در این متن می خوانید:
      1. رویگردانی از حدیث در بین اعاظم اهل سنّت
      2. اظهار پشیمانی محدّثان اهل سنّت از روایت حدیث
      3. توجیه اهل حدیث در توجیه انحرافات ایجاد شده در احادیث
      4. برکت روایت حدیث برای راویان حدیث در سایر مذاهب اسلامی
      5. مرحوم مجلسی و اعجاب او پس از رسیدن به علم حدیث
      6. مدح علّامه مجلسی از علم حدیث
      7. عاقبت راویان حدیث در بین اهل تسنّن و تشیّع
      8. روش بیان حدیث در بین علمای مذهب مالکی
      9. حرمت بیان مطاعن ائمّه‌ی اهل حدیث در فرقه‌ی مالکی
      10. عدم وجود تعصّب نسبت به علمای حدیث در بین تشیّع
      11. معنای تبعیّت و تقلید از امام در بین شیعه
      12. شرایط امام در تعریف شیعه
      13. شرایط امام جماعت در فقه شیعه
      14. عدم حذف در مورد ائمّه‌ی مالکیّه
      15. قرافی؛ از مشاهیر فقه مالکی
      16. نمونه‌ای از دستورات رایج فقهی در بین مردم و فقها
      17. نظر قرافی راجع به برخی از دستورات مطرح شده در فقه
      18. نظر قرافی راجع به مسئله‌ی مدّت حمل جنین
      19. علّت بیان مسئله‌ی حمل جنین بیش از نه ماه
      20. شهامت قرافی در بیان مسئله‌ی حمل جنین
      21. تمسّک مذهب مالکی به امور غیر منصوص

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُمَّ وَ سلَّمَ و بارَکَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ».

رویگردانی از حدیث در بین اعاظم اهل سنّت

در ارتباط با بحث کتابت حدیث و محدّثین که بحث کردیم، گفته شد: اعاظم و ائمّه‌ی مذاهب اهل حدیث غالباً در اواخر عمر خود از حدیث رویگردان شدند. طبقه‌ای که به عنوان امراء المؤمنین فی الحدیث به شمار آمده و از اعاظم مشهور هستند و از ارکان اهل حدیث سنّت محسوب می‌شوند، مثل شعبه، مثل یحیی بن سعید قطّان، مثل مالک و اضراب این طائفه در اواخر عمر خود از حدیث رویگردان شدند. آن‌طور که ذهبی در سِیَر در مورد احوالات شعبه ذکر می‌کند، «وَدِدْتُ أَنِّی کُنتُ وَقَّادُ تَنورَ حَمَّامٍ وَ لمْ أکُن مُحَدِّثا»، «وَدِدْتُ أَنِّی وَقَّادُ حَمَّامٍ وَأَنِّی لَمْ أَعْرِفِ الحَدِیْثَ»[۱] تا این اندازه!

اظهار پشیمانی محدّثان اهل سنّت از روایت حدیث

یا کلمه‌ای که سفیان ثوری دارد که بیان می‌کند که کاش دست من قطع می‌شد و من محدّث نمی‌شدم و دنبال حدیث نمی‌رفتم «وَدِدْتُ أَنَّ یَدِی قُطِعَتْ وَلَمْ أَطْلُبْ حَدِیْثاً»[۲] تا این اندازه این‌ها رویگردان بودند و از جمله‌ی آن‌ها، امام مذهب مالکیّه، مالک بن انس است. او نیز به این نقطه در اواخر عمر خود رسید، بعد از حذف حدود دویست هزار حدیث صحیح به ششصد حدیث رسید و بعد هم گفت: کاش برای این‌ها هم (برای هر حدیث) دو تازیانه می‌خوردم و محدّث نمی‌شدم!

