یک روز حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به ابن عباس فرمودند: برو و در بین خوارج بگرد و ببین اطرافِ چه کسی از آن‌ها از بقیه شلوغ‌تر است؟ رفت و دید و به حضرت گفت: «یزید بن قیس اَرحَبی» است.

 

«یزید بن قیس» یک فرد ساده‌زیست و خوش باطنی بود، ولی دچار شبهه شده بود و در گروه خوارج قرار گرفته بود.

 

ابن عباس گفت: خوارج او را خیلی قبول دارند، بالاخره یک نورانیتی دارد، اهلِ عبادت و حافظِ قرآن است و از جوانی هم او را خیلی قبول دارند (بسان آدمی که می‌گویند که او مستجاب‌الدعوه است و مردم خیلی او را تحویل می‌گیرند). حضرت فرمودند: باشد!…

 

حال ما جایگاه حضرت را ببینیم؛ از لحاظِ جایگاه معنوی که کسی با ایشان قابلِ قیاس نیست و از لحاظِ جایگاه حکومتی هم ایشان حاکمِ علی الاطلاق (بی‌قیدوشرط) هستند.

 

خودِ حضرت به منطقه‌ای که خوارج حضور داشتند تشریف بردند… حال ببینید وقتی حضرت تشریف بردند عدّه‌ای جسارت کردند، فریادِ «لَا حُکمَ إِلَّا لِلَه» برآوردند و نسبت‌هایی می‌دادند که در همه‌ی آن‌ها نستجیر بالله معاذ الله کنایه‌ی به کُفرِ حضرت بود… حضرت به منطقه‌ای تشریف بردند که فقط فحش و ناسزا نسبت به حضرت می‌گویند…


حضرت جلوی درِ خیمه‌ی او (یزید بن قیس اَرحَبی) سلام کردند و اِذن گرفتند، او گفت: بفرماید! حضرت فرمودند: اگر آب هست، وضو بگیرم…

 

این‌ها خیلی درد است… حضرت برای اینکه یک نفر را برگردانند وضو گرفتند و نماز خواندند؛ یعنی من مسلمان هستم! این‌ها واقعاً عجیب است!!! حضرت برای هدایت چه کرده‌اند! ولی از خطوط قرمزِ خود عبور نکردند و التماس نکردند، از عزّت پایین نیامده‌اند ولی خیلی تواضع به خرج داده‌اند…

 

بعد حضرت فرمودند: این چه حرفی است که شما می‌زنید؟! او گفت: یعنی چه که شما بجای قرار دادن قرآن بعنوان حَکَم، ابوموسی و عمروعاص را حَکَم قرار دادید؟ حضرت فرمودند: اولاً: آیا من حَکَم قرار دادم یا شما (خوارج) اجبار کردید؟ ثانیاً: مگر من گفتم که آن‌ها حَکَم هستند؟ بلکه گفتم: این‌ها باید ببینند که حُکمِ خدای متعال چیست! چه زمانی ما آن‌ها را حَکَم دانستیم؟ به آن‌ها گفتیم که حکمِ خدای متعال را استخراج کنند… او سؤال کرد و حضرت پاسخ فرمودند، دیگر سؤالی برای او باقی نماند. حضرت فرمودند: تو آدمِ خوبی هستی، ری و اصفهان حاکم لازم دارد، آیا می‌خواهی که تو را به آنجا بفرستم تا آنجا را اداره کنی؟ او گفت: می‌روم.

 

یعنی ممکن است حتّی با من خوب نباشی ولی با مردم خوب رفتار می‌کنی، الآن حضور تو (یزید بن قیس) در اینجا باعث تجمّعِ افراد است و اگر جنگی بشود کشتارِ بیشتری رخ می‌دهد، تو آدم بدی نیستی، دچار شبهه شده‌ای و شبهاتِ تو هم تا حدّ زیادی برطرف شد، اگر در گروه ما نیستی نباش، ولی آدم خوبی هستی، دزد نیستی، معتقد هستی… حضرت او (یزید بن قیس) را استاندار و حاکم کردند! یعنی اینکه حضرت رفتند و با او صبحت فرمودند تا خونِ کمتری ریخته شود و مردم توجیه بشوند؛ وقتی خوارج ببینند که چنین آدمی کنار می‌رود، خیلی از افراد هم رها می‌کنند و می‌روند. «احترام به افکار عمومی» خیلی مهم است. بعضی‌ها سعی می‌کردند از احترامی که حضرت به افکار عمومی می‌گذاشتند، سوءاستفاده کنند.