«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُمَّ وَ سَلَّمَ وَ بارَکَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ».

مذهب مالکی

در ارتباط با کثرت تفریعاتی که در فقه اسلامی وارد شده است اگر مبنای فقهای بر اخبار باشد لامحال است، ما دیگر تفریعات خاصّی در فقه نداریم، یعنی شقوق مسئله، تقسیمات مسئله و تفریعات متکثّره‌ای که بعضی از فقها و مجتهدین در مسئله دارند، در بین اهل حدیث مفقود است. در بین مذاهب اسلامی آن‌هایی که تقیّد خاصّی به اخبار ندارند، تقیّد خاصّی به ورود نصّ خاص ندارند، لامحال تفریعات آن‌ها خیلی زیاد است. یعنی مسائل متفرّعه‌ای که شقوقی باز می‌کند، مسائل متعدّدی باز می‌کند، در بین این مذاهب خیلی فراوان دیده می‌شود که از جمله‌ی آن‌ها مذهب مالکی است.

احکام جدید در مذهب مالکی تحت عنوان «فقه نوازل»

بنا بر این‌که از قرن چهارم تا قرن دهم مسائل متفرّعه‌ی بر مذهب مالک زیاد شد و عنوان مسئله‌ی مستحدثات یا احکام جدیده پیش آمد در مذهب مالک فقهی با عنوان «فقه نوازل» درست شد.

فقه نوازل مسائلی است که در کتاب و سنّت از آن ذکری به میان نیامده است. یعنی مسائل جدیده‌ای است که بر اساس لزوم ابتلائات اجتماع و مردم این مسائل تولید می‌شود و به وجود می‌آید. وقتی به وجود بیاید حلّ مسئله مهم‌تر از خود مسئله است. فلذا در مذهب مالک فقه نوازل درست شد که تقریباً ۱۰ سال قبل که مسائل نوازل را جمع آوری کردند و در معرض‌های بین المللی تحت عنوان نمایشگاه کتاب قرار دادند، ۸۳ جلد بود. یعنی مسائل جدیده‌ای که برای یک مذهب پیدا می‌شود تا ۸۳ جلد است. گمان می‌کنم با این حوادث و مسائل جدیده‌ای که در خلال این‌ مدّت رخ داده است شاید الآن مسائل جدیده در مذهب مالک به ۹۰ جلد رسیده باشد.

فقها و کتب مالکی

این اساس به دست عالمانی صورت گرفت که شاید یک مقدار لازم شناخت این‌ها باشد. کتاب‌هایی که در بردارنده‌ی این فقه نوازل بوده است یا به فقهای بعدی جرأت داده‌اند که این‌ها بیایند این مسائل را بیان کنند قبلاً با شخص قرافی صحبت کردیم که در کتاب «ذخیره» مسائلی را مطرح کرد و این مسائلی که در ذخیره مطرح شده بود در «الکتاب»…، «الکتاب» همان مدوّنه‌ی کبری است. مدوّنه‌ی کبری باقی مانده‌ی نظرات امام مذهب مالکیّه است که در آن‌جا جمع شده است. خود مدوّنه را افرادی که در نوشتن این کتاب سهمی داشتند و به عنوان مؤلّفین این کتاب جمع شده‌اند به این جهت و به این کیفیت بیان کرده‌اند.

