در این متن می خوانید:
      1. یکسان بودن همه‌ی ائمّه در اصل  امامت
      2. ظهور صفت غالب در ائمّه
      3. رأفت حسّی امام رضا (علیه السّلام)
      4. مقیّد بودن ثواب زیارت به معرفت
      5. علّت خاص بودن ثواب زیارت امام رضا (علیه السّلام)
      6. درست شدن فرقه‌های مختلف در تشیّع به دست استعمار
      7. انحراف اسماعیلیّه نسبت به زیدیّه
      8. نظر شیخ مفید در مورد اسماعیلیّه
      9. چهار هزار نفر تعداد شاگردان ممتاز امام صادق (علیه السّلام)
      10. نبودن گفته‌ای در مورد اسماعیل از طرف شاگردان امام صادق (علیه السّلام)
      11. نقش استعمار در درست شدن فرقه‌های اسماعیلیّه
      12. مورد حسد قرار گرفتن فاطمیّون توسّط حکومت عبّاسی
      13. نام بردن بسیار از بزرگان حوزه‌ی نجف در کتاب‌های مختلف
      14. علّت برتری حوزه‌ی نجف نسبت به الازهر
      15. درخواست حکومت عبّاسی از سیّد رضی و شیخ مفید برای رد سیادت فاطمیّون
      16. مثلی از آیه‌ی قرآن در مورد ماندگار نبودن باطل و ماندگاری حق
      17. ماندگاری حوزه‌ی نجف و علمای آن
      18. دلیل ماندگار نبودن اسماعیلیّه
      19. قبول حضرت رضا (علیه السّلام) قبول همه‌ی ائمّه (علیهم السّلام) است
      20. قرن اوّل عبّاسی از سال ۱۳۰ تا ۲۳۰
      21. قرن عبّاسی سنگین‌ترین قرن بعد از قرن اوّل هجری
      22. آزاد بودن زنادقه در قرن اوّل عبّاسی
      23. درست شدن علم کلام اسلامی در پاسخ به علم کلام الحادی
      24. شعوبی‌ها دیگر مسئله‌ی قرن اوّل عبّاسی
      25. علّت بدگویی احمد امین در مورد شیعه در کتاب خود
      26. تقوا ملاک قرآن برای برتری افراد بر یکدیگر
      27. داستانی در مورد تقوا ملاک برتری بودن
      28. دشمنی دربار مأمون با شعوبی‌ها
      29. زنادقه خوانده شدن شعوبیّه توسّط دستگاه عبّاسی
      30. علّت کشته شدن بشّار بن برد توسّط حکومت عبّاسی
      31. شباهت خراسان رفتن امام رضا (علیه السّلام) و کربلا رفتن امام حسین (علیه السّلام)
      32.  تصحیح عقاید توسّط امام رضا (علیه السّلام)
      33. کتاب‌هایی در مورد کارهای اصلاحی امام رضا (علیه السّلام)
      34. نحوه‌ی شهادت امام رضا (علیه السّلام) توسّط شیخ مفید
      35. علّت ملقّب بودن امام رضا (علیه السّلام) به غریب
      36. روضه‌خوانی دعبل در محضر امام رضا (علیه السّلام)
      37. متن قصیده‌ی دعبل خطاب به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
      38. اضافه شدن یک بیت توسّط امام رضا (علیه السّلام) به قصیده‌ی دعبل
      39. خبر از غیب امام رضا (علیه السّلام) در مورد شهادت خود
      40. مژده‌ی امام رضا (علیه السّلام) به زوّار قبر خود

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّه العَلِیِّ العَظِیمِ.»

یکسان بودن همه‌ی ائمّه در اصل  امامت

مستحضر هستید امشب شهادت مولای عالم، حضرت رضا (علیه الصّلاه و السّلام) است. ائمّه همه یکسان هستند. حالا البتّه امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) به لحاظ پدر، حدیث داریم که بالاتر است. بله مقام ایشان بالاتر است؛ امّا در اصل امامت همه‌ی آن‌ها یکی هستند. امام هستند، منصوب من عند الله هستند، منتسب به غیب.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (1)

ظهور صفت غالب در ائمّه

وقتی ما روایات را می‌بینیم، می‌بینیم که برای هر کدام از این‌ها یک لقبی ذکر شده است. مثلاً به یکی عالم می‌گویند؛ به یکی می‌گویند: زکی؛ به یکی می‌گویند: تقی. این‌ها چیست؟ همه‌ی این‌ها باز به یک اصل برمی‌گردد، به این معنا که ببینید یک وقت صفت غالب در کسی باشد، بگوییم صفت غالب در فلان شخص، فلان صفت است. خوب این برای ائمّه درست در نمی‌آید، بگوییم صفت غالب امیر المؤمنین فلان صفت بود، یعنی در امام دیگر آن صفت غالب نبود، نه. اگر چنانکه این تعبیر إن‌شاءالله بیاوریم بهتر است، جوانان عزیز دقّت بفرمایند. بگوییم: ظهور غالب. ولی صفت غالب نمی‌شود که در این امام این صفت در صد درجه باشد، در یک امام دیگر ۵۰ درجه، نه. ظهور غالب است. گاهی وقت‌ها می‌خواهند که یک صفت در یک امامی ظهور بیشتر بکند و الّا عین همین صفت در امام دیگر هم وجود دارد.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (8)

رأفت حسّی امام رضا (علیه السّلام)

 یک یادگاری از علّامه‌ی طباطبایی (رضوان الله علیه) برای شما نقل بکنم که البتّه در گذشته هم گفتم، دوستان شنیدند که آن بزرگوار کلام بسیار سنجیده و حساب شده‌ای فرمودند، فرمودند: همه‌ی ائمّه رئوف هستند، منتها رأفت حضرت رضا (علیه السّلام) حسّی است. این خیلی جمله‌ی عجیبی است. یعنی زوّار حضرت معمولاً به مهربانی حضرت متوجّه می‌شوند، حالا یک کسی باشد خیلی غافل باشد نمی‌گوییم. آقای طباطبایی فرمودند: حسّی است. غرض این‌ها ظهور غالب است. امامان دیگر هم مهربان بودند، همه‌ی آن‌ها مهربان بودند، این‌ها ظهور غالب است.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (12)

مقیّد بودن ثواب زیارت به معرفت

و امّا حالا یک مختصر صحبتی در مورد خدمات حضرت رضا (علیه السّلام) داشته باشیم. قبل از این خدمات، این حدیث را برای شما بخوانم که احادیث ثواب زیارت تمام مقیّد به معرفت است. می‌فرماید: اگر فلان امام را زیارت بکند به شرط این‌که «عَارِفاً بِحَقِّهِ‏» باشد. «عَارِفاً بِحَقِّهِ» یعنی چه؟ که یک وقت محبّت است، حالا خیلی‌ها حضرت رضا را دوست دارند یا ائمّه‌ی دیگر را دوست دارند امّا یک وقت هم «عَارِفاً بِحَقِّهِ» که این آقا امام است، فقط دوست داشتن کافی نیست، او را دوست داریم و برای او هم می‌میریم، شکّی هم نیست. حتّی یک افرادی هم بودند و هستند که امامت او را ممکن است ندانند ولی او را دوست داشته باشند نه، «عَارِفاً بِحَقِّهِ» زیارت وقتی قبول است که معرفت به حقّ او باشد، یعنی بدانی که امام است، مفترض الطّاعه است، معصوم است، وصل به غیب است. بنابراین اگر معرفت باشد، ثواب زیارت حضرت رضا (علیه السّلام) یک ثواب عجیب غریب و خاصّی است.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (7)

