در این متن می خوانید:
      1. اوصاف حیرت انگیز از امام صادق (علیه السّلام) در مورد حضرت عبّاس (علیه السّلام)
      2. حضرت عبّاس نعمت عظمای خدا بر سیّد الشّهداء (علیه السّلام)
      3.  شمارش نعمت‌‌های خدا بر حضرت موسی در قرآن
      4. درخواست‌های حضرت موسی از خدا بعد از رسیدن به نبوّت
      5. تعریف منّت در قرآن
      6. منّت خدا بر موسی در هنگام تولّد ایشان
      7. هارون نعمت عظمای خداوند بر حضرت موسی
      8. علّت نعمت عظما بودن حضرت هارون برای حضرت موسی
      9.  سکوت حضرت عبّاس در اطاعت از امام حسین (علیه السّلام)
      10. سخنرانی نکردن امیر المؤمنین در زمان حیات پیامبر
      11. تنها سخنرانی امیر المؤمنین در زمان حیات پیامبر
      12. استفاده‌ی امیر المؤمنین از عباراتی قرآنی در خطبه‌های خود
      13. خطبه‌‌ی بدون الف امیر المؤمنین
      14. صحنه‌سازی معاد در خطبه‌ی امیر المؤمنین
      15. تنها سخنرانی حضرت عبّاس در شب عاشورا
      16. زیات معتبر حضرت عبّاس
      17.  زیات حضرت عبّاس نقل شده از امام صادق (علیه السّلام)
      18. ثواب داشتن زیارات معتبر و غیر معتبر
      19. سلام امام صادق بر حضرت عبّاس (علیه السّلام)
      20. تسلیم بودن حضرت عبّاس (علیه السّلام) در سراسر عمر
      21. به جا آوردن حقّ وفا و دلسوزی توسّط حضرت عبّاس
      22. صبر کردن امام حسین بر سرمایه‌گذاری خود
      23. پاداش حضرت عبّاس از طرف خدا و رسول او
      24. افضل الجزاء برای حضرت عبّاس (علیه السّلام)
      25. علّت برترین جزا برای حضرت عبّاس (علیه السّلام)
      26. لعن دشمنان و کشندگان حضرت عبّاس توسّط امام صادق (علیه السّلام)
      27. شهادت امام صادق (علیه السّلام) به تبعیّت از حضرت عبّاس
      28. حضرت عبّاس مظهر اوامر و نواهی امام
      29. زیارت جابر در اربعین
      30. علّت شریک بودن جابر در قیام امام حسین (علیه السّلام)
      31. شهادت دادن امام صادق به رجعت حضرت عبّاس (علیه السّلام)
      32. لعنت امام صادق (علیه السّلام) توجیه‌کنندگان قتل حضرت عبّاس (علیه السّلام)
      33. سلام امام صادق (علیه السّلام) بر حضرت عبّاس (علیه السّلام) به عنوان بنده‌ی صالح خدا
      34. حضرت عبّاس برجسته‌ترین شیعه‌ی اهل بیت (علیهم السّلام)
      35. بیان باب الحوائج بودن حضرت عبّاس از زبان امام صادق (علیه السّلام)
      36. جایگاه حضرت عبّاس (علیه السّلام) در بهشت
      37. سه وظیفه‌ی حضرت عبّاس (علیه السّلام)
      38. دو دلیل نیامدن سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بر بالین حضرت عبّاس (علیه السّلام)

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏ * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏»[۲]

«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

اوصاف حیرت انگیز از امام صادق (علیه السّلام) در مورد حضرت عبّاس (علیه السّلام)

وجود مبارک قمر منیر بنی هاشم (روحی له الفداء) شباهت‌های زیادی به پدر بزرگوار خود دارند. در زیارت‌نامه‌ای که طرق متعدّد دارد و من سعی می‌کنم اگر بشود و روزی من باشد بیشتر آن را امروز بخوانم و ترجمه بکنم سند آن هم صحیح است، الحمدلله در مفاتیح هم موجود است، هم سند معتبر در کامل الزّیارات دارد هم سند صحیح در تهذیب شیخ طوسی دارد، هم شیخ مفید در المزار آورده است. اوصافی که امام صادق (صلوات الله علیه) در مورد قمر منیر بنی هاشم دارند حیرت انگیز است.

حضرت عبّاس نعمت عظمای خدا بر سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

واین از قدیم الایام مطرح بوده است که در بین شهدای کربلا چه کسی ویژگی‌های منحصر به فرد دارد. از ویژگی‌های قمر منیر بنی هاشم (صلوات الله علیه) -که اگر همین را می‌خواستم بحث بکنم، موضوع بحث قرار بدهم که سال گذشته یکی دو جا راجع به آن گفتگو کردیم؛ خود آن یک منبر لازم دارد- این است که وجود ایشان نعمت عظمای خدا بر حضرت سیّد الشّهداء بود.

 شمارش نعمت‌‌های خدا بر حضرت موسی در قرآن

وصافی که قرآن کریم درباره‌ی عظمت حضرت هارون دارند؛ قرآن کریم قصّه نیست که ما قصّه‌ای را نقل بکنیم و بخوانیم و بشنویم و بعد هم بگوییم که خوب به ما ربطی ندارد. یک مختصر آن را به عنوان مقدّمه‌ی عرض خود عرض می‌کنم. قرآن کریم وقتی برای حضرت موسی (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) منّت‌های خود را برمی‌شمرد، یعنی خدا به حضرت موسی ابتدا نعماتی دادند، نعمات را می‌شمارند. می‌فرماید: آن زمانی -که این آیات سوره‌ی مبارکه‌ی طه است- که حضرت موسی با اهل خود راه افتادند و راه را گم کردند و بعد فرمود که: صبر کنید، من بروم یک قبسی بیاورم «أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً»[۴] یا از یکی راه را بپرسم، آن‌جا رفت و او را صدا زدند که، ندا آمد که ای موسی «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى‏»[۵] تو به نبوّت برگزیده شدی. خوب این نعمت مهمّی است. بعد هم دستوراتی آمد «إِنَّنی‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی‏ وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری * إِنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ»[۶] توحید آمد و عبادت توحید که نماز باشد و بعد هم معاد. بعد هم دستور دادند که خوب حالا که به وحی هم مجهّز شدی «اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏»[۷] به سراغ فرعون برو او طغیان کرده است.