گردآوری کتاب «المدونه الکبری» نتیجه‌ی تلاش سه نفر از ائمّه‌ی مالکیّه

«المُدَوَّنهُ الکُبری یُعَدُّ مِن أشهَرِ الکُتُب وَ أهَمِّ المَنابِع الفِقهی فی مَذهَبِ مالِک» مدوّنه‌ی کبری دومین کتاب به جا مانده از مالک بن انس است و از مشهورترین کتاب‌ها به عنوان منبع فقهی در این مذهب است. «إبحیَ محفوظِ إلی یَومِنا هذا انَّها تُعَدُّ أقدَمُ کتابٍ وَ سَلَنا بَعدَ المُوَطَّأ فی نَظَر بَعضِ الباعِثین وَ هِیَ عِبارهٌ» این کتاب مدوّنه الکبری چیست؟ «عِبارَهٌ عَن أجوَبَهٍ أجابَ بِها ابن قاسم اسدُ بن فرات المُتَوفّی ۲۱۳» از اسد بن فرات یک سؤالاتی شد و جواب گفت که این اسد بن فرات متوفّی ۲۱۳ است. «و کانَ یُجیبَ بِما سَمِعَ مِن مالک» هر سؤالی که از او می‌شد جواب می‌داد بر اساس آنچه که از مالک شنیده بود. چون یکی از تلامذه‌ی مالک بن انس همین قاسم بن اسد اسد بن فرات- است. «فَإذا لَم یَکُن فی مَسئَله قولٌ لِمالک أجابَ بِالرَّأیِ وَ القیاس». اگر از او مسئله‌ای می‌پرسیدند و نظر مالک در دست نبود به رأی و قیاس جواب می‌داد. «فَدَوَّنَ أسَد ما سَمِعَهُ و أضافَ إلی هذا السَّماع مَسائِلٌ فقهیّه کانَ قَد تَلقَّها عَنِ العِراقیّین وَ عَنه تَلقّها تِلمیذُهُ سُحنون المُتَوَفّی ۲۴۰ قَبلَ رِحلِه إلی ابن قاسم وَ قَد یُقال المُدَوَّنَهُ هی حَصیلَهُ جُهودُ الثَّلاثَه أقطابَ مالک بإجاباتِه و ابن قاسم بقیاساتِهِ وَ زیاداتِهِ وَ سُحنون بِتَنسیقِهِ وَ تَهذیبِهِ‌ وَ تَبویبِهِ وَإاذا فاتِح» که این کتاب مدوّنه الکبری که اساس فقه مالک بن انس است به این طریق شکل پیدا کرده است.

مسائلی بوده است که از مالک سؤال کردند و او جواب داده است که قسمتی از آن در مؤطأ است و قسمتی خارج موطّأ و مسائلی را بعداً ابن قاسم اسد بن فرات اضافه کرده است. بعد که در سنه‌ی ۲۴۰ سحنون ملحق شد، آمد این کتاب را تبویب کرد و برای آن باب درست کرد و مسائلی به آن اضافه کرد که این مدوّنه‌ی کبری شد. پس در حقیقت مدوّنه نتیجه‌ی کار سه نفر از ائمّه‌ی مالکیّه است؛ ابن قاسم به اجابات، مالک هم به أجوَبه و سحنون به تبویب و تنسیق کتاب. البتّه با اضافاتی که وجود دارد.

اختلاف نظر در بین نظرات سه امام مذهب مالکی

الآن شما در بین مالکیّه می‌بینید نظر این سه امام مطرح است. یعنی بعضی‌ از مالکی‌ها به فتوای ابن قاسم عمل می‌کنند، مانند مالکی‌هایی که دست بسته نماز نمی‌خوانند. آن‌هایی که دست بسته نماز نمی‌خوانند و حرام می‌دانند که دست را به دست بگذارند مانند سایر مسلمان‌های سنّی مذهب، این‌ها پیروان ابن قاسم هستند. ابن قاسم در یک فتوا گفته است «یَکرَهُ» و در یک فتوا گفته است «یَحرُم». حرام است یا کراهت دارد. البتّه می‌دانید که در کلمات قدما از فقها کراهت به معنای حرمت است. «یَکرَهُ» در اکثر کلمات قدما…، در بعضی از روایات ما هم دارد که امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عنوان کراهت بیان کرده است، ولی مراد از کراهت در لسان قدما برخلاف آن چیزی است که امروز متأخّرین و معاصرین به عنوان کراهت مصطلح یعنی «حرام نیست» استفاده می‌کنند.

علی کلٍّ در بین فتاوای مالکیّه این اختلاف انظار در بین نظریّات امام مذهب مالکیّه و ابن قاسم و سَحنون وجود دارد. افرادی که به عنوان مبلّغ بخواهند به آفریقا بروند و کرسی تبلیغ داشته باشند احاطه به انظار این‌ها مفتاحیّت دارد. یعنی برای تجلیب قلوب، برای گرم کردن مجالس از فتاوای این ائمّه حرف زدند. در آن‌جا باعث یک تألیف قلوب خاص می‌شود. این‌ها توضیحاتی در مورد کتاب مدوّنه بود.