علّت خاص بودن ثواب زیارت امام رضا (علیه السّلام)

البتّه ممکن است که ما انسان‌ها فلسفه‌ی آن خاص بودن ثواب را ندانیم امّا ظاهر امر این است که، بعضی‌ها این‌طور حدس زدند که چون ما در دنیا هشت امامی نداریم، ببینید چهارم امامی مثل زیدیّه. زیدیّه چهار امام معصوم را قبول دارند تا حضرت سجّاد (علیه السّلام) را قبول دارند، بعد از آن دیگر به حضرت سجّاد که می‌رسد یک دو راهی درست می‌شود، این‌ها از یک طرف می‌روند، البتّه الآن نمی‌دانم وضع آن‌ها چیست، سابق بر این بوده است. یعنی آدم‌های اهل محبّتی بودند، البتّه در بین این‌ها ۱۲ امام هم در آن بلاد وجود دارد، نه این‌که نباشد امّا خوب زیدی‌ها زید را امام می‌دانند و بعد از زید ائمّه‌ای دارند که خود آن‌ها دیگر ساختند و پرداختند إلی ماشاءالله.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (11)

درست شدن فرقه‌های مختلف در تشیّع به دست استعمار

داستان آن مفصّل است الآن نمی‌توانیم وارد آن بشویم که اصلاً این‌ها می‌دانید چیزهایی است که بنده در گذشته هم به عرض کردم استعمار که امروز ما می‌گوییم، فقط برای امروز نیست، همیشه بوده است. در هر زمانی به شکل خاصّی بوده است. شما عنایت بفرمایید که زیدیّه چه زمانی درست شدند؟ روح مقدّس حضرت زید از این‌ها بی‌خبر است. این‌ها هیچ ربطی به زید ندارند. بیایند بگویند آقا به این‌ها حرفی زد و درسی داد، هیچ این حرف‌ها نیست. این‌ها بعد از شهادت او درست شدند. چنانکه اسماعیلی‌ها که شش امامی هستند و تا امام صادق (علیه السّلام) را با ما همراه هستند بعد اسماعیل بن جعفر را امام می‌دانند، یعنی اسماعیل پسر حضرت صادق (علیه السّلام) را امام می‌دانند، بعد هم دیگر خود آن‌ها افرادی در زندگی ساختند، پرداختند و بسیار به انحراف کشیده شدند.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (10)

انحراف اسماعیلیّه نسبت به زیدیّه

درست است که چهار امامی‌ها منحرف شدند ولی زیدی‌ها خیلی سالم‌تر از اسماعیلیّه بودند. اسماعیلیّه اصلاً نگفتی است. خیلی حرف‌ها زدند، حرف‌های زیاد زدند. شخصیت‌های با سواد را می‌خریدند، به عنوان دعاه اسماعیلیه استخدام می‌کردند که برای تبلیغ به این طرف و آن طرف بروند. همان ناصر خسرو شاعر معروف ایران از همان‌ها بود که این‌ها گرفته بودند، به عنوان دعاه اسماعیلیه بود، این طرف و آن طرف می‌رفت، کتاب‌های او هم نشان می‌دهد. چیزهایی که ایشان نوشته است مانند وجه دین -همان ناصر خسرو- زاد المسافرین این‌ها نشان می‌دهد که این هم بالاخره اهل همین حرف‌ها بوده است.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (6)

نظر شیخ مفید در مورد اسماعیلیّه

حالا این‌جا داستان خیلی مفصّل می‌شود، می‌خواهم به شما یک چیزی عرض بکنم که بعضی از محقّقین از یک چیزهایی غافل شدند، نمی‌خواهم تعارف به شما بگویم مثلاً شما دقّت بکنید وقتی اسماعیلیه را ما می‌نویسیم ممکن است یک جمله، جمله‌ی کوتاه حتّی این‌جا مبحث ما را زیر رو بکند و این شیخ بزرگوار، شیخ مفید (رضوان الله علیه) که ایشان می‌دانید که خیلی مقام بزرگی دارد، من و امثال من نمی‌توانیم چیزی بگوییم. شیخ مفید در مورد اسماعیلیّه جمله‌ی کوتاهی دارد که به یک کتابخانه می‌ارزد منتها محقّقین نویسندگان -من بسیار متأسّف و متعجّب هستم که- از این جمله غفلت کردند، باید این‌ها گفته بشود. شما ببینید استعمار که در دنیا وجود دارد، همیشه بوده است. منتها هر وقتی به یک شکل خاصّی بوده است. گفت: (هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد دل برد و نهان شد) شیخ مفید در ارشاد وقتی که اسماعیل بن جعفر (علیه السّلام) را ذکر می‌کند، آقازاده‌ی امام صادق (علیه السّلام) را ذکر می‌کند، می‌گوید: خوب امام یک اصحابی داشته است، حضرت صادق یک شاگردانی داشته است.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (9)

چهار هزار نفر تعداد شاگردان ممتاز امام صادق (علیه السّلام)

 اوّلاً به شما بگویم این جالب است که می‌فرماید: تعداد شاگردان ممتاز چهار هزار نفر بودند. ببینید مدرسه‌ی خیلی گسترده بوده است. تعداد شاگردان ممتاز حضرت صادق (علیه السّلام) چهار هزار نفر بودند، نه این‌که همه‌ی آن‌ها، ممتازهای آن‌ها چهار هزار نفر بودند. خوب در میان این‌ها یک افرادی هم بودند که شاخص بودند مثل ابوبصیر، مثل حمران بن اعین، زراره بن اعین یا امثال این‌ها محمّد بن مسلم؛ یک آدم‌های خیلی بزرگی بودند، شخصیت‌هایی بودند.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (3)

نبودن گفته‌ای در مورد اسماعیل از طرف شاگردان امام صادق (علیه السّلام)

 بالاخره این‌ها شب و روز با امام صادق (علیه السّلام) بودند، چرا یک نفر از این‌ها در مورد اسماعیل تا حالا حرف نزده است؟ جز این‌که بگویند: وفات کرد. نمی‌گویم مقام نداشته است، عظمت نداشته است نه (نعوذ بالله) این‌ها را نمی‌خواهم بگویم، آقازاده بوده است، امامزاده‌ی واجب التّعظیم بود ولی امام نبود. این را می‌خواهم بگویم که یکی از شاگردان حضرت یک اشاره‌ای بکند که حالا مثلاً خوب اسماعیل هم امام است.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (5)