درخواست‌های حضرت موسی از خدا بعد از رسیدن به نبوّت

 وجود مبارک خلاصه می‌کنم- موسی با این‌که وحی داشت و قاعدتاً نبی عصمت دارد، محضر حضرت حق عرض کرد که این کافی نیست، من توان مبارزه با فرعون را ندارم. شروع به دعا کردن کرد؛ از این به بعد پیغمبری دارد از حضرت حق درخواست می‌کند. با این‌که عصمت داشت، با این‌که وحی داشت. یعنی هم مجهّز به علم بود، هم مجهّز به عصمت بود. عرض کرد که خدایا من یک سری خواسته دارم، شرح صدر می‌خواهم، زبان من گویا بشود، نافذ باشد. «وَ اجْعَلْ لی‏ وَزیراً مِنْ أَهْلی‏ * هارُونَ أَخی‏ * اشْدُدْ بِهِ أَزْری»[۸] هارون هم باید بیاید که وزیر من باشد، زیر بار برود، پشت من به او گرم باشد.

تعریف منّت در قرآن

 که چه کار بکنیم؟ «کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیراً * وَ نَذْکُرَکَ کَثیراً»[۹] بتوانیم ذکر تو را بلند بکنیم. خداوند این‌جا به او می‌فرماید که: «قالَ قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى‏»[۱۰] همه‌ی عطایای تو را به تو پرداختیم، هر چه خواستی به تو دادیم. بعد می‌فرماید: «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى»[۱۱] ما قبلاً هم به تو منّت دادیم، منّت در ادبیات قرآنی به معنای نعمت عظما است. سوپر نعمت است، نعمت ویژه است.

منّت خدا بر موسی در هنگام تولّد ایشان

کدام یک از این دعاهای حضرت موسی، کدام یک از این عطایایی که خداوند به حضرت موسی داده است و دعاهای حضرت موسی این‌ها ویژه است منّت است؟ کدام یک؟ شرح صدر منّت است؟ نفوذ کلام منّت است؟ خود خداوند یکی از این نعمت‌ها را این‌جا تصریح می‌کند؛ می‌فرماید: «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى» قبلاً هم یک بار منّت بر سر تو گذاشتیم. چه وقت؟ آن‌جایی که اعجاز شد. فرعون می‌خواست تو را بکشد، به مادر تو وحی کردیم که: «أَنِ اقْذِفیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفیهِ فِی الْیَمِّ» او را در رودخانه بینداز و او را در رودخانه انداخت و تو را در کاخ دشمن تو بزرگ کردیم، خوب این معجزه بود. محبّت تو را به دل فرعون انداختم که به فرعون هم می‌خواهم بگویم که تو هیچ چیزی نیستی. فرعونی که می‌خواست حضرت موسی را بکشد، ناخواسته او را بزرگ کرد و خوب این منّت.

هارون نعمت عظمای خداوند بر حضرت موسی

این عبارت حضرت حق که بار دیگر به تو منّت می‌گذاریم یعنی چه؟ می‌شود حدس زد که یک منّت هم خود نبوّت است، یعنی نبوّت خیلی نعمت عظیمی است. از بین ادعیه‌ای که حضرت موسی کرد، کدام یک منّت است که در پاسخ به خواسته‌ی او می‌فرماید: باشد به تو دادیم، از این نعمت‌های ویژه قبلاً هم به تو داده بودیم. یعنی کنار نبوّت و آن معجزه‌ی ابتدای تولّد تو، یک دیگر هم ما یک نعمت ویژه به تو می‌دهیم. ظاهراً آیه‌ی ۵۰ سوره‌ی شعراء این‌طور است که: یاد کن موسی را! راجع به چه چیز موسی؟ آن موقعی که او را به نبوّت برگزیدیم. بعد در بین همه‌ی این نعماتی که خدا این‌جا داده است، آن‌جا یک مورد آن را ذکر می‌کند می‌فرماید: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا»[۱۲] وقتی به پیغمبری برگزیدیم خیلی خواسته داشت من همه‌ی آن‌ها را هم دادم ولی خدا آن‌جایی که دارد جمع‌بندی می‌کند مهمترین خواسته را می‌گوید. مثل این‌که به شما بگویند: کادو آوردند و دادند. پنج میلیون و سه هزار تومان. می‌گویید: چقدر پول جمع شده است. می‌گوید: پنج میلیون دیگر سه هزار تومان را نمی‌گوید. در بین آن همه ادعیه و خواسته‌ها و برآورده شدن آن خداوند علی اعلی وقتی خلاصه‌گیری می‌کند، می‌فرماید: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا» از رحمت خود برادر او هارون را فرستادیم. یعنی وجود هارون برای حضرت موسی منّت است. نعمت عظمای برای شخص حضرت موسی است.

علّت نعمت عظما بودن حضرت هارون برای حضرت موسی

هارون چه کار می‌کرده است؟ باز در آیات قرآن کریم، در آیات مبارکات قرآن کریم داریم که وقتی حضرت موسی (سلام الله علیه) با قوم خود قرار شد بروند جنگی انجام بدهند، قوم او نشستند. مثل معمول همه‌ی اقوام. گفتند: تو با خدا با هم بروید بجنگید، تمام که شد ما برای غنیمت خود را می‌رسانیم. تو و ربّ تو بروید، پیروز که شدید «إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ‏»[۱۳] ما همین‌جا می‌نشینیم، تا صبحانه را بخوریم شما جنگ بکنید ما هم می‌آییم. آن‌جا حضرت موسی از همراهی مردم ناامید شد، یک جمله‌ای گفت: محضر حضرت حق این‌طور عرض کرد: «رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی»[۱۴] خدایا من هر چه به این‌ها می‌گویم، گوش نمی‌دهند، نمی‌آیند. «إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی» من مالک نفس خود هستم، خدایا نوکر تو هستم، بنده‌ی تو هستم، می‌آیم. گفتند: ما نمی‌آییم. موسی (صلوات الله علیه) از حضرت هارون سؤال نکرد، در قرآن نیامده است که سؤال کرد این‌طور به محضر حضرت حق عرض کرد: «رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسی وَ أَخی» خدایا من فقط مالک نفس خود و برادرم هستم. یعنی آن‌جا استعلام نکرد که هارون پای کار است یا نه. هارون پای کار بود. تازه گفت: من مالک نفس خود و برادر خود هستم. هارون که حتماً است، روی هارون می‌شود حساب کرد، بقیه که هیچ ‏ «إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» نشستند. این نشان می‌دهد اگر کسی بار رسالت بخواهد بردارد، بار امامت بخواهد بردارد، بار رهبری را بخواهد بردارد، کمک بکند و مطیع محض باشد، آن امام هم باید خدا را شکر بکند برای این نعمت عظمی. کما این‌که برای حضرت موسی (سلام الله علیه) این‌طور است.