توجیه اهل حدیث در توجیه انحرافات ایجاد شده در احادیث

البتّه این کلمات، یکی از موارد ابتلای مدافعین اهل حدیث شده است که چگونه این را توجیه کنند. گفته‌اند: مراد از حدیث در این‌جا، رأی است، فتوا است و حال این‌که اهل حدیث، اهل ظاهر هستند و اهل ظاهر، اهل تأویل نیستند. بنابراین اخذ به خلاف ظاهر، خلاف قاعده است یا لااقل در نزد این طبقه که تأویل را نمی‌پذیرند، نباید در این‌جا هم اخذ به غیر ظاهر کنند که مراد حدیث در این‌جا همان حدیث مصطلحی است که محدّث در سدد به دست آوردن آن است و الّا به محدّث، محدّث گفتن خلاف واقع و ظاهر می‌شود. محدّث کسی است که دنبال حدیث برود.

بنابراین این‌که گفته شده است مراد از حدیث رأی است، خلاف ظاهر است چون امثال شعبه و امثال سفیان ثوری اهل رأی نبودند، آن‌ها اهل حدیث بودند. بنابراین وقتی که گفته می‌شود که آن‌ها از حدیث رویگردان شده‌اند به این معنا نیست که از فتاوا و آرای خود برگشته باشند. این کلمه‌ای است که در بعضی از نقل‌ها آمده است که علی الظّاهر وجهی هم ندارد، یعنی بعضی‌ها خواسته‌اند در رابطه با اهل حدیث این مطلب را بیان کنند. این حرف لااقل در بین اهل حدیث نمی‌تواند معنای خاصّی داشته باشد. آنچه مراد از حدیث است همین مصطلح و ما است که در مدوّنات حدیثی در اختیار و در دسترس می‌باشد.

برکت روایت حدیث برای راویان حدیث در سایر مذاهب اسلامی

من به مناسبت این‌که آیا در بین محدّثین مذاهب دیگر از جمله تشیّع، چنین برداشتی از حدیث شده است یا خیر به خصوص دنبال این مطلب رفت و احوالات و شرح احوالات محدّثین شیعه را دیدم و غالباً در افتتاح کتاب‌های حدیثی، محدّثین شیعه مثل مرحوم صدوق، کلینی تا برسد به عهد متأخّرین، حتّی شیخ طوسی، در افتتاح کتاب‌های حدیثی و به مناسبت‌های فنّ حدیث و برخوردار شدن از علوم اهل بیت (علیهم السّلام) کلماتی دارند که غالباً محدّثین شیعه اذعان دارند که اگر برکتی در زندگی داشته باشند و برکتی نصیب آن‌ها شده باشد آن ایّامی است که با حدیث سپری کرده‌اند؛ یعنی درست در نقطه‌ی مقابل آن طبقه که اظهار انزجار و بیزاری از حدیث می‌کردند. در این‌جا نقطه بر خلاف است. مطلبی که گفته شده است، مرحوم فیض در ابتدای وافی بود.

مرحوم مجلسی و اعجاب او پس از رسیدن به علم حدیث

مرحوم مجلسی در اوّل کتاب بحار و همچنین محدّثین دیگر از جمله شیخ حر، صاحب وسائل الشّیعه، همه‌ی این علما بیاناتی در عظمت حدیث دارند. من این جمله را فقط از مرحوم مجلسی می‌خوانم، باقی محدّثین شیعه هم نظیر این کلام از مرحوم مجلسی را دارند که در مقدّمه‌ی کتاب بحار آورده است و به طور مفصّل بیان کرده است.