نقش استعمار در درست شدن فرقه‌های اسماعیلیّه

جالب این‌جا است این جمله‌ی شیخ مفید را شما جوانان به خاطر بسپارید که محقّقین از این جمله محروم شدند. این شب، شب بزرگی است می‌خواهیم بی‌تعارف با هم صحبت بکنیم. این‌ها را باید بیاورند، تحقیق یعنی چه؟ شیخ مفید می‌فرماید که این‌ها که آمدند گفتند: اسماعیل امام است، «ما من کانوا لَمْ تَکُنْ مِنْ خَاصَّهِ أَبِیهِ»[۱] این‌ها از دوستان خاصّ پدر اسماعیل نبودند. پس چه کسی بود؟ «بل کانوا وَ کَانُوا مِنَ الْأَبَاعِدِ وَ الْأَطْرَافِ.» بلکه از جاهای دور آمده بودند. ببینید استعمار یعنی چه. اسماعیل (علیه السّلام) در مدینه از دنیا رفته است، این‌ها از کجا پیدا شدند، آمدند گفتند: اسماعیل امام است؟ تمام این‌ها کارهای مشکوک است، همان کارهایی که تاکنون بوده است که می‌گویند: تاریخ تکرار می‌شود، واقعاً همین است. همیشه از این کارها بوده است، یک عدّه بلند شدند رفتند در یک‌جا یک کارهایی کردند، برگشتند آمدند. این همه فِرق چطور درست شده است؟

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (2)

مورد حسد قرار گرفتن فاطمیّون توسّط حکومت عبّاسی

 این اسماعیلیه تا امام صادق (علیه السّلام) را با ما همراه شدند که این‌ها داستان زیاد دارند، یک بخش از این‌ها فاطمیّون بودند که در مصر سال‌ها حکومت کردند، فاطمیّون شیعه بودند، شیعه‌ی شش امامی. این مقریزی مورّخ بزرگی است، مقریزی معروف است ایشان کتابی دارد به نام اتّحاظ الحنفاء سه جلد است، در سابق چاپ شده است. «اتّحاظ الحنفا بأخبار الأئمه الفاطمیّین الخلفا» این سه جلد برای اخبار فاطمیون است. کار فاطمیون خیلی گسترده بود، به طوری که مورد حسد عبّاسیون قرار گرفتند. در زمان سیّد رضی و شیخ مفید (رضوان الله علیهما) در آن زمان‌ها عبّاسیون ناراحت شدند. حتّی دست به دامن علمای شیعه شدند که تو را به خدا بیایید جمع بشوید بگوییم: فاطمیّون سیّد نیستند، با این‌که سیّد بودند، حرف در سیادت آن‌ها نبود امّا می‌خواهم بگویم یعنی زرق و برق کار این‌ها شاید باعث شد که در آن قرن‌ها بیایند بگویند: این‌ها سیّد نیستند، از سیّد رضی درخواست کردند که بیا شهادت بده. گفت: من نمی‌آیم. مگر بیکار است، حالا بیاید یک دعوایی این‌ها داشتند دعوای سیاسی، این هم شرکت بکند. حالا این‌ها منحرف بودند، شش امامی بودند، هر عیبی که شما بگویید بودند ولی سیّدی آن‌ها که سیّد بودند.

FatemiNia-13950909-ShahadateEmamReza-ThaqalainSite (4)

نام بردن بسیار از بزرگان حوزه‌ی نجف در کتاب‌های مختلف

 دانشگاه الازهر را اسماعیلیون بنا کردند، ازهر مذکّر زهرا است، یعنی به نام حضرت زهرا برپا کردند، منتها دیگر چون این‌ها منحرف بودند، میوه نداد. واقعاً می‌گویم. الآن ببینید نجف و ازهر هم سال هستند، هر دو الآن هزار ساله هستند. باور بفرمایید مثل دو تا آدمی که در یک روز با تفاوت یک مقدار بالا و پایین به دنیا آمدند میوه‌ی نجف را نگاه بکنید و میوه‌ی ازهر را. نه این‌که چون شیعه هستیم تعصّب داریم، خود شما انصاف بکنید اصلاً میوه‌ی نجف را نمی‌شود حساب کرد، خدا شاهد است. مرحوم سیّد محسن امین ۵۲ جلد اعیان الشّیعه نوشته است، بیشتر این‌ها میوه‌های نجف هستند. کتاب روضات الجنّات خیلی از میوه‌های نجف را نوشته است. «الکنّی و الالقاب» آقا شیخ عبّاس قمی، بسیار کتاب‌های دیگر. یعنی این‌قدر دیگر مجتهد و عالم و فیلسوف و حکیم و شاعر و عارف نجف بیرون داده است، از عقل ما بیرون است. این‌ها که ضبط شده است، قدری از آن‌ها ضبط شده است همه‌ی آن‌ها ضبط نشده است. چه بسا خیلی از این‌ها از دنیا رفتند و کسی آن‌ها را نشناخت. امّا این کتاب «ماضی النّجف و حاضرها» کتاب نفیسی است، سه جلد است. بعد اعیان الشّیعه و «الکنّی و الالقاب»، حالا این‌ها چیزهایی است که شیعیان نوشتند، جسته گریخته در جاهای دیگر هم پیدا می‌شود. الذّریعه برای آقا شیخ بزرگ تهرانی (رضوان الله علیه) کتاب ذریعه ۳۰ جلد است، خوب مؤلّفات شیعه را نوشته است، بیشتر این‌ها نجفی هستند.

علّت برتری حوزه‌ی نجف نسبت به الازهر

 عجیب است که این دو تا دانشگاه با هم دنیا آمدند، حالا آن یکی نمی‌گویم میوه داد ولی اصلاً با این طرف قابل قیاس نیست. سفره‌ی اهل بیت یک برکت دیگر دارد. یک نجف یک آقای قاضی بیرون داده است، در دنیا بی‌نظیر است. شما حساب بکنید حالا شاگردهای دیگر نجف، میوه‌های دیگر این درخت حالا به جای خود، یک آقای قاضی آن فقط.

درخواست حکومت عبّاسی از سیّد رضی و شیخ مفید برای رد سیادت فاطمیّون

غرض این است که مذهب فاطمیون اسماعیلی بود، این‌ها هم در مصر خیلی نشو و نما داشتند و زرق و برق داشتند می‌گویم دیگر به طوری که مورد حسد عبّاسیون شد. از شیخ مفید، از سیّد رضی درخواست کردند، بیایید بگویید: این‌ها سیّد نیستند. در صورتی که سیّد بودند، حسنی بودند. در دیوان سیّد رضی هم نگاه بکنید آن‌جا است، وقتی که خلفای عبّاسی پیش ابو احمد رفتند -ابو احمد (رضوان الله علیه) پدر سیّد رضی بود، خیلی شخصیت داشت، شخصیت مهمّی بود- که به پسر خود بگو بیاید شهادت بدهد؛ او هم گفت: من چه کار دارم، مگر من بیکار هستم شهادت بدهم. واقعاً حالا دو طایفه هستند، می‌خواهند با هم بجنگند ما هم بی‌جهت این وسط برویم بگوییم چه؟ ایشان قبول نکردند.