 سکوت حضرت عبّاس در اطاعت از امام حسین (علیه السّلام)

 وجود مبارک حضرت عبّاس (صلوات الله علیه) از مدینه به مکّه و از مکّه تا مسیر و تا کربلا نگاه بکنید شما یک مورد پیدا نمی‌کنید که ایشان به تأسّی از پدر خود یک رفتاری کرده باشد، یک مورد اگر پیدا کردید که قمر منیر بنی هاشم حرف زده باشد. این را که عرض می‌کنم چون جستجو کردم عرض می‌کنم، حرف نزد. آن خطبه‌ی معروف مکّه هم خوب می‌دانید که سند ندارد.

سخنرانی نکردن امیر المؤمنین در زمان حیات پیامبر

اگر امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السلام) این‌ها درس برای من است که یاد بگیرم این کار را بکنم، فقط گفتن آن مهم نیست- زمان پیغمبر از دنیا می‌رفت، امروز تاریخ می‌گفتند: علیّ بن ابی‌طالب هنری در سخن‌وری نداشته است، کسی نمی‌دانست امیر المؤنمین چه کسی است. مرحوم علّامه‌ی محمودی که خریّت این فن است و ۱۴ جلد سخنان امیر المؤمنین را جمع کرده است؛ یعنی این نهج البلاغه‌ی یک جلدی ایشان سفر کرده است تا نسخ خطّی ظاهریه و نمی‌دانم اسکندریه و همه را رفته است دیده است ایشان می‌گوید: علی زمان پیغمبر سخنرانی نکرده است، حرف نزده است. بله سؤال کرده است. موارد زیادی وجود دارد که امیر المؤمنین… مثلاً شما حتماً زیاد شنیدید قبل از این‌که ماه رمضان شروع بشود، هنگام شروع ماه رمضان خطبه‌ی پایان ماه شعبان رسول الله شما دیدید آن‌جا امیر المؤمنین عرض می‌کند یا رسول الله افضل اعمال این ماه چیست؟ سؤال بله، سؤال کرده است، شاگرد پیغمبر است، سؤال کرده است امّا جایی بروید پیدا بکنید امیر المؤمنین حرف زده باشد به عنوان این‌که که کنار پیغمبر ایشان هم یک نظری داده باشد. ببینید پیدا می‌کنید؟

تنها سخنرانی امیر المؤمنین در زمان حیات پیامبر

 خریّت فن که مرحوم علّامه‌ی محمودی (اعلی الله مقامه الشّریف) است، می‌گوید: من یک‌جا سخنرانی سراغ دارم از علیّ بن ابی‌طالب آن هم یک خط است موقع عقد ازدواج ایشان با صدّیقه‌ی طاهره، رسول خدا فرمود: علی جان بلند شو یک حرفی بزن، خدا خیلی نعمت بزرگی به تو داده است. امیر المؤمنین هم بلند شد یک حمد خدا کرد، یک خط؛ در صورتی که شما نهج البلاغه را ببینید امیر المؤمنین وارد حمد می‌شود همان اوّلین خطبه را ببینید حمدها مفصّل است، زبان علی سلام الله علیه) باز می‌شد کسی در برابر او اصلاً توان…

استفاده‌ی امیر المؤمنین از عباراتی قرآنی در خطبه‌های خود

می‌دانید که امیر المؤمنین مشهور بود. مقابل ایشان مسابقه می‌گذاشتند. آن خطبه‌ی معروف بی‌الف که خیلی ضرافت‌های توحیدی است، کلاً امیر المؤمنین یک هنر عجیبی که دارد این است که چون فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ»[۱۵]، «یَدُورُ حَیْثُ مَا دَارَ»[۱۶] با قرآن عجین بود، قرآن در سینه‌ی علی بود لذا گاهی امیر المؤمنین که حرف می‌زد که معمولاً این‌طور است، ضمائر عبارات قرآن را تغییر می‌داد و با آن حرف می‌زد. خیلی از خطب حضرت این‌طور است. یعنی همان کلمات قرآن را حضرت جملات… مثلاً فرض بفرمایید قرآن با صیغه‌ی سوم شخص راجع به یک شخص غایبی سخن گفته است، امیر المؤمنین با یک شخص مخاطب دارد صحبت می‌کند. یعنی همان موادّ را فقط هیئات آن را جا به جا می‌کند که استفاده بکند در آن خطبه‌ی بی‌الف هم خیلی آیه این‌طور وجود دارد، یعنی آیات تغییر هیئتی پیدا کرده است که حضرت در سخنرانی از آن استفاده بکند. می‌دانست امیر المؤمنین این‌طور است؛

خطبه‌‌ی بدون الف امیر المؤمنین

یک روزی تا وارد شدند گفتند: آقا بدون الف حرف زدن خیلی سخت است. بعد دو سه نفر شروع به مسابقه دادن کردند، یک چیزهایی گفتند دیدند نمی‌شود. بعد می‌گویند: «تَکَلَّمَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ … ارْتِجَالًا»[۱۷] «ارْتَجَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ … ارْتِجَالا»[۱۸]  یعنی بدون این‌که از قبل به او گفته باشند، آن خطبه‌ی معروف پنج صفحه‌ای را خواند که سراسر آیات قرآن است، فقط الف ندارد. این‌طور شروع می‌شود: «حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ وَ سَبَغَتْ نِعْمَتُهُ … وَ سَبَقَتْ غَضَبَهُ رَحْمَتُهُ».[۱۹]