می‌دانید که مرحوم مجلسی از جمله کسانی بوده است که در جوانی به قدری شور و نشاط علمی داشته که می‌خواسته در همه‌ی علوم سرآمد بشود، یعنی او یک نوع جولان فکری عجیبی حتّی در علوم معقول داشته است؛ یعنی حتّی علوم معقول را هم تدریس می‌کرده است. او این‌چنین می‌گوید:

مدح علّامه مجلسی از علم حدیث

«إنّى کُنتُ فی عُنفُوان شَبابى حریصاً عَلَى طَلَبِ العُلوم بأنواعها»[۳] من در جوانی برای علم حریص بودم، برای این‌که علوم را در تمامی ابواب بیاموزم، «وَ مولعاً بَاحِثاً– باجتناب فُنونِ المَعَالى مِنْ أفنَانِها» که خوشه چینی کنم و از علوم ثمر بگیرم. «… حتَّى ملأتُ … و شَرَبْتُ مِنْ کُلِّ مَنهَلٍ جُرعهً رویَّه» حتی دنبال آن رفتم، «و أخَذْتُ مِنْ کُلِّ بَدرٍ … فَوَجَدْتُ العِلم» می‌گوید امّا من این قسمت‌ها را حذف کرده‌ام، مراجعه کنید و ببینید. می‌گوید: بعد از این‌که رفتم و در تمامی علوم گشتم، بعدها می‌خوانیم که در مورد همه‌ی آن‌ها این تعبیر را به کار می‌برد: «ضَیَّعْتُ» یعنی وقتی حدیث را دیدم متوجّه شدم آن قسمت از عمر خود را ضایع کردم وقتی دنبال آن علوم رفتم. وقتی به حدیث رسیدم، دیدم تمام تلاش‌های من بیهوده بوده و علم در حدیث است.

«فَوَجَدْتُ العِلم کُلُّهُ فی کتاب الله العزیز الَّذی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» علم در قرآن است، در کتاب است که هیچ باطلی در قرآن وجود ندارد، «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ». بعد از آن «و أخبار أهل بیتِ الرِّسَاله».

«… فَتَرَکْتُ مَا ضَیَّعْتُ زماناً مِنْ عُمری فیه مَعَ کَونِهِ هو الرَّائجُ فی دهرنا» با وجود این‌که در عصر ما این علوم بودند، حدیث متروک بود و رواج چندانی نداشت امّا من دیدم عمر خود را ضایع کردم، «و أقبَلْتُ عَلَى مَا عَلِمْتُ أنَّهُ سَیَنفَعُنی فِی مَعادی مَعَ کَونِه کَاسداً فی عَصرِنَا فَأخْتَرْتُ الفَحْصَ عَن أخبارِ الأئمَّهِ الطَّاهرینَ الأبرار (سلامُ الله علیهم) …». در این‌جا جمله‌ای که شروع می‌کند با قسم آغاز می‌شود: «وَ لَعَمری لَقَد وَجَدْتُهَا سفینهُ نَجَاه» سفینه‌ی نجات این‌جا است، اگر من می‌خواهم نجات پیدا کنم، در همین اخبار است.

«مَشْحُونَهٌ بِذَخَائِرِ السَّعَادات وَ ألفِیتُها فَلَکاً مُزَیِّناً بِالنَّیِّراتِ المُنَجِّیه المُنَجِّمَه- عَنْ ظُلَمِ الجَهَالات وَ رَأَیْتُ سُبُلَهَا لَائِحَه و طُرُقَهَا وَاضِحَه» که در مدح اخبار شروع می‌کند که مفصّل و حتماً مراجعه کنید و ببینید چه مدحی از حدیث را بیان می‌کند!

عاقبت راویان حدیث در بین اهل تسنّن و تشیّع

و این فارق بین طایفه‌ی حدیث است؛ بین این طایفه یک طایفه از اعاظم منحرف و بیزار هستند و از حدیث بیزاری می‌جویند و یک طبقه‌ی دیگر به ذیل حدیث متمسّک هستند، به احادیث ائمّه (علیهم السّلام) متوسّل هستند و این فاریق نیست جز این‌که آن کسانی که به عنوان ائمّه‌ی حدیث در مذاهب اهل سنّت از حدیث اظهار انزجار و بیزاری کرده‌اند، به خاطر غیر وثیق بودن حدیث و آنچه از عدم اعتماد و عدم وثاقت به حدیث بود، در اواخر عمر خود وصیّت کردند، امر کردند به احراق و دفن کتب ولی در این طایفه، محدّثان به عنوان برترین ذخایر، برترین گنجینه‌هایی که آن‌ها از عمر خود به دست آورده‌اند مجموعه‌های حدیثی را به این طریق مدح می‌کنند و به این طریق، خاضعانه به ذیل احادیث ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) متمسّک می‌شوند. این در این جهت، در تتمّه‌ی جلسه‌ی قبل بود که عرض کردیم.