مثلی از آیه‌ی قرآن در مورد ماندگار نبودن باطل و ماندگاری حق

علی کل حال این را می‌خواهم خدمت شما بگویم که اسماعیلیّه، زیدیّه اسم از این‌ها است ولی ثمّ ماذا آخر به قول معروف خروجی آن‌ها چیست؟ بله گفتم تعارف نکنیم، قرآن یک مثلی می‌زند، این مثل خیلی زیبا است. این ماندگار هم که می‌گویند که امروز هم این بحث خیلی مطرح شده است، واقعاً یک بحث خوبی است. یک چیزهایی ماندگار است. یک چیزهایی هم یک سر و صدایی راه می‌افتد و تمام می‌شود. شما جوانان عزیز بدانید این مسئله عام است. در قرآن مثلی می‌فرماید، می‌فرماید که: باران می‌آید سیلی به اندازه‌ی گنجایش وادی راه می‌افتد، دیدید گاهی وقت‌ها یک وادی محلّ سیل می‌شود. «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها»[۲] این سیل که دارد می‌رود، سیل عظیمی است، یک زبد، زبد در عربی به آن می‌گویند که روی آب می‌آید یا طلا را می‌خواهند آب بکنند یا خالص بکنند، اضافات آن بیرون می‌آید، آن را زبد می‌گویند که قرآن هم به آن اشاره کرده است «فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً» سیل یک زبد فراوان یعنی همان خس و خاشاک که روی سیل قرار می‌گیرد، به آن زبد می‌گویند. بعد می‌فرماید: «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ» آن طلاها را هم که آب می‌کنید که زینت قرار بدهید یا مقصود دیگری دارید، «زَبَدٌ مِثْلُهُ» آن هم یک زبدی دارد، آن هم چیزهایی روی طلا می‌آید، این زرگر برمی‌دارد و دور می‌اندازد، اضافه است. این زبد هم که روی سیل است، همان خس و خاشاک است که جمع می‌شود، علف‌های بیابان و این‌ها خیلی خودنمایی می‌کنند، سیل که دارد می‌رود همین‌طور این‌ها حرکت می‌کنند. چشمگیر هستند امّا هیچ کسی نفهمید این‌ها کجا رفتند. به به چه مثلی است؛ «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» این زبد می‌رود و باطل اصلاً نابود می‌شود. «وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» آن که برای مردم سودمند است، آن در زمین می‌ماند، فردا می‌َکنند چشمه درمی‌آید، چشمه‌های گوارا، تشنگان را جواب می‌دهد، مزارع را سر سبز می‌کند.

ماندگاری حوزه‌ی نجف و علمای آن

عجب مثلی است! الآن شیعه اثنی عشری این نجف، این آقای قاضی، این آقای بهجت. ببین علّامه‌ی طباطبایی، بزرگان این‌ها کجا هستند، اسماعیلیّه کجا هستند؟ شما بگویید اسماعیلیّه کجا رفتند؟ جز این‌که در پاریس این‌ها یک رهبری دارند که خیلی هم چاق است، فکر می‌کنم ۱۵۰ کیلو بشود، باور بکنید هر سال یک ترازو می‌گذارند، به وزنش به او طلا اهدا می‌کنند. بله این‌ها استعمار است. به این بگوید: بارک الله، به او بگوید: آفرین. این چه طلایی است؟ چرا به من نمی‌دهند، چرا به شما نمی‌دهند؟! آن‌ها بی‌جهت خرج نمی‌کنند، حساب و کتاب دارد.

دلیل ماندگار نبودن اسماعیلیّه

حالا شما الآن نشستید به عنوان یک جوان شیعی با فضیلت الآن همین اسماعیلیّه کجا است؟ من هم که این دو سه تا را دارم می‌گویم، من هم طلبه بودم، مطالعه کردم والّا کسی به صرافت این نبود که این‌ها کجا رفتند. اگر این‌ها سر و صدا داشتند، این‌طور خاموش نمی‌شدند، چقدر مثل زیبایی است. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» این زبد می‌رود، هیچ کسی هم نمی‌داند کجا رفت، می‌رود بالاخره سیل تمام می‌شود آن‌ها هم یک‌جاهایی گم می‌شوند، امّا می‌فرماید: «وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» این‌که برای مردم سود دارد، منفعت دارد، می‌ماند. بله نجف می‌ماند، می‌ماند و قاضی را بیرون می‌دهد. بقیه هیچ چیزی.

قبول حضرت رضا (علیه السّلام) قبول همه‌ی ائمّه (علیهم السّلام) است

حالا  به این‌جا می‌رسیم که ثواب زیارت مولای ما حضرت رضا (علیه السّلام) چقدر بالا است، می‌گویم ما سرّ آن را نمی‌دانیم، این ظاهر امر را عرض می‌کنم، ظاهر امر این است که کسی حضرت رضا را قبول بکند، همه‌ی ائمّه را قبول کرده است. چون ما دیگر هشت امامی نداریم. چهارم امامی داریم، شش امامی داریم، واقفیّه داریم که واققی بودند ولی دیگر هشت امامی که فقط امام رضا را قبول بکند، تا امام رضا را قبول بکند و بقیه را قبول نکند دیگر نداریم. بنابراین اصلاً معنای عرض ادب به حضرت رضا این است که من همه‌ی شما را قبول دارم، بعد ثواب این از همه بیشتر است. به مشهد رفتی مثل این‌که تمام قبور ائمّه را زیارت کردی، همه را زیارت کردی. همه‌ی این زیارت‌ها «عَارِفاً بِحَقِّهِ‏»؛

قرن اوّل عبّاسی از سال ۱۳۰ تا ۲۳۰

عصر حضرت رضا (علیه السّلام) خیلی عصر پرماجرایی بود، این را عنایت بفرمایید، مهم است. شاید مکرّر به شما عرض کرده باشم وقتی قدرت به بنی عبّاس منتقل شد، بنی عبّاس گرفتار بودند و شخصیت‌های مهمّی هم نداشتند. منصور اصلاً چیزی نبود. این ابو العبّاس سفّاح چیزی نبود. بعدها به مرور زمان این‌ها قوی‌تر شدند و اقتضائات زمان باز کاری کرد که عصرها یک خصوصیاتی پیدا بکنند. من فقط به شما عرض می‌کنم که به اصطلاح ادبا و مورّخین فاصله‌ی ۱۳۰ تا ۲۳۰ را عصر عبّاسی اوّل می‌نامند. ۱۳۰ اوّلین خلیفه‌ی عبّاسی ابو العبّاس سفّاح بر تخت نشست. این ۱۳۰ تا ۲۳۰ این صد سال را می‌گویند: قرن اوّل عبّاسی این‌ها اسم می‌گذارند.

قرن عبّاسی سنگین‌ترین قرن بعد از قرن اوّل هجری

 حالا خود ما داریم می‌گوییم که در تاریخ اسلام بعد از قرن اوّل، بارها به دوستان گفتم قرن اوّل در آن هجرت بوده است، رحلت پیغمبر اکرم بوده است، شهادت‌ها بوده است، خیلی چیزها بوده است. امّا حضرت زهرا بوده است، امام مجتبی بوده است، امیر المؤمنین بوده است، عاشورا بوده است. آن سنگین‌ترین قرن است. آن را کنار می‌گذاریم. آن را که کنار بگذاریم، فاصله‌ی ۱۳۰ تا ۲۳۰ سنگین‌ترین قرن از قرون تاریخ اسلام است که خیلی پرماجرا بوده است.