صحنه‌سازی معاد در خطبه‌ی امیر المؤمنین

خدا می‌داند من هر وقت بخواهم خود را توصیه بکنم، بخش معاد آن خطبه‌ی بی‌الف را می‌خوانم که مثل یک نمایشنامه که سکانس دارد و دکوپاژ دارد، این را که عرض می‌کنم چون به اهلش نشان دادم، صحنه‌ی قیامت را فضاسازی کرده است. می‌گوید: آن لحظه‌ای که می‌آیند از تو سؤال بکنند که چه کردی؟ می‌گوید: مجرم را صدا می‌کنند، «فَحِینَئِذٍ یُلْجِمُهُ» می‌گوید: در این لحظه انگار که حلق او را دارد فشار می‌دهند، از ترس.عرق سرد به پیشانی او نشسته است، «فِی مَوْقِفٍ مَهِیل‏» ببینید تصویرسازی کرده است. می‌گوید: همه‌ی خلایق ایستادند، همه هم در یک سطح هستند، در یک مکان. «فِی مَوْقِفٍ مَهِیل‏» الف هم ندارد همین‌طور که دارید می‌بینید من دارم می‌گویم الف در آن وجود ندارد. در یک جایگاه بلندی همه دارند او را می‌بینند. آن روز سرائر همه آشکار می‌شود (معاذ الله) از آن بالا همه دارند او را نگاه می‌کنند. «فِی مَوْقِفٍ مَهِیلٍ وَ مَشْهَدٍ جَلِیلٍ‏» در یک جایی که همه او را می‌بینند، «بَیْنَ یَدَیْ مَلِکٍ عَظِیمٍ» قاضی آن روز هم یک ملک عظیمی است. پادشاه بزرگ مرتبه‌ای است؛ حضرت حق. «بِکُلِّ صَغِیرَهٍ وَ کَبِیرَهٍ عَلِیمٍ» همه‌ی ریز و درشت‌ها برای او آشکار است. بعد می‌گوید مؤمنین را چه کار می‌کنند، مجرمین را چه کار می‌کنند. می‌گوید: مجرم را می‌خواهند به سمت جهنّم ببرند، اصرار می‌کند پا به زمین می‌کشد، مثل بچّه‌ای که قهر می‌کند در بازار می‌خواهند او را ببرند، خود را به زمین می‌کشد، سعی می‌کند که ثقل خود را روی زمین بیندازد، «فَسِیقَ یُسْحَبُ وَحْدَهُ» او را می‌کشند و او سعی می‌کند خود را… آیات قرآن را دارد ترجمه می‌کند همین «فَسِیقَ یُسْحَبُ وَحْدَهُ» با تغییراتی در قرآن است «وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا»[۲۰] داریم آن‌جا را نگاه بکنید.

تنها سخنرانی حضرت عبّاس در شب عاشورا

خلاصه این حیدر کرّار زمان پیغمبر ساکت است، قمر منیر بنی هاشم هم همین‌طور است، تنها جایی که قمر منیر بنی هاشم پیش‌دستی در سخن گفتن کرده است مثل امشب است.

آن موقعی که سیّد و سالار شهیدان فرمود: «اتَّخِذُوا اللَّیْلَ جَمَلًا»[۲۱] شب را مرکب قرار بدهید، هیچ کسی نمی‌بیند. حالا که قرار است من را بکشند با شما کاری ندارند. شما حیف هستید، با من کار دارند به شما کار ندارند. «اتَّخِذُوا اللَّیْلَ جَمَلًا» بلند بشوید بروید. این‌جا نگاه بکنید اوّلین جایی است که اسم حضرت عبّاس آمده است که حرف زد، بقیه‌ی مواقع عمل می‌کند. این‌جا محضر اباعبدالله الحسین عرض کرد که: خدا نیاورد آن روزی که ما زنده باشیم و شما نباشید. زندگی را می‌خواهیم چه کار بکنیم؟! نیاورد آن روزی که ببینیم دنیایی هست و حسین نیست. ما نمی‌توانیم تحمّل بکنیم. دیگر حرف نمی‌زند. ولی می‌شود به او تکیه کرد.

زیات معتبر حضرت عبّاس

چون روز تاسوعا است بنا ندارم حرف بزنم حیفم می‌آید به جای این‌که حرف بزنم کلمات امام صادق را نخوانم. کلمات امام صادق کوتاه است، دو صفحه هم نیست. امام صادق در این روایت که عرض کردم زیارتی است که چند تا طریق دارد دوتای از آن‌ها معتبر است و یکی از آن طریق‌ها فتوای فقها، اعلام کردند که این روایت صحیحه است. می‌شود به این اعتنای فقهی کرد.

 زیات حضرت عبّاس نقل شده از امام صادق (علیه السّلام)

این‌طور شروع شده است؛ ابوحمزه‌ی ثمالی می‌گوید: محضر امام صادق (علیه السّلام) رفتم، فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ زِیَارَهَ قَبْرِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ عَلَى شَطِّ الْفُرَاتِ»[۲۲] که کنار نهر علقمه است «بِحِذَاءِ الْحَیْرِ» نزدیکی حائر حسینی. بایست و این‌طور بگو: «سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ»؛

ثواب داشتن زیارات معتبر و غیر معتبر

  این کتاب را از یاد بردم که معرّفی بکنم خیلی کتاب مهجور خوبی است، این را عرض بکنم و بعد وارد بشوم. این کتاب مهج الزیارات است یک عالم ربّانی که به ما هم خدا لطف کرد چند بار محضر ایشان رسیدیم، بیماری داشتند تهران تشریف داشتند، حوزه‌ی ما مدّتی سکونت دو ماهه، یک ماهه و نیمه داشتند، توفیق شد ما ایشان را زیارت بکنیم، کارهای تحقیقی زیادی کرده است در مؤسسه‌ی امام هادی یکی از آن‌ها این است، یک موسوعه‌ی زیارات معصومین دارند، شش جلد است، این تلخیصی از آن موسوعه‌ی زیارات معصومین است که روایات معتبر فقط دارد، یعنی زیارات معتبر را فقط دارد. خواندن زیارت غیر معتبر اشکال ندارد، شما می‌روید مقابل ضریح مطهّر و منوّر امام رضا اصلاً فارسی حرف بزنید، بگویید: سلام بر تو که امام ما هستی. یعنی نه فصاحتی دارد، نه بلاغتی دارد، به شما ثواب هم می‌دهند. زیارت لزوماً لفظ خاص ندارد ولی این‌ها از معصوم است و معتبر است. یعنی من با زبان روزه بگویم قال الصّادق (علیه السّلام) اشکالی ندارد. لذا اهمّیّت این‌ها را بیشتر می‌کند.