روش بیان حدیث در بین علمای مذهب مالکی

امّا در رابطه با آنچه در مذهب مالک گفته می‌شود، گفتیم: یک قسمت از مطالب به شرح احوالات این طایفه برمی‌گردد. در بین مذاهب اسلامی، آن‌طور که ما رسیدیم شما هم تحقیق کنید و ببینید که مطلب از چه قرار است- در بین علمای مذاهب، علمای مذهب مالکی البتّه در بین علمای قرن سوم و چهار تا قرون متأخّره- حذف و تحریف در بین کتب مالکیّه یا نیست یا بسیار کم است؛ یعنی رک‌گویی در بین علمای مالکیّه حرف اوّل را می‌زند. اگر چه بر خلاف آن و به ضرر خودشان باشد که این را در شرح احوالات ائمّه‌ی مذاهب وقتی بیان می‌کنند غالب مذاهب این‌طور هستند. البتّه غالب مذاهب اهل حدیث.

حرمت بیان مطاعن ائمّه‌ی اهل حدیث در فرقه‌ی مالکی

وقتی که از ائمّه‌ی حدیث بحث می‌کنند چنین بیان می‌کنند که حرام است کسی مطاعن ائمّه‌ی حدیث را کتاب خود بیان کند؛ یعنی اگر یک امام از ائمّه مثلاً عیبی دارد، حرام است که این عیب او گفته شود که ما این را هم در جایی ندیدیم که مثلاً این اندازه حذف و تحریف برای افراد بوده باشد. حالا اگر کسی امام شد و موقعیت اجتماعی خاص پیدا کرد، او در دوران کودکی یا نوجوانی و جوانی یک معایبی داشت، یک امور خلافی داشت دیگر نباید از این امور اسم برده بشود، باید تا می‌توانیم آن قسمت‌ها را حذف کنیم و از بین ببریم، چرا؟ چون این شخص الآن دیگر آن شخص سابق نیست «صَارَ إماماً». این مطلب را ذهبی در احوالات شافعی در جلد دهم سِیَر أعلام النّبلاء تصریح می‌کند که اگر ائمّه به درجه‌ای رسیدند که وصف امامت برای آن‌ها آمد، باید تمامی بدی‌های آن‌ها را از صفحه پاک کنید و کسی مجاز نیست مطاعن ائمّه را در کتاب خود ذکر کند که این خصیصه باز در بین علمای اهل حدیث است.

عدم وجود تعصّب نسبت به علمای حدیث در بین تشیّع

الحمدلله این تعصّب مذهبی در بین ما نیست. این‌که من این‌جا می‌گویم، اتّفاق علما بر این است که در شرح احوالات علما و بزرگان مذهب، باید واقع مطالب را گفت، چرا؟ چون مردم به آن‌ها اقتدا می‌کنند. اگر بنا باشد حذف یا کتمانی در کار باشد یک شخص فاسق، عادل محسوب شود، این خلاف قاعده است. برای این‌که امامت نظام دین است.

معنای تبعیّت و تقلید از امام در بین شیعه

یعنی وقتی که به کسی تبعیّت می‌شود، اقتدا می‌شود یعنی من تمام وجود و حیثیت و اعتقاد و فکر و دین خود را به این شخص واگذار کرده‌ام. معنای تقلید قلّاده به گردن انداختن است؛ یعنی من عبد این شخص هستم، من که خودم چیزی ندارم، من باید از خبره تقلید کنم، تبعیّت کنم. معنای امامت و تبعیّت از امام در شیعه به این معنا است.