آزاد بودن زنادقه در قرن اوّل عبّاسی

در این عصر بنده بخواهم برای شما تصویر بکنم که چه چیزی بوده است وقت نیست، فقط مختصر عرض می‌کنم. سیاست‌ها اقتضا می‌کرده است که یک عدّه بی‌دینان آزاد باشند، جلسه و معرکه بگیرند، زنادقه. زندیقان که می‌گویند، زندیق به کسی می‌گویند که به هیچ چیزی اعتقاد نداشته باشد. الآن مسیحی‌ها زندیق نیستند، کافر هستند ولی زندیق نیستند. یهودی‌ها زندیق نیستند، زرتشتی‌ها زندیق نیستند. بله زندیق به کافری گفته می‌شود که «لَا یَعتُقِدُ بِشیءٍ» هیچ چیزی را قبول ندارند. این‌ها در آن عصر عبّاسی اوّل بودند، مخصوصاً در قرب عصر مأمون این‌ها بودند. زمان حضرت صادق (علیه السّلام) هم بودند بعدها هم بودند. معرکه می‌گرفتند. القاء شبهه می‌کردند و قسمی از علم کلام ما در گذشته خدمت شما گفتم همان موقع درست شده است. چون علم کلام اسلامی…

درست شدن علم کلام اسلامی در پاسخ به علم کلام الحادی

ببینید یک علم کلام الحادی داریم که یک عدّه بی‌‌دین بیایند القاء شبهه بکنند. امّا یک مسلمانانی از علما پیدا بشوند، به این‌ها جواب بدهند این می‌شود کلام اسلامی. کلام اسلامی در واقع جواب زنادقه بوده است که درست شده است. خوب متکلّمین بزرگی ما داشتیم خواجه‌ی طوسی که متکلّم به کسی می‌گویند که در علم عقیده کار می‌کند، خواجه‌ی طوسی (رضوان الله علیه) از کبار علمای عقیده است. ابن میثم بحرانی از کبار علمای عقیده است. این‌ها بزرگانی بودند که متکلّم بودند، یعنی سردمداران علم کلام، کلام اسلامی، یعنی جواب دادن به این زنادقه.

شعوبی‌ها دیگر مسئله‌ی قرن اوّل عبّاسی

حالا می‌خواهم خدمت شما عرض بکنم که این یکی از مشخّصات این عصر است. بی‌دین هر کجا می‌رود معرکه می‌گیرد، یک. –حالا زیاد است من مقدار کم آن‌ها را عرض می‌کنم- یکی از مشخّصات این عصر مسئله‌ی شعوبی‌ها بوده است. البتّه شعوبی‌ها را بنده الآن در این‌جا نمی‌توانم به شما بگویم، دوستان عزیزان به من می‌گویند چرا نمی‌گویی ولی یک وقت خاصّی می‌خواهد که در یک وقت خاصّی این گفتگو بشود، من سر نخ را عرض می‌کنم که شعوبیّه یک نهضتی بود که در این زمان شد تا حتّی بعد از زمان عسکری (سلام الله علیها)، بعد از حضرت رضا (علیه السّلام) هم ادامه داشت.

علّت بدگویی احمد امین در مورد شیعه در کتاب خود

مرحوم استاد جلال الدّین همایی (رضوان الله علیه) که ایشان از اساتید برجسته‌ی این سرزمین است که جلال الدّین همایی خیلی مرد بزرگی بوده است، ما کم داریم؛ من نمی‌دانم چه به شما بگویم. من خیلی به روح پاک ایشان ارادت دارم، خیلی مرد بزرگی بوده است، به حق استاد بوده است. ایشان یک چیز کوچکی نوشته است، نه این‌که نمی‌دانسته است، خواسته است راجع به شعوبیّه مختصر بنویسد. در آن مختصر هم بیشتر نقلیّات او از احمد امین مصری است. جوانان عزیز بدانند که ما دو تا احمد امین داریم، هر دو نویسنده هستند، هر دو عرب هستند، امّا یا الفرق بینهما. یک احمد امین شیعی داریم که عراقی است کتابی دارد به نام التّکامل فی الاسلام. آن شیعه است و عراقی است، یک احمد امین مصری داریم که کتاب‌هایی دارد به نام ضحى الاسلام ، ظهر الاسلام که کتاب‌هایی است که متأسّفانه خوب آن‌ها که اهل تحقیق هم نیستند، از این‌ها خیلی دلبری کرده است، مکرّر هم چاپ شده است. ضحى الاسلام ، ظهر الاسلام است، یوم الاسلام  کتاب‌های خیلی هم است. ایشان در آن‌جا هر چه توانسته است برای این و آن گفته است. مرحوم کاشف الغطاء می‌گوید که: احمد امین نجف آمده بود، همان صاحب کتاب «ضحى الاسلام ، ظهر الاسلام» به او گفتم: این همه برای شیعه بد نوشتی، باعث آن چه بوده است؟ تو یک نویسنده‌ی مصری هستی، باید قلم تو اصلاحی باشد، این چیست؟ آخرین عذر او این بوده است که کاشف الغطاء نوشته است که گفت: من کتاب شیعه کم داشتم. می‌گوید: من به او گفتم: من یک طلبه‌ی فقیر هستم، پنج هزار جلد از کتب سنّی دارم، تو چرا نداشتی؟

تقوا ملاک قرآن برای برتری افراد بر یکدیگر

استاد جلال الدّین همایی راجع به شعوبیّه مختصر نوشته است، بیشتر آن را هم از احمد امین مصری آورده است، خود او می‌گوید، نه این‌که نگوید امّا در مورد شعوبیّه هم درست بحث نشده است. شعوبیّه را این‌طور در تاریخ جا انداختند که این‌ها یک عدّه عجم بودند، ایرانی بودند و برتری‌جویی می‌کردند، می‌گفتند: ما از عرب بالاتر هستیم. این‌طور جا انداخته بودند. کسی که در مکتب اسلام پرورش پیدا بکند واقعاً می‌گویم که این آیه‌ها که ما در قرآن داریم این‌ها را به چند زبان ترجمه بکنند، بر سر در دنیا بنویسند که قرآن ما می‌گوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۳] سفید پوست هستی، سیاه پوست هستی، قرمز هستی، هر چه هستی عرب هستی، عجم هستی اگر فضیلت داشته باشی بالاتر هستی. به خدا این‌ها خیلی خوب است یا آن حدیث پیغمبر اکرم فرمود که: «إِنَّ النَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى یَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ»[۴] مشط به معنای شانه است. حضرت فرمود که: تمام انسان‌ها مانند این دندانه‌های شانه هستند، فرمود: نه عرب بر عجم برتری دارد، نه عجم بر عرب، نه سیاه بر سفید، نه سفید بر سیاه، فرمود: فقط ملاک تقوا است.