سلام امام صادق بر حضرت عبّاس (علیه السّلام)

«سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ» سلام خدا، سلام ملائکه‌ی مقرّب «وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الزَّاکِیَاتِ الطَّیِّبَاتِ» خیرات و برکات. «فِیمَا تَغْتَدِی وَ تَرُوحُ» همیشه‌ی دوران‌ها. «عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» سلام خدا و ملائکه و انبیاء و شهدا و صدّیقین بر تو باد ای پسر امیر المؤمنین. «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» خیلی عبارات عجیبی دارد مرحوم مقرم در آن کتاب العبّاس چند بار بالاترین منازل سلوکی را برای قمر منیر بنی هاشم اثبات کرده است از همین زیارت.

تسلیم بودن حضرت عبّاس (علیه السّلام) در سراسر عمر

 «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» نمی‌فرماید تو در روز عاشورا تسلیم بودی، تو در مسئله‌ی آب آوردن تسلیم بودی، تو در جوانی خود تسلیم بودی، سنّ تو زیاد شد… «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» این الف و لام، الف و لام جنس تسلیم است. یعنی تو تسلیم محض بودی کأنّه اراده‌ای اصلاً غیر از دستور سیّد الشّهداء نداشتی و امامان قبلی. «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» امام صادق شهادت داده است. شهادت صادق مصدوق است. من نزد خدا شهادت می‌دهم که تو تسلیم محض بودی «وَ التَّصْدِیقِ» تو تصدیق محض بودی، هرگز مخالفت نکردی در گفتار و رفتار. آنچه اهل بیت دستور دادند تصدیق فرمودی.

به جا آوردن حقّ وفا و دلسوزی توسّط حضرت عبّاس

 «وَ الْوَفَاءِ» یعنی «أشهَدُ لَکَ بِالوَفاء» حقّ وفا را به جا آوردی. «وَ النَّصِیحَهِ»، «وَ أشهَدُ لَکَ بِالنَّصیحَه» شهادت می‌دهم که تو حقّ نصیحت، حقّ دلسوزی را به جای آوردی.

صبر کردن امام حسین بر سرمایه‌گذاری خود

سال گذشته محضر شما عرض کردم برادرهای خود را جمع کرد فرمود: امّ البنین روی شما حساب کرده است، سرمایه‌گذاری کرده است. ما برای سیّد الشّهداء می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِر»[۲۳] سلام بر تو ای مولایی که سرمایه‌گذاری کردی و پای این سرمایه‌گذاری ایستادی. ده میلیون پول یک جا می‌برند می‌دهند بعد می‌گویند: طرف کلاه‌بردار بوده است بعد آدم می‌ترسد می‌رود پیگیری می‌کند. ببینید امام حسین روز عاشورا چه سرمایه‌گذاری با خدا کرده است و صبر کرده است. یک به یک بچّه‌ها را داد و صبر کرد لذا در آن زیارت منسوب به امام زمان است که به امام حسین این‌طور عرض کردند، «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِر» سلام بر تو که سرمایه‌گذاری کردی و هر چه بلیّه دیدی دم نزدی، اعتماد کردی.

پاداش حضرت عبّاس از طرف خدا و رسول او

 شما حقّ نصیحت و خیرخواهی را به جای آوردی. «لِخَلَفِ النَّبِیِّ ص الْمُرْسَلِ» در راه بازمانده‌ی پیغمبر. «وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ» نوه‌ی بزرگوار ایشان. «وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ» راهنمای عالم. «وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ» وصّی پیغمبر. «وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ» در راه آن مظلومی که حقّ او را خوردند. «فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» امام صادق می‌فرماید: عبّاس جان خدا… یک وقت یک کسی برای انسان کاری می‌کند یک ما به ازایی می‌دهد، پول آن را می‌دهد، یک وقت می‌گوید: از دست ما برنمی‌آید از تو تشکّر بکنیم. تو در راه جدّ ما خیلی زحمت کشیدی. «فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ» خداوند از طرف رسول خود «وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ» خداوند از طرف این بزرگواران به تو جزا بدهد. «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» امام حکیم است.

افضل الجزاء برای حضرت عبّاس (علیه السّلام)

 خدا افضل الجزاء را به تو بدهد، دقّت بکنید، قید نمی‌زند، برترین جزا را خدا به تو بدهد، برای چه برترین جزا را بدهد؟ مگر می‌شود؟ حکیم است. برترین جزا را به برترین عمل می‌دهند. معنا ندارد که امام حکیم ربّانی به من بگوید: کاشانی ده دقیقه حرف بزنی افضل الجزاء را به تو بدهند، این معنی ندارد. عالم حساب و کتاب دارد.

علّت برترین جزا برای حضرت عبّاس (علیه السّلام)

قمر منیر بنی هاشم چه کرده است که امام صادق می‌فرماید: «فَجَزَاکَ اللَّهُ» خدا به تو جزا بدهد از طرف امیر المؤمنین، از طرف رسول خدا، از طرف حسنین. «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» چرا؟ «بِمَا صَبَرْتَ» خیلی داغ دیدی صبر کردی. خیلی سختی کشیدی صبر کردی. «بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ» همین که عرض کردیم. سرمایه‌گذاری کرد برادران خود را صدا کرد فرمود: امّ البنین روی شما سرمایه‌گذاری کرده است، به گردن شما حق دارد. گفتند: برادر ما در خدمت شما هستیم. فرمود: دوست دارم قبل از این‌که نوبت من بشود، داغ شما را بببینم. «بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ» یاری کردی «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» به، به از آن جایگاهی که تو در آخرت داری.

لعن دشمنان و کشندگان حضرت عبّاس توسّط امام صادق (علیه السّلام)

بعد عبارت عوض می‌شود راجع به دشمنان قمر بنی هاشم ببینیم. «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ» امام می‌فرماید: خدا لعنت بکند آن کسانی که تو را کشتند. این جمله تعجّب ندارد هر مظلومی را هم بکشند آدم ممکن است این حرف را بزند، این جمله‌ی بعدی من را حیرت زده کرده است.