شرایط امام در تعریف شیعه

آن وقت اگر کسی مقلَّد شد، متَّبِع شد و این فاسق و فاجر باشد، بلکه وقتی موارد عدالت را بیان می‌کنند، مواردی را ذکر می‌کنند که حتّی از  هم شامل می‌شود. از طفولیت گذشته و به مراتب حمل هم نظر دارد؛ یعنی او باید از بدو خلقت، طاهر باشد تا امام بشود و الّا نمی‌شود از هر کسی تبعیّت کرد. این مسئله در کتب اهل سنّت آمده است و معمولاً در ذیل این بیانات حذف و تحریفات ظریفی آمده است که من فی الجمله و بسیار سر بسته بیان می‌کنم. اگر کسی خواست می‌تواند شخصاً دنبال این مطلب برود. در مسئله و مسائل متعدّدی آمده است. در ارث، در وصیّت، در صلاه، از کتب مختلف فقهیّه مخصوصاً در اقتدا به عادل در صلاه.

شرایط امام جماعت در فقه شیعه

ما برای اقتدا در صلاه و در صلوات و در مواردی که امام جماعت منعقد است، شروطی را ذکر کردیم که باید از طیب مولد برخوردار باشد و در موارد صلاه خلف اصحاب العاهات در آن‌جا جواز اقتدا هم داده شده است که اگر کسی طیب ولادت هم نداشت می‌شود به او اقتدا کرد. به جائر، به فاسق، به والی جائر، درباره‌ی همه این موارد بحث شده است که افرادی را امثال ابن تیمیه که در بین متعصّبین اهل حدیث گوی سبقت را از همه برده‌اند آن‌جا می‌گوید: حتّی اقتدا به عبیدالله بن زیاد دعیّ بن الدّعیّ، یعنی به این‌که مادر ابن مرجانه صاحب رایت بوده، ابن تیمیّه در آن‌جا اقرار می‌کند! ولی اقتدا به عبیدالله بن زیاد درست است، حتّی به عبیدالله، کسی که مادر او صاحب رایت و پرچم بوده است! و بهترین کتاب از کتاب‌های اهل سنّت در این موضوع کتاب محلّی از ابن حزم است. می‌دانید که ابن حزم هم جزء ظاهریّه است و کتاب محلّی که ابن حزم نوشته است دایره‌ی فقه مقارن است؛ یعنی در مورد همه‌ی مذاهب بحث کرده است. نقطه نظرهای ائمّه‌ی حنفیّه، شافعیّه، مالکیّه و حنفیّه و حنابله را تماماً ذکر کرده است و طبقات اقتدا در صلوات جماعت به اصحاب العاهات ذکر کرده است که اگر طیب ولادت نداشتند.

عدم حذف در مورد ائمّه‌ی مالکیّه

نکته‌ی دیگری که وجود دارد و می‌خواستم به آن اشاره کنم این است که در مورد عدم حذف در مورد ائمّه‌ی مالکیّه است؛ کسانی که حمل جنین آن‌ها در بین تا هفت سال ذکر شده است. یعنی از یک سال تا هفت سال در این مسئله قول وجود دارد و ابن حزم این مسئله را آورده است.

قرافی؛ از مشاهیر فقه مالکی

قرافی نیز از ائمّه‌ی مالکیّه است که یکی از استوانه‌های فکر مالکی، صاحب کتاب ذخیره است. ذخیره در زمینه‌ی فقه مالکی است. همچنین قرافی کتابی به نام الفروق دارد که این کتاب در چهار جلد در زمینه‌ی قواعد اصولیه است. بسیاری از اهل سنّت می‌گویند اگر کسی می‌خواهد عظمت قرافی را بفهمد باید کتاب الفروق را بخواند. این کتاب بسیار عجیب و خواندنی است و در زمینه‌ی اصول نوشته شده است.