جایگاه مهمّ مصلحت در فقه مالکی

در کتاب مدوّنه به اعتبار این‌که مالک بن انس در اواخر عمر اساس مذهب خود را به مصلحت اندیشی گذراند «یُعرَف مَذهب المالِک بِالمَصالحِ المُرسله» یعنی مذهب مالک به مصالح مرسله شناخته می‌شود. این‌که مصلحت می‌گویند، در حقیقت ما مصلحت را در یک قسمت از امور استخدام کردیم و آن هم در مسائل حکومتی است. برای این‌که مشکلاتی دست و پاگیر نشود، یک کمیته یا یک شورایی یا یک اعضایی به عنوان مشاورین در مصلحت نظام هستند، امّا این‌ها در احکام هم می‌توانند تصرّف داشته باشند. از نظر ما این‌طور مصلحت اقتضایی ندارد و موانع فراوانی دارد. هم در مرحله‌ی اقتضاء و هم در مرحله‌ی مانع مشکل دارد که در مقابل کتاب و سنّت یک کسی بیاید مصلحت اندیشی کند. از نظر ما این ممنوع است. ولی در مذهب مالک چون اساس بر مصلحت است؛ چون یک قاعده‌ای است تحت این عنوان که به این دو قاعده در فقه عمل می‌شود؛ یکی «دَفعُ المَفسَده أولی مِن جَلبِ المَصلَحه وَ المَنفَعِه»، یکی بر خلاف این است دفع المفسده به اعتبار جلب مصلحت است. یعنی «جَلبُ المَصلَحَه أولی مِن دَرءُ المَفسَده» است. این در مذهب مالک جا می‌افتد که مصالح مقدّم بر مفاسد هستند.

تعارض بین مصلحت و مفسده در میان فقهای مذاهب دیگر

در بین فقهای دیگر از مذاهب «دفع المفسده» اولی از درء و جلب مصلحت است. حالا انظار و امثله‌ی خاصّی دارد که در جایی بین مصلحت و بین مفسده تعارض می‌شود. من اگر این کار را انجام دهم این اندازه مصلحت دارد و اگر انجام ندهم این‌قدر مفسده دارد. مثلاً برای منزلی دعوت شدم، اگر بروم ممکن است دعوایی شود، اگر بروم ممکن است تألیف قلوب شود، صله‌ی رحم شود. این دو با هم تعارض می‌کنند. آن‌هایی که قائل هستند مصلحت مقدّم بر مفسده است می‌گویند انجام دهید، آن‌هایی که می‌گویند «درء المفسده»، می‌گویند نروید. می‌خواهید به آن مجلس بروید چه کار کنید؟ تألیف قلوب و صله‌ی رحم می‌خواهید چه کار کنید؟ یک وقت دعوایی شود و بزنید کسی را بکشید! اصلاً نروید. پس این دو نظریه است.

تقدّم مصلحت بر مفسده در مذهب مالک با بیان یک مثال

 

در مذهب مالک بنا بر تقدّم مصلحت… حالا من نمونه‌ی آن را می‌خوانم. من دیدم کتاب ذخیره قرافی بهتر است آن را آوردم که یک مسئله از مسائل آن را می‌خوانیم که ببینیم نظریه‌ی این‌ها در مسائل به چه شکل صورت می‌گیرد.

یک ظرف غذا داریم. این ظرف غذا به واسطه‌ی اصابت قطره‌ای از خمر یا دم…؛ یا خون در این غذا می‌ریزد یا خمر در آن ریخته می‌شود. فقها در این‌جا نظریاتی دارند. از باب این‌که اکل این طعام اکل به محرّم است. بنابراین فتوا می‌دهند که اگر قابل تمیز شدن و تقسیم شدن نیست و نمی‌توان آن قسمت را از آن جدا کرد… مثلاً غذا اگر منجمد باشد و یا اگر مایع باشد دو حکم دارد. ولی حالا اگر این غذا، یک غذای آبکی و مایعی است. یک قطره خمر یا یک قطره خون در آن ریخت. بنا بر مذهب مالک این‌جا یک حکم می‌دهد. البتّه شاید در این مسئله شاذ است، دیگر مذاهب یک چنین فتوایی در حدّ شاذ نمی‌دهند.