شهادت امام صادق (علیه السّلام) نسبت به تحقّق وعده‌ی خدا در مورد حضرت عبّاس (علیه السّلام)

می‌فرماید: «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ» خدا لعنت بکند آن کسانی را که تو را نشناختند. عرض کردم روایت صحیحه است. لعنت برای کجا است؟ من یک کار غیر حرام انجام بدهم که معصوم من را لعن نمی‌کند. لعن آن‌جا است که مشهور است گاهاً این‌طور است- یک عمل واجبی انجام نشود یا یک عمل حرامی انجام بشود، علامت آن این است که معصوم آن‌جا لعن می‌کند. مثلاً بگویند که لعنت خدا بر تارک صلاه. نه این‌که یک کار مکروه بکند، یک کار مثلاً مباح انجام بدهد، او را لعنت بکنند معنی ندارد، معصوم است، حکیم است. لعنت یعنی دوری از رحمت خدا با این شدّت این نشان می‌دهد یک واجبی در کار است حداقل شبهه‌ی وجوب است. یعنی فقیه باید بررسی بکند که نه آقا به دلایل دیگری واجب نیست. «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ» خدا لعنت بکند آن کسانی که حقّ تو را نشناختند. یعنی باید می‌شناختند. درست است که حسین بن علی (صلوات الله علیه) امام بود ولی لازم بود تو را هم بشناسند و الّا امام لعن نمی‌کرد. «وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِکَ» حرمت تو را شکستند. در روضه عرض می‌کنم چطور حرمت او را شکستند. «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ» خدا آن‌ها را لعنت بکند بین تو و آب فاصله انداختند. می‌بینید همه را بر حرام برده است، آن‌جا می‌فرماید: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ» یعنی تو را نشناسند حرام مرتکب شدند، واجب است تو را بشناسند. بعد دوباره امام صادق شهادت می‌دهند. «أَشْهَدُ أَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً» تو را در حالی که مظلوم بودی کشتند. «وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَکُمْ مَا وَعَدَکُمْ» و شهادت می‌دهم خدا هر چه وعده به شهدا داده است درباره‌ی تو اجابت خواهد کرد. چون نیّت تو خالص بود. «جِئْتُکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» ای پسر امیر المؤمنین ما آمدیم إن‌شاءالله زیارت ما را قبول بکنی «جِئْتُکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» یا عبّاس ما هم امروز به در خانه‌ی تو آمدیم به اسم حصین تو وارد شدیم. «وَافِداً إِلَیْکُمْ» به سمت شما آمدیم.

شهادت امام صادق (علیه السّلام) به تبعیّت از حضرت عبّاس

عبارات بسیار حیرت‌آور است. «وَ قَلْبِی مُسَلِّمٌ لَکُمْ» امام صادق فرموده است: قلب من تسلیم تو است. «وَ تَابِعٌ» تابع تو هستم. نکند کسی شک بکند دوباره تکرار می‌کند، می‌فرماید: «وَ أَنَا لَکُمْ تَابِعٌ» می‌شود مگر؟ بله. چه زمانی می‌شود که امام بگوید: من تابع تو هستم.

حضرت عبّاس مظهر اوامر و نواهی امام

چون قمر منیر بنی هاشم تجلّی است. شما همان‌طور که دارید در مورد ائمّه (علیهم صلوات الله) ما می‌گوییم فعل امام کاشف از امر الهی است. کجا این را می‌گویید؟در جامعه‌ی کبیره می‌گویید. «وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ» یعنی اگر خشم می‌کند می‌گویند: خدا امر کرد که خشم بکند. لبخند بزند خدا امر کرد که لبخند بزند. بایستد، خدا امر کرد بایستد. بنشینید، خدا امر کرد بنشیند. همان‌طور که امام تجلّی اوامر و نواهی الهی است، تجلّی اراده‌ی خدا است. خدا الآن چه دستوری داده است، چه اراده‌ای کرده است؟ از فعل امام معلوم می‌شود. قمر منیر بنی هاشم هم نسبت به ائمّه این‌طور است. مظهر اوامر و نواهی امام است. از خود حرف نمی‌زند، از خود حرف بزند؟ ابدا نمی‌شود. غیر از ۱۴ معصوم آدم نمی‌تواند تبعیّت بکند. آن هم امام صادق بگوید. یعنی عبّاس جان تو از خود کاری نکردی، تو امر و نهی اباعبدالله را نشان دادی. «وَ أَنَا لَکُمْ تَابِعٌ» من هم تابع تو هستم. «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّهٌ» آماده هستم که شما را یاری بکنم. کأنّه می‌خواهد با قمر منیر بنی هاشم بیعت بکند. «حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ» تا آن لحظه‌ای که خیر الحاکمین دستور بدهند.

زیارت جابر در اربعین

بعد می‌فرماید: -امام صادق نسبت به قمر بنی هاشم دارد می‌فرماید- «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ» من هم با شما هستم. چرا این حرف را می‌زند؟ چهار روایت از امیر المؤمنین داریم یک روایت از جابر. روایت جابر را چون شنیدید به سرعت عرض می‌کنم. جابر وقتی آمد کربلا اربعین. همین‌طور دست خود را گرفته بود، دیگر پیرمرد شده بود عطیه دست او را گرفته بود، عطیه بسیار آدم بزرگی بود. غلام این نیست، چهارصد ضربه شلاق خورد که به امیر المؤمنین ناسزا نگوید. عطیه عوفی می‌گوید: دست جابر را گرفته بودم این فقیه است، یک فقیه این را تعریف کرده است. چون می‌دانید جابر یکی از آد‌م‌های ویژه است. از نظر حقیر مقام او از مقام سیّد الکریم، حضرت عبد العظیم (سلام الله علیه) ظاهراً از نظر معرفتی افضل است. نه این‌که آن بزرگوار کم باشد، جابر آدم ویژه‌ای است- عطیه دارد لحظه به لحظه نگاه می‌کند که جابر دارد چه کار می‌کند. عطیه می‌گوید: دست جابر را گرفتم. گفت: اوّل من را ببرم کنار ماء فرات غسل بکنم. یعنی همان‌ چیزهایی که جزو مستحبّات است کأنّه روایت داشته است گرفته است. اصلاً عباراتی که با امام حسین حرف زده است شما در زیارت عاشورا می‌بینید کأنّه الفاظ معصومین قبلی را می‌دانسته است، باید چه بگوید. «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ» ای ارواح شهدایی که «حَلَّتْ بِفِنَاءِ الْحُسَیْنِ‏» عبارات زیارت عاشورا را گفته است.

