فیک، فَلَأَنتَ أقدَمُ النّاسِ إیمانا، وأعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ، وأولَی المُؤمِنینَ بِرَسولِ اللّهِ، لَک ما لَهُم، ولَیسَ لَهُم ما لَک. وقامَ صَعصَعَهُ بنُ صوحانَ فَقالَ: وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ، لَقَد زَینتَ الخِلافَهَ وما زانَتک، ورَفَعتَها وما رَفَعَتک، ولَهِی إلَیک أحوَجُ مِنک إلَیها. ثُمَّ قامَ مالِک بنُ الحارِثِ الأَشتَرُ فَقالَ: أیهَا النّاسُ! هذا وَصِی الأَوصِیاءِ، ووارِثُ عِلمِ الأَنبِیاءِ، العَظیمُ البَلاءِ، الحَسَنُ العَناءِ، الَّذی شَهِدَ لَهُ کتابُ اللّهِ بِالإِیمانِ، ورَسولُهُ بِجَنَّهِ الرِّضوانِ، مَن کمُلَت فیهِ الفَضائِلُ، ولَم یشُک فی سابِقَتِهِ وعِلمِهِ وفَضلِهِ الأَواخِرُ ولَا الأَوائِلُ. ثُمَّ قامَ عُقبَهُ بنُ عَمرٍو فَقالَ: مَن لَهُ یومٌ کیومِ العَقَبَهِ، وبَیعَهٌ کبَیعَهِ الرِّضوانِ، وَالإِمامُ الأَهدَی الَّذیلا یخافُ جَورُهُ، وَالعالِمُ الَّذی لا یخافُ جَهلُهُ.)

[۹] زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام (فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَى طَاعَتَکَ وَ أَبَانَ عَنْ جَمِیلِ فِعْلِکَ بِقَوْلِهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ثُمَّ مِحْنَتُکَ یَوْمَ صِفِّینَ وَ قَدْ رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ حِیلَهً وَ مَکْرا فَأَعْرَضَ الشَّکُّ وَ عُزِفَ الْحَقُّ وَ اتُّبِعَ الظَّنُّ أَشْبَهَتْ مِحْنَهَ هَارُونَ إِذْ أَمَّرَهُ مُوسَى عَلَى قَوْمِهِ فَتَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ هَارُونُ یُنَادِی بِهِمْ وَ یَقُولُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ قُلْتَ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهَا وَ خُدِعْتُمْ فَعَصَوْکَ وَ خَالَفُوا عَلَیْکَ وَ اسْتَدْعَوْا نَصْبَ الْحَکَمَیْنِ فَأَبَیْتَ عَلَیْهِمْ وَ تَبَرَّأْتَ إِلَى اللَّهِ مِنْ فِعْلِهِمْ وَ فَوَّضْتَهُ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا أَسْفَرَ الْحَقُّ وَ سَفِهَ الْمُنْکَرُ وَ اعْتَرَفُوا بِالزَّلَلِ وَ الْجَوْرِ عَنِ الْقَصْدِ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِهِ وَ أَلْزَمُوکَ عَلَى سَفَهٍ التَّحْکِیمَ الَّذِی أَبَیْتَهُ وَ أَحَبُّوهُ وَ حَظَرْتَهُ وَ أَبَاحُوا ذَنْبَهُمُ الَّذِی اقْتَرَفُوهُ،)

[۱۰] دعای توسّل