داستانی در مورد تقوا ملاک برتری بودن

من به شما شاید عرض کردم سابق بر این یک حکایت خیلی کوتاه بگویم رد بشویم، یک استادی ما داشتیم، خدایش رحمت بکند، مدّتی ایشان در بیرون از ایران زندگی کرده بود. از روحانیون برجسته و علما و سیّد بزرگواری بود، دنیا دیده بود. می‌گفت: به آمریکا رفته بودم یک پرفسوری بود. در چه رشته‌ای حالا شاید ایشان به ما نگفت، حالا اگر هم گفت از یاد ما رفته است، گفت که ایشان پیش من آمد دیداری کرد و با هم صحبتی کردیم، دید یک دانشمندی از ایران آمده است و این هم بالاخره رفت و در نهایت می‌گفت که: تو اهل این هستی که من یک نوار برای تو بگذارم، گفت: بگذار. –خیلی جالب است استاد ما سیّد روحانی، بزرگوار بود، بالاخره این‌ها وظیفه‌ی خود را می‌دانند. گفتم مقدّس بازی در دین جا ندارد، بله ما نوار گناه گوش نمی‌دهیم که گناه دارد ولی یک وقت است که یک مقطعی پیش می‌آید که ما آن‌جا باید خدمت بکنیم. مصلحت است- حالا این هم که نمی‌دانسته است که نوار چیست. گفت: یک نوار گذاشت دیدم یک خانواده‌ی آمریکایی است، صدای فوق العاده زیبایی دارد ولی این نوار که پخش می‌شد این پرفسور خیلی به هم ریخت. شاید این‌طور بود گفتم: چه حالتی یک دفعه به شما دست داد، گفت: من به یاد این افتادم که این خواننده‌ی فوق العاده در خوانندگی مهارت داشت، صدای فوق العاده‌ای داشت و در موسیقی خیلی وارد بود امّا این سیاه پوست بود، یک روز ایشان تصادف کرد، آمدیم ایشان به بیمارستان ببریم، هر بیمارستان که می‌رفتیم می‌گفتند: این‌جا سیاه پوست پذیرفته نمی‌شود و این روی شانه‌های مردم خون از او می‌ریخت. خیلی به سرعت بیمارستان دیگر رفتیم، گفتند: قانون این‌جا هم این است که سیاه پوست قبول نمی‌کنیم و این روی شانه‌های مردم جان داد و مرد. می‌گفت: من دیدم این‌جا خیلی موقعیت مناسبی است، خیلی به جا است که ما یک استفاده‌ای از این بکنیم. گفت: حالا دیدی شما این‌جا را مهد تمدّن می‌دانی، خود را پدر بزرگ دنیا می‌دانید، امّا این را بدانید که ما مثل شما این‌طور نیستیم. سیاه را هم بیاورند روی چشم می‌گذاریم؛ دین ما می‌گوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» دین ما می‌گوید: سیاه و سفید فرق ندارد با هم.

دشمنی دربار مأمون با شعوبی‌ها

شعوبیّه این‌طور جا افتاد که به کسانی می‌گفتند که این‌ها ایرانی بودند، عجم بودند، امّا خود را برتر از عرب‌ها می‌دانستند. این یک قضیه‌ای بود که آن روز راه افتاد، البتّه من اجمال آن را عرض می‌کنم، إن‌شاءالله تفسیر آن یک وقتی یک اقتضائی پیش بیاید، بالاخره حالا می‌گوییم. حالا در این عصر که خدمت شما گفتم مخصوصاً در قرب عصر مأمون که بی‌دینان می‌آمدند، جلسه می‌گذاشتند و امثال این‌ها، از این طرف هم این شعوبیّه راه افتادند. یعنی یک طوری بود که یک نفر در یک مجلسی اگر یک صحبت از شعوبی می‌کرد، یک وقت خون راه می‌افتاد. مأمورها آن‌جا بودند، آقا چه گفتی؟ بگیر و ببند. طلول به معنای ویرانه‌ها است، اطلال هم به معنای ویرانه‌ها است. عرب‌ها قصیده را که می‌گفتند تشبیب می‌کردند، اوّل قصیده تعزّل است، یک تغزّل است یا یک تشبیب. بیشتر به ویرانه‌ها تشبیب می‌کردند. شعوبی‌ها آمدند گفتند که: عوض طلول، ویرانه‌ها یک چیز دیگر بگویید. می‌خواهیم دیگر عرب نشویم که یک نفر در یک مجلسی نشسته بودند، مجلس بزرگان بود، یک نفر بلند شد گفت که: «غَنینَا بِالطُّبِولِ عَنِ الطُّلُول»[۵] یعنی ما با طبل‌ها بی‌نیاز شدیم از طلول که می‌گویند: یک نفر گفت: آقا بنشین الآن خون راه می‌افتد. این‌طور بود.

زنادقه خوانده شدن شعوبیّه توسّط دستگاه عبّاسی

پس دستگاه عبّاسی به تمام این شعوبی‌ها می‌گفتند: این‌ها زندیق هستند. این لقب را خیلی راحت به کسی می‌دادند. جالب است از این طرف زندیق‌هایی بودند واقعاً بودند، آزاد می‌رفتند، جلسه می‌گرفتند ولی از این طرف به شعوبی‌ها می‌گفتند: زندیق. در حالی که شعوبی‌ها البتّه حالا ممکن است در بین آن‌ها یک زندیق هم بوده است، من نمی‌خواهم بگویم… امّا تا آن‌جا که بنده می‌دانم غالب این‌ها صلاً شیعه بودند. زندیق چیست! برای اهل بیت شعر گفته بودند. مگر ابو نعاث زندیق بود؟ ابو نعاث یک آدم باری به هر جهتی بود، خیلی به این طرف و آن طرف سر می‌زد، دربار خلافت می‌رفت، یک نیزه‌ای می‌زد، پولی می‌گرفت امّا از این طرف یک آدم صحیح الاعتقادی بود، برای حضرت رضا شعر گفت، حضرت فرمود که: هیچ کسی مثل تو برای من چیزی نگفته است. ایرانی هم بوده است، ابو نعاث اهوازی بوده است. مهیار دیلمی مثلاً شعوبی است ولی خوب یک شیعه‌ی پاک، شما دیوان او را نگاه بکنید. ولی آن زمان نه، این چماق نسبت زندیق برای همه‌ بود.

علّت کشته شدن بشّار بن برد توسّط حکومت عبّاسی

 بشّار بن برد شاعر بود، ایرانی الاصل. این آدم خیلی مقتدر بوده است، ایرانی الاصل بود امّا خوب آن‌جا به دنیا آمده بود و شعرهای او عربی است. شاید به شما گفته باشم در گذشته که اصل دیوان ایشان در دانشگاه زیتون در تونس چاپ شده است، اشعار او بسیار زیبا است، با این‌که نابینا بوده است ولی می‌گویند: تشبیهاتی دارد که چشم‌دارها آن تشبیهات را ندارند. ایشان به او گفتند: زندیق است. دستگاه خلافت دستور داد گفت: این را با عصا بزنید. ایشان پیرمرد بود، این‌قدر عصا زدند که مرد. بعد آمدند که او را بلند بکنند ببرند او را دفن بکنند، دیدند یک یادداشت از زیر بستر او درآمد که نوشته بودند که فلان شاعر مرا هجو کرد -بشّار نوشته بود- چون وقتی هجو می‌کردند، این هم جواب می‌داد. امّا می‌گوید: «فذکرت قرابته من رسول الله فترکته» فقط دیدم این سیّد است، از نزدیکان پیغمبر است جواب ندادم، خوب این زندیق می‌شود؟ او را هجو کرده است، به خاطر پیغمبر جواب او را نداده است، آن وقت این را بردند با عصا کشتند و آلی غیر ذلک.

شباهت خراسان رفتن امام رضا (علیه السّلام) و کربلا رفتن امام حسین (علیه السّلام)

خلاصه این مشخّصات این عصر بسیار پر ماجرا و به هم ریخته است. مولای ما، آقای ما مولا حضرت رضا (علیه السّلام) درست است که حالا ظاهر امر این است که به درخواست دشمن بوده است، هر چه بوده است فقط این را به عنوان یک شیعه به خاطر بسپارید که خراسان رفتن حضرت رضا مثل کربلا رفتن امام حسین بود. هر دو با علم به شهادت رفتند. می‌دانسته است که شهید می‌شود. حضرت رضا با علم به شهادت به خراسان رفت و هر دو برای اعلای کلمه‌ی حق بوده است. پس یکی است، صورت آن عوض می‌شود. حضرت رضا به خراسان رفت، مثل خورشید طلوع کرد.