علّت شریک بودن جابر در قیام امام حسین (علیه السّلام)

 عطیه می‌گوید: او را بردم غسل کرد، بعد آوردم نزدیک که شد انگار به مشام او رسید سبه بار گفت: یا حسین. یا حسین یا حسین. «حَبِیبٌ لَا یُجِیبُ حَبِیبَهُ»[۲۴] حبیب من که جواب من را نمی‌دهی. بعد می‌گوید: خود او پاسخ داد تو چطور جواب بدهی در حالی که بین سر و بدن تو فاصله افتاده است. بعد می‌گوید: وقتی سلام به ارباب ما سیّد الشّهداء کرد، بعد به شهدای کربلا سلام کرد، شاهد من این‌جا است بعد حمد خدا کرد، بعد گفت: «لَقَدْ شَارَکْنَاکُمْ» به خدا من با شما شریک شدم ای یاران ابا عبدالله الحسین. عطیه می‌گوید: من گفتم: آقا جان شمشیر به بدن این‌ها اصابت کرد، بچّه‌های او یتیم شدند، ناموس او را به اسارت بردند، تو چطور می‌گویی: «لَقَدْ شَارَکْنَاکُمْ»؟ فرمود: قسم به آن کسی که پیامبر را به پیامبری برگزید از حبیب خود رسول خدا شنیدم «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ» اگر کسی قومی را دوست داشته باشد با آن‌ها محشور می‌شود. «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِکَ فِی عَمَلِهِمْ» اگر کسی عمل یک قومی را دوست داشته باشد، شریک آن‌ها می‌شود. برای همین به ما گفتند واقعاً امروز از سودای دل بگوییم: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِیماً» من بودم فدای شما می‌شدم. با تمام وجود بگو قبول می‌کنند. چهار پنج تا از امیر المؤمنین است که بارها از حقیر شنیدید که حضرت فرمود: دل کسی با ما باشد، من او را سرباز جمل و صفین حساب می‌کنم.

شهادت دادن امام صادق به رجعت حضرت عبّاس (علیه السّلام)

این عبارت امام صادق را حالا نگاه بکنید. امام صادق می‌خواهد شریک حضرت عبّاس بشود. «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَا مَعَ عَدُوِّکُمْ» من با شما هستم. این روایت صحیحه است. وقتی کسی وعده می‌دهد نسبت وعده هم به ایشان صحیحه می‌شود، بعداً می‌شود مطالبه کرد. می‌فرماید: «إِنِّی بِکُمْ وَ بِإِیَابِکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» من به شما و رجوع شما به این دنیا و رجعت شما ایمان دارم. خطاب ایشان به قمر منیر بنی هاشم است.

لعنت امام صادق (علیه السّلام) توجیه‌کنندگان قتل حضرت عبّاس (علیه السّلام)

«وَ بِمَنْ خَالَفَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ مِنَ الْکَافِرِینَ» من کافر هستم به آن کسانی که با شما مخالفت کردند و شما را کشتند. «قَتَلَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکُمْ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ» خدا بکشد آن کسانی که شما را کشتند، چه با زبان، یعنی زبانی آمدند شما را تخریب کردند، توجیه کردند، فتوا درست کردند برای قتل شما، قتل شما را از نظر شرعی توجیه کردند. عدّه‌ای بودند، عالمان سوء.

سلام امام صادق (علیه السّلام) بر حضرت عبّاس (علیه السّلام) به عنوان بنده‌ی صالح خدا

بعد امام صادق به ابوحمزه‌ی ثمالی می‌گوید: این‌ها را که گفتی حالا مثل این‌که یک مقدار آشنا شدی، عرفان حق پیدا کردی، حالا محرم شدی. «ثُمَّ ادْخُلْ» داخل برو. صورت خود را به روی قبر او بگذار. بگو: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ» سلام بر تو ای بنده‌ی صالح خدا. مرحوم مقرم این‌جا چند صفحه بحث کرده است از این جمله خواسته است عصمت را استفاده بکند، ظاهراً دور هم نیست.

حضرت عبّاس برجسته‌ترین شیعه‌ی اهل بیت (علیهم السّلام)

«الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ» ای کسی که مطیع خدا و رسول «وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» مطیع امیر المؤمنین «وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صلوات الله علیه)» بودی. «السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ الْبَدْرِیُّونَ» شهادت می‌دهم همان‌طور که بدریون اوّلین سپاه اسلام بودند اسلام را نجات دادند، تو هم به همان سمت رفتی. تو هم با سیّد الشّهداء دین را نجات دادی. «الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» شهادت می‌دهم که تو در راه خدا جهاد کردی. «الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ» از آن کسانی هستی که در راه دشمنی و جهاد با اعداءالهی دلسوزی کردی. «فَجَزَاکَ اللَّهُ» دوباره تکرار می‌کند. خدا به تو جزا بدهد «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» برترین جزا. «وَ أَکْثَرَ الْجَزَاءِ» بیشترین پاداش. «وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ» فراوان‌ترین ثواب. «وَ أَوْفَى جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بَیْعَتَهُ» خدا بالاترین ثوابی را که می‌شود به یک شیعه‌ای نسبت به امام او داد، به تو عطا بکند. از این جمله بر می‌آید که ایشان برجسته شیعه‌ی اهل بیت می‌تواند باشد.

بیان باب الحوائج بودن حضرت عبّاس از زبان امام صادق (علیه السّلام)

 بعد فرمود: «وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ» دعاهای تو مستجاب است. از این برداشت می‌شود ما هم وقتی می‌خواهیم وارد بشویم بگوییم یا باب الحوائج. فرمود: خدا دعاهای تو را مستجاب می‌کند. «وَ أَطَاعَ وُلَاهَ أَمْرِهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَهِ» شهادت می‌دهد تو در خیرخواهی و دلسوزی برای سیّد الشّهداء و فرزندان ایشان تا جایی که جا داشت «بَالَغْتَ» مبالغه کردی. ممکن است کسی شک بکند عبارت را نگاه بکنید کلمات به این اطلاقی از معصوم برای یک فرد بسیار کم پیش می‌آید. «وَ أَعْطَیْتَ غَایَهَ الْمَجْهُودِ» نهایت تلاش و توان خود را به کار بردی، پیش از این دیگر نبود. «وَ أَعْطَیْتَ غَایَهَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَکَ اللَّهُ فِی الشُّهَدَاءِ» خدا تو را فقط در میان شهدا قرار می‌دهد؟ می‌فرماید: نخیر. «وَ جَعَلَ رُوحَکَ مَعَ أَرْوَاحِ السُّعَدَاءِ» روح تو با نیک‌بختان خداوند در بهشت قرار می‌دهد.