در این زمینه بحث خواهیم کرد که در مذهب مالکیّه کتاب‌های اصولی فراوان نوشته شده است و شاید الآن مذاهب دیگر هم از کتاب‌های اصولیه‌ی مذهب مالک استفاده می‌کنند، مثل موافقات شاطبی، اعتصام شاطبی، این کتاب‌ها در زمینه‌ی مالکی است امّا مذاهب دیگر هم این کتاب را در جزء کتاب‌های درسی خود قرار داده‌اند.

نمونه‌ای از دستورات رایج فقهی در بین مردم و فقها

علی کلٍّ در این کتاب، یکی از قواعد به عنوان تقدّم غالب بر نادر که بر اغلب امور حمل می‌کنند، مثلاً می‌گویند ماه رمضان همه روزه هستند. این گفته می‌شود ولی آیا در ماه رمضان همه‌ی مردم روزه هستند؟ خیر. یک تعداد از مردم استثناء هستند مثل کسانی که مریض هستند، در سفر هستند، این گروه از افراد روزه نمی‌گیرند و نباید هم روزه بگیرند. بنابراین وقتی گفته می‌شود در ماه رمضان همه‌ی مردم روزه هستند از باب تقدّم بر فرد نادر یا افراد نادره است. و مواردی از این قبیل، یا مثلاً که باید نماز را شکسته خواند امّا طوائفی هستند که نماز آن در سفر درست است. پس این از باب غلبه است، از باب تقدّم غالب است و مواردی از این جهت در قواعد و کلمات فقها و محاورات عمومی مردم رایج است.

نظر قرافی راجع به برخی از دستورات مطرح شده در فقه

قرافی می‌گوید: در مواردی فرد نادر بر اغلب غلبه پیدا می‌کند. شما باید ببینید در کجا می‌توانید این نمونه را پیدا کنید؟ باید مغزی مثل مغز قرافی باشد که افراد نادره که بر افراد غالب غلبه دارند را جمع کند.

نظر قرافی راجع به مسئله‌ی مدّت حمل جنین

از جمله‌ی این افراد، مسئله‌ی اکثر مدّت حمل جنین است. می‌گوید: اکثر مدّت حمل جنین همان میزانی است که در قرآن آمده است، ما نمی‌توانیم از قرآن و از حدیث و از وجدان عدول کنیم، نمی‌توانیم از آنچه در خارج تحقّق پیدا می‌کند بیش از نه ماه و یک سال نیست. حتّی اگر یک سال هم باشد حتماً آن جنین از دنیا رفته و مرده است. اکثراً حمل جنین شش ماه تا نه ماه و چند روز بیان شده است. این مسئله در کتاب و سنّت و وجدان عمومی تحقّق پیدا کرده است.

حالا افرادی که بیشتر از سنه هستند، «سنتین، ثلاث سنوات، اربع سنوات، خمس سنوات، سته سنوات، حتّی سبع سنوات» که یک نفر متولد بشود و صحبت هم بکند! «إذا وُلِدَ قَالَ کِش» از کنار مادر او مرغی رد شد و او را کش کرد، صحبت هم می‌کرد! دندان‌ها بیرون آمده، موی سر کامل است و از مادر متولّد شد. قرافی و ابن حزم که قرافی و این‌که می‌گوییم به مالکیّه نزدیک هستند؛ یعنی خود ابن حزم و ظاهریه وجوه مشترکی در آفریقا دارند و جغرافیای آن بلاد در اندلس موارد وجود دارد که مشترکاتی دارند. این‌ها اتّفاق دارند که همه‌ی این‌ها از باب تقدّم فرد نادر بر غالب است.