فتوای مذهب مالکی در مورد اکل طعامی که در آن شرب خمر یا خون ریخته شده است

 مالک می‌گوید یک قطره خون با یک قطره می‌تواند معارضه کند، با صد قطره که نمی‌تواند معارضه کند. هزاران قطره در این دیگ غذا است. با یک قطره‌ی خمر یک قطره از این طعام معارضه می‌کند. ما نمی‌توانیم به خاطر یک قطره این‌ همه قطرات طعام را بیرون بریزیم. حالا یا به دلیل اسراف یا به دلیل مصلحتی که برای غذا است. «الصُّورَهُ الثَّالِثَهُ مِنَ التَّبْصِرَهِ قَالَ مَالِکٌ رَحِمَهُ اللَّهُ إِذَا وَقَعَتْ قَطْرَهٌ مِنْ بَوْلٍ أَوْ خَمْرٍ فِی طَعَامٍ أَوْ دُهْنٍ»[۱] یا در روغنی ریخته شود و مثلاً آن روغن هم مایع باشد یا گرما به آن زده است و روغن‌های منجمد آن موقع در اثر گرما مایع شده است. «إِلَّا أَنْ یَکُونَ قَلِیلًا وَ قَالَهُ ابْنُ نَافِعٍ فِی حِبَابِ الزَّیْتِ تَقَعُ فِیهَا الْفَأْرَهُ» اگر موش درون آن افتاد آن یک مسئله است. «وَ أَمْکَنَ أَنْ یُقَالَ إِنَّ هَذَا لَهُ أَصْلٌ فِی الشَّرْعِ یُرْجَعُ إِلَیْهِ فَلَا یَکُونُ رُخْصَهً وَ هُوَ أَنَّ الْقَاعِدَهَ الْمُجْمَعَ عَلَیْهَا إِذَا تَعَارَضَتِ الْمَفْسَدَهُ الْمَرْجُوحَهُ» آن چیزی که عرض کردیم مفسده تعارض کند «وَالْمَصْلَحَهُ الرَّاجِحَهُ اغْتُفِرَتِ الْمَفْسَدَهُ فِی جَنْبِ الْمَصْلَحَهِ» آن‌جا دیگر مفسده را نباید نگاه کرد، باید مصلحت را نگاه کرد. «کَقَطْعِ الْیَدِ الْمُتَآکِلَهِ لِبَقَاءِ النَّفْسِ وَنَظَائِرُ ذَلِکَ کَثِیرٌ فِی الشَّرْعِ» کسی سرقت کرده است و می‌خواهند دست او را ببرند، حکم بر این است که قطع ید شود، ولی اگر قطع ید شود دیگر نمی‌تواند غذا بخورد. بنابراین مصلحتاً نمی‌شود قطع ید را انجام داد، باید دست او قطع نشود.

این چیزی که من عرض کردم این است «وَالنُّقْطَهُ النَّجِسَهُ مُشْتَمِلَهٌ عَلَى الْمَفْسَدَهِ» شما یک قطره خمر بخورید مفسده دارد. یعنی «الْمُنْتَهِکُ لِلْمَحَارِم‏ الله»[۲] یک مفسده‌ای انجام داده‌اید که شارع مقدّس از خوردن آن شما را منع کرده است، مفسده دارد.

«وَ کُلُّ نُقْطَهٍ مِنَ الْمَائِعِ»[۳] یعنی آن دیگ غذا که خیلی قطرات در آن است. در آن دیگ غذا قطرات زیادی وجود دارد «مُشْتَمِلَهٌ عَلَى الْمَفْسَدَهِ وَ کُلُّ نُقْطَهٍ مِنَ الْمَائِعِ مُشْتَمِلَهٌ عَلَى مَصْلَحَهٍ» می‌تواند آدمی را سیر کند، گرسنه‌ای را سیر کند، «فَنُقْطَهٌ مُعَارَضَهٌ بِنُقْطَهٍ» آن یک قطره یا آن یک ذرّه می‌تواند با یک ذرّه معارض داشته باشد «وَ بَقِیَّهُ الْمَائِعِ سَالِمٌ مِنَ الْمُعَارِضِ» بقیّه‌ی آن غذا گناهی نکرده است، نمی‌شود آن غذا را دور ریخت. «فَیَکُونُ الْمَائِعُ طَاهِرًا» آن مایع یا آن دیگ یا آن غذا طاهر است. «فَإِنْ قِیلَ یُشْکِلُ ذَلِکَ بِالْقَلِیلِ مِنَ الْمَائِعِ قُلْنَا الْجَوَابُ مِنْ وَجْهَیْنِ» که باز این مسئله‌ی غلبه را بیان می‌کند. «قُلْنَا الْجَوَابُ مِنْ وَجْهَیْنِ الأول أَن أعظم الْمَفْسَدَهِ فِی إِرَاقَهِ الْمَائِعِ الْکَثِیرِ أَتَمُّ» مفسده‌ی این‌که شما دیگ غذا را دور بریزید بیشتر از آن است که شما آن غذا را دور بریزید آن هم به این خاطر که که اصلاً معلوم نیست یک قطره خمر در بدن چه کار کند!