 تصحیح عقاید توسّط امام رضا (علیه السّلام)

حرم حضرت رضا که مشرّف می‌شوید، این را در نظر بگیرید در آن عصر پر ماجرا حضرت رضا اگر نبود، دین ما صدمه برمی‌داشت. یکی از چیزهایی که باز آقایان محقّقین الّا قلیل یک عدّه متوجّه شدند ما از آن‌ها تشکّر می‌کنیم، این است که خدمات حضرت رضا در تصحیح عقاید… حالا ما یک برنامه‌ای داریم اگر زنده رسیدم به آن‌ها قول دادم که بیشتر این قسمت را شرح بدهیم. امام (علیه السّلام) مثل خورشید طلوع کرد. شما ببینید حضرت رضا تصحیح عقاید کرد. مردم داشتند بی‌دین می‌شدند. خوشبختانه کتاب‌های نفیسی از این کارهای حضرت رضا (علیه السّلام) تدوین یافته است.

کتاب‌هایی در مورد کارهای اصلاحی امام رضا (علیه السّلام)

خدا روح شیخ صدوق را شاد بکند یکی کتاب عیون اخبار الرّضا است که خیلی کتاب نفیس و ارزنده‌ای است و یکی توحید صدوق است. مثل توحید صدوق در دنیا نیامده است. در توحید مانند توحید صدوق تألیف نشده است. بیشتر این‌ها نقلیّات و برداشت‌هایی بوده است که از کارهای اصلاحی حضرت رضا (علیه السّلام) تدوین و جمع شده است و خلاصه اگر حضرت رضا نبود، ما الآن دین نداشتیم. به آن‌جا مشرّف می‌شوید این‌ها را در نظر داشته باشید.

نحوه‌ی شهادت امام رضا (علیه السّلام) توسّط شیخ مفید

شب شهادت ایشان است من یک جمله از شهادت ایشان بگویم بعضی از روایت‌ها از جاهایی آوردند که مأمون دستور داد که سوزن‌هایی را زهر آلود بکنند در دانه‌های انگور بکنند یا همه‌ی یک خوشه‌ی انگور را زهر آلود بکنند. بنده‌ که خدمت شما هستم تا الآن نتوانستم این‌ها را معتبر بدانم که حضرت را با انگور زهر داده باشند. من یک چنین چیزی را خیلی نمی‌توانم بپذیرم. حالا نمی‌گویم رد بکنم ولی بالاخره این مورد قبول من واقع نشده است. طبق کارهایی که کردیم، تحقیقاتی که کردیم، این حرف‌ها خیلی قوی نیست. ضعیف هم است. امّا آن که شیخ بزرگوار شیخ مفید افتخار ما که در نقل حدیث نهایت دقّت را دارد ایشان که نوشته است، حضرت را با آب انار مسموم کردند. این‌جا انگور نیست. شیخ مفید می‌نویسد که یکی از غلامان مأمون به من گفت: ناخن‌های خود بلند نگه بدار تا من به تو نگفته‌ام نگیر. یک روز آمد به من یک چیز تیره رنگی داد و گفت: کف دست‌های خود را با این آلوده بکن. آن تیره رنگ چه چیزی بود؟ می‌گوید: شیئی بود، «شِبْهَ التَّمْرِ الْهِنْدِیِّ»[۶] رنگ تمر هندی بود. بعد که این را به دست خود مالیدی، برو آب انار دربیاور. انار را فشار بدهد و آب آن را دربیاور. جالب است که کسی که با انار کار بکند، دانه‌های انار را استخراج بکند یا آب انار بگیرد، شما ملاحظه فرمودید اگر زود دست‌های خود را نشوید، کف دست‌های او تیره رنگ می‌شود، اصلاً رنگ تیره به خود می‌گیرد، مگر این‌که خود دست‌های خود را بشوید. مأمون آدم بسیار حقّه‌بازی بود، خدا از او نگذرد، إن‌شاءالله در ویل خدا بماند. این آدم این کار را کرد که معلوم نشود کار این غلام است اوّل با این زهر که شکل رنگ تمر هندی بود، داخل دست‌های خود را آغشته کرد، بعد شروع به آب انار گرفتن و این‌ها کرد و در داخل آب انار به حضرت زهر دادند که این زهر در بدن نازنین حضرت خیلی اثر کرد.

علّت ملقّب بودن امام رضا (علیه السّلام) به غریب

امّا چرا به حضرت رضا غریب می‌گویند؟ غریب شاید چند تا معنا داشته باشد شاید یکی از معانی غریب این باشد که کسی درد آن شخص را نداند و از درد او مطلّع نشود. ظاهراً خیلی حضرت رضا را احترام می‌کردند، سکّه به نام او زده بودند، شیعیان در بازار می‌رفتند می‌دیدند که سکّه به نام حضرت رضا است. السّلطان ابو الحسن علیّ بن موسی الرّضا. امّا در درون حضرت یک غربتی داشت که وقت‌هایی در روایت داریم می‌گفت: خدایا اگر نجات من در مرگ من است، مرگ من را برسان. از خدا مرگ می‌خواست. این زهر خیلی در بدن مبارک ایشان اثر کرد. این بدن مثل برگ گل می‌لرزید.

روضه‌خوانی دعبل در محضر امام رضا (علیه السّلام)

دعبل خزاعی همه‌ی شما می‌دانید شاعر بسیار مقتدری بود، آمد خدمت امام رضا (علیه السّلام) آقا مرثیه باید صحیح خوانده شود، روضه صحیح خوانده بشود، اهل بیت هم صحّه می‌گذارند امّا امان از وقتی که ناصحیح خوانده بشود. دیگر ما نمی‌توانیم این همه سیل ذاکرین را، من یک طلبه‌ی عاجزی هستم ناچیزی هستم بیایم یک کاری بکنم، جز این‌که یک تذکّراتی داده می‌شود گاهی وقت‌ها امّا باید به خود بیایند صحیح بخوانند. خدمت امام رضا (سلام الله علیه) آمد. آقا من مصائب شما را به شعر بردم، آقا فرمود: «هَاتِهَا»[۷] به به، معطّلی ندارد بیاور. چیز صحیح. مصیبت اهل بیت گفته باشد خیلی خوب است، این را بیاور. آقا نشست. مثل کوهی از وقار و نور نشسته بود، خادم بالای سر آقا پشت سر آقا ایستاده بود می‌گفت: دعبل شروع کرد. من دیدم چند دفعه حال حضرت بد شد. به دعبل اشاره می‌کردم که نگو. متوقّف باش، خود حضرت چشم خود را باز می‌کرد، می‌گفت: دعبل ادامه بده. اوّل از مدینه شروع کرد. گفت:

«سَقَى اللَّهُ قَبْراً بِالْمَدِینَهِ غَیْثَهُ» روز گذشته هم رحلت خاتم الانبیاء بود. رحلت جانگداز حضرت مجتبی بود. چه ایام مصیبت‌باری. ایام دربه دری اهل بیت است.

