همزمان معاویه عمروعاص را صدا کرد و عمروعاص گفت: علی با تو قابل قیاس نیست، مگر اینکه بگویی چه می‌دهی؟ چون می‌خواهم دینِ خود را بفروشم قیمتِ من بالاست، معاویه هم گفت: مصر را به تو می‌دهم، عمروعاص هم قبول کرد. همزمان شُرَحبیل را به سراغِ جریر فرستادند، شرحبیل از سرانِ قبائل بود که سرانِ قبائل تصمیم می‌گرفتند، در شام حدود چهار نفر برجسته هستند، یعنی وقتی شما می‌گویید کوفه، وقتی من بگویم فرماندهان لشکر کوفه، ابتدا نامِ مالک در ذهنِ شما می‌آید، یا عمّار یا هاشم بن مرقال… شام هم حدود چهار فرمانده داشت، فرمانده‌ها رئیس قبیله بودند و نیرو داشتند، اصلاً اگر کسی رئیس قبیله نبود فرمانده نمی‌شد، بعد اینکه در قبیله‌ی خود صاحب نفوذ بود که سربازها پشت سرِ او بیایند، در شام سه نفر بزرگ بودند، ذوالکلاع، حَوشَب و شُرَحبیل. معاویه از یک طرف به شرحبیل نامه داد و از طرف دیگر به اطرافیان پول داد و آن‌ها را خرید و آن‌ها به سراغ شرحبیل رفتند گریه کردند که عثمان کشته شد، در مسیر که می‌آمد هر کسی می‌رسید شیون می‌کرد و می‌گفت عثمان کشته شده است، و اینطور شرحبیل را تحریک کردند، طوری که آمد به معاویه گفت: اگر تو نخواهی از خونِ عثمان دفاع کنی و بخواهی با علی بیعت کنی، تو را اخراج می‌کنیم و شام را خودمان اداره می‌کنیم.

 

جریر با شرحبیل حرف زد و استدلال کرد، فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را گفت، گفت: مردم و مهاجرین و انصار او را می‌خواهند، عایشه با آن سابقه و نفوذ مقابل علی شکست خورد، مردم او را می‌خواهند، کمی شرحبیل متقاعد شد، در ادامه جریر برای امیرالمؤمنین علیه السلام شعر گفت و اینکه او وصیِّ پیغمبر است. باز مجدداً مردم را تحریک کردند، شرحبیل را بردند تا در شهر یک اردوی یک روزه بزند، مناطق مختلف را ببیند، حواشی را ببیند، هرکجا که می‌رفت همه شعار می‌دادند که یا دفاع از خون عثمان و یا ما معاویه را اخراج می‌کنیم، دید که مردم اینطور هستند. شرحبیل پیش معاویه رفت و گفت: ما کوتاه نمی‌آییم، معاویه هم گفت: من اصلاً بدون نظر شما کاری نمی‌کنم، هرچه شما بگویید، شرحبیل گفت: ما می‌گوییم شما باید بروید انتقام خون عثمان را بگیرید، معاویه گفت: من هم بخاطر شما این کار را انجام می‌دهم.