جایگاه حضرت عبّاس (علیه السّلام) در بهشت

حالا یک به یک بالا می‌رود. انبیاء در بهشت هستند. اولیا هستند صالحین هستند. بعد فرمود: «وَ أَعْطَاکَ» خداوند به تو عطا می‌کند در بهشت. «مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا» بزرگترین منزل برای تو است. «وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً» نیکوترین غرفه‌ها را خدا به تو عطا می‌کند. این خیلی حرف عجیبی است. «وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ» یعنی خدا به من و شما منّت گذاشته است که اسم او را ببریم. «رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ» اسم تو را در علیّین بلند کرده است. «وَ حَشَرَکَ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ» شهادت می‌دهم که تو سستی نورزیدی، «وَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى بَصِیرَهٍ مِنْ أَمْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ» امام صادق (صلوات الله علیه) یک دعا می‌کند. «فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ» خدا بین و تو در قیامت جمع بکند، هم‌نشین تو باشیم. «وَ بَیْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ فِی مَنَازِلِ الْمُخْبِتِینَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

سه وظیفه‌ی حضرت عبّاس (علیه السّلام)

اگر کربلا اتّفاق نمی‌افتاد این‌طور که اتّفاق افتاد، فقط قمر بنی هاشم را مظلوم می‌کشتند با این جملات معلوم است که امروز روز ویژه‌ای است. مؤرّخین این‌طور نوشتند که قمر منیر بنی هاشم سه وظیفه داشت؛ حافظ الخیام بود، تا عبّاس زنده بود، احساس ترس و ناامنی راه پیدا نکرد به حرم. ساقی حرم بود تا عبّاس زنده بود امید به این‌‌که لب بچّه‌ها تر بشود بود و از این دو مهمتر این بود که محافظ سیّد الشّهداء بود. با شهادت عبّاس این غلغله در حرم افتاد. اباعبدالله تنها شد، دل اهل بیت به شور افتاد، شما می‌بینید هر شهیدی که کربلا به میدان رفت جز دو شهید گزارش شده است هر شهیدی به میدان رفت لحظات آخر ما هم این‌طور هستیم دیگر دوست داریم لحظات آخر عمر خود ارباب ما که یک عمر سنگ او را به سینه زدیم بیاید سر ما را به دامن بگیرد. هر کسی در کربلا زمین می‌افتاد هیچ کسی هم توقّع نداشت سلام خدا به سعید بن عبدالله حنفی سر و صورت او غرق تیر شد در نماز سیّد الشّهداء تا نماز تمام شد فرمود: «عَلیکَ مِنِّ السَّلَام یَا اباعبدالله هَل وَفیتُ» ؟ آقا همین‌قدر از دست ما برمی‌آمد. همه دوست داشتند سلام بکنند، ارباب ما سر آن‌ها را به دامن بگیرد، اباعبدالله الحسین هم این کار را یک به یک کرده است. حتّی وقتی وجود مبارک علی اکبر که به قلب دشمن برده شد از خیمه‌ها دور بود مولای ما خود را مثل باز شکاری بالای سر علی رساند. چطور ممکن است؟ برای این‌که دل سیّد الشّهداء از خیمه‌ها آرام بود. عبّاسی بود، دفاع بود. لذا به قلب دشمن هم که می‌زد دل او آرام بود.

دو دلیل نیامدن سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بر بالین حضرت عبّاس (علیه السّلام)

 امّا به دو لیل نشد سر عبّاس را به دامن بگیرد؛ یکی این‌که وقتی قمر بنی هاشم آب رفته بودن بیاورند سیّد الشّهداء باید از خیام محافظت می‌فرمود. میان آن‌ها فاصله افتاد. یکی دیگر هم این است که قمر بنی هاشم خیلی متفاوت از باقی شهدای کربلا است. جرأت نمی‌کردند با او مقابله بکنند. ۳۰ هزار نفر هم بخواهد مقابله بکند، آن چند نفری که باید جلو بروند نمی‌رفتند. می‌ترسیدند. لذا وقتی کار به آن‌جایی رسید که بر زمین افتاد، دوره کردند، کاری کردند مطمئن بشوند از جا بلند نمی‌شود فرصت نکرد مثل سایر شهدا به ارباب ما سلام بکند و سر ایشان را به دامن بگیرد.

(روضه‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۴]– سوره‌ی طه، آیه ۱۰٫

[۵]– همان، آیه ۱۳٫

[۶]– همان، آیات ۱۴ و ۱۵٫

[۷]– همان، آیه ۲۴٫

[۸]– همان، آیات ۲۹ تا ۳۱٫

[۹]– همان، آیات ۳۳ و ۳۴٫

[۱۰]– همان، آیه ۳۶٫

[۱۱]– همان، آیه ۳۷٫

[۱۲]– سوره‌ی مریم، آیه ۵۳٫

[۱۳]– سوره‌ی مائده، آیه ۲۴٫

[۱۴]– همان، آیه ۲۵٫

[۱۵]– الأمالی (للطوسی)، ص ۴۷۹٫

[۱۶]– مناقب آل أبی طالب، ج ‏۳، ص ۶۲٫

[۱۷]– بحار الأنوار، ج ‏۷۴، ص ۴۰۰٫

[۱۸]– معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، ص ۶۷٫

[۱۹]– بحار الأنوار، ج ‏۷۴، ص ۳۴۰٫

[۲۰]– سوره‌ی زمر، آیه ۷۱٫

[۲۱]– بحار الأنوار، ج ‏۲۰، ص ۹۷٫

[۲۲]– همان، ج ۹۸، ص ۲۷۷٫

[۲۳]– همان، ج ۹۸، ص ۲۳۵٫

[۲۴]– بحار الأنوار، ج ‏۶۵، ص۱۳۰٫