  «سَقَى اللَّهُ قَبْراً بِالْمَدِینَهِ غَیْثَهُ               فَقَدْ حَلَّ فِیهِ الْأَمْنُ بِالْبَرَکَاتِ»     

 نَبِیُّ الْهُدَى صَلَّى عَلَیْهِ مَلِیکُهُ‏                 وَ بَلَّغَ عَنَّا رُوحَهُ التُّحَفَاتِ       

 وَ صَلَّى عَلَیْهِ اللَّهُ مَا ذَرَّ شَارِقٌ‏                        وَ لَاحَتْ نُجُومُ اللَّیْلِ مُبْتَدِرَاتٍ»

عرض ادب به مدینه کرد. بعد چیزهایی گفت، دیدند ناله‌ی حضرت رضا بلند شد.  

گفت:    

«أَ فَاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَیْنَ مُجَدَّلًا             وَ قَدْ مَاتَ عَطْشَاناً بِشَطِّ فُرَاتٍ»

دختر پیغمبر نبودی کربلا، چه کار می‌کردی؟       

 «إِذاً لَلَطَمْتِ الْخَدَّ فَاطِمُ عِنْدَهُ‏                          وَ أَجْرَیْتِ دَمْعَ الْعَیْنِ فِی الْوَجَنَاتِ»

صدای ناله‌ی آقا بلند شد. شاید این‌جا بود که خادم ترسید حال آقا تند بشود، به دعبل اشاره کرد، دعبل قصیده را متوقّف بکن. آقا چشم مبارک خود را باز کرد، فرمود: ادامه بده.

متن قصیده‌ی دعبل خطاب به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

فرمود: دختر پیغمبر فاطمه‌ی زهرا، اصلاً متن قصیده خطاب به حضرت زهرا است. گفت: دختر پیغمبر فرزندان تو مثل ستارگان آسمان پخش شدند. هر کدام یک‌جا افتادند. چهار تا از این ستاره‌ها در بقیع هستند. یکی از این ستاره‌ها در کربلا است. دو تا از این ستاره‌ها آن زمان البتّه یکی، یکی از آن‌ها در کاظمین بود، آن یکی بعداً ملحق شد. آن زمان هنوز آن یکی نبود. الآن دو ستاره در کاظمین است. امّا همین‌طور دعبل اشاره به این قبور منوّره می‌کرد تا یک وقت رسید به جایی که صدای ناله‌ی امام بلند شد، فرمود:   

اضافه شدن یک بیت توسّط امام رضا (علیه السّلام) به قصیده‌ی دعبل

«وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادَ لِنَفْسٍ زَکِیَّهٍ                     تَضَمَّنَهَا الرَّحْمَنُ فِی الْغُرُفَاتٍ»

دختر پیغمبر یکی از فرزندان تو هم در بغداد است. موسی بن جعفر باب الحوائج. آقا گریه کرد تا دعبل ادامه داد، رسید به جایی خیلی حسّاسی، حضرت فرمود: آیا دعبل قصیده‌ی تو را به دو بیت کامل نکنم. آقا کامل بکنید. فرمود: بعد از این، این دو تا بیت را هم بگو. این برای دعبل نبود، این در این‌جا معجزه است. دیگر دعبل ساکت است. آقا فرمود: قصیده‌ی تو را با دو بیت کامل نکن. بله آقا در خدمت شما هستم. فرمود: بگو:

 «وَ قَبْرٌ بِطُوسَ یَا لَهَا مِنْ مُصِیبَهٍ             أَلَحَّتْ عَلَى الْأَحْشَاءِ بِالزَّفَرَاتِ‏»

بگو: دختر پیغمبر یک ستاره هم در طوس است، دعبل پریشان شاید هراسان شد، گفت: آقا –دعبل اهل بیت را بسیار دوست داشت، فانی در این‌ها بود- هنوز من از شما در طوس کسی را نمی‌دانم. این معجزه است. فرمود: دعبل آن هم منِ غریب هستم. زود شود که من به زهر جفا کشته شوم. این معجزه است. آینده را خبر می‌دهد.

خبر از غیب امام رضا (علیه السّلام) در مورد شهادت خود

امّا حالا یک چیزی هم این‌جا وجود دارد، این را جوانان متوجّه بشوند، خدا شاهد است بالاتر از این مژده‌ای برای شما نیست، امّا به شرط این‌که من و شما به تحقّق این مژده عملاً کمک بکنیم. جان من به قربان حضرت رضا. حضرت رضا یک پیامی برای شما فرستاده است. من نقل به معنا می‌کنم. گفت: دعبل به این‌ها بگو –این اعجاز بود یگر-  «وَ قَبْرٌ بِطُوسَ» معجزه بود، خبر از غیب بود، حضرت رضا به دعبل یاد داد.

مژده‌ی امام رضا (علیه السّلام) به زوّار قبر خود

 و امّا این پیام بالاترین مژده است. فرمود: به این‌ها بگو. «أَلَا» (حرف تنبیه است) «أَلَا» را وقتی می‌گویند که یعنی شما دقّت لازم را داشته باشید. «أَلَا فَمَنْ زَارَنِی فِی غُرْبَتِی» به این بگو هر کسی من را در این غربت خود زیارت بکند، هیچ قدر می‌دانید به مشهد می‌روید؟ هر مشهد شما، هر مشهد من، این مشکل است دارم می‌گویم، مشکل است امّا در این شب شهادت می‌خواهیم برای خدا چیزی مشکل نیست، می‌گوییم: خدا با عافیت یک طوری قرار بدهد تمام زیارت‌های ما مثل کسی باشد که هیچ وقت زیارت نکرده است. یکی از صاحبدلان را اسم نمی‌برم، خدا او را رحمت بکند یک نفر صاحب دل دیگری می‌گفت: من با او بودم، می‌گوید: دیدم که صدها بار به حرم امیر المؤمنین مشرّف شد، امّا تمام این صدها بار مانند کسی بود که سفر اوّل او باشد. این خیلی مهم است. حالا این دفعه می‌روی نمی‌گویم سفر اوّل، بالاخره یک مقدار خود را جمع و جور بکن و بالاخره ما شیعه هستیم. چطور می‌شود که این مژده به تو داده می‌شود. اخلاق خود را باید نرم بکنی، نمازهای تو مرتّب باشد، همه کارهای تو… باید به تحقّق این مژده کمک بکنی. نقل به معنا می‌کنم توضیح کامل نمی‌توانم بدهم. «أَلَا فَمَنْ زَارَنِی فِی غُرْبَتِی» هر کسی من را در این سرزمین غربت زیارت بکند، «کَانَ مَعِی‏ فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ» من روز قیامت او را تنها نمی‌گذارم. آیت الله العظمی شیخ عبد الکریم حایری مؤسّس حوزه‌ی علمیّه (رضوان الله علیه) در خواب دیدند گفت: ۳۶ بار به مشهد رفتم، آن زمان خیلی مشکل بوده است، آدم ۳۶ بار به مشهد برود. در خواب گفته بود: ۳۶ بار به مشهد رفتم، ۳۶ بار امام رضا به دیدن من آمده است. همه‌ی آن‌ها درست است.

 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج‏ ۲، ص ۲۱۰٫

[۲]– سوره‌ی رعد، آیه ۱۷٫

[۳]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫

[۴]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۲، ص ۸۹٫

[۵]– أعیان الشّیعه، ج ‏۱، ص ۵۹٫

[۶]– الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج‏۲، ص۲۷۰٫

[۷]– بحار الأنوار، ج ‏۴۹، ص ۲۴۸٫