«الثَّانِی أَنَّ هَذِهِ الْمَفْسَدَهَ یَنْدُرُ وُجُودُهَا فَغَلَبَتْ فِی الْقَلِیلِ طَلَبًا لِلِاحْتِیَاطِ» در این‌جا اگر روایتی وجود داشته باشد «الخَمر حرامٌ» و ادلّه‌ای که در این جهت است، نوع فتاوای مذهب مالک بر مصلحت اندیشی به این شکل است که در این مدوّنه و کتاب ذخیره اتّفاق افتاده است.

تعارض در فتوایی در نجاست صید کلب

 البتّه می‌دانید که این‌ها حرف‌هایی دارند. مثلاً در نجاست کلب هم می‌گویند این کلب همان کلبی است که شما صید آن را می‌خوردید. در بحث صید کلب اگر کسی کلب خود را رها کرد که صیدی بگیرد، این کلب الصیّد هر چه شکار کرد پاک است. حالا اگر حلوق او را جویده باشد یا آب دهان او در این گوشت رفته باشد آن‌جا هم آن را هفت بار خاک مال می‌کنید؟ نه، آن‌جا دیگر این مباحث نیست. «الکَلبُ الصِّید یُأکَلُ صِیدُه وَ یُغسَل وَلوغَه» این‌ها با هم تعارض دارند. چطور می‌شود که سگ اگر به ظرفی دهان بزند باید هفت بار خاک مال شود، ولی در این‌جا صید کلب خورده می‌شود.

بنابراین این مواردی که وجود دارد مالک ف به حرمت کلب، به حرمت لحم کلب توا می‌دهد و این‌که خاک مال شود و این مسائل را نمی‌پذیرد. یا به دبّاغی پوست او یا به لحم او. علی کلٍّ مسائلی در این جهت وارد شده است.

گاهی هم البتّه بر خلاف مذهب حنفیّه، بر خلاف مذهب شافعیّه در مسائل بیان می‌کند و شاید در مسائلی هم مذاهب مُعارض خود را خراب می‌کند و با کلمات خیلی تند این‌ها را از دروازه‌ی معارض خارج می‌کند. البتّه کلمات قرافی در کتاب فقهی او ذخیره است، کتاب اصولی او هم الفروق است که آن هم کتاب قوی است. ترجمه‌ی احوالات این هم از نظر آن‌ها خیلی مهم است. ذهبی و دیگران ترجمه‌ی قرافی را ذکر می‌کنند.

«ذَخیرِه للقَرافی هُوَ احمَد بن ادریس صَنهاجی المُتِوفّی ۶۷۴٫ قال صفدی فِی الوافی فِی الوَفَیات احمَد بن ادریس المَشهور بالقَرافی شیخٌ الإمام الفَقیه الأصولی شهاب الدّین صنهاجی الاصل. صَنَّفَ فی اصولِ الفِقه الکُتُبِ المُفیدِه وَ أفادَ وَ استَفادَ مَن فُقَها وَ لَهُ انوارَ البُروق وَ انواعُ الفروق» اسم کتاب اصولی آن چهار جلد است. «وَ هُوَ کِتابٌ جَیِّدٌ کَثیرٌ الفَوائِد وَ بِهِ إنتَفَعَت وَ إن فیهِ غَرائِبٌ وَ فَوائِدٌ مِن العُلوم غَیرُ واحدِ» که این کتاب اصولی آن را مدح می‌کند. «وَ کَتَبتُ بَعضُهُ بِخطی وَ لَهُ الذَّخیرِه فی مَذهَبِ مالک وَ لَهُ الإستِبصارُ فی ما یُدرِکُ بِالأبصار وَ ابن فَرهون فی الدّیباج» و برای آن مدایحی گفتند که این شعر را هم این‌ها برای آن‌ها گفتند.

           «حَلَفَ الزَّمانُ لیأتینَّ بمثلهِ                                      حَنَثتَ یَمینکَ یا زمان فکفِّر»[۴]

می‌گوید زمان قسم خورد که مثل قرافی را بیاورد، ولی من به او می‌گویم که کفّاره‌ی این قسم خود را بده که تو دیگر نمی‌توانی مثل قرافی را بیاوری. حالا اگر کسی بنا بر کلمات قرافی در مذهب مالک بخواهد اخذ کند موارد خاصّی در این کتاب وجود دارد. هم در فقه آن و هم در اصول آن موارد خاصّی بیان شده است.


[۱]– الذخیره للقرافی، ج ۱، ص ۱۹۸٫

[۲]– حلیه الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار، ج ‏۱، ص ۹۹٫

[۳]– الذخیره للقرافی، ج ۱، ص ۱۹۸٫

[۴]– مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبیه الخواطر، ص ۱۲٫