علّت بیان مسئله‌ی حمل جنین بیش از نه ماه

امّا این قرافی است که می‌گوید: اصلاً چنین چیزی محال است، این‌ها در جنین مادر خود شش، هفت سال مانده‌اند! محال است، اصلاً چنین چیزی ممکن نیست. پس چطور فقها چنین چیزی را گفته‌اند؟ می‌گوید: فقها از باب مصالح گفته‌اند. مصلحت بوده برای این‌که این‌ها بیان کنند که این‌ها «مَکَثوا فی بُطونِ أمَّهَاتِهِم» حال این‌که اگر ما این مصلحت را کنار بگذاریم، مصلحت طور دیگری است؛ یعنی واقع مطلب این است که این افراد، اصحاب اولاد غیر طیب مولد هستند که این‌ها نخواسته‌اند بگویند این ائمّه از نظر ولادت مشکل داشتند، دارای طیب مولد نبوده‌اند. بنابراین مصلحتاً گفته شده است که این‌ها «مَکَثوا فی بُطونِ أمَّهَاتِهِم» و حال این‌که این‌ها اصحاب و اولاد آحاد هستند و دارای طیب ولادت نیستند.

شهامت قرافی در بیان مسئله‌ی حمل جنین

قرافی این مسئله را بیان می‌کند؛ یعنی او تا این اندازه جرأت کرده است و در کتاب الفروق این مسئله را مطرح کرده است و می‌گوید: «إمَامُنَا»! امام مالک یکی از آن‌ها است. امام مالک «مَکَثَ فی بطن أُمِّهِ ثلاثَ سنوات» سه سال به عنوان جنین مادر وجود داشته است.

با وجود این‌که خود قرافی، مالکی است جرأت می‌کند که نسبت به امام مذهب خود این حرف را بیان کند و این حکایت از این می‌کند که یا حذف و کتمان در بیانات علمای مذهب مالکی نیست یا بسیار نادر است که کسی جرأت کند نسبت به امام مذهب خود این‌چنین حرف بزند.

پس امکان دارد که از کتاب‌های مالکیّه برای تقویم نصوص بسیار مورد استفاده قرار داد؛ یعنی اگر کسی بخواهد بین دو روایت، بین دو نص مقابله کند، کتاب‌های مالکیه برای این جهت اعتبار خاص دارد که ما برای این جهت باز کتاب ابن اثیر، جامع الاصول را مطرح کردیم و گفتیم جامع الاصول ابن اثیر که مجموعه‌ای از کتاب‌های نه‌گانه‌ی حدیثی اهل سنّت است، برای تقویم نصوص، برای زیاده و نقیصه‌ی نصوص بهترین کتاب است که می‌توان از این کتاب استفاده کرد. این هم از جهت وضعیت علمایی که در این رابطه بودند.

تمسّک مذهب مالکی به امور غیر منصوص

و امّا آنچه که به اصول استنباط در مذهب مالک مربوط می‌شود. گفته شد مذهب مالک به اقتضای این‌که ششصد حدیث در موطّأ نتوانست جوابگوی مسائل مورد ابتلای مذهب باشد به امور غیر منصوصه روی آورد که در این مسئله، شاخص در مسئله‌ی مالک تا ۲۰ اصل از اصول ذکر کرده‌اند که ده اصل از کتاب، ده اصل از سنّت است ولی به عنوان شاخص در این مذهب که به آن اکثر و اعتنائاً تمسّک می‌کنند چند اصل وجود دارد که ما باید پیرامون این اصول صحبت کنیم که فقه مالکی دارای این ویژگی‌ها و خصوصیت‌ها است. از جمله‌ی این اصول مواردی است به عنوان مصالح مرسله، عمل اهل مدینه و عرف و سدّ و ذرایع و فتح ذرایع که این‌ها از خصوصیات مذهب مالک هستند. البتّه آنچه برای مذهب مالک در اصول مذهب مالکیّه گفته شده است.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ».


[۱]– سیر أعلام النّبلاء (ط الحدیث)، ج ۶، ص ۶۰۹٫

[۲]– همان، ج ۷، ص ۲۷۴٫

[۳]-‌ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۱، ص